ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی اول در استان خراسان رضوی

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

برخورد علماى خراسان با حكومت رضاخان و اعتراض به مصوبه 1306 ه .ش

در ميان مناطق مختلف ايران از نقطه نظر پايبندى به اعتقادات مذهبى استان خراسان از ويژگى ممتازى برخوردار بوده است. بويژه شهر مشهد به واسطه وجود حرم مطهر امام هشتم شيعيان عليه‏السلام سابق ممتدى در ايجاد مدارس دينى و تربيت طلاب دارد. در اين دوره چهره‏هاى بسيار مهم و شاخص در اين استان همانند آيت الله حاج آقا حسين قمى (مرجع تقليد خطه خراسان) آيت الله ميرزا محمد آقازاده و برادرش ميرزا احمد (فرزندان آخوند خراسانى) و آيت الله شيخ مرتضى آشتيانى (كه سابقه فعاليت از دوران مشروطه در تهران داشت) را مى‏توان ذكر كرد.

در ابتداى حكومت رضاشاه با توجه به تبليغات شديد رضاخان و تظاهر و رياكارى و احترام بى شائبه او به روحانيت، علماى خراسان نظر نسبتا موافق و مساعدى به او داشتند و از ارتباطى كه ميان علماى مشهد و علماى عتبات وجود داشته و بويژه در اين دوران كه فرزند بزرگ آخوند خراسانى يعنى آيت الله ميرزا مهدى آيت الله زاده (1292 ـ 1364 ه .ق) در نجف مى‏زيسته، مى‏توان تصور كرد كه هر دو حوزه مشهد و نجف تقريبا نظر يكسانى نسبت به چگونگى برخورد با رضاشاه داشته‏اند. آيت الله آقازاده در مراسم تاجگذارى رضاشاه در 4 ارديبهشت 1305 ه .ش حضور داشت.

چهره ديگر روحانيت خراسان در اين زمان آيت الله شيخ مرتضى آشتيانى بود و پس از واگذارى حكومت موقتى به رضاخان تلگراف تبريكى براى او فرستاد. وليكن به تدريج با افشاى ماهيت ضد اسلامى و بيانيه مخبرالسلطنة در اول شهريور 1306 كه امر به معروف و نهى از منكر را ممنوع ساخت و روحانيون را شديدا تهديد كرده بود، روحانيت مشهد طى تلگرافى به رئيس الوزرا چنين اظهار داشتند:

ياللعجب در مملكت اسلامى در تحت سلطنت پادشاه اسلام پناه نهى از منكر و امر به معروف و ابلاغات ديانتى كه از ضروريات دينى اسلام و صريح قرآن مبين است ممنوع، وليكن مبلغين اديان منسوخه و مذاهب و مسالك مبتدعه با كمال آزادى مشغول تبليغات بوده باشند.

اعلاميه فوق را كسانى چون آيت الله قمى، محمد نجفى، مرتضى بجنوردى، محمد قوچانى، حسن رضوى، احمد خراسانى، علوى بختيارى، مرتضى غروى، محمد رضوى، احمد حسينى، محمد حسين طهرانى، محمد هاشم، محمد سرابى، رضا حسينى، حبيب الله تبريزى، محمدرضا حسينى قوچانى، محمد تقى موسوى خراسانى، عبدالصمد تربتى، اسدالله موسوى، حسن دشتى، محمد حسن پائين خيابانى، رمضانعلى قوچانى، حسن حسينى يزدى و على‏اكبر نهاوندى امضاء كرده بودند.

ارسال اين تلگراف باعث نگرانى در مركز شد و رئيس الوزرا پاسخ اين تلگراف در 14 شهريور 1306 با تلگراف به خراسان به شرح ذيل ارسال داشت: «...اولى اين است كه آقايان محترم به وظايف اصليه خود پرداخته و مقام شامخى را كه حايز هستند محفوظ بدارند.»

به دنبال آن، تلگراف شديد اللحن توسط علماى مشهد و قوچان عليه قدرت نمايشى مخبرالسلطنه به تهران ارسال شد. ظاهرا در پى آن به علماى شهرها به ويژه مشهد اجازه داده شد همچنان امر به معروف و نهى از منكر را انجام دهند.

با مهاجرت علماى اصفهان به قم، نمايندگانى از روحانيون منطقه اصفهان و خراسان به گفتگو با روحانيون ساير مناطق ايران پرداختند.

روابط علماى مشهد با رضا شاه بر اساس احترام متقابل تا چندى ادامه داشت و شاه نيز همه ساله سفرى به خراسان مى‏كرد و نسبت به امام هشتم عليه‏السلام اظهار ارادت مى‏ورزيد ولى پس از چندى ديدگاه مثبت روحانيون مشهد نسبت به رضاشاه تغيير يافت.

از ابتداى خرداد 1314 كه موضوع تغيير كلاه مطرح شد، نگرانى از اجراى اين برنامه‏ها تلاطمى در مشهد بوجود آورد.

به گفته عينى صديق پس از بازگشت از تركيه، رضاشاه دستور داد درشكه‏چى‏ها در مشهد، رفتگران در تهران كلاه تمام لبه (فرنگى) برسر گذارند.

اما ظاهرا اين موضوع شيوع چندانى نداشت. در هر حال به دنبال انتشار دستور العمل استعمال كلاه تمام لبه، خشم و انزجار مردم مشهد از اقدامات دولت كه هر چند وقت با زور و اجبار به اعتقادات ملى و مذهبى آنها بى اعتنايى مى‏كرد، طاقت فرسا شد.

آنان با تجمع در منازل علما و روحانيون مشهد همچون قمى، آقازاده، آشتيانى، و سيد يونس اردبيلى (از روحانيون برجسته آذربايجان كه تازه وارد مشهد شده بود) نارضايتى خود را اعلام داشتند و از آنان خواهان چاره جوئى شدند. روحانيون كه خود از روند اقدامات اسلام ستيزانه و ضد ملى رژيم به تنگ آمده از سويى محل ارجاعات و تظلم خواهى مردم مسلمان واقع بودند، در اين باره به مشورت و چاره جوئى برخاستند. در اين ميان آيت الله قمى تصميم گرفت تا به تهران مسافرت نمود و با رضاشاه گفتگو نمايد.

به هر حال آيت الله قمى، پيش از حركت ازآيت الله شيرازى خواستند به علماى شيراز و اصفهان تلگراف كنند كه براى مؤثرتر شدن موضوع، از ورود ايشان به تهران تجليل نمايند. ليكن از آنجا كه تلگرافها سانسور مى‏شد آيت الله شيرازى ناچار شد قضيه را به صورت نامه به روحانيون اين دو شهر بنويسد و تا رسيدن نامه قضيه خاتمه يافته بود.

بعلاوه پس از حركت آيت الله قمى، تجار و طبقات مختلف مشهد تلگرافاتى خطاب به شاه ارسال داشته و مطالب آيت الله قمى را زبانحال عموم مسلمين و اهالى خراسان عنوان كردند، ولى شهربانى امضأ كنندگان تلگرافها را كه عده زيادى هم بودند، توقيف و از مخابره تلگرافها جلوگيرى كرد.

در روزهاى اول ورود آيت الله قمى به تهران، اقشار مختلف مردم، تجار و روحانيون از جملة آيت الله كاشانى به ديدار وى شتافتند و حتى شبها در صحن حضرت عبد العظيم نماز جماعت اقامه مى‏كرد، ولى كم‏كم نماز را به دستور دولت موقوف و منزل ايشان را محاصره كردند تا جائى كه غذاى ايشان از خارج به زحمت به ايشان و همراهانشان مى‏رسيد.

نظاميان نه تنها از ورود مردم نزد ايشان جلوگيرى كردند، بلكه از ملاقات آقايان امام جمعه خوئى و بهبهانى با او نيز ممانعت به عمل آوردند. با مطلع شدن مردم از محاصره منزل آيت الله قمى در شهر رى، جوش و خروش در مشهد به وجود آمد و شهربانى مشهد پانزده تن از روحانيون مشهد از جمله حاج شيخ عباس قمى، حاج شيخ غلامرضا طبسى، شيخ مهدى واعظ خراسانى، حاج شيخ على‏اكبر نهاوندى و حاج محقق را احضار و تعدادى از طرفداران آيت الله قمى را بازداشت كرد.

واقعه كشف حجاب

اتحاد شكل و واقعه گوهرشاد

با اجراى قانون اتحاد شكل از سال 1306، استعمارگران همچنان با تكيه بر نيروى اجرائى و قدرتى كه داشتند مرحله به مرحله، طرحهاى ضد فرهنگ اسلامى ـ ملى خويش را به مورد اجرا گذاردند.

در سال 1314، كلاه شاپو، كلاه لگنى به سرگذاشتن را اجبارى نمودند و دولت فروغى بخشنامه‏اى را در اين باره صادر كرد.

روزنامه‏هاى وابسته به رژيم استعمارى رضاشاه، در خراسان، بى كوچكترين احساس ترس در كمال آرامش، خبر از استقبال از كلاه فرنگى مى‏داد و همزمان زمزمه‏هاى حجاب زدايى بلند مى‏شود.

روحانيت بيدار و آگاه خراسان بر مى‏خيزد، و حاج آقا حسين قمى پس از رفتن به تهران در باغ سراج الملك شهر رى (حضرت عبدالعظيم)، بازداشت و ممنوع الملاقات مى‏شود، مسجد گوهر شاد چند روزى است كه محل اجتماع و سخنرانى عليه كلاه بين المللى است با بازداشت حاج آقا حسين قمى حال و هواى دگرى مى‏يابد، اجتماعات هر لحظه وسيع‏تر و اعتراضات گسترده‏تر مى‏گردد و سخنرانان كلامشان آتشين‏تر و مردمان شعارشان تندتر مى‏گردد. در عصر چهارشنبه 17 تيرماه بهلول از وعاظ خراسان كه از دست مأمورين در شهرستان فردوس گريخته بود وارد مشهد شده وى پس از ورود به مشهد با مراجعه به منزل آيت الله قمى از محاصره ايشان در شهر رى مطلع شد.

به محض ورود بهلول به حرم امام رضا عليه‏السلام توسط مأمورين دستگير شد، اما وى با مظلوم نمايى توانست نظر مردم را به خود جلب كرده و با حمايت آنان از دست مأمورين گريخت و با صلوات بر روى منبر معروف به منبر امام زمان (عج) قرار گرفت.

رئيس اطلاعات شهربانى كه قصد داشت تا از منبر رفتن بهلول جلوگيرى كند مورد ضرب و شتم شديد مردم قرار گرفت و به قتل رسيد.

بهلول كه با اقدامى غير منتظره روبرو شده بود، از شلوغى و داد و فرياد مردم كه با شعارهاى «مرگ بر شاه، لعنت بر شاه، مرده باد پادشاه، زنده باد اسلام، لعنت بر بهايى و لعنت بر دشمن علما»، همراه بود استفاده كرد و به مردم سفارش كرد دسته دسته به خانه‏هاى خود بروند و پس از آماده كردن خرج و مخارج يك هفته براى خانواده‏اشان، با هر اسلحه‏اى كه دارند به مسجد بازگردند.

(بهلول از روى عقيده اسلامى تصور مى‏كرد، اگر مردم در مسجد گوهرشاد كه يكى از اماكن مقدس است تجمع كنند كسى ياراى تعدى به آنها را ندارد و قطعا به مطالب حقه آنها ترتيب اثر خواهد داد) در مسجد گوهرشاد هر شب سخنرانى برقرار بود و احتمالاً مقامات لشگرى كشورى مشهد در مورد چگونگى برخورد با متحصنين مسجد گوهرشاد منتظر كسب تكليف از تهران بودند.

با اذان صبح جمعه شيپور نظامى زده شد و نظاميان به محاصره مسجد و درگيرى با مردم پرداختند. كه در اثر آن 22 كشته و 67 نفر زخمى شدند كه 8 نفر از كشته‏ها نظامى بودند. مدتى بعد هيئتى هشت نفره شامل چهار روحانى از جمله چهره‏هاى سرشناس چون آقازاده و آشتيانى و دو روحانى از تهران و چهارتن از مقامات لشگرى و كشورى خراسان از جمله پاكروان (استاندار) اسدى (نايب التوليه) و احتمالاً مطبوعى (فرمانده لشگر شرق) و سرهنگ بيات (رئيس شهربانى مشهد) با بهلول ملاقات كرده، ولى نصيحت‏هاى روحانيون كار ساز نبود و بهلول خطاب به آقازاده گفت:

«اگر شما از علما نبوديد ما همين ساعت به پادگان شهر حمله مى‏كرديم، زيرا ما براى خدا مى‏جنگيم و خدا يار ماست و از تير باران باكى نداريم، ليكن حاضر هستيم تا صبح يكشنبه دست از جنگ بكشيم. اگر روز يكشنبه آيت الله قمى آمدند و حرف شما راست بود، اختيار به ايشان واگذار خواهد شد و اگر نيامدند جنگ از سرگرفته خواهد شد.»

روحانيون مشهد كه شاهد حمله نظاميان به صحن مطهر و مسجد گوهرشاد و كشته و زخمى شدن تعدادى از مردم بودند طى تلگرافى خواستار متوقف شدن بى حجابى و كلاه فرنگى شدند. با اطلاع رضاشاه از اخبار مشهد، به مأمورين نظامى صريحا امر شد كه اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نكنند به بالاترين مجازات نظامى گرفتار خواهند شد.

عصر روز شنبه چند دسته از مردم دهات نزديك مشهد با سلاحهاى سردى كه در اختيار داشتند (بيل، تبر، داس، قمه، كلنگ، تيشه، شمشير) و نيز چند نفرى كه تفنگ و فشنگ داشته به يارى مردم متحصّن مسجد آمدند. اينان كه شامل بربرى‏هاى متعصب و شديدا مذهب مى‏شدند گويا به فتواى آيت الله فقيه سبزوارى، رهسپار مشهد شده بودند و قرار بود تعداد بيشترى تا فردا صبح وارد مشهد شوند. حتى خبر رسيد كه در قوچان و تربت حيدريه و نيشابور مردم مسلح و مجهز شده‏اند.

با بى‏ثمر شدن گفتگوها، از عصر اين روز در چهار سردر مسجد مسلسلهاى سنگين نصب شد و حمله نظاميان از 20 دقيقه مانده به اذان صبح روز يكشنبه آغاز شد و بنا به نوشته مؤلف حديقة الرضويه تعداد 850 نفر كشته و يكهزار و يكصد نفر دستگير شدند كه در ميان آنان 31 نفر از روحانيون بلندپايه استان حضور داشتند. مأمورين دژخيم رژيم عمامه برخى از روحانيون را پاره و دستهاى آنها را بسته را جلوى اسبها انداخته و به طرف هنگ بردند.

نه نفر از آنان از جمله سيد يونس اردبيلى، سيد عبدالله شيرازى، بحرالعلوم قزوينى، شيخ هاشم قزوينى، شيخ آقا بزرگ شاهرودى و چند نفر ديگر پس از شش روز به تهران فرستاده شدند اكثر اين افراد از مجتهدين سرشناس بودند كه تعدادى از آنان تبعيد، و چند نفر از آنان زندانى گشتند.

واقعه كشف حجاب

با سركوب خونين مردم مشهد، در روند كشف حجاب سرعت بيشترى به خود گرفت و در حاليكه على اصغر حكمت (وزير معارف) در خوزستان به سر مى‏برد، فورى از آنجا احضار شد و در روز 25 آذر 1314 به حضور شاه رسيد رضاشاه به وى گفت: سابقا نظرم بر اين بود كه مجلس جشن ساليانه معارف را با تأخير بيندازيد، اما حالا به مناسبت وقايعى كه در خراسان پيش آمده و اشخاص مقصر تنبيه شده‏اند، تأخير مصلحت نيست، هر چه زودتر مجلس (كشف حجاب) خود را تشكيل دهيد. و به دنبال آن دستور كشف حجاب سراسرى صادر گرديد.

والى خراسان نيز در اين راستا بخشنامه ذيل را به تمامى مسؤولين ذيربط در استان صادر كرد:

«نظر به اينكه حسب‏الامر رياست الوزراء بايد نسبت به رغبت نسوان به تجدد و تربيت و پيشرفت آنان در ترقى و تعالى كمك و مساعدتهاى اساسى بشود، بنابراين با ارسال سواد حكم جناب آقاى رئيس‏الوزراء، دستورالعملهاى ذيل را مزيداً ابلاغ مى‏نمايد كه كاملاً رعايت نكات لازمه را نموده، اقدام نماييد.

1ـ بدواً وسيله معارف در مدارس به عنوان پيش آهنگى و ورزش دختران به طورى كه در همه جا اقدام شده، اقدام شود.

2ـ به وسيله رؤساى ادارات وسايل تشويق خانمها را فراهم آورده كه مجامعى نه به عنوان رفع حجاب بلكه به عناوين ديگر ولى براى همين منظور تشكيل گردد.

3ـ وعاظ و پيشوايان محلى را وادار كنيد كه نتايج حاصله از اين منظور را به مردم بفهمانند و ثابت كنند كه اين عمل نه تنها خلاف مذهب نيست، بلكه روح اسلام از اين ترتيب حجاب دور است.

4ـ اگر كسى از وعظ كنندگان يا غيره مخالفتى يا اظهاراتى بر ضد رفع حجاب نمايند، فوراً به وسيله شهربانى جلب و تنبيه شود.

5ـ خانمهاى رؤسا و مأمورين بايد در پيشرفت اين منظور پيشقدم شده و با طرز پسنديده و معقول و با ساده‏ترين لباسها به تجدد نسوان كمك نمايند.

6ـ اين اقدامات بايد خيلى علاقانه و با متانت و بدون اينكه كسى را عنفاً به كشف حجاب مجبور نمايند، مجرى گردد.

به وسيله وزارت معارف و اداره شهربانى كل به تمام مأمورين معارف و شهربانى دستورالعملهاى مقتضى و لازم داده شده است، نتيجه اقدامات و پيشرفت اين منظور را مرتباً راپورت نماييد».

والى ايالت خراسان

با سركوبى و قتل عام مردم مشهد در جريان مسجد گوهر شاد و دستگيرى‏هاى بعداز آن چنان بر جوّ اختناق افزود و چنان وحشت و اضطرابى ايجاد گرديد كه همگان مرعوب گرديدند. به طورى كه در سبزوار بر طبق گزارش، ميرزا محمد آخوند به خانم رئيس كارخانه پنبه كه بدون حجاب بود اعتراض كرد كه دستور احضار وى صادر شد.

پاك روان كه در اين موقع استاندار خراسان بود. براى آنكه سعى و كوشش خود را در اجراى امر رفع حجاب نشان بدهد، علاوه بر دستورالعمل‏هاى مؤكد مجالس جشنى كه در سالن هلال احمر (شير و خورشيد سرخ)، و باغ ملّى، و دبيرستان شاه رضا مشهد بر پا ساخت و در اين جشن‏ها رؤساى ادارات كشورى و لشگرى و مديران مؤسسات و رؤساى ادارات و سران طبقات را با بانوان خود به آن جشن دعوت كرد و با زنان بى‏حجاب در صحن نو عكس برداشت.

سرهنگ نوايى، رئيس شهربانى مشهد كه با محمود جم نخست وزير، از دوران استاندارى او در خراسان سابقه دوستى داشت، نامه‏يى خصوصى به او نوشت و ضمن آن توضيح داده كه ممانعت از ورود زنان با حجاب به حرم و مساجد و برداشتن چادر نماز و روسرى آنان، مأمورين را دچار مشكل نموده و اضافه كرد، چون اين موضوع را به صورت رسمى نمى‏تواند گزارش دهد، تقاضا دارد به صورت خصوصى براى رفع اشكال دستور لازم صادر شود.

جم در حاشيه نامه چنين نوشت:

«دوسيه ضبط شود، جواب از طرف شهربانى داده شده، مانعى براى استعمال روسرى براى زنهايى كه به قصد نماز عبادت به حرم و مسجد مى‏روند نمى‏باشد.» و بدينسان اين قانون ظالمانه براى ورود بانوان به حرم مطهر برداشته شد. ولى در كوچه و بازار همچنان مأمورين باشدت نسبت به اجراى آن قانون اقدام مى‏كردند. تا اينكه با ورود متفقين و فرار رضاشاه اين قانون ملغى گرديد.

برخورد رضاخان با دستجات و هيأتهاى مذهبى در خراسان

همزمان با قانون كشف حجاب (سال 1314 ه .ش)، به شهربانى دستور داده شد كه از برگزارى مجالس روضه خوانى و عروسى و هر جشن و مراسم ديگرى كه بدون كسب اجازه قبلى و حضور مفتش مخصوص منعقد مى‏شود، ممانعت به عمل آيد و در ايّام عزادارى نيز از تشكيل و حركت دستجات سينه‏زنى و زنجيرزنى و شبيه‏خوانى و غيره به شدت جلوگيرى به عمل آيد و در چندتا از مساجد معروف مخصوصاً در مشهد مقدس، در شبستانهاى مسجد گوهرشاد به جاى بوريا و زيلو مانند كلاس درس، چندين رديف صندلى چوبى زيبايى پشت سر هم چيدند و در عوض منبر هم يك تريبون سخنرانى گذاشتند.

در اين نوع مساجد و در سالن بزرگ دبيرستانهاى شاهرضا و فردوسى و شهرستانها هفته‏اى يك شب مجلسى به نام «وعظ و خطابه» برپا مى‏شد و پاسبانهاى سرپست نيز مأموريت داشتند كه عابرين و كاسبان را براى شنيدن سخنرانيها كه از سوى اداره فرهنگ و اوقاف ترتيب مى‏يافت ترغيب و دعوت نمايند. با اينكه در اين مجالس به غير از اخلاقيات و بهداشت و مسائل شرعى و پيشرفتهاى مملكتى چيز ديگرى مطرح نمى‏گرديد، مردم از آن استقبال نمى‏كردند و هميشه بيشتر صندليها خالى باقى مى‏ماند، ولى وقتى مى‏شنيدند كه در فلان منزل به طور مخفى روضه مى‏خوانند، با بكارگيرى انواع ترفندها به سرعت خودشان را بدانجا مى‏رساندند و به سخنان واعظينى كه با كت و شلوار و ته ريش و كلاه جديد مى‏آمدند، گوش مى‏دادند.

بعضى اوقات هم مفتّشين تأمينات، اين منازل را كشف و صاحبخانه و سخنران و مستمعين را با خشونت دستگير و به جرم تشكيل و شركت در مجالس غير مجاز محكوم مى‏كردند و محل برگزارى را هم مهر و موم مى‏نمودند.

به تدريج خانقاه دراويش را نيز مشمول همين مقررات قرار دادند و از متوليان اماكن مقدسه و از جمله گنبد سبز التزام گرفتند كه بدون كسب اجازه قبلى هيچ مراسمى در آنجا برپا نگردد.



منابع