ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان بوشهر

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

درباره‏ى وجه تسميه بوشهر نظرات مختلفى ابراز شده است. برخى آن را مخفف «ابوشهر» يعنى پدر شهر و عده ديگرى به قياس نام «ريشهر» آن را مخفف بخت اردشير يعنى نجات يافته اردشير پنداشته‏اند. بنابر وجه تسميه اول، بوشهر پس از آبادانى و گسترش و بعد از ويرانى ريشهر، اين نام مركب عربى ـ فارسى را يافته است.

اعراب بوشهر را «البوشهر» مى‏گفتند و كوتاه شده آن «ابوشهر» است. ناحيه بوشهر در دوره‏هاى سه گانه تمدن عيلام از هزاره سوم تا هزاره اول ق.م، مورد توجه بوده و از كاوشهاى باستانشناسى چنين برمى‏آيد كه نام اوليه اين بندر، «ليان؛ Lyan» بوده است.

وجوه تسميه ديگرى نيز براى بوشهر بيان شده است كه عبارتند از:

ـ بنا به دستور نادرشاه يك نيروى دريايى قوى در نزديكى اين شهر تأسيس و به اين شهر نام ابوشهر به معنى پدر شهرها دادند.

ـ عده‏اى نيز معتقدند كه نام قبلى بوشهر، نادريه بوده و در سال 1146 ه .ق نادرشاه آنجا را نادريه ناميد.

ـ گروهى بناى اين شهر را به اردشير ساسانى نسبت مى‏دهند و گويند كه نام اصليش تخت اردشير بود و بوشهر تحريف شده ريشهر كه يك شهر قديمى است مى‏باشد.

ـ ريشهر مخفف «ريو اردشير» است. زيرا اين شهر در زمان اردشير اول ساخته شده لذا به آن «ريو اردشير» يا «شهر اردشير» گفته‏اند.

برخى نيز در وجه تسميه بوشهر آورده‏اند محدوده قديمى بوشهر قديم به دو بخش باستانى «رى شهر» و «بى شهر» تقسيم نموده‏اند و در اثر گذشت زمان نام بى‏شهر به تمامى منطقه قديم و جديد اطلاق شده است و بى شهر در حقيقت همان بوشهر است كه در لهجه شهرى، بى شهر تلفظ مى‏شد و چنين استدلال كرده‏اند بنابر دلايلى چند «بى شهر» را محرّف بوشهر و «رى شهر» را شكل تحريف شده «روشهر» مى‏دانند و گواه نزديك در تاييد اين مدعا، استناد به قراين و شواهد موجود (در گويش مردم بوشهر) در تلفظ كلمات و واژگان است كه در آن‏ها حرف «و» را تبديل به «ى» كرده و آن را چنين ادا مى‏كنند:

آلوده (آليده) ـ آهو (آهى، اوهيد) ـ اندود (انديد) ـ انگور (انگير).

پيداست كه «روشهر» و «بوشهر» هر كدام از دو جزء جداگانه (رو + شهر ـ بو + شهر) تركيب يافته و واژه «شهر» در هر دو، يك مفهوم مشترك دارد.

مؤلف برهان قاطع، از كلمه «شهر» به نام «شار» ياد مى‏كند و آن را علاوه بر شهر (در مفهوم مدينه بلد) به معنى «بناى بلند و عمارت عالى» مى‏داند.

برخى نيز نام قديم اين شهر را «بوخت اردشير» دانسته‏اند و درباره وجه تسميه آن آورده‏اند: ... «بوخت اردشير» به معناى نجات يافته اردشير است.

بوختن به معناى نجات يافتن است و چون اردشير در آن جا از مرگ نجات يافته است آن جا را «بوخت اردشير» نام نهاد و بعضى آن را شهر بوشهر دانسته‏اند.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

تاريخ بوشهر از آغاز پيدايش تاكنون

دوره عيلاميان

در اوايل هزاره سوم يا اواخر هزاره دوم ق.م يك سلسله‏اى جديد ملى در عيلام ظهور كرد كه پادشاهان آن خود را «پيامبر خدا» و «پدر شاه» مى‏خواندند. اينان بر منطقه‏اى وسيعى شامل بخش‏هايى از سواحل خليج فارس و بوشهر حكومت مى‏كردند. سرزمين عيلام شامل: خوزستان، لرستان، پشتكوه كوه‏هاى بختيارى و سواحل خليج فارس بود. حدود آن از غرب رود دجله، از شرق قسمتى از پارس، از شمال راه بابل به همدان و از جنوب خليج فارس تا بوشهر بوده است. در زمان حكمرانى شيلهك اين شوشيناك فتوحات كشور عيلام به سرزمين‏هاى دور كشانده شد، سپاهيان وى در شمال از ناحيه دياله گذشتند و به نواحى كركوك رسيدند و آشور را دور زدند و سرتاسر دره‏هاى دجله، قسمت اعظم ساحل خليج فارس از جمله بوشهر و سلسله جبال زاگرس تحت تسلط عيلام درآمد.

همه‏ى ايران غربى كه با الحاق سرزمين‏هايى در غرب و جنوب جبال وسعت يافته بود در اين زمان متحد شده و نخستين امپراطورى در فلات ايران تحت فرمانروايى دولت عيلام به وجود آمد. شبه جزيره‏ى بوشهر نيز جزيى از كشور عيلام در خاك فارس واقع بود و محل مناسبى جهت احداث پايگاه دريايى و بندرگاه داشته كه مورد استفاده پادشاهان عيلام قرار گرفته است.

دوره مادها

دولت ماد در زمان سلطنت اووخشتره به اوج عظمت و قدرت رسيد و حدود آن از شمال به ارمنستان، از جنوب به خليج فارس، از غرب تا رود قزل ايرماق در آسياى صغير و سرزمين‏هاى شور، از جنوب غربى تا بابل و از شرق تا انتهاى كوير لوت و به قولى تا جيحون (به جز سواحل جنوبى بحر خزر) امتداد پيدا كرد. سرزمين بوشهر در دوره ماد (708ـ550 ق.م) جزو يكى از ايالتهاى جنوب غربى آن دولت بود و در زمان حكومت كياكسار، (اووخشتره) (633ـ584 ق.م) جزو ساتراپ نشين چهاردهم دولت ماد بود.

دوره هخامنشيان

كوروش بزرگ در سال 553 ق.م بر عليه مادها قيام كرد و سرانجام پس از 3 سال مبارزه در سال 550 ق.م به حكومت مادها پايان داد و حكومت هخامنشيان را بنيان گذاشت و متصرفات دولت ماد از جمله سرزمين پارس و بوشهر را در تصرف خود درآورد. در زمان هخامنشيان كه كشور ايران به بيست ساتراپ نشينى تقسيم مى‏شد، سرزمين بوشهر جزء ساتراپ نشين پارس بود. داريوش فرمان داد كه حفر ترعه نيل به درياى سرخ را دنبال كنند. اين كانال محققا راهى بود كه به جاى كانال سوئز امروز مى‏توانست خليج فارس و درياى عمان را از طريق درياى سرخ مستقيما به مصر و مديترانه متصل كند. مقابر كنده شده بر سطح سنگى جزيره خارك دليل بر حضور سربازان هخامنشى در استان بوشهر است كه براى نگهبانى از چنين راه طولانى تدارك شده بود. در كتيبه داريوش در بيستون نام 23 كشور تابع از جمله پارس كه بوشهر جزء آن است ذكر شده است.

دوره سلوكيان

پس از درگذشت داريوش سوم (330 ق.م) اسكندر مقدونى ممالك تابعه‏ى ايران هخامنشى از جمله فارس و استان بوشهر را به تصرف درآورد. پس از فوت اسكندر در سال 323 ق.م هرج و مرج در سراسر كشور آغاز شد و تا ده سال ادامه يافت و ميراث اسكندر بين سردارانش تقسيم شد. پس از اسكندر و جانشينانش، سلوكيان بر بيشتر نقاط ايران دست يافته و به احداث شهرهايى نيز پرداختند. به گفته دكتر گيرشمن بوشهر امروزى در دوران سلوكيان بنا گرديده است. نامبرده مى‏نويسد: «سلوكيان كمتر از نه شهر در ساحل خليج فارس بنا نكردند و از آن جمله است انطاكيه در پارس و بوشهر امروزى كه جانشين شهر كهن عيلامى گرديد.»

دوره اشكانيان

طوايف رشيد پارت بر ضد حكومت جانشينان اسكندر قيام كردند و در سال 250 ق.م به رهبرى اشك اول بر حكام محلى سلوكيان در پارت شوريدند و پس از غلبه بر عمال آنان از دولت سلوكى جدا شدند و حكومت جديدى در آن سرزمين بنيان نهادند كه به دولت اشكانى مشهور گشت. دولت پارت در زمان سلطنت مهرداد اول به دولتى بزرگ مبدل شد. در زمان حكمرانى وى ايالت‏هاى پارس و بوشهر، خوزستان و سراسر پارت يا به ديگر سخن برابر ايران كنونى و تمامى بين النهرين، تحت حكومت اشكانى درآمد.

دوره ساسانيان

در زمان اردشير بابكان شهر «رام اردشير» در دو فرسنگى بوشهر بنا نهاده شده است، كه اكنون خرابه‏هاى آن به نام «ريشهر» معروف است. ريشهر در زمان ساسانيان بندرى بسيار معتبر بوده و آنجا را «ريوشهر» مى‏گفته‏اند. حمدالله مستوفى در نزهة القلوب مى‏نويسد: «پارسيان آن را ريشهر خوانند و بر بيان معروف است، لهراسب كيانى ساخت و شاپور بن اردشير بابكان تجديد عمارتش كرد. شهرى وسط است بر كنار درياى فارس ...». در قرن چهارم ميلادى عرب‏هاى سواحل باخترى خليج فارس به سواحل شاهنشاهى ساسانيان در دو سوى خليج فارس دست اندازى كردند و چند سال بعد همين كه شاپور دوم (310ـ379 م) بزرگ شد، سپاهيان ايران براى گوشمالى متجاوزان عرب به حركت درآمدند و اعراب متجاسر را كه به نواحى خليج فارس از جمله بوشهر دست اندازى مى‏كردند، تار و مار و سران آنان را به شدت تنبيه كردند.

دوره اسلامى

پس از رحلت پيغمبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، ابوبكر، به عنوان خلافت، زمام امور مسلمانان را به دست گرفت. ابوبكر در سال 13 ه .ق درگذشت و عمر در 23 جمادى الاخر سال 13 ه .ق به خلافت رسيد.

بندر جنابه در سال 18 ه .ق در زمان خلافت عمر به دست عثمان بن ابى العاص ثقفى، حاكم بحرين تسخير شد. عثمان برادر خود حكم بن ابى العاص را با سپاهى بزرگ از قبايل عبدالقيس ازد، تميم و بنوناجيه از راه دريا به فارس فرستاد.

حكم، جزيره ابركاوان را فتح كرد سپس به سوى توج تاخت و در سال 19 ه .ق آنجا را نيز تصرف كرد ولى در روايت ابو مخنف چنين آمده است كه:

«عثمان بن ابى العاص، خود از راه دريا به فارس روى آورد و در توج فرود آمد و آن را فتح كرد و مسجدهايى در آنجا بنا كرد و توج را سرزمين مسلمانان گردانيد و عبدالقيس و چند قوم ديگر را در آن منزل داد و از آن مكان به ارجان كه هم مرز توج بود مى‏تاخت. سپس نامه عمر رسيد كه از فارس به عمان و بحرين حمله كن. عثمان برادر خويش حكم را بر آنجاى گمارد و خود روانه شد».

شهرك مرزبان و والى فارس در سال 23 ه .ق بر عليه اعراب طغيان كرد و با لشكرى عظيم به ريشهر رفت. عثمان بن ابى العاص از سوى عثمان، خليفه سوم به جنگ شهرك فرستاده شد. در فارس بين آنان جنگ سختى در گرفت و شهرك و پسرش كشته شدند و ريشهر و ديگر سرزمينهاى مجاور آن به اشغال اعراب درآمد. سرزمين بوشهر در دوران امويان و عباسيان تمام مدت در تحت قلمرو آنان قرار داشت و توسط فرستادگان خلفا اداره مى‏شد.

دوره صفاريان

در اواسط قرن سوم هجرى كه دولت عباسيان ضعيف شده بود و رو به زوال نهاده بود، در سيستان يعقوب ليث عليه حكومت عباسيان قيام كرد و در سال 247 ه .ق سلسله صفاريان را تأسيس نمود. يعقوب ليث در شوال سال 261 ه .ق به فارس لشكر كشيد و چون به استخر رسيد آنجا را تصرف كرد و غنايم بسيار به دست آورد. وى سراسر فارس و سواحل خليج فارس از جمله استان بوشهر را تسخير كرد. معتمد، خليفه بغداد كه خبر پيروزى‏هاى يعقوب را شنيد اسماعيل بن اسحاق قاضى را با فرمان حكومت فارس، سواحل خليج فارس، طبرستان، خراسان، كرمان، سند و رياست افتخارى شرطه (= شهربانى) بغداد، نزد يعقوب فرستاد و خلعتها و فرمان خليفه را تسليم وى نمود.

يعقوب با فرستاده خليفه به مهربانى رفتار كرد و جواب نامه خليفه را به او داد. اسماعيل به سامره برگشت و نامه يعقوب را به خليفه داد. يعقوب ليث پس از شانزده روز بيمارى دوشنبه دهم شوال 265 ه .ق در روستاى شاه آباد دزفول درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.

بعد از وى عمروليث با توجه به پراكندگى سپاه و خستگى آنان از در مصالحه با خليفه برآمد و اظهار اطاعت نمود و خليفه نيز فرمان حكومت فارس و بوشهر، كرمان، اصفهان، همدان، سيستان، زنجان و چند شهر ديگر را به وى داد.

دوره آل بويه

در اوائل قرن چهارم هجرى، سرزمين ايران در اختيار چهار سلسله قرار داشت. خراسان را سامانيان، رى و اصفهان را آل زيار، بخش جنوبى را آل بويه و ايالات غربى را خليفه عباسى اداره مى‏كردند. فرزندان بويه در آغاز كار در خدمت مرداويج زيارى بودند و در آن دوران قدرتى بدست آوردند. با مرگ مرداويج بر قدرت آنها افزوده شد و اصفهان و رى نيز بدست آنها افتاد. آنها كم كم قلمرو حكومتى خود را گسترش داده و به بغداد رسيدند.

در زمان آل بويه حكومت فارس در دست على عماد الدوله بود. پس از مرگ او در سال 328 ه .ق عضدالدوله به حكومت فارس و سواحل و بنادر در خليج فارس رسيد. در سال 355 ه .ق نيروهاى عضد الدوله از بندر سيراف به همراهى وزير معز الدوله به سوى عمان حركت كردند و آنجا را مطيع آل بويه نمودند.

در دوره آل بويه سيراف از بنادر بازرگانى بسيار مهم بوده است. ابو شجاع عضد الدوله سيراف را مركز سلطنت خود قرار داد و در آنجا بنايى بنام «فيل خانه عضد» تأسيس نمود.

اين بندر در سال 366 يا 367 بر اثر زمين لرزه‏اى ويران گرديد. تا سال 372 عضد الدوله ديلمى بر بوشهر و سواحل خليج فارس حكومت داشت.

حكومت آل بويه 120 سال ادامه داشت و هفده تن از آن خاندان به حكومت رسيدند. در تمام اين مدت سرزمين‏هاى فارس و بوشهر در قلمرو فرمانروايى آل بويه قرار داشت.

دوره سلجوقيان

پس از انقراض آل بويه، سلجوقيان كرمان در آن نواحى حكومت يافتند، قاورد پسر جغرى بيك بن ميكال بن سلجوق بن دقاق در سال 433 ه .ق به دستور عموى خود طغرل اول براى تصرف كرمان با سپاهى از خراسان به آنجا رفت. بهرام حاكم كرمان، بدون مقاومت كرمان را تسليم قاورد كرد.

ابوكاليجار مرزبان (= عماد الدين) كه در اين تاريخ در خوزستان به سر مى‏برد به محض شنيدن اين خبر به سوى كرمان حركت كرد و در خناب از توابع كرمان درگذشت و در نتيجه سرزمين‏هاى كرمان و بلوچستان به دست سلجوقيان افتاد. پس از آن فارس را نيز جزء متصرفات خود نمود، سپس سواحل و جزاير خليج فارس از جمله بوشهر و جزاير را ضميمه كرد و اين حال تا ضعف دولت سلجوقى دوام داشت.

سلجوقيان تا سال 583 در منطقه خليج فارس حكومت داشتند. آنها در انديشه جايگزينى جزيره كيش به جاى بندر سيراف بودند. در زمان تسلط سلجوقيان از سوى پادشاهان سلجوقى حكامى با حفظ سمت «اتابكى» به مناطق مختلف اعزام مى‏شدند. در فارس نيز از اولاد سلغر كه رئيس يك دسته از تركمنان بود، شخصى به نام «سنقور» استقلال يافت و بر ضد سلجوقيان قيام نمود و سلسله اتابكان فارس يا سلغريان را تأسيس كرد. اتابكان فارس بر عمان، بحرين و سواحل و جزاير خليج فارس تسلط يافتند. حكومت آنان تا سال 661 ه .ق يعنى 45 سال پس از حمله مغول بر قرار بود.

در اين سال آخرين اتابك كه سلجوق شاه سلغرى بود بر هلاكوخان مغول شوريد و همين قيام سبب انقراض خاندان او شد و حكومت فارس كه سواحل و جزاير از جمله استان بوشهر نيز جزء آن بود به دست مغولان افتاد.

دوره مغول

چنگيز خان مغول با متحد نمودن قبايل پراكنده مغول، شورايى بنام قوريلتاى تشكيل داد و از سوى روحانيون شمنى ملقب به چنگيز قاآن شد. او در سال 616 ه .ق با سپاهى در حدود 150 هزار تن به ايران حمله كرد و بسيارى از شهرهاى ايران از جمله بخارا و سمرقند را ويران نمود و سپس به مغولستان بازگشت و در سال 624 ه .ق درگذشت. در سال 652 ه .ق هلاكو خان مغول به منظور برانداختن اسماعيليه به ايران حمله ور شد و در سال 655 آخرين شاه اسماعيلى را به قتل رساند.

سپاه مغول در سال 661 ه .ق بر عمان، بحرين و سواحل و جزاير خليج فارس تسلط يافتند. در اين سال به علت شورش سلجوق شاه سلغرى عليه هلاكو خان مغول، سپاه مغول به فارس حمله كرد و فارس و سواحل و جزاير خليج فارس را متصرف گرديد. هلاكو خان در سال 663 ه .ق از دنيا رفت.

آل مظفر

چون دولت مغول رو به ضعف گذاشت، در اطراف ايران سلسله‏هاى مستقلى تشكيل يافت و رشته وحدت گسيخته شد. آل مظفر بهترين اين سلسله‏ها بود كه قسمت اعظم ايران را در دست داشتند. سر سلسله اين دودمان «امير مبارز الدين محمد» است و جد اعلاى او غياث الدين حاجى خراسانى كه از اهل خواف بود. پدر مبارز الدين موسوم به امير مظفر نزد ارغون و گيخاتو و غازان خان و الجايتو به مراتب عالى رسيد و در سال 713 به جاى پدر حاكم ميبد شد و مأموريت‏هاى مهم يافت و بعد از كشتن شيخ ابو اسحاق اينجو در سال 758 بر فارس و بوشهر مسلط گشت و تا ظهور تيمور لنگ حكومت خليج فارس و بوشهر به دست آنان بود.

دوره تيموريان

تيمور گوركان كه از جانب مادر از اعقاب چنگيز خان مغول بود در جوانى حكومت شهر كش از توابع تركستان را به دست آورد. تيمور در اندك مدتى بر بخش بزرگى از ماوراء النهر استيلا يافت و در سال 771 ه .ق در سمرقند مستقر شد. امير تيمور در اواخر زمستان سال 784 به يارى خواجه على از بخارا عازم خراسان شد و مجدد به سمرقند بازگشت اما در يورش سه ساله خود از سال 788ـ790 شهرهاى بسيارى را تسخير كرد. وى پس از قتل عام در اصفهان عازم فارس شد. زين العابدين مظفرى حاكم فارس از ترس وى به شوشتر گريخت و شهر شيراز بدون هيچ گونه زحمتى در سال 789 به تصرف تيمور درآمد. بدين ترتيب فارس، بوشهر، بنادر و جزاير كرانه‏هاى شمالى و جنوبى درياى پارس جزو قلمرو تيموريان شد. مجدد در سال 795 تيمور لنگ در نزديكى شيراز با امير دلاور مظفرى به جنگ پرداخت و با كشته شدن امير مظفرى سلسله آل مظفر را برانداخت و فارس شامل منطقه بوشهر را به عمر شيخ سپرد. تيموريان تا سال 873 در ايران حكومت داشتند و خراج بنادر و جزاير خليج فارس را وصول مى‏كردند.

دوره صفويه

شاه اسماعيل صفوى در سال 905 در سن 13 سالگى رياست مريدان صفويه را به عهده گرفت. او در سال 907 بر آذربايجان تسلط يافت و در تبريز در سن 15 سالگى تاجگذارى نمود. شاه اسماعيل پس از تسلط بر آذربايجان، در صدد گشودن نواحى غربى و جنوبى ايران برآمد. شاه اسماعيل بعد از فتح همدان به اصفهان و سپس به شيراز رفت. در دشت ارژن، نيروهاى برازجان و شبانكاره به نبرد با شاه اسماعيل آمدند. سلطان مراد، حاكم فارس به كمك نيروهاى برازجان و شبانكاره به مبارزه شاه اسماعيل رفت و سرانجام در اين نبرد، نيروهاى شاه اسماعيل پيروز شدند و با فتح فارس، سلطه او بر ايران كامل شد.

از آنجا كه شاه اسماعيل از خوانين برازجان نگران بود، ايل زنگنه را به برازجان تبعيد كرد و برازجان را به عنوان تيول به حسين خان زنگنه سپرد.

حسين خان زنگنه در برازجان به ظلم و تعدى بر مردم مشغول شد. مردم برازجان عليه او به رهبرى منصور خان قيام كردند و حسين خان را از حكومت آنجا عزل نموده و او و خانواده‏اش را از شهر بيرون كردند. در سال 913 ه .ق پرتقالى‏ها بر خليج فارس تسلط يافتند. شاه اسماعيل با آنها پيمانى بست كه به موجب آن پرتقالى‏ها در لشكركشى شاه اسماعيل به بحرين و خطيف او را يارى كنند و همچنين او را در فرو نشاندن انقلابات سواحل بلوچستان و مكران مدد نمايند و بر ضد تركان عثمانى با او متحد شوند. بدين ترتيب پرتقالى‏ها بر اين منطقه سلطه يافتند و تا سال 1031 ه .ق بر آنجا مسلط بودند.

در سال 947 ه .ق در زمان حكومت شاه طهماسب، حسن سلطان ريشهرى حاكم دشتى و دشتستان سر از اطاعت حكومت برتافت و قلعه ريشهر را كه در ساحل درياى فارس قرار داشت با خندقى عميق و انبار كردن سلاح‏هاى فراوان مقر خود ساخت و جماعتى از اعراب را به جهت حفظ قلعه مأمور كرد و خود از رعاياى دشتى و دشتستان به مصادره اموال مردم دست يازيد.

در اين زمان از طرف شاه طهماسب امراى فارس و اهواز و كرمان جهت تسخير قلعه ريشهر با نيروى خود به سوى آن حركت كردند. آنان با رسيدن به منطقه، قلعه را محاصره كرده و اين محاصره چندين ماه طول كشيد. حملات و محاصره نتيجه‏اى دربر نداشت.

عاقبت خباب مير سيد شريف شيرازى كه از بزرگان سادات بود به رسم نصيحت روانه قلعه كردند و حسن سلطان به مواعظ مشفقانه مير سيد شريف گوش كرد و با فرستادگان شاه به سمت تبريز رفت و در تبريز به علت تمرد و عصيان او را به دستور شاه كشتند و با رسيدن اين خبر به منطقه رعاياى دشتى و دشتستان از آزار وجود او آسوده شدند.

در سال 1031 ه .ق شاه عباس با انگليسى‏ها متحد شد و دست پرتقالى‏ها را از خليج فارس كوتاه كرد و به افتخار اين موفقيت، بندر گمبرون در روز يازدهم جمادى الثانى 1031 ه .ق مطابق با 23 آوريل 1622 م. به نام بندر عباس ناميده شد. شاه عباس پس از اين پيروزى شورش امراى محلى را در خراسان، فارس و سواحل خليج فارس از جمله بوشهر، اصفهان، گيلان و ... خاموش كرد و كشور وحدت مجدد خود را به دست آورد.

در دوران سلطنت شاه سلطان حسين (1105ـ1134 ه .ق) نيروى نظامى ايران خصوصا نيروى دريايى آن قدر ضعيف و از هم پاشيده شد كه هر يك از حكام دو سوى خليج فارس و جزايرى كه از هزاران سال پيش جزيى از خاك ايران بودند، علم طغيان برافراشتند و اعلام استقلال كردند يا به قتل و غارت مردم سخت كوش آن سامان پرداختند.

خوارج عمان در زمان سلطنت شاه سلطان حسين به بندر كنگ كه پس از بندر عباس معتبرترين بندرهاى خليج فارس محسوب مى‏شد، حمله بردند و بازار و كاروانسراهاى آن شهر را كه پر از كالاهاى بازرگانى اروپا و آسيا بود غارت كردند و بالاخره در سال 1129 ه .ق بر بحرين مستولى شدند و مردم آن آواره گرديدند و عده‏اى به سواحل قطيف و احسا و گروهى به سواحل خليج فارس پناه بردند. از اين رو شيخ الاسلام محمد بن عبدالله بن ماجد از علما و رؤساى بحرين به اتفاق جمعى از اهالى آنجا به دربار سلطان حسين به قزوين آمدند و ماجرا را به عرض شاه رساندند.

شاه سلطان حسين متأثر شد و لطفعلى خان برادر زاده فتحعلى خان اعتماد الدوله را به سپهسالارى و بيگلربيگى فارس برگزيد و شيخ محمد بن ماجد را براى كمك فكرى و همكارى او با وى به فارس فرستاد. لطفعلى خان چون به فارس رسيد بوشهر را مركز عمليات خود قرار داد و بلافاصله در صدد جمع آورى سپاه برآمد و از مردم سواحل دريا كه به دريا نوردى و زندگى بر روى آب عادت داشتند گروهى فراهم آورد و قريب هشت هزار نفر پياده و سواره بر طرادات و زعيمه‏ها كه نوعى از كشتيهاى محلى بود سوار كرد و به فرماندهى على خان حاكم دورق به سوى بحرين فرستاد. نيروى اعزامى در شمال جزيره به ساحل رسيد و به خشكى فرود آمد و بر شهر بحرين مستولى شدند.

دوره افشاريه

سلسله افشاريه رسما در سال 1148 ه .ق حكومت ايران را بدست گرفت. اما عملاً اين سلسله به رهبرى نادرشاه از زمان شاه طهماسب صفوى اداره ايران را بدست گرفته بود.

او ابتدا كلات و نيشابور را به نام شاه طهماسب فتح كرد و نزديك دامغان بر اشرف افغان پيروز شد و در مورچه خورت اصفهان اشرف افغان را مجددا شكست داد و عثمانى‏ها را نيز از ايران دفع نمود و محمد خان بلوچ را در فارس سركوب كرد. نادر در سال 1148 كه كليه نقاط ايران از دست افغان‏ها و عثمانى‏ها و روس‏ها نجات داد رسما به سلطنت ايران رسيد و سلسله افشاريه را به وجود آورد.

جنوب ايران در اواخر حكومت شاهان صفوى مورد تاخت و تاز بيگانگان اروپايى و عرب‏هاى آن سوى درياى پارس قرار گرفته بود. شبه جزيره بوشهر و نواحى عمان و بندر عباس بارها مورد تهاجم عرب‏هاى بحرين و بنى هوله واقع شد. نادر شاه افشار براى نجات كرانه‏هاى جنوب از دست آنها و نگهداشتن امنيت و به كار بردن توان دولت ايران در آن نواحى، در صدد ايجاد نيروى دريايى مقتدرى برآمد.

نادر شاه در سال 1147 ه .ق عبدالطيف خان دشتستانى را با لقب دريابيگى به حكومت كل سواحل و بنادر جنوب در دشتستان و شولستان منصوب كرد.

لطيف خان محل كنونى بوشهر را براى مركز عمليات فرماندهى خود انتخاب و شهر ريشهر را به اين محل منتقل كرد و در آن بناهايى ساخت و آنجا را بندر نادريه ناميد. او با تلاش و كوشش بسيار توانست دو ناو چهار صد تنى و يك ناو تمبرلند خريدارى كند و ناوگان ايران را تشكيل داد. در دوره نادر شاه، حاكم بوشهر فردى به نام ناصر خان بود. او به دستور نادر شاه به آبادانى بوشهر پرداخت و ديوار شهر را بازسازى كرد و برج و باروى آن احداث كرد.

در واقع از دوره نادر شاه افشار است كه شهر بوشهر رشد و ترقى نموده است. در اين دوره در شهر بوشهر يك پايگاه دريايى و يك تعميرگاه كشتى تأسيس شد و اين اقدام سبب پيشرفت و آبادانى آن شهر گرديد. نادر شاه در سال 1160 ه .ق به قتل رسيد.

در سال 1166 ه .ق (1752 .م)، شيخ ناصر خان حاكم بوشهر با مير ناصر حاكم ريك براى سيطره بر بحرين با هم پيمان بستند و بحرين در استيلاى شيخ ناصر قرار گرفت. شيخ ناصر به وسيله يك كشتى بزرگ و چند كشتى كوچك به بحرين حمله كرد و آنجا را اشغال نمود. در همين سال (1166 ه .ق) حاكم بندر ريگ به هلندى‏ها اجازه استقرار در جزيره خارك را داد.

دوره زنديه

با مرگ نادر شاه افشار، سراسر ايران را اغتشاش فرا گرفت و كريم خان زند پس از چندين سال كشمكش با رقباى خود در سال 1163 ه .ق به حكومت رسيد و سلسله زنديه را بنيانگذارى نمود. در زمان كريم خان زند شيخ نصر خان پسر شيخ ناصر آل مذكور به حكومت بوشهر و بحرين رسيد. در آغاز حكومت زنديه جنوب ايران محل رقابت نيروهاى هلندى و انگليسى بود. در سال 1167 ه .ق هلندى‏ها در جزيره خارك دفتر تجارى تأسيس كردند.

در سال 1168 ه .ق كمپانى هند شرقى مؤسساتى در بندر ريگ داير نمود. چندى بعد اين كمپانى در اثر ناسازگارى با هلندى‏ها به بوشهر منتقل شد. در سال 1173 ه .ق دفتر تجارى هلندى‏ها از بندر عباس به جزيره خارك منتقل شد. در سال 1177 دفتر شركت هند شرقى به بوشهر منتقل شد. در اين سال شيخ نصر به كمپانى هند شرقى اجازه تأسيس دفتر تجارتى در بوشهر را داد. سه ماه بعد كريم خان با اعطاء امتيازات ويژه‏اى حقوق شركت را در بندر بوشهر تسجيل نمود. بر اساس اين امتيازات به شركت هند شرقى اجازه داده شد كه در بوشهر يا هر بندرى در قلمرو ايران دفاتر بازرگانى و محل سكونت ايجاد نمايد و استحكامات نظامى براى اين تشكيلات به وجود آورد. اين شركت از پرداخت عوارض گمركى معاف شد و عوارضى كه توسط حكام محلى از تجار ايرانى بابت خريد كالاهاى انگليسى دريافت مى‏شد به سه درصد محدود شد. اين شركت در زمين بزرگى در بوشهر تجارتخانه كمپانى هند شرقى را تأسيس نمود و بعدها اين تجارت خانه به اقامتگاه نماينده سياسى انگلستان در خليج فارس تبديل گرديد.

در سال 1179 ه .ق امير مهنا در روى دريا قدرتى بدست آورد و بر آنجا مسلط گرديد. او هلندى‏ها را در سال 1181 ه .ق از جزيره خارك بيرون راند و به نواحى مختلف دست اندازى نمود. كريم خان زند با امضاء قرارداد سال 1177 ه .ق انتظار داشت كه در مبارزه عليه شيخ‏هاى عرب كرانه خليج فارس به خصوص مير مهنا كه حكومت ريگ را بدست گرفته بود، از كمك ناوگان انگلستان برخوردار شود. اما انگليسى‏ها علاقه‏اى به پشتيبانى نظامى از كريم خان نداشتند.

در سال 1179 ه .ق كريم خان نيرويى را به فرماندهى امير كهنه خان به سوى خليج فارس براى مقابله با مير مهنا اعزام داشت. در اين زمان حكومت دشتى را جعفر خان به دست گرفته بود. جعفر خان با نيروهايش به مقابله با امير كهنه رفت و در نزديكى گردنه تنگى با نيروهاى امير كهنه درگير شد و شكست خورده و به كوه‏ها متوارى شد و پس از مدت كوتاهى دستگير شد و به شيراز فرستاده شد.

در اين درگيرى امير كهنه خان تمامى شهر خورموج را ويران نمود و يك ستون نظامى در خور موج مستقر نمود و سپس به طرف ريگ حمله كرد. در هنگام حمله امير كهنه به خور موج، مردم كنگان نيز عليه او آماده جنگ شدند. مردم كنگان شب‏ها را در داخل كشتى در دريا به سر مى‏بردند. آنان چون مى‏ترسيدند كه از سوى امير كهنه مجبور به پرداخت ماليات شوند و بنابراين با او به جنگ پرداختند. در سال 1180 ه .ق شركت هند شرقى با مسلم ترك بصره در لشكركشى عليه قبيله كعب شركت كرد و اين امر موجب رنجش كريم خان شد. از آن زمان به بعد روابط كريم خان با نماينده انگليس مقيم بوشهر رو به تيرگى گذاشت.

در سال 1181 ه .ق بين كريم خان و شيخ نصر حاكم بوشهر اختلاف افتاد. كريم خان از نصر خان خواست سالانه چهار هزار تومان بابت ماليات بوشهر و بحرين بپردازد. اما حاكم بوشهر ترديد نشان داد. كريم خان نيرويى را به فرماندهى زكى خان به سوى دشتستان اعزام كرد و راه بين شيراز و بوشهر بسته شد و حاكم دشتستان نيز ترغيب شد كه بر ضد شيخ نصر مسلح شود. در اين لشكركشى، ناگهان زكى خان به كنگان هجوم برد و تمام خانه‏ها را در آنجا ويران نمود. در آغاز سال 1182 ه .ق برادر شيخ نصر به نام شيخ سعدون به شيراز رفت و رضايت كريم خان را جلب نمود. در سال 1182 ه .ق كريم خان زند مواد ده گانه پيمان سال 1177 ه .ق را به هم زد و نقض پيمان كريم خان سبب اعتراض انگليسى‏ها شد و در سال 1183 ه .ق دفتر تجارتى كمپانى هند شرقى در بوشهر برچيده شد. در سال 1188 ه .ق مجددا انگليسى‏ها به بوشهر آمدند و كمپانى هند شرقى را تأسيس نمودند.

دوره قاجاريه

پس از مرگ كريم خان زند در سال 1193 ه .ق آقا محمد خان قاجار مدعى سلطنت شد. او پس از 17 سال منازعه با رقباى خود، در سال 1210 ه .ق سلسله قاجاريه را پايه گذارى نمود. در سال 1212 ه .ق پس از مرگ آقا محمد خان قاجار، فتحعلى شاه به قدرت رسيد. در سال 1215 ه .ق شيخ نصر خان حكمران بوشهر و بحرين از دنيا رفت و پسرش شيخ عبدالرسول خان حكومت را به دست گرفت. وى در سال 1220 ه .ق معزول و برادرش محمد جعفر خان حكومت را به دست گرفت.

سلسله قاجاريه در اين زمان چندان نفوذى در خليج فارس نداشت، به همين دليل رفته رفته نفوذ انگليسى‏ها در خليج فارس بيشتر شد و زمام امور خليج فارس و درياى عمان بدست آنها افتاد و جنرال كنسول انگليس در بوشهر مدت 20 سال بر همه خليج فارس حكمرانى كرد. در اين زمان انگليسى‏ها كه حركات حريف خود يعنى فرانسه را در ايران زير نظر داشتند در سال دوم پادشاهى فتحعلى شاه، زمانشاه افغان قصد حمله به هند را داشت كه توسط لرد ولسلى (فرمانفرماى انگليسى بنگال)، مهديقلى خان نماينده شركت تجارى هند در بوشهر به دربار ايران فرستاد تا از فتحعلى شاه بخواهد از حمله زمانشاه به هندوستان ممانعت كند. فتحعلى شاه با تحريك برادر زمانشاه باعث اختلاف آن دو و كور شدن زمانشاه گرديد. پس از معاهده فين كن اشتاين بين ايران و فرانسه، انگليسى‏ها در تابستان 1223 ه .ق سرجان ملكم را به بوشهر فرستادند. ولى فتحعلى شاه از پذيرفتن وى خوددارى كرد. ملكم به هند بازگشت و حكمران هند براى جبران توهينى كه به وى شده بود، نيرويى براى تصرف جزيره‏هاى خارك و حمله به سواحل ايران گسيل داشت.

در زمان محمد شاه با حمله سپاهيان ايران به هرات و غوريان، سفير انگليس سرجان مكنيل چندين بار محمد شاه را به ترك محاصره هرات دعوت كرد اما وى از تخليه هرات خوددارى كرد و به دنبال نااميدى لذا از طرف دولت انگليس به ايران اعلان جنگ شد. اندكى بعد كشتى‏هاى جنگى انگليس جزيره خارك را تصرف كرده و به سمت بندر بوشهر آمدند. نيروى دريايى انگليس با ناو جنگى سميراميس با دو عراده توپ شش پوندى و 500 نفر سرباز مسلح در چهارم ژوئن 1838 .م / 1254 ه .ق شهر بوشهر را اشغال كردند.

خبر اشغال بوشهر موجى از تنفر در ميان مردم پديد آورد و در تهران نيز دولت مركزى چنان درگير هرات بود كه نيروى ديگرى نداشت، بناچار مردم به مجتهد و روحانى بزرگ شهر بنام شيخ حسن آل عصفور پناه بردند. وى كه از سال 1216 ه .ق از بحرين به بوشهر آمده بود و با ساختن بنايى به نام «مجلس» رهبرى و هدايت دينى و سياسى مردم را عهده دار شده بود.

شيخ حسن آل عصفور به مجرد شنيدن خبر اشغال بوشهر و حضور نيروهاى انگليس و هندى در اين شهر عليه بريتانيا اعلام جهاد كرد و چون سربازان ايرانى را شكست خورده يافت، به نيروى مردمى و عشاير روى آورد و نيروهاى مردمى و نظامى به رهبرى روحانى آگاه شيخ حسن آل عصفور و شيخ سلمان بحرانى به محله كوتى امكان استقرار نيروهاى انگليسى حمله بردند.

اين رويارويى سه الى چهار روز طول كشيد و انگليسى‏ها به فاصله چند روز با خفت و خوارى از بوشهر اخراج شدند و نيروهاى شكست خورده انگليس كه طاقت رويارويى با مردم را نداشتند دست از اشغال شهر برداشته و به جزيره خارك عقب نشينى كردند. به دنبال اين نبرد و نا امن شدن بوشهر براى انگليسى‏هاى مقيم بوشهر، كنسول‏گرى آنها در بوشهر تعطيل و به خارك منتقل شد. مردم در اثر اين پيروزى چنان جسور و بى‏پروا شده بودند كه هنگامى كه همان سال فرمانده نيروهاى مهاجم انگليسى به بوشهر آمد مورد يورش مردم بوشهر قرار گرفت و حاكم بوشهر، ميرزا اسد الله به آنها توهين كرد و مردم نيز وى را سنگباران كردند. لذا مكنيل، سفير انگليس در ايران ضمن نامه شديد اللحنى به دولت ايران خواستار عزل حاكم بوشهر و تبعيد شيخ حسن آل عصفور شد.

ميرزا آقاسى، صدر اعظم ايران به دنبال ايجاد فشار از سوى انگليسى‏ها حاكم بوشهر را عزل كرد اما به علت ترس از شورش همگانى نتوانست شيخ حسن آل عصفور را عزل كند. در زمان ناصرالدين شاه ارتش ايران در سال 1273 ه .ق هرات را اشغال كرد. در اين هنگام انگليسى‏ها اعلام كردند كه چون دولت ايران سند مورخ 1853 م. / 1270 ه .ق، مبنى بر عدم حمله به افغانستان را نقض كرده، حالت جنگى بين دو كشور اعلام مى‏شود و به دنبال آن ناوگان انگليسى در خليج فارس مركب از هشت كشتى جنگى و تعدادى ناوگان بخارى و بادى به ايران حمله كردند و در سال 1273 ه .ق، جزيره خارك را متصرف شدند. پنج روز پس از آن قواى انگليس در حوالى بوشهر در خاك ايران پياده شدند. با رسيدن خبر يورش انگليسى‏ها به بوشهر دريابيگى پيكى به سوى باقر خان تنگستانى در دالكى فرستاد و چهارصد نفر تفنگچى تنگستانى و دو عراده توپ به سرعت روانه بوشهر شدند.

وى همچنين پيامى براى پسرش احمد خان، كه كدخداى اهرم بود فرستاد و او را براى نبرد به بوشهر فراخواند. اما با خيانت دريا بيگى، انگليسى‏ها پس از اشغال هليله به سوى قلعه ريشهر حركت كرده و با دليران تنگستان روبرو شدند و در مصاف ارتش مجهز آنان با 800 نفر از نيروهاى تنگستانى ده‏ها نفر از سربازان و افسران انگليسى و هندى به خاك و خون كشيده شدند.

انگليسى‏ها هنگام اشغال قلعه بلافاصله اسراى تنگستانى را اعدام كرده و انبار آذوقه قلعه را غارت كردند. سپس كشته شدگان خود را در «قبرستان انگليسى‏ها» واقع در منطقه بهمنى دفن كرده و زخمى‏ها و كشته‏هاى غير انگليسى را به كشتى‏هاى جنگى مستقر در آب‏هاى ساحلى بوشهر انتقال دادند.

بعد از آن قواى انگليس در شب جمعه 13 ربيع الثانى به سوى بوشهر هجوم آورده در ابتدا برج خلعت پوشان را تصرف كرده و با آتش سنگين خود آتش توپخانه و سنگرهاى سربازان ايرانى را درهم ريختند. در اين زمان حاكم بوشهر دستور داد تا به علامت تسليم به انگليسى‏ها، پايه پرچم ايران را با اره بريده و سرنگون ساخته و به جاى آن پرچم انگليس را برافرازند.

مردم خشمگين به دريابيگى اعتراض كردند ولى او زير بار نرفت و مردم هراسان به منازل مجتهد بحرينى و سيد طاهر اردبيلى پناه بردند. عليرغم تمامى مبارزات در اوايل ظهر روز دهم دسامبر 1856 م. / 12 ربيع الاخر 1273 ه .ق شهر بوشهر كاملاً سقوط كرد. بلافاصله پس از سقوط شهر ناخدا دوم فيلكس جونز نماينده سياسى انگلستان در خليج فارس، پرچم ايران را به علامت تسليم شدن از ايرانيان تحويل گرفت و در ساعت 30/4 بعدازظهر پرچم انگلستان را به نشانه فتح بوشهر بر فراز قنسولگرى بريتانيا در بوشهر به اهتزاز درآورد.

نيروهاى انگليسى در اولين اقدام شروع به خلع سلاح عمومى شهر كرده و كانون‏هاى مقاومت را متلاشى ساختند. آنها همچنين ميرزا حسن خان دريابيگى و چند تن از رجال برجسته نظامى شهر را بازداشت كرده و سوار كشتى نموده و به هندوستان تبعيد كردند.

سربازان انگليسى پس از آن در خارج شهر مستقر شدند و براى جلوگيرى از حمله ايرانيان چاههاى آب اطراف بوشهر را پر از خاك كرده و به حفر كانال و خندق و سنگر پرداختند و در سنگرها 60 توپ مستقر كردند. علاوه بر آن براى تسلط بر منطقه اقدام به قطع هزاران اصله نخل در اطراف بوشهر كردند. پس از چند هفته در اواخر جمادى الاخر 1273 ه .ق / ژانويه 1857 م. ژنرال اوترام با ستاد فرماندهى خود وارد خليج فارس شد. م. ژنرال اوترام فرمانده قواى انگلستان در روز 8 جمادى الثانى 1273 ه .ق دستور پيشروى به سوى برازجان را داد. از آنجا كه قواى ايران برازجان را تخليه و عقب نشينى كرده بودند، قواى انگليس انبار اسلحه و مهمات برازجان را منفجر كرده و به سوى بوشهر بازگشت.

سرانجام در نبردى كه در نهم ژانويه 1857 ميلادى در خوشاب بين ايران و انگليس رخ داد، انگليسى‏ها موفق شدند سپاه ايران را شكست دهند. پيش از جنگ اول جهانى، بار ديگر دولت انگليس منطقه بوشهر را مورد تجاوز قرار داد و در سال 1913 ميلادى جنگ سختى بين نيروهاى انگليس و دليران دلوارى درگرفت. در جريان اين جنگ رئيس على دلوارى و مردم تنگستان و دشتستان نقش برجسته‏اى ايفا كردند و حملات دليران به آنان ادامه داشت تا اينكه در شب 23 شوال 1333 ه .ق (سوم سپتامبر 1915 .م) هنگامى كه رئيس على در محلى به نام «تنگك صفر» قصد شبيخون به قواى انگليسى‏ها را داشت، از پشت مورد هدف گلوله يكى از همراهان خائن قرار گرفت و به شهادت رسيد.



منابع