ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی اول در استان قم

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

قيام حاج آقا نورالله اصفهانى

با استقرار حكومت پهلوى و افشاى چهره ضدّ اسلامى و ماهيت وابسته آن، حاج آقا نورالله اصفهانى كه از علماى مشهور اصفهان بود، در سال 1306 ه .ش برابر با 1346 ه .ق، در اصفهان بر عليه دولت رضاخان قيام كرد و به منظور وسعت بخشيدن به قيام خود، در رأس گروهى از مردم، به قم مهاجرت نمود.

بنابراين مدتى در قم علم مبارزه بپا داشت و در اين شهر مردم را براى اعتراض و راهپيمايى عليه دولت بسيج نمود.

با مهاجرت حاج آقا نورالله و ساير علماى اصفهان به قم، اين شهر مركز تجمع معترضين حكومت رضاخان گرديد.

پس از آن كه چندين بار مأمورين دولتى اعم از نخست وزير، وزير دربار و غيره به قم آمدند و عده‏اى از علماء نيز به نمايندگى مهاجرين به تهران رفتند، قرار شد كه تقاضاهاى علماء مهاجر را كتبا به دولت ابلاغ كنند تا درباره آنها تصميم بگيرد.

مجموعه خواسته‏هاى علماء ضمن شش ماده به دولت ابلاغ شد:

1ـ اصلاح يا تعديل قانون نظام اجبارى.

2ـ نظارت پنج تن از مجتهدين بر مصوبات مجلس طبق اصل دوم متمم قانون اساسى.

3ـ جلوگيرى از كليه امور خلاف شرع.

4ـ ابقاء و تثبيت محاضر شرع (زير نظر علماء و مجتهدين).

5ـ نظارت كامل در امر مطبوعات و جلوگيرى از چاپ و نشر اوراق مضره و همچنين تعطيل مدارس خارجيان.

6ـ تعيين يك فرد ذى صلاحيت به عنوان ناظر شرعيات در وزارت فرهنگ جهت رسيدگى به كتب درسى و غيره.

با توجه به موارد ذكر شده، روشن بينى و آتيه نگرى مهاجرين كه محور اصلى خواسته‏هاى خود را روى فرهنگ و مدارس و روزنامه‏ها قرار داده‏اند، آشكار مى‏شود.

مهاجرين در قم و راه اصلاح

پس از آنكه علماء اصفهان به قم مهاجرت كردند اولين اقدام آنها برنامه‏ريزى و تعيين خط كلى نهضتيان بود. براى اين منظور و جهت هماهنگى تمام طبقات و اقشار ملت از علماء شهرها دعوت به عمل آوردند. در نتيجه علماء تبريز، كاشان، شيراز، تهران و مشهد زودتر از ديگر شهرها به اين دعوت جواب مساعد دادند و جمعى از معاريف آنان به قم مهاجرت كردند.

دومين اقدام علماء مهاجر، دستور به تعطيل عمومى و اظهار همبستگى مردم با علماء بود. پس از اين دستور، بازارهاى اصفهان و شيراز به طور كلى تعطيل شد و اين تعطيلى تقريبا سه ماه به طول انجاميد.

سومين اقدام آنان، دستور به پيوستن مردم شهرها به مهاجرين قم بود كه به دنبال آن چندين هزار نفر از مردم اصفهان، شيراز، تهران و ديگر شهرها در قم جمع گشتند و پشتيبانى خود را نسبت به خواسته‏هاى علماء اظهار داشتند.

دولت وقت كه از اين جريان و عواقب آن مضطرب و نگران بود، به هر وسيله‏اى مى‏خواست جمعيت را پراكنده كند.

اقدامات دولت در برابر نهضت

دولتيان به طور اعم و شخص رضا شاه به طور اخص، بيشتر از همه از اين جريان بيم داشت و براى مقابله با آن چندين راه حل به نظرشان مى‏رسيد:

گذراندن وقت به مذاكرات تا رسيدن فصل سرما: مردم اصفهان و ديگر شهرها از اواخر شهريور ماه مصادف با ربيع الاول سال 1346 به قم مهاجرت كرده بودند و چون محل سكونت مرتب و مناسب نداشتند عموما در زير چادر زندگى مى‏كردند.

اگر توقف آنها يكى دو ماه و يا بيشتر به طول مى‏انجاميد فصل زمستان و سرما فرا مى‏رسيد و ديگر اين جمعيت چندين هزار نفرى كه همه شهرى و بازارى بودند تاب و توان مقاومت در برابر سرما را نداشتند و خود به خود متفرق مى‏شدند، آن وقت كار دولتيان آسان مى‏شد و پراكندن چند نفر اهل علم و گرفتن و زندانى كردن آن‏ها براى عمال رضا شاه خيلى ساده بود.

ايجاد تفرقه و نفاق بين مهاجرين يكى ديگر از راه‏هايى بود كه دولتيان براى خود انتخاب نمودند. مأمورين مخفى و آشكار دربار برخى از علماء را مرعوب ساخته و بر حسب آن چه گفته مى‏شد به چند تن از افراد طبقه سوم رشوه دادند تا از جمعيت جدا شده و به اصفهان و ديگر شهرهاى خود برگردند و آنان نيز رسيدن فصل زمستان و نبودن وسايل زندگى در زير چادرها را بهانه كرده مراجعت كردند كه در نتيجه شكاف عميقى در صف مهاجرين ايجاد شد.

مذاكرات اصلاحى: مخبر السلطنه هدايت، نخست وزير و تيمور تاش، وزير دربار و عده‏اى ديگر از وزراء و وكلاء مجلس و نوكران دستگاه، چندين مرتبه به قم آمدند و با آقايان در باب خواسته‏هاى آنها مذاكره نمودند و با وعده‏هاى پوشالى و خالى از حقيقت، علماء را اميدوار ساخته و ظاهرا در برخى از مطالب فى الجمله موافقت‏هايى انجام گرفت، ولى هنوز مطالب از گفته به نوشته نرسيده بود كه موضوع بيمارى و سرماخوردگى مرحوم حاج آقا نورالله نجفى پيش آمد.

دولتيان كه آرزوى چنين پيش آمدى را داشتند، فرصت را مغتنم شمرده بلافاصله عواطف ملوكانه رضاخانى را تحريك نموده، دكتر امير اعلم را از تهران جهت مداواى ايشان مى‏فرستند.

پس از آن كه دولت سياست مكارانه خود را به كار گرفت، گاهى سختى و تندى و زمانى نرمى و ملايمت مى‏نمود و پس از سه ماه، تعهد نامه‏اى نوشت كه هم خود و هم علماء مهاجر به قم مى‏دانستند كه به آن عمل نخواهد كرد.

برخى از مفاد اين تعهد نامه به شرح زير بود:

ـ از منهيات شرعى جلوگيرى مى‏كنيم.

ـ ما و شخص رضاشاه علاقه كاملى به اسلام و قوانين آن داشته و داريم.

ـ دولت به مأمورين خود دستور خواهد داد كه بر خلاف و ضد ديانت اسلام چيزى و مطلبى گفته و نوشته نشود و انتشار نيابد.

اين تعهد نامه در تاريخ 21 آذر ماه به امضاء نخست وزير مهديقلى هدايت مخبر السلطنه و تيمورتاش وزير دربار و نماينده رضاخان رسيد. اين تنها نتيجه ظاهرى انقلاب و مهاجرت بود لكن نتيجه حقيقى اين مهاجرت را مى‏توان در دو مورد زير خلاصه كرد:

1ـ علماء اسلام چهره واقعى شاه و دولتيان را شناختند.

2ـ دولت استعمارگر انگليس كه رضاخان را روى كار آورده و بر سلطنت نشانده بود، مخالف حقيقى سياست خود را شناخت كه فقط و فقط علماء و روحانيون مى‏باشد، بنابر اين بايد آن‏ها را سركوب كرد و تا سر حد نيستى و اضمحلال به آنان فشار آورد.

مواضع آيت‏الله حائرى

براى يك عده از افراد كه با اوضاع آن زمان آشنا نيستند ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه چرا مرحوم آيت‏الله حائرى در اين نهضت مداخله نفرمود و شايد ايشان اگر به جمع علماء مهاجر و نظرات آنان مى‏پيوست آنان در اقدامات خود موفق مى‏شدند. در جواب اين گونه افراد كه هميشه كارها را يك طرفه قضاوت مى‏كنند بايد گفت:

1ـ مرجع تقليدى كه كليه شرايط مرجعيت در او جمع باشد در امور اجتماعى هم چون امور دينى هر طور صلاح جامعه مسلمين را دانست عمل مى‏كند. مجتهدى حكم به جهاد مى‏دهد و ديگرى در اين باره سكوت مى‏نمايد و مسلما عمل هر دو بر پايه عقل و شرع عمل مى‏كنند. 2ـ موضوع مبارزه با فساد و ظلم و ظالم واجب كفايى است، يعنى اگر كسى اقدام كرد وجوب آن از ديگران ساقط مى‏شود.

دفع ظلم و بدعت‏هايى كه رضاخان و دار و دسته‏اش از وزراء و وكلاء و روزنامه نويسان وارد كرده بودند بر همه مسلمان‏ها بلاخص علماء اسلام واجب و لازم بود. اما وقتى كه مهاجرين از علماء اصفهان و ديگر شهرها اقدام كردند لازم به نظر نمى‏رسيد كه ديگران شركت كنند (البته هيچ يك از علماء ايران و عراق و بالاخص مراجع بزرگوار با اين اقدام مخالف نبودند).

3ـ مرحوم آيت‏الله حائرى پس از سال‏ها رنج و كوشش موفق شده بود كه حوزه علميه قم را تشكيل دهد و به هر كيفيت در حفط و بقاى آن مى‏كوشيد.

مرحوم آيت‏الله حائرى مانند ديگر مجتهدين و عقلاء ملت مى‏دانستند كه هدف استعمار خارجى كه عامل داخلى آن رضاخان و دار و دسته‏اش بود، اسلام است.

آن‏ها قصد نابودى اسلام و قرآن را دارند و علماء را سد راه خود مى‏دانند، بنابراين براى رسيدن به مقصود خود از هيچ كوششى در از بين بردن علماء از قتل و حبس و تبعيد و شكنجه خوددارى نمى‏كنند.

ايشان مى‏دانست كه با شركت مستقيم او در اين نهضت، حوزه علميه قم نابود خواهد شد و اين موضوع قابل جبران نيست، بنابراين ظاهرا سكوت فرمود و هيچ گونه اظهار نظرى نفيا و اثباتا ننمود.

4ـ مرحوم آيت‏الله حائرى و حاج شيخ نورالله هر دو با يك هدف اما با دو طرز فكر و انديشه رفتار مى‏كردند. هر دو به خاطر اسلام و قرآن و حفظ ديانت جان‏فشانى مى‏كردند اما مرحوم حاج شيخ نورالله اوضاع روز را در نظر داشت و اصلاح آن را مى‏خواست، ولى مرحوم آيت‏الله حائرى آينده امت اسلامى و مملكت اسلامى ايران را مى‏دانست كه سياست استعمارى بيگانه، قدرت روحانيت را خواهد شكست و علما را خانه نشين مى‏كند، اما ملت مسلمان ايران در سال‏هاى آينده و بعد از آن احتياج به عالم، مجتهد و واعظ دارد كه بايد در حوزه‏هاى علميه قم و ديگر شهرها تربيت شوند ولى با شركت مستقيم ايشان بهانه به دست دشمن غدار افتاده و در محو و اضمحلال حوزه علميه قم و ديگر شهرها خواهد كوشيد، به طورى كه پيش بينى ايشان نسبت به حوزه‏هاى شهرها كاملاً به وقوع پيوست.

توطئه دربار در شهادت حاج آقا نورالله

در اواخر ماه جمادى الثانيه سال 1346 مصادف با اوائل دى‏ماه سال 1306 ه .ش در اثر سردى هوا و همچنين خستگى جسمى و روحى كه در مدت مهاجرت بر مرحوم حاج آقا نورالله چيره شده بود، مشاراليه دچار تب شد و بسترى گرديد.

مرض ايشان چيز فوق العاده‏اى نبود، قبلاً نيز گاهى كه در اثر كار زياد و فعاليت و برخوردهاى سياسى و اجتماعى خسته مى‏شدند، يكى دو روز تب مى‏كردند و پس از كمى استراحت بهبودى حاصل نموده مجددا به كارهاى خود رسيدگى مى‏نمودند.

لكن دولت وقت كه از مدت‏ها قبل منتظر چنين روزى بود، اين پيش آمد را براى خود پيروزى بزرگى مى‏دانست و در فكر ريشه كن كردن اساس مهاجرت افتاد تا براى هميشه فكر مخالفت با دولت را از سر مردم ناراضى بيرون كند و به اين خاطر تصميم گرفت تا آقا نورالله را نابود كند.

وقتى خبر بيمارى مرحوم حاج آقا نورالله به مرحوم آيت‏الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى رضوان‏الله عليه رسيد ايشان بلافاصله و بدون تأمل با يكى دو نفر از اطباء قم به عيادت آن مرحوم آمد.

پزشكان پس از معاينه و پرسش از حال مرحوم حاج آقا نورالله گفتند بيمارى جزئى و غير مهم است و حتى احتياج به دارو نيز ندارد و تنها استراحت كافى است. لكن پس از آن فرماندار قم به اتفاق دكتر شفاءالدوله (قاصد مرگ) وارد شد و پس از گفتگوى مختصرى اظهار مى‏كند كه بيمارى مالاريا است و احتياج به تزريق آمپول كنين دارد و بدون فوت فرصت آمپول را تزريق نمود و خارج شد.

در اثر تزريق آمپول مزبور حال مزاجى مرحوم ثقة الاسلام به هم خورد و حالت تشنج و لرزه به ايشان دست داد. گفته مى‏شود كه محتويات آمپول زهر آگين بوده و به اين وسيله آن مرحوم را مسموم و سرانجام به شهادت رساندند.

پس از شهادت ايشان در چهارم دى‏ماه 1306، به تدريج جمع مهاجرين پراكنده شدند و به شهرهاى خود عزيمت نمودند.

ضرب و شتم آيت‏الله بافقى

در عيد نوروز سال 1306 ه .ش كه مصادف با ماه رمضان بود، مردم شهر طبق سنت ديرينه خويش هنگام تحويل سال به حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام مشرف شده بودند.

در اين روز، خانواده سلطنتى (رضاخان پهلوى) نيز به حرم آمده بودند و در اتاقهاى بالاى ايوان آينه با روى باز و بدون حجاب به تماشاى مردم مشغول شدند.

مردم قم كه از اين حركت خشمگين شده بودند نزد مرحوم آيت‏الله محمد تقى بافقى قدس‏سره رفته و موضوع را بازگو كردند.

ايشان كه از مدرسين عالى مقام حوزه علميه و از نزديكان و شاگردان برجسته آيت‏الله حايرى به شمار مى‏رفتند و در مسأله امر به معروف و نهى از منكر حساسيت خاصى از خود نشان مى‏دادند به صحن مطهر آمد و آشكارا خشم خود را ابراز داشت و آنها را از اين عمل وقيحانه برحذر داشت.

وقتى خبر اين واقعه به دربار رسيد رضاشاه خود شخصا با چكمه داخل حرم شد و مرحوم بافقى را در وسط صحن مورد شكنجه قرار داد و سپس به شهر رى تبعيد نمود و تا آخر عمر تحت نظر اداره آگاهى بود و هيچ كارى به جز عبادت خداوند نمى‏توانست انجام بدهد تا اين كه در همان جا رحلت نمود.

واقعه كشف حجاب

قانون اتحاد شكل و رفتار رضاخان با روحانيون

چنان كه روشن است انگليسى‏ها نقش مؤثرى در به سلطنت رساندن رضا شاه به عهده داشتند و يكى از مهم‏ترين مأموريت‏هاى وى مبارزه مستقيم با اساس ديانت مقدس اسلام بود. رضاخان براى نيل به اين هدف، از حربه‏هاى متفاوتى شامل از بين بردن حوزه‏هاى علميه و خانه نشين كردن علما و روحانيون، قتل، زندان و تبعيد مخالفين و اجير كردن برخى از نااهلان و دين فروشان استفاده نمود. در اولين مرحله سياست نوسازى فرهنگى در بخش پوشاك، لباس‏هاى سنتى مردان مورد توجه قرار گرفت و با وضع قانون اتحاد شكل لباس در سال 1307 ه .ش، جز هشت طبقه از روحانيان، كليه اتباع ذكور ايرانى موظف شدند به لباس متحدالشكل درآمده و كلاه خاصى به نام كلاه پهلوى بر سر بگذارند.

با اجراى اين قانون در طول سال‏هاى بعد سخت‏گيرى بر روحانيت شدت يافت و به تدريج از تعداد افراد مجاز براى استفاده از لباس روحانيت كاسته شد.

مأموران رژيم به عنوان اجراى قانون اتحاد شكل، لباس‏هاى مردم كه شامل قبا و عمامه و كلاه بود را پاره مى‏كرد و حجره‏هاى طلاب يعنى منزل طلبه كه مطابق قانون شرع و عرف هيچ كس بدون اذن و اجازه صاحب آن حق ورود بدانجا را ندارد، را غارت مى‏كردند. اگر آنان را در كوچه و بازار مى‏ديدند به آنها توهين و اهانت نموده و با كمال خفت و خوارى به كلانترى‏ها جلب و ساعت‏ها بلكه گاهى يك يا دو روز آنان را به جرم ملبس بودن به لباس مقدس روحانيت نگاه مى‏داشتند و بعدا به قيد التزام يا كفالت آزاد مى‏كردند.

هر چند عده‏اى از روحانيون توانستند تحت اين تضييقات به درس ادامه دهند اما عده‏اى بسيار كم با وجود اين شرايط دشوار و تضييقات ايجاد شده، خود را نباختند و درس و مباحثات علمى را ترك نكردند و پنهان به كار خود ادامه دادند و در حفظ حوزه علميه قم فداكارى و جان‏فشانى كردند.

در اين قسمت به دو سند در اين زمينه اشاره مى‏كنيم:

5 خرداد 1315

نمره 118211710

وزارت داخلهمحرمانه

محترما به عرض مى‏رساند كه براى متحد الشكل نمودن طلاب طبق دستورات صادره مدتى است مشغول اقدام[،] ولى خيلى به اشكال[،] تبديل لباس مى‏دهند و كرارا از آن‏ها التزام گرفته شده [ـ] پنج روز و يا ده روز [ـ] و پس از انقضاء مدت به عذر نداشتن وجه براى تغيير لباس و معاذير ديگر حاضر براى تغيير لباس نمى‏شوند و ديشب ده نفر آن‏ها در شهربانى نگاه داشته بودند كه با حضور اين جانب اولياى شهربانى با آن‏ها مذاكرات مبسوطى نمودند و هر كدام به عذرى متغدر مى‏شوند، در هر صورت با كمال متانت مشغول تسويه اين كار هستم كه آن‏ها را ملزم به تغيير لباس نماييم و اهميت اين موضوع از رفع حجاب بيشتر است كه اين كار را به نحوى عملى نمود كه توليد سوء تفاهمى نشود و مسأله ديگر اين است كه قدرت تهيه لباس ندارند، غالبا فقير و بى چيز مى‏باشند. پس از انجام دستور مراتب مشروحا به عرض خواهد رسيد[.] حكومت قم نمره 237/26/2/15. سواد براى استحضار رياست وزراء تقديم مى‏شود.

از طرف وزير داخله

امضاء

نمره 115

9/3/15

جواب داده شود به حكومت قم دستور بدهند،

با جلب نظر شهربانى و رييس معارف موضوع

را عمل نمايند.

وزارت داخلهمورخه: 7/12/1307

نمره: 1413

حكومت قم و خلجستان

مقام منيع وزارت جليله داخله

حسب الامر نمره 6091 راجع به اتحاد شكل شدن مفاد قانون و نظام‏نامه را در شهر اشعار داد، ولى مطابق اطلاعات حاصله اشخاصى كه به هيچ وجه داخل 8 طبقه مستثنيات نيستند، شروع به پاره عمليات و اقدامات نموده‏اند كه جزء مشمولين اتحاد شكل نشوند، من جمله چند نفر كه تا به حال به هيچ وجه صاحب محراب نبوده و سابقه به اين جريان نداشته‏اند، حاليه به دسايس مسجدى تهيه و مشغول نماز جماعت شده‏اند. لذا راجع به اين قبيل اشخاص از مقام منيع كسب تكليف مى‏نمايد كه در موقع اجراى قانون چه قسم با آن‏ها رفتار گردد.

مهر و امضا حكومت قم و خلجستان

حاشيه: به عرض مى‏رسد حقيقتا نفهمى اين قبيل مأمورين تعجب‏آور است، با دستورهاى متعدده ابدا از خودشان ...

حاشيه: جنوب جواب بنويسيد تكليف اين مسايل را قانون و نظامنامه كاملاً معيين كرده است و شما هم تكليفى جز اجراى قانون و اجراى نظامنامه و متحد المال‏هايى كه در اين زمينه سابقا و حالاً صادر شده است، نداريد و بايد كمال مراقبت و اهتمام را در اجراى تعليمات صادره به عمل آوريد.

12/12/1307

ادامه اين سناريوى طرّاحى شده در ضديت با اسلام، جلوگيرى از اقامه مجالس روضه خوانى و عزادارى حضرت سيد الشهدا عليه‏السلام بود و در نهايت به مسأله كشف حجاب بانوان منجر شد.

قانون كشف حجاب در سال 1314

سفر رضاشاه به تركيه در سال 1313، اثر عميقى بر نگرش او نسبت به ميزان عقب ماندگى ايرانيان از تركان داشت. اين تأثير چنان اساسى بود كه از آن پس تركيه و نه غرب، به عنوان الگوى پيشرفت تلقى شد. اولين اقدام رضاشاه پس از بازگشت از سفر تركيه، تغيير كلاه پهلوى به كلاه شاپو ـ به عنوان كلاه بين المللى ـ بود.

توجه به مسأله زنان كه پيش از مشروطيت آغاز شده بود و از طريق سرودن اشعار و نوشتن مقالات دامن زده مى‏شد، يكى از محورهاى اصلى نوسازى فرهنگى بود. در فاصله سال‏هاى 1313 تا 1314 اقدامات وسيع تبليغاتى به منظور آماده‏سازى افكار عمومى براى كشف حجاب زنان انجام شد.

از سال 1315 تا 1317 اقدامات انتظامى ابتدا در كنار اقدامات تبليغى صورت گرفت و بعد از مدتى به مهمترين ابزار اجراى كشف حجاب تبديل شد.

از اواسط سال 1317 بى‏نتيجه بودن كاربرد اقدامات انتظامى روشن شد و تركيبى از روش‏هاى ادارى و تلاش‏هاى تبليغى در كنار برخوردهاى خشن مورد استفاده قرار گرفت.

در واكنش به اقدامات وقيحانه حكومت، آيت‏الله حائرى به عنوان اعتراض درس خود را تعطيل و نماز جماعت خود را نيز ترك نمود و به همين خاطر بود كه پس از وفات ايشان، چكمه‏پوشان رضاخانى، مجلس ترحيم او را بر هم زدند و از انعقاد آن جلوگيرى نمودند.

رضاخان بدون هراس از علماء، به راه خود ادامه مى‏داد و مأمورين وى چادر زنان مسلمان و روسرى‏هاى آنان را به عنوان رفع حجاب پاره مى‏كردند و از اينها بالاتر چقدر به مرد و زن اين مملكت توهين و جسارت مى‏كردند و حرف‏هايى كه خود و رؤسايشان لايق آن بودند، مى‏گفتند.

آبروى مردم را مى‏بردند و به عنوان رفع حجاب، زن‏هايى را كه چادر يا روسرى داشتند سواره و پياده تعقيب مى‏كردند و اگر به خانه‏اى پناه مى‏بردند با كمال وقاحت و بى‏شرمى داخل خانه مى‏شدند و چادر او را برمى‏داشتند.

افتتاح مسجد و مدرسه دينى ممنوع ولى تماشاخانه و ميخانه و فروش علنى مسكرات و ايجاد قمارخانه آزاد بود.

در اين قسمت توجه خوانندگان عزيز را به يك سند پيرامون واقعه كشف حجاب جلب مى‏كنيم:

به تاريخ 2 دى 1314

وزارت داخلهنمره 1722

عطف به نمره 1623 صادره از اداره كابينه[،] معروض مى‏دارد كه اقدامات لازمه به عمل آمده[.] البته خاطر آن وزارت متبوعه مستحضر است كه قم راجع به اجراى اين دستور غير از ساير شهرهاست و بايد با كمال حزم و احتياط شروع به اقدام اين موضوع شود و هر روز با رئيس شهربانى مشغول تهيه مقدمات براى اجراى اين دستور هستم. امروز هم نظر به اين كه عده خود معلمات در اطراف موضوع مذاكراتى نموده بودند كه حاضر براى رفع حجاب نخواهند بود و استعفاء مى‏دهند و عده آنها هم بيش از شش نفر نيست و اغلب اهالى هم به واسطه انتشار خبر راجع به رفع حجاب[،] دخترهاى خود را از مدرسه بيرون آورده‏اند. جلسه در اداره معارف با حضور شش نفر معلمات و رئيس شهربانى و رئيس معارف تشكيل و آن چه لازمه اظهار بود به آنها شد و حاضر شدند كه در اين دو سه روزه شروع به تبليغات لازمه در خانواده‏ها نموده كه پس از تشريف فرمايى جناب آقاى وزير معارف و تشكيل كنفرانس در اين موضوع[،] اقلاً يك صدنفر از خانمها در جلسه مزبور حاضر شوند و ضمنا صورت كليه محصلات را از مدرسه گرفتم كه اشخاصى كه دختران خود را از مدرسه خارج كرده‏اند آنها را به وسايل مختلفه تعقيب و مجبور نمايند كه مراجعت بدهند[،] كه اين صورت خوشى نخواهد داشت و اعلانى نيز امروز در يكى از محلات الصاق شده بود كه روز كار و فعاليت مى‏باشد و به مسلمانها خطاب نموده بود كه دختران خود را از مدارس خارج كرده و بر ضد اين موضوع بايد اقدام نمود كه شهربانى مشغول تحقيقات است[.]... حكومت قم.

ممنوعيت عزادارى و درگيرى مأموران با مردم

به دنبال ممنوع شدن مردم از انعقاد مجالس وعظ و سوگوارى و حبس و تبعيد وعاظ، در بيست و هشتم صفر سال 1313 شمسى، پس از آنكه هيئت محله باغ پنبه دسته عزادارى با شكوهى راه انداخت، سلطان فضل‏الله خان آقاخانى، رئيس نظميّه قم، قانون ممنوعيّت عزادارى را اعلام كرد.

بعد از آن عزادارى و روضه خوانى پنهانى برقرار بود و مردم نيز از بيم گرفتارى از پشت بامها به روضه‏خوانى مى‏آمدند و آقاى روضه‏خوان هم با لباس مبدّل مى‏آمد و روضه‏خوانى مى‏كرد و اگر معلوم مى‏شد مأمورين قصد يورش به منزل را دارند، سماور و قورى و دم و دستگاه روضه‏خوانى را به داخل حوضى كه مانند آب‏انبارى در زير ساختمان قرار داشت مى‏انداختند و مى‏گريختند.

در اين‏جا مناسب است به ذكر خاطره‏اى از آقاى مصطفى فرزانه از مرثيه‏خوانان قديمى شهر اشاره كنيم:

«در ايّام متحدالشكل نمودن لباس و ممنوعيّت عزادارى، روزى در چهارسو بازار، هادى‏خان نايب راه را بر آقاسيد حبيب چاووش، كه براى روضه‏خوانى مى‏رفت، گرفت و از او خواست كه عمامه خود را تحويل دهد و متحدالشكل شود. سيّد فوق‏الذكر كه مردى جليل‏القدر بود و در بين مردم محبوبيّتى داشت، از نايب مى‏خواهد كه از او درگذرد و اين كار را نكند، ولى نايب با اصرار و قلدرى در حضور مردم عمامه را از سر سيّد برمى‏دارد. سيّد دلش شكسته شد و در حالى كه اشك از ديدگانش سرازير شده بود خطاب به نايب مى‏گويد:

برو نايب، ان‏شاءالله از جدّم ابوالفضل عليه‏السلام عوضش را بگيرى. همان شب كه هادى خان كشيك بازار بود، به قصد پاييدن بازار از روزنه «دريچه» بام چهار سو، ناگهان از بالا به زير افتاده، مغزش با زمين اصابت نمود و در دم بتركيد و به دارالجزا خراميد».

در روز يازدهم محرم ميرزا على‏آقا رزاقى جماعت بسيارى از زن و مرد و پير و جوان گرد آورده و حسين واى گويان از تكيه بزرگ به طرف حرم مطهر سرازير شدند. در مقابل پل كميدان مأموران نظميه و ژاندارمرى به صف عزاداران حمله نمودند و پس از زد و خورد بسيار و مجروح شدن تعداد كثيرى از طرفين، سدّ مأموران شكسته شد و عزاداران خشمگين ولى پيروز به طرف حرم مطهر رفتند.

در اين حال خبر به محله «تكيه يزديها» رسيد. ميرزا عبدالحسين با آمادگى قبلى كه داشت فورا دست به كار شد و به اتفاق انبوهى از هواداران دلاور خود به پشتيبانى تكيه بزرگ رهسپار حرم مطهر شدند.

در مقابل چهار سو بازار با مأموران نظميه مصادف گشته، پس از مختصر زد و خوردى موفق گرديدند به عزاداران تكيه بزرگ بپيوندند و با سربلندى عزادارى نموده به محله خود بازگردند.

اين مسئله موجب شد تا جاهلان و اشرار دست از اعمال خلاف شرع بردارند و به ايّام عزادارى سالار شهيدان به ديده احترام بنگرند.

ترويج فساد توسط حكومت

به منظور ترويج فساد در شهر مذهبى قم، عده‏اى از جاهلان و اشرار كه بعضا دست پرورده حكومت وقت بودند به مشروب خوارى پرداخته و در محله «بيرون دروازه» نيز مغازه مشروب فروشى، انواع مسكرات را در اختيار آنان قرار مى‏داد و هنگام غروب كه به طرف شهر مى‏آمدند تمامى فضاى مسير عبور آنان از بطرى‏هاى شراب و عرق و بوى آن آكنده بود و مردم مسلمان بدين خاطر حتى نمى‏توانستند براى فريضه نماز، مساجد آن قسمت شهر خصوصا مسجد امام حسن عسگرى عليه‏السلام بروند.

كم‏كم كار به جايى رسيد كه حكومت وقت در جهت جلوگيرى از قيام و عكس‏العمل مردم مسلمان قم، دستور توقيف و نظارت بر اعمال آنان را صادر كرد.

به يك سند در اين زمينه توجه كنيد:

رياست وزراحكومت قم27/4/15

محرمانه و مستقيم

از قرارى كه از قم مى‏نويسند بعد از تعميم و پيشرفت نهضت بانوان از طرف بعضى از رؤساى ادارات و حكومت [،] دائما دعوت‏هايى با حضور بانوان مى‏شود كه استعمال مسكرات و قمار در آن مى‏شود[،] اسباب تعجب است[.] اين رويه ممنوع است مخصوصا در قم با وضعيت خاصى كه دارد اسباب مسؤليت تواند بود[.] تذكر مى‏دهد با تشويق جنابعالى در قم كه هميشه با يك فكر روشن و صحيح در پيشرفت اين رفرم هم اقدام نموديد[،] اسباب تعجب شد[.] البته اگر سريّا [مخفيانه] جريانى باشد موقوف خواهد نمود.


منابع