ضرب المثلها در استان خراسان رضوی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | ==باورها== | ||
+ | پشت سر مسافر آب مىريزند تا مثل آب برود و مثل آب برگردد. | ||
+ | |||
+ | آب نيم خورده ديگران را نمىخورند مىگويند چون هر كس بخورد ميان او و كسى كه اول آب خورده است كينه و دشمنى ايجاد مىشود. | ||
+ | |||
+ | اگر پلك چشم راست بپرد خوشحالى و اگر پلك چشم چپ بپرد غم و مصيبت به او مىرسد. | ||
+ | |||
+ | اگر از روى بچه شير خوار رد بشوند بچه دير زبان باز مىكند و دير راه مىافتد. | ||
+ | |||
+ | اگر بچه انگشت پا (خصوصا شصت) خود را در دهانش فرو كند «پشت مىخواهد». | ||
+ | |||
+ | شب نبايد خانه را جارو كرد چون نحسى به بار مىآورد. | ||
+ | |||
+ | اگر چانه كسى بخارد برايش ميهمان مىآيد. | ||
+ | |||
+ | اگر پاى راست انسان بخارد به عروسى خواهد رفت. | ||
+ | |||
+ | اگر كسى شب جوراب يا شلوارش را بالاى سرش بگذارد خوابهاى پريشان خواهد ديد. | ||
+ | |||
+ | هر كس روز شنبه پياز بخورد، دولتمند خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | اگر كسى دير از مسافرت بيايد، جارو را وارونه رو به قبله مىگذارند تا زود بيايد. | ||
+ | |||
+ | روز يكشنبه، هر كس به حمام برود ديوانه خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | هر كس شب جمعه، ارزاق بخرد و به خانه ببرد، بركت به خانه برده است. | ||
+ | |||
+ | ديدن اسب سفيد در بيدارى يا خواب، مراد است. | ||
+ | |||
+ | اگر جارو به پاى كسى بخورد يك سيخ از آن مىكنند تا شومى آن رفع شود. | ||
+ | |||
+ | جارو كردن در شب را بد مىدانند. | ||
+ | |||
+ | استكان را اگر روى نعلبكى وارونه بگذارند و نزد كسى ببرند، به آن شخص توهين كردهاند. | ||
+ | |||
+ | اگر كلاغى صبح زود، پشت بام يا روى ديوار خانه بانگ زند، معتقدند كه خبر خوشى مىرسد يا مسافرشان از سفر مىآيد. | ||
+ | |||
+ | در آستانه در نمىنشينند تا دچار بهتان نشوند. | ||
+ | |||
+ | اگر مردى از ميان دو زن عبور كند، بختش بسته مىشود. | ||
+ | |||
+ | نگين عقيق را در انگشترى مايه نشاط مىدانند. | ||
+ | |||
+ | ==ضرب المثلها== | ||
+ | |||
+ | آدَم بَييس جاىِ جيرجير بِكِنَه كه بلبل نِبَشه. | ||
+ | |||
+ | ـ آدم بايد در جايى اظهار فضل بكند كه داناتر از او نباشد. | ||
+ | |||
+ | آدَمِ دروغگو كم ذهن مُفتَه. | ||
+ | |||
+ | ـ آدم دروغگو كم حافظه مىشود. | ||
+ | |||
+ | از بارون گرِختِم زير آبچك نِشَستِم. | ||
+ | |||
+ | ـ از بارون گريختيم زير آبچك نشستيم. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: از چاله درآمديم به چاه افتاديم. | ||
+ | |||
+ | بِرِى خَطِرِ يَگ گل صدخار بَييس اُو بُخُورَه. | ||
+ | |||
+ | ـ براى خاطر يك گل صدخار بايد آب بخورد. | ||
+ | |||
+ | به جايى مُرُم كه روىِ وا ببينُم نِه درِ وا. | ||
+ | |||
+ | ـ به جايى مىروم كه روى گشاده ببينم نه در گشاده. | ||
+ | |||
+ | به دَس مَيَت نِگا، نِه بِه هَمسَيَهَت. | ||
+ | |||
+ | ـ به دست مايهات نگاه كن نه به همسايهات. | ||
+ | |||
+ | به لَف لَف سَگ دِريا نِجِس نِمِرَه. | ||
+ | |||
+ | ـ به لفلف سگ دريا نجس نمىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: به دعاى گربه سياه باران نمىبارد. | ||
+ | |||
+ | حَبّه نِدَرَ كه به دبّه بِزِنَه. | ||
+ | |||
+ | ـ حبه ندارد كه به دبه بزند. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: آه ندارد كه با ناله سودا كند. | ||
+ | |||
+ | خررَه سربارى مِكُوشَه بِچَه رَه بارِكِلاّ. | ||
+ | |||
+ | ـ خر را سربارى مىكشد بچه را بارك الله. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: خرش كن بارش كن. | ||
+ | |||
+ | خَنَم به پوشتم كليدش تو موشتم. | ||
+ | |||
+ | ـ خانهام به پشتم كليدش تو مشتم. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: خودم آقاى خودم و نوكر خودم. | ||
+ | |||
+ | دستش به آلو نِمِرِسَه مِگَ آلو تُروشَه. | ||
+ | |||
+ | ـ دستش به آلو نمىرسد مىگويد آلو ترش است. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: گربه دستش به گوشت نمىرسه مىگويد بو مىدهد. | ||
+ | |||
+ | كَل از خدا چى مَخَه دو زلف رَعنا. | ||
+ | |||
+ | ـ كچل از خدا چه مىخواهد دو زلف رعنا. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: كور از خدا چه مىخواهد دو چشم بينا. | ||
+ | |||
+ | كوزه گربا كدو او مُخُورَه. | ||
+ | |||
+ | ـ كوزهگر با كدو آب مىخورد. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: كوزهگر با كوزه شكسته آب مىخورد. | ||
+ | |||
+ | كوه به كوه نِمِرِسَه آدَم به آدَم خَه رِسى. | ||
+ | |||
+ | ـ كوه به كوه نمىرسد، آدم به آدم خواهد رسيد. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: آخر گذر پوست به دباغ خانه مىافتد. | ||
+ | |||
+ | ماستِه كه تروشَه از تِغارِش معلوم مِرَه. | ||
+ | |||
+ | ـ ماستى كه ترش است از تغارش پيداست. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: سالى كه نكوست از بهارش پيداست. | ||
+ | |||
+ | نِمَد هر چه تو اُو بِمَنَه بيشتر آوُ ورمِدِرَه. | ||
+ | |||
+ | ـ نمد هر چه بيشتر در آب بماند بيشتر آب برمىدارد. | ||
+ | |||
+ | ـ نظير: زالو هر چه بيشتر خون بمكد گندهتر مىشود. | ||
+ | |||
+ | هندِوَنِى خُب نِصيبِ كُفتار مِرَه. | ||
+ | |||
+ | ـ هندوانه خوب نصيب كفتار مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ همانند: انگور خوب نصيب شغال مىشود. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:ضرب المثلها]] | [[رده:ضرب المثلها]] |
نسخهٔ ۵ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۵۳
باورها
پشت سر مسافر آب مىريزند تا مثل آب برود و مثل آب برگردد.
آب نيم خورده ديگران را نمىخورند مىگويند چون هر كس بخورد ميان او و كسى كه اول آب خورده است كينه و دشمنى ايجاد مىشود.
اگر پلك چشم راست بپرد خوشحالى و اگر پلك چشم چپ بپرد غم و مصيبت به او مىرسد.
اگر از روى بچه شير خوار رد بشوند بچه دير زبان باز مىكند و دير راه مىافتد.
اگر بچه انگشت پا (خصوصا شصت) خود را در دهانش فرو كند «پشت مىخواهد».
شب نبايد خانه را جارو كرد چون نحسى به بار مىآورد.
اگر چانه كسى بخارد برايش ميهمان مىآيد.
اگر پاى راست انسان بخارد به عروسى خواهد رفت.
اگر كسى شب جوراب يا شلوارش را بالاى سرش بگذارد خوابهاى پريشان خواهد ديد.
هر كس روز شنبه پياز بخورد، دولتمند خواهد شد.
اگر كسى دير از مسافرت بيايد، جارو را وارونه رو به قبله مىگذارند تا زود بيايد.
روز يكشنبه، هر كس به حمام برود ديوانه خواهد شد.
هر كس شب جمعه، ارزاق بخرد و به خانه ببرد، بركت به خانه برده است.
ديدن اسب سفيد در بيدارى يا خواب، مراد است.
اگر جارو به پاى كسى بخورد يك سيخ از آن مىكنند تا شومى آن رفع شود.
جارو كردن در شب را بد مىدانند.
استكان را اگر روى نعلبكى وارونه بگذارند و نزد كسى ببرند، به آن شخص توهين كردهاند.
اگر كلاغى صبح زود، پشت بام يا روى ديوار خانه بانگ زند، معتقدند كه خبر خوشى مىرسد يا مسافرشان از سفر مىآيد.
در آستانه در نمىنشينند تا دچار بهتان نشوند.
اگر مردى از ميان دو زن عبور كند، بختش بسته مىشود.
نگين عقيق را در انگشترى مايه نشاط مىدانند.
ضرب المثلها
آدَم بَييس جاىِ جيرجير بِكِنَه كه بلبل نِبَشه.
ـ آدم بايد در جايى اظهار فضل بكند كه داناتر از او نباشد.
آدَمِ دروغگو كم ذهن مُفتَه.
ـ آدم دروغگو كم حافظه مىشود.
از بارون گرِختِم زير آبچك نِشَستِم.
ـ از بارون گريختيم زير آبچك نشستيم.
ـ همانند: از چاله درآمديم به چاه افتاديم.
بِرِى خَطِرِ يَگ گل صدخار بَييس اُو بُخُورَه.
ـ براى خاطر يك گل صدخار بايد آب بخورد.
به جايى مُرُم كه روىِ وا ببينُم نِه درِ وا.
ـ به جايى مىروم كه روى گشاده ببينم نه در گشاده.
به دَس مَيَت نِگا، نِه بِه هَمسَيَهَت.
ـ به دست مايهات نگاه كن نه به همسايهات.
به لَف لَف سَگ دِريا نِجِس نِمِرَه.
ـ به لفلف سگ دريا نجس نمىشود.
ـ نظير: به دعاى گربه سياه باران نمىبارد.
حَبّه نِدَرَ كه به دبّه بِزِنَه.
ـ حبه ندارد كه به دبه بزند.
ـ همانند: آه ندارد كه با ناله سودا كند.
خررَه سربارى مِكُوشَه بِچَه رَه بارِكِلاّ.
ـ خر را سربارى مىكشد بچه را بارك الله.
ـ همانند: خرش كن بارش كن.
خَنَم به پوشتم كليدش تو موشتم.
ـ خانهام به پشتم كليدش تو مشتم.
ـ نظير: خودم آقاى خودم و نوكر خودم.
دستش به آلو نِمِرِسَه مِگَ آلو تُروشَه.
ـ دستش به آلو نمىرسد مىگويد آلو ترش است.
ـ نظير: گربه دستش به گوشت نمىرسه مىگويد بو مىدهد.
كَل از خدا چى مَخَه دو زلف رَعنا.
ـ كچل از خدا چه مىخواهد دو زلف رعنا.
ـ همانند: كور از خدا چه مىخواهد دو چشم بينا.
كوزه گربا كدو او مُخُورَه.
ـ كوزهگر با كدو آب مىخورد.
ـ نظير: كوزهگر با كوزه شكسته آب مىخورد.
كوه به كوه نِمِرِسَه آدَم به آدَم خَه رِسى.
ـ كوه به كوه نمىرسد، آدم به آدم خواهد رسيد.
ـ همانند: آخر گذر پوست به دباغ خانه مىافتد.
ماستِه كه تروشَه از تِغارِش معلوم مِرَه.
ـ ماستى كه ترش است از تغارش پيداست.
ـ نظير: سالى كه نكوست از بهارش پيداست.
نِمَد هر چه تو اُو بِمَنَه بيشتر آوُ ورمِدِرَه.
ـ نمد هر چه بيشتر در آب بماند بيشتر آب برمىدارد.
ـ نظير: زالو هر چه بيشتر خون بمكد گندهتر مىشود.
هندِوَنِى خُب نِصيبِ كُفتار مِرَه.
ـ هندوانه خوب نصيب كفتار مىشود.
ـ همانند: انگور خوب نصيب شغال مىشود.