ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

نهضت مشروطه در استان فارس

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

نهضت مشروطه

با ترور ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضاى كرمانى، مظفرالدين شاه به سلطنت رسيد.

دوران حكومت كوتاه وى را بايد دوران رشد اوليه مشروطيت در ايران دانست. بى‏لياقتى درباريان و شاه، استبداد شديد، اقتصاد نابسامان، دخالت‏هاى مستمر انگليس و روسيه در امور كشور، سرمايه‏دارى ضعيف ايران كه خود را در مقابل استبداد فئودالى حكومت و سرمايه خارجى حقير مى‏ديد، همگى دست به دست هم دادند و شرايط شكل گيرى انقلاب مشروطه را به وجود آوردند.

اين انقلاب كه نخستين انقلاب نوين ايران در جهت براندازى حكومت استبدادى و تشكيل دولت مشروطه بود به مدت چهار سال از سال 1323 تا 1327 به طول انجاميد.

اهميت منطقه بزرگ فارس، به دليل واقع شدن بر سر راه تجارتى خليج فارس به مركز ايران از طريق بندرهاى بوشهر، عباسى و لنگه بود كه همه راه‏هاى منتهى به جنوب را در بر مى‏گرفت و وجود سه اتحاديه ايلى قدرتمند خمسه، قشقايى و بختيارى در محدوده سياسى اين ايالت و تضادهاى اجتماعى اين قبايل، ويژگى خاصى را به اين منطقه بخشيده بود.

با شروع انقلاب مشروطيت، اسماعيل خان صولت الدوله، ايلخانى قشقايى را بر عهده داشت. وى مردى با هوش و پر توان بود و از جناح مشروطه خواهان فارس حمايت مى‏نمود. ورود ايلات به صحنه سياسى فارس در مشروطيت ويژگى خاصى را به حوادث آن بخشيد و در درگيرى‏هاى فارس، گروه‏هاى شركت كننده در انقلاب بنابر تمايلات گروهى و ايلى خود واكنش نشان مى‏دادند و حوادث، بيشتر رنگ گرايش‏هاى قوى و گروهى داشت. با اين تعبير، محمد رضا خان قوام الملك به عنوان بزرگ خاندان سنتى حكومتگر در فارس، اگر چه در مبارزات اوليه مردم تمايلات انقلابى از خود نشان داد اما، با توجه به منافع سياسى و ايلى خويش، چندان تمايلى به پيروزى انقلاب نداشت.

در يك نسخه خطى بر جاى مانده از «معين دفتر» منشى صولت الدوله قشقايى، محمد رضا قوام الملك خطاب به رهبر ايل قشقايى مى‏گويد:

«ميدانى مشروطه يعنى چه؟ مشروطه يعنى من و تو نباشيم، يعنى ما با فلان بقال فرق و امتياز نداشته باشيم، حالا هم از راه خير خواهى به شما مى‏گويم از اين خيال كج و معوج منحرف شده، برادرانت را احضار كن، منصب نيز مال شما باشد».

اگر چه صولت الدوله قشقايى ـ رهبر اتحاديه ايل قشقايى ـ در عمل چهره‏اى ضد استبدادى از خود نشان داد اما اصولاً او نيز تحت تأثير گرايش‏هاى قومى خويش، باعث بى نظمى‏ها و آشوبهاى فراوان شد و بر همين اساس نمى‏توان از او چهره تمام عيار يك انقلابى تصوير نمود. در روزهاى اوليه پيروزى انقلاب مشروطه، سيد ضياء الدين طباطبايى طى يك سر مقاله در روزنامه نداى اسلام، رهبر قشقايى را به باد انتقاد مى‏گيرد.

در بخشى از آن مقاله آمده است:

«گرگ به لباس ميش، اسماعيل خان صولت الدوله قشقايى كه سال‏ها مشغول چپاولگرى و غارتگرى بوده و خون ملت بيچاره را مكيده و فربه شده، حال به صورت مشروطه خواهى وارد انجمن ايالتى شده، مى‏خواهد با اين حقه بازى خود را مشروطه خواه معرفى كند».

صولت الدوله قشقايى در پاسخ به اين مقاله سيد را احضار كرده و با كمال عصبانيت در جلسه انجمن ايالتى سيلى سختى به گوش او نواخته است و در پايان، مسئله با وساطت اعضاى انجمن فيصله مى‏يابد. گرايش‏هاى گروهى و ايلى از اين دست در فارس، باعث شد تحولات اين منطقه پيچيدگى خاصى به خود بگيرد و از ديگر مناطق بحرانى در ايران متمايز شود. به همين منظور در تحليل حوادث فارس، بايستى عامل مهم تضادهاى ايلى را در نظر داشت.

ناظم الاسلام كرمانى و كسروى هر دو نوشته‏اند كه شورش مردم شيراز و فارس به سبب تعديات و ستمگرى هايى بوده كه شعاع السلطنة و كارگران او نسبت به اهالى فارس روا مى‏داشتند. بر اين اساس علما، روحانيان و بازاريان در محل شاه چراغ متحصن شده، طى تلگرافهايى به مركز، خواهان جلوگيرى از دست اندازى‏هاى شعاع السلطنة، به ويژه در امر خالصجات شدند. شاه در پاسخ، طى تلگرافى موضع خود را چنين مشخص نمود:

«علا الدوله را مى‏فرستيم به عرايض شما برسد، اما در باب خالصه، ما اين املاك را مرحمت فرموده‏ايم به شعاع السلطنة و برگشت ندارد».

در پى اين حوادث، دولت در نظر داشت كه علاء الدوله را به حكومت فارس بفرستد اما جرياناتى اين امر را به تعويق انداخته و غلامحسين خان وزير مخصوص به مأموريت فارس آمده تا از تشنجات اين منطقه بكاهد.

قائم مقامى در كتاب خود ـ نهضت آزادى خواهى مردم فارس در جنبش مشروطيت ـ نزديك به 350 تلگراف مربوط به حكومت صاحب اختيار را درج نموده است كه حكايت از بى نظمى و اغتشاش در سطح فارس مى‏كند.

به هر حال شيراز در اولين واكنش خود در مقابل عوامل استبداد، موفق گشت. در برابر اعتراض مردم، عين الدوله ناگزير شد طى تلگرافى شايعه بازگشت شعاع السلطنه را به حكومت فارس تكذيب كند. همين امر باعث شادمانى مردم شد و علما و اصناف طى تلگرافهايى به مركز، مراتب رضايت و خرسندى خويش را اعلام داشتند. اين حوادث با جريانات انقلاب در تهران و صدور فرمان مشروطيت مصادف شد. بازگشت علما از مهاجرت به تهران، اولين نشانه‏هاى رضايت را در علماى شيراز به دنبال داشت.

محمد رضا خان قوام الملك كه به دستور شعاع السلطنه در تهران به حالت تبعيد به سر مى‏برد با تلگراف بعضى از علما به شيراز بازگشت و دوره‏اى جديد از تحولات فارس آغاز شد.

لازم به ذكر است كه محمد رضا قوام الملك به دليل منافع سياسى خويش در جريان اعتراض مردم به تعديات شعاع السلطنه جانب مردم را گرفته بود.

اما اين حركت سياسى نتوانست خاطره تلخ حاكميت دويست ساله خاندان قوام الملك در فارس و تعديات ايشان را از خاطره‏ها بزدايد.

با استقرار مشروطيت در مركز، انتخابات مجلس در شيراز آغاز شد و عده‏اى به عنوان نمايندگان فارس معرفى گرديدند. اما قوام الملك در برابر انجمن‏هاى شكل گرفته و نمايندگان دست به كار شكنى زد و مانع از حركت نمايندگان به سوى مركز شد. همين امر ميان اين خاندان و طرفداران مشروطه شكافى پديد آورد.

فشار روانى و سياسى انقلابيون باعث شد كه مجلس در جلسه 21 ربيع الاول، با اكثريت آراء وزارت داخله را ملزم به عزل قوام الملك سازد.

در 24 ربيع الثانى نظام السلطنه مافى به عنوان والى فارس انتخاب شد و به طرف شيراز عزيمت نمود. او كه به طور سنتى با خاندان قوام الملك مخالف بود مى‏توانست رضايت مشروطه خواهان را جلب نمايد.

قوام الملك، به اتفاق امام جمعه شيراز، ناگزير به مهاجرت به تهران شد. اين امر در حالى اتفاق افتاد كه جناح مشروطه خواهان در مركز فعاليت گسترده خود را آغاز نموده بودند.

قوام الملك از اين فرصت حداكثر استفاده را كرده، توانست با تماس‏هاى مكرر با محمد على شاه و مشروعه خواهان، حمايت سياسى ايشان را جلب نمايد. در همان حال، حاميان قوام الملك در شيراز با ارسال تلگراف هايى خواهان بازگشت او شدند.

قوام الملك توانست با اين تدبير، ضمن جلب حمايت محمد على شاه و مشروعه خواهان، زمينه‏هاى بازگشت خود را به قدرت فراهم سازد.

از سويى ديگر، به تحريك و تحريض او حاميانش در شيراز به فعاليت گسترده در جهت تبليغ مشروطه مشروعه پرداخته، به اين ترتيب بعضى از محافل روحانى را به خود جلب كردند. چرخش سياسى جديد باعث شد كه فارس به تبعيت از مركز به دو جناح متخاصم مشروطه خواه و مشروعه خواه تقسيم شود. مشروطه خواهان كه حمايت سياسى مركز را از دست داده بودند به وحشت افتاده و ترس رويارويى نابرابر با مشروعه خواهان آنها را ناگزير ساخت از سيد عبدالحسين لارى و چريك‏هاى لارستانى دعوت كند.

به هر روى، خبر ورود نيروهاى لارستانى به شيراز، اولين بار در تاريخ نهم رمضان 1325 قمرى در مجلس شوراى ملى مطرح شد.

در اين جلسه ميرزا ابوالحسن خان مى‏گويد:

«در شيراز حاج سيد عبدالحسين لارى با دو هزار نفر چريك حركت كرده و اغتشاش مى‏كند».

اين آغاز مباحثاتى بود كه به مدت چند هفته، مذاكراتى را در مجلس پيرامون سيد عبدالحسين لارى موجب شد. مستبدان شيراز پس از ورود سيد و يارانش به صحنه سياسى فارس، توطئه كردند تا او را به قتل برسانند اما با حمايت چريك‏هاى لارستانى و قشقايى هيچ كدام از ترورها به اجرا در نيامد. در پى اين توطئه‏ها اعضاى انجمن انصار ـ انجمنى متشكل از نيروهاى لارستانى و قشقايى ـ به صحن شاه چراغ پناه برده و در آنجا متحصن شدند. در همان حال، نظام السلطنه از حكومت فارس استعفا داد و روز هفتم ماه رمضان به سمت اصفهان حركت كرد. به اين ترتيب جناح بندى‏ها در شيراز به اوج خود رسيد.

يك سو نيروهاى مشروطه خواه لارستانى، قشقايى، اصناف، بازار و انجمن‏هاى اسلامى و انصار و در سوى ديگر امام جمعه، خاندان قوام الملك و ايلات خمسه قرار داشتند.

محمد رضا قوام الملك در حالى از تهران به شيراز بر مى‏گشت كه مصمم به حمايت از جناح مشروعه خواهان و محمد على شاه بود. هنگام ورود به شهر در ضمن يك سخنرانى، موضع خويش را چنين اعلام كرد:

«آقايان، من به تهران رفتم و آنچه را بايد و شايد براى آرامش مردم و سر و سامان دادن به كارها و آسايش شما با پيشوايان مشروطه گفتگو كردم و چنين فهميدم كه مشروطه و قانون بسيار خوب است. اعلى حضرت همايونى هم مجلس را مى‏خواهند ولى مشروطيت بايد مشروع و مطابق شريعت مطهره اسلام باشد و من با مشروطه مشروعه همراهم و از شريعت اسلام پيروى مى‏كنم».

در جمع حضار، حاج سيد ابراهيم، رييس انجمن اسلامى فارس به خشم آمده در پاسخ مى‏گويد:

«آقاى قوام، شريعت اسلام از آن جد من است و من آموزگار دين هستم، اكنون كار شما خدانشناس‏ها بدان جا رسيده كه اصول شرع را به رخ ما مى‏كشيد؟ آقايان برخيزيد برويم، ايشان اين بار با فرمان شاه براى كشتار و چپاول به فارس آمده‏اند».

فارس در حالى سال 1325 قمرى را پشت سر مى‏گذاشت كه شاهد صف آرايى كامل نيروهاى خود بود. تدبيرهاى والى فارس نيز نتوانست باعث پيشگيرى از وقوع حوادث بعدى شود. اوج ناامنى‏هاى جديد و درگيرى‏هاى خونين بالاخره با ترور «محمد رضا قوام الملك» در چهارم صفر 1326 قمرى آغاز شد.

با انعكاس مفصل خبر قتل قوام در مركز، مجلس ناگزير شد پيگيرى ترور را به وزارت داخله محول سازد. قوامى‏ها نيز بيكار ننشسته و در اولين اقدام، مقر معتمد ديوان را مورد حمله قرار دادند كه به دليل مقاومت شديد چريك‏هاى لارستانى و قشقايى نتوانستند به او آسيبى برسانند اما سه روز بعد از قتل قوام، دو تن از روحانيون مشروطه خواه شيراز به دست طرفداران قوام كشته شدند و جسد آقا سيد احمد دشتكى بر سر در خانه قوام آويخته و به آتش كشيده شد.

پسران قوام، كه به سختى از تهديدات انقلابيون واهمه داشتند ضمن جلب حمايت امام جمعه، مكاتبات متعددى را با تهران آغاز و جريان را به دلخواه منعكس ساختند و با رشوه دادن به بعضى از اوباش و اشرار، بناى مجلس جديد را گذاشته نام آن را انجمن محمدى نهادند.

در عين حال اوضاع دگرگون شده، تهران به اين گروه كمك كرد هر چند انقلابيون تهران با اجتماع در مقابل مجلس خواهان رسيدگى فورى در مورد اوضاع فارس شدند و سرانجام مركز ناگزير شد در ماه صفر سال 1326 قمرى به پيشنهاد نظام السلطنه مافى، ظل السلطان را به حكومت فارس منصوب و صاحب اختيار را از كار بركنار كند.

شاهزاده مسعود ظل السلطان روز جمعه هفتم ربيع الثانى با استقبال باشكوهى وارد شيراز شد. اولين اقدام او انهدام كليه سنگرهاى موجود در شهر و منع حمله اسلحه توسط افراد بود.

او بلافاصله دستور تشكيل انجمن ايالتى براى پيگيرى جريانات فارس را صادر كرد و انجمن با استفاده از تمامى نيروهاى انقلابى تشكيل شد و مذاكراتش را آغاز كرد.

طى دو ماه در سايه تصميمات «انجمن ايالتى» و حمايت سياسى «ظل السلطان» دوره‏اى كوتاه از آرامش، امنيت و آزادى را تجربه مى‏كرد. تشكيل مجلس ايالتى هر چند بدون برنامه و با تداخل امور همراه بود اما توانست نوعى تجربه سياسى جهت گروه‏ها و انجمن‏هاى مختلف فارس محسوب گردد. به هر حال اين دوران كوتاه آزادى و برخورد آرا در فارس ديرى نپاييد و همه چيز در 23 جمادى الاولى 1326 ه .ق با به توپ بستن مجلس و آغاز دوران استبداد صغير به پايان رسيده و شرايط به كلى دگرگون گرديد.

عزل «ظل السلطان» از والى گرى فارس، انتصاب آصف الدوله به جاى او شكل گرفتن شرايط جديد و بحرانى در مركز، باعث تعطيل شدن انجمن ايالتى فارس، قدرت گرفتن جناح مستبدين به رهبرى قوام الملك شيرازى، مهاجرت سيد عبدالحسين لارى و چريك هايش به سمت جنوب و تعطيل هميشگى «روزنامه انجمن اخوت» گرديد. با عزل «ظل السلطان» فارس فورا به حالت انقلاب برگشت و حركت جديد ايلات آغاز شد.

در همان حال محمد على شاه ضمن حمايت خود از خاندان قوام الملك دستور حمله به مراكز انقلابيون را صادر كرد. مصادف شدن حوادث خونين شيراز با آغاز دوره استبداد صغير و حمايت علنى محمدعلى شاه و مشروعه خواهان از خاندان قوام الملك باعث شد كه تلاش‏ها و اقدامات مشروطه خواهان در فارس بى ثمر بماند و آنان ناگزير به صف بندى تازه‏اى شدند.

حادثه ترور محمد رضا قوام الملك و شايعه دخالت انجمن اسلامى، صولت الدوله قشقايى و سيد عبدالحسين لارى مهمترين حاميان انقلاب در فارس در اين اقدام، پيوند قوام الملك با نيروهاى مخالف مشروطه در تهران باعث شد كه در دوره استبداد صغير و پس از آن در فارس، خشم و نفرت عمومى را برانگيختند و از حمايت اجتماعى اقشار پايين به هيچ وجه برخوردار نبودند به خوبى روشن است، اما زيركى و هشيارى خاص او باعث حمايت محمدعلى شاه از او شد و بريتانيا توانست كفه ترازوى قدرت را به سود او و خاندانش تغيير دهد.

اما ترور قوام كينه و نفرتى را در دل خاندان قدرتمند قوام الملك كاشت كه تا سال‏ها بعد از يادها نرفت و بهانه‏اى شد براى تمامى جنايت هايى كه به دست قوامى‏ها در فارس صورت گرفت.

حوادثى نظير غارت لار، داراب و جهرم، قتل معتمد ديوان كوارى، نفاق بين صولت الدوله و ضرغام الدوله قشقايى، ائتلاف با سردار اسعد بختيارى و انهدام كليه نيروهاى انقلابى فارس و در نهايت ايجاد زمينه‏هاى مناسب براى تشكيل نيروى پليس جنوب توسط بريتانيا با همكارى قوامى‏ها در فارس صورت گرفت.



منابع