ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی اول در استان قزوین

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

ویرایش در تاریخ ‏۱۷ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۲۷ توسط 172.16.1.19 (بحث)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری, جستجو

مذاكرات رضاخان و آيرون سايد در قزوين و كودتاى 1299 ه .ش يكى از مقاصد عمده انگليسى‏ها در ايران پس از امضاء قرارداد 1919 .م انفصال ژنرال استراسلسكى از فرماندهى قزاق و بيرون نمودن وى از ايران بوده ضديت انگليسى‏ها با بقاياى نيروى قزاق در ايران آن بود كه اين نيرو، هم از ژاندارمرى و هم از پليس جنوب قوى‏تر بود.

يكى از هدف‏هاى مهم قرار داد 1919 (پس از يك كاسه كردن نيروهاى سه‏گانه) انتصاب يك فرمانده تام الاختيار انگليسى به فرماندهى كل ارتش جديد ايران و دادن پست‏هاى مهم ديگر به افسران و مستشاران نظامى انگليس بود. اما ژنرال استراسلسكى و ساير افسران روسى لشكر قزاق با اين طرح انگليسى مخالف بودند و براى عقيم گذاشتن آن از هيچ دسيسه و تحريك فرو گذارى نمى‏كردند.

انگليسى‏ها كه به دنبال بهانه‏اى مى‏گشتند تا آن را مستمسكى براى انفصال استراسلسكى و انحلال لشكر قزاق قرار دهند، با پياده شدن نيروهاى بالشويك در انزلى و اشغال گيلان، و تشكيل حكومت ائتلافى (مركب از جنگلى‏ها و كمونيست‏ها) در رشت بدين مهم دست يافتند.

در اين زمان مركز ثقل سياست كشور (پس از شكست قزاقها در شمال) ناگهان از تهران به قزوين تغيير مكان داد.

در اين شهر مهم واقع ميان رشت و تهران و آينده كشور رقم زده شد. در عرض اين روزها هنگها و گردانهاى ايرانى كه بر اثر خيانت فرماندهان روسى در جنگ‏هاى شمال تار و مار شده بودند به تدريج سر از جنگل‏هاى شمال در مى‏آوردند و به سمت قزوين سرازير مى‏شدند.

دهكده آقابابا واقع در حومه قزوين به نوعى به باشگاه محقر افسران ايرانى تبديل شده بود كه فرماندهان ايرانى نيروى قزاق با دلى پر خون از خيانت افسران روسى با بقاياى نفرات تحت فرماندهى خود در آنجا متمركز شده و به فرداى نامعلوم چشم دوخته بودند.

شهر قزوين در اين زمان مركز قواى نظامى انگليس (نورپرفورس) بود. ژنرال آيرون سايد فرمانده جديد اين نيرو و معاون فعال و زير دستش كلنل هانرى اسمايس مشغول دادن ترتيبات پذيرايى از سربازان نجات يافته ايرانى و تأمين وسايل رفاه آن در قريه آقا بابا بودند. به دستور كلنل اسمايس قسمت عمده اين سربازان را در كاروانسراى سنگى آقابابا و بقيه را در خانه‏هاى گلى روستائيان جا داده بودند تا ببينند تكليف لشگر قزاق چه مى‏شود.

در اين زمان اختلاف نظرى بين سياستمداران و نظاميان انگليس وجود داشت و نظاميان به رهبرى ژنرال آيرون سايد معتقد بودند كه نبايد اجازه داد تا بلشويكها باتثبيت موقعيت خود در شمال به سوى تهران حركت كنند بلكه بايد پيش دستى كرد و با استقرار يك نظام توانا در تهران از حركت بلشويكها جلوگيرى به عمل آورد. براى اين منظور نيروى بازسازى شده دو هزار و پانصد نفرى قزاق در قزوين به نظر آنها مى‏توانست نقش آفرين باشد، آنها مى‏توانستند تا دير نشده و قواى انگلستان ايران را ترك نكرده، تهران را بگيرند و نقشه احسان الله خان و كمونيستهاى گيلان را نقش بر آب سازند. براى اجراى اين نقشه مقامات نظامى بريتانيا در قزوين تصميم گرفتند فرمانده لايقى كه كفايت انجام يك چنين مأموريت خطير را داشته باشد پيدا كنند و او را در رأس نيروهايى كه قرار بود پيش از خروج انگليسها از ايران تهران را بگيرند قرار دهند. در اين زمان رضاخان به موفقيت‏هايى در گيلان دست يافته بود و به سرتيپ رضاخان درجه ميرپنجى و حمايل داده شده بود. در دى و بهمن 1299 ه .ش هنگام توقف اردوى قزاق در آق بابا دو اتفاق باعث شد كه نام رضاخان ميرپنج ورد زبان مردم قزوين گرديد.

يكى سخنان تند او در برابر ژنرال آيرون‏سايد فرمانده كل قواى انگليس در ايران و ديگرى كتك زدن افسر روسى كه با وجود اخراج افسران روسى از ايران همچنان اين افسر با لباس رسمى در خيابان قزوين قدم مى‏زد كه باعث شد از دست رضاخان چند ضربه شلاق خورد و لباس‏هايش نيز بيرون آورده شد.

انعقاد قرارداد 9 اوت 1919 با دولت وثوق الدوله كه به موجب آن قرار بود امور نظامى و مالى ايران تحت نظر دولت انگلستان قرار بگيرد به علت مخالفت افكار عمومى قابل اجرا نبود. لذا انگليسى‏ها براى اجراى مطامع خود، كودتاى سوم اسفند 1299 ه .ش را پى ريزى كردند.

عامل سياسى كودتا سيد ضياالدين طباطبائى از عوامل وابسته به انگلستان و عامل نظامى آن ميرپنج رضاخان فرمانده آترياد همدان كه با واحد خود در آقابابا قزوين اردو زده بود انتخاب گرديد. اين انتخاب شايد از اسرار سياسى تاريخى معاصر باشد كه چرا با بودن دهها سردار و امير تومان و افسران تحصيل كرده ميرپنج رضاخان براى اين كار او انتخاب شد.

رضاخان ملاقات‏هاى متعددى براى اجراى كودتا با آيرون سايد داشت. آخرين جلسه مذاكرت ژنرال آيرون سايد و رضاخان ميرپنج كه در واقع مى‏توان آن را آخرين جلسه تصميم‏گيرى براى انجام كودتا ناميد در محل گراند هتل قزوين و ده روز پيش از كودتاى سوم اسفند يعنى در روز دوازدهم فوريه 1921م. صورت گرفت.

سرانجام طلايه‏داران كودتا شامل دو هنگ سوار در روز 25 بهمن ماه 1299 ه .ش از قزوين به حركت در آمدند.

شكست قرار داد 1919 در واقع شكست سياست انگليس در ايران بود لذا انگليس با كودتاى 1299 به دست رضاخان منظور خود را به صورت ديگرى در ايران عملى ساخت، سيد ضياء نخست وزير و رضاخان وزير جنگ گرديد.

تعدادى از رجال سياسى كشور به زندان و مدرس نيز با تعداد ديگرى چند از جمله نصيرالسلطنة و آقاى شيخ حسن يزدى به قزوين تبعيد شدند.

اين تبعيد در روز 28 حوت يعنى 25 روز بعد از كودتاى سيد ضياء و رضاخان ميرپنج صورت گرفت و آنان تا پايان حكومت سه ماهه سيد ضياء (كابينه سياه) محبوس بودند.

قانون اتحاد شكل

به دنبال استقرار حكومت پهلوى، طرح ادغام نيروهاى نظامى (قزاق و ژاندارمرى) و متحد الشكل نمودن آنها، رضاخان علاقه‏مندى خود را به اشاعه اين طرح در ميان تمامى مردم نشان داد. نخستين گام در اين راه در مرداد 1306 ه .ش برداشته شد و هيئت وزيران به پيروى از شاه در 15 مرداد تصويب نامه‏اى را گذراند و به موجب آن كارمندان دولت و شاگردان مدارس را موظف به پوشيدن لباس متحد الشكل (كت و شلوار و كلاه لبه‏دار) نمود و چون لازم بود تا با تصويب قانونى در اين باره، اين سياست فرهنگى از پشتوانه قانونى نيز برخوردار گردد و جلو هرگونه بهانه جوئى گرفته شود.

بنابراين در 6 دى ماه 1307 قانون متحدالشكل نمودن لباسهاى ايرانيان، داخل كشور به تصويب مجلس هفتم شوراى ملى رسيد.

به موجب اين قانون كه به متحد الشكل معروف بود، كسانى كه در كسوت روحانيت بودند مى‏بايست مداركى را به فرماندارى محل تحويل بدهند تا بعداز بررسى، جواز پوشيدن لباس روحانيت به آنهاداده شود. اجراى چنين فرمانى بدون شك با مقاومت و مشكلاتى در شهرها روبرو شد.

در اين زمان حكمران قزوين لسان سپهر از فرصت استفاده مى‏كند و مسئوليت اجراى اين قانون را بر عهده نيابت حكومت مى‏گذارد و خود را از درگيرى‏ها كنار مى‏كشد تا اگر مشكلى اتفاق افتاد معاون وى مقصر باشد.

معاون وى در خاطرات خود چنين آورده است:

«ولى من هم چون درسم را به خوبى حاضر بودم، به طبقات مجتهدين، مدرسين، پيش‏نمازها، وعاظ، روضه‏خوان‏ها اعلام كردم طبق قانون مدارك خود را با سه قطعه عكس به دفتر حكومتى (فرماندارى) تحويل و رسيد دريافت داريد.

از اول ماه رمضان شروع شد به تحويل گرفتن مدارك، گاهى كه بعضى از آقايان مراجعه مى‏كردند جواب داده مى‏شد بعد از ماه رمضان شروع شود، كه هر كس مداركش در هر طبقه مطابق قانون بود جواز لباس روحانيت داده خواهد شد. از دفتر مخصوص دو كارت فرستاده بودند كه در قزوين دو نفر از واعظ درجه اول نبايد بيشتر باشد و پس از انتخاب آن را به دفتر مخصوص بفرستيد البته اين قسمت به طور محرمانه بود.

پس از شروع به دادن جواز روحانى به طبقات واجد شرايط كه به طور خوبى انجام گرديد كه براى دو نفر از واعظ و خطيب، يكى حاج شيخ احمد واعظ برادر حاج ميرزا ابوالقاسم تاجر عزيزى داده شد و يكى به آقاى شيخ عبدالله واعظ طالقانى كه در قزوين بودند و در پيش هم مورد تمجيد صنف خودش بود. از سادات قافله باشيها هم از شصت سال به بالا را هم اجازه عمامه داده شد».

كشف حجاب

در قرن اخير يكى از اهداف استعمار غرب تهاجم به ارزش‏هاى دينى و سنتى از جمله حجاب زنان بوده است.

نخستين تهاجم عمومى عليه حجاب زنان به شكل رسمى از افغانستان آغاز شد. امان الله خان، پادشاه افغانستان در سفرى كه در سال 1306 ه .ش به اروپا نمود.

به محض ورود به پايتخت كشورش اعلام كرد: زنان بايد بدون حجاب در مجامع ظاهر شوند.

نخست همسرش بدون حجاب در جامع و محافل ظاهر شد. اما قيام عمومى مردم افغانستان امان الله خان را مجبور به استعفاء و ترك كشور نمود. سپس در تركيه با به قدرت رسيدن مصطفى كمال پاشا (آتاتورك)، او به كلاه فينه، مظهر و نشانه‏اى براى هر فرد ترك و تا اندازه‏اى مظهرى از يك فرد مسلمان حمله نمود و خود در ميان حيرت عمومى با كلاه اروپايى در مجامع حاضر گشت. وى براى آزاد ساختن زنان، برداشتن حجاب، انجمنى تحت عنوان «انجمن دفاع از حقوق زنان» تشكيل داد.

وى رقص اورپايى را بسيار تشويق مى‏كرد و در نظر او رقص به شيوه غربيان و كلاه ازمظاهر تمدن به شمار مى‏رفت.

در ايران نيز كشف حجاب با آهنگ تغيير لباس از دوره قاجاريه در دوران حكومت ناصرى آغاز و سرچشمه‏هايى از آن در دوران مشروطيت آشكار گرديد و با تأسيس مدارس خارجيان و آهنگ تبليغات غرب به وسيله مسيونرهاى مذهبى به مسير خود ادامه داد.

با كودتاى 1299 ه .ش و به قدرت رسيدن رضاخان، اين آهنگ رشد سريعترى يافت و در بين سال‏هاى 1305 ـ 1314، سرآغاز رسمى كشف حجاب در ايران برخى از زنان بدون حجاب با اجازه رسمى شهربانى ظاهر مى‏شدند.

متحد الشكل شدن لباس مردان در دى ماه سال 1307 ه .ش خود مقدمه‏اى براى كشف حجاب زنان قرار گرفت.

رضاشاه در سال 1313 ه .ش در سفرى به تركيه با پيشرفت‏هاى صنعتى تركيه آشنا شد و سيماى عمومى تركيه را در لباس‏هاى متحد الشكل مردان با داشتن كلاه اروپايى، رقص زنان و رژه‏هاى منظم ارتش تركيه ملاحظه نمود.

او پس از بازگشت كشف حجاب زنان را در جلسات هيئت دولت مطرح نمود و كفيل وزارت معارف را مسؤل اين كار نمود.

اما به علت عدم پيشرفت كار، اين كار را از خانواده خود شروع نمود. وى در جشنى كه در دانشسراى عالى دختران در 17 دى ماه 1314 ه .ش تشكيل شده بود حضور يافت، زن و دختران وى براى اولين بار بدون پوشش در آن محفل شركت كردند.

رضاشاه طى نطقى در اين مراسم گفت:

«بسيار مسرور است از اينكه مى‏بينم زنان به حقوق و مزاياى خود نايل شده‏اند».

پس از مراسم 17 دى و اعلان رسمى «كشف حجاب» از سوى رضاشاه مامورين با نهايت بى پروايى و بى رحمى چادر را از سر زنان در خيابان‏ها و معابر عمومى كشيده و آنان را در معرض ضرب و شتم قرار دادند و زنان با حجاب را در اتوبوس راه نمى‏دادند.

پديده مبارزه با حجاب زنان از سوى رژيم با مقاومت‏هاى متعددى روبرو شد در قزوين بسيارى از زنان از رفتن به بيرون خانه‏ها اجتناب مى‏كردند.

تبليغ روحانيون در برخى از روستاها تا آنجا موثر بود كه حتى زنان روستايى كه بدون چادر طبق سنت روستايى در كوچه‏ها تردد مى‏كردند چادر به سر نموده و از مأمورين انتظامى و شوهران خود نيز در برداشتن چادر اطاعت نمى‏كردند. دامنه تبليغات به حدى موثر واقع شد كه عامه مردم چادر به سر ننمودن را از مبطلات روزه به شمار مى‏آوردند.

از تبليغات حكومت براى كشف حجاب در قزوين مى‏توان به در اختيار گذاشتن لباس‏هاى مناسب دانش‏آموزان و دخترانى كه در كارخانه‏ها كار مى‏كرد و همچنين افراد بى بضاعتى كه توانايى خريد لباس را نداشتند اشاره كرد.

همچنين برگزارى مراسم جشن براى محصلين دبستانها و ادارات دولتى و موظف نمودن كارمندان براى شركت آنان با همسران خود بدون حجاب در اين مراسم‏ها را نيز مى‏توان از جمله اين ترفندها نام برد.

اين قانون ظالمانه الزام آور تا پايان شهريور 1320 و سقوط رضاخان ادامه داشت و بعد از آن تعديل گرديد و در زمان محمدرضا شاه به شكل ديگرى ادامه يافت.


منابع