نهضت مشروطه در استان تهران
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
قيام تحريم تنباكو
يكى از امتيازاتى كه نتايج نامطلوب به بار آورد، امتياز انحصار تنباكو معروف به واقعه رژى بود. اين امتياز در زمان صدارت ميرزا على اصغر خان امينالسلطان و اندكى بعد از مسافرت سوم ناصرالدين شاه به فرنگستان به اهتمام امينالسلطان و براى مدت 55 سال به يكى از اتباع انگليسى موسوم به ماژور تالبوت و شركاى او واگذار شد.
به موجب اين امتياز، كمپانى رژى صاحب حق انحصارى تجارت تنباكوى ايران و حتى نظارت بر زراعت آن شناخته مىشد. مردم ايران پس از اطلاع از شرايط اين انحصار و مقايسه آن با امتيازى كه دولت عثمانى در باب انحصار دخانيات خود با شرايط بهتر به يك شركت خارجى داده بود، با آن مخالفت كردند.
از طرف مرجع تقليد وقت حاج ميرزا حسن شيرازى و يكى ديگرى از علماى بزرگ تهران به نام حاج ميرزا حسن آشتيانى حكم تحريم دخانيات صادر گرديد.
در تهران تبريز بازارها بسته و تعطيل عمومى اعلام شد و سرانجام شاه و امينالسلطان از بيم شورش مردم و اعلام جهاد علما، در شانزدهم جمادى الاولى سال 1309 رسما آن امتيازنامه را لغو كردند. شركت رژى بساط خود را از ايران برچيد و دولت مجبور شد غرامت مؤسسه مزبور را كه بالغ بر 500 هزار ليره بود با بهره 5% بپردازد.
در الغاى اين امتيار روسها مداخله داشتند و لغو آن سبب بروز كدورت در روابط شاه و امينالسلطان با انگليسيها و تمايل آنان به سياست روس شد. از آنجا كه دولت ايران پول كافى در بساط نداشت، مجبور شد مبلغ پانصد هزار ليره انگليسى از بانك شاهنشاهى وام بگيرد و به شركت رژى بپردازد و اين نخستين وامى بود كه دولت ايران از بيگانگان گرفت. بايد دانست كه آن ركود اقتصادى كه در شش سال آخر سلطنت ناصرالدين شاه در ايران پيدا شد و سرانجام منجر به پريشانى اوضاع كشور گرديد، ناشى از اعطاى امتياز تنباكو به اين كمپانى بود.
اين قيام هرچند پانزده سال قبل از انقلاب مشروط واقع شد، ولى اثرات و امواج آن به طور كاملاً محسوس و ملموس به عصر مشروطيت رخنه كرد و قسمت مهمّى از زمينههاى نظرى و عملى سنوات قبل و بعد از مشروطيّت را بايد از سرچشمه تحريم و اثرات آن نگريست.
انقلاب مشروطيت
در اوايل سال 1323 ه .ق عكسهايى كه مسيو نوز، رئيس بلژيكى گمرك در جامه روحانيت گرفته بود خشم مردم (تهران) را برانگيخت، و به وعاظ، بالاخص سيد جمالالدين اصفهانى نيز فرصت داد تا بر منابر به انتقاد از حكومت بپردازند، اما عينالدوله بىاعتنا به اعتراض مردم بر قدرت مسيو نوز افزود و براى اينكه دست مردم از تظلم به مظفر الدين شاه كوتاه گردد وى را براى بار سوم به اروپا فرستاد. مردم در غيبت شاه موقتا خاموش ماندند، اما چون وى به ايران بازگشت جنبش دوباره جان گرفت و اعتراض از سرگرفته شد.
در همين زمان، علاءالدوله حاكم تهران براى ترساندن بازرگانان، گرانى قند را بهانه كرده و برخى از بازرگانان را كه در مخالفت با نوز با روحانيان همداستان شده بودند به چوب بست.
روحانيان، تجار و گروههاى مردم در مسجد شاه گرد آمدند و در آنجا خواستار عزل علاءالدوله و تشكيل عدالتخانه شدند، اما مسجد شاه مورد تعرض عوامل دولت قرار گرفت و روحانيان در شانزده شوال به حرم حضرت عبدالعظيم در رى رفتند و از اين زمان بود كه انقلاب وارد مرحله جديدى گرديد. عينالدوله تمامى تلاش خود را براى بازگرداندن علما بكار برد، اما نتيجهاى نگرفت.
پس از گفت و گوى حاج ميرزا يحيى دولت آبادى و ملكالمتكلمين نماينده بست نشينان با دربار از طريق سفير عثمانى، سرانجام عينالدوله از بيم آنكه مبادا اين كشاكش سبب عزل او گردد، خواستههاى آزاديخواهان را پذيرفت و اينان نيز در دوازدهم ذىالقعده 1323 ه .ق، از بست بيرون آمدند و رهسپار تهران شدند.
عينالدوله پس از بازگشت علما در رفتار سابق خويش باقى ماند و همچنان از برآوردن خواستههاى مردم سرباز مىزد. وى گروهى از آزاديخواهان از جمله سيد جمالالدين اصفهانى را به قم تبعيد كرد و گروهى ديگر چون ميرزا حسن رشديه، پايهگذار مدارس نوين، حجتالاسلام كرمانى و ميرزا آقا اسپهانى را در چهاردهم ربيعالثانى 1324 ه .ق به كلات فرستاد.
فشارهاى عينالدوله بار ديگر موجى از خشم و نفرت در ميان مردم برانگيخت. رهبران جنبش براى چارهجويى در مسجد شاه گرد آمدند و اين بار آشكارا خواستار بركنارى عينالدوله و اجراى فرمان شاه درباره تأسيس عدالتخانه شدند. در اين ميان روحانى جوانى به نام سيد عبدالحميد كه از هواداران جنبش آزادى بود به زخم گلوله يكى از فرماندهان سربازان دولتى كشته شد و مردم پيكر بىجان وى را بر سر دست گرفته و در خيابانها به گردش درآمدند. روحانيان پس از گرد هم آيى دوباره در مسجد، سرانجام بر آن شدند كه راهى عتبات شوند.
در پى بيرون شدن علما از تهران، مردم بالاخص بازاريان در روز 24 جمادىالاولى 1324ه .ق در سفارت انگليس متحصن گرديدند و يك اجتماع 14 هزار نفرى كه از نظم و آرامش كمنظيرى برخوردار بود در باغ سفارت شكل گرفت.
با بالا گرفتن اعتراضات مردم مراجع تقليد شيعه چون آخوند ملامحمد كاظم خراسانى، حاجى ملا عبدالله مازندرانى و حاجى ميرزا حسين حاجى ميرزا خليل كه از مرجعيت تامه برخوردار بودند نيز به يارى مردم برخاستند. اينان كه از همان آغاز با جنبش همراه بودند با صدور فتوا، از دور مردم را رهبرى كردند و كوششهاى دربار براى كشاندن ايشان به سوى خود فايدهاى نبخشيد.
سرانجام شاه عينالدوله را از صدارت برداشت و ميرزا نصرالله نائينى مشيرالدوله را كه با آزاديخواهان همدلى نشان مىداد به جاى وى نشاند و در چهاردهم جمادىالثانى 1324 ق فرمان مشروطيت را صادر كرد. علما كه بر سر راه خود به قم رسيده و در اين شهر توقف كرده بودند به تهران بازگشتند و مردم نيز از جمعه 19 جمادىالثانى رفته رفته باغ سفارت انگليس را ترك گفتند.
مدتى ميان رهبران آزادى از يك سوى و اولياى دولت و بخشى از روحانيت به رهبرى شيخ فضلالله نورى بر سر نام مجلس آينده گفت و گو مىرفت و سرانجام برآن شدند. نام مجلس آينده شوراى ملى باشد نه اسلامى و از اين هنگام بود كه شيخ فضلالله نورى پس از مدتها ترديد سرانجام از صف مشروطه خواهان جدا شد و نواى مشروعهطلبى سر داد.
در 27 جمادى الثانى مجلس بىنماينده افتتاح گرديد و پس از تدوين نظامنامه انتخابات از 23 رجب تا 12 شعبان در سراسر كشور انتخابات برگزار گرديد. مجلس شوراى ملى در 18 شعبان با نطق كوتاه شاه بيمار در حضور علما، نمايندگان مجلس، شاهزادگان و سفراى دولتهاى خارجى گشايش يافت و بلافاصله به تدوين قانون اساسى پرداخت.
سرانجام قانون اسلامى در 51 اصل تدوين گرديد و در 14 ذيقعده به امضاى شاه رسيد و به اين مناسبت جشنهاى باشكوهى در سراسر ايران، بالاخص تهران برگزار شد.
در 24 ذيقعده 1324 ق مظفرالدين شاه درگذشت و محمد على ميرزاى وليعهد كه به واسطه بيمارى پدر در تهران اقامت داشت بلافاصله بر تخت شاهى نشست.
شاه جديد از همان ابتدا كه نمايندگان ملت را به مجلس تاجگذارى خود دعوت نكرد، نشان داد كه با تحولات نوين كشور موافقت ندارد. با رسيدن نمايندگان ولايات بويژه نمايندگان تبريز كه مجلس قوت بيشترى گرفت، محمد على شاه تسليم فشار مجلسيان شد و ناگزير شد با صدور دستخطى اساس مشروطيت و قانون اساسى را تأييد كند و متمم آن را كه اندكى بعد تدوين گرديد تصويب نمايد.
شاه كه زير نفوذ چند تن از دشمنان مشروطه، از جمله امير بهادر جنگ، وزير دربار و لياخوف روسى، فرمانده قزاقان قرار داشت و دولت روسيه تزارى نيز به او پشتگرمى مىداد در صدد بود تا بساط مشروطيت را برچيند و رهبران آن را به كيفر برساند. وى در اجراى اين مقصود امينالسلطان را كه در اروپا بسر مىبرد به تهران فراخواند و در 19 ربيعالاول 1325 ه .ق وى را به رياست وزرا انتخاب كرد.
امينالسلطان كه طرفدار سياست استعمارى روسيه تزارى در ايران بود كوشيد تا به دستيارى نمايندگان ميانهرو مجلس از روسيه وام تازهاى بگيرد، اما پارهاى از نمايندگان پاكدل، بالاخص نمايندگان آذربايجان با پيشنهاد او مخالفت كردند. در اين ميان شيخ فضلالله نورى كه نظام مشروطيت را مخالفت نظام اسلامى مىدانست با گروهى از ياران خود در حضرت عبدالعظيم متحصن گرديد و خواستار برچيدن مشروطيت و اجراى قوانين شرع گرديد.
عصر 21 رجب، امينالسلطان پس از خواندن دستخط شاه در مجلس كه در تقويت مجلس و اساس مشروطيت صادر شده بود، هنگام خروج از كاخ بهارستان، به دست عباس آقا تبريزى از پاى درآمد.
مقارن اين احوال دولت روس و انگليس كه به واسطه قدرت يافتن آلمان در اروپا به يكديگر نزديك مىشدند براى اينكه منافع استعمارى آنها در ايران با هم تعارض پيدا نكند اين كشور را به دو منطقه نفوذ خود و يك منطقه بىطرف تقسيم كردند. دولت انگليس كه تا اين زمان به واسطه رقابت با روسيه با آزاديخواهان همدلى نشان مىداد و در سفارت خود را به روى مردم باز كرده بود، از اين پس در دشمنى با مشروطيت با روسهاى تزارى همدست گرديد و دست محمد على شاه را در آزار آزاديخواهان و كشتار آنان كه اندكى بعد آغاز گرديد، باز گذاشت.
در جمعه 25 محرم 1326 ق شاه به قصد گردش عازم دوشان تپه گرديد، اما در خيابان اكباتان با پرتاب دو نارنجك به طرف كالسكهاش مورد سوء قصد قرار گرفت اما شاه از اين واقعه جان سالم به در برد، ولى گروهى از ملازمانشان كشته و مجروح شدند و او از ادامه راه منصرف شده به كاخ گلستان بازگشت.
وى سوء قصد به جان خود را بهانه كرده، دشمنى با آزاديخواهان را آشكار ساخت و پس از فراهم ساختن مقدمات كار در پنجشنبه چهارم جمادىالاولى 1327 ق به بهانه گرمى هواى تهران عازم باغشاه گرديد و تهران، به دست قزاقان و فتنه جويان افتاد و ميدان توپخانه به مركز اين گروه مبدل گرديد.
سرانجام به دستور شاه، لياخوف روسى و شمارى از قزاقان و سربازان سيلاخورى، مجلس را در 23 جمادىالاولى به توپ بستند و وكلاى مجلس و هواداران مشروطيت با وجودى كه پيشاپيش بسيج شده بودند و دليرانه در برابر مهاجمان ايستادگى كردند، شكست خوردند و وكلاى مردم برخى كشته و پارهاى دستگير گرديده، به باغ شاه فرستاده شدند و شمارى نيز به گوشهاى گريخته روى نهان كردند.
محمد على شاه سيد محمد طباطبايى و سيد عبدالله بهبهانى را تبعيد كرد، عدهاى از آزاديخواهان و روزنامهنگاران چون ملكالمتكلمين و ميرزا جهانگير شيرازى را در باغشاه به دار آويخت. سيد جمال واعظ نيز به اشاره شاه در بروجرد به قتل رسيد. بدين ترتيب بساط آزادى موقتا در ايران برداشته و دوره كوتاه استبداد صغير آغاز گرديد كه از 23 جمادىالاولى 1326 تا 26 جمادىالاولى 1327 ق طول كشيد.
اگرچه شاه توانست به تعطيل مجلس و برانداختن انجمنهاى محلى بر آزاديخواهان فايق آيد، اما مردم، بالاخص در ولايات، زير بار استبداد نرفتند و براى مبارزه با آن بسيج شدند. از ميان ولايات ايران آذربايجان پيش از همه به حركت درآمد، و در تبريز كه آزاديخواهان زودتر از طرفداران استبداد از وقايع تهران خبر يافته بودند خود را براى رويارويى با قواى دولتى آماده كردند.
در كوران مبارزهاى كه در اين شهر آغاز گرديد رهبرانى چون ستارخان، باقرخان، ثقهالاسلام و ديگران هر يك دليرانه جانفشانى كردند. ستارخان و باقرخان كه به حق به القاب سردار ملى و سالار ملى خوانده شدند نخست مخالفان داخلى را در تبريز سركوب كردند و سپس نيروهاى دولتى را كه به فرماندهى عينالدوله به گرفتن تبريز آمده بودند از پيرامون شهر پراكنده ساختند.
مقارن اين ايام در گيلان و خراسان و اصفهان و فارس نيز آزاديخواهان به جنب و جوش درآمدند و با شنيدن دلاوريهاى مردم تبريز آنان نيز به تلاش برخاستند. در گيلان محمد ولى خان تنكابنى كه نخست دشمن مشروطه خواهان بود و در سركوبى قيام تبريز با عينالدوله همراهى مىكرد ناگهان به دستگاه استبدادى پشت كرده راهى گيلان گرديد و در آنجا پرچم آزاديخواهى برافراشت. گروهى از ايرانيان مقيم قفقاز كه در جنبش مشروطيت به گيلان آمده بودند و نيز ارامنه اين ناحيه به رهبرى يپرم خان به محمد ولى خان پيوستند و چندى نگذشت كه شهر رشت به دست هواداران آزادى افتاد.
در اصفهان نيز رؤساى بختيارى به هوادارى از مشروطيت برخاستند و عليقلى خان سردار اسعد كه در اروپا بسر مىبرد به اصفهان آمد و آنجا را از دست نيروهاى دولتى بيرون ساخت. ملّيون گيلان در 14 ربيع الاول 1327 ه .ق نخست قزوين را پس از جنگى سخت آزاد ساختند و با ارتباطى كه در آنجا با سران بختيارى برقرار كردند. متفقا عازم تهران گرديدند. پس از شكست نيروهاى دولتى در كرج و بادامك شهريار، آزاديخواهان در شب سه شنبه 26 جمادىالآخر رهسپار پايتخت شدند و محمدعلى شاه نيز از ترس جان به اتفاق خانوادهاش به سفارت ييلاقى روسيه در زرگنده گريخت.
هيأت مديرهاى كه پس از فتح تهران تشكيل گرديد پس از آنكه جواهرات سلطنتى را كه محمد على شاه با خود به سفارت برده بود از او پس گرفت رأى به تبعيد او از ايران داد و پسر دوازده سالهاش احمد ميرزا را به پادشاهى برگزيدند و عضدالملك از رؤساى خاندان قاجار به نيابت سلطنت تعيين گرديد.
در اين زمان عدهاى از مستبدين به سفارتها پناه برده و عدهاى ديگر چون عينالدوله از ترس خود را تسليم ملت كرده و خواستار عفو شدند. دادگاه انقلابى تهران در پى فتح پايتخت تشكيل گرديد و برخى از مخالفان مشروطه از جمله مرحوم شيخ فضلالله نورى را محاكمه و به مرگ محكوم كرد و شيخ عليرغم سفارش به پناهندگى به سفارت بيگانه، از خانه بيرون نيامد و بىآنكه ضعفى از خود نشان دهد با شجاعت و شكيبايى تمام در 13 رجب 1327 ه .ق به وسيله عناصر تندرو به دار آويخته شد.