ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

ضرب المثلها در استان گیلان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

ـ خوروس خيال كونه اونه خوندنه به، شو روزه بونه يه: خروس خيال مى‏كند براى خواندن او شب روز مى‏شود.

ـ خودا هر كسه خونه خاسّه بون واچينه، كلنده هونه دسه ده: خدا خانه هر كه را خواسته باشد برچيند كلنگ را به دست خودش مى‏دهد.

ـ كار به كسى ندنم، ديل واپسى ندنم: از همه بريده‏ام و از كسى توقع كمك ندارم.

ـ مرغ خوس خوسه مانه: مانند مرغ رام است. مرغى كه با «بخواب بخواب» مى‏خوابد.

ـ مرگ خنى بَشو گيلون: مرگ مى‏خواهى به گيلان برو. كنايه از اينكه همه چيز در آنجا فراهم است.

ـ اينه كه تى ديل گوى، تى زبان نگوى ـ اينه كى تى زبان گوى، تى دل خبر نداره: اين را كه دلت مى‏گويد، زبانت نمى‏گويد، اين را كه زبانت مى‏گويد دلت خبر ندارد! (قربان آن كس كه دل و زبانش يكى است).


منابع