ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان گلستان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

اين استان بزرگترين و آبادترين سرزمين در شمال ايران در سده‏هاى اوليه اسلامى و قبل از آن بوده است. اين سرزمين تا قرن هفتم موسوم به ايالت گرگان بوده و از قرن هفتم تا چهاردهم به نام ايالت استرآباد ناميده شد.

سابقه تمدن در آن با توجه به كاوشهاى باستان‏شناسى به حدود شش هزار سال پيش بر مى‏گردد.

در حقيقت يكى از قديمى‏ترين ايالت‏هاى ايران و مركز عمده تمدن نشين آريائى‏ها در شمال ايران بوده است.

در گذشته وسعت آن به تنهايى بيش از وسعت ايالت طبرستان (مازندران) و گيلان بوده و با سرزمينهاى وسيعى چون سعده و خوارزم برابرى مى‏كرد.

ابن اسفنديارى مى‏نويسد كه گرگين پسر ميلاد مؤسس گرگان بوده است.

ابوالفداى مى‏نويسد اسم شهر از نام شخص معروف به استر گرفته شده است. حال آنكه در كتاب جامع انبياء اصل آن به استره‏زن شاهزاده كيخسرو نسبت داده شده است. اين ايالت در قرن هفتم با تهاجم مغولان ويران گشت. اين استان از زمان هخامنشيان به بعد به صورت يك ايالت، با تشكيلات منظم در آمد در آن دوران با نام هيركانى يا هيركانيا كه از معروفترين ايالات ايران بوده است.

زمان سامانيان به همراه چندين ايالت ديگر در مجموعه سرزمين خور آسان ايران قرار داشت. بنابراين گرگان از روزگاران كهن تا امروز به نام‏هاى: وهركانه، وركانه، ووركان، گورگان هيركان، جرجان، استرآباد، ستارباد، استاروا و... خوانده شده است.

گرگان در اوستا، رهركانه، در آثار پهلوى و وركان و گورگان نوشته شده و يونانيان آن را هيركانى مى‏گفته‏اند و عربى شده آن، جرجان است.

اعتماد السلطنه در مرات البلدان مى‏نويسد: اين شهر قديم لفظش مركب از استر و آباد است. استر مخفف استار به معنى ستاره و آباد و عمارت است و استرآباد مخفف استاره آباد است. زيرا زمان زرتشت ايرانيان اجرام نورانى را مظاهر انوار قدسيه مى‏دانستند و ستاره‏ها را معظم و بزرگ مى‏پنداشتند از اينرو اين شهر را بنا كرده و به اين اسم موسوم نموده‏اند.

بعضى نيز نوشته‏اند: «چون مردم اين سامان سخت، لجوج و با شهامت بوده‏اند و پيوسته با مهاجمان و تركهاى شمالى و هتپاليها و... در ستيز بودند و از نظر تهور و بى‏باكى بى‏مانند اين خصلت ستيزه‏گرى باعث شد آنها را مانند گرگ تشبيه كنند». اخيرا اين استان به نام گلستان از مازندران تفكيك شد زيرا تمام اين سامان گلستان است. جنگلهاى انبوه، مزارع سرسبز و پربركت، آب‏هاى فراوان و هواى مناسب دست به دست هم داده گلستانى فراهم آورده‏اند. از اينرو نامى غير از اين زيبنده اين خطه نبود.

علاوه بر آن جنگلى در ناحيه شرقى استان در مسير گرگان بجنورد به همين نام وجود دارد كه زمينه ساز اين نام گذارى بوده است.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

تاريخ منطقه از آغاز پيدايش تاكنون

نويسندگان عهد قديم از دو مملكت به نام گرگان و پارت در جنوب شرقى درياى خزر مى‏برند، ولى به طور قطع و يقين نمى‏توان حدود اين گرگان و پارت را معين كرد.

چيزى كه محقق به نظر مى‏رسد كه گرگان در سمت شمال و غرب اين صفحه بوده و پارت در طرف جنوب و شرق قرار داشته است يعنى بزرگترين قسمت و ادعاهاى رود اترك و گرگان جزء گرگان و كمترين قسمتش جزء پارت بوده است.

دوره مادها

يكى از دسته‏هاى مهم آريايى در شمال غربى ايران مادها بودند كه به گفته هرودوت به شش قبيله بومها، پارتاكنها، شروخانها، آرى سانتها، بوديها، و مغها تقسيم مى‏شدند. اين قبايل در دهكده‏هاى مختلف زندگى مى‏كردند. رئيس يكى از اين قبايل به نام «ديااكو» قبايل مختلف را متحد كرد و خود به عنوان پادشاه، اولين پايتخت خود را هگمتانه انتخاب نمود. مدتى بعد پارسها و پارتها هم متحد شدند تا مادها جبهه ضد دشمن (آشوريها) را تقويت كنند.

در كتيبه‏هايى كه در سال 673 ق.م نوشته شده اشاره به سرزمين «پاتوش آرى» در خاك ماد مى‏كند كه كوه بيكنى «دماوند» در كنار آن بود و آشورى‏ها به آنجا حمله كردند تا اسبان سوارى و گان و احشام مورد نيازشان را بدست آورند. مردم اين منطقه از آشورى‏ها شكست خوردند و سه تن از سركردگان آنها به نينوا «پاى تخت آشور» رفتند. آنها در خواست كردند تا بار ديگر به رياست شهرى‏هاى خود گمارده شوند. اين سه تن عبارت بودند از «اوپيس» از شهر پاتاكو، «زاناسانا» از شهر پارتوكا و «راماته يا» از شهر او را كازابارنا. بعضى از مورخين احتمال داده‏اند اين شهرها متعلق به سرزمين‏هاى پارت و هيركانيا (گرگان) بود.

پس از ديااكو فرزندش «فرورتيش» به حكومت رسيد و در مدت 22 سال حكومتش همچنان درگير جنگ‏هاى متعدد با آشورى‏ها بود تا اينكه در يكى از اين جنگها كشته شد. جانشين وى پسرش، «هوخشتره» بود. زمان وى مادها در اوج قدرت بودند و علاوه بر سرزمين خود، در سال 612 ق.م بر پارس، آشور شمالى، كاپاد درگير، ناحيه كاسپيان، پارت و هيركانيا (گرگان) مسلط گرديدند.

دوره هخامنشيان

دسته‏اى ديگر از آرياييها پارسها بودند كه در حدود فارس فعلى مستقر بودند. آنها 6 قبيله شهرى و 4 قبيله چادرنشين بودند. چادر نشين‏هاى آنها: راهه‏ها، مردها و دوربيكها و بودند. راهه‏ها در شمال گرگان مى‏زيستند و ارتباط دايم با گرگانيها داشتند. در دوره هخامنشى گرگان جزء ايالت پارت بود و در زمان كوروش كبير و يشتاسب پدر داريوش كبير را به عنوان والى خود پذيرفتند. در زمان تاجگذارى كوروش كبير نيز پارت و گرگان در فرمانروايى هخامنشيان بود. گرگانيان از بهترين افراد سپاه جاويدان داريوش كبير به شمار مى‏رفتند. گارد شخصى پادشاهان هخامنشى از گرگانيان بودند.

حمله اسكندر به ايران

در زمان آخرين پادشاه هخامنشى، داريوش سوم اسكندر پس از تصرف مناطق مختلف به سوى ايران آمد و طى چند جنگ داريوش را شكست داد و با تصرف همدان و تخت جمشيد، خزاين پارس را بدست آورد. اسكندر براى اداره كشور پهناور ايران از بزرگان ايرانى استفاده كرد، سپس خود با دختر داريوش سوم، استاتيرا ازدواج كرد. اسكندر پس از فتح ايران براى ورود به گرگان از گردنه شهميرزاد و از طريق چهار دانگه به اين منطقه آمد.

در اين زمان سپاهش را سه قسمت كرد. قسمتى كه زيادتر و سبك اسلحه بود خود تحت فرماندهى گرفت، قسمت ديگر را به «كراتر» سپرد و به تپورستان (طبرستان) فرستاد و قسمت سوم را به سردارى «ارى گيوس» مامور نمود پشت سر لشكر خودش حركت كند. وى پس از ورود به گرگان به سوى زاد راكرت (استرآباد قديم و گرگان فعلى) آمد. كراتر چندى بعد در همين شهر به او پيوست. «ارته باذ» نيز با سه پسر خود كه يكى آريو نام داشت به نزد اسكندر آمدند. اسكندر فرتافرن والى گرگان را در مقام خودش باقى گذاشت. سپس از زادراكرت بيرون رفت. اسكندر مدتى بعد «مناپيس» را والى گرگان نمود. سپس 1500 نفر از مزدوران يونانى كه عليه خود وى به نفع ايرانيان جنگيده بودند در گرگان نزد او آمده و همگى مورد عفو قرار گرفتند.

دوره اشكانيان

در زمان اسكندر به ويژه دوران حكومت سلوكوس سعى زياد مى‏شد تا فرهنگ و تمدن يونانى را بر ايران مسلط كنند ولى با مقاومت قشرهايى از اجتماع آن دوران روبرو شد. همين عامل سبب گرديد تا بعدها «ارشك» رئيس پارتها مردم را عليه سلوكيان تحريك كند. قبيله پرنى كه از اتحاديه راهه‏ها و در شمال هيركانيها در منطقه ماوراءالنهر مى‏زيستند به اين منطقه آمدند. پرنيها به رهبرى ارشك طى درگيريهاى متعدد با سلوكيان، گرگان را تصرف كردند. در زمان حكومت مهرداد گرگانيها شورش بزرگى راه انداختند علت اين شورش از دست دادن امتيازاتى بود كه گرگانيها در زمان هخامنشيان داشتند. بعلاوه تحريكات احتمالى مادها كه رقيب پارتها بودند بى تاثير نبود. اين شورش سركوب شد ولى مجددا در سال 141 ق.م زمانى كه مهرداد مشغول فتح بين النهرين بود. گرگانيها شورش كردند. مهرداد به گرگان لشگر كشيد و پس از سركوبى شورش، اردويى سلطنتى را ايجاد نمود. از اين به بعد تا مرگ مهرداد گرگان زير نفوذ پارتها باقى ماند.

دوره ساسانيان

سرسلسله ساسانيان «ساسان» پريستار معبد بزرگ اناهيتا در استخر فارس بود. پسر وى بابك با «روتك» دختر فرمانرواى فارس ازدواج كرد و اردشير بابكان محصول همين وصلت است. اردشير نماينده مخالفين فارس عليه پارتها (اشكانيان) و مورد حمايت موبدان (روحانيون زرتشتى) بود. وى با اردوان پنجم آخرين شاه اشكانى به جنگ پرداخت. اردوان كشته و سلسله ساسانى رسما تأسيس گرديد. اردشير در سال 227 م به شمال شرقى ايران هجوم آورد و سيستان و گرگان را تصرف كرد. پس از اردشير پسرش شاپور اول جانشين وى شد. او در اوايل حكومتش به سركوب آذربايجانيها، گيل‏ها و گركانيها پرداخت. بهرام پسر ديگر شاپور بر گيلان و نواحى ساحل درياى خزر از جمله گرگان حكومت مى‏كرد.

بهرام پنجم (بهرام گور) در سال 412 م به حكومت رسيد. وى به آزار مسيحيان ايرانى پرداخت كه اين امر در تحريك موبدان زرتشتى بسيار موثر بود. اين مسئله نيز به جنگ با تئودوزيوس امپراتور روم انجاميد. بهرام براى سركوب هياطله هجومى به آن نواحى داشت كه بر اساس ابيات شاهنامه در مسير حركت به سوى شمال خراسان و مرزهاى شمال شرقى ايران، از ساحل خزر و گرگان عبور كرد. در زمان يزدگرد در مرزهاى شمال و شمال شرقى اغتشاشات همچنان ادامه داشت وى از راه گرگان و خراسان به آنجا لشكر كشيد و پادشاه يكى از قبايل «هون» به نام «چول» را در شمال گرگان شكست داد. او حدود سالهاى 443 م در گرگان و خراسان اطراق نمود.

دوران اسلامى

فتح گرگان در دوران حكومت عمر بن خطاب بعد از فتح نهاوند صورت گرفت. پس از آنكه نعمان بن مقرن كشته شد برادرش سويد بن مقرن به جانشينى او برگزيده شد. او به رى آمد و آنجا را فتح كرد و سپس به قومس لشكر كشيد و آنجا را هم بگشود و بعد از آن راهى فتح گرگان شد.

زمانى كه سويد بن مقرن در بسطام بود نامه‏اى به پادشاه گرگان «رزبان صول» نوشت و پس از آن به سوى گرگان حركت كرد. رزبان صول در پاسخ او نامه‏اى نوشت و بر صلح و دادن جزيه تاكيد كرد و از سويد خواست كه از جنگ با مردم گرگان در گذرد و اگر در جنگى مغلوب گرديد رزبان او را يارى دهد. سويد آن را پذيرفت و رزبان قبل از ورود سويد به گرگان به ديدار او رفت. سپس سويد وارد شهر شد و رزبان را در نزد خود نگاه داشت تا خراج آنجا را جمع كند.

عقيده برخى ديگر از مورخين بر اين است كه يگانه بخشى كه مدتها در مقابل اعراب ايستادگى كرد همين بخش گرگان بود تا اينكه در سال 115 تا 125 هجرى اعراب پس از دادن تلفات زيادى طبرستان و گرگان را فتح كرده و شهر گرگان يا جرجان را به علت رشادت فوق العاده ويران ساختند و پس از كمى مركز مخالفين دولت اموى و مأمن پيروان على عليه‏السلام شد. در زمان خلافت عثمان (سال 30 ه .ق) همزمان با شورش مردم خراسان، سعيد بن العاص و ابن عامر به اين ديار فرستاده شدند. سعيد با والى گرگان در مقابل 200000 درهم صلح كرد. چند سال بعد مردم گرگان از دادن خراج سرباز زدند. در سال 41 ه .ق معاويه خليفه مسلمين شد. او مصقله بن هبيره بن شبل را مأمور فتح طبرستان كرد. او نخست گرگان را فتح كرد ولى سپهبد فرخان حاكم طبرستان سپاه مصقله را شكست داد و مصقله نيز در اين نبرد كشته شد.

در زمان حكومت حجاج، محمد بن اشعث بن قيس راكندى مأمور فتح گرگان و طبرستان شد. او با مردم اين نواحى صلح كرد. مردم گرگان پس از چندى پسر محمد بن اشعث، ابوبكر را كشتند و كم كم كار بر خود او نيز سخت شد و اين منطقه را ترك كرد. در زمان سليمان بن عبدالملك، يزيد بن مهلب مأمور تصرف گرگان و طبرستان شد. او گرگان را فتح كرد و با مردم آن صلح كرد و به سوى استر آباد آمد. سپس روانه سارى گيلان شد كه مردم گرگان دوباره شورش نمودند. يزيد بن مهلب سپاهى را روانه گرگان نمود و خود نيز به آنها پيوست و شهر را محاصره نمودند. پس از شش ماه محاصره، سرانجام بين آنها صلح برقرار شد و يكى از مردم «ازد» به نام اسد از سوى يزيد بن مهلب به حكومت گرگان گماشته شد و سپس روانه طبرستان شد.

مجددا مردم گرگان شورش نمودند و يزيد دوباره به گرگان حمله نمود و پس از هفت ماه محاصره شهر، سرانجام شهر گرگان به دست يزيد افتاد و عده زيادى از مردم گرگان كشته شدند. پس از آن يزيد به تميشه رفت و گرگانى‏ها مجددا اقدام به شورش نمودند و يزيد دوباره جهم بن زحر جعفى را به سوى گرگان فرستاد. در اين حمله عده زيادى از مردم گرگان كشته شدند و عده زيادى از خانواده‏ها به اسارت برده شدند و عده‏اى را به عنوان برده فروختند و امير گرگان را به نزد خليفه فرستادند. وى آنجا مسلمان شد و به گرگان برگشت. در اين زمان خود جهم بن زحر حاكم گرگان گرديد. مدتى بعد يزيد بن مهلب از سوى خليفه به قتل رسيد و حاكم جديدى به گرگان فرستاده شد.

از اين زمان به بعد مردم اين خطه همواره با فرستادگان بنى اميه در ستيز بودند. از وقايع مهم اين دوره قيام يحيى بن زيد عليه حكومت بنى اميه بود. يحيى بعد از كشته شدن پدرش بر عليه هشام بن عبدالملك شوريد و بنا به نقلى به گرگان آمد. جنگى بين او و سپاه نصر بن سيار به فرماندهى مسهم بن احور المازنى در روستاى ارغون در نزديكى گرگان (حوالى گنبد كاووس فعلى) روى داد كه يحيى كشته شد. محل دفن احتمالى او امروز در نزديكى شهر گنبد است. بعدها فرقه‏اى بنام زيديه به وجود آمد كه مدتها در طبرستان و گرگان حكومت كردند.

دوره عباسى

بنى اميه در اثر تبعيض و ظلم بسيار روز به روز ضعيف‏تر مى‏شدند و در اين زمان بنى عباس شروع به دعوت مردم به قيام كردند. ابو مسلم خراسانى كه از سرداران طرفدار عباسيان بود قحطبه را به همراه چند سردار به فتح توس و نيشابور روانه كرد. در اين زمان نباته بن حنظله از جانب يزيد بن عمر بن هبيره حاكم گرگان بود و 40000 مرد شامى را در اختيار داشت. اين عده در حقيقت مروانيانى بودند كه از اصفهان به گرگان آمده بودند. در سال 130 ه .ق قحطبه به همراه سرداران بزرگ ابو مسلم مثل خالد بن برمك ابوعون، موسى بن كعب مرادى و چند تن ديگر از راه رى به سوى گرگان آمدند.

در گرگان جنگى سخت بين طرفين در گرفت، نباته بن حنظله كشته شد و سرش را به همراه پسرش نزد ابومسلم فرستادند. قحطبه سى هزار مروانى را در گرگان به قتل رساند. در سال 158 ه .ق مهدى به خلافت رسيد. در اوايل حكومت او سرخ‏پوشان گرگان به رهبرى عبدالقهار قيام كردند و گرگان را تصرف كردند و بسيارى را به قتل رساندند. آنها قصد تصرف رى را داشتند. مهدى خليفه دستور داد عمر بن علاء والى طبرستان بر آنها تاخته و در گرگان آنها را به خاك و خون كشيد سپس مهلهل ابن صفوان به حكومت گرگان منصوب گرديد.

مهدى در سال 163 ه .ق مهلهل بن صفوان را معزول و هشام بن سعيد جانشين را به جانشينى او گمارد. در سال 166 ه .ق ابو يوسف، يعقوب بن ابراهيم به قاضى القضاتى گرگان منصوب گرديد و ولايت گرگان به يحيى حرشى واگذار شد. سال بعد عمر بن علاء جانشين او شد. در همين زمان، هادى پسر مهدى به گرگان آمد تا شخصا قيام مردم اين منطقه را كنترل كند. وى فراشه را حاكم گرگان نمود. بعد از چندين نبرد بين سپاه خليفه و مردم گرگان، ونداد هرمز از هادى پوزش و امان خواست و به گرگان نزد او آمد.

در سال 170 ه .ق هارون الرشيد به خلافت رسيد و براى اداره قلمرو وسيع عباسيان از ايرانيان استفاده نمود و ولايات را به آنها سپرد. در سال 176 گرگان كه جزيى از خراسان بود در اختيار فضل برمكى قرار گرفت. خاندان برمكى در درگيرى‏ها و نزاع‏هاى قدرت بين هادى و هارون، از هارون حمايت كردند. هارون على بن عيسى بن ماهان را به اميرى خراسان فرستاد و او به مردم گرگان و نواحى ولايت خراسان ستم فراوان نمود تا آنجا كه مردم گرگان از غذاى بومى خود نيز بدور ماندند. او در سال 177 پسرش قاسم را والى گرگان نمود. هارون در دوره خلافتش با شورش‏هاى مختلفى مواجه شد. در سال 176 يحيى بن عبدالله بن حسن، برادر نفس زكيه در گرگان شورش نمود. در اين زمان فضل بن يحيى، والى گرگان به دستور هارون سپاهى را براى دفع يحيى بن عبدالله فرستاد. او با نامه‏هاى فراوان توانست يحيى را اغفال و او را وادار به تسليم نمايد. سرانجام يحيى پس از فرستاده شدن به نزد خليفه به فتواى مفتيان دربار به قتل رسيد.

در سال 180 ه .ق «سرخ پوشان گرگان» به رهبرى عمر بن محمد عمركى اقدام به شورش نمودند. آنها خود را پيروان زيد بن على بن حسين مى‏دانستند و مدتى هم بر گرگان مسلط شدند. رهبر اين قيام به دستور هارون كشته شد و قيام به شدت سركوب گرديد. در سال 191 ه .ق شورش خوارج در خراسان اتفاق افتاد. در مقابله با اين شورش، رهبر خوارج به استرآباد فرار كرد. حاكم خراسان ـ على بن عسيى بن ماهان ـ سپاهى را براى سركوبى او فرستاد ولى او موفق به سركوبى قيام نگرديد در نتيجه خود هارون به گرگان آمد و به رهبر خوارج حمزه بن عبدالله خارجى، نامه‏اى نوشت و او را دعوت به تسليم نمود. پس از آن حاكم خراسان را عزل و هرثمه بن اعين را والى خراسان نمود. هرثمه نيز اسماعيل بن حفص را والى گرگان نمود.

بعد از هارون فرزندش امين در سال 193 ه .ق به خلافت رسيد. او در سال 198 توسط طاهر سردار سپاه مأمون به قتل رسيد. پس از قتل او گرگان به وسيله يكى از برادران مأمون به نام موتمن فتح شد. در سال 203 مأمون به گرگان آمد. در سال 232 ه .ق متوكل عباسى به حكومت رسيد و تا سال 247 خلافت نمود. در اواخر خلافت او گرگان و طبرستان به دست داعيان علوى افتاد.

دوره طاهريان

طاهريان اولين سلسله مستقل ايرانى بعد از عباسيان بودند. طاهر در سال 207 ه .ق در گذشت. زمانيكه ابوالعباس بن عبدالله طاهر به قدرت رسيد (212 ه .ق)، بزرگترين خطر براى طاهريان از سوى ايالات ساحلى درياى خزر (ديلم، طبرستان و گرگان) بود. در زمان او مازيار عليه حكومت مركزى قيام كرد. ابوالعباس سپاهى را به مقابله با او فرستاد. سپاه وى با ورود به گرگان با استفاده از مخالفين مازيار، او را دستگير و به عراق فرستاد و او در سال 244 ه .ق به قتل رسيد. گرگان تا قيام حسن بن زيد علوى (داعى كبير) زير نفوذ طاهريان بود.

دوره صفاريان

هنگامى كه دولت طاهريان رو به ضعف مى‏رفت و خوارج در سيستان و خراسان بلوا كرده بودند. يعقوب ليث كه از عياران بود به كمك دو برادرش على و عمر به جنگ با خوارج پرداخت و در سال 247 ه .ق با شكست خوارج، حكومت صفاريان را پايه‏گذارى كرد. در سال 260 ه .ق يعقوب ليث صفارى گرگان را از حسن بن زيد پس گرفت. يعقوب 14 ماه در گرگان و طبرستان بود و بسيارى از شترهايش كه براى سپاه او اهميت بسزايى داشتند، از بين رفتند. وى براى جبران خسارت، خراج و ماليات سنگينى از مردم اين مناطق گرفت كه سبب نفرت شديد مردم نسبت به او شد. بعد از مرگ يعقوب مردم طبرستان و گرگان شورش كرده و عاملان يعقوب را از اين مناطق بيرون راندند. عمرو ليث در سال 265 جانشين يعقوب شد. وى مدتى با برادرش بر سر قدرت درگيرى‏هاى شديدى داشت و براى تثبيت حكومت خود به خليفه معتمد و سپس به معتضد تكيه نمود. خليفه هم فرمان حكومت فارس، كرمان، اصفهان، گرگان، سيستان و ماورالنهر را برايش صادر كرد.

بعد از فوت عمروليث به سال 287 ه .ق پنج تن ديگر از صفاران حكومت كردند كه آخرين آنها ابو حمد خلف بن احمد بود. او از سال 352 تا 393 (سال انقراض صفاريان) حكومت كرد.

دوره علويان

ظلم و اجحاف حكومت‏هاى محلى، همچنين ظلم نمايندگان و دست نشاندگان خلفا باعث شد كه مردم به علويان گرايش پيدا كنند و در قدرت‏گيرى آنها نقش داشته باشند. به تعبير ديگر علويان را بايد نماينده شورش روستاييان و فقراى شهرى تحت ستم عاملان خلفا و حكومتهاى محلى در ولايات طبرستان و گرگان دانست. در زمان علويان به ويژه از زمان حسن بن زيد مذهب تشيع در اين مناطق رشد زيادى نمود. تا قبل از حكومت علويان، حاكمان محلى به تبعيت از خلفا سنى مذهب بوده و عده‏اى از مردم هم به تبعيت از حاكمان خود سنى بودند. ولى در اين دوره شيعه در طبرستان و شرق آن يعنى استرآباد و گرگان طرفداران فراوانى يافت. اين شيعيان كه به زيديه معروف بودند، بعد از امام‏سجاد عليه‏السلام به پسر ديگرش زيد اعتقاد داشتند. بعد از حسن بن زيد برادر وى محمد بن زيد به قدرت رسيد.

در سال 273 ه .ق رافع بن هرثمه به تحريك اسپهبد رستم بن قارن به گرگان حمله برد. محمد در نزديك گرگان به مقابله وى شتافت ولى شكست خورد و به استرآباد عقب نشست. در سال 282 ه .ق رافع از صفاريان روى گردان شد و پس از شكست از عمروليث صفارى نزد محمد بن زيد آمد و از او كمك خواست. پنج سال بعد با پيروزى امير اسماعيل سامانى بر عمروليث، سردار خود محمد بن هارون را به جنگ محمد بن زيد فرستاد. جنگى در نيم فرسنگى گرگان در گرفت كه منجر به مرگ محمد بن زيد گرديد. سر او را بريده به بخارا فرستادند و تن او را در محلى به نام گور داعى مجاور قبر محمد ديباج دفن كردند. گرگان و طبرستان از اين زمان بدست سامانيان افتاد.

دوره سامانيان

امير اسماعيل سر سلسله سامانيان در سال 279 ه .ق به قدرت رسيد. وى هشت سال بعد با شكست عمرو ليث صفارى و فرستادن او نزد خليفه معتضد، از طرف خليفه منشور حكومت طبرستان و خراسان و رى را دريافت كرد و سپس به مناطق ديگر پرداخت. در همين زمان محمد بن زيد با سپاهى عازم تسخير خراسان شد. وى ابتدا گرگان را تصرف و مدتى در اين شهر اقامت گزيد. امير اسماعيل بوسيله نامه از او خواست كه به طبرستان برگردد و گرگان را به او واگذار نمايد، ولى محمد بن زيد نپذيرفت. على‏رغم كوشش‏هاى رسول محمد بن زيد در بازداشتن اسماعيل از حمله به گرگان، امير اسماعيل سپاهى به سردارى محمد بن هارون براى فتح گرگان فرستاد. در جنگى كه در گرفت محمد بن زيد علوى كشته شد و حكومت گرگان و طبرستان به محمد بن هارون سپرده شد. وى سال بعد بر امير اسماعيل شوريد و در گرگان و طبرستان اعلام استقلال كرد. اسماعيل در رأس سپاهى در سال 288 ه .ق به گرگان و طبرستان آمد و اين مناطق را تصرف نمود. اسماعيل در اين مناطق املاك اشراف وسادات علوى را كه مدتها قبل از آنها گرفته بودند به صاحبان قبلى برگرداند و به گرفتن خراج سالانه قناعت كرد. سپس حكومت گرگان را به پسرش احمد سپرد. يك سال بعد او از حكومت گرگان عزل و حاجب بزرگ اسماعيل به نام پارس كبير به حكومت گرگان منصوب شد.

دوره زياريان

پس از سرنگونى علويان بدست سامانيان، بسيارى از سربازان و سرداران ديلمى كه در خدمت علويان بودند به سامانيان روى آوردند. يكى از آنها مرداويج بود. وى در سال 316 اسفاربن شيرويه را كه در گرگان به همراهى على ابن خورشيد حكومت مى‏كرد، به كمك حاكمان كشت و بر طبرستان حاكم شد. او در سال 319 ه .ق همدان، اصفهان، رى، اهواز، خوزستان، قم، كاشان را فتح و مجددا گرگان را تصرف كرد. پس از مردآويج برادرش وشمگير كه در رى بود، جانشين او شد.

در زمان وى اختلاف با آل بويه و سامانيان به اوج خود رسيد. او در اوايل حكومت، شيرج پسر ليلى بن نعمان و ابوالقاسم نانجين را به طبرستان فرستاد تا ماكان را از آنجا بيرون برانند. از سال 357 ه .ق آل بويه شروع به دست اندازى به متصرفات آل زيار نمودند. وشمگير در دوران حكومت خود با اغتشاش قرمطيان (باطنيان) گرگان روبرو بود. بازماندگان قرمطى در زمان ابوحاتم كينتى، داعيانى براى دعوت به طبرستان و گرگان فرستاده بودند. مدتى ابوالحسن سيمجور دست به كشتار قرمطيان زد. سپس وشمگير و پسرش قابوس شدت عمل زيادى در سركوب آنها به خرج دادند. باطنيان را در شهرهاى مختلف به نامهاى گوناگون مى‏شناختند. در سبزوار «سبعى» در بغداد و ماوراءالنهر «قرمطى» و در گرگان آنها را «محمره» مى‏ناميدند.

بعد از مرگ وشمگير پسرش بهستون به كمك آل بويه در كشمكش با برادرش پيروز شد و گرگان و سمنان را گرفت، سپس با دختر عضدالدوله ازدواج كرد. در سال 360 ه .ق المطيع خليفه به او لقب ظهيرالدوله داد و سپس لواء ولايات طبرستان، گرگان، سالوس و رويان به او سپرده شد. مرگ او را برخى از مورخان در استرآباد دانسته‏اند. با در گذشت بهستون شمس المعالى برادرش پس از درگيريهاى شديد با دباج پدر زن بيستون به قدرت رسيد. دباج گرگان را تصرف و قصد داشت پسر كوچك بيستون را به قدرت برساند. شمس المعالى يكبار از حكومت خلع و چندى بعد دوباره به حكومت رسيد. بار اول از 366 تا 371 ه .ق و بار دوم از سال 388 تا 403 ه .ق حكومت كرد. در زمان وى در جنگى كه بين عضدالدوله ديلمى و مؤيدالدوله از يكطرف و برادرشان فخرالدوله از طرف ديگر در گرفت، فخر شكست خورد و به گرگان نزد قابوس آمد. عضدالدوله بوسيله نامه استرداد فخرالدوله را در خواست كرد، ولى شمس المعالى نپذيرفت. سپس با سپاهى عظيم به گرگان تاخت و به سال 371 ه .ق در نزديك استرآباد جنگى سخت واقع شد. وشمگير مغلوب و به همراه فخر به نيشابور گريخت. عضدالدوله و مويدالدوله پس از استقرار در گرگان ظلم زيادى به اهالى نمودند. قابوس از نوح بن منصور سامانى كمك خواست. نوح حسام الدوله تاش، سردار معروف خود در راس سپاهى به كمك او فرستاد. تاش طى چند درگيرى و نبرد بى نتيجه، قلعه گرگان را در محاصره نگه داشت. عاقبت بر اثر قحطى در گرگان كه مردم نخاله جو را با گل خمير كرده مى‏خوردند، و بقولى يك من سبوس را به دانگى زر مى‏خريدند، از حصار بيرون آمدند و درگير نبرد شدند. نهايتا قابوس و فخر شكست خوردند و مجددا به نيشابور گريختند. با حبس قابوس ابن وشمگير در قلعه چناتك، بزرگان و اعيان گرگان با طرح توطئه‏اى او را مقتول و جدش را در گرگان دفن كردند، سپس منوچهر پسر وى را به حكومت رساندند.

از طرف خليفه القادر بالله بلافاصله نامه تسليت به همراه منشور اداره حكومت طبرستان، جرجان (گرگان) و توس براى منوچهر ارسال و به او لقب فلك المعالى عطا گرديد. از اين تاريخ به بعد منوچهر فلك المعالى حكومت غزنويان را پذيرفت و تحت سلطه آنان در آمد.

دوره غزنويان

سلطان محمود قدرتمندترين سلطان سلسله غزنويان است كه با تصرف مناطق زيادى از جمله سيستان، خراسان، ماوراءالنهر، گرگان و طبرستان، قلمرو غزنويان را به بيشترين خود رساند. در زمان حكومت سلطان محمود، فلك المعالى منوچهر قابوس حاكم گرگان بود. وى در گرگان و طبرستان خطبه به نام سلطان محمود خواند و مقرر گرديد سالانه پنجاه هزار دينار به سلطان محمود بپردازد. منوچهر در سال 420 ه .ق زندگى را به درود گفت و بعد از وى پسرش به شرط پرداخت خراج به محمود غزنوى به قدرت رسيد. چون نوشيروان خرد سال بود زمام امور در دست ابوكاليجار قرار گرفت. اوايل حكومت نوشيروان مصادف با مرگ سلطان محمود و به قدرت رسيدن پسرش سلطان مسعود شد. سلطان مسعود با دختر كاليجار ازدواج كرد و سپس عده‏اى از گرگانيها به همراه عروس به نيشابور رفتند. زمانى كه سلطان مسعود مشغول جنگ با هندوستان بود، كاليجار از پرداختن خراج امتناع كرد. مسعود پس از هند به گرگان و طبرستان لشكر كشيد.

كاليجار و نوشيروان و بسيارى از بزرگان گرگان به سارى گريختند. سلطان مسعود صاحب ديوانى گرگان را به سعيد صراف داد و وى هم اموال زيادى از گرگانى‏ها گرفت.

دوره سلجوقيان

سلسله سلجوقى را ركن الدين ابوطالب معروف به طغرل در سال 429 ه .ق بنيان گذارد. سلجوقيان از دشت‏هاى آسياى ميانه آمده بودند، كم‏كم وارد ماوراءالنهر و خراسان شدند. آنها در جنگ دندانقان در سال 430 ه .ق سلطان مسعود را در هم كوبيدند سپس در سال 433 ه .ق گرگان و طبرستان را تصرف و حكومت آل زيار را مضمعل كردند.

بعد از طغرل در سال 455 ه .ق الب ارسلان به حكومت رسيد. الب ارسلان نيز بعد از 11 حكومت در گذشت و پس از وى معزالدين ابوالفتح ملكشاه به تخت نشست. در دوران سلجوقيان گروه‏هاى قبيله‏اى بسيارى از نفوذ و سيطره حكومت مركزى خارج بودند از جمله تركمانان چادرنشين كه مركز اصلى زيست آنها در عراق، جزيره، آذربايجان و گرگان بود. تركمانان ناحيه گرگان در زمان سلطان سنجر تحت نظارت ديوان مركزى خودشان قرار داشتند. آنها داراى «يورت» (چراگاه) بودند و عده‏اى از آنها به دليل اينكه خود سلجوقيان نيزتركمان بودند، در دربار نفوذ فراوان داشتند، و از بزرگان شهرى و كشورى محسوب مى‏شدند.

در دوران حكومت سلطان سنجر در منطقه گرگان و استرآباد بلوايى براه افتاد و يكى از سرداران وى به نام اسماعيل حبشى بدست شورشيان به قتل رسيد. اين شورش منجر به كشتار زيادى در اين مناطق شد. يرغش ارغونى گريخت ولى مدتى بعد در جنگى كه با نجم‏الدوله در گرفت، سپاه گرگان در محل «بك و بيجاكلاته» شكست خورد و يرغش با حمايت اسپهبد قارن دوباره بر گرگان مسلط شد.

دوره خوارزمشاهيان

سرزمين خوارزم در شمال ماوراءالنهر و در كنار درياچه آرال كنونى واقع شده بود. از زمانى كه سلجوقيان حكامى بر اين ناحيه گماشتند، قدرت فراوانى نيز به آنها تفويض نمودند. به همين دليل اين حكام را شاه خوارزم يا خوارزمشاه مى‏ناميدند. مهمترين آنها «اتسز» بود كه در زمان سلطان منجر حاكم اين ناحيه شد.

اتسز در سال 533 ه .ق به گرگان حمله كرد و آنجا را تصرف شد و رستم كبود جامه را اسير كرد. خبر اسارت رستم به شاه غازى حاكم طبرستان رسيد. او به گرگان آمد و به تقاضاى وى استز، رستم را آزاد كرد. پس از اتسز پسر تاج الدين ابوالفتح ايل ارسلان به حكومت رسيد. در اين سال (521 ه .ق) حاكم گرگان و دهستان در اختيار آى تك از امراى سلجوقى بود كه خود را بلافاصله حامى خوارزمشاهيان ناميد و بدينوسيله حاكميت خود را تثبيت كرد.

در سال 555 ه .ق غزها به رهبرى «يامورخان» به دهستان و حدود گرگان هجوم آوردند. آى تك و شاه غازى به مقابله با آنها پرداختند ولى مغلوب شدند و اسپهبد شاه غازى به تختگاه خود سارى برگشت. آى تك نيز به خوارزم گريخت و غزها اين منطقه را ويران و غارت كردند. سه سال بعد آى تك مجددا به كمك خوارزم شاهيان بر دهستان و گرگان حاكم شد و خطبه به نام خوارزمشاه ايل ارسلان و امير آى تك خوانده شد. در زمان حكومت امير آى تك فخر الدوله گرشاسف، امير گلپايگان به استرآباد آمد و به آزار مردم پرداخت. شاه غازى پس از نبردى سخت، فخر الدوله را متوارى نمود و اندكى بعد حكومت استرآباد و گرگان را به عزالدين محمود سپرد و خود نظارت بر حكومت استرآباد و گرگان را به عهده گرفت.

پس از شاه غازى، فرزندش علاء الدوله جانشين او شد و به استرآباد آمد و گروهى از سران و بزرگان بالمن، لنكرود، جهينه و خواسته رود را كه به كبود جامه گريخته بودند دستگير و در استر آباد آنها را به قتل رساند. چندى بعد سنقر ايناج، حاكم گرگان گرديد. سپس نوه شاه غازى، اسپهبد اردشير گرگان را تصرف نمود سيد ابوالقاسم جمال الدين را به حكومت استرآباد گماشت. پس از مرگ ايل ارسلان سلجوقى، سلطان محمود به ناحيه گرگان و مازندران آمد و به اسپهبد اردشير پناه برد. حكمران خراسان نيز به سلطان محمود پيوست و براى دفع سلطان تكش به خوارزم هجوم بردند. درگيرى‏هاى سلطان محمود و سلطان تكش تا سال 577 ه .ق ادامه داشت. در اين جنگ‏ها سربازان گرگانى در جبهه سلطان تكش عليه سلطان محمود شركت داشتند. در اواخر سال 578 ه .ق ملك دينار به نواحى طبرستان حمله نمود. اسپهبد اردشير از تكش كمك خواست. سلطان تكش متجاوزين را فرارى داد و دستور داد دور گرگان حصارى كشيدند و حكومت آن را به پسرش على شاه سپرد. مدتى بعد شحنگى گرگان به سلطان كيكاوس و چناشك استر آباد به سراج الدين زردستان واگذار گرديد.

مدتى بعد به علت اختلاف بين سابق الدوله، امير گشواره و سپهبد اردشير، حاكم طبرستان و حمايت سلطان تكش از امير گشواره، سپهبد اردشير سراج الدين زردستان را كه حاكم دست نشانده سلطان تكش را به قتل رساند. پس از آن سلطان تكش به طبرستان حمله كرد و ضمن تسخير آن نواحى، استرآباد را ويران نمود. چند سال بعد دوباره سلطان تكش جهت گوشمالى سپهبد اردشير به طبرستان حمله نمود و گشواره و چناشك را تصرف كرد. استر آباد را غارت نمود و تميشه را ويران كرد و عده‏اى از امراى استرآباد را در ميدان شهر گردن زد.

سلطان تكش در سال 596 ه .ق درگذشت و سلطان محمد خوارزمشاه به حكومت رسيد. در اوايل حكومت او، فيروز، يكى از امراى خوارزم، گرگان و استرآباد را فتح كرد و خود را حاكم و سلطان خواند. اما سلطان محمد خوارزمشاه پس از چندى گرگان را فتح نمود. سال بعد غياث الدين غورى و شهاب الدين، شمال شرقى ايران را غارت كردند و گرگان را نيز تصرف كرده و براى آن شحنه انتخاب نمودند. اما چندى بعد آن دو سركوب شدند. در اين زمان حسام الدين اردشير (حاكم طبرستان) درگذشت و استرآباد و گرگان به دست سلطان محمد خوارزمشاه افتاد و در آنجا به نام او خطبه خوانده شد.

دوره مغول

در سال 615 ه .ق چنگيز سفير خود محمود يلواج را نزد سلطان محمد فرستاد. در پى عقد يك معاهده، 500 نفر از بازرگانان چينى و مغولى به ايران آمدند ولى در ماورالنهر توسط حاكم شهر اترار به بهانه جاسوسى دستگير و به قتل رسيدند. اين واقعه بهانه لشكر كشى چنگيز به ايران شد. لشكر مغول بلافاصله بسيارى از شهرهاى ايران را فتح كرد و سلطان محمد پس از چند شكست دائما در حال فرار بود. حمله مغول به استرآباد و گرگان ويرانى شديدى به همراه داشت. اين تهاجم بر زندگى كشاورزى و دامپرورى مردم اين مناطق تاثير مخربى گذاشت به طوريكه پس از حمله مغول اثر از آبادانى در اين خطه نبود و مردم اندكى در شهر زندگى مى‏كردند. چنگيز مغول در سال 624 ه .ق از دنيا رفت و اوكتاى جانشين او شد. به دستور او در اواخر سال 626 مغول‏ها مجددا به ايران حمله كردند.

در اين هجوم شهرهاى مختلفى از جمله طبرستان و گرگان اشغال شد. در حمله مغولان به گرگان، نصرت الدين كبود جامه اسير شد. هولاكو خان مغول 30 سال پس از دومين حمله مغول به ايران هجوم آورد و حكومت ايلخانيان را در ايران بوجود آورد و تا سال 663 ه .ق در ايران حكومت نمود. در زمان او گرگان و طبرستان اقامتگاه زمستانى وليعهد بود. بعد از هولاكو خان، پسرش اباقا به حكومت رسيد. سپس احمد تكودار و بعد از او ارغون خان به حكومت رسيدند.

در سال 680 ه .ق، در زمان حكومت ارغون خان، غازان خان حاكم خراسان شد و برادرش امير نوروز نيز او را همراهى مى‏كرد. بعد از مدتى بين دو برادر اختلاف افتاد و به جنگ با يكديگر پرداختند. در سال 688 ه .ق در نبردى سخت غازان خان به مازندران گريخت. چند ماه بعد در رادكان، نزديك كردكوى، غازان خان مغلوب از راه كبود جامه و گرگان به سلطان دوين استرآباد و سپس به كالينوش آمد و در آنجا فتنه زيادى به راه انداخت. سايغان اباجى و ماملاق بر او تاختند و او را تا گرگان و كبود جامه عقب راندند.

او در سال 690 ه .ق به گرگان آمد و از آنجا عازم نبرد با برادرش امير نوروز گرديد. اين كشمكش‏ها تا سال 694 ادامه داشت و در اين سال بين دو برادر صلح برقرار شد و غازان خان به گرگان بازگشت. در اواخر دوره ايلخانان سران و امراى زمين دار در مناطق مختلف با يكديگر به نزاع برخاستند و در گوشه و كنار حكومت‏هاى محلى تشكيل دادند.

آخرين ايلخان، ابو سعيد از سال 716 تا 736 ه .ق حكومت كرد. بعد از او سلسله‏هاى كوچكى در گوشه و كنار كشور به حكومت پرداختند. يكى از اين سلسله‏ها طغاتيموريان بودند كه در گرگان مستقر بودند. در سال 737 ه .ق طغا تيمور، فرزند سورى به ايلخانى برگزيده شد.

در سال 743 ه .ق طغا تيمور با سپاه گرگان به جنگ سربداران رفت ولى شكست خورد و برادرش امير على در اين جنگ كشته شد. سربداران به گرگان هجوم آوردند و طغا تيمور به رودبار فرار كرد و گرگان به دست سربداران افتاد. تا سال 754 ه .ق گرگان و استر آباد پس از چندى درگيرى بين دو طرف دست به دست مى‏شد. عاقبت طغا تيمور در پى قتل سران سربداران بر آمد ولى خودش قربانى نقشه‏هايش شد و در مجلس جشنى كه به قصد كشتن سران سربداران برپا كرده بود به قتل رسيد و اردوى او در گرگان غارت شد و گرگان و استرآباد مجددا به دست سربداران افتاد. بعد از مرگ طغا تيمور، امير ولى به مبارزه با سربداران در گرگان پرداخت و استر آباد را از سربداران پس گرفت.

طغا تيموران فرارى نيز به استر آباد بازگشتند. مدتى بعد سربداران به جنگ با طغا تيموريان به گرگان آمدند ولى كارى از پيش نبردند. در سال 754 ه .ق حكومت گرگان و نواحى اطراف آن به لقمان شاه، پسر طغا تيمور سپرده شد. دو سال بعد امير ولى او را از گرگان راند و تا سال 783 ه .ق كه تيمور گوركانى به گرگان آمد بر اين منطقه حكومت كرد.

دوره تيموريان

امير تيمور گوركانى در سال 771 ه .ق در ماوراء النهر به سلطنت رسيد و پس از دفع مخالفان، با داعيه جهان گشايى در سال 782 به ايران حمله كرد و چهار سال در ايران به جنگ پرداخت. در سال 788 امير تيمور براى دومين بار به ايران حمله كرد و تا سال 790 در ايران به قتل و غارت ادامه داد. بعد از آن به مدت 4 سال و نيم مردم و سرزمين ايران از آسيب‏هاى او در امان بودند. امير تيمور در سال 794 ه .ق براى بار سوم به ايران حمله ور شد. در اين حمله ابتدا گرگان و مازندران را فتح نمود و سپس روانه ديگر نواحى ايران شد.

امير تيمور در حمله اول به ايران، از راه فسا و كبود جامه به گرگان و استرآباد آمد و پس از 20 روز نبرد با امير ولى حاكم استر آباد آنجا را فتح كرد. تيمور پس از فتح گرگان و استر آباد آنجا را به پيراك شاه، از نوادگان طغا تيمور سپرد. تيمور در دومين حمله به ايران، از راه ابيورد، خبوشان، كنار آب گرگان و استر آباد وارد اين مناطق شد. در اين زمان پيراك شاه پيشكش‏هاى فراوانى به امير تيمور داد. امير تيمور پس از مدتى اطراق و استراحت در گرگان به سوى آمل رفت. در مدت اقامت در گرگان دستور داد كنار رود گرگان كاخ بزرگ و معروفى به نام كاخ شاسمان بنا كردند. در اين يورش تيمور سادات مرعشى مازندان را سركوب و تبعيد كرد. پس از تيمور، شاهرخ در سال 807 ه .ق به حكومت رسيد.

در سال 809 ه .ق پيراك شاه عليه شاهرخ شورش نمود و قصد تصرف استرآباد را نمود اما در مقابل سپاه شاهرخ مجبور به فرار شد. در سال 813 ه .ق سيد على سارى از مازندران به استر آباد گريخت و از آنجا سيد نصر الدين را به هرات فرستاد و از شاهرخ كمك خواست. مدتى بعد نيروهايش را در استر آباد مجهز كرد و از آنجا به سارى حمله كرد. بعد از مرگ بايسنقر استر آباد به علاء الدوله پسر بايسنقر واگذار گرديد و اين سرزمين محل لشكر كشى‏ها و عبور و مرور فرزندان بايسنقر شد.

در سال 855 ه .ق در نزديكى استر آباد بين بابر و محمد (فرزندان بايسنقر) جنگ درگرفت و محمد در اين جنگ به قتل رسيد. بعد از مرگ شاهرخ، ميرزا الغ بيگ به سلطنت رسيد. او در سال 851 ه .ق با علاء الدوله به نبرد پرداخت و او را شكست داد. علاء الدوله به استر آباد نزد برادرش ميرزا بابر رفت. مدتى بعد بين اين دو برادر نيز درگيرى حاصل شد و ميرزا بابر به خراسان رفت و آنجا را فتح كرد و با برادرش صلح نمود. ابو سعيد در سال 855 ه .ق به حكومت رسيد و در ابتداى حكومت خود ميرزا حسين بايقرا را دستگير و زندانى كرد. ولى او از زندان فرار كرد و پس از مدتى به استر آباد حمله آنجا را فتح كرد و خود را مطيع سلطان ابو سعيد خواند.

در سال 862 ه .ق تركمانان به رهبرى حسين سعدلو در گرگان و استر آباد طغيان كردند ولى حسين بايقرا آنها را سركوب و متوارى نمود. در اواخر سال 862 ه .ق شاه محمود و ميرزا ابراهيم (پسران بابر ميرزا) به جنگ با هم پرداختند و شاه محمود در مشهد شكست خورده و به گرگان و استر آباد آمد. مدتى بعد ميرزا ابراهيم در پى او به گرگان آمد. در اين هنگام ميرزا جهان شاه تركمان نيز به سوى استر آباد و گرگان حركت كرد. شاه محمود از آنجا فرار كرد. سپاه ميرزا ابراهيم نيز با نيروهاى تركمان درگير شدند و جمعى از آنها دستگير شده و برخى به قتل رسيدند و ميرزا ابراهيم نيز گرگان را ترك نمود.

در سال 864 ه .ق سلطان حسين بايقرا مجددا به گرگان آمد و پس از اندكى سلطان ابو سعيد براى سركوبى سلطان حسين بايقرا به گرگان رفت و ضمن فتح آنجا، حكومت اين سرزمين را به سلطان محمود ميرزا سپرد. چندى بعد سلطان حسين بايقرا دوباره گرگان را فتح كرد و سلطان ابو سعيد دوباره او را دفع كرده و آنجا را به حاكمى جديد سپرد. پس از مرگ سلطان ابو سعيد، سلطان حسين بايقرا به سلطنت رسيد. در زمان سلطنت او امير على شير نوامى به حكومت استر آباد منصوب گرديد. امير على شير نير اداره امور استر آباد را به قائم مقام خود بدر الدين سپرد و به هرات بازگشت. از وقايع مهم زمان سلطان حسين بايقرا، طغيانهاى مداوم بديع الزمان در حوالى استر آباد و گرگان بود. سلطان حسين بديع الزمان را از حكومت آنجا برداشت و استر آباد را به پسر ديگرش مظفر حسين ميرزا سپرد.

در سال 900 ه .ق بديع الزمان مجددا بر استر آباد مسلط گرديد و در سال 903 ه .ق سلطان حسين بايقرا عازم فتح استر آباد شد و پس از اشغال آنجا، فرزندش را در آنجا گذاشت و به هرات رفت. در سال 912 ه .ق كه مصادف با حمله شيبك خان بود، بديع الزمان و مظفر حسين در مقابله با او شكست خورده و به استر آباد آمدند. شيبك خان نيز به استر آباد و گرگان حمله برد و بديع الزمان به تبريز فرار كرد و با آمدن شيبك خان به گرگان حكومت تيموريان نيز در گرگان و استر آباد خاتمه يافت.

دوره صفويه

پس از انقراض تيموريان، سلسله صفويه تشكيل حكومت دادند. شاه اسماعيل در سال 907 ه .ق حكومت متمركز و مقتدرى را به وجود آورد. بديع الزمان به شاه اسماعيل پناه آورد و براى حكومت استر آباد تلاش نمود. بعد از او محمد زمان (پسر بديع الزمان) خواهان حكومت استر آباد شد تا اينكه استر آباد از طرف شاه اسماعيل به محمد زمان سپرده شد. پس از اندكى محمد زمان در آن نواحى تا خراسان به تاخت و تاز پرداخت و شاه اسماعيل او را سركوب نمود و حكومت استر آباد را به محمد حسين ميرزا سپرد. سال بعد مظفر ميرزا، پسر سلطان حسين بايقرا بر والى استر آباد غلبه كرد و حكومت آنجا را به دست گرفت. پس از او بديع الزمان به حكومت استر آباد رسيد.

در زمان او (912 ه .ق) عبيد، سلطان ازبك و محمد تيمور، استر آباد را فتح نمودند و وزارت كل گرگان را به مظفر پتكچى سپرد. در سال 916 ه .ق سپاه شاه اسماعيل صفوى مجددا آنجا را تصرف نمود و فريدون ميرزا به حكومت آنجا منصوب شد. در سال 920 ه .ق محمد زمان قلعه استر آباد را محاصره و اشغال نمود و حاكم استر آباد، پير غيب طالش از آنجا فرار كرد. اما پس از اندكى سپس مظفر پتكچى و سلطان تكلو محمد زمان را از استر آباد فرارى دادند. در سال 930 ه .ق شاه اسماعيل از دنيا رفت و شاه طهماسب به سلطنت رسيد.

در سال 934 ه .ق ازبكان استر آباد را اشغال نمودند و عبدالعزيز حاكم آنجا نيز فرار كرد. در اين زمان شاه طهماسب سپاهى را به مقابله با ازبكان فرستاد و استر آباد را فتح نمود و اخى سلطان در آنجا به حكومت رسيد. مجددا ازبكان استرآبادى را اشغال نمود و حكومت آنجا به رئيس بهادر ازبك سپرده شد. پس از آن شاه طهماسب سپاهى را به آن منطقه روانه نمود و رئيس بهادر را دستگير نمودند و بسيارى از ازبكان را نيز به قتل رساندند. در سال 939 ه .ق القاص ميرزا به حكومت استرآباد منصوب شد. در سال 944 ه .ق محمد صالح پتكچى در استر آباد بر عليه شاه طهماسب شورش نمود و استر آباد را فتح نمود. شاه طهماسب نيرويى را به سركوبى او فرستاد و ضمن دستگيرى محمد صالح او را به قتل رساندند. حكومت استر آباد از اين زمان به صدرالدين خان استاجلو واگذار شد. پس از او شاه على سلطان استاجلو به حكومت آنجا منصوب شد. پس از او شاه وردى خان استاجلو به حكومت رسيد. پس از او ابراهيم خان ذوالقدر به حكومت استر آباد رسيد. در اين زمان عده‏اى از تركمانان به رهبرى آباى سردار طغيان نمودند. شاه طهماسب سپاهى را به سركوبى آنها فرستاد و آنها را فرارى دادند. سپس والى خوارزم سپاهى مهيا كرد و به استر آباد حمله نمود. قزلباش‏ها در اين نبرد شكست خوردند و حاكم استر آباد نيز به قتل رسيد. پس از او خليل خان زياد اوغلى حاكم استر آباد شد. در آخرين سال‏هاى حكومت شاه طهماسب، مرتضى قلى خان تركمان حاكم استر آباد گرديد و در سال 996 ه .ق اعلام استقلال نمود و سر به شورش برداشت. اما بلافاصله از حكومت برداشته شد.

او در اواخر سلطنت سلطان محمد خدابنده (985ـ986 ه .ق) مجددا به حكومت استر آباد منصوب شد. اما دوباره به علت برپا شدن شورش عمومى در منطقه از حكومت عزل گرديد. پس از سلطان محمد خدابنده، شاه عباس اول در سال 986 ه .ق به حكومت رسيد. در سال 1000 ه .ق سپاه ازبكان به خراسان حمله كرد و تا حوالى گرگان پيش آمد و طوايف گرايلى را در نزديك گرگان غارت نمود. شاه عباس آنها را دفع كرد و حكومت استر آباد را به على يار خان سپرد. از سال 981 به بعد در گرگان و استر آباد اغتشاشات پى در پى بوجود آمد و حكومت اين مناطق دائما تغيير مى‏يافت. اين اوضاع نابسامان تا سال 1006 ه .ق ادامه داشت تا حكام صفوى دوباره توانستند در اين مناطق مستقر شوند. در اين دوران قسمتى از آشوب‏هاى گرگان و استر آباد به وسيله تركمانان بوجود مى‏آمد.

شاه عباس بسيارى از اين شورشيان را به قتل رساند و برخى را قطعه قطعه نمود و چشم عده زيادى را درآورد و دست و پاهاى آنها را بريد و بدين ترتيب از اغتشاشات منطقه كاسته شد. در سال 1007 ه .ق الله يار خان حاكم استر آباد شد و دو سال بعد پسرش محمد يار جانشين او شد. در سال 1012 ه .ق يوسف خان حاكم استر آباد گرديد. پس از او فريدون خان چركس حاكم استر آباد شد. در سال 1038 شاه عباس از دنيا رفت و نوه‏اش شاه صفى به حكومت رسيد. در سال 1042 ه .ق خسرو خان حاكم استر آباد بود. در زمان حكومت شاه صفى غير از حكام بزرگ، 12 بيگلربيگى نيز بر ايالات بزرگ حكومت مى‏كردند. يكى از اين ايلات استر آباد بود. در سال 1048 ه .ق قزاق خان، بيگلربيگى استر آباد خودكشى كرد و حسين بيك جانشين او شد. سه سال بعد محراب خان به بيگلربيگى استر آباد منصوب شد. شاه صفى در سال 1052 از دنيا رفت و فرزندش شاه عباس دوم به حكومت رسيد.


در سال 1066 منوچهر خان بيگلربيگى استر آباد بود. در اين سال عده‏اى از دزدان و غارتگران به استر آباد هجوم آوردند. بيگلربيگى با آنها وارد نبرد شد و عده‏اى از آنها را كشت و برخى را نيز اسير نمود. منوچهر خان در سال 1070 درگذشت و جمشيد خان جانشين او شد. پس از شاه عباس دوم، شاه سليمان به حكومت رسيد. در آغاز حكومت او، جعفر قلى خان حاكم استر آباد بود. در زمان حكومت شاه سليمان طوايف تركمن به رهبرى آدينه به استر آباد حمله كردند. شاه سليمان سپاهى را به سركوبى آنها فرستاد و پس از يك نبرد خونين تركمنها شكست خورده و منهدم شدند و آدينه نيز دستگير و سر از تنش جدا شد. در سال 1081 يكى از قزاقهاى روس با نيروهاى زيادى به مازندران و استر آباد حمله كرد و دست به غارت آنجا زد و پس از چندين نبرد سنگين آنجا را ترك كردند. در سال 1086 محمد خان حاكم استر آباد شد. اندكى بعد فتحعلى خان قاجار استر آباد را تصرف نمود و محمد خان را فرارى داد. فتحعلى شاه قاجار تا زمان شاه طهماسب دوم بر منطقه حكومت كرد.

پس از شاه سليمان، سلطان حسين در سال 1105 ه .ق به حكومت رسيد. در زمان او، ازبكها در خراسان شورش كردند و براى سركوب آنها از لشكر و سپاه استر آباد نيز استفاده نمودند. از وقايع مهم اين دوره بالا گرفتن كشمكش بر سر آب رودخانه و اراضى موقوفه امام زاده عبدالله بود كه با حمايت حكومت از اولاد درويش الله دلو خاتمه يافت.

پس از مرگ سلطان حسين، شاه طهماسب به حكومت رسيد. در زمان او دولت صفوى بسيار پريشان و اوضاع در نهايت هرج و مرج بود. در سال 1135 ه .ق عثمانى به ايران اعلان جنگ داد، شاه طهماسب به روسيه متوسل شد و با آنها قرار داد سن پطرزبورگ را امضاء نمود. طبق ماده 2 اين قرار داد، مقرر گرديد روسها از شاه طهماسب در مقابل افغانها حمايت كنند، در عوض طهماسب باكو، دربند و ايالات استر آباد و مازندران و گيلان را به روس‏ها واگذار كند. بلافاصله روس‏ها نيروهاى خود را بر تصرف ايالات مذكور روانه ايران نمودند. مردم به مقابله با روس‏ها پرداختند و مقاومت مردم باعث شد كه روسها نتوانند استر آباد را اشغال نمايند. سرانجام با مرگ پطر كبير اوضاع آرام گرفت و روسها به سرزمين خود برگشتند.

در زمان شاه طهماسب، فتحعلى خان قاجار (از سرداران طهماسب) حكومت استر آباد را بر عهده داشت، به توطئه نادر افشار به قتل رسيد و مازندران و گرگان و كرمان به نادر واگذار شد. نادر نيز حكومت استر آباد را به رئيس تيره علياى قاجار سپرد و محمد حسن خان قاجار نيز به تركمن‏ها پناه برد و پس از مدتى شورش‏هايى را به راه انداخت و سرانجام استر آباد و مازندران و قسمتى از گيلان را تصرف نمود. در اين زمان نادر شاه افشار شاه طهماسب را از سلطنت برداشت و شاه عباس سوم را جانشين او كرد و خود او زمام امور را بدست گرفت و بالاخره در سال 1148 ه .ق او را نيز از سلطنت خلع و تاج سلطنت را بر سر خود گذاشت و خود را نادر شاه خواند. بدين وسيله حكومت صفويه نيز به پايان رسيد.

دوره افشاريه

حكومت افشاريه رسما از سال 1148 ه .ق با تاجگذارى نادر شاه افشار آغاز گرديد. اما عملاً نادر شاه از زمان شاه طهماسب و پس از قتل فتحعلى خان قاجار اداره حكومت و شاهان را در دست داشت. پس از قتل فتحعلى خان قاجار، ايالت استر آباد به نادر واگذار شد. او نيز الله قلى خان قاجار را به حكومت گرگان منسوب نمود. وقتى كه محمد حسن خان قاجار در ناحيه استر آباد شورش نمود، نادر، الله قلى خان را از حكومت گرگان بركنار و رحيم خان گرايلى را به حكومت آنجا منصوب نمود. بين دو حاكم درگيرى حاصل شد و سرانجام ذوالفقار خان حاكم مازندران با سپاهى عازم گرگان شد و الله قلى خان كشته شد و ذوالفقار خان حاكم گرگان شد.

نادر در سال 1145 ه .ق بيكتاش بيك قرقلو را به سردارى دار المرز استر آباد فرستاد. در سال 1153 ه .ق سپاه نادر در گرگان گرفتار سيل شد و تلفات زيادى بر جاى گذاشت و پس از تجديد قوا عازم داغستان شد. در دوران حكومت نادر، محمد حسن خان قاجار اقدام به شورش نمود و در مدتى كوتاه عده زيادى به او پيوستند و استر آباد را فتح نمودند. حاكم استر آباد، محمد زمان خان قاجار نيز فرار كرد. نادر سپاهى را به مقابله با محمد حسن خان فرستاد و دو سپاه در محل حاجيلر و سرخ محله درگير شدند و محمد حسن خان شكست خورد و به صحراى تركمن پناه برد. نيروهاى نادر در استر آباد عده زيادى را به قتل رساندند و بسيارى از شورشيان را زنده زنده سوزاندند و برخى را نيز به دار آويخته و عده‏اى را كور نمودند و از كله روساى قاجار و تركمانان مناره ساختند.

در اواخر حكومت نادر، حكومت استر آباد در دست سبز على بيك بود. با مرگ نادر حاكم استر آباد از عادلشاه اطاعت نمود. عادلشاه پس از يك سال حكومت به قتل رسيد و شاهرخ (نوه نادر) به حكومت رسيد. در اين زمان محمد حسن خان قاجار مجددا شورش نمود و از سوى ديگر كريم خان زند نيز در صدد كسب قدرت برآمد.

دوره زنديه

كريم خان مؤسس سلسله زنديه شيراز را پايتخت خود نمود. كريم خان پس از غلبه بر بسيارى ازحريفان داخلى مدتها مشغول نبرد با حريف قدرتمند خود يعنى محمد حسن خان قاجار خان، پدر آقا محمد خان در استرآباد بود. در سال 1165 ه .ق سپاه كريم خان عازم استرآباد شد و از اين تاريخ به بعد محمد حسن خان درگير نبردهاى سنگين با كريم خان زند گرديد و در اولين نبرد سپاه كريم خان مغلوب شد. در اواخر سال 1165 خبر اعزام مجدد سپاه زند به سوى استرآباد شد رعب و وحشت را بر شهر حاكم نمود. استرآباد در اين دوران باروهاى بلند و مستحكم و چهار دروازه داشت كه برج‏هاى ديده بانى بلندى بر باروهاى آن قرار گرفته بود. و بيرون شهر پشت باروها، خندقى عميق قرار داشت.

در طى محاصره قلعه استرآباد توسط سپاه كريم خان، دسته‏هاى تركمن، تفنگ‏چيان كتول و مازندران به شدت به سپاه كريم خان حمله كرده و تمام شترانى را كه آذوقه براى سپاهيان وى مى‏آوردند غارت مى‏كردند. در همين بحبوحه شاه اسماعيل سوم كه به همراه سپاه كريم خان آمده بود به محمد حسن خان پيوست و اردوى زند را تضعيف كرد. اين محاصره چهل روز طول كشيد و عاقبت كريم خان به تهران بازگشت. سرانجام در يك نبرد محمد حسن خان شكست خورد و در هنگام عقب نشينى به وسيله يكى از خواص خويش سر او را بريده و به تهران نزد كريم خان فرستاده شد و كريم خان دستور داد سر او را با تشريفات در شاه عبدالعظيم دفن كردند. فرمانده سپاه زند پس از مدتى استقرار در استر آباد، حسن خان قاجار دولو را حاكم استر آباد نمود ولى اهالى استر آباد بر او شوريدند و او را فرارى دادند.

در سال 1172 ه .ق طايفه اشاقه باش از ترس جان از استر آباد فرار كردند و يوخارى باش‏ها در آنجا مسلط شدند. در سال 1172 ه .ق محمد حسين خان، بيگلربيگى استر آباد به مرض طاعون درگذشت و محمد حسن خان جانشين او شد. در سال 1173 ه .ق رفيع خان در استر آباد طغيان نمود و به نبرد با زكى خان پرداخت. زكى خان وارد استر آباد شد و ميرزا على خان را به بيگلربيگى آنجا منصوب نمود. در دوران حكومت حسن خان دولو قاجار در استر آباد، ابوالفتح حسين قلى خان جهانسوز در دامغان قيام كرد. امراى شهر فرار كرده و خود را به استر آباد رسانده و ماجرا را به حسن خان قاجار گفتند. حسين قلى خان مدتى بعد عازم استر آباد شد. حسن خان دولو قاجار به انزان گريخت. حسين قلى خان عده زيادى را مطيع خود نمود و عده‏اى را روانه سركوبى حسن خان دولو نمود. كريم خان زند در سال 1185 ه .ق زكى خان را براى سركوبى شورشيان به استر آباد فرستاد و زكى خان پس از مدتى اطراق در استر آباد به تهران بازگشت.

در سال 1186 فغان على، يوخارى باش دست به شورش زد ولى توسط حسين قلى خان جهان سوز كشته شد. حسين قلى خان جهانسوز به مازندران نيز حمله كرد و آنجا را نيز تصرف نمود و اعلام استقلال نمود. چندى بعد كريم‏خان، على محمدخان زند را روانه سركوب او نمود. بين طرفين درگيرى خونينى رخ داد و حسين‏قلى‏خان مغلوب شده و به تركمانان پناه برد و على محمدخان پس از ازدواج با خواهر حسين‏قلى خان جهانسوز به شيراز بازگشت. در سال 1188 ه .ق كريم خان، دامغان را به عنوان سيورغال به فتحعلى خان سپرد. حاكم استر آباد، ميرزا على خان قاجار، طايفه گوكلان را عليه فتحعلى خان تحريك نمود. لذا فتحعلى خان با سپاهى عازم استر آباد شد و ضمن دستگيرى ميرزا على خان، آنجا را فتح نمود. پس از چندى دوباره او آزاد و حاكم استر آباد گرديد. در سال 1189 ه .ق حسين قلى خان جهانسوز به قتل رسيد. بعد از مرگ او عليخان دولو به حكومت استر آباد گماشته شد. او نيز پس از مدتى به دست مرتضى قلى خان به قتل رسيد.

در سال 1193 ه .ق كريم خان درگذشت و آقا محمد خان قاجار خود را به سرعت به استر آباد رساند. در سال 1195 شيخ رئيس خان و على مردان خان زند براى تصرف مازندران روانه آنجا شدند. اما در اين نبرد سپاه زند شكست خورد. سپس على مردان خان از تهران نيروى جديدى براى سركوبى سپاه استر آباد فرستاد اما موفقيتى حاصل نكرد. در سال 1196 ه .ق آقا محمد خان، رحيم خان دولو را به حكومت استر آباد منصوب كرد. سپس به سركوبى مخالفين خود از جمله برادرانش پرداخت و پس از سركوبى آنها طوايف مهم قاجار را با هم متحد كرد و روانه فتح شيراز و مبارزه با لطفعلى خان شد.

دوره قاجاريه

استرآباد را بايد مهد خاندان قاجار دانست. استرآباد از قديم تيول ايل قاجار بوده و سپس آنها اراضى اين منطقه را به املاك شخصى تبديل نمودند. آقا محمد خان قاجار بعد از مرگ پدرش مدتها در منطقه استرآباد درگير نبردهاى پراكنده بود تا عاقبت دستگير شد و سپس او را نزد كريم خان به شيراز بردند و مدتى بعد او را مقطوع النسل كردند. با شنيدن خبر مرگ كريم خان زند، آقا محمد خان راهى تهران شد و پس از چند سال جنگ و گريز با سرداران زند، عازم بابل شد. آقامحمدخان در استرآباد با قشون شيخ ويس خان به فرماندهى محمد ظاهر خان درگير شد و بعد از نبردى خونين سپاه زند شكست خورد و محمد ظاهر خان دستگير و كشته شد.

آقامحمدخان پس از فارغ شدن از سركوب حريفان زند و برادران خود تصميم گرفت طوايف مختلف قاجار در ناحيه استرآباد را متحد كند. او سرانجام توانست با فتح شهرهاى ايران در سال 1210 ه .ق در تهران رسما تاجگذارى كند. آقا محمد خان در اوايل حكومت خود عده زيادى از تركمن‏ها را كه مداوم شورش مى‏نمودند با بى رحمى به قتل رساند و حدود 700 نفر از آنها را نيز اسير كرده و به استر آباد آورد و بر چهار دروازه استر آباد از سر تركمن‏ها چهار مناره ساختند.

پس از آقا محمد خان، فتحعلى شاه قاجار به حكومت رسيد. در دومين سال حكومتش به امام قلى خان، بيگلربيگى استر آباد دستور داد سادات استر آباد را از عوارض ديوانى و ماليات‏هاى ولايتى معاف نمايند. در زمان سلطنت فتحعلى شاه بخش‏هاى وسيعى از ايران بر اساس قراردادهاى مختلفى چون عهد نامه گلستان و تركمن چاى به روس‏ها واگذار شد و بدين وسيله دست روس‏ها به سرزمين ايران باز شد. در سال 1225 ه .ق محمد قلى ميرزا پسر فتحعلى شاه به حكومت استر آباد منصوب گرديد. او نيز محمد زمان قاجار را به نيابت از خود به حكومت استر آباد گماشت. در اين زمان فتحعلى شاه مردم استر آباد را مسلح نمود و آنجا را به صورت تيول به شاهزادگان واگذار كرد.

در سال 1226 ه .ق بديع الزمان ميرزا، بيگلربيگى استر آباد و گرگان شد. دو سال بعد تركمانان به رهبرى خواجه يوسف كاشغرى دست به شورش زدند و تا استر آباد پيش آمدند. از تهران سپاهى به مقابله با شورشيان آمد و طى يك درگيرى خونين يوسف كاشغرى كشته شد و تركمنان به دشت گرگان گريختند و پس از آن فتحعلى شاه، محمد زمان خان را به حكومت استر آباد منصوب كرد.

پس از آن مجددا تركمن‏ها به رهبرى قربان قليچ خان يموت شورش نمودند و به سوى دشت گرگان و استر آباد آمدند. فتحعلى شاه سپاهى را به سركوبى آنها فرستاد. تركمانها در اين نبرد نيز شكست خورده و به سوى شمال فرار كردند. در سال 1229 ه .ق محمد زمان خان مجددا به حكومت استر آباد و تركمن صحرا منصوب گرديد. او پس از مدتى عليه حكومت قاجار شورش نمود و عده‏اى از بزرگان قاجار را به قتل رساند. فتحعلى شاه نيرويى براى سركوبى او فرستاد. نيروهاى فتحعلى شاه، محمد زمان خان را دستگير كردند. فتحعلى شاه پس از كور كردن او، او را به قتل رساند و همدستان او را نيز از بين بردند. پس از قتل محمد زمان خان، حكومت استر آباد به محمد قلى ميرزا سپرده شد.

در سال 1242 ه .ق تركمن‏ها دوباره در نواحى گرگان به رهبرى قيات شورش نمودند. در اين زمان بديع الزمان حاكم استر آباد به مقابله با شورشيان پرداخت و به شدت آنها را سركوب نمود. در سال 1250 ه .ق فتحعلى شاه از دنيا رفت و محمد شاه به سلطنت رسيد. او در اوايل حكومت خود محمد قلى ميرزا را از حكومت استر آباد عزل نمود و ناصر خان به حكومت استر آباد منصوب گشت و عباس خان بيگلربيگى استر آباد شد. در دوران محمد شاه تركمن‏ها در مناطق اترك، دشت گرگان و استر آباد طغيان كردند. حاكم مازندران مأمور سركوبى تركمن‏ها شد. او از روس‏ها تقاضاى كمك نمود. روس‏ها نيز چند كشتى به آشورا ده فرستادند. پس از سركوب شورش و قتل و غارت تركمن‏ها، روس‏ها در آشورا ده ماندگار شدند و وقتى كه دولت ايران خواست كه منطقه را ترك كنند آنها نپذيرفتند.

پس از مدتى در سال 1262 ه .ق وزير خارجه روسيه اين منطقه را نيز جزو قرارداد تركمن چاى دانست. اين منطقه تا سال 1339 ه .ق در اشغال روس‏ها بود و در اين سال به ايران برگردانده شد. در زمان حكومت محمد ناصر خان در استر آباد، دوباره تركمن‏ها شورش نمودند. اما سپاه حكومتى پس از سركوبى آنها سران شورش را وادار به اطاعت كرد.

در دوره حكومت محمد شاه چندين بار ديگر تركمن‏ها عليه حكومت قيام كردند و با نيروهاى حكومتى به نبرد پرداختند و حتى عده‏اى از مردم استر آباد را اسير كرده و به عنوان برده به فروش رساندند. در سال 1260 ه .ق شاهرخ خان صاحب اختيار استر آباد شد. در سال 1263 سليمان خان جانشين او شد. در سال 1264 محمد شاه از دنيا رفت و ناصر الدين شاه به حكومت رسيد. او مهدى قلى ميرزا را از حكومت مازندران عزل و امير كبير ميرزا اسماعيل را به حكومت استر آباد گماشت. اما اندكى بعد امير كبير، محمد ولى خان بيگلربيگى را به استر آباد فرستاد تا اهل يموت و گرگان كه دست به آشوب زده بودند، آرام كند. در سال 1267 ه .ق انبار بزرگ روس‏ها در آشورا ده آتش گرفت و مجددا حكومت ايران آن را ساخت و به روس‏ها اجاره داد. پس از آن امير كبير حق امتياز شيلات در ناحيه استر آباد را كه به روس‏ها واگذار شده بود فسخ نمود. در اين سال (1267 ه .ق) تركمن‏ها در ناحيه استر آباد شورش نمودند. محمد ولى خان قاجار به كمك جعفر قلى خان قره داغى آنها را سركوب نمودند.

در سال 1272 مجددا تركمن‏ها عصيان نمودند. جعفرقلى‏خان شادلو مأمور آرام نمودن تركمانان شد او نيز به كمك ميرزا اسماعيل خان شورش آنها را آرام نمود. در سال 1275 تا 1277 كيومرث ميرزا ابو الملوك حاكم استر آباد بود. در سال 1277 سلطان مسعود ميرزا يمين الدوله ظل السلطان حاكم اين مناطق شد. در سال 1279 شير خان عين الملك جانشين او شد. در سال 1283 ه .ق سليمان خان ملقب به سرتيپ صاحب اختيار، حاكم استر آباد شد.

در سال 1298 ه .ق طبق «قرارداد آخال» (كه بين ايران و روسيه منعقد شد) رود اترك به عنوان خط مرزى ايران و روس مشخص گرديد و بدين وسيله بسيارى از تركمن‏ها تبعه روس شدند و قسمت كوچكى از سرزمين تركمن‏ها براى ايران باقى ماند. در سال 1300 ه .ق مساعد الدوله از حكومت استر آباد عزل گرديد و سهام الدوله به حكومت آنجا منصوب شد. در سال 1302 بار ديگر تركمانان در استر آباد دست به شورش زدند. سپاهى از تهران به كمك سهام الدوله آمد و آن شورش را سركوب نمود.

در سال 1305 مجددا تركمان‏ها اقدام به شورش نمودند. سهام الدوله سپاهى را به نبرد با آنها فرستاد. سپاهيان او شكست خورده و عده زيادى كشته شدند. در اين سال سهام الدوله عزل و سيف الدوله حاكم استر آباد گرديد. او در همين سال به تركمانان حمله كرد و بسيارى از آنان را كشته و عده‏اى را اسير نمود. در سال 1306 سيف الدوله يكى از رؤساى تركمن را به قتل رساند و مجددا شورش در شهر آغاز گرديد. به دنبال آن سيف الدوله عزل گرديد و حشمت الدوله جانشين او شد.

در سال 1310 بدنبال شيوع بيمارى وبا و ظلم و ستم حشمت الدوله، شهر استر آباد متشنج شد و به دنبال آن حشمت الدوله عزل و ميرزا عبدالله خان انتظام الدوله جانشين او شد. او نيز در سال 1311 معزول گرديد. در سال 1313 ه .ق ناصر الدين شاه به قتل رسيد و فرزندش مظفر الدين شاه به حكومت رسيد. دوران حكومت يازده ساله او، دوران رشد اوليه مشروطيت در ايران است. در آغاز حكومت مظفر الدين شاه، شاهزاده وجيه الله ميرزا به حكومت استر آباد منصوب شد. چند صباحى بعد شاهزاده جهانسوز ميرزا، امير نويان جانشين او شد و در سال 1315 حكومت استر آباد و تركمن‏ها به ولى خان نصر السلطنه واگذار گرديد. در سال 1317 ميرزا احمد خان علاء الدوله به حكومت استر آباد و دشت گرگان منصوب شد. در سال 1322 ه .ق آقا بالا خان معروف به سردار افخم جانشين او شد.


منابع