دوره پهلوی اول در استان لرستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
1ـ سركوب و خلع سلاح عشاير شورشى
سالهايى كه منجر به كودتاى 1299 شمسى گرديد بدترين سالهاى عمر ايرانيان و بويژه لرستانيان بوده است. خزانه خالى، راهها ناامن، تجارت فلج، كشاورزى خراب، شهرها و آبادىها ويران، مالياتها معوق، مأمورين غرق در فساد و رشوه و ارتشاء و غير از تعدادى دبستان آنهم در پايتخت و شهرهاى بزرگ از صنايع بزرگ اثرى نبود. هر چند ماه دولتى روى كار مىآمد و مشكل بر مشكلات مىافزود و با بد نامى مىرفت و همه در يك حالت خمود در نا اميدى به سر مىبردند. وضع لرستان از بد هم بدتر بود و آتش نفاق و اختلاف در همه جا روشن بود.
وقوع كودتاى 1299 و سقوط سلسله قاجار، اوضاع كشور را به صورتى ديگر در آورد و لرستان نيز مورد توجه قرار گرفت.
در اين زمان قبايل لر در واقع بدون آنكه شورش كرده باشند يا به جنگى پرداخته باشند، ناحيه لرستان را به صورت يك دژ تسخيرناپذير درآورده بودند. تمام مردان لر، مسلح بودند و بدون آنكه سوء نيتى داشته باشند و به منظور سد جوع يا حتى به عنوان يك شغل شريف، دست به سرقت روستاها و شهرهاى اطراف مىزدند و اگر كسى نيز از جان خود مىگذشت و وارد خطه آنها مىشد مىبايست از اموال خود بگذرد.
در عين حال، رجال شورشى ديگر مانند خزعل يا سردار رشيد نيز براى آنها اسلحه فرستاده و آنها را تحريك به اغتشاش مىكردند.
هدايت شورش لرها با مهر عليخان، شيخ عليخان (شيخه) و عليمردان خان بود، مهر على خان از طايفه سلسله و از تيره حسنوند از لرهاى پشتكوه از همه قدرتمندتر و ثروتمندتر بود، شيخ عليخان نيز از ايل بيرانوند و تيره يار احمدى و يكى از سرسختترين جنگجويان لر بود.
چون بدون سلطه بر لرستان، خطه خوزستان نيز از دست رفته تلقى مىشد و به همين دليل نيز هدف اوليه دولت رضا شاه، كشيدن راهى بود كه مركز را از طريق همدان و بروجرد به خوزستان متصل سازد. بدين منظور در پاييز 1302 امير احمدى را براى حمله بر لرستان انتخاب كرد.
در پائيز 1302 جنگ سختى در چگنى كش بروجرد ميان نيروهاى دولتى و طايفه بيرانوند اتفاق افتاد و افراد اين طايفه به هرو فرار كردند و در 22 آذرماه همان سال اولين دسته نيروهاى دولتى طى يك زد و خورد شديد تنگه زاهدشير را تصرف كردند و عدهاى از سران طوايف را اعدام نمودند. اين امر سبب شد كه تيرههاى مختلف متوارى شدند.
در اواخر سال 1303 امير احمدى از غرب كشور احضار شد و فرماندهى لشكر غرب به سرتيپ خزاعى محول شد.
او در سال 1304 ه .ش سيزده يا چهارده تن از رؤساى طوايف را در بروجرد اعدام نمود. اعدام اين افراد سبب بروز يك رشته شورشها و ناآرامىهاى جديد شد و سبب شد كه شورشيان تا چند سال به تأمين دادن دولتيان اعتماد نكرده و تسليم نشدند.
در دى ماه 1305 شاه بختى به رياست لشكر غرب منصوب شد. در اين هنگام شورشىهاى بيرانوند ارتباط خرمآباد ـ بروجرد را قطع كردند. شاه بختى به كمك قواى كمكى دولت، راه خرمآباد ـ بروجرد را باز كرده و امنيت را در اين راه به وجود آورد و پس از آن علاوه بر يك رشته درگيرىهاى پراكنده، دست به يك لشكركشى گسترده زد و در صدد دفع شورش على محمدخان طرهانى (حاكم لرستان)، كه از فرمان دولت سرپيچى كرده بود و بناى مخالفت را گذاشته بود، برآمد.
قواى شاهبختى پس از ترك خرمآباد در 12 آبان 1306 بدون برخوردى با شورشيان لر در 17 آبان در منطقه سرخ دُم مستقر شدند. هنوز يك روز از استقرار نيروهاى دولتى در سرخ دم نگذشته بود كه از هر سو مورد حمله قرار گرفتند و محاصره شدند. هر چند كه از سوى دولت قواى كمكى آمد، اما قواى كمكى نيز توسط نيروهاى لر محاصره شدند.
سرانجام وزير فوايد عامه، امير لشكر طهماسبى با چند نفر از علما و ريش سفيدان خرمآباد به طرهان رفتند و پس از اطمينان به على محمدخان طرهانى، او را راضى كردند كه از محاصره شاه بختى دست بردارد. بالاخره قواى شاه بختى در اوايل بهمن به سمت خرمآباد بازگشتند. در نتيجه اين حملات، غائله اشرار نه تنها خاتمه نيافت بلكه قسمت عمدهاى از لرهاى خدمتگزار دولت نيز خلع سلاح شدند.
در سال 1307 رضاشاه به همراه امير احمدى به خرمآباد آمد همينكه شاه بختى را ديد او را توبيخ كرد و گفت اين كثافت كاريها چه بود كه كردى؟ چرا اردو به اين طرف و آن طرف بردى كه اين رسوايىها را بار بياورى؟ و سرانجام دستور داد او را خلع درجه كنند. در مدت اقامت رضاشاه در لرستان بسيارى از رؤساى لر تأمين يافته و به خدمت نيروهاى دولت در آمدند. كليه اموال غارت شده چگنىها را پس گرفته و به صاحبانش رساندند. با عزل شاهبختى، امير احمدى به رياست لشكر غرب منصوب شد و تا سالهاى 1310 ـ 1311 لشكركشى به اطراف و اكناف لرستان ادامه داشت.
2ـ واقعه كشف حجاب
ـ اتحاد شكل
از جمله اقدامات كه در حاشيه ادغام عشاير، صورت گرفت، اجراى گسترده قانون اتحاد شكل در اجتماعات عشايرى بود و در جهت اجراى قانون بود كه مأمورين رژيم با خشونت به اجراى آن پرداختند.
يك سياح انگليسى كه مشاهدات خود در لرستان را بازگو مىكند نشان مىدهد كه چگونه تعويض لباس مردم با تحقير و بدون در نظر گرفتن شرايط، همراه بوده است.
وى مىنويسد: «در زمان خروج از الشتر (لرستان) و همراه شدن با سردار خان رئيس ژاندارمرى، مردم از هيبت ما خوششان مىآمد؛ زيرا به هر خانهاى مىرفتيم موضوع تغيير لباس، مورد بحث و توجه بود. يكى از مأمورين براى اجراى مقررات جديد، كلاه از سر مردم بر مىداشت و وقتى در جايى استراحت مىكرديم، مأمورى در يكى از چادرهاى مجاور مىنشست و لرها را يكى پس از ديگرى وارد و مويشان را كوتاه مىكرد. اين بيچارهها از نو با قيافهاى شرمنده به نزد ما مراجعت مىكردند».
وى همچنين از قول يكى از نظاميان در لرستان مىگويد: «از تهران بخشنامهاى صادر شده است كه بايد ظرف پنج روز، مردم لرستان به لباس تازه ملبس و ريشها را تراشيده باشند؛ زيرا موى بلند با ظاهر آدمهاى شهرى ناسازگار است».
ـ واقعه كشف حجاب
يكى ديگر از اقدامات خشونت آميز رضاشاه كشف حجاب مردم ايران بود. اقدام به كشف حجاب و تأكيد بر خيابان گردى و شبنشينى، بدون در نظر گرفتن ويژگيهاى فرهنگى مناطق و امكانات و ملزومات مربوط از مشكلاتى بود كه حكام ولايات با آن دست به گريبان بودند.
در سال 1314 به حكام ولايت دستور داده شده كه مردم را به خيابان گردى و حضور در گردشكاهها براى پيشرفت امور كشف حجاب وادار نمايند. در اين سال خرمآباد فاقد هرگونه گردشگاه جهت پيشرفت كشف حجاب بود و مردم اين شهرستان نيز ميلى به گردش در معابر و حضور در محافل نداشتند. بنابراين موضوع كشف حجاب در خرمآباد و بروجرد با مشكلاتى همراه بود و حجاب عادت زندگى مردم بود و كمتر كسى حاضر به كنار گذاشتن آن بود. از سويى نيز به علت فقر مالى افراد توانايى تهيه لباس براى متحدالشكل شدن را نداشتند. گزارشات مأموران دولتى حكايت از آن داشت كه كشف حجاب پيشرفتى نداشته است. مأمورين براى اينكه وانمود كنند كه در راستاى امر شاه فعاليتهايى انجام دادهاند، از جشنها و محافل عكسبردارى كرده و همراه گزارش كشف حجاب و پيشرفت كار به تهران مىفرستادند.
در جلسات و جشنها از كارمندان دولتى حضور و غياب بعمل مىآوردند و آنها را به حضور در ميهمانىها و محافل خرمآباد و اليگودرز تهديد مىكردند. در اين راستا از سوى دولت به كليه مدارس ابتدايى و متوسطه ابلاغ شد كه عموم مستخدمين، معلمين و محصلين مدارس به كلاه پهلوى و نيم تنه ملبس شوند. در بروجرد دانشآموزان دختر و معلمهاى زن چادر را برداشته و به لباس جديد ملبس شدند. در ميادين ورزشى و سالنهاى اجتماعات محافل جشنى ترتيب داده مىشد و دانشآموزان دختر و معلمهاى زن مجبور به شركت در اين مجالس بودند. در ميدان ورزشى شهر بروجرد مجلس جشنى با شركت روساى ادارات و محصلين برگزار شد. در سالن سينما ماياك، جشن فارغ التحصيلى دانشآموزان برگزار شد و عموم دانشآموزان بدون چادر در مجلس حضور يافتند. همچنين در سالن سينما ماياك، كنفرانس عمومى برگزار شد و عموم مأمورين و اهالى با خانمهاىشان با لباس متحدالشكل بدون چادر دعوت شدند.
ولى عموم مردم با كشف حجاب مخالف بودند و حتى حاضر بودند كه خواهر و مادرشان بميرند اما بدون حجاب در جامعه حضور نيابند. بعنوان نمونه آنگاه كه مادر ستوان يكم غلامرضا فضلى به پسرش نوشته بود كه حاضر نيستم بدون چادر از منزل خارج شوم، او در جواب نامه مادرش مىنويسد: «... راجع به بىحجابى اگر خيلى سخت شد، علاقمند مىباشم قدرى ترياك شما و خواهرهاى عزيزم ميل نمائيد كه ديگر اين قسمت را نبينم».
در دوره رضاخان به علما و معممين نيز دستور داده شده بود كه عمامه از سر بردارند و به جاى آن كلاه پهلوى بگذارند. اما روحانيون در برابر اين دستور سخت مقاومت كردند. در خرمآباد حجت الاسلام حاج آقا سيد حسين طاهرى حاضر نبود كه عمامه از سرش بردارد، لذا همواره با رئيس نظميه خرمآباد درگير بود.
رئيس نظميه چندبار به او مىگويد كه: «عمامه خود را بردار، اگر بر ندارى هر چه ديدى از چشم خودت ديدى».
اما حاج آقا حسين زير بار نرفت و به حرف او گوش نداد. روزى رئيس نظميه در خيابان به او مىرسد و مىبيند كه معمم است و عصبانى شده و او را مورد ضرب و شتم قرار مىدهد.
2ـ تخته قاپو نمودن عشاير
رضا شاه پس از سركوب ايلات و عشاير جنوب ايران تصميم به تخته قاپو نمودن آنها گرفت وى در سال 1318 ه .ش اين جريان را به اجرا درآورد و حكم كرد كه هيچ انسانى به جز چوپان و هيچ حيوانى به جز گوسفند حق كوچ نمودن را ندارد، ژاندارمرى و ارتش نيز مجرى اين دستور مىگردند. از نظر دامدارى، سياست اسكان عشاير حكومت رضاخان، صدمات بزرگى به دامدارى كشور، كه صادركننده دام بود، وارد آورد در روزنامه نيمه رسمى اطلاعات در اين باره چنين آمده است: «... اغلب خانوادههاى عشاير پول نداشتند و سرمايه آنها منحصر به چند رأس ميش و بز و اسب بود. در اجراى فرمان اسكان عشاير، اين جماعت مجبور بودند تحت نظر ايلخان نظامى به خرج خود خانههاى دهقانى ساخته، تخته قاپو شوند و چون خودشان قادر و مايل به اجراى اين امر نبودند، لذا مأمورين اسكان چادرهاى آنها را آتش زده و با خريد قسمت مهمى از يگانه ممر معاش آنها به ثمن نجس، خانههاى گلين برايشان ساختند».