ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان ایلام

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

نام عيلام (ايلام) بابلى است. ايلام در زبان بابلى به معنى سرزمين بلند و كوهستانى است. بابلى‏ها قسمت مرتفع سرزمينى را كه در خاور كشورشان قرار داشت.

الامتو يا الام يا ايلامتو يعنى كوهستان و شايد كشور [محل] طلوع خورشيد، به معنى مشرق مى‏ناميدند. در ظاهر اين سه نام ار كلمه «الامو» [ELLAMU] گرفته شده كه ريشه اين كلمه را هم آشورى دانسته‏اند.

برخى نير معتقدند كه ايلام واژه‏اى است مركب از دو كلمه ايل و ام به معنى سرزمين بلند مى‏باشد.

ام در زبان گيلكى به صورت پسوند با مفهوم بلند مى‏باشد كه به مفهوم جايگاه در آخر واژه‏اى ظاهر مى‏شود. برخى نيز عيلام را بر گرفته از نام عيلام پسر سام بن نوح عليه‏السلام مى‏دانند.

كلمه ايلام با هر دو نگارش، با همزه (ايلام) وعين (عيلام) صحيح است، اما در زبان فارسى، نوشتن آن، با همزه متداول است.

لازم به ذكر است كه اين منطقه در گذشته نامهاى متعددى به خود گرفته است. قديمى‏ترين نام اين منطقه، (استان ايلام)، جلگه آريوخ بوده است. تا قبل از سده 13 ميلادى اين منطقه به اريوحان شهرت داشته است.

پيش از اسكندر نام آريوخ به سبد تغيير كرده است و با پيشوند «ماه» به معنى «سرزمين» به صورت ماه سبد يا ماه سبدان در آمده است. در دوره اعراب به ماسبذان تغيير كرد است.

در دوره قاجار اين منطقه به حسين آباد والى معروف بوده است و در سال 1315 به ايلام تغيير نام يافته است.

اين نام به صورت‏هاى ديگر نيز در كتب جغرافى آمده است. از جمله به شكل ماسبتان، كه گفته شده كلمه «ما» صورت ديگر لفظ «ماد» است.

همچنين استرابون از آن با نام ماساباتيس ياد مى‏كند.

پلينى آن را مزو باتن ناميده است.


دتونيسيوس ساكنان اين منطقه را مزاباتى و بطلميوس آنان را سامباتايى مى‏نامند. ديودروس از آنان به سمبنه ياد مى‏كند.

موسى خورنى اين ولايت را به نام ماى سپتا آورده است.

ايلامى‏ها نام سرزمين خويش را به خط ميخى به صورت «هلتامتى» يا «هتامتى» مى‏نوشته‏اند و شايد، آن را «التامت» تلفظ مى‏كردند.

نام مزبور به معنى «سرزمين خدا» بوده است.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

دوره ما قبل تاريخ «عهد دوم

آغاز اين دوره كه عهد دوم نام دارد، حدود 5000 سال پيش از ميلاد است. اساس زندگى اجتماعى انسان در اين زمان، مستقر شدن در مراكز تجمعى است، كه آنها را روستاهاى ما قبل تاريخ ناميده‏اند.

كاوش‏هايى كه در سال 1343 ه .ش در تپه گوران واقع در دره هليلان استان ايلام، انجام شده، نشان داد، كه در لايه‏هاى زيرين اين تپه، مربوط به 6500 سال ق.م، دهكده‏اى نيمه مسكونى، با خانه‏هايى از چوب، وجود داشته است.

اين دهكده به تدريج تا سال 5800 قبل از ميلاد، به صورت آبادى كاملا مسكونى، با خانه‏هاى آجرى در آمده است.

همچنين آثار بدست آمده در كاوش‏هاى باستانشناسى در منطقه ايلام توسط باستان شناسانى نظير مادام ديوافولا و جورج كامرون و پروفسور والترهينتس، نقش منطقه‏اى پشتكوه را در تكوين و شكل‏گيرى تمدن و امپراتورى ايلام و پيوند آن را با دشت‏هاى حاصلخيز خوزستان تاييد مى‏كند.

در منطقه ايلام، آثار كوره‏هاى ذوب فلز، و شايد قديمى‏ترين نوع آن در جهان، يافت شده است. ساكنان بين النهرين براى رفع نيازهاى خود، در زمينه فلز كارى، به معادن و صنعت فلز كارى منطقه زاگرس (استان ايلام امروزى) وابسته بوده‏اند، زيرا قبايل ساكن در پشتكوه (ايلام)، استاد اين صنعت بوده‏اند.

سرزمين ايلام، نقش بسيار مهمى، در گسترش صنعت فلز كارى در قلب آسياى غربى، داشته است.

به‏هر حال ساكنان ايلام باستان با وجود نزاع و درگيرى چهارهزارساله با حكومت بين‏النهرين و هجوم مداوم آنها براى به دست آوردن منابع معدنى مورد نيازشان در اين سرزمين، از قبيل سنگ لاجورد، مس، آهن و چوب توانستند پايدار بمانند و تمدن خود را حفظ كنند و پايه گذار تمدن براى آريائى‏هاى تازه وارد گردند.

دوره قبل از مادها

در هزاره سوم ق.م، ايلام وارد زندگى سياسى و تاريخى خود شده است. در اين دوره، ايلام باتمدن‏هاى اطرافش، بابل، آكد، سومر و آشور درگير بود و چندين با مورد تهاجم قبايل اطراف خود قرار گرفته است.

در هزاره سوم ق.م عيلام به تصرف آكاد درآمد. سپس سومريان آن را تصرف كردند. با تشكيل دولت بابل، بابلى‏ها و عيلامى‏ها با هم متحد شده و حكومت ايلام را بدست آوردند.

در سده 14 ق.م كاسى‏ها ايلام را تصرف كردند و در آخر سده 14 عيلام خود را مستقل خواند.

در سالهاى 1207 ـ 1171 ق.م دولت عيلام به اوج قدرت و عظمت رسيد و در اواخر هزاره دوم ق.م انحطاط سريعى در آن پيش آمد و عيلام به تصرف بابل درآمد.

در سالهاى 705 ـ 681 ق.م عيلاميها بابل را تصرف كرده و به تبعيت خود در آوردند. از اين زمان بين عيلام و آشور بر سر بابل جنگ مداوم بود. در زمان حكومت آشور بانى پال، عيلام به تصرف آشوريان در آمد.

در سال 645 ق.م آشور بانى پال به ايلام لشكر كشيد و بسيارى از ايلاميان را به قتل رساندند. حتى استخوان پادشان و اشخاص نامى ايلام را از قبر بيرون آوردند و به نينوا منتقل نمودند.

استان ايلام در دوره ماد (708ـ550 ق.م) جزو ايالت عيلام بود كه در زمان حكومت هووخ شتره يا كياكسار جزء ساتراپ‏نشين هشتم دولت ماد محسوب مى‏شد.

دوره هخامنشيان

قبل از كورش كبير سه پادشاه از هخامنشى به نامهاى يتپس، كورش اول و كمبوجيه در انزان يا انشان (ايلام) حكومت كردند. البته تا زمان كورش كبير پادشاهان هخامنشى هر چند كه بر پارس و ايلام پادشاهى كردند اما زير نفوذ پادشاه بابل، آشور و ماد بودند. كورش درسال 550 ق.م بر تخت پادشاهى پارس و ايلام نشست.

او كشور وسيع خود را به 20 ساتراپى تقسيم كرد و براى هر ساتراپ استان حاكمى گماشت. استان ايلام امروزى جزو ساتراپى عيلام بود. پس از جلوس داريوش بر تخت پادشاهان هخامنشى، ايلام اولين ولايتى بود كه علم طغيان عليه او بر افراشت. در فاصله كمتر از 5 سال (520 ـ 517 ق.م) سه شورش توسط ايلامى‏ها عليه داريوش صورت گرفت كه همگى سركوب شد. در دوره هخامنشيان، ايلام و لرستان و خوزستان به نام اووج يا سوزيانا سومين ايالت از 31 ايالت اين سلسله بوده است.

دوره اسكندر (سلوكيان)

پس از در گذشت داريوش سوم، اسكندر مقدونى بر سرزمين هخامنشيان تسلط يافت و ايران و ازجمله عيلام را به تصرف در آورد. پس از اسكندر، ميراث اوبين سردارانش تقسيم شده در اين دوره استان ايلام امروزى جزو ساتراپ نشين ماد بزرگ به شمار مى‏رفت.

دوره اشكانيان

در دوره اشكانيان، ايلام تحت تسلط آنها، و اين منطقه به همراه لرستان يكى از ولايات آنان بوده است. در اين دوره منطقه ايوان جزء قلمرو دولت ماد محسوب مى‏شد. در اواخر اين دوره، شهر سازى در منطقه شروع شد و طاق شيرين و فرهاد واقع در تنگ كوشك از آثار اين دوره مى‏باشد.

دوره ساسانيان

در زمان ساسانيان استان ايلام جزو سرزمين پهله، يعنى استان بزرگى كه بعدها اعراب آن را جبال ناميدند، بوده است در اين دوره شهر شيروان يا سيروان ازايالت ما سبذان (ايلام كنونى) حاكم نشين بوده است. دره شهر (داراشهر) و شيروان محل ييلاقى بعضى ازامراى دوره ساسانى بوده است. در اين دوره، منطقه ايلام يكى از مراكز قدرت ساسانيان بوده است. قلعه شميران در اين دوره بوجود آمده همچنين شهر اريوحان كه از موقعيت خاصى برخوردار بود به عنوان مركز ايالت بزرگ ماه سبدان برگزيده شده است كه برخى‏از نويسندگان آن را شهر كنونى ايلام ذكر كرده‏اند. در زمان حكومت يزدگرد ايلام توسط فردى بنام هرمزان اداره مى‏شد. و در پى هجوم اعراب پسرش آذين در برابر هجوم آنها مقاومت كرد.

دوره اسلامى

در هنگام حمله اعراب به ايران، حكومت خوزستان از جمله ايلام و لرستان در دست هرمزان بود. هرمزان پس از شكست ايران در قادسيه به ميان قوم خويش رفت و با كمك آنها براى حمله به اعراب به سوى دشت ميشان رفت دو سپاه در دشت ميشان در كنار نهر تيرى موضع گرفتند. ابتدا اعراب شكست خوردند. اما عده‏اى از جنگاوران كوفه به يارى ديگر اعراب مهاجم آمدند. اعراب نهر تيرى را تصرف كردند و در مقابل اهواز اردو زدند، ولى چون قدرت مبارزه با هرمزان را نداشتند با او صلح كردند. پس از مدتى بين آنها اختلاف افتاد و بين آنها جنگ واقع شد.

هرمزان پس از تحمّل شكست روانه رامهرمز شد و منطقه سوق الاهواز تا شوشتر در سال 17 يا 19 هجرى به تصرف مسلمانان درآمد. در رامهرمز، هرمزان تقاضاى صلح كرد و اعراب نيز پذيرفتند.

پس از مدتى هرمزان به اميد يارى مردم فارس، به قصد آزاد سازى اهواز از رامهرمز حركت كرد. در منطقه اربك با سپاه مسلمانان درگير شد و پس از چند روز درگيرى هرمزان اسير شد و به مدينه نزد عمر فرستاده شد و در آنجا اسلام آورد.

پس از دستگيرى هرمزان، پسرش آذين كه بر قلمرو پدر حكومت يافته بود سپاهى بزرگ براى مبارزه با اعراب فراهم كرد. با حركت او به سمت ماسبذان عمر سپاهى به مقابله با او فرستاد. در محلى به نام هندف دو سپاه به هم رسيدند و جنگ در گرفت و آذين نيز دستگير و كشته شد. ساير سپاهان اونيز پراكنده و فرارى شدند.

سپاه عرب پس از آن به ايالت ماسبذان رفت و آنجا را تصرف نمود. به اين ترتيب ماسبذان يكى از مرزهاى كوفه گرديد. تا سال 127 ه .ق حكام اين نواحى از سوى خلفاء سپس بنى اميه و بنى مروان تعيين مى‏شد. اما در سال 128 ه .ق عبدالله بن معاويه از نوادگان جعفر طيار بر اين نواحى دست يافت و مدت يكسال بر اين نواحى حكومت كرد.

دوره عباسى

در سال 214 ه .ق حكومت منطقه جبال به على بن هشام از سرداران مامون واگذاشته. او بر مردم ظلم و ستم زيادى روا داشت با شكايت مردم به دستگاه خلافت مامون فردى را براى مجازات او فرستاد او را دستگير كرد و سرش را جدا نمودند و پس از گرداندن سرش در شهرها سر او را به دريا انداختند. پس از على بن هشام حكومت منطقه جبال به خاندان ابو دلف سپرده شد. اين خاندان تا سال 281 ه .ق بر اين نواحى حكومت كردند.

دوره آل بويه

در زمان مردآويج، على بويه كه يكى از سرداران وى به شمار مى‏رفت، به حكومت كرج، جبل و نواحى آن برگزيده شد. مرداويج از كرده خود پشيمان شد و اقدامات او على را بد گمان كرد، لذا على تصميم گرفت به دستگاه خلافت بپيوندد. او خراج كرج و نواحى را جمع كرد و سپس بر لرستان و اصفهان و كرج تسلط پيدا كرد. در سال 322 ه .ق مرداويج در اصفهان در گذشت و تمام قلمرو حكومت مرداويج به دست على ابن بويه افتاد. پس از على، برادرش حسن (ركن الدوله) نواحى او را بدست گرفت. در بلاد جبل و عراق عجم بين او و امراى سامانى جنگهاى خونينى رخ داد. كه غالبا او پيروز بود. با گسترش قلمرو حكومتش با وشمگير بن زياد هم مرز گرديد و با او نيز جنگهايى نمود و پيروز شد.

پس از مرگ ركن الدوله، حكومت جبال به فخر الدوله واگذار شد. بين او و برادرش عضدالدوله اختلاف بود. پس از 3 سال درگيرى عضد الدوله سرزمين‏هاى او را گرفت و به برادر ديگرش مؤيد الدوله واگذار كرد. در سال 373 ه .ق مؤيد الدوله درگذشت و فخرالدوله بار ديگر به حكومت جبل رسيد.

پس از مرگ فخرالدوله، حكومت جبل به خاندان حسنويه واگذار شد. پس از مرگ حسنويه، پسرش بدر از سوى عضدالدوله به حكومت جبل منصوب شده در زمان حكومت او منطقه آباد شد. و حدود 3 هزار مسجد و كاروانسرا ساخته شد. در سال 406 ه .ق فرهاد پسر مرداويج به حكومت نواحى جبل رسيد.

در سال 414 ه .ق سماءالدوله، آخرين ديالمه همدان به قصد تصرف منطقه جبال بر فرهاد تاخت و فرهاد به علاء الدوله كاكويه پناه برد. علاء الدوله به همدان لشكر كشيد و سماء الدوله را دستگير كرد. فرهاد تا سال 422 ه .ق در منطقه جبل حكومت كرد. در اين سال لشكر خراسان به منطقه تاختند و آنجا را متصرف شدند و تاش فراش از طرف سلطان مسعود غزنوى به حكومت بلاد جبل منصوب شد.

دوره اتابكان (لر كوچك)

از قرن پنجم به بعد لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لر كوچك تقسيم گرديد. لر كوچك شامل خرم آباد و ايلام مى‏بوده است. از قبل از استيلاى مغول و تامدتى بعداز برافتادن ايلخانان، اين دو قسمت داراى امرايى نيمه مستقل تحت عنوان «اتابكان» بودند. تا سال 505 ه .ق لر كوچك در حيطه فرمان حكام عراق عجم بود. فرمانروايى سلسله اتابكان لر كوچك بر قسمت شمال و غرب لرستان از سال 580 ه .ق شروع شد.

در حدود سال 570 ه .ق شجاع الدين خورشيد بر تمام لر كوچك دست يافت و با طايفه خودش (جنگروى) كه زير نظر رقيب او بود به جنگ پرداخت. در اين جنگ او دژ سياه را در مانرود واقع در ولايت سمهاتصرف كرد و مانرود را در اختيار گرفت. پس از اين واقعه خليفه از شجاع الدين خواست تا قلعه منگره واقع در شمال قيراب را تسليم كند. او نيز قلعه راتسليم نمود و در عوض ولايت طرازك از توابع خوزستان به او واگذار شد.

شجاع‏الدين شخصى متصف به صفات پسنديده بود و به خاطر سلوكش روز به روز بر وسعت قلمرو حكومتش افزوده شد به طورى كه در غرب ايران حكومتى نميه مستقل تشكيل داد و پايه حكومت اتابكان لر كوچك را مستحكم كرد. در زمان شجاع الدين، تركان بيات به قلمرو اتابك حمله كردند و خرابى و خسارت زيادى به جاى گذاشتند. او عده‏اى را به حوالى بروجرد روانه كرد و در نزاعى كه رخ داد و سپاهيان اتابك پيروز شدند و امير بيات اسير گرديد.

پس از مرگ شجاع الدين چندين تن در منطقه به حكومت رسيدند تا اينكه عزالدين گرشاسف به حكومت رسيد. حسام الدين خليل به جنگ با او پرداخت و سپس از شكست عزالدين و قتل او، قسمتى از كردستان رانيز تصرف نمود، حاكم كردستان، سليمان شاه با كمك و حمايت المستعصم بالله خليفه عباسى، موفق شد حسام الدين را مغلوب سازد. حسام الدين به مغولان توسل جست و از سوى مغول به شحنگى لر كوچك منصوب گرديد.

در سال 640 ه .ق سليمان شاه بار ديگر به كمك 69000 نفر از لشكريان خليفه بر حسام الدين تاخت و او را به قتل رساند. مغولان به بهانه قتل شحنه خود توسط سليمان شاه با ده هزار سوار به طرف همدان و بغداد آمدند. اما توسط نيروهاى خليفه عباسى شكست خوردند.

دوره مغول

پس از مرگ حسام الدين، بدرالدين مسعود به جاى او نشست و چون در اين زمان (640 ه .ق) لرستان در اشغال كردها (نيروهاى شاه سليمان) و اعراب (نيروهاى عباسى) بود بدر الدين مسعود به اردوى منگوقاآن رفت و از خان مغول استمداد طلبيد. او نيز هلاكوخان را به يارى او فرستاد و با حمله هلاكوخان، سليمان شاه كشته شد و با فتح بغداد خلافت عباسيان نيز به پايان رسيد. بدرالدين از سوى هلاكوخان به حكومت لرستان منصوب شد.

در سال 658 ه .ق بدر الدين از دنيا رفت و فرزندش تاج الدين به حكومت لرستان منصوب گرديد. ولى پس از مدتى در سال 667 ه .ق به علت اختلاف بين او و عمال مغول، توسط مغولان به قتل رسيد.

پس از او دو تن از فرزندان بدرالدين بر اين منطقه حكومت كردند كه مدت فرمانروايى‏شان 15 سال طول كشيد كه در طول اين مدت غالبا با همسايگان در جنگ بودند.

مقارن با سلطنت ابو سعيد، شجاع الدين محمود به حكومت لرستان رسيد او در امر حكومت موفق نبود، بنابراين در زمان او بى نظمى رونق گرفت و شورش‏هاى دامنه‏دار و طغيانهاى پى‏درپى وجود آمد و در نقاط مختلف لرستان ناامنى و شرارت جايگزين امنيت شد. پس از او فرزندش ملك عزالدين به حكومت رسد. او با شاه شجاع، اتابك فارسى و امراى سلغرى طرح دوستى ريخت و بنابراين روابط دوستانه و نزديكى ميان امراى عراق عجم، باعث پيشرفت منطقه گرديد.

دوره تيموريان

در اواخر دوره حكومت ملك عز الدين (785 ه .ق)، تيمور به خرم‏آباد هجوم برد و ملك عزالدين را دستگير و تبعيد نمود. مردان دلاور آن مناطق را دستگير و به قتل رساند. پس از مدت اندكى مناطق لرستان را آشفته ديد. عزالدين را آزاد كرد و قرار شد كه سالانه به دولت تيمور خراج بپردازد.

زمانى كه ماموران ماليات براى وصول ماليات مراجعه كردند عزالدين قادربه پرداخت ماليات معهود نبود، ماموران به او بى احترامى كرده و ناسزا گفتند.

فرزندش كه تحمل اين رفتار را نسبت به پدرش نداشت. قصد قتل ماموران را نمود. عمال تيمور متوجه قصد او شدند، و او نيز مجبور به فرار شد. عزالدين توسط نيروهاى تيمور، دستگير و به قتل رسيد. در سال 804 ه .ق امير تيمور، كردستان، كرمانشاهان، لرستان و توابع آن رابه انضمام ساير سرزمينهاى غربى را كه در فرمان ملك عزالدين بود، به نوه‏اش عمر ميرزا واگذار كرد.

دوره صفويه

از آغاز حكومت صفويه به بعد، منطقه لر بزرگ به سرزمين‏هاى بختيارى و كهكيلويه و منطقه لر كوچك به لرستان فيلى معروف شدند. اتابكان لرستان در دوران آشفتگى ايران بر اثر فشار دولت عثمانى خراج خود را به بغداد مى‏فرستادند اما با تشكيل دولت صفويه به حمايت از آنان پرداختند.

در زمان شاه طهماسب صفوى، فردى به نام شاه رستم بر لرستان كوچك حكومت مى‏كرد. و مورد حمايت دولت عثمانى بود و خراج خود رابه آنان مى‏پرداخت شاه طهماسب جهت قطع وابستگى او، سپاهى رابه لرستان فرستاد و او را دستيگر و به قزوين تبعيد نمود. پس از مدتى دوباره شاه صفوى حكومت لرستان رابه او واگذار كرد.

پس از مرگ شاه رستم، فرزندش اغور به حكومت منطقه رسيد كه برادرش جهانگير به او خيانت كرده و حكومت مناطق لر كوچك را در قبضه خود گرفت. او حدود 9 سال حكومت كرد.

سرانجام غرور و گردنكشى او سبب شد كه عده‏اى سپاهى از سوى شاه صفوى براى دستگيرى او به لرستان گسيل گردند و در نبردى كه بين فرستادگان صفوى و سواران لر اتفاق افتاد، جهانگير خان كشته شد. و فرزندش شاه رستم رادر قلعه الموت زندانى گرديد. پس از مدتى رستم خان (شاه رستم ثانى) به سمت اتابكى (لله گرى) يكى از دختران شاه طهماسب در لرستان منصوب شد. برادر رستم كه محمدى نام داشت با او مخالف بود همواره ازايلام (پشتكوه) به لرستان حمله مى‏كرد. سرانجام بين دو برادر توافق شد كه پشتكوه در اختيار محمدى و پيشكوه در دست رستم خان باشد. پس از مدتى محمدى، توسط رستم خان دستگير و زندانى شد. فرزندان محمدى كه مشهورترين آنان شاهوردى خان بود، عليه حاكم لرستان (رستم خان) طغيان نمودند و اوضاع لرستان كاملا آشفته گرديد.

فرزندان محمدى در شهرهاى غرب تا همدان به قتل و غارت پرداختند و نا امنى بر اين منطقه سايه افكند. محمدى نيز توانست باحيله‏اى از دست قزلباشان بگريزد و خود را به لرستان برساند و قدرت را بدست بگيرد و رستم به قزوين فرار كرد. پس از درگذشت محمدى، فرزندش شاهوردى خان به حكومت مناطق لر كوچك رسيد و به تركان عثمانى نزديك شد. پس از مدتى كه بين شاه عباس صفوى و دولت عثمانى قرار داد صلح منعقد شد، شاهوردى از شاه پوزش خواست و شاه صفوى به او لقب خانى داد.

شاهوردى خان كه در صدد توسعه قلمروش بود در بروجرد يكى از نيروهاى شاه صفوى را به قتل رساند و تمام ناحيه بيات و بروجرد را بر قلمرو خود افزود. اين اقدام سبب شد كه شاه صفوى از او خشمگين شده و به لرستان حمله كند. شاهوردى از لرستان به صيمره گريخت و سپس به خاك عثمانى پناه برد.

پس از مدتى دوباره از راه پشتكوه و ايلام وارد لرستان شد و به تاخت و تاز پرداخت و از شاه عباس صفوى امان نامه گرفت. ولى شاه عباس كه از قدرت و سركشى او احساس خطرى كرد و با حمله‏اى ناگهانى او را شكست داده و سر از تنش جدا نمود. با مرگ او دوران اتابك لركوچك كه از سال 570 ه .ق شروع شده بود در سال 1006 پايان يافت.

پس از قتل شاهوردى خان، لقب حاكم لرستان از اتابك به والى تبديل گرديد. پس از شاهوردى، حسين خان به حكومت لرستان رسيد. در يكى از جنگهاى ايران و عثمانى، شاه عباس او را براى مقابله با تركها در لرستان به منطقه اعزام كرد. در اين جنگ حدود 500 نفر از لشگريان نفر از قشون عثمانى كشته شدند. با رسيدن قواى كمكى براى عثمانى، سپاه ايران عقب نشينى كرد.

در سال 1026 ه .ق سپاه غارتگر عثمانى (خليل پاشا) به نهاوند و همدان و حدود لرستان رسيدند. حسين خان با سپاهى به مقابله آنهارفت و آنها را سركوب نمود. پس از حسين خان، فرزندش شاهوردى خان، والى حكومت لرستان شد. در سال 1034 ه .ق او به كمك اكراد در مقابل حمله عثمانى از كشور دفاع نمود و سپس در محاصره تبريز به شاه صفى پيوست. همچنين او ايل باجلان را كه قصد پيوستن به عثمانيها را داشت به سختى شكست داد و سران ايل را دستگير نمود.

پس از شاهوردى خان به ترتيب على قلى خان، منوچهر خان و حسين خان ثانى به سمت والى لرستان منصوب شدند. پس از حسين خان ثانى، شاهوردى خان به حكومت رسيد. او ابتدا برادرش على مردان خان را به كرمان تبعيد كرد. پس از فرار عليمردان خان، حسين خان با او مصالحه كرد و با افاغنه مهاجم به ايران جنگيدند.

سپس به تحريك شاهوردى خان ميان سپاه على مردان خان اختلاف افتاد و سپاه او در برابر افاغنه شكست خورده پس ازاين شكست، عليمردان خان براى تلافى آنچه در گذشته روى داده بود، شاهوردى خان رادستگير و كور كرد. در سال 1127 ه .ق نيروى‏هاى عثمانى به خرم آباد حمله كردند. على مردان خان قبل از ورود آنان دستور تخليه شهر را داد و خود با سپاهى به سوى بغداد روانه شد. سپاه عثمانى باشنيدن خبر حمله به بغداد نيروهاى خود را از خرم آباد دور كرد و بدين ترتيب بدون درگيرى، نيروهاى عثمانى از منطقه رانده شدند. شاه طهماسب پس از صلح با دولت عثمانى، لرستان را به آنها سپرد. على مردان خان نيز خود را به دولت عثمانى نزديك كرد و تازمان نادر شاه افشار در منطقه حكومت كرد.

دوره افشاريه

در دوره افشاريه منطقه ايلام شاهد تجاوزهاى متعدد دولت عثمانى به ايران بود. در سال 1143 ه .ق نادر با عثمانى وارد جنگ شد و آنان را در نزديكى همدان شكست داد. در همين وقت افغان‏ها به خراسان حمله كردند كه نادر به مبارزه و سركوب آنها پرداخت. شاه طهماسب دوم در اين هنگام بى اجازه نادر با عثمانى وارد جنگ شد و شكست خورد.

در سال 1145 ه .ق شاه طهماسب قرار دادى با عثمانى منعقد كرد. كه به موجب آن ايلام و لرستان در اختيار عثمانى قرار مى‏گرفت. اما نادر اين پيمان را بى اعتبار دانست و با عثمانى به جنگ پرداخت و مناطقى از عراق را نيز متصرف شد. تا سال 1159 ه .ق حملات اين دو كشور به يكديگر ادامه داشت.

در سال 1151 ه .ق على مردان خان برمنطقه ايلام و لرستان حكومت كرد. پس از او، تيغن از اهالى لرستان به حكومت منطقه رسيد كه پس از مدتى توسط اسماعيل خان كشته شد و او حكومت را بدست گرفت. دوران حكومت اسماعيل خان والى (فيلى) مصادف با قتل نادر شاه افشار بود. سرداران نادر بر سر قدرت در نبرد بودند. اسماعيل خان به كريم خان زند پيوست و در صدد كمك به او برآمد. اما او در جنگ كريم خان با على مردان خان بختيارى با وى همراه شد و عليه كريم خان به جنگ پرداخت. در اين جنگ عليمردان خان كشته شد و اسماعيل خان پس از شكست متوارى شد.

دوره زنديه

پس از اينكه كريم خان زند بر مخالفانش پيروز شد و خود را پادشاه ايران خواند، اسماعيل خان را از حكومت لرستان عزل نمود. اسماعيل خان در برابر حكمران جديد مقاومت كرد. كريم خان نيرويى براى سركوبى او فرستاد. در پشتكوه (ايلام) طرفين با هم درگير شده و اسماعيل خان شكست خورد و به كوهستان پناه برد و تا مرگ كريم خان در آنجا ماند. پس از مرگ كريم خان از پناهگاه بيرون آمد و حكومت منطقه را به دست گرفت و بر تمام منطقه لرستان مسلط شد و با فرستادن هدايايى به دربار آقا محمد خان قاجار، حكومت خود را در منطقه تحكيم بخشيد.

در اين دوره در منطقه ايوان خاندان كلهر حكومت داشتند و به سبب ازدواج كريم خان با دخترى از اين ايل موقعيت ممتازى را كسب كرده بودند و در اوج قدرت بودند. در اين زمان خاندان كلهر به سركردگى على خان شورشيان منطقه الشتر و اليگودرز را سركوب كردند.

مهمترين رويدادهاى زمان على خان علاوه برجنگ‏هاى متعدد با عثمانى‏ها بستن رودخانه گنگير بود كه آب آن به مندلى در كشور عثمانى وارد مى‏شد مى‏باشد. با بسته شدن رودخانه كنگير نيروهاى عثمانى بخش وسيعى از ايلام را از سومارتا، گردنه دوبراله را اشغال كردند اما با حمله نيروهاى عليخان مجبور به عقب نشينى شدند و سرانجام بين آنها و دولت عثمانى قراردادى منعقد شد كه به موجب آن دولت عثمانى سالانه مبلغ 500 تومان باج آب از طرف حكومت بغداد به حكومت كلهر بپردازد. اين قرارداد تا اواخر حكومت قاجاريه به قوت خود باقى ماند.

دوره قاجاريه

در زمان آقا محمد خان قاجار، حكومت اسماعيل خان در منطقه مورد تائيد قرار گرفت اما پس از مدتى آقا محمد خان حكومت را به عليقلى خان واگذار نمود. در زمان فتح على شاه قاجار لرستان به دومنطقه پشتكوه (ايلام) و پيشكوه (خرم آباد) تقسيم شد و مركز پشتكوه، از خرم آباد به ايلام، كه در آن زمان ده بالا نام داشت، منتقل گرديد. پس از مرگ اسماعيل خان، حسن خان فرزند محمدخان به قدرت رسيد.

در اين زمان حسن خان از سوى فتحعلى شاه مامور سركوبى حسين قلى خان شد كه عليه حكومت مركزى شورش كرده بود. حسن خان نيز او را دستگير كردو حتى طوايف حامى او را نيز در هم كوبيد و به پشتكوه بازگشت. او حدود 40 سال بر ايلام و پشتكوه حكومت كرد. پس از او فرزندانش به حكومت رسيدند. آخرين والى از اين خاندان غلامرضا خان بود كه در سال 1317 ه .ق به قدرت رسيد. او ياغيان دير كوند را سركوب نمود. در سال 1321 ه .ق فرزندش امان الله خان (صارم السلطنه) بر عليه او قيام كرد و غلامرضا خان به ايوان پناه برد. پس از مدتى پسر و پدر با هم صلح كردند و غلامرضا خان در پيشكوه صاحب قدرت گرديد. او با دشمنان مشروطه ارتباط داشت و از ياران و فادار سالار الدوله به شمار مى‏رفت. او در اواخر دوران قاجار با شيخ خزعل متحد گرديد ولى با دستگيرى شيخ خزعل تنها ماند.


منابع