جنگ جهانی اول در استان سیستان و بلوچستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
همزمان با آغاز جنگ جهانى اول در سال 1914م./1293 ه .ش دولت ايران اعلام بى طرفى خود را در جنگ اعلام نمود.
اما اين اعلام بى طرفى كارساز نبود و ايران مورد تاخت و تاز قدرتهاى بيگانه انگليس و عثمانى قرار گرفت.
دولت آلمان به پيشنهاد انور پاشا هيئتى را به عثمانى اعزام كرد تا اين هيئت همراه با عثمانىها از راه ايران عازم افغانستان شوند و امير آن سامان را به حمله هندوستان تشويق كند آنان اميدوار بودند كه بتوانند از طريق پول تسليحات و سازماندهى آلمان و اعلام جهاد عثمانىها بتوانند مسلمانان آسيا را بر ضد متفقين شورانده و توجه انگلستان را از صحنه جنگ در اروپا به سوى هندوستان معطوف دارند.
در اوايل دسامبر 1915 .م برابر با آذر ـ دى 1294 مقامات بريتانيا اطلاع حاصل كردند كه گروه زايلر و كاروان بزرگى همراه با دستگاه بى سيم به آلمانيهاى مقيم يزد ملحق شده است.
بر اساس اطلاعات حاصله برنامه زايلر آن بود كه پس از رسيدن به يزد به سمت مرز افغان حركت كند و بدين منظور تمام تداركات لازم را انجام داده بود، از جمله قطع ارتباطهاى تلگرافى اما به محض آنكه از پيشروى نيروهاى روسيه به سمت اصفهان مطلع شد. تصميم گرفت عازم كرمان گردد.
در اين زمان با به قدرت رسيدن فرمانفرما به عنوان رياست وزراء وى بر آن شد كه اقتدار از دست رفته دولت را اعاده نمايد، وى افسران ارشد سوئدى را كه به همراهى از آلمانها برخاسته بودند اخراج كرد و سعى كرد نظر شاه را نسبت به مزاياى مستمر در عقد اتحاد با روسيه و بريتانيا معطوف سازد. در اين ميان مقامات نظامى هندوستان تصميم گرفتند كه براى فرماندهى نيروهايى مستقر در شرق افسر ارشدى منصوب نمايند. بنابراين بريگادير ژنرال آر.اى.اچ. دير (R.E.H.Deyr) در 17 فوريه 28 بهمن با دريافت دستورالعملهاى خود از دهلى عازم منطقه گرديد.
در اواسط فروردين از چند منبع مختلف به ژنرال انگليسى دير خبر رسيد كه يك گروه آلمانى و ايرانى كه تعدادشان به حدود 1000 نفر مىرسد كرمان را به مقصد بم ترك گفتهاند.
ژنرال ديركه در 8 آوريل / 19 فروردين هنگامى كه نيروى مختصر خود را براى پيشروى به سوى خاش گرد آورده بود، هنوز هم از فرار آلمانها از كرمان اطلاع نداشت. وى اميدوار بود كه در عين جلب مساعدت سران سرحدى و در نتيجه جلوگيرى از دستبردهاى آنان، بتواند براى مقابله با فعاليتهاى آلمانها نيز اقدام نمايد.
او كه مىدانست نيروى تحت فرمانش كه تنها از يك دسته سوار از سواره نظام و تعداد اندكى افراد تشكيل شده، براى درهم شكستن عشاير در يك مبارزه رودرو كفاف نمىدهد. لهذا چنين شايع كرد كه قصد دارد در رأس يك نيروى 5000 نفرى دست به پيشروى بزند و اولين هدف وى نيز قلمرو خليل خان در جالق است.
ژنرال دير در 12 آوريل / 23 فروردين بدون هيچ برخوردى به سنگان رسيد. صبح روز بعد و در پى حدود چهار مايل پيشروى پيشقراولهاى ژنرال دير گزارش دادند كه افراد جيهند خان در امتداد رشته تپههاى كوتاهى در نيم مايلى ستون موضع گرفتهاند. لذا افراد دير اقدام به موضعگيرى كرده و در خواست مذاكرات جيهند خان مورد قبول قرار نگرفت و در ساعت 50/7 دقيقه بامداد دستور آتش صادر شد.
جيهند خان كه مسير عقب نشينى را در خطر ديد و تصور كرد كه بيش از 5000 تن از افراد دشمن بر وى هجوم آوردهاند فى الفور بر جمازه (شتر سوارى) خود نشست و راه گريز را در پيش گرفت. افرادش نيز در پى او با چنان سرعتى روبه هزيمت نهادند كه تا ساعت 9 بامداد تمامى آنها از عرصه نبرد ناپديد شدند. هفت تن از افراد دشمن، منجمله پسر جيهند خان نيز كشته شدند. تنها سه نفر از افراد ژنرال دير مجروح شدند.
نيروهاى بريتانيا به پيشروى خود ادامه داده و عصر همان روز به چاهزار رسيدند و چون بيم آن مىرفت جيهند خان از اصل ماجرا با خبر گردد لذا ژنرال به تعقيب او ادامه داد و او كه بسيار وحشت زده بود، پيام امان نامه را پذيرفت و در 17 آوريل / 28 فروردين همين سال تسليم گرديد.
روز قبل نيز خليل خان گمشاد زايى خود را تسليم كرده بود. جيهند خان و خليل خان سوگند ياد كردند كه خود يا افراد طوايفشان ديگر بر ضد بريتانيا اقدام نخواهند كرد و حتى حاضر شدند افرادشان را جهت تصرف قلعه خاش در اختيار ژنرال دير قرار دهند و بدين ترتيب قلعه خاش نيز بدون مقاومت سقوط كرد.
قلعه خاش بر محيط پيرامونش اشراف داشت و از آب مكفى نيز برخوردار بود و مراتع و كشتزارهاى نسبتا چشمگيرى در اطرافش وجود داشت و براى تسلط بر ناحيه سرحد مركز مناسبى را تشكيل مىداد و ژنرال دير بر آن شد آن را در اختيار داشته باشد، لذا به عشاير اطلاع داد كه قلعه خاش را به عنوان وثيقهاى در برابر حسن رفتار آنها نگه مىدارد.
در 14 مه / 24 ارديبهشت ژنرال دير طى ارسال گزارشى به هندوستان اظهار داشت كه استخدام نفرات به خوبى پيشرفته و ناحيه سرحد تقريبا آرام گرديده است و قصد دارد خاش را در تصرف نيروهاى بريتانيا نگهدارد فورا براى احداث يك قرارگاه قابل دفاع در خاش اقدام گرديد و در پايان ماه سواره نظام به همراه دو عراده توپ كوهستانى و حدود صد سرباز از نيروهاى نوزدهم پنجابى و چهار مسلسل حفاظت از آن را بر عهده گرفتند.
در مورد نحوه كنترل نيروهاى چريكى مختلفى كه استخدام شده بودند سؤتفاهمهايى پيش آمد و حكومت هند تصميم گرفت كه موقعيت ژنرال دير و افسران سياسى را در اين مورد به صورت دقيقترى مشخص سازد. لذا تصميم گرفته شد كه نيروهاى چريك مزبور از جهت سازمانى و ادارى تماما در اختيار مقامات سياسى باشند؛ يعنى چريكهاى هزاره و سيستانى تحت سرپرستى ميجر پريدو قرار گيرند (كه مشاور سياسى ژنرال دير براى امور سيستان و قائن بود) و چريكهاى سرحد نيز تحت سرپرستى افسر سياسى قرار گيرند كه قرار بود براى ناحيه سرحد منصوب گردد. فرماندهى عملياتى آنها صرفا در اختيار ژنرال دير بود و امر آموزش آنها نيز زير نظر وى انجام مىشد.
انگليسىها در جهت تسلط هر چه بيشتر در سال 1917 .م / 1296 ه .ش براى احداث راه شوسه زاهدان تربت حيدريه، عمليات ساختمانى اين راه را آغاز نمودند آنان ناحيه حرمك را اشغال و يك هنگ كامل در اين محل مستقر كردند.
بلوچهاى متدين و آزاده و وطن پرستان بلوچستان كه با استقرار قواى انگليس در خاك ايران مخالف بودند، شبانه به اردوى مزدوران انگليس، حملهور شدند و حدود 100 تن از آنان را كشتند؛ از اين رو ارتش اشغالگر انگليس، مجبور به عقب نشينى شد، ولى مدتى بعد مجددا به اين ناحيه وارد شدند و بناهاى ديگرى در پيرامون حرمك ساختند و سنگرهايى نيز احداث نمودند و به صورت دفاعى در آنجا استقرار يافتند.
در اين زمان سردار جمعه خان (جما خان) به جاى پدرش به رياست طايفه اسماعيل زايى انتخاب شد، وى طوايف بلوچ را دعوت به مبارزه با قواى انگليس كرد و يك جبهه متحد تشكيل داد. او در حدود 55 كيلومترى زاهدان، در محلى به نام «گورستانى» با نيروهاى انگليس وارد نبرد شد. در اين نبرد 18 نفر از طايفه اسماعيلزايى (از جمله 6 برادر سردار، جماخان) و تعدادى از مردم طوايف ديگر كشته و 75 نفر سرباز انگليسى نيز به هلاكت رسيدند.
به هر حال انگليسىها، علىرغم حملات پىدرپى تفنگچيان وطن پرست بلوچ در زاهدان ماندند. سردار ايدوخان، رئيس طايفه ريگى، كه روابط نزديكى، با انگليسىها داشت، به نمايندگى از سوى آنان نزد سردار جماخان آمد و بيان كرد كه بيا تا با فرمانده قواى انگليس خون بست كنيم.
سردار جماخان اين پيشنهاد را پذيرفت و به اتفاق سردار ايدوخان به خاش رفت و با انگليسىها صلح كرد و در برابر خون هر نفر اسماعيل زايى سى هزار ريال گرفت.
فرمانده انگليسى به سردار جماخان گفت كه بيا تا با هم پيمان دوستى ببنديم. سردار جماخان پاسخ داد كه بايد بروم و با مردم طايفه خود مشورت كنم به مشورو بر مىگردد و پس از شورو با عشاير اسماعيل زايى، پاسخ ژنرال انگليسى را چنين مىنويسد:
پدر كشتى و تخم كين كاشتى پدر كشته را كى بود آشتى