سیاستمداران استان بوشهر
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
ابو سعيد گناوهاى
ابو سعيد حسن بن بهرام جنابى پايه گذار دولت قرمطى بحرين در سال 254 يا 255 ه .ق در گناوه (جنابه) متولد شد.
او نخست مانند پدرش شغل آسيابانى داشت. وى در سفرش به سواد عراق با خاندان بنى قصار كه در جنبش اوليه اسماعيلى نقش مهمى داشتند وصلت كرد و از اين طريق اين خاندان وارد سازمان سرى اسماعيليه گرديد.
عبدان كاتب از داعيان مشهور قرامطه در عراق به آموزش وى پرداخت و پس از چندى امر دعوت در جنابه (گناوه)، سينيز، توج، مهروبان و مناطق ساحلى فارس را به او سپرد كه با موفقيت به انجام رسانيد.
ابو سعيد در بازگشت از ماموريت خويش در بصره اقامت گزيد و بعد از آن وى براى نشر دعوت اسماعيلى به بحرين فرستاده شد.
زمانى كه او به قطيف رسيد از پشتيبانى سه برادر به نامهاى حسن، على و حمدان پسران سبز از محتشمان قطيف برخوردار شد.
پس از آنكه از باديه نشينان بنى كلاب و بنى عقيل كه كيش اسماعيلى داشتند بيعت گرفت و از آنان سپاهى بياراست و به گشودن شهرهاى اطراف پرداخت وى بر ساحل شرقى عربستان از عمان تا مناطق جنوب بصره دست يافت و نگرانى شديد خلافت بغداد را برانگيخت.
معتضد خليفه عباسى، عباس بن عمرو فتوى را در سال 287 ه .ق به حكومت يمامه و بحرين و نبرد با ابو سعيد جنابى و قرمطيان همراه وى گماشت و عباس با دو هزار سپاهى به دفع قرمطى رفت. اما ابو سعيد وى را شكست داد و وى را با هفتصد تن از يارانش دستگير كرد. ابو سعيد سردار عباسى را رها ساخت و پس از آن وارد هجر گرديد، اما متعرض مردم آنجا نگرديد.
در سال 288 ه .ق ابو سعيد به بصره نزديك شد، اما عقب نشينى كرد و هجر بار ديگر به تصرف عباسيان درآمد. ابو سعيد اندكى بعد با برگرداندن مسير آبى كه به شهر مىرسيد، توانست شهر را از دست سپاهيان خليفه بيرون آورد.
در سالهاى بعد قرمطيان تابع ابو سعيد به اطراف بصره مىتاختند و پس از گرفتن اسير و غنايم به احساء باز مىگشتند. ابو سعيد در حكومت خود استقلال كامل داشت.
وى نوعى حكومت اشتراكى را پى افكند كه پيش از يكصد سال دوام آورد. اما در جامعه اشتراكى قرامطه از كار بردگان استفاده مىشد و اسرايى را كه در جنگها مىگرفتند به كار اجبارى وا مىگذاشتند.
سرانجام در سال 300 ه .ق دو تن از خواجگان صقلبى او در حمام وى را كشتند.
مير مهنا
مير مهنا وغائى پسر مير ناصر از مشايخ بندر ريگ است. وى با شجاعت و رشادتى فوق العاده، در وطن پرستى و ضد استعمارى معروف بود. مير مهنا در سال 1179 ه .ق (1765 .م) هلندىها را از جزيره خارك بيرون راند و خود جاى آنان را گرفت.
اسماعيل رايين درباره او مىنويسد:
«مير مهنا كه مورخان خارجى به غلط و به علت ضد استعمار بودنش، او را دزد دريايى مىدانند، يكى از اهالى بندر ريگ بود، كه عليه استعمار هلندىها، قد علم كرد و با كشتيهايى كه پرچم سياه با كلمه لا اله الا الله داشت، با كشتيهاى هلندى به مبارزه برخاست.
او آنقدر جنگيد تا سرانجام توانست خارك را از وجود هلندىها پاك كند. مير مهنا شخصيت مبارز و ضد استعمار كه همه زندگى خود را در راه مبارزه با هلندىها، انگليسىها و دستگاه حاكمه ظالم و جابرى كه طى قرون مختلف هدفى جز غارت و چپاول مردم جنوب و ساحل نشين نداشتند سپرى كرده، در بوشهر مورد احترام و حتى پرستش مردم است.
در محلى كه زمانى اردوگاه نيروى دريايى و زمينى وى در بوشهر مستقر بوده است، اكنون درخت سدر بزرگى است كه شبهاى جمعه معتقدان به وى در داخل محفظهاى كه در تنه درخت كنده كارى شده است، شمع روشن مىكنند و براى شادى روح او فاتحه مىخوانند».
وى در سال 1180 ه .ق توسط زكى خان زند دستگير شد و به قتل رسيد.
رئيس على دلوارى
رئيس على پسر زائر محمد زائر غلامحسين از طايفهاى مشهور به «نيامتى» اهل دلوار،در حدود سال 1299 ه .ق به دنيا آمد. پدرش كد خداى دلوار و از چهرههاى سرشناس تنگستان به شمار مىرفت. رئيس على مردى بلند همت، شجاع، دلير، جوانمرد و متدين بود. به سبب داشتن صفات بارز جوانمردى فراوان، ستايش و احترام مردم آن سامان را به خود جلب كرده بود.
محمد حسين آدميت مىگويد:
«رئيس على يك نفر ايرانى تحصيل كرده و دانشمند اروپا ديده نبود، اما ايرانى غيرتمند و فداكارى بود كه نخواست تا او زنده است دشمنان، وطن عزيزش را پايمال سم ستوران سازند. در آخر رئيس على در ميدان كارزار جان داد. در حالى كه وزرا و بزرگان آن عصر حتى شهريار آن دوره ايران، در تهران مشغول عياشىهاى شبانه روزى خود بودند! و امثال رئيس على را ياغى و طاغى مىناميدند». رئيس على خان در مبارزه با استعمار پير بريتانيا چهره واقعى خود را نشان داد و به قيام خونين ضد اجنبى مردم غيور نواحى دشتى، دشتستان و تنگستان جلوه خاصى بخشيد و تا آخرين نفس از مبارزه با دشمن دست نكشيد تا اينكه سرانجام در سال 1333 ه .ق به دست غلامحسين تنگكى از عوامل مزدور بيگانه به شهادت رسيد.
مورخ الدوله سپهر مؤلف كتاب «ايران در جنگ بزرگ» در باره رئيس على و اهالى تنگستان و دشتستان مىگويد:
«رئيس على كه به شجاعت و تهور اشتهار داشت سواره طول و عرض خاك تنگستان را پيمود و اهالى را به يك حمله عمومى بر عليه نيروهاى انگليس تشويق مىنمود. آوازه فتوحات دليران تنگستانى از مرزهاى استان فراتر رفت و به تهران رسيد و حتى نقالان قهو خانهها نيز اشعار حماسى در مدح جنگجويان دشتى، دشتستان و تنگستان خواندند».
زائر خِضِر خان تنگستانى
زائر خضر خان تنگستانى در زمان وقوع جنگ جهانى اول ضابط تنگستان بود. وى به اتفاق رئيس على دلوارى، شيخ حسين خان چاكوتاهى، غضنفر السلطنه برازجانى و خالو حسين بردخونى و ساير آزاد مردان دشتى، دشتستان و تنگستان، قيام مردم دلير و مبارز نواحى مذكور را در نبرد با نيروهاى متجاوز انگليس به عهده داشت و جزء مفاخر ملى ما محسوب مىشود. زيرا خضر خان در اوج نبرد با انگليسىها از سوى علماء نجف اشرف به «امير اسلام» ملقب و مفتخر گرديد. وى جوانمردى دانا و وطن دوست و ثابت قدم بود.
زيرا خضر خان از ابتداى عمر با اجنبيان مخالف بود و زير بار اطاعت آنان نرفت، در حالى كه اگر همت و غيرت به خرج نداده بود، مىتوانست با ثروت اجدادى كه داشت مادام العمر به خوشى و آسايش زندگانى كند. زيرا خضر خان و فرزند دليرش سام خان در ماه شعبان 1341 ه .ق برابر با 1301 ه .ش به دست حسن فرزند غلامعلى و پسرش به طرزى ناجوانمردانه به كشته شد.
شيخ حسين خان چاكوتاهى
شيخ حسين خان چاكوتاهى، ملقب به سالار اسلام، ضابط دهستان چاكوتاه و روستاهاى تابعه آن بود. وى فردى متهور، با نفوذ و از خود گذشته بود كه در دفاع بر حق مردم جنوب ايران در برابر قواى متجاوز انگليس، خود و فرزندانش چون شيخ محمد خان، شيخ عبدالرسول خان، شيخ ناصر خان، شيخ خزعل خان و منصور خان، نقش مؤثرى را ايفا نمودند.
اين دلير مردان بارها با متجاوزان استعمار گر روبرو شده و ضمن ابراز رشادتهاى بسيار ضربههاى سختى را به آنان وارد كردند. پس از عقب نشينى مجاهدان در جنگ سربست، چغادك و احمدى و سقوط برازجان، شيخ حسين خان و پسران نزديكانش به بوشكان (بوسكان) رفتند و مبارزات پيگير و شبيخونهاى بىامان خود را عليه دشمن از آنجا ادامه مىدادند. سپس به «تل اشكى» واقع در 18 كيلومترى چاكوتاه بازگشت و مبارزه را از آنجا از سر گرفت.
عوامل انگليس براى اينكه شيخ حسين خان را از سر راه خود بردارند، همانند شيوههاى استعمارى معمول خود دست به يكى از پليدترين ترفندها زده و به شيخ عبدالله دموخ، برادر شيخ حسين خان وعده ضابطى چاكوتاه را دادند.
شيخ عبدالله به طمع حكومت چاكوتاه روبروى برادر پاك نهاد و شجاع خود ايستاد.
سرانجام شيخ حسين خان سالار اسلام و فرزندش خزعل خان در يكى از نبردهاى نابرابر در سال 1338 ه .ق به دست دو نفر از خود فروختگان كشته شدند.
غضنفر السلطنه برازجانى
ميرزا محمد خان برازجانى ملقب به غضنفر السلطنه پسر حسين خان فرزند ميرزا على اكبر خان، ضابط برازجان بود. تحصيلات عربى و فارسى را در محضر اساتيد فن در برازجان فرا گرفت.
وى ضمن دانش اندوزى در سنين نوجوانى به رموز و تاكتيكهاى مختلف جنگى نيز آشنا شد. ميرزا محمد خان شعر نيز مىسرود و تخلصش «غضنفر» بود.
غضنفر السلطنه داراى نبوغ نظامى و روح سلحشورى بسيارى بود به طورى كه در جنگ مشهور به «سربست» رشادت زيادى از خود نشان داد و تعداد بسيارى از مزدوران انگليسى را هلاك كرد. وى حدود سى سال بر برازجان و توابع آن حكومت كرد. با اوج گرفتن مداخله دولت استعمارگر انگليس در امور مردم نواحى سواحل خليج فارس، غضنفر السلطنه كه تحمل تركتازى استعمارگران را در اين گوشه از مرز و بوم ايران نداشت، به جبههگيرى عليه انگليس پرداخت.
سرانجام وى در سال 1308 ه .ش به دست شيخ عبدالرسول خان چاكوتاهى همرزم پيشين خود كه دولت او را مأمور سركوب وى كرده بود، كشته شد.
شيخ محمد حسين برازجانى
شيخ محمد حسين، مجتهد برازجانى، معروف به مجاهد، فرزند شيخ نجف على در سال 1249 ه .ش در شهر برازجان به دنيا آمد. اجداد وى از بحرين كه در آن دوره از مناطق ايران محسوب مىشد به برازجان مهاجرت نمودند. وى پس از تحصيلات مقدماتى به نجف اشرف عزيمت نمود و در مدرسه قوام اقامت گزيد و از محصلين برجسته و مورد توجه اساتيد حوزه قرار گرفت و پس از تحصيل به بوشهر بازگشت. او مردى فطن، زيرك، اهل سياست بود. همچنين او مورد اعتماد عموم اهالى دشتى و دشتستان و بنادر جنوب بوده است.
دو ژنرال كنسول انگليس در بوشهر به اسامى باليوز و كاكس مستقيما نامهاى به ايشان نوشته در اين نامه هم او را تطميع و سپس تهديد مىنمايند، ولى محمد حسين جواب استدلالى به هر دو مىدهند.
سرانجام رئيس على دلوارى به راهنمايى ايشان با دولت انگليس به جنگ مشغول گرديد تا در اين راه شربت شهادت نوشيد. ايشان نامهاى به ميرزا ابراهيم چنين نوشتند:
«شيراز حضرت آيت الله آقاى ميرزا ابراهيم روحنا فداه كپيه حضرت اشرف ايالت عظمى رئيسعلى خان دلبارى به فيض شهادت نايل آمد». شيخ ده سال آخر عمر خود را در تهران به حالت تبعيد گذراند و در سال 1319 ه .ش در همانجا وفات يافت و در امامزاده عبدالله مدفون گرديد.
حاج محمد معين التجار
حاج محمد فرزند حاج محمد رحيم دهدشتى از بازرگانان سرشناس دوره ناصرى مىباشد. او چندين دوره به وكالت مجلس شوراى ملى رسيد و در دورههاى متعدد به حكومت بوشهر منصوب شد. او در دربار قاجارداراى نفوذ بود و در كارهاى مهم مملكت با او مشورت مىشد. افزون بر اين وى داراى چنان ثروتى بود كه دولت نيز از او قرض مىگرفت. ساختمان اداره گمرك بوشهر و مدرسه معين در محله كوتى از بناهاى اوست.
معين التجار با كمك حسينقلى خان در سال 1306 ه .ق در تكميل و توسعه شهر اهواز همت گماشت. شركت كشتيرانى ناصرى و امتياز كشتىرانى در بالاى رودخانه كارون تا شوشتر را در اختيار داشت و از نمايندگان بى طرف در مجلس بود و با حضور بلژيكىها در گمرك ايران مخالف بود و نسبت به انگليسىها هم نظر خوبى نداشت.
احمد خان تنگستانى
احمد خان فرزند سرهنگ باقرخان تنگستانى بود. دلاورىها و از خود گذشتگىهاى او در جنگ با قواى متجاوز انگليس هنوز زبانزد مردم استان بوشهر حتى فارس مىباشد. وى طبعى شاعرانه داشته كه متاسفانه فقط يك دوبيتى از او به يادگار مانده است.
هنگامى كه دولت استعمارگر انگليس به بهانه فتح هرات توسط ايران در سال 1273 ه .ق بوشهر را تصرف كرد احمد خان به همراه پدرش باقرخان بنا به دعوت دريابيگى با چهارصد نفر تفنگدار مردانه و تا پاى جان در برابر قواى تجاوزگر انگليس ايستادگى كرد و ضمن كشتن تعدادى از متجاوزان جان خود را نيز در يك نبرد نابرابر فداى وطن كرد كه نامش و يادش گرامى باد. مولف كتاب خاندان تنگستانى درباره مرگ وى مىنويسد:
«احمد خان با هفتاد و دو نفر از مردان مقتول و كشته شدند و پدر پير به سوگوارى فرزند مشغول گرديد و قلعه بهمنى به تصرف انگليسىها درآمد. احمد خان جان خود را در راه وطن نثار كرد».
هنوز در نواحى دشتستان، شجاعت او ضرب المثل است:
خبر آمد كه دشتستان بهار است زمين از خون احمد لالهزار است الا اى مادر پيرش كجايى كه احمد يك تن و دشمن هزار است
گويند در همان هنگامى كه آن جوانمرد ورود به قلعه بهمنى نمود ميرزا احمد خان كه منشى باليوز خانهى انگليس بود و با احمد خان سابقه داد و ستد داشت، مكتوبى به وى نوشت و وى را از مجادله با انگليسىها ترسانيد كه پنجه با شير و مشت به شمشير زدن كار خردمند نيست.
احمد خان در پاسخ به نامه او اين دو خط شعر را نوشت:
احمد اى كه شاه خوبانى بىبى بخت باد دمسازت چهار سيم و ما نمىترسيم از سه لكاته و دو سربازت