دوره پهلوی دوم در استان قم
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
نهضت ملى نفت
به دنبال مخالفت هژير نخست وزير وقت، با لايحه ملى شدن صنعت نفت، تظاهرات شديدى عليه زمامدارى هژير در شهر قم توسط مردم و روحانيون صورت گرفت.
در همين زمان آيتالله سيد ابوالقاسم كاشانى اعلاميه شديد اللحنى عليه نخست وزيرى هژير انتشار داد و نمايندگانى كه به وى رأى دادند به شدت مورد انتقاد قرار داد.
هژير در پاسخ، در يك كنفرانس مطبوعاتى اظهار كرد كه مبارزه سياسى بين جمعى، نبايد از حدود نزاكت خارج شود و كسانى كه نظم عمومى را مختل كنند تحت تعقيب قرار خواهند گرفت.
به دنبال اين اظهارات، چندين هزار بازارى و روحانى در حالى كه قرآنى بر سر داشتند به رهبرى سيد مجتبى نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام عليه هژير دست به تظاهرات زدند.
1ـ1ـ حمايت آيتالله بروجردى از نهضت ملى نفت
مرحوم آيتالله بروجردى در مقام مرجعيت طرفدار شركت فعال و آشكار در مسائل روز مره سياسى نبود و رسالت خود را در تحقق بخشيدن به امورى ديگر مىدانست ولى در عين حال هيچ گاه در زمينه دفاع از مصالح كشور و مسلمين در حد توان و امكانات غفلت نورزيد.
به خصوص در جريان ملى شدن صنعت نفت طرفدار نهضت بود و هنگامى كه عوامل دربار خواستار رو در رويى آن مرجع بزرگ با دكتر مصدق بودند دست رد بر سينه آنان زد و علىرغم ميل باطنى خود مبنى بر عدم دخالت در مسائل سياسى، در قم جريانى پيش آمد كه ناچار شد به صورت آشكار از اين نهضت پشتيبانى كند.
جريان از اين قرار بود كه دو نفر از روحانيون كه يكى از آنان سيد على اكبر برقعى بود و در كنفرانس صلح وين شركت كرده بود، در موقع بازگشت به قم، عدهاى از تودهاىها به استقبال ايشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسين هم تظاهرات مخالفى به راه انداختند و چيزى نمانده بود كه بين طرفين، درگيرى رخ دهد. كار به دخالت نيروى نظامى كشيد و به زور متوسل شدند كه بعدا گفته شد كه در تيراندازىهاى پليس برخى از طلاب كشته شدهاند.
اين جريان اوج گرفت و عدهاى از علماى دربارى به قم آمدند و به آيتالله بروجردى مراجعه كرده و تأكيد داشتند كه شما دولت مصدق را به خاطر اين بىاحترامى به شما و حوزه علميه قم محكوم كنيد.
آيتالله بروجردى با كياستى كه داشت متوجه شده بود در اين قضيه دست دربار براى تضعيف دولت مصدق در كار است. از اين رو به پيشنهاد علماى دربارى توجه نكرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقايان دربارى گفت: «من كارى ندارم». در ادامه جريان، عده زيادى از وابستگان و گويندگان دربار در اجتماعات عظيم آن روزها در قم، كه در صحن مطهر برپا مىشد، عليه مصدق و آيتالله كاشانى سخنرانى مىكردند. آيتالله بروجردى وقتى ديد كه جو سازىها عليه دولت به اوج خود رسيده است و درباريان مىخواهند از اين قضيه سوء استفاده كنند در ضمن درس سخنانى به اين مضمون بيان كردند:
«رييس دولت، با اين كه گرفتارىهاى زيادى داشت، شخصا با من تلفنى تماس گرفت. ايشان تمام تقاضاهاى مرا انجام داده است. من از ايشان شكايتى ندارم. رييس دولت براى مملكت خدمت مىكند. طلاب پى درسشان باشند و قضيه را دنبال نكنند».
ايشان با اين حمايتى كه از دكتر مصدق به عمل آورد آشوب را فرو نشاند و نگذاشت از حوزه علميه و وجود ايشان در راه عزل دكتر مصدق بهرهبردارى شود. اين خدمت بزرگى بود كه آيت الله بروجردى به نهضت ملى نفت كرد.
گرچه طرفدارى و گاه تأييد آيتالله بروجردى از نهضت ملى نفت و دكتر مصدق، به احتمال زياد مورد علاقه افراد بيت ايشان نبود. آيتالله بروجردى به خاطر آن روح انقلابى كه داشت از نهضت ملى نفت و دولت مصدق حمايت مىكرد و اين موجب نارضايتى دربار و شخص شاه شده بود.
در تأييد مطلب فوق در روزنامه اطلاعات 20 دى 1331 چنين آمده است:
«امروز صبح بر حسب دستور حضرت آيتالله بروجردى دروس حوزه علميه قم شروع شد و آقايان طلاب و محصلين علوم دينى در سر درسهاى خود حاضر شدند. حضرت آيتالله پس از ابراز تأسف از حادثه چند روز گذشته، از مساعى دولت كه در رفع غائله به عمل آمده است اظهار خشنودى كردند و ضمنا به آقايان علما و طلاب توصيه كردند شكايت خود را به مراجع روحانى تسليم كنند و از مراجعه مستقيم به مصادر امور خوددارى نمايند».
همچنين در اوايل تيرماه 1330، مرحوم آيتالله بروجردى در پاسخ به تلگراف مرحوم دكتر مصدق كه جوياى احوال ايشان شده بود، چنين خطاب فرمودند:
«جناب اشرف آقاى نخست وزير دام اجلاله تلگراف واصل، استعلام حال فقير فرموده بوديد، الحمدلله حالم بهتر است. موفقيت جنابعالى را در تقويت اسلام و اصلاح امور عامه مسلمين از خداوند متعال مسئلت مىنمايم».
2ـ قيام 15 خرداد 1342
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوى استعمار نو آمريكايى جاى پايى در سياست جهانى باز كرده بود و از سال 1340 مقدمات طرح اسلام زدايى را به مرحله اجرا درآورد.
براى اين منظور ابتدا در مهر 1341 لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى از تصويب هيأت دولت گذشت كه به موجب آن «سوگند خوردن به قرآن» از شرائط انتخاب شوندگان آن انجمنها حذف مىگرديد. در اين زمان كه خفقان و ظلم همه جاى ايران را فرا گرفته بود و طاغوت زمان بىباكانه با دستورها و قوانين اسلام در افتاده بود، تنها قم و علماى آن به ميدان آمدند و فرياد مظلوميت سر دادند.
پيشاپيش اين قيام، مرد تاريخ ساز عصر كنونى امام خمينى(ره) قرار داشت كه با فرياد دشمن شكن خود به روحانيان و مردم قم روشنى بخشيد و توجه جهانيان را به سوى خود جلب نمود. در اين قسمت به وقايع اين دوران در دو مقطع تاريخى از 17 مهر 1341 تا 7 آذر 1341 و از آذر 1341 تا 13 آبان 1343 مىپردازيم:
1ـ2ـ از 17 مهر تا 7 آذر ماه 1341
گرچه آغاز جنبش انقلابى اسلامى را بايد از مهرماه 1341، كه مخالفت اصولى با اهداف پشت پرده اصلاحات شاه صورت گرفت، دانست اما مقدمات آن از سالها پيش فراهم گرديد.
در سال 1338، جان. اف. كندى، از حزب دموكرات به رياست جمهورى آمريكا برگزيده شد. او به منظور جلوگيرى از تعميق انديشههاى انقلابى و مبارزات ضد استعمارى و در نهايت حفظ منافع آمريكا، برنامههاى اصلاحى اجتماعى، سياسى و اقتصادى چندى را براى حكومتهاى وابسته توصيه كرد.
در تاريخ 16 مهرماه 1341 مطبوعات نوشتند كه در هيأت دولت لايحهاى به تصويب رسيد كه در آن سه نكته تازه ديده شد: 1) به زنان حق رأى داده شد؛
2) قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد؛
3) به جاى سوگند به قرآن، «كتاب آسمانى» آورده شد.
پس از انتشار اين خبر، نخستين موج مخالفت از سوى روحانيت و مراجع دينى پديد آمد. آيات عظام خمينى، گلپايگانى و شريعتمدارى در منزل حاج شيخ مرتضى حائرى گرد آمدند و به شور نشستند.
17 مهرماه تلگراف آنان به شاه مخابره شد. حدود يك هفته پس از آن، شاه به آنان پاسخ گفت و در آن ادعا كرد كه تلگراف اعتراض آنان را براى دولت فرستاده است.
عالمان قم مجددا تلگرافى به علم (نخست وزير) مخابره كرده و از او خواستند كه مصوبه ياد شده را لغو كند. اما شاه و دولت او بىاعتنا باقى ماندند. كشمكش بين مراجع دينى و رژيم اوج گرفت. دروس حوزه علميه قم تعطيل گرديد. دامنه مبارزه از قم فراتر رفت و عالمان تهران و مشهد و نجف را به صحنه كشاند و گويندگان دينى در مجالس و محافل مذهبى كم و بيش به مسائل سياسى روز پرداخته و بدين ترتيب زمينه حركت عمومى و مردمى را دست كم در شهرهاى بزرگ، آماده ساختند. بازاريان، پيشهوران، دانشجويان و روشنفكران مذهبى به نهضت روحانيان پيوستند.
«نهضت آزادى ايران» كه مجمع روشنفكران مذهبى بود، در آبان ماه 1341 طى اطلاعيهاى با عنوان «دولت از هياهوى انجمنهاى ايالتى و ولايتى چه خيالى دارد؟» به اعتراض دهان گشود و از قيام و اهداف مراجع دين پشتيبانى كرد. كشمكش دامن گسترد و آثار خشونت ظاهر گرديد.
علم اعلام كرد كه «چرخ زمان به عقب برنمىگردد» و نيز اعلام كرد كه به قواى انتظامى دستور داده شده است كه هر نوع اخلالگرى را سركوب كند.
با اين همه، رژيم ناچار عقب نشست و علم طى تلگرافى به علماى قم گفت:
1) نظريه دولت در مسأله «شرط اسلاميت» ... همان نظريه علماى اعلام است،
2) سوگند ... با قرآن مجيد است،
3) در مسأله مسكوت بودن عدم شركت بانوان در انجمنهاى ايالتى و ولايتى ... دولت نظر آقايان را به مجلسين تسليم و منتظر تصميم مجلسين خواهد بود.
برخى از عالمان قم آن را كافى و قانع كننده دانستند اما آيتالله خمينى آن را كافى ندانست و طى اطلاعيهاى خواستار ادامه مبارزه شد. دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمده و با تظاهرات پشتيبانى خود را اعلام كردند. رهبران ايلات و عشاير فارس با ارسال نامهها و طومارها حمايت خود را ابراز كردند. ديگر اقشار نيز بر حمايت خود پاى فشردند.
سرانجام، پس از 50 روز مبارزه، دولت آشكارا عقب نشينى كرد و در 7 آذر ماه 1341 با ارسال تلگراف به علماى قم لغو تصويبنامه اعلام شد. آيتالله خمينى تلگراف را كافى ندانست و خواستار اعلام رسمى در جرايد شد. از اين رو در مطبوعات 10/9/41 صريحا گفته شد كه: «در هيأت دولت تصويب شد كه تصويبنامه مورخه 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود».
در اين مرحله، شاه براى تحقق انقلاب سفيدش، به چند تكيهگاه اجتماعى از جمله زنان و اقليتهاى دينى توجه اساسى مبذول داشت. شعار آزادى زن و تأمين حقوق اجتماعى و سياسى آنان و اعطاى حق رأى نخستين گام در جهت جلب حمايت و رضايت نيمى از جمعيت ايران بود. علاوه بر اين، رژيم شاه بر آن بود كه با برداشتن سوگند به قرآن و برداشتن شرط اسلاميت براى انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان، اقليتهاى مذهبى و احتمالاً بهائيان را به سوى خود بكشاند و از حمايت آنان برخوردار گردد. اما با نهضت يكپارچه روحانيت و به خصوص هوشمندى آيتالله خمينى تكيهگاههاى رژيم فرو پاشيد.
در اين ماجرا شاه و دولت او سياستهاى اعلام نشدهاى را تعقيب مىكردند و روحانيت نيز كم و بيش به آنها توجه كرده و آيتالله خمينى بارها تناقضات و اهداف پنهانى رژيم را آشكارا بيان مىكرد.
2ـ2ـ از آذر ماه 1341 تا 13 آبان 1343
پس از پايان ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى، تبليغات دامنهدارى عليه روحانيت، كه هماورد غير منتظرهاى براى رژيم تلقى مىشد، آشكار و پنهان آغاز شد. مضامين تبليغات اين بود كه روحانيت سبب عقب ماندگى كشور و مانع اصلى بر سر راه پيشرفت و آبادانى ملت است.
پس از زمينهسازى مناسب، در 19 دى ماه 1341 شاه اصول پيشنهادى خود را، كه بعدها «لوايح ششگانه» نام گرفت و تا سال 1356 تا نوزده اصل گسترش يافت، اعلام كرد و از مردم خواست كه طى رفراندمى به آنها رأى بدهند. اصول ياد شده عبارت بودند از:
الغاى رژيم ارباب و رعيتى،
تصويب لايحه قانون ملى كردن جنگلها در سراسر كشور،
تصويب لايحه فروش كارخانجات دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى،
تصويب لايحه قانون سهيم كردن كارگران در منافع كارگاههاى توليد،
لايحه اصلاحى قانون انتخابات و
لايحه ايجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعليمات عمومى و اجبارى.
به دنبال انتشار اصول ياد شده و اعلام رفراندم، علماى قم گرد آمده و به مشاوره پرداختند. رژيم كه از مخالفت روحانيون هراس داشت، كوشيد كه به طور غير رسمى آنان را قانع و يا دست كم ساكت سازد. از اين رو گفتگوهايى نيز بين فرستاده دربار و علماى قم صورت گرفت اما به جايى نرسيد. يكى از عالمان لرستان به نام «حاج آقا روحالله كمالوند» از سوى مراجع قم به تهران آمد و با شاه ديدار و گفتگو كرد و نظر آنان را مبنى بر انصراف از اصول اعلام شده به شاه ابلاغ كرد اما شاه نپذيرفت.
مراجع قم و تهران اطلاعيههايى صادر كردند و رفراندم را خلاف شرع و قانون دانسته و شركت در آن را تحريم كردند.
به دنبال آن در روز دوم بهمن در تهران تظاهراتى صورت گرفت كه پليس به سركوب مردم پرداخت.
در سوم بهمن شوراى مركزى نهضت آزادى ايران اعلاميهاى با عنوان «ايران در آستانه يك انقلاب بزرگ و برگرداندن تاريخ خود» منتشر ساخت كه در آن ماهيت انقلابسفيد شاه افشا شده بود.
يك روز بعد، سران نهضت مانند طالقانى، بازرگان، سحابى و پس از آن ديگران دستگير و زندانى شدند. اما مبارزه شدت يافت و دانشگاهها، بازاريان و اصناف با اجتماعات، تظاهرات، اعتصابات و بيانيهها در تهران، قم و برخى شهرهاى بزرگ به حمايت روحانيت برخاستند. رژيم نيز به مقابله برخاست و طرفداران خود را به خيابانها آورد و به تظاهرات وادار كرد.
در روز سوم بهمن ماه در قم اعتصاب عمومى اعلام شد و در پى آن درگيرى خونينى بين مأموران رژيم و مردم پديد آمد.
روز چهارم بهمن ماه شاه به قم سفر كرد. ولى كسى از عالمان شناخته شده از او استقبال نكرد. وى خشمگينانه و با صراحت بىسابقهاى علما را مورد اهانت و هجوم قرار داد و گفت كه «مغز آنان تكان نخورده» و آنها را «ارتجاع سياه» ناميد و هشدار داد كه «مفت خورى از بين رفته است».
سرانجام در روز ششم بهمن رفراندم صورت گرفت و پس از آن اعلام شد كه پنج ميليون و ششصد هزار رأى موافق و چهار صد هزار و صد و پنجاه رأى مخالف به صندوق آراء ريخته شده است. كندى رئيس جمهور آمريكا و برخى ديگر از رهبران جهان به شاه تبريك گفتند و از اصلاحات او حمايت كردند.
موج مخالفت روحانيت ايران به خارج از كشور نيز سرايت كرد و علماى عراق در سطح گستردهاى به پشتيبانى علماى ايران برخاستند و ضمن محكوم كردن رژيم شاه، رفتار او را ضد اسلامى دانستند. ظاهرا اين بار شاه پيروز شد اما كشمكش ادامه يافت. در سطح مطبوعات و سخنرانىها و مصاحبهها تبليغات گستردهترى عليه روحانيت آغاز گرديد.
آيتالله خمينى بر تلاش خود در جهت تحرك بخشيدن به روحانيت و ايجاد وحدت در مراجع دينى قم افزود و جلسات هفتگى علما را، كه در آن علاوه بر ايشان، آقايان: گلپايگانى، شريعتمدارى، حائرى، علامه طباطبائى، محقق داماد (سيد محمد موسوى)، سيد احمد زنجانى، سيد مرتضى لنگرودى و ميرزا هاشم آملى شركت مىكردند، فعالتر ساخت.
در تاريخ 23 اسفند ماه شاه طى نطق شديد اللحنى به علما هشدار داد كه:
«اين عناصر فرومايه با همفكران ارتجاعى خودشان اگر از خواب غفلت بيدار نشوند چنان صاعقه، مشت عدالت در هر لباس كه باشند بر سر آنها كوفته خواهد شد كه شايد به آن زندگى ننگين و كثافتشان خاتمه داده شود».
آيتالله خمينى نيز به پيروان خود اعلام كرد:
«خود را آماده كنيد براى كشته شدن، زندان رفتن و سربازى رفتن، خود را آماده كنيد براى ضرب و شتم و اهانت، خود را آماده كنيد براى تحمل مصائبى كه در راه دفاع از اسلام براى شما در پيش است».
نوروز سال 1342 فرا رسيد. بر اساس پيشنهاد آيتالله خمينى و تصويب مراجع قم ايام عيد سال نو عزاى عمومى اعلام شد.
بعد از ظهر روز دوم فروردين ماه 1342، به مناسبت سالروز شهادت امام صادق عليهالسلام، مجلس سوگوارى [از طرف آيتالله العظمى گلپايگانى ]در مدرسه فيضيه قم برگزار گرديد. جمعيت انبوهى در آن شركت كردند. مأموران رژيم جلسه را به هم ريخته و شركت كنندگان، به خصوص طلاب و روحانيون، را مجروح و مضروب ساختند و تنى چند نيز كشته شدند.
همزمان با اين حادثه در تبريز به مدرسه طالبيه نيز حمله شد. رژيم حمله به مدرسه فيضيه را هجوم خود جوش عدهاى از كشاورزان زائر دانست كه به انگيزههاى شخصى دست به اين عمل زدهاند. به دنبال آن اعلاميههايى از عالمان قم، تهران، نجف و ديگر شهرهاى ايران و عراق صادر شد كه رژيم شاه را به دليل بىحرمتى به دين و اهل ديانت و علما و طلاب محكوم مىكرد.
آيتالله خمينى نيز طى يك اطلاعيه با شدت بىسابقهاى دولت و به خصوص براى نخستين بار آشكارا شاه و شاه دوستى را مورد حمله قرار داد و اعلام كرد:
«قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب ولو بلغ ما بلغ».
جامعه روحانيت تهران يك هفته اعتصاب را با خوددارى از اقامه نماز جماعت در مساجد اعلام كرد و بازاريان تهران نيز سه روز اعتصاب عمومى را با بستن مغازهها و بازار تدارك ديدند.
پس از درگيرى خونين فيضيه، موج تازهاى در علماى عراق برخاست. آنان نامهها و پيامهاى متعددى به سران كشورهاى اسلامى و عربى ارسال داشته و عملكرد رژيم شاه را مورد انتقاد قرار داده و از آنان براى حمايت مبارزان ايرانى يارى طلبيدند. آيتالله حكيم، با ارسال تلگرافى از علماى ايران خواست كه به طور دسته جمعى به عنوان اعتراض ايران را ترك كرده به عراق بروند. اما علماى قم خروج از ايران را به نفع رژيم دانسته و آن را روا ندانستند.
در اين اوان رژيم شاه براى تضعيف طلاب جوان آنان را دستگير و به سربازخانهها اعزام داشت. قدم ديگرى كه حكومت براى تفرقه برداشت اين بود كه اوراقى با امضاء «معلمين حوزه علميه قم» منتشر ساخت كه در آن روحانيون به خصوص آيتالله خمينى مورد اتهام قرار گرفته بودند. به مناسبت اربعين شهداى دوم فروردين فيضيه نيز مجالس يادبود تشكيل شد و اطلاعيههايى صادر گشت و فرصت ديگرى براى تهاجم به رژيم شاه دست داد.
شاه در 26 ارديبهشت ماه 1342 طى نطقى، آينده خونينى را در ايران و لزوم كشتار افرادى را براى تحقق اهداف انقلاب سفيد پيشبينى كرد و وقوع آن را غير قابل اجتناب دانست و گفت:
«اگر متأسفانه لازم باشد كه بگوييم انقلاب بزرگ ما با خون يك عده بىگناه يعنى مأمورين دولت و خون يك عده افراد بدبخت و گمراه متأسفانه آغشته خواهد شد اين كارى است كه چارهاى نيست و خواهد شد».
محرم آغاز شد. آيتالله خمينى طى پيامى به گويندگان و مداحان يادآورى كرد كه:
«لازم است فريضه دينى خود را در اين ايام در اجتماعات مسلمين ادا كنند و از سيد مظلومان فداكارى در راه شريعت را فرا گيرند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند... خطر اسرائيل و عمال آن را به مردم تذكر دهند... سكوت در اين ايام تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است».
شهربانى نيز اعلام كرد:
«اگر اشخاصى مراسم مذهبى را وسيله اغراض شخصى قرار دهند شديدا مجازات خواهند شد».
شاه نيز در سخنان سوم خرداد خود در تهران و ششم خرداد در كرمان به مخالفان شديدا حمله برد و نسبت به اعمال آنها در آينده، كه به زعم او ضد ايران و اسلام و شيعه هستند، هشدار داد.
با اين زمينههاى فكرى و سياسى، محرم سال 1342 آغاز گرديد. در شهرهايى مانند قم و تهران اغلب سخنرانىها و عزادارىها عملاً به صورت سياسى و اعتراض آميز نسبت به دستگاه برگزار شد.
روز عاشورا در قم و تهران و مشهد حركت دستههاى عزادارى از همان آغاز تبديل به تظاهرات ضد شاه و حكومت شد. آيتالله خمينى سخنان مبسوطى ايراد كرد و در آن از اعمال رژيم، كشتار مردم، قانون شكنى، خطر اسرائيل و به طور كلى خطرى كه اسلام و كشور را تهديد مىكند، ياد كرد.
ايشان آشكارا شاه را مخاطب قرار داد و گفت:
«من بگويم كافرى تا از ايران بيرونت كنند و به تكليف تو برسند؟»
روز يازدهم محرم نيز در تهران و قم تظاهرات عظيمى عليه رژيم شاه صورت گرفت. شب دوازدهم محرم برابر با پانزدهم خرداد، آيتالله خمينى از قم، آيتالله قمى از مشهد و آيتالله بهاءالدين محلاتى از شيراز دستگير و به تهران آورده شدند.
روز بعد، كه سوم عاشورا بود، علما و مردم از دستگيرى آيات ياد شده آگاه شدند. خشم عمومى همه جا را فرا گرفت. تظاهرات پردامنهاى در شهرهاى بزرگ مانند تهران، قم، شيراز، مشهد و ... پديد آمد. در اين راهپيمايىها اقشار مختلف مردم از روحانى، بازارى، دانشجو، كارمند و كارگر شركت داشتند.
رژيم، كه از حركت پردامنه مردم هراسناك شده بود فرمان مقابله و سركوب داد. حوادث خونينى به وقوع پيوست. در تهران و قم و ديگر شهرهاى بزرگ صدها نفر كشته و مجروح شدند.
عصر همان روز در تهران حكومت نظامى اعلام گرديد. مقامات حكومتى اعلام كردند كه اين بلوا و آشوب از سوى كسانى كه از بيگانگان پول و الهام گرفته بودند تدارك ديده شده بود و دولت ناگزير اقدام كرد.
در سطح جهانى نيز حوادث ايران تحريك از سوى مالكان و مرتجعان توصيف شد. اما برخى از رجال سرشناس سياسى و مذهبى مخالفت خود را با شاه و اعمال او ابراز كرده و از مبارزه روحانيت حمايت كردند.
شيخ محمود شلتوت، مفتى بزرگ اهل سنت و رييس الازهر، تلگرافى به شاه كرد و از وى خواست از تجاوز به حريم ديانت و روحانيت خوددارى كند. مبارزان ايرانى كه در خارج از كشور بودند به مقابله تبليغات خارجيان رفته و از نهضت مردم و روحانيت ايران جانبدارى كردند. در داخل كشور نيز بسيارى از رجال و احزاب سياسى و ملى و تمام عالمان بنام، نسبت به دستگيرى آيات سه گانه و ديگر دستگير شدگان شديدا اعتراض كردند و خواستار آزادى آنان شدند.
از آن جا كه احساس خطر جدى براى زندانيان وجود داشت عدهاى از علما از شهرهاى مختلف ايران به تهران هجرت كرده تا از يك سو به اعتراض خود صورت جدىترى ببخشند و از ديگر سو اقدام عملى نيز براى رهايى آنان انجام دهند.
حاج آقا روحالله كمالوند به نمايندگى از سوى علما با شاه ملاقات كرد و نگرانى آنان را از دستگيرى و بازداشت علماى زندانى به اطلاع شاه رسانيد. شاه قول داد كه براى كاهش نگرانى آنان به زودى ترتيب ملاقات آيتالله خمينى را با يكى از علما بدهد. پس از چند روز، آيتالله سيد احمد خوانسارى در زندان با ايشان ملاقات كرد. از آن پس اندكى از نگرانى عمومى كاسته شد و اعتصاب بازار و اصناف شكسته شد.
سرانجام در 11 مرداد ماه 1342 آيتالله خمينى، قمى و محلاتى از زندان آزاد و به يك منزل مسكونى در داووديه تهران آورده شدند. در 12 مرداد رژيم اعلام كرد كه:
«چون بين مقامات انتظامى و حضرات آقايان: خمينى، قمى و محلاتى تفاهمى حاصل شده كه در امور سياسى مداخله نخواهند كرد ... آقايان به منازل خصوصى منتقل شدند».
اين ادعا سخت علما را برآشفت و از اين رو با صدور بيانيههايى اين تفاهم تكذيب گرديد. پس از مدت كوتاهى آيتالله خمينى به منزل يكى از تجار در قيطريه نقل مكان كردند. با اين همه مبارزه در اشكال مختلف ادامه يافت.
در 17 اسفند ماه 1342 اسدالله علم از نخست وزيرى كنار رفت و حسنعلى منصور به اين مقام منصوب گرديد. پس از آن به نظر رسيد كه انعطافى در حكومت نسبت به روحانيون حاصل شده است.
در 17 فروردين ماه 1343 آيتالله خمينى پس از آن كه چند ماه در تهران تحت نظر بودند آزاد و شبانه به قم آورده شدند. به اين مناسبت مجلس جشنى در مدرسه فيضيه برگزار گرديد. در پايان اين جلسه، قطعنامهاى در ده ماده از سوى طلاب حوزه علميه قم صادر شد كه مواد آن به لحاظ محتوى، سمتگيرى و وضوح از اهميت خاصى برخوردار است:
1) ايجاد نظم صحيح و برنامههاى اساسى همه جانبه در داخله مراكز علمى به ويژه حوزه علميه قم؛
2) اجراء قوانين اسلامى به صورت كامل خود و احياء سنتهاى متروك شده دينى؛
3) اجراء قانون اساسى به معناى واقعى خود به ويژه اصل دوم متمم آن؛
4) الغاء تصويبنامه و لوايح ضد دينى و انحلال مجلسين غير قانونى؛
5) قطع ايادى استعمار و عمال صهيونيسم از مملكت؛
6) جلوگيرى از ظلم و فساد و تعميم عدالت اجتماعى، تأمين آزادىهاى فردى و اجتماعى و نيازمندىهاى عمومى و ايجاد ايران آزاد، مستقل در زير پرچم پرافتخار مذهب جعفرى؛
7) بهبود وضع اقتصادى و تشويق ملى و اصلاح وضع كارگران و تهيه كار براى فارغ التحصيلان؛
8) جلوگيرى از اشاعه فحشاء و منكرات از قبيل برنامههاى ضد اخلاقى سينماها و تأترها و غيره؛
9) آزادى جميع زندانيان بىگناه به ويژه حضرت حجت الاسلام آقاى طالقانى و اساتيد محترم دانشگاه و بازگشت تبعيد شدگان و آوارگان به بلاد خود؛
10) رسيدگى به وضع معيشت بازماندگان شهداى پانزدهم خرداد.
آيتالله خمينى، پس از بازگشت، براى خنثى كردن كوششهاى رژيم در ايجاد تفرقه بين مراجع تقليد و ايجاد وحدت و تبادل نظر در امور مملكتى و مسائل حوزه، جلسات هفتگى گذشته را با علماى حوزه ادامه داد و نيز با سخنرانىهاى خود نشان داد كه سر آشتى با حكومت را ندارد.
در مهرماه 1343 محاكمه بدوى سران نهضت آزادى ايران صورت گرفت. جريان اين دادگاه علنى و سخنانى كه اعضاء آن در دادگاه در جهت افشاى دست نشاندگى رژيم و طرد استبداد گفتند، تأثير آگاهى بخشى در جامعه مستعد ايران و مسلمانان بر جاى گذاشت.
در 21 مهرماه لايحه «مصونيت مأموران نظامى آمريكا» در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد. اين مصوبه كه به «كاپيتولاسيون»، شهرت يافت، موج تازهاى از مخالفت با رژيم را موجب گرديد.
آيتالله خمينى بىدرنگ تلاش خود را براى آگاهانيدن علما و مردم و تشويق آنان به اعتراض و عمل آغاز كرد و خود نيز طى نطقى به تاريخ 4 آبان ماه 1343 در مسجد اعظم قم، شديدا آن را مورد نكوهش قرار داد و آن مصوبه را عامل بردگى ايرانيان و ناقض استقلال كشور دانست و شاه را سخت مورد سؤال قرار داد و گفت:
«اگر مملكت ما اشغال آمريكاست اعلام كنيد».
رژيم شاه، كه بيش از اين تحمل اعتراض را نداشت، در شب 13 آبانماه 1343 آيتالله خمينى را به تهران برد و از آن جا به ورساى تركيه تبعيد كرد.
سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) دليل تبعيد ايشان را چنين اعلام كرد:
«طبق اطلاع موثق و دلايل كافى چون رويه آقاى خمينى و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال و تماميت ارضى كشور تشخيص داده شد لذا در تاريخ 13 آبانماه 1343 از ايران تبعيد گرديد».
پس از تبعيد آيت الله خمينى، هيجان عمومى تمام محافل مذهبى و طرفداران نهضت اسلامى را فراگرفت. تظاهرات و اعتصابات عمومى در تهران و قم و برخى شهرهاى ديگر پديد آمد.
حوزههاى علميه ايران و عراق، بازاريان، علما، دانشگاهيان و بسيارى ديگر با سخنرانىها، بيانيهها، اطلاعيهها و پيامهاى تلگرافى به خود ايشان، به اين عمل اعتراض كرده و رفع تبعيد ايشان را خواستار شدند. اما رژيم به سركوب مبارزان ادامه داد و فرزند ايشان حاج سيد مصطفى خمينى را بازداشت نمود و پس از چندى آزاد و سپس به تركيه تبعيد كرد.