ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی دوم در استان تهران

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

انقلاب اسلامی

نهضت ملى نفت

پس از آنكه در 29 مهر 1326 ش. امتياز نفت شمال روس‏ها از سوى مجلس شوراى ملى رد شد، دولت ايران طبق همان قانون مكلّف بود كه با مقامات كمپانى نفت ايران و انگليس مذاكره كرده و حقوق حقه خود را تأمين سازد.

از اين رو مذاكرات دو طرف آغاز شد و در خرداد 1328 ه .ش موافقت نامه جديدى به نام متمّم قرار داد به امضاء رسيد، ولى مورد تصويب مجلس قرار نگرفت.

در 13 تير 1329 ه .ش سپهبد حاجى على رزم‏آرا به نخست وزيرى منصوب شد. وى از موافقت نامه‏اى كه ظاهرا بر درآمد ايران ازطريق فروش نفت مى‏افزود طرفدارى مى‏كرد.

بعضى از نمايندگان به رهبرى دكتر محمد مصدّق، به شدت بر اين موافقت نامه كه به صورت لايحه قانونى تقديم مجلس شده بود حمله كردند، به علاوه نمايندگان جناح چپ كه شامل اعضاء حزب توده نيز بودند با اين لايحه مخالفت كردند و در نهايت آن لايحه از مجلس مسترد شد.

پس از آن دكتر محمّد مصدق و همراهانش تصميم گرفتند كه صنعت نفت ايران را ملى اعلام كنند. سيّد ابوالقاسم كاشانى كه با انگليسى‏ها مخالف بود و در ميان مردم از احترام ويژه‏اى برخوردار بود نيز دكتر مصدق را پشتيبانى مى‏كرد.

در 16 اسفند 1329 ش. سپهبد رزم‏آرا ترور شد و در 20 اسفند 1329 ش. كابينه حسين علاء تشكيل گرديد، ولى او نيز دوامى نياورد.

در ششم ارديبهشت 1330 ه .ش استعفاء داد تا اينكه در هفتم ارديبهشت كابينه دكتر محمد مصدق تشكيل شد و در تاريخ دهم ارديبهشت 1330 ه .ش قانونى از مجلس گذشت و ملى شدن صنعت نفت را تصويب كرد.

در تير ماه 1331 ه .ش دكتر مصدق از مجلس تقاضاى اعطاى اختيارات كامل و پست وزارت جنگ را كرد، ولى مجلس اين تقاضا را رد كرد و مصدق در 25 تير 1331 ش. استعفا داد و سى‏ام تير ماه 1331 ش. مجددا احمد قوام (قوام السلطنه) به سمت رياست وزراء منصوب گرديد.

به دنبال استعفا دكتر مصدق، هيجان عمومى در تهران و ساير شهرستان‏ها به ظهور رسيد.

احمد قوام در روز 27 تير اعلاميه‏اى شديد اللحنى صادر نمود و متعاقب آن سعى نمود تا آزادى‏هاى سياسى را محدود كند.

آيت الله كاشانى به مخالفت با قوام پرداخت و طى اعلاميه‏اى خطاب به قوام، آغاز مبارزه خود را با قوام تا برانداختن قطعى حكومت وى بيان داشت.

آيت الله كاشانى همچنين در مصاحبه‏اى كه خبرنگاران داخلى و خارجى شركت كرده بودند براى مبارزه با استعمار انگليس همه مردم را به همكارى دعوت كرد. اعلاميه و مصاحبه آيت الله كاشانى نخستين شكست و سنگين‏ترين ضربه بر دولت قوام بود. پس از آن هيجان عمومى در حمايت از نخست‏وزيرى دكتر مصدق شهرها را فرا گرفت و بازار تهران تعطيل و مردم به تظاهرات پرداختند. از سوى ديگر مردم كفن‏پوش كرمانشاه، قزوين و همدان به سوى تهران حركت كردند كه در كاروانسرا سنگى به گلوله بسته شدند و عده‏اى شهيد و از حركت آنها به سوى تهران جلوگيرى شد.

در روز سى‏ام تير در تهران و تمام شهرها تعطيل عمومى اعلام گرديد و مردم در ميادين و خيابانها به تظاهرات پرداختند.

در تهران مردم خشمگين به سوى خيابانهاى مركزى شهر و ميدان بهارستان به حركت درآمدند. در ساعت 7 بامداد، اولين تيراندازيها، در بازار تهران آغاز شد و به تدريج زد و خورد با پليس و مأمورين نظامى در خيابانهاى شاه‏آبادى، فردوسى، نادرى، سعدى و دانشگاه شروع شد.

فرمان قتل عام مردم از طرف حكومت نظامى صادر و از زمين و هوا خون مى‏باريد و هزاران نفر در اين زد و خوردها مقتول و مجروح شدند. عده‏اى از نمايندگان مجلس با شاه ملاقات نموده و خطر سقوط رژيم را اعلام كردند و شاه كه موقعيت خود را در خطر ديد فرمان عزل قوام را صادر نمود.

سرانجام دكتر مصدق با فداكارى مردم و روحانيت يك بار ديگر به نخست‏وزيرى انتخاب گرديد.

كودتاى 28 مرداد

از مرداد 1331 ش. تا مرداد 1332 ش. حكومت مصدق روز به روز ضعيف‏تر و مخالفت‏ها با وى هر روز شدت بيشترى به خود مى‏گرفت. به علاوه بازار اتهامات رواج گسترده‏اى يافت و نفوذ حزب توده در تمام مملكت به حدى رسيد كه مردم را دچار وحشت و نگرانى كرده بود.

از همه مهمتر بروز اختلاف بين دكتر مصدق و آيت الله كاشانى كه در اثر انتصابات نابجاى مصدق شروع شد و دشمنان خارجى و داخلى را شاد ساخت. يعنى گسستن پيوند دين و سياست؛ تقاضاى تمديد اختيارات دكتر مصدق قبل از خاتمه، به مدت شش ماه به قدرى براى نمايندگان مجلس ناگوار بود كه اختلاف در جبهه ملى شروع و شدت گرفت. به طورى كه دكتر حسين مكى استعفا و دكتر بقايى رسما به مصدق حمله كرد. همچنين حائرى زاده در مخالفت با تمديد اختيارات به دكتر مصدق مستقيما حمله كرد و در تير ماه 1332 ش. نمايندگان فراكسيون نهضت ملى وابسته به دكتر محمد مصدق به منظور انحلال مجلس استعفا دادند.

التهابات فراوانى كه از سى‏ام تير 1331 در قالب تظاهرات و درگيريهاى خيابانى و اعتصابات بين موافقين و مخالفين مصدق، كاشانى و عوامل حكومت رخ داد، در 25 مرداد 1332 منجر به كودتاى نافرجامى از سوى عوامل رژيم گرديد و دولت مصدق طى اعلاميه‏اى از يك كودتاى ناموفق در تهران خبر داد.

متعاقب كودتاى نافرجام، شاه و ثريا عازم رامسر و از آنجا به بغداد و سپس رم حركت كردند.

با فرار شاه روزنامه‏ها، احزاب و برخى از عناصر دولت مصدق همانند دكتر فاطمى (وزير امور خارجه) خواهان لغو رژيم سلطنتى شدند. پس از شكست كودتاى 25 مرداد و فرار شاه سرلشگر زاهدى نخست وزير كودتا براى ادامه كار در تهران ماند. طى سه روز از 25 تا 28 مرداد تظاهرات خيابانى گروه‏ها و احزاب مختلف كم و بيش ادامه داشت. مردم مجسمه‏هاى رضاشاه و محمدرضا شاه را سرنگون مى‏كردند، تصاوير و عكس‏هاى شاه و افراد خاندان سلطنتى را از ادارات و مغازه‏ها پايين مى‏كشيدند.

بعد از ظهر روز 27 مرداد هنگامى كه فرماندارى نظامى ختم تظاهرات را اعلام داشت. محمود مسگر يكى از كارگردانان شهر نو و رمضان يخى كه مشهور عام و خاص بود با عده‏اى از ياران خود به خيابانهاى لاله زار و نادرى ريختند و با كمك و همراهى جمعى از ارتشيان كه لباس شخصى به تن داشتند به تظاهرات «شاه پرستانه» پرداختند.

اين تظاهرات صبح روز 28 مرداد نيز به سركردگى شعبان بى مخ و توسط دسته‏هاى مزدور و اوباش در خيابانهاى تهران ادامه يافت.

همين كه تظاهر كنندگان به ميدان بهارستان رسيدند به غارت ادارات روزنامه‏هاى ضد دربارى و سازمانهاى طرفدار دكتر مصدق پرداختند. در عين حال مغازه داران و بازاريان را وادار به تعطيل كردند و رانندگان تاكسى‏ها و اتوبوس‏هاى شهرى را مجبور ساختند كه چراغهاى اتومبيل‏هاى خود را به رسم شادمانى روشن كنند و عكس شاه را پشت شيشه اتومبيل نصب نمايند. در حالى كه رهبران نهضت دچار ترديد بودند واحدهاى نظامى كودتا به دنبال اراذل وارد عمل شده و نقاط حساس شهر از جمله اداره تبليغات و راديو را به تصرف درآوردند و خانه مصدق را محاصره كردند. بالاخره ساعت 5/3 بعد از ظهر روز 28 مرداد سرلشگر زاهدى سقوط دولت مصدق را اعلام كرد.

در عصر 28 مرداد، خانه مصدق نيز به توپ بسته شد و عده بسيارى نيز بازداشت و متوارى شدند.

شاه كه در صبح روز 25 مرداد، با هواپيماى شخصى‏اش از رامسر به بغداد و بعد به رم رفته بود همين كه در 28 مرداد خيالش از جانب مصدق راحت شد.

در 31 مرداد طورى به تهران بازگشت كه گويى همه كارها بر طبق نقشه خود او انجام گرفته است. او در اول شهريور دولتى را كه جانشين دولت مصدق شده بود به حضور پذيرفت و بدين ترتيب در اثر سازشكارى، عدم قاطعيت و سهل انگارى شخص دكتر مصدق و رهبران فراكسيون نهضت ملى از يك طرف و فقدان شعور سياسى و قدرت تصميم‏گيرى و بى لياقتى در رهبرى مبارزه باعث اين شكست شد.

علاوه بر تجهيزات جنگى، سفارت آمريكا در تهران وجوه لازم جهت انجام كودتا را نيز در اختيار كودتاچيان قرار داد و با وجود اينكه روز 27 مرداد در مقابل چك شماره 703352 به نام ادوارگ دونالد از بانك ملى ريال گرفته شده بود، چون پول ايرانى براى حاتم بخشى‏هاى كودتاچيان كفاف نداد دلار جاى آن را گرفت و در روز كودتا به پول رسمى تهران مبدل شد. چنانكه عده‏اى از كودتاچيان حتى پول تاكسى را هم به دلار مى‏پرداختند.

با پايان كودتا و سركوبى نهضت ملى ايران توسط دولت زاهدى، وى محيطى آماده براى انجام مقاصد آزمندانه و غارتگرانه امپرياليست‏هاى انگلس و آمريكا فراهم ساخت و در چنين محيطى حبس و تبعيد و اعدام آزاديخواهان فراهم شد. سپس در زير سايه سر نيزه‏هاى حكومت كودتا «انتخاباتى» انجام يافت كه اكثريت كرسيهاى مجلس شورا و مجلس سنا را نصيب جيره خواران استعمار ساخت تا دولت زاهدى بتواند «مسئله نفت» را به سود امپرياليستها و به زيان ملت ايران حل كند.

اين جمعيت در اوايل سال 1324 از سوى سيد مجتبى ميرلوحى (نواب صفوى) با همكارى سيد عبدالحسين واحدى، سيد محمد واحدى و سيد حسين واحدى تأسيس گرديد.

رهبرى اين سازمان با نواب صفوى از اهالى درچه اصفهان بود كه در نجف تحصيل مى‏كرد و در پى گسترش تبليغات پاكدينى كسروى به منظور مبارزه با افكار و عقايد او به ايران بازگشت.

فدائيان اسلام در پى بحث و گفتگو با كسروى و نااميدى از اقناع وى، بار نخست در اوايل سال 1324 او را مضروب ساختند؛ اما قتل وى در 20 اسفند 1324 به دست سيد حسين امامى، سيد محمد امامى و على خدايى در ساختمان دادگسترى صورت گرفت.

اين جمعيت در سال 1325 تظاهراتى عليه دستگيرى آيت الله كاشانى انجام داد و اين در واقع، ابتداى ورود فدائيان اسلام به صحنه سياست بود.

در خرداد 1327 عليه هژير (نخست وزير) دست به تظاهرات مى‏زنند و در سال 1328 در تظاهرات و تبليغات براى لغو انتخابات مجلس شانزدهم مشاركت مى‏كنند. فدائيان اسلام در آغاز تشكيل جبهه ملى ايران يكى از گروههاى تشكيل دهنده اين جبهه بود.

در 13 آبان 1328 سيد حسين امامى، عبدالحسين هژير را كه در اين زمان به وزارت دربار رسيده بود، به قتل مى‏رساند و امامى نيز در 18 آبان 1328 اعدام گرديد.

فدائيان اسلام فعالانه در انتخابات مجدد، به نفع آيت الله كاشانى شركت مى‏كنند. چندى پس از استعفاى على منصور و نخست وزيرى سپهبد حاج على رزم‏آرا، در 16 اسفند 1329 رزم‏آرا توسط خليل تهماسبى و دكتر زنگنه به دست نصرت‏الله قمى از اعضاى فدائيان اسلام كشته مى‏شوند (اخيرا در برخى منابع، با استفاده از بعضى اسناد و شواهد، استناد قتل رزم‏آرا به خليل تهماسبى و فدائيان اسلام، مردود يا مشكوك دانسته شده است). پس از اعلام حكومت نظامى و تعيين سرلشكر حجازى به عنوان فرماندار نظامى، برخى از فدائيان اسلام به زندان مى‏افتند و نواب صفوى نيز در آغاز نخست‏وزيرى مصدق در خرداد 1330 دستگير مى‏شود.

در 23 بهمن 1330 يكى از فدائيان اسلام به نام عبد خدايى به دكتر سيد حسين فاطمى سوء قصد مى‏كند كه اين سوء قصد به فرجام نمى‏رسد (فاطمى پس از كودتاى 1328 مرداد توسط شعبان جعفرى و عوامل او مضروب و سرانجام پس از محاكمه‏اى تيرباران مى‏شود).

فدائيان اسلام در 14 بهمن 1331 از زندان آزاد مى‏شوند و از اين پس كه مصادف با حكومت مصدق و اوج قدرت آيت الله كاشانى است، فدائيان اسلام آزادانه به فعاليتهاى سياسى و حزبى مى‏پردازند. نواب صفوى در سفرهايى در داخل و خارج (فلسطين، اردن، عراق و مصر) به تبليغ و ترويج انديشه‏هاى اسلامى و انقلابى خويش مى‏پردازد.

در اواخر سال 1332، حسين علا كه پس از سپهبد فضل‏الله زاهدى به نخست وزيرى رسيده بود، در اقدام به ترور از سوى مظفر على ذوالقدر مجروح مى‏شود و از آن پس موج دستگيرى و اعدام سران فدائيان اسلام كه پيش از اين مخفى شده بودند، آغاز مى‏گردد.

نواب در اول آذر 1334 و تهماسبى در 26 آذر 1334 دستگير مى‏شوند. عبدالحسين واحدى در دفتر كار سپهبد تيمور بختيار به دست او به قتل مى‏رسد و در 27 دى 1334 نواب و تهماسبى همراه با ذوالقدر و محمد واحدى (برادر عبدالحسين واحدى) تيرباران مى‏شوند.

جمعيت فدائيان اسلام نخستين سازمان متشكلى بود كه به اقدام مسلحانه (ترور انقلابى) دست زد و اين امر در تاريخ معاصر، تنها در دوره مشروطه تا حدودى معمول بود. علاوه بر اين، فدائيان اسلام اولين تشكلى به شمار مى‏رود كه ايدئولوژى اسلامى را با جامعيت آن و در راستاى استقرار يك حكومت اسلامى تبليغ و ترويج مى‏كرد.

پس از شيخ فضل‏الله نورى در دوره مشروطه، فدائيان اسلام نخستين كسانى بودند كه انديشه برقرارى حكومت مشروعه را پى گرفتند.

فدائيان اسلام در آبان 1329 كتابى با نام «اعلاميه فدائيان اسلام يا كتاب رهنماى حقايق» منتشر كردند كه در آن اهم اصول ايدئولوژيك، جهان‏بينى، طرحها، برنامه‏ها و نظرهاى خود را در بسيارى از زمينه‏هاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مطرح ساختند و برنامه‏هاى جامع و مدونى در مورد سازمان و تشكيلات روحانيت، وزارتخانه‏ها، مجلس، راديو، جرايد و ارگانهاى ديگر جامعه و حكومت ارائه دادند.

قيام پانزده خرداد 1342

كودتاى 28 مرداد 1332، علاوه بر تحكيم موقعيت شاه در ايران و تبديل او از «شاه» در موقعيت و جايگاه حكومت مشروطه سلطنتى به «شاهى مستبد» و فراتر از تمامى قوانين، اساس رابطه نيرومند دست نشاندگى بين رژيم ايران و آمريكا شد.

در دوران رياست جمهورى آيزنهاور برنامه‏هاى كمك نظامى و اقتصادى آمريكا توسعه يافت و به سفير آمريكا و سرپرست شعبه‏اى سيا در تهران توصيه شد به شاه در مورد اصلاحات فشار آورند. ولى اينكار بى نتيجه ماند تا آنكه كندى بر سر كار آمد وى تأكيد بسيارى بر روى كمك اقتصادى و برنامه‏هاى فرهنگى از قبيل سپاه صلح و تلاش‏هاى ديپلماتيك براى پيشبرد مسالمت‏آميز دگرگونى سياسى و اجتماعى ـ اقتصادى در جهان سوم نهاد. در اين زمان امينى به عنوان نخست وزير با نظر مساعد آمريكا بر سر كار بود و شاه كه سخت از وى نگران بود از طريق علم و با كمك بنياد راكفلر و تعدادى از يهوديان آمريكايى و انگليسى توانست موافقت كندى را به دست آورد.

در 21 فروردين 41 شاه به آمريكا رفت و در مذاكره‏اى سه ساعته با كندى، تمامى نظرات و طرح‏هاى وى را پذيرفت. بدينسان توطئه‏اى عظيم در جهت اسلام زدايى شكل گرفت.

با رحلت آيت الله بروجردى در فروردين ماه 1340 و آيت الله كاشانى در 23 اسفند، با فوت اين دو شخصيت كه ملجأ مردم بودند رژيم احساس كرد كه براى ادامه سلطنت و اجراى برنامه‏هاى توصيه شده از سوى آمريكا مشكلى ندارد.

در اين زمان كه خفقان و ظلم همه جاى ايران را فرا گرفته و سرها در گريبان فرو رفته و طاغوت زمان بى‏باكانه با دستورها و قوانين اسلام در افتاده بود. تنها قم و علماى آن به ميدان آمده و روحانيان آگاه فرياد مظلوميت را سر دادند و پيشاپيش اين قيام مرد تاريخ ساز عصر كنونى امام خمينى قدس‏سره قرار داشت كه با فرياد دشمن‏شكن خود، روحانيان و مردم را روشنى بخشيد و توجه جهانيان را به سوى خود جلب نمود.

در اين قسمت به وقايع اين دوران در دو مقطع تاريخى از 17 مهر 1341 تا 7 آذر 1341 و از آذر 1341 تا 13 آبان 1343 بررسى خواهيم كرد:

از 17 مهر تا 7 آذر 1341 ش

گرچه آغاز جنبش انقلابى اسلامى را بايد از مهر ماه 41، كه مخالفت اصولى با اهداف پشت پرده اصلاحات شاه صورت گرفت، دانست اما مقدمات آن از سال‏ها پيش فراهم گرديد.

در سال 1338 ش جان، اف. كندى، از حزب دموكرات به رياست جمهورى آمريكا برگزيده شد. او به منظور جلوگيرى از تعميق انديشه‏هاى انقلابى و مبارزات ضد استعمارى و در نهايت حفظ منافع آمريكا، برنامه‏هاى اصلاحى اجتماعى، سياسى و اقتصادى چندى را براى حكومت‏هاى وابسته توصيه كرد.

در تاريخ 16 مهر ماه 41 مطبوعات نوشتند كه در هيأت دولت لايحه‏اى به تصويب رسيد كه در آن سه نكته تازه ديده شد:

1ـ به زنان حق رأى داده شد؛

2ـ قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد؛

3ـ به جاى سوگند به قرآن «كتاب آسمانى» آورده شد.

پس از انتشار اين خبر، نخستين موج مخالفت از سوى روحانيت و مراجع دينى پديد آمد.

آيت الله خمينى، گلپايگانى و شريعتمدارى در منزل حاج شيخ مرتضى حائرى گرد آمدند و به شور نشستند.

17 مهر ماه تلگراف آنان به شاه مخابره شد. حدود يك هفته پس از آن، شاه به آنان پاسخ گفت و در آن ادعا كرد كه تلگراف اعتراض آنان را براى دولت فرستاده است.

عالمان قم مجددا تلگرافى به علم مخابره كرده و از او خواستند كه مصوبه ياد شده را لغو كند. اما شاه و دولت او بى‏اعتنا باقى ماندند. كشمكش بين مراجع دينى و رژيم اوج گرفت. دروس حوزه علميه قم تعطيل گرديد. دامنه مبارزه از قم فراتر رفت و عالمان تهران و مشهد و نجف را به صحنه كشاند و گويندگان دينى در مجالس و محافل مذهبى كم و بيش به مسائل سياسى روز پرداخته و بدين ترتيب زمينه حركت عمومى و مردمى را دست كم در شهرهاى بزرگ، آماده ساختند. بازاريان، پيشه‏وران، دانشجويان و روشنفكران مذهبى به نهضت روحانيان پيوستند.

«نهضت آزادى ايران» كه مجمع روشنفكران مذهبى بود، در آبان ماه 41 طى اطلاعيه‏اى با عنوان «دولت از هياهوى انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى چه خيالى دارد؟» به اعتراض دهان گشود و از قيام و اهداف مراجع دين پشتيانى كرد. كشمكش دامن گسترد و آثار خشونت ظاهر گرديد. علم اعلام كرد كه «چرخ زمان به عقب برنمى‏گردد» و نيز اعلام كرد كه به قواى انتظامى دستور داده شده است كه هر نوع اخلال‏گرى را سركوب كند.

با اين همه، رژيم ناچار عقب نشست و علم طى تلگرافى به علماى قم گفت:

1ـ نظريه دولت در مسأله «شرط اسلاميت» ... همان نظريه علماى اعلام است،

2ـ سوگند ... با قرآن مجيد است،

3ـ در مسأله مسكوت بودن عدم شركت بانوان در انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى ... دولت نظر آقايان را به مجلسين تسليم و منتظر تصميم مجلسين خواهد بود.

برخى از عالمان قم تلگراف علم را كافى و قانع كننده دانستند اما آيت الله خمينى آن را كافى ندانست و طى اطلاعيه‏اى خواستار ادامه مبارزه شد. دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمده و با تظاهرات پشتيبانى خود را اعلام كردند. رهبران ايلات و عشاير فارس با ارسال نامه‏ها و طومارها حمايت خود را ابراز كردند. ديگر اقشار نيز بر حمايت خود پاى فشردند.

در تهران علماء بزرگ هم چون آيت الله خوانسارى، آيت الله بهبهانى، آيت الله شيخ محمد رضا تنكابنى و آملى با تشكيل جلسات درباره چگونگى و كيفيت اقداماتى كه مى‏بايست انجام شود به بحث و تصميم‏گيرى مى‏پرداختند.

در بازار نيز چهره‏هاى سرشناس همچون شهيد مهدى عراقى و ديگر بازاريان با اعتراض دسته‏جمعى و بستن بازار، با چند دستگاه اتوبوس به سوى قم حركت كردند و با امام خمينى و ديگر مراجع ديدار كردند و حمايت خود را از نهضت اعلام داشتند و سرانجام، پس از 50 روز مبارزه، دولت آشكارا عقب‏نشينى كرد و در 7 آذر ماه با ارسال تلگراف به علماى قم لغو تصويب‏نامه اعلام شد.

اما اعتراض‏هاى مردمى و ... در اجتماع 8 آذر 1341 در مسجد سيد عزيز اله تهران به اوج خود رسيد. آيت الله خمينى نيز تلگراف را كافى ندانست و خواستار اعلام رسمى در جرايد شد. از اين رو در مطبوعات 10/9/41 صريحا گفته شد كه: «در هيأت دولت تصويب شد كه تصويب نامه مورخه 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود».

در اين مرحله، شاه براى تحقق انقلاب سفيد، به چند تكيه‏گاه اجتماعى از جمله زنان و اقليت‏هاى دينى توجه اساسى مبذول داشت. شعار آزادى زن و تأمين حقوق اجتماعى و سياسى آنان و اعطاى حق رأى نخستين گام در جهت جلب حمايت و رضايت نيمى از جمعيت ايران بود. علاوه بر اين رژيم شاه بر آن بود كه با برداشتن سوگند به قرآن و برداشتن شرط اسلاميت براى انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان، اقليت‏هاى مذهبى و احتمالاً بهائيان را به سوى خود بكشاند و از حمايت آنان برخوردار گردد. با نهضت يكپارچه روحانيت و به خصوص هوشمندى آيت الله خمينى تكيه‏گاه‏هاى رژيم فرو پاشيد.

در اين ماجرا شاه و دولت او سياست‏هاى اعلام نشده‏اى را تعقيب مى‏كردند و روحانيت نيز كم و بيش به آنها توجه كرده و آيت الله خمينى بارها تناقضات و اهداف پنهانى رژيم را آشكارا بيان مى‏كرد.

2ـ از آذر ماه 1341 تا 13 آبان 1343 ش

پس از پايان ماجراى انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى، تبليغات دامنه‏دارى عليه روحانيت، كه هماورد غير منتظره‏اى براى رژيم تلقى مى‏شد، آشكار و پنهان آغاز شد.

مضامين تبليغات اين بود كه روحانيت سبب عقب ماندگى كشور و مانع اصلى بر سر راه پيشرفت و آبادانى ملت است. پس از زمينه‏سازى مناسب، در 19 دى ماه 1341 ش شاه اصول پيشنهادى خود را، كه بعدها «لوايح شش گانه» نام گرفت و تا سال 56 تا 19 اصل گسترش يافت، اعلام كرد و از مردم خواست كه طى رفراندمى به آنها رأى بدهند.

اصول ياد شده عبارت بودند از:

الغاى رژيم ارباب و رعيتى، تصويب لايحه فروش كارخانجات دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى، تصويب لايحه قانون سهيم كردن كارگران در منافع كارگاه‏هاى توليدى، لايحه اصلاحى قانون انتخابات و لايحه ايجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعليمات عمومى و اجبارى.

به دنبال انتشار اصول ياد شده و اعلام رفراندم، علماى قم گرد آمده و به مشاوره پرداختند. رژيم كه از مخالفت روحانيون هراس داشت كوشيد تا به طور غير رسمى آنان را قانع و يا دست كم ساكت سازد. از اين رو گفتگوهايى نيز بين فرستاده دربار و علماى قم صورت گرفت اما به جايى نرسيد. يكى از عالمان لرستان به نام «حاج آقا روح الله كمالوند» از سوى مراجع قم به تهران آمد و با شاه ديدار و گفتگو كرد و نظر آنان را مبنى بر انصراف از اصول اعلام شده به شاه ابلاغ كرد اما شاه نپذيرفت. مراجع قم و تهران اطلاعيه‏هايى صادر كردند و رفراندم را خلاف شرع و قانون دانسته و شركت در آن را تحريم كردند. به دنبال آن در روز دوم بهمن در تهران تظاهراتى صورت گرفت كه پليس به سركوب مردم پرداخت.

در سوم بهمن شوراى مركزى نهضت آزادى ايران اعلاميه‏اى با عنوان «ايران در آستانه يك انقلاب بزرگ و برگرداندن تاريخ خود» منتشر ساخت كه در آن ماهيت انقلاب سفيد شاه افشا شده بود. يك روز بعد سران نهضت مانند طالقانى، بازرگان، سحابى و پس از آن ديگران، دستگير و زندانى شدند.

به دنبال آن، دانشگاه‏ها، بازاريان و اصناف با اجتماعات، تظاهرات، اعتصابات و بيانيه‏ها در تهران، قم و برخى شهرهاى بزرگ به حمايت روحانيت برخاستند. رژيم نيز به مقابله برخاست و طرفداران خود را به خيابان‏ها آورد و به تظاهرات وادار كرد.

سرانجام در روز ششم بهمن رفراندام صورت گرفت و پس از آن اعلام شد كه 5 ميليون و 600 هزار رأى موافق و 400 هزار و 150 رأى مخالف به صندوق آراء ريخته شده است. كندى و ديگر رهبران جهان به شاه تبريك گفتند و از اصلاحات او حمايت كردند.

در تاريخ 23 اسفند ماه شاه طى نطق شديداللحنى به علما هشدار داد كه:

«اين عناصر فرومايه با همفكران ارتجاعى خودشان اگر از خواب غفلت بيدار نشوند چنان صاعقه مشت عدالت در هر لباس كه باشند بر سر آنها كوفته خواهد شد كه شايد به آن زندگى ننگين و كثافت‏شان خاتمه داده شود».

آيت الله خمينى نيز به پيروان خود اعلام كرد:

«خود را آماده كنيد براى كشته شدن، زندان رفتن و سربازى رفتن، خود را آماده كنيد براى ضرب و شتم و اهانت، خود را آماده كنيد براى تحمل مصائبى كه در راه دفاع از اسلام براى شما در پيش است».

نوروز سال 1342 ش فرا رسيد. بر اساس پيشنهاد آيت الله خمينى و تصويب مراجع قم، ايام عيد سال نو عزاى عمومى اعلام شد. بعد ازظهر روز دوم فروردين ماه 1342، به مناسبت سالروز شهادت امام صادق عليه‏السلاممجلس سوگوارى در مدرسه فيضيه قم برگزار گرديد.

جمعيت انبوهى در آن شركت كردند. مأموران رژيم جلسه را به هم ريخته و شركت كنندگان، به خصوص طلاب و روحانيون، را مجروح و مضروب ساختند و چنان كه گفته شد تنى چند نيز كشته شدند. هم زمان با اين حادثه در تبريز به مدرسه طالبيه نيز حمله شد. رژيم حمله به مدرسه فيضيه را هجوم خودجوش عده‏اى از كشاورزان زائر دانست كه به انگيزه‏هاى شخصى دست به اين عمل زده‏اند.

به دنبال آن اعلاميه‏هايى از عالمان قم، تهران، نجف و ديگر شهرهاى ايران و عراق صادر شد كه رژيم شاه را به دليل بى‏حرمتى به دين و ديانت و علما و طلاب محكوم مى‏كرد.

آيت الله خمينى نيز طى يك اطلاعيه با شدت بى‏سابقه‏اى، دولت و به خصوص براى نخستين بار آشكارا شاه و شاه‏دوستى را مورد حمله قرار داد و اعلام كرد:

«قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب ولو بلغ ما بلغ».

جامعه روحانيت تهران يك هفته اعتصاب را با خوددارى از اقامه نماز جماعت در مساجد اعلام كرد و بازاريان تهران نيز سه روز اعتصاب عمومى را با بستن مغازه‏ها و بازار تدارك ديدند.

در اين اوان رژيم شاه براى تضعيف طلاب جوان آنان را دستگير و به سربازخانه‏ها اعزام داشت. قدم ديگرى كه حكومت براى تفرقه برداشت اين بود كه اوراقى با امضاء «معلمين حوزه علميه قم» منتشر ساخت كه در آن روحانيون به خصوص آيت الله خمينى مورد اتهام قرار گرفته بودند. به مناسبت اربعين شهداى دوم فروردين فيضيه نيز مجالس يادبود تشكيل شد و اطلاعيه‏هايى صادر گشت و فرصت ديگرى براى تهاجم به رژيم شاه دست داد.

شاه در 26 ارديبهشت ماه 1342 طى نطقى، آينده خونينى را در ايران و لزوم كشتار افرادى را براى تحقق اهداف انقلاب سفيد پيش‏بينى كرد و وقوع آن را غير قابل اجتناب دانست و گفت:

«اگر متأسفانه لازم باشد كه بگوييم انقلاب بزرگ ما با خون يك عده بى‏گناه يعنى مأمورين دولت و خون يك عده افراد بدبخت و گمراه متأسفانه آغشته خواهد شد اين كارى است كه چاره‏اى نيست و خواهد شد».

محرم آغاز شد. آيت الله خمينى طى پيامى به گويندگان و مداحان يادآورى كرد كه:

«لازم است فريضه دينى خود را در اين ايام در اجتماعات مسلمين ادا كنند و از سيد مظلومان فداكارى در راه شريعت را فرا گيرند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند ... خطر اسرائيل و عمال آن را به مردم تذكر دهند ... سكوت در اين ايام تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است».

شهربانى نيز اعلام كرد:

«اگر اشخاصى مراسم مذهبى را وسيله اغراض شخصى قرار دهند شديدا مجازات خواهند شد».

شاه نيز در سخنان سوم خرداد خود در تهران و ششم خرداد در كرمان به مخالفان شديدا حمله برد و نسبت به اعمال آنها در آينده، كه به زعم او ضد ايران و اسلام و شيعه هستند، هشدار داد.

با اين زمينه‏هاى فكرى و سياسى، محرم سال 1342 ش آغاز گرديد. در شهرهايى مانند قم و تهران اغلب سخنرانى‏ها، عزادارى‏ها عملاً به صورت سياسى و اعتراض‏آميز نسبت به دستگاه برگزار شد.

در تهران مسجد آذربايجانى‏ها در بازار تهران يكى از مراكز مبارزه با شاه قرار گرفت و جمعيت فراوانى در مسجد و شبستانها و حتى مدرسه پشت مسجد به سخنرانى حجت‏الاسلام فلسفى گوش فرا مى‏دادند. وى ضمن سخنرانى تاريخى خود، دولت علم را در 10 ماده استيضاح كرد و نوار سخنرانى وى به سرعت تكثير و در تهران و شهرستان‏ها توزيع گرديد.

روز عاشورا در قم، تهران و مشهد حركت دسته‏هاى عزادارى از همان آغاز تبديل به تظاهرات ضد شاه و حكومت شد. آيت الله خمينى سخنان مبسوطى ايراد كرد و در آن از اعمال رژيم و كشتار مردم و قانون شكنى و خطر اسرائيل و به طور كلى خطرى كه اسلام و كشور را تهديد مى‏كند، ياد كرد. ايشان آشكارا شاه را مخاطب قرار داد و گفت: «من بگويم كافرى تا از ايران بيرونت كنند و به تكليف تو برسند؟» روز يازدهم محرم نيز در تهران و قم تظاهرات عظيمى عليه رژيم شاه صورت گرفت.

شب دوازدهم محرم 15 خرداد آيت الله خمينى از قم، آيت الله قمى از مشهد و آيت الله بهاءالدين محلاتى از شيراز دستگير و به تهران آورده شدند.

روز بعد، كه سوم عاشورا بود، علما و مردم از دستگيرى آيات ياد شده آگاه شدند. خشم عمومى همه جا را فراگرفت. تظاهرات پردامنه‏اى در شهرهاى بزرگ مانند تهران، قم، شيراز، مشهد و ... پديد آمد. در اين راهپيمايى‏ها اقشار مختلف مردم از روحانى، بازارى، دانشجو و دانشگاهى، كارمندان و كارگران شركت داشتند.

رژيم، كه از حركت پردامنه مردم هراسناك شده بود فرمان مقابله و سركوب داد. حوادث خوانينى به وقوع پيوست. در تهران و قم و ديگر شهرهاى بزرگ صدها نفر كشته و مجروح شدند. عصر همان روز در تهران حكومت نظامى اعلام گرديد. مقامات حكومتى اعلام كردند كه اين بلوا و آشوب از سوى كسانى كه از بيگانگان پول و الهام گرفته بودند تدارك ديده شده بود و دولت ناگزير اقدام كرد. در سطح جهانى نيز حوادث ايران تحريك از سوى مالكان و مرتجعان توصيف شد. اما برخى از رجال سرشناس سياسى و مذهبى مخالفت خود را با شاه و اعمال او ابراز كرده و از مبارزه روحانيت حمايت كردند.

شيخ محمود شلتوت، مفتى بزرگ اهل سنت مصر و رئيس جامعه‏الازهر تلگرافى به شاه كرد و از وى خواست از تجاوز به حريم ديانت و روحانيت خوددارى كند.

در داخل كشور نيز بسيارى از رجال و احزاب سياسى و ملى و تمام عالمان بنام، نسبت به دستگيرى آيات سه گانه و ديگر دستگيرشدگان شديدا اعتراض كردند و خواستار آزادى آنان شدند.

از آن جا كه احساس خطر جدى براى زندانيان وجود داشت عده‏اى از علما از شهرهاى مختلف ايران به تهران هجرت كرده تا از يك سو به اعتراض خود صورت جدى‏تر بدهند و از ديگر سو اقدام عملى نيز براى رهايى آنان انجام دهند. حاج آقا روح الله كمالوند به نمايندگى از سوى علما با شاه ملاقات كرد و نگرانى آنان را از دستگيرى و بازداشت علماى زندانى به اطلاع شاه رسانيد. شاه قول داد كه براى كاهش نگرانى آنان به زودى ترتيب ملاقات آيت الله خمينى را با يكى از علما بدهد. پس از چند روزى آيت الله سيد احمد خوانسارى در زندان با ايشان ملاقات كرد. از آن پس اندكى از نگرانى عمومى كاسته شد و اعتصاب بازار و اصناف شكسته شد.

سرانجام در 11 مرداد ماه 42 آيت الله خمينى، قمى و محلاتى از زندان آزاد و به يك منزل مسكونى در داووديه تهران آورده شدند.

در 12 مرداد رژيم اعلام كرد كه:

«چون بين مقامات انتظامى و حضرات آقايان: خمينى، قمى و محلاتى تفاهمى حاصل شده كه در امور سياسى مداخله نخواهند كرد ... آقايان به منازل خصوصى منتقل شدند».

اين ادعا سخت علما را برآشفت و از اين رو با صدور بيانيه‏هايى اين تفاهم تكذيب گرديد. پس از مدت كوتاهى آيت الله خمينى به منزل يكى از تجار در قيطريه نقل مكان كردند. با اين همه، مبارزه در اشكال مختلف ادامه يافت.

در 17 اسفند ماه 42 اسدالله علم از نخست‏وزيرى كنار رفت و حسنعلى منصور به اين مقام منصوب گرديد. پس از آن به نظر رسيد كه انعطافى در مواضع حكومت نسبت به روحانيون حاصل شده است.

در 17 فروردين ماه 1343 آيت الله خمينى پس از آن كه چند ماه در تهران تحت نظر بودند آزاد و شبانه به قم آورده شدند. به اين مناسبت مجلس جشنى در مدرسه فيضيه برگزار گرديد. در پايان اين جلسه قطعنامه‏اى در 10 ماده از سوى طلاب حوزه علميه قم صادر شد كه مواد آن به لحاظ محتوى، سمت‏گيرى و وضوح از اهميت خاصى برخوردار است:.

برخى از مواد اين قطعنامه عبارت است از:

1ـ اجراء قوانين اسلامى به صورت كامل خود و احياء سنت‏هاى متروك شده دينى.

2ـ اجراء قانون اساسى به معناى واقعى خود به ويژه اصل دوم متمم آن.

3ـ الغاء تصويبنامه و لوايح ضد دينى و انحلال مجلسين غيرقانونى.

4ـ قطع ايادى استعمار و عمال صهيونيسم از مملكت.

5ـ جلوگيرى از ظلم و فساد و تعميم عدالت اجتماعى، تأمين آزادى‏هاى فردى و اجتماعى و نيازمندى‏هاى عمومى و ايجاد ايران آزاد، مستقل در زير پرچم پرافتخار مذهب جعفرى.

6ـ بهبود وضع اقتصادى و تشويق ملى و اصلاح وضع كارگران و تهيه كار براى فارغ التحصيلان.

7ـ آزادى جميع زندانيان بى‏گناه به ويژه حجت‏الاسلام آقاى طالقانى و اساتيد محترم دانشگاه و بازگشت تبعيد شدگان و آوارگان به بلاد خود.

آيت الله خمينى، پس از بازگشت، براى خنثى كردن كوشش‏هاى رژيم در ايجاد تفرقه بين مراجع تقليد و ايجاد وحدت و تبادل نظر در امور مملكتى و مسائل حوزه، جلسات هفتگى گذشته را با علماى حوزه ادامه داد و با سخنرانى‏هاى خود نشان داد كه سر آشتى با حكومت را ندارد.

در مهر ماه 1343 محاكمه بدوى سران نهضت آزادى ايران صورت گرفت. جريان اين دادگاه علنى و سخنانى كه اعضاء آن در دادگاه در جهت افشاى دست‏نشاندگى رژيم و طرد استبداد گفتند، تأثير آگاهى بخشى در جامعه مستعد ايران و مسلمانان بر جاى گذاشت. در 21 مهر ماه لايحه مصونيت مأموران نظامى آمريكا در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد. اين مصوبه كه به كاپيتولاسيون، شهرت يافت، موج تازه‏اى از مخالفت با رژيم را موجب گرديد.

آيت الله خمينى بى‏درنگ تلاش خود را براى آگاهانيدن علما و مردم و تشويق آنان به اعتراض و عمل آغاز كرد و خود نيز طى نطقى به تاريخ چهارم آبان ماه 43 در مسجد اعظم قم، شديدا آن را مورد نكوهش قرار داد و آن مصوّبه را عامل بردگى ايرانيان و ناقض استقلال كشور دانست و شاه را سخت مورد سؤال قرار داد و گفت: «اگر مملكت ما اشغال آمريكاست اعلام كنيد». رژيم شاه، كه بيش از اين تحمل اعتراض را نداشت، در شب 13 آبان ماه 1343 ش آيت الله خمينى را به تهران برده و از آنجا به ورساى تركيه تبعيد كردند.

پس از تبعيد آيت الله خمينى، هيجان عمومى تمام محافل مذهبى و طرفداران نهضت اسلامى را فراگرفت. تظاهرات و اعتصابات عمومى در تهران و قم و برخى شهرهاى ديگر پديد آمد.

حوزه‏هاى علميه ايران و عراق، بازاريان، علما، دانشگاهيان و بسيارى ديگر با سخنرانى‏ها، بيانيه‏ها، اطلاعيه‏ها و پيام‏هاى تلگرافى به خود ايشان، به اين عمل اعتراض كرده و رفع تبعيد ايشان را خواستار شدند. اما رژيم به سركوب مبارزان ادامه داد و فرزند ايشان حاج سيد مصطفى خمينى را بازداشت نمود و پس از چندى آزاد و سپس به تركيه تبعيد كرد.


منابع