ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان سمنان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

منطقه سمنان از ديرباز جزو ايالت تاريخى ورن (ورنه) از تقسيمات شانزده گانه اوستايى در دوران باستان بوده است. در تمام دوره حكومت مادها و هخامنشيان كوميسنه يا كومشان (قومس بعد از اسلام) جزو ايالت بزرگ پارت يا پرثو به شمار مى‏رفته است.

ايالت مزبور در زمان ساسانيان به پشت خوارگر يا پذشخوارگر تغيير نام داده شامل همان شهرهايى بود كه در ايالت ورن متشكل بودند. حد غربى اين ايالت خوار (گرمسار فعلى) حد شرقى آن شاهرود و حد شمالى ايالت پشتخوارگر كوهستان‏هاى جنوبى طبرستان بوده است.

سمنان در دوره‏هاى بعد از اسلام جزو سرزمين تاريخى قومس يا (كومش) به شمار مى‏آيد و نام جغرافيايى قومس تا اواخر دوران قاجار بر سر زبانها بود.

درباره وجه تسميه قومس سه قول وجود دارد:

1ـ چون اين سرزمين فاقد رودخانه‏هايى بوده كه به طور دايم آب در آن جارى باشد، مردم اين نواحى براى اولين بار اقدام به ايجاد قنات كرده‏اند و به همين علت اين ايالت به نام «كومش» (به معنى چاه كن) و مردم آن «كومشى» ناميده شده‏اند.

2ـ قومس در اول «كومه شه» بوده، و كومه در لغت به معنى پناهگاهى است كه از چوب يا نى مى‏سازند و كشاورزان براى حفاظت زراعت خود، و شكارچيان براى كمين كردن شكار، در آن مى‏نشستند و چون اين مكان سرزمين مناسبى براى شكار بوده، پادشاهان وقت دستور ساخت تعداد زيادى از اين كومه‏شه‏ها را داده بوده‏اند و بر اثر كثرت استعمال تبديل به «كومش» و سپس «قومس» گرديد.

3ـ قومس در ابتدا «كوپس» بوده، چون در كوه‏ها ى اين ايالت معادن مس زياد است و مس نيز از كالاهاى صادراتى دوره هخامنشى به شمار مى‏آمد، بعدها در لفظ كوه مس تحريفى ايجاد شد و تبديل به «كومس» و سپس «قومس» گرديد. نام «سمنان» با همين هيأت در كتابهاى تاريخى و جغرافيايى بعد از اسلام آمده است. ولى در آثار مربوط به دوران باستان، چيزى تاكنون ديده نشده است. تنها اعتماد السلطنه نام قديم سمنان را «سمينا» ثبت كرده است.

نقل مى‏كنند طهمورث ديوبند (پادشاه ايران در حدود 2000 سال قبل از ميلاد)، هنگامى كه عازم پارت (خراسان) بود، از سرزمين سمنان كه در آن زمان به صورت جنگل و ساحل دريا بود ديدن كرد و چون اين سرزمين مورد پسند طهمورث واقع شده بود، دستور داد در آن محل شهرى بزرگ با نام «سمينا» بنا نمايند.

درباره وجه تسميه سمنان اقوال مختلفى وجود دارد، از جمله:

1ـ احتمال دارد مردم اين سرزمين قبل از ظهور زرتشت «سمنى مذهب» بوده‏اند و بتخانه بزرگ آنان در محل سمنان فعلى واقع بوده است.

2ـ سمنان در اصل «سكنان» يا «سكيان» بوده كه منسوب به طوايف سكه‏ها باشد و الف و نون آن نشانه نسبت و مكان است (شبيه پسوند الف و نون در واژه‏هاى گيلان و توران). آنگاه در اثر مرور زمان، به ويژه بعد از تسلط اعراب و تحريف و تعريب اسامى شهرها و ديگر كلمات فارسى، به سمنان تبديل شده و به همين صورت ثبت گرديد.

3ـ برخى معتقدند نام اصلى شهر، «سيم و لام» بوده است، كه برگرفته از نام دو نفر از فرزندان حضرت نوح به نامهاى «سيم النبى» و «لام النبى» كه مقبره آنان در كوه‏ها ى شمال شرقى سمنان در محلى به نام «پيغمبران» واقع است، مى‏باشد و بناى اوليه شهر به دست آنها بوده است و در اثر كثرت استعمال و به مرور زمان به سمنان تبديل شده است.

4ـ سمنان در اصل «سم نان» بوده، به اين بيان كه زمانى نان شهر به سم آلوده شده بود.

5ـ عده‏اى معتقدند نام آن در اصل «سه مَنْ نان» بوده است و معتقدند هنگامى كه حضرت رضا عليه‏السلام به خراسان مى‏رفته، مردم شهر براى هر يك از همراهان ايشان سه مَنْ نان پخته‏اند و به اين ترتيب عبارت «سه من نان» در اثر كثرت استعمال به «سمنان» تبديل گشته است.


رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

دوران قبل از اسلام

دوره مادها

مادها مردمانى آريايى نژاد بودند كه در ابتداى قرن هفتم يا اواخر قرن هشتم قبل از ميلاد دولت ماد را تأسيس كردند. مؤسس دولت مادها، ديوكس پسر فرا ارتس بوده است. اين قوم ابتدا هگمتانه را مركز حكومت خود قرار دادند و به تدريج به گستره قلمرو خود افزودند. در اين دوره حوزه حكومتى آنها به چند ايالت تقسيم مى‏شد كه قومس (سمنان) جزء ايالت پارت بوده است.

دوره هخامنشيان

هخامنشيان گروهى از پارسى‏ها بودند كه بر پادشاهان بومى عيلام غلبه يافتند و با اقوام كاسى و انزانى مفروج شدند و حكومت واحدى را در ايران بنيان نهادند. سرسلسله اين دودمان هخامنش بود. اين خاندان بيش از سه قرن از سال 675 قبل از ميلاد تا 330 سال قبل از ميلاد حكومت داشته‏اند. در دوره هخامنشيان سرزمين پارت از ايالات امپراطورى هخامنشى بوده است. در اين زمان ايالت پارس به زبان پارسى باستان «پرثو» ناميده مى‏شده است.

از وقايع مهم مربوط به نواحى قومس و سرزمين پارت در دوره هخامنشيان، جنگهاى كورش كبير در نواحى شرقى ايران است. سرانجام كورش در اين جنگها كشته شد و پس از او كمبوجيه به سلطنت رسيد. پس از او داريوش حكومت را به دست گرفت. در آغاز حكومت او مردم نواحى مختلف از جمله مردم پارت (خراسان و سمنان) بر عليه او شورش نمودند. داريوش پس از مدتى نبرد و سركوبى شورش‏هاى مردمى حكومت را به دست گرفت. او كشورش را به چند ساتراپ يا ايالت تقسيم نمود. در زمان او سمنان جزء ايالت پارت بوده است. در دوره هخامنشيان از منطقه سمنان و دامغان مس و آهن استخراج مى‏كرده‏اند.

دوره اسكندر و سلوكيان

اسكندر مقدونى در سال 334 ق.م وارد ايران شد و در سال 333 ق.م در جنگ اسپوس داريوش را شكست داد و سپس در سال 331 ق.م در جنگ گوگمل بر داريوش پيروز شد. پس از اين شكست داريوش به شرق ايران فرار كرد و وارد سرزمين پارت شد. اسكندر نيز در تعقيب او وارد اين سرزمين گرديد. اما داريوش در يكى از روستاهاى سرزمين پارت به نام «تارا» يا «چارا» بدست دو تن از مردم سرزمين پارت كشته شد. بنابراين اسكندر در شهر هكاتم پيلس توقف نمود و مدتى به جشن و سرور و استراحت پرداخت. او در اين شهر به كليه نيروها و سربازان خود اموال فراوانى را بخشيد و براى اولين بار لباس شاهان ايرانى را به تن كرد و از آنجا به سوى گرگان حركت كرد.

سرانجام اسكندر در سال 323 ق.م از دنيا رفت. با مرگ او هرج و مرجى در حكومت و ايالات مختلف ايجاد شد. شخصى به نام فيليپ والى ايالت پارت گرديد و سلوكس ايالت بابل را به دست گرفت. سلوكس حدود 60 شهر در ايالت پارت بنا كرد. از جمله اين شهرها، شهر لاسگرد در 34 كيلومترى سمنان و شهر هكاتم پيلس يا صد دروازه بوده است. از زمان اسكندر حكومت نواحى سمنان، دامغان، بسطام، شاهرود، شهميرزاد، سنگسر و برخى از نواحى طبرستان در اختيار خاندان جشنسف شاه بوده است.

دوره اشكانيان

اشكانيان خاندانى از پارتى‏ها بودند. بنيانگذار دولت پارت يا اشكانيان، اشك اول در سال 256 ق.م در برابر سلوكى‏ها به مخالفت برخاست و سرانجام در سال 250 ق.م سلسله پارت را تشكيل داد. پس از كشته شدن اشك اول، برادرش اشك دوم (تيرداد اول) به سلطنت رسيد. او پس از تحكيم موضع خود در برابر سلوكيان و باختريان، پايتخت را از شهر آساك به هكاتم پيلس (صد دروازه) انتقال داد. پس از مرگ اشك دوم، اردوان اول به حكومت رسيد. او در آغاز حكومت شهرهاى جنوبى درياى خزر و رى و همدان را جزء قلمرو خود نمود.

در اين زمان آنتيوخوس سوم پادشاه سلوكى سوريه به ايران حمله كرد و همدان را پس گرفت. سپس به هكاتم پيلس حمله كرد و آنجا را نيز تصرف نمود. نيروهاى اردوان به دامنه كوه‏ها ى مازندران عقب نشينى كردند. آنتيوخوس پس از مدتى توقف در شهر هكاتم پيلس به نيروهاى اردوان حمله كرد. اما در اين درگيرى بسيارى از نيروهاى سلوكى كشته شدند. آنتيوخوس و همراهانش چند سال در كوه‏ها ى ما بين گرگان، مازندران، دامغان، شاهرود و بسطام با سپاه اشكانى زد و خورد داشتند و سرانجام چون نتوانستند بر پارتيان غلبه يابند، راضى به مصالحه گرديدند. پس از مرگ اردوان در سال 196 ق.م، اشك چهارم (فرى ياپت) به سلطنت رسيد و پانزده سال با آرامش سلطنت نمود. پس از او فرهاد اول بر تخت شاهى نشست. او مازندران و رى و قزوين را ضميمه قلمرو اشكانيان نمود.

پس از فرهاد اول، مهرداد اول به پادشاهى رسيد. او پارت كوچك را به دولتى بزرگ تبديل كرد و سراسر باختر شامل مرو، آذربايجان را جزو قلمرو خود كرد و سپس بر خوزستان و پارس و بابل دست يافت و آنگاه قلمرو حكومت اشكانيان را به هندوستان رساند و تا حوزه رود جلم را تصرف نمود. پس از او 23 تن ديگر از افراد اين خاندان بر ايران حكومت كردند و سرانجام حكومت اين خاندان پس از 470 سال سلطنت در سال 397 قبل از هجرت با كشته شدن اردوان پنجم منقرض گرديد.

دوره ساسانيان

ساسانيان آخرين سلسله پادشاهان ايران پيش از اسلام هستند كه از حدود 226 تا حدود 652 ميلادى سلطنت كردند. در سال 226 ميلادى اردشير بابكان، اردوان پنجم اشكانى را به قتل رساند و تيسفون مركز حكومت اشكانيان را تصرف كرد و سلسله ساسانى را بنيان گذاشت. در دوره ساسانيان ايالت پتشخوارگر شامل شهرهاى كومش، سمنان، دامغان، بسطام، مغون ـ بيار و بخشى از كوهستان جنوبى طبرستان شامل نواحى سنگسر و شهميرزاد و... بوده است.

حكومت اين ايالت از زمان اسكندر تا زمان قباد پدر انوشيروان در اختيار خاندان جشنسف شاه بوده است. اردشير بابكان نيز پس از رسيدن به قدرت، خللى در حكومت اين خاندان ايجاد نكرد. در سال 519 ميلادى قباد خاندان جشنسف شاه را مضمحل نمود و كاوس پسر خود را به حكمرانى پشتخوارگر منصوب كرد. پس از مرگ قباد، كاووس در اين ايالت بر عليه برادرش انوشيروان، خسرو اول دست به شورش زد و شكست خورد و سرانجام كشته شد. پس از مرگ او اين ايالت به زرمهر سوخرا پسر خسرو اول سپرده شد. اين حاكم سلسله سوخرائيان يا ونداديان را شكل داد. حكومت ونداديان تا قرن سوم هجرى در اين سرزمين ادامه داشت. سرانجام آخرين پادشاه اين سلسله به نام مازيار بن قاربن ونداد هرمز بدست عباسيان كشته شد و حكومت ونداديان منقرض گرديد.

دوران بعد از اسلام

در آغاز قرن هفتم ميلادى در زندگى سياسى اجتماعى ايران آتش تضادهاى داخلى بيشتر شد و مبارزه‏اى كه به خاطر قدرت و حكومت ميان دستجات گوناگون اعيان درگرفت، موجب ضعف ايران گرديد، در همين اوان آخرين پادشاه سلسله ساسانى، يعنى يزدگرد سوم، كاملاً به مبارزه عليه قواى اعراب كه به ايران حمله كرده بودند سرگرم بود. اين مبارزه كه تا سال 651 م. ادامه داشت با فتح كامل ايران به دست اعراب خاتمه يافت.

پس از اين جنگ، اعراب متوجه شهرهاى بزرگ ايران شدند تا اينكه به سرزمين كومش (شهرهاى سمنان، دامغان، بسطام) رسيدند. اين سپاه به فرماندهى حذيفه سلمة بن عمرو به دربار ابن زينبى، كه حكومت رى و قومس را به عهده داشت، رسيد و پس از نبردى كوتاه، ابن زينبى طلب صلح كرد و از جانب اهالى رى و قومس پانصد هزار درهم به حذيفه داد تا تازيان كسى از ايشان را نكشند و آتشكده‏اى را ويران نكنند.

دوره امويان

امويان يا بنى اميه از سال 40 ه .ق پس از خلفاى راشدين به مدت 92 سال بر قلمرو گسترده اسلام حكومت نمودند. بنيانگذار اين سلسله معاويه پسر ابوسفيان است. از مهم‏ترين وقايع مربوط به سمنان در زمان امويان در سال 65 ه .ق، نهضت ازرقيان (ازارقه) در كومش است. رهبر اين نهضت نافع بن ازرق بود كه در جنگ با خليفه در كنار كارون كشته شد و پس از او عبدالله بن ماحوز رهبرى اين نهضت را به عهده گرفت كه او نيز به قتل رسيد و با كشته شدن او، قطرى بن فجاعة رهبر اين فرقه گرديد. اين گروه پس از شكست از حجاج بن يوسف به كرمان و از آنجا به نواحى كوهستانى طبرستان و سرزمين قومس عقب‏نشينى كردند و مدت شش ماه در نواحى كوهستانى شمال سمنان اقامت كردند.

قطرى پس از تكميل سپاه كسى را نزد اسپهبد فرخان فرمانرواى طبرستان فرستاد كه يا بايد به دين ما درآيى و يا آماده جنگ باش، ولى اسپهبد فرخان در تعقيب رهبر ازارقه به سمنان رفت و در جنگ سختى كه در گرفت، رهبر ازارقه كشته شد.

دوره عباسيان

بنى عباس سلسله‏اى مشهور از سلسله‏هاى خلفاى اسلامى است كه بعد از امويان حكومت بر قلمرو اسلامى را بدست گرفتند و مركز خلافت خود را بغداد قرار دادند. اين خاندان از سال 132 ه .ق تا سال 656 ه .ق حكومت را در اختيار داشته‏اند. بنيانگذار اين سلسله ابوالعباس عبداله سفاح بوده است.

بعد از قتل ابو مسلم خراسانى بدست منصور دوانقى خليفه عباسى، مردم ايران در نقاط مختلف كشور دست به شورش زدند و عليه خلافت عباسيان فعاليت‏هاى خود را آغاز نمودند. از جمله اين قيام‏ها، قيام سنباد زرتشتى در خراسان است كه دامنه آن به سرزمين سمنان نيز گسترش پيدا كرد. سنباد از نيشابور حركت كرد و در اندك زمانى اتباع زيادى از جمله زرتشتيان طبرستان و نواحى كوهستانى شمال قومس (سنگسر، شهميرزاد و فولاد محله و غيره) اطراف او جمع شدند. سنباد ابتدا سرزمين قومس را اشغال كرد و به خزاين ابو مسلم كه در اين شهر به امانت سپرده بود، دست يافت. او مدت هفتاد روز از رى تا نيشابور را در تصرف داشت و به اتفاق سپاهيان خود روانه تسخير قزوين گرديد. سپس رى را نيز متصرف شد و لشكر عظيمى تدارك ديد.

خليفه عباسى با شنيدن خبر قيام او در صدد دفع او برآمد و سپاهى را به مقابله با او فرستاد. در حوالى ساوه بين دو سپاه جنگ درگرفت و سپاه سنباد تاب مقاومت نياورد و عده‏اى زيادى كشته داد و عده‏اى نيز فرار كردند. سنباد پس از اين شكست اموال و خزائن ابومسلم را برداشت و به طبرستان رفت و از حاكم طبرستان اسپهبد خورشيد يارى خواست. حاكم طبرستان نيز پسر عموى خود را به نام طوس به استقبال او فرستاد. اما طوس در همان برخورد اول سنباد را به قتل رساند و خزائن و اموال ابومسلم را نزد اسپهبد خورشيد برد و سر سنباد نيز نزد خليفه عباسى فرستاده شد. از مهمترين وقايع براى مردم شيعه مذهب سمنان در زمان خلافت عباسيان، سفر تاريخى حضرت امام رضا عليه‏السلام به مرو و توقف ايشان در سمنان است.

در جريان اين سفر، به دستور ايشان يحيى بن موسى بن جعفر براى ارشاد مردم در سمنان اقامت گزيد و گويا حضرت رضا عليه‏السلام هنگام توقف در سمنان با شيخ ابوليث سمنكى دانشمند معروف اين ناحيه ملاقات داشته است. (البته با توجه به سفر حضرت رضا در سال 201 ه .ق و فوت شيخ ابوليث سمنكى در سال 531 ه .ق اين ادعا درست به نظر نمى‏رسد). يكى ديگر از وقايع تاريخى دوره عباسيان در استان سمنان، كشته شدن 39 تن از مردم درجزين است كه اين عده به خاطر يكى از سادات علوى به وسيله نيروهاى عباسى كشته شده‏اند. يكى ديگر از قيامهاى ايرانيان عليه دستگاه عباسى، قيام مازيار طبرستانى بوده است. مازيار از سال 208 ه .ق با تأييد مأمون خليفه عباسى حاكم قسمت كوهستانى طبرستان بود و در مدت كوتاه سراسر طبرستان را به تصرف درآورد. او پس از تحكيم مرزهاى طبرستان، براى احياء استقلال ايران بر ضد خليفه عباسى قيام كرد. او برادرزاده‏اش را مأمور پاسبانى از راه قومس به طبرستان نمود.

خليفه عباسى براى سركوبى او نيرويى را به قومس فرستاد. نيروهاى عباسى توانستند برادرزاده مازيار را تطميع نموده و از طريق كوه‏ها ى شهميرزاد به سوى شهر سارى حمله نمايند و در آنجا مازيار را دستگير نمودند و نزد عبداله طاهر، حاكم خراسان فرستادند و از آنجا او را به بغداد نزد خليفه فرستادند و سرانجام به دستور خليفه در سال 226 ه .ق به قتل رسيد. در سال 242 ه .ق مصادف با ايام حكومت متوكل عباسى زمين لرزه‏اى شديد در قومس اتفاق افتاد و بر اثر آن بسيارى از ساختمان‏هاى شهر فرو ريخت و دهكده‏هاى زيادى به زمين فرو رفت و جمعيت كثيرى كشته شدند. يكى ديگر از قيام‏هاى مردمى عليه حكومت عباسيان، قيام داعى كبير در طبرستان است. در زمان قيام داعى كبير در سال 250 ه .ق، فرماندار ايالت قومس با مخالفين اين قيام همكارى نمود و براى پيكار با اين نهضت نيروهايى را در اختيار مخالفين قرار داد.

داعى كبير در آغاز با حمله به اسپهبد قارن و دستگيرى بسيارى از ياران او، مدتى خود را از شر او راحت نمود و اسپهبد قارن به كوهستان هزار جريب پناه برد و با حمله داعى كبير به منطقه هزار جريب، اسپهبد قارن به ولايت قومس فرار كرد. در فاصله سال‏هاى 250 تا 259 ه .ق علويان بر شهرهاى رى، زنجان، قزوين و قومس استيلا يافتند و حتى تا همدان پيش رفتند. در سال 260 ه .ق به علت حمله يعقوب ليث صفار به داعى كبير و ضعف او، اسپهبد رستم بن قارن بر عليه حكومت علويان فعاليتش را آغاز نمود. او برخى از ولايات اطراف طبرستان را غارت كرد و به قومس حمله كرد و آنجا را تصرف نمود.

دوره سامانيان

سامانيان يكى از خانداهاى ايرانى بودند كه در زمان خلافت عباسيان از سال 279 ه .ق در ماوراء النهر تشكيل حكومت دادند و تا سال 389 حكومت داشته‏اند. در سال 287 ه .ق امير اسماعيل سامانى به طبرستان حمله كرد و ضمن قتل محمد بن زيد علوى آنجا را تصرف نمود و محمد بن هارون را به حكومت آنجا گمارد. يك سال و نيم بعد حاكم طبرستان بر امير اسماعيل سامانى شوريد و امير اسماعيل عازم نبرد با او شد و نيروهايش چند روزى در سمنان اقامت داشتند. در زمان حكومت امير نصر سامانى در سال 329 ه .ق ماكان پسر كاكى بر عليه دولت سامانيان و آل زيار در قومس علم طغيان برافراشت. ابو نصر سامانى نيرويى را براى سركوبى ماكان به قومس روانه كرد.

ماكان توان مقابله با نيروهاى سامانى را نداشت و با آنان مصالحه نمود. اما او با يافتن فرصتى به طبرستان فرار كرد و براى مقابله با سامانيان از وشمگير زيار كمك خواست. وشمگير دعوت ماكان را اجابت كرد و با سپاهى به قومس و رى آمد و در محله اسحاق آباد با نيروهاى سامانى درگير شدند. در اين درگيرى نيروهاى آل زيار شكست خوردند و ماكان نيز كشته شد. وشمگير نيز به طبرستان فرار كرد و ولايت قومس در دست سامانيان باقى ماند. حكومت آل بويه و آل زيار تقريبا همزمان بوده است. آل بويه از سال 321 تا 448 ه .ق بر گوشه‏اى از ايران حكومت داشته‏اند.

دوره آل بويه وآل زيار

آل زيار از سال 316 ه .ق تا سال 434 ه .ق بر بخشى از ايران حكومت مى‏رانده‏اند. در واقع فرزندان بويه در ابتدا در خدمت مرداويج زيارى بودند. وقتى كه على بويه در كرج به حكومت رسيد و مردم محبت زيادى به او نشان دادند، مرداويج از او هراسان شد و رقابت بين آنها شروع شد. با مرگ مرداويج خاندان بويه بر متصرفات خود افزودند و از سوى خليفه عباسى نيز تأييد شدند. از فرمانروايان معروف ايالت قومس در دوره حكومت آل زيار و آل بويه، نصر بن حسن فيروزان مى‏باشد. او از طرف دولت آل بويه به حكومت اين منطقه منصوب شده بود. او از اختلاف بين دولت‏هاى آل زيار و آل بويه استفاده كرد و به فكر استقلال افتاد و مدت 20 سال كليه آبادى‏ها و قلاع نقاط كوهستانى شمال سمنان و دامغان را با قدرت كامل در دست داشت. استقلال حكومت نصر بن حسن فيروزان در قومس و اقدامات او بر ضد دولت آل زيار(كه در شمال شرقى قومس و دولت آل بويه كه در مغرب قومس واقع بود) براى قابوس بن وشمگير و مجد الدوله ديلمى ناگوار بود. آنها براى از بين بردن او با هم متحد شدند. در اين هنگام نصر از ابوالقاسم سيمجود از سرداران سامانى كمك خواست و او را تحريك به حمله به رى نمود.

ابوالقاسم سيمجور و نصر بن حسن به سوى رى لشكر كشيدند و تا گرمسار پيش رفتند و با نيروهاى مجد الدوله روبرو شدند. آنها چون توان مقابله با نيروهاى ديلمى را نداشتند به سرعت به خراسان فرار كردند و به سلطان محمود غزنوى در غزنه پناه بردند. نصر مدتها نزد سلطان محمود بود تا اينكه حكومت بيارجمند به او واگذار شد. نصر به بيارجمند آمد و آنجا را براى خود كوچك يافت و شروع به نارضايتى نمود. در اين زمان قابوس وشمگير با انواع حيله‏ها او را فريب داد و او را دستگير نمود و با دستگيرى او سرزمين قومس به دست دولت آل زيار افتاد.

دروه طاهريان

متأسفانه از فعاليت سلسله طاهريان در سمنان اطلاع زيادى در دست نيست. فقط در تواريخ از عبدالله بن طاهر ياد مى‏كنند كه با دستگيرى مازيار بن كارن و كشته شدن وى توسط خليفه عباسى او (عبدالله بن طاهر) به ولايت اين ايالت رسيد. در سال 329 ه .ق ماكان پسر كاكى يكى از سرداران معروف ناحيه قومس بر ضد دولت سامانيان و آل زيار قيام كرد و به قتل رسيد و بلاد قومس (سمنان ـ دامغان و بسطام) به تصرف سامانيان در آمد.

دوره غزنويان

غزنويان اولين سلسله ترك نژاد در ايران بودند كه در سال 350 ه .ق در غزنين (افغانستان) حكومت خود را آغاز نمودند. بنيانگذار اين سلسله آلپتكين يكى از سپهسالاران سامانى است. قدرتمندترين سلطان اين سلسله، سلطان محمود غزنوى است. او يكبار در سال 388 نيشابور را فتح كرد اما بوسيله سامانيان دفع گرديد. سلطان محمود سيستان را از صفاريان گرفت، مدتى با شاه اسماعيل سامانى جنگيد. در سال 420 ه .ق سلطان محمود غزنوى، غزنين را به قصد تسخير شهرهاى مركزى ايران ترك نمود و به سوى قومس و رى رهسپار گرديد. وى پس از چند روز توقف در قومس و ملاقات با شيخ ابوالحسن خرقانى، عارف مشهور ايران، از طريق شهرهاى بسطام، دامغان و سمنان به رى رفت و پس از منقرض كردن حكومت ديلميان عده زيادى را به جرم بد دينى (شيعه بودن) كُشت و بزرگان ديلم را به دار آويخت. يكى از حكام معروف ايالت كومش در اين دوره امير اجل، بختيار بن محمد، معروف به ابو حرب بختيار است كه بانى منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار دامغان مى‏باشد.

در زمان سلطنت سلطان مسعود غزنوى خراسان به ويژه ايالت كومش مورد تاخت و تاز تركان غز واقع گرديد. بيش از 5 سال نبرد بين غزان و حاكم خراسان ادامه داشت. در سال 426 تركان غز سمنان و دامغان و خوار و برخى روستاهاى رى را غارت نمودند و بسيارى از مردم را كشتند و سرانجام به علت عدم حمايت حكومت غزنوى از حاكم خراسان، اين ولايت به دست غزان افتاد و سپس رى را نيز متصرف شدند.

دوره سلجوقيان

سلسله سلجوقى در سال 429 ه .ق توسط طغرل سلجوقى بنيان گذاشته شد. در اين سال طغرل نيشابور را تصرف كرد. او در سال 432 ه .ق با قتل سلطان مسعود غزنوى، حكومت غزنويان را خاتمه داد. در زمان طغرل گرگان و قومس در دست قتلمش بن موسى ارسلان بود. در دوره سلجوقيان نهضت اسماعيليه فعاليت خود را علنى نمود و به گستره تبليغات خود افزود. در اين دوره قومس يكى از كانونهاى مهم اسماعيليان به شمار مى‏رفت. اسماعيليان در قومس و قهستان داراى 150 قلعه بودند. مهمترين قلعه قومس كه محتشم نشين اين ناحيه بوده، قلعه گرد كوه يا گنبدان دژ دامغان بوده است. بعد از مرگ سلطان ملكشاه سلجوقى، صاحب خراج اصفهان، رئيس مؤيدالدين مظفر به مذهب اسماعيليه روى آورد. به علت مخالفت مردم با او، از اصفهان به دامغان هجرت كرد و در آنجا ساكن شد و املاك متعددى را در قومس، مازندران و ساوه خريد. در آن زمان گنبدان دژ در اختيار خردك خادم بود.

اميرداد جشى آن قلعه را از بركيارق سلجوقى درخواست كرد و بركيارق خردك خادم را كشت و قلعه را به او واگذار كرد. اميرداد نيز قلعه را به فردى سپرد و خود به دامغان آمد. پس از مرگ اميرداد، رئيس مؤيد الدين مظفر قلعه را به اسماعيليان داد و بدين وسيله كار حسن صباح و دعوت او در قومس بالا گرفت. علاوه بر قلعه گنبدان دژ كه مركز فرماندهى اسماعيليان در استان قومس بوده است، قلعه‏هاى ديگر چون: قلعه مهرين و منصوره كوه در 18 كيلومترى شمال غربى دامغان، قلعه بيار در بيارجمند شاهرود، كافر قلعه يا گبر قلعه سنگسر سمنان، قلعه اردهن، دژ لاجوردى، دژهاى شير قلعه و وهل شهميرزاد و دژهاى ساروى بزرگ و كوچك در تصرف اسماعيليان بوده است. پس از مرگ بركيارق، حكومت سلجوقى به دست محمد شاه سلجوقى افتاد. در زمان او ايالت قومس، طبرستان و گيلان و رى تحت تصرف آل باوند قرار داشت و اسپهبد حسام‏الدوله شهريار بن قارن فرمانرواى اين نواحى بود.

سرزمين قومس از سال 466 ه .ق اختيار شهرياران آل باوند قرار گرفت. در سال 500 ه .ق اسپهبد حسام الدوله، شهريار از فرمانبرى سلطان محمد سر بر تافت،لذا سلطان، شخصى بنام سنقر را به اميرى آن ولايت منصوب كرد. اما اسپهبد شهريار در سارى با او به نبرد پرداخت و سنقر شكست خورد و به اصفهان بازگشت. سلطان محمد به اسپهبد شهريار پيام فرستاد و از او خواست كه يكى از فرزندانش را نزد او بفرستد. اسپهبد نيز فرزندش علاءالدوله را نزد سلطان محمد فرستاد.

به پيشنهاد علاء الدوله، برادرش نجم الدوله خواهر سلطان محمد را به زنى گرفت و علاء الدوله به طبرستان بازگشت. پس از آن نجم الدوله قارن عملاً فرمانرواى قومس و طبرستان گرديد. سلطان محمد ولايات رى، ساوه، اران، خوار، سمنان، گرگان، طبرستان، رويان و لارجان را به پسر كوچكش ملك احمد سپرد. هر نايبى كه از سوى اتابك ملك محمد بنام سنقر به طبرستان فرستاده مى‏شد، نجم الدوله او را بيرون مى‏راند. بعد از مرگ نجم الدوله، علاء الدوله به سلطنت رسيد. پس از او شاه غازى فرزند علاء الدوله حكومت آن سرزمين را بدست گرفت. شاه غازى فردى به نام سابق قزوينى را به فرمانروايى سمنان و دامغان و بسطام و جاجرم و بيارجمند (يارگمند) برگزيد. سابق بسيارى از اسماعيليان را به قتل رساند و نسبت به آنها چنان عمل كرد كه كسى از آنها جرأت نداشت از گرد كوه دامغان پا بيرون بگذارد. او از سمنان تا حدود نيشابور را با كمال قدرت اداره و نگهدارى مى‏كرد و بر تمام امور نظارت كامل داشت. بعد از مرگ شاه غازى، فرزندش علاء الدوله حسن به حكومت اين منطقه رسيد. او سابق را كشت وبا كشته شدن سابق فرقه اسماعيليه تا حدودى آزادى يافتند.

پس از علاء الدوله حسن، فرزندش حسام الدوله اردشير به حكومت رسيد و به مدت 34 سال حكومت را در دست داشت. او پس از مرگ پدرش امير آخور مير نقش را به بسطام فرستاد. امير منگو را امير دامغان نمود. طغو تيمور را به ولايت ويمه و دماوند و سمنان حاكم گردانيد.

در زمان حكومت حسام الدوله اردشير بر منطقه طبرستان و قومس، ارسلان شاه سلجوقى از دنيا رفت و فرزندش طغرل سوم به سلطنت رسيد. طغرل سلجوقى به كمك اتابك محمد جهان پهلوان كشور را اداره مى‏كرد. پس از مرگ اتابك در سال 581 ه .ق مخالفتها عليه طغرل آغاز شد. در قومس و آيبه دو تن به نام‏هاى جمال‏الدين آى‏ابه و سيف‏الدين روس بر عليه طغرل قيام كردند و سمنان را مركز فرماندهى خود قرار دادند. برخى معتقدند كه اين قيام صحنه‏سازى توسط خود طغرل بوده است. شبى طغرل به سمنان مركز قيام جمال‏الدين و سيف الدين رفت و قزل ارسلان نيز به ظاهر با طغرل موافق بود به تعقيب او به سمنان رفت. اما در آنجا بين طغرل و قزل ارسلان جنگى رخ داد و قزل ارسلان شكست خورد و فرار كرد. پس از اين واقعه طغرل دهكده وايه را كه در تصرف اسماعيليان بود محاصره كرد و پس از تسخير آن را خراب كرد. پس از آن طغرل به طبرستان رفت و مورد استقبال حسام الدوله اردشير باوندى قرار گرفت.

دوره خوارزمشاهيان

در دوره سلجوقيان، شاهان سلجوقى حكامى را كه به سرزمين خوارزم مى‏فرستادند قدرت فراوانى را نيز به آنها تفويض مى‏نمودند و به علت اين قدرت فراوان آنها را شاه مى‏خواندند. در سال 490 ه .ق حكومت آنها بر خوارزم آغاز با قطب الدين محمد كه از طرف سلطان سنجر به خوارزم فرستاده شد آغاز گشت. پس از او محمد استز حاكم اين ناحيه گرديد. در واقع آغاز حكومت آنها مصادف با حكومت آل باوند بر منطقه طبرستان و قومس است. پس از اتسز، فرزندش تاج الدين ابوالفتح ايل ارسلان در سال 521 ه .ق به حكومت رسيد. پس از او فرزندش محمود به سلطنت خوارزم منصوب شد و سپس سلطان تكش برادر محمود حكومت آنجا را به عهده گرفت. در سال 578 ه .ق بين سلطان تكش خوارزمشاه و اسپهبد حسام الدوله اردشير اختلاف افتاد و سلطان تكش عازم سركوب او گرديد و طبرستان را تسخير نمود.

در سال 580 ه .ق نيروهاى سلطان تكش در جنگ با سپاه خليفه در نزديكى رى مغلوب شدند و به دامغان و بسطام عقب نشينى كردند. در اين زمان قتلغ اينانج ـ حاكم همدان ـ پسر خوارزمشاه را از رى و قومس بيرون راند و تا گرگان به تعقيب او پرداخت. درگيرى بين سلطان تكش و اسپهبد حسام الدوله اردشير تا مرگ سلطان تكش ادامه داشت و چندين بار سلطان تكش به قلمرو حكومتى اسپهبد حسام الدوله اردشير حمله نمود و عده زيادى را قتل عام نمود. در سال 588 ه .ق خوارزمشاه تكش به رى آمد و از طغرل سوم سلجوقى خواست كه در عراق خطبه به نام شاه خوارزم خوانده شود. در اين زمان مخالفت‏ها و قيام‏ها عليه طغرل سلجوقى آغاز شده بود. از جمله اين مخالفين قتلغ اينانج بود. او قصد تسخير رى را نمود و با سپاهى روانه آن شهر گرديد. طغرل نيز سپاهى را به مقابله او فرستاد و قتلغ اينانج شكست خورد و به سرزمين قومس كه مركز مخالفين طغرل بود فرار كرد.

او مجددا به رى حمله كرد، اما طغرل سلجوقى به مقابله با او آمد و دوباره قتلغ به قومس فرار كرد. طغرل سلجوقى بدنبال او از گرمسار گذشت و تا سمنان پيش رفت. در اين هنگام سپاهى از خوارزمشاهيان به يارى قتلغ اينانج آمدند و سرانجام خوارزمشاهيان شكست خوردند و قتلغ اينانج به گرگان فرار كرد. سلطان تكش در سال 596 ه .ق درگذشت و فرزندش سلطان محمد خوارزمشاه به سلطنت رسيد. در زمان سلطنت او منطقه طبرستان و قومس در دست شاه غازى، حسام الدين اردشير قرار داشت. وى در سال 602 ه .ق از دنيا رفت و فرزندش شمس الملوك رستم به حكومت رسيد. او در دوره حكومتش مطيع خوارزمشاهيان بود. با مرگ وى در سال 606 ه .ق در طبرستان اغتشاش به وجود آمد. سلطان محمد يكى از امراى خود را به تسخير آن سرزمين فرستاد و او نيز با تصرف آن منطقه به حكومت باونديان خاتمه داد.

دوره مغول

در زمان حكومت سلطان محمد خوارزمشاه، چنگيز خان مغول چندين قبيله را متحد نمود و پس از تصرف چين، در سال 616 ه .ق به ايران حمله كرد و شهرهاى اترار، سمرقند، بخارا، مرو، نيشابور و گرگان و بسيارى از شهرهاى ديگر را تصرف كرد. وقتى كه سپاه مغول در تعقيب سلطان محمد خوارزمشاه به دامغان رسيد، رؤساى شهر به گنبدان دژ (گرد كوه) پناه بردند و اما مردم شهر با مغولان به مبارزه پرداختند و از هر دو طرف عده‏اى كشته شدند. سپس سپاه مغول به سمنان رفتند. با ورود سپاه مغول به سمنان دو تن از بزرگان شهر به نام‏هاى پير حسين علمدار و پير نجم الدين دادبخش كفن پوشيده و مردم را به مقابله با مغولان ترغيب و تحريك كردند. سرانجام مغولان مقاومت مردم سمنان را درهم شكستند و ضمن كشتن آن دو، به قتل عام مردم مشغول شدند.

در سال 642 ه .ق شرف الدين خوارزمى از طرف ارغون خان مغول حاكم خراسان بود. وقتى او به رى مى‏رفت، عده‏اى را پيش از خود به دامغان فرستاد كه از مردم آنجا پول و جنس بگيرند. چون مردم توان پرداخت آن را نداشتند، به دستور حاكم خراسان زنها را به پستانشان و مردها را به پا آويزان كردند. سپس آن را به اسماعيليان سپردند و آنها جمعى از مردم دامغان را كشتند و خانه‏هاى بسيارى را ويران كردند. در سال 649 ه .ق هولاكو خان تصميم به سركوبى اسماعيليان و تخريب قلاع آنها گرفت. در اين سال او با بيش از ده هزار نيرو قلعه گرد كوه در دامغان را محاصره نمود. اين محاصره چندين سال طول كشيد. در سال 651 افراد قلعه بر لشكر هولاكو شبيخون زدند و عده زيادى از مغولان را كشتند. از طرف علاء الدين محمد، بزرگ اسماعيليه نيز كمكى براى محصورين فرستاده شد و آنها از خارج بر سپاه مغول حمله كردند. اما سرانجام با تسخير قلاع ديگر چون الموت و ميمون دز، قلعه گرد كوه نيز به تصرف مغولان درآمد.

بعد از هولاكو خان، فرزند ارشدش آباقا خان به حكومت رسيد. وى بعد از 17 سال سلطنت در سال 680 ه .ق بدرود حيات گفت. پس از فوت آباقا خان برادرش تكودار، (كه به مناسبت قبول اسلام نام احمد را نيز برگزيده بود) و پسرش ارغون خان نامزد سلطنت بودند كه در نتيجه در سال 683 ه .ق جنگ سختى بين اين دو در حوالى قزوين روى داد و ارغون شكست خورد و به طرف سمنان، دامغان و بسطام عقب نشست.

سلطان احمد تكودار نيز سرانجام در روز 18ربيع الاول سال 683 ه .ق طبق توطئه سرداران مغول به قتل رسيد و به جاى او ارغون خان به پادشاهى برگزيده شد. ارغون خان پس از رسيدن به سلطنت، پسر خود غازان خان را به حكومت خراسان، مازندران، قومس، دامغان، سمنان، بسطام منصوب نمود. بعد از مرگ غازان، الجايتو پسر ديگر ارغون خان، به نام سلطان محمد خدابنده به سلطنت رسيد. وى عبدالمؤمن، فرزند خواجه رشيد الدين فضل الله همدانى را به حكومت سمنان، دامغان و خوار منصوب كرد. پس از اولجايتو پسرش ابو سعيد به سلطنت رسيد. او به كمك سپهسالار خود اميرچوپان، ياغيان را سركوب كرد. ابو سعيد در آغاز سلطنت، فريفته دختر امير چوپان گرديد، اما امير چوپان از دادن دختر خود به او امتناع كرد. ابو سعيد قصد نابودى امير چوپان را نمود. امير چوپان نيز سپاهى تدارك ديد و از ماوراءالنهر به مشهد و سپس به سمنان وارد شد. در سمنان فردى را به ميانجى‏گرى نزد سلطان ابو سعيد فرستاد. اما ابو سعيد اين ميانجى‏گرى را نپذيرفت. در اين هنگام بسيارى از نيروهاى او به سلطان ابو سعيد پيوستند.

امير چوپان ناگزير مجبور به عقب نشينى شد. در آخرين سال‏هاى حكومت ابو سعيد نهضت‏هايى بر عليه حكومت او به پا خاست و در خراسان و كومش و مازندران اين نارضايتى‏ها به بالاترين حد رسيد. يكى از اين قيام‏ها، قيام سربداران بود. سربداران وسعت حكومت خود را از طرف مغرب به دامغان و سمنان رساندند و تا سال 766 ه .ق سمنان و دامغان در اختيار آنها بود.

دوره تيموريان

هنوز جراحات وارده از هجوم مغول التيام نيافته بود كه تيمور لنگ در ماوراء النهر ظهور كرد و در سال 782 ه .ق براى نخستين بار به ايران حمله كرد و در اين حمله خراسان، سيستان و بلوچستان و مازندران را تصرف نمود. حمله دوم او در سال‏هاى 785 و 786 ه .ق واقع شد. در اين حمله مجددا به مازندران تاخت و تا آذربايجان، عراق عجم و گرجستان پيش رفت. سپس شيراز و اصفهان را فتح كرد. حمله سوم او در سال 795 ه .ق اتفاق افتاد. در اين حمله حكومت آل مظفر را در فارس، سربداران را در سبزوار و حكومت سادات را در مازندران منقرض نمود.

تيمور در كليه حملات خود ساكنين شهرهاى بين راه را مى‏كشت و از اجساد و سرهاى آنها مناره مى‏ساخت. از جمله قتل عام‏هاى او، كشتار سه هزار نفر از تاتارهايى است كه بر عليه فرمانده خود شوريده و او را در بيرون دامغان زخمى كرده بودند، مى‏باشد. تيمور كه از اين عمل تاتارها به خشم آمده بود اين عده را كه بيشتر آنها از اهالى دامغان بودند كه به آنها يارى رسانده بودند به قتل رساند.

پس از قتل عام خونين، از سر آنها مناره ساخت. به هر حال امير تيمور پس از تصرف مسكو، هندوستان و سوريه و شكست عثمانى‏ها و منقاد نمودن مصر، در سال 807 ه .ق از دنيا رفت. بعد از مرگ او فرزندش شاهرخ، كه حكومت خراسان را در دست داشت، به سلطنت رسيد. دامنه حكومت او تا گرگان، قومس و اصفهان بود و غرب ايران در اين زمان در دست قراقويونلوها و آق‏قويونلوها بود. در زمان حكومت شاهرخ دو تن از مردم سمنان به نام‏هاى خواجه غياث الدين سالار سمنانى و خواجه شمس الدين على باليچه وزارت شاهرخ راعهده دار بودند. بعد از مرگ شاهرخ، ميرزا ابوالقاسم بابر از ولايت رى به سوى خراسان حركت كرد. وقتى كه به بسطام رسيد از سوى امير هندو به سلطنت گرگان و مازندران منصوب شد. او در سال 852 به طرف خراسان رفت و هرات را نيز فتح كرد. او در سال 855 ولايات عراق و فارس را نيز تصرف نمود و هر چند كه ولايات فارس، عراق و كرمان را در سال 857 از دست داد. اما مدت هفت سال در گرگان، قومس و خراسان سلطنت نمود و سرانجام در سال 861 از دنيا رفت. در سال 862 ه .ق سلطان حسين بايقرا ولايت گرگان را تسخير كرد. او ده سال بعد پس از مرگ سلطان ابو سعيد در هرات به سلطنت رسيد و قلمرو حكومتى خود را از كنار آب آمويه تا سمنان گسترش داد. در اواخر دوره تيموريان ولايت سمنان و فيروز كوه و خوار تحت تصرف حسين كيا چلاوى بوده است كه در سال 909 ه .ق توسط شاه اسماعيل صفوى به قتل رسيده است.

دوره صفويه

مؤسس سلسله صفويه، شاه اسماعيل صفوى در سال 905 ه .ق در 13 سالگى مريدان پدر خويش را به دور خود جمع كرد و براى انتقام از قاتل پدر خود به شروان رفت و با تصرف شروان قاتل پدر خود، فرخ يسار را به قتل رساند. او در سال 907 ه .ق با تصرف آذربايجان، تبريز را پايتخت خود قرار داد. او براى سركوبى حكمران فيروز آباد و سمنان، حسين كيا چلاوى، به گرگان لشكركشى نمود و پس از تصرف قلاع گل خندان و فيروز كوه و استا، حسين كيا را دستگير و در قفس آهنى محبوس نمود. پس از مدتى او در قفس خودكشى كرد. در سال 913 ه .ق شيبك خان ازبك به خراسان حمله كرد و آنجا را تصرف نمود. او تا دامغان را تحت استيلاى خود درآورد. شاه اسماعيل در سال 916 ه .ق عازم جنگ با شيبك شد. هنگام حركت شاه اسماعيل به دستور شيبك خان دامغان كه در مسير شاه اسماعيل قرار داشت ويران گرديد.

سرانجام دو سپاه با يكديگر روبرو شدند و در اين رويارويى سپاه شيبك خان شكست خورد و شيبك خان نيز در اين جنگ كشته شد و پس از آن حكمرانى خراسان به طايفه شاملو واگذار گرديد. در سال 921 ه .ق طهماسب ميرزا فرمانرواى خراسان گرديد و از سمنان تا سيحون در قلمرو او قرار گرفت. در زمان حكومت صفويه چندين بار ازبكها از مرزهاى شرقى ايران به كشور حمله نمودند تا اينكه در زمان شاه عباس بزرگ، عده‏اى از ايلات و عشاير كردستان به خراسان و از جمله شاهرود كوچ داده شدند و اين افراد مانع پيشرفت ازبكها به داخل ايران شدند. شاه عباس بزرگ در زمان حكومت خود كاروانسراها و پل‏هاى زيادى را در كشور ساخت. از جمله در قومس، ده نمك، لاسجرد، سمنان، آهوان، قوشه، دامغان، مهماندوست، مياندشت و عباس آباد كاروانسراهايى را تأسيس نمود. از ديگر وقايع تاريخى اين دوره در استان سمنان، مرگ شاه عباس دوم در يكى از دهات دامغان است. شاه عباس دوم در سال 1077 ه .ق هنگام عزيمت از مازندران به خراسان در روستاى خوره دامغان از دنيا رفت و جسدش را به قم منتقل كردند.

دوره نادرى

در اواخر دوران صفوى كه افغانها بر ايران مسلط شدند، نادرقلى افشار در خراسان ظهور كرد و به طهماسب صفوى فرزند سلطان حسين براى دفع افاغنه پيوست. او ابتدا به سوى خراسان حركت نمود و در اين لشكر كشى نادر رقيب خود، فتح على خان قاجار به قتل رسانيد و به فرماندهى كل قواى خود منصوب شد و به لقب طهماسب قلى خان ملقب گرديد. سپس نادر، شاه طهماسب را تحريك به حمله به اصفهان جهت دفع اشرف افغان نمود.

اشرف افغان تصميم گرفت كه قبل از آمدن سپاه نادر به خراسان حركت كند. اشرف افغان به دنبال اين تصميم به نيروهاى خود در قزوين دستور داد كه به طرف سمنان و دامغان بروند. نادر افشار نيز سپاهى را روانه سمنان نمود و خودش نيز به آن سپاه پيوست. اشرف افغان سمنان را محاصره نمود و حاكم شهر را دستگير و كور كرد. نادر افرادى را به شهر فرستاد و به مردم خبر داد كه سپاه او در راه است و خواست با اين خبر مردم شهر دست از مقاومت با افغانها بر ندارند. مردم نيز بر مقاومت خود افزودند و اشرف افغان نيز با شنيدن خبر حركت نادر، دست از محاصره سمنان برداشت و به سوى دامغان رهسپار گرديد.

قسمتى از سپاه افاغنه در بسطام با سپاه نادر مواجه شدند و در نبرد بين آنها، سپاه افغان شكست خورد و به مهماندوست عقب نشينى كردند. سپاه نادر نيز به مهماندوست رفت. در نبرد بين دو سپاه عده زيادى از افاغنه كشته شدند و سرانجام رو به فرار گذاشتند. بعد از اين جنگ نادر قلى، طهماسب ميرزا را وادار كرد كه در دامغان بماند و خود از راه آهوان عازم سمنان گرديد. نادر پس از ورود به سمنان و دو روز توقف در آنجا در تعقيب افغانهاى فرارى روانه رى گرديد. نادر در منطقه سر دره خوار مجددا سپاه افغان را شكست سختى داد و با بدست آوردن غنايم زيادى وارد تهران شد. سپس در مورچه خورت اصفهان با سپاه اشرف درگير شد و سپس او را از اصفهان بيرون راند. نادر بدنبال اشرف افغان به سوى فارس شتافت و آنجا را نيز متصرف كرد و اشرف افغان از آنجا به بلوچستان فرار كرد و در آنجا توسط مردم به قتل رسيد.

نادر پس از فتح همدان، كرمانشاه و تبريز و دفع عثمانى‏ها از اين مناطق در سال 1145 ه .ق شاه طهماسب را از سلطنت خلع و فرزندش عباس ميرزا را به سلطنت نشاند. نادر قلى خان پس از مدتى مبارزه و نبرد با دولت عثمانى در سال 1148 ه .ق شاه عباس را عزل و تاج شاهى را بر سر خود گذاشت. نادر پس از جلوس بر تخت شاهى، رضا قلى ميرزا را به اتفاق طهماسب قلى خان جلاير به ايالت خراسان منصوب كرد. سرانجام نادر در سال 1160 ه .ق كشته شد. پس از قتل نادر شاه، برادر زاده او عليقلى ميرزا ملقب به عادلشاه به سلطنت نشست. يك سال بعد ابراهيم خان، حاكم عراق و اصفهان، مدعى سلطنت شد و عادلشاه را دستگير و كور كرد. در سال 1162 ه .ق نيز ابراهيم شاه به قتل رسيد و شاهرخ ميرزا به سلطنت نشست. در سال 1210 ه .ق شاهرخ از دنيا رفت و پسرش نادر ميرزا به جاى او نشست. در سال 1218 ه .ق فتح على شاه نادر ميرزا را از خراسان برانداخت و به اين ترتيب سلسله افشاريه منقرض گرديد.

دوره زنديه

پس از مرگ نادر در سال 1160 ه .ق، محمد حسن خان فرزند فتحعلى خان قاجار، ولايات خزر، كومش، تهران، رى و آذربايجان را تسخير كرد. با كشته شدن محمد حسن خان قاجار، كريم خان، آقا محمد خان فرزند وى را با خود به شيراز برد و با دختر او نيز ازدواج نمود ولى در اين مدت شهرهاى سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام را همچنان در اختيار خانواده قاجار قرار داد. كريم خان در سال 1182 ه .ق حسين قلى خان قاجار را به حكومت دامغان منصوب كرد. حسين قلى خان پس از ورود به دامغان به فكر انتقام جويى از طايفه يوخارى باش قاجار برآمد و به گرگان لشكركشى نمود و بسيارى از رؤساى يوخارى باش را به قتل رساند و دهكده ده نمكه دامغان را كه محل سكونت خانواده‏هاى يوخارى باش بود خراب كرد و به آتش كشيد و از اين تاريخ به بعد به حسين قلى خان جهانسوز مشهور گرديد. كريم خان پس از اطلاع از ياغى‏گرى حسين قلى خان براى سركوبى او، زكى‏خان را به كومش فرستاد. زكى‏خان اين شورش را با شدت سركوب كرد و دستور داد تمام كسانى كه در شورش شركت كرده بودند به چوبهايى بسته و وارونه در زمين بنشانند (بكارند). پس از شكست حسين قلى خان و فرار او به گرگان، زكى‏خان عده‏اى از مردم دامغان و نواحى اطراف را اسير كرد و با خود به شيراز برد. كريم خان ضمن توبيخ زكى خان به خاطرت رفتار سبعانه او با مردم قومس، اسرا را آزاد كرد.

دوره قاجاريه

سلسله قاجاريه با قيام آغا محمد خان قاجار عليه حكام زند شكل گرفت و او در سال 1200 ه .ق در تهران اعلام پادشاهى كرد. در سال 1210 ه .ق با تاجگذارى آغا محمد خان حكومت رسمى اين خاندان آغاز گرديد. پس از قتل آغا محمد خان در سال 1211 ه .ق، فتح على شاه برادر زاده آغا محمد خان به سلطنت رسيد. فتح على شاه قاجار توجه خاصى به ولايت قومس داشت. در همان آغاز سلطنت حاكم آنجا، حسين قلى خان قاجار را به كاشان فرستاد و محمد ولى ميرزا را به حكومت سمنان منصوب كرد. فتح على شاه علاوه بر توجه زياد به شهرهاى بسطام، سمنان، دامغان، شهر شاهرود را در اين ولايت تأسيس كرد و گسترش داد. او همچنين به دوستان دوره جوانى‏اش اسماعيل خان سمنانى و ذوالفقار خان توجه و عنايت ويژه‏اى داشت. به گونه‏اى كه در سال 1218 ه .ق ذوالفقار خان را به حكومت سمنان و دامغان و شاهرود و بسطام برگزيد. ذوالفقار خان حاكمى مستبد و ظالم بود و به خاطر ظلم و جور او عده‏اى از بزرگان اين سرزمين مهاجرت نمودند. از جمله اين افراد سيد حسن سمنانى است كه ماجراى ظلم و ستم ذوالفقار خان را به شاه اطلاع داد. اما شاه قاجار فقط از او خواست كه به سيد حسن كارى نداشته باشد و جلو ظلم و ستم او را نگرفت.

بعد از مرگ ذوالفقار خان، شاهزاده بهمن ميرزا به حكومت سمنان منصوب شد. در سال 1252 ه .ق سيف الله ميرزا از سوى محمد شاه قاجار به حكومت سمنان منصوب گرديد. در سال 1268 ه .ق حكومت سمنان و دامغان به ميرزا محمد خان قاجار دولو واگذار شد. بعد از او لطف الله ميرزا پسر عباس ميرزا به حكومت سمنان و دامغان و مازندران و گرگان منصوب شد. در سال 1275 ه .ق ناصر الدين شاه، كيومرث ميرزا فرزند فتح على شاه را به حكومت سمنان و دامغان و شاهرود منصوب كرد. در سال 1278 مسعود ميرزا حاكم اين ايالت گرديد. بعد از او رحمت الله خان سارى اصلان به حكومت اين سرزمين گماشته شد. در سال 1280 ميرزا طاهر كاشانى به سمت مستوفى سمنان و دامغان منصوب گرديد. در سال 1284 حاكم سمنان فردى به نام حسين خان بود كه در زمان او ناصرالدين شاه براى رفتن به مشهد از اين سرزمين عبور كرد و مدت 22 روز در سمنان و شهرها و روستاهاى آن به گشت و گذار مشغول بود. در سال 1288 ه .ق عبدالعلى خان اديب الملك به حكومت سمنان و دامغان منصوب گرديد. در سال 1300 ه .ق انوشيروان ميرزا ضياء الدوله به حكومت اين ايالت گماشته شد و حدود 6 سال در اين ايالت حكومت نمود. ساختمان دروازه ارگ سمنان از بناهاى دوره اين حاكم مى‏باشد.

در سال 1304 ه .ق شاهزاده جهانسوز ميرزا به حكومت شاهرود و بسطام برگزيده شد و به علت ظلم و ستم زياد در سال 1309 معزول گرديد و بجايش كيومرث ميرزا حاكم آنجا گرديد. در سال 1311 ه .ق مجددا جهانسوز ميرزا حاكم شاهرود و بسطام شد. در سال 1313 سردار مفطم حكومت شاهرود، بسطام، دامغان و استرآباد را به دست گرفت و محمد كريم خان معظم السلطنه به حكمرانى سمنان و دامغان منصوب گرديد. در سال 1319 حبيب الله خان موقر السلطنه به حكومت سمنان منصوب گرديد و تا سال 1322 ه .ق اداره اين منطقه را به عهده داشت. در اوايل مشروطه امين همايون به حكومت سمنان منصوب گرديد. در سال 1329 ه .ق نصرت الله خان امير اعظم به حكومت سمنان و دامغان و شاهرود منصوب شد. او با استفاده از هرج و مرج مملكت املاك زيادى را به نام خود كرد و مالك الرقاب سمنان و دامغان و شاهرود گرديد. سالار الدوله در جنگى با او بسيارى از اموالش را گرفت و چون حكومت از وجودش وحشت داشت سرانجام در سال 1333 ه .ق در نزديكى دامغان او را به قتل رساندند. پس از قتل او، فرزندش يد اله عضدى به حكومت سمنان، دامغان و شاهرود منصوب گرديد.



منابع