ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان لرستان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

وجه تسميه واژه «لُر» هنوز به درستى معلوم نشده است. حمدالله مستوفى در كتاب تاريخ گزيده مى‏نويسد: «وقوع اين اسم بر آن قوم به وجهى كه گويند از آن است كه در ولايت مانرود [منطقه ماديان رود كوهدشت] دهى است كه آن را كرد خوانند و در آن حدود بندى است كه به زبان لُرى كول خوانند و در آن بند موضعى است كه آن را لُر خوانند. چون در اصل ايشان از آن موضع برخاسته‏اند از آن سبب ايشان را لُر گويند. وجه دوم آن كه به زبان لرى كوه پُر درخت را لِر گويند (به كسر حرف «ر»). به سبب ثقالت حرف «ر»، كسر «لام» را به ضمه بدل كرده‏اند و لُر گفتند. وجه سوم شخصى كه اين طايفه از نسل او هستند، لُر نام داشته است.»

شايد علت نسبت دادن لرها به اين محل [منطقه لرستان فعلى] مربوط به خاطره شهر «اللور» باشد كه جغرافى‏دانان عرب درباره آن صحبت كرده‏اند و امروز نام صحراى لور (واقع در شمال دزفول) هنوز زنده است. چند محل ديگر نيز يافت مى‏شود كه نام آنها متشابه با «لور» مى‏باشد از آن جمله «لير» محلى واقع در ناحيه جندى‏شاپور [بندر امام خمينى] و ليرواى واقع در كهگيلويه است.

كلمه «لير» ممكن است همان كلمه لور باشد، چنانكه در زبان لرى پول به پيل تبديل مى‏گردد. همچنين ياقوت حموى ـ مورخ مشهور ـ از محلى به نام لردجان (لردگان كنونى) نام برده است. به گفته استخرى لردگان پايتخت بخش سردان مى‏باشد كه بين كهگيلويه و بختيارى واقع است. و بالاخره اينكه در سيمره محلى است به نام لُورت يا لُرت.

مسعودى ضمن آنكه فهرست طوايف كرد را ذكر نموده است از طوايف لريه نام برده است.

در قرن سيزدهم ميلادى ياقوت حموى با آنكه از لرها صحبت مى‏كند كلمه اكراد را به كار برده و مى‏گويد اكراد قبايلى هستند كه در كوه‏هاى بين خوزستان و اصفهان زندگى مى‏كنند و محل اين قبايل را بلاد اللور يا لرستان مى‏نامند.

بطور كلى نظريات مربوط به وجه تسميه لرها را مى‏توان به سه گروه تقسيم كرد:

1ـ برخى لرها را از نسل شخصى به نام لر دانسته‏اند.

2ـ واژه لر از كلمات ايرانى چون لهراسب و غيره مشتق شده است.

3ـ واژه لر نسبت مكانى دارد كه اين هم به چند وجه است:

الف) لر محلى بوده در ولايت مانرود يا مايرود كه جايگاه اوليه تبار لرها بوده است.

ب) واژه لر مخفف اللور مى‏باشد كه آن هم نام شهرى در شمال غربى دزفول يعنى در حوالى انديمشك بوده است.

ج) برخى نيز كلمه لر را تحريف شده واژه لير و يا لِر يعنى كوه‏هاى پوشيده از جنگل تعبير كرده‏اند.

امروزه واژه لُر به مفهوم عام نه تنها به مردم مسكون در استان لُرستان اطلاق مى‏شود، بلكه مردم ساكن در استان‏هاى ايلام (پشت كوه)، چهار محال و بختيارى و كهگيلويه و بويراحمد و غيره را هم شامل مى‏گردد.

اين سرزمين در عهد مغول تحت عنوان لُر بزرگ و لُر كوچك شناخته مى‏شد. اما از زمان صفويه به بعد منطقه لُر بزرگ به «بختيارى و كهگيلويه» موسوم گشته و منطقه لُر كوچك نيز به «لرستان» معروف گرديد و براى احتراز از اشتباه آنجا را لرستان فيلى خواندند.

لرستان فيلى در قرن نوزدهم به دو منطقه پشتكوه و پيشكوه تقسيم شد و حد ميان دو منطقه كبيركوه است. امروزه لرستان در اصطلاح فقط شامل پيشكوه است و پشتكوه را سرزمين فيلى‏ها مى‏نامند.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

دوره ما قبل تاريخ

تاريخ و تمدن منطقه لرستان به 10 تا 15 هزار سال قبل از ميلاد مى‏رسد. بر اساس يافته دانشمندان و باستانشناسان در نقاط مختلف منطقه لرستان، آثار تمدن، از دوره‏هاى مختلف دوره سنگ (حجر) به دست آمده است. قديمى‏ترين آثار تمدن سنگى، از كوه هميان واقع در شمال كوهدشت و بعضى نقاط دشت «رو مشكان» و نيز از غار «كنجى» واقع در جنوب شرقى دره خرم‏آباد و غارهاى ديگر اين دره يافت شده است. ابزار مكشوفه از غار «كنجى» و غار «هميان» مربوط به دوره پالئوليتيك بوده و ابزار و صنايع دوره «موسترى» در غار «كنجى» و «قمرى» نزديك به چهل هزار سال تاريخ گذارى شده‏اند.

دوره عيلاميان و مادها

مناطقى كه امروزه لرها در آن به سر مى‏برند مدت‏ها پيش از كوچ ايرانيان مسكونى بوده است. اين مناطق دور از دسترس آشورى‏ها و بيشتر زير نفوذ عيلاميان بوده است. در شوش كه تقريبا در گذرگاه كوه‏هاى لر كوچك (لرستان فعلى) قرار دارد آثارى به دست آمده كه نشان مى‏دهد اين شهر در حدود 3000 سال پيش از ميلاد آبادان بوده است. نخستين ساكنان لرستان كاسى‏ها بودند كه بابل را فتح كرده و ميان سال‏هاى 1750 تا 1650 ق.م بر آن سرزمين حكومت مى‏كرده‏اند.

قوم كاسيت يا كاسيان قبايلى كوهستانى بودند كه در ناحيه واقع ميان ماد و ايلام (در لرستان كنونى) زندگى مى‏كرده‏اند. اين قوم، چيره‏دستى فوق‏العاده‏اى در ساختن مصنوعات مفرغى داشته‏اند كه هم اكنون با گذشت هزاران سال، برخى از آن مصنوعات بر جاى مانده‏اند.

نفوذ روزافزون شاهان كاسيت و تسلط آنان بر كشور همسايه خود «بابل» و حمله بر آن دولت، از جمله حوادث مهم اين زمان است. قوم كاسيت هشت سال پس از مرگ «حمورابى» بر كشور بابل تاختند و پس از حملات پى در پى به عنوان كشور گشايان، حكومت را به دست گرفتند و نزديك به شش قرن حكمرانى كردند، اما سرانجام توسط عيلامى‏ها شكست خوردند. به هر حال، كاسيت‏ها، قديمى‏ترين ساكنان و حاكمان آريايى لرستان بوده‏اند كه احتمالاً تا زمان انقراض هخامنشيان نيز، فرزندان آنها باقى بوده است و تأثير تمدن و فرهنگ و هنر آنان در تشكيلات و تمدن مادها و هخامنشيان غير قابل انكار است.

لرستان از زمان هخامنشيان تا ساسانيان

درباره نفوذ و فرمانروايى مادها، هخامنشيان و سلوكيان در لرستان، اطلاع زيادى در دست نيست، لكن در لرستان سكه‏هايى از سلوكيان و آثار قلعه‏ها و قبور و تپه‏ها و چند معبد مهرپرستى از دوره اشكانيان به جا مانده است. بنابر آنچه از دوره ساسانيان در دست است لرستان جزء سرزمين «پهله» يا «پهلو» يعنى استان بزرگى كه بعدا عربها آن را «جبال» ناميدند، بوده است. پهله همان سرزمينى است كه شاهان اشكانى، نخست پادشاهى را از آنجا آغاز كرده‏اند.

شهرهاى مشهور لرستان در دوره ساسانيان عبارت بودند از:

1ـ سيمره مركز مهرجانقذق (مهرگان كده)، كه بعدها «دره‏شهر» يا «داراشهر» ناميده شده است.

2ـ شيروان، حاكم نشين ايالت ماسبذان يا مسپتان.

3ـ شاپورخواست، مركز بخش ميانى (شاپور خواست (خرم‏آباد كنونى) شهرى بوده كه به فرمان شاپور اول، پادشاه ساسانى بنا گرديده است).

4ـ اليشتر، كه بنا به نوشته مورخين، آتشكده بزرگ «اروخش» در آنجا بنا گرديده است و مركز بخش شمالى لرستان بوده است.

«دره شهر» و «شيروان» محل ييلاقى بعضى از امراى عهد ساسانى بوده و هنوز آثار دژ و حصار «تنگ چوبينه» كه به نام بهرام چوبينه نامگذارى شده است، باقى است. از حكمرانان ساسانى در لرستان، اطلاع زيادى در دست نيست، ولى آخرين فرمانرواى عهد ساسانى شايد «هرمزان» بوده است كه بر سيمره حكمرانى مى‏نموده است.

دوره اسلامى

در اواخر حكومت ساسانيان ـ پادشاهى يزدگرد ـ مناطق ايلام و لرستان توسط حاكمى به نام هرمزان اداره مى‏شد. در سال 14 هجرى كه عمر سپاه خود را به فرماندهى سعد بن ابى وقاص به سوى ايران فرستاد، هرمزان پس از شكست ايران در قادسيه به ميان قوم خود رفت و خود را براى مقابله با اعراب آماده كرد. سپاه عرب در اهواز با هرمزان درگير شده و هرمزان به شوشتر عقب نشينى مى‏كند.

سپس سپاه عرب به دنبال او رفت تا اينكه او در رامهرمز تقاضاى صلح كرد و عمر تقاضاى او را پذيرفت. بدين ترتيب منطقه تحت حكومت هرمزان از جمله لرستان نيز با اعراب صلح نمودند. پس از چندى مجددا هرمزان عليه اعراب شروع به فعاليت نمود و با همراه نمودن فارس با خود، با اعراب روبرو شد. مسلمانان نيز سپاهى را به فرماندهى نعمان بن مقرن به سوى رامهرمز حركت دادند. دو سپاه در منطقه اربك با هم درگير شدند و در نتيجه هرمزان شكست خورده به شوشتر فرار كرد. سپاهيان ديگرى نيز به كمك اعراب آمدند و پس از چند ماه محاصره، او را اسير نموده و نزد عمر بردند و او در نزد عمر اسلام آورد.

سپاه عرب در سال 17 يا 19 ه .ق شوشتر را تصرف نمود.

پس از دستگيرى هرمزان، فرزندش، آذين بر قلمرو او حكومت يافت و سپاهى براى مبارزه با مسلمانان فراهم كرد. عمر ضرار ابن خطاب را با سپاهى به مبارزه با آذين اعزام كرد و در محلى به نام هندف دو سپاه به هم رسيدند و در اين درگيرى آذين اسير و كشته شد و سپاهش متفرق شدند. سپاه اسلام ماسبذان را تصرف نمود.

برخى نيز فتح اين منطقه را بعد از جنگ نهاوند دانسته‏اند. پس از بازگشت ابوموسى اشعرى از جنگ نهاوند، دينور را فتح كرد و سپس به ماسبذان رفت و آنگاه دامادش سائب ابن اقوع ثقفى را به صيمره پايتخت مهر جانقذق فرستاد. سائب آن جا را با صلح گشود و مردم نيز پذيرفتند كه جزيه و خراج زمينها را بپردازند. به اين ترتيب همه دهات مهرجانقدق فتح شد.

دوره امويان

در زمان معاويه منطقه دينور تحت حكومت ضحاك ابن قيس و پس از او نعمان بن بشير بود. پس از مرگ معاويه، يزيد به حكومت رسيد و عبيدالله بن زياد حاكم كوفه شد. به توصيه يزيد، عبيدالله بن زياد، كثير بن شهاب كه از دشمنان آل على بود به ولايت ماسبذان، مهرجانقدق، حلوان، دينور و نهاوند منصوب كرد و در جبل نيز زمين‏هايى به اقطاع به او داده شد. كثير تا پايان حكومت يزيد و حتى پس از او در دوران حكومت معاوية بن يزيد نيز حاكم اين منطقه بود.

در ايام حكومت نود و يك ساله امويان، منطقه جبل (كرمانشاهان، حلوان و دينور تا همدان) آرامشى نداشت و اهالى منطقه از سويى با حكام منصوب امويان و از سوى ديگر با قيام گران عرب كه خواستار تصاحب حكومت اموى بودند، ستيز و مقابله داشتند.

در سال 127 ه .ق عبدالله بن معاويه هاشمى قيام كرد و گروهى از مردم كوفه را دور خود جمع كرد و به حلوان رفت و پس از تصرف آنجا، ايالت جبال و همدان و اصفهان و رى را متصرف شد. پس از مرگ عبدالله هاشمى، واقعه شيبان حرورى پيش آمد. مردم با شيبان بيعت كردند و با مروان به مبارزه برخاستند. منصور بن جمهور هم از جبال (كرمانشاهان و لرستان) براى شيبان پول و نيرو مى‏فرستادند. در سال 130 ه .ق شيبان نيز پس از فرار به سيستان به قتل رسيد.

دوره عباسيان

حكومت عباسيان در سال 132 ه .ق در ايران آغاز شد و تا سال 656 ادامه يافت. در طول دوران خلافت عباسيان خاندان‏هاى مختلفى در ايران حكومت كرده‏اند و منطقه جبال نيز در دست خاندان‏هاى مختلف ايرانى قرار گرفته است. هر كدام از اين خاندان‏ها براى خود حكومتى را بوجود آورده بودند. اما در مجموع تمامى آنها وابسته به خليفه عباسى بودند و از او اطاعت مى‏كردند. در منطقه جبل خاندان‏هاى ابى دلف، آل زيار، آل بويه، حسنويه كرد و... در دوره حكومت عباسيان حكومت كرده‏اند.

در سال 184 ه .ق هارون الرشيد حكومت لرستان، كرمانشاهان و همدان را به يحيى حرشى سپرد. در سال 195 ه .ق على بن عيسى ماهان از سوى امين به عمارت جبال و نهاوند و همدان منصوب شد. على بن عيسى توسط طاهر ذواليمينين از منطقه بيرون رانده شد. در زمان مأمون (196 ه .ق)، حسن بن سهل به فرمانفرمايى ايالت جبال منصوب شد و تا سال 199 ه .ق حاكم آن ديار بود. در سال 214 ه .ق مأمون، عبدالله بن طاهر را به حكومت دينور برگزيد و او را بر نواحى جبال امارت داد. در اين زمان قيام بابك خرم دين شعله ور شده بود. عبدالله در دينور به جمع و تجهيز لشكر مشغول بود كه از سوى مأموران به امارت خراسان منسوب شد و على ابن هشام به جاى او برگزيده شد.

على ابن هشام در اين منطقه بناى ظلم و ستم را گذاشت و اموال مردم را به زور مى‏گرفت.

مردم از ظلم و ستم او به مأمون شكايت كردند. عجيف ابن عنبه از سوى مأمون مأمور تنبيه على شد. او ابتدا اموال على را مصادره و سپس او را دستگير كرد و گردن زد. پس از على ابن هشام حكومت جبل به خاندان عجل و آل ابى دلف واگذار شد.

در سال 218 در زمان حكمرانى اسحاق ابن ابراهيم در منطقه جبال، عده زيادى از مردم اين منطقه به نهضت خرم دينان پيوستند و آماده حمله به قلمرو خليفه عباسى بودند. مأمون نيز سپاهى به فرماندهى اسحاق ابن ابراهيم به سركوبى پيروان اين نهضت فرستاد. در نزديكى همدان دو سپاه درگير شدند و حدود 60 هزار تن از خرم دينان كشته شدند و ديگر پيروان اين نهضت فرار كردند. در سال 235 ه .ق المنتصر بالله از سوى متوكل عباسى به حكومت جبل و ماسبذان منصوب شد. در سال 247 ه .ق كه احمد مستعين به خلافت رسيد، حكومت ماسبذان و مهرجان قذق به بغاى شرابى واگذار شد.

پس از خاندان ابودلف، حكومت جبال به دست آل زيار افتاد. مرداويج بن زيار در سال 316 پس از تسلط بر ديلم، مازندران و گرگان، ولايت جبال را نيز متصرف شد.

مرداويج پس از قتل عام و ويرانى همدان، در سال 319 ه .ق سپاهى به فرماندهى ابن علان قزوينى به دينور فرستاد. او پس از ورود به دينور، در روز اول 17 هزار و به قولى 25 هزار نفر را كشت. سپاه مرداويج تا سر حد ولايت جبل و حلوان پيش رفت و اموال بسيار غنيمت گرفت. در بازگشت نيز عده زيادى را كشت و عده كثيرى از پسران و دختران را به اسارت برد. بدين وسيله مرداويج تمامى منطقه كرمانشاهان، لرستان و كردستان و ايلام را متصرف و مالك شد.

در اين سال (319 ه .ق) نواحى اى كه در تصرف مرداويج بود، از سوى خليفه به او به مقاطعه داده شد و نواحى ماه الكوفه (دينور) و همدان به خليفه عباسى تسليم شد و قرار شد كه سالانه مرداويج مبلغى را نزد خليفه بفرستد. در زمان مرداويج، ابوالحسن على ابن بويه (عماد الدوله) به حكومت جبل و نواحى آن برگزيده شد. او در نواحى لرستان با مظفر حاكم اصفهان به جنگ پرداخت و بر تمام آن نواحى مسلط شد.

در سال 322 ه .ق مرداويج درگذشت و تمام قلمرو حكومت او به دست على ابن بويه افتاد. پس از عماد الدوله برادرش حسن ركن الدوله به حكومت رسيد و در نواحى جبل بين او و امراى سامانى جنگهاى خونينى رخ داد. حسن ركن الدوله بر قلمرو خود افزود و با قلمرو وشمگير ابن زياد هم مرز شد و جنگهايى بين آن دو رخ داد كه غالبا ركن الدوله فاتح ميدان بود. پس از مرگ وشمگير جنگ ركن الدوله با سامانيان ادامه داشت.

در سال 328 يكى از فرماندهان سپاه مرداويج به نام بجكم كه در بغداد به سر مى‏برد قصد حمله به جبل را داشت و از بغداد به حلوان رفت و از مردم لرستان و كردستان سپاهى فراهم كرد. ديلميان لشكر او را مورد حمله قرار دادند و آن لشكر شكست خورده و بجكم به بغداد گريخت.

در سال 342 بين ديلميان (ركن الدوله) و سامانيان پيمان صلحى امضاء شد.

در سال 366 ه .ق ركن الدوله از دنيا رفت. پس از او حكومت جبال به فخر الدوله واگذار شد.

به علت عدم اطاعت فخر الدوله از برادرش عضد الدوله، دو برادر با هم درگير شدند.

در سال 369 قلمرو حكومت فخر الدوله به وسيله عضد الدوله تصرف شد و حكومت جبال به مؤيد الدوله واگذار شد.

در سال 373 مؤيد الدوله درگذشت و فخر الدوله مجددا به كمك صاحب ابن عباد به حكومت جبل منصوب شد و در سال 387 از دنيا رفت.

در سال 388 ه .ق القادر بالله خليفه عباسى بدر ابن حسنويه را براى تصرف منطقه جبل فرستاد. در اين سال منطقه جبل به تصرف بدر بن حسنويه درآمد.

در سال 398 ه .ق سيده خاتون مادر مجد الدوله، وزير مجد الدوله را اخراج كرد. بين مادر و فرزند درگيرى حاصل شد و سيده خاتون به لرستان فرار كرد و در پناه بدر ابن حسنويه درآمد. بدر با لشكرى مجهز به كمك سيده خاتون شتافت و مجد الدوله را شكست داد. در بازگشت از اين لشكركشى، پسرش هلال حكومت را به دست گرفته بود و در برابر پدر مقاومت كرد و پدرش را اسير و زندانى نمود.

با تقاضاى بدر، هلال او را تبعيد نمود. بدر در تبعيد از شمس الدوله ديلمى كمك خواست و با سپاهيان خود به جنگ هلال آمد. در اين جنگ هلال كشته شد. پس از مدتى فرزند هلال قيام كرد كه قيام وى هم منجر به شكست شد.

در سال 405 بدر ابن حسنويه كشته شد. پس از بدر، ظاهر بن هلال به حكومت جبل رسيد و در سال 406 كشته شد.

پس از او فرهاد بن مرداويج زيارى به حكومت جبل رسيد و تا سال 422 ه .ق بر اين منطقه حكومت كرد.

ابوالماجد مهلهل نيز يكى ديگر از حكام اين خاندان است كه 7 سال حكمرانى نمود.

او در سال 442 به خدمت طغرل بيك سلجوقى رسيد و خواهان آزادى برادرش سرخاب شد. سرخاب ابن محمد نيز دو سال بر اين منطقه حكومت كرد. سرانجام اين سلسله به وسيله اتابكان لر از ميان رفت.

دوره غزنويان

غزنويان سلسله‏اى از پادشاهان ترك نژاد قرون 4ـ6 ه .ق هستند. دولت غزنويان در عهد سلطنت سلطان محمود غزنوى به اوج قدرت و عظمت رسيد. در دوره سلطنت سلطان محمود دوران عظمت آل بويه نيز سپرى شده بود و قلمرو آن چندين بار مورد حمله سلطان محمود قرار گرفت. پس از مرگ سلطان محمود پسرش محمد به حكومت رسيد كه پس از چند ماه سلطان مسعود غزنوى او را خلع كرد و خود به سلطنت رسيد. سلطان مسعود در استيصال آل بويه كوشيد.

در سال 422 ه .ق تاش فراش از طرف سلطان مسعود غزنوى به حكومت جبل منصوب شد. پس از او چند تن ديگر به حكومت اين منطقه رسيدند تا اينكه نوبت خاندان عيار شد.

خاندان عيار نزديك به 130 سال بر قسمتى از لرستان حكومت كردند. ابوالشوك يكى از حكام دودمان بنى عيار بود كه مدت 7 سال بر اين قلمرو فرمانروايى كرد.

دوره سلجوقيان

دولت سلجوقى قدرت و پيشرفت خود را مديون سپاهيگرى و جنگ آزمايى خود مى‏دانستند. به همين جهت سلاطين سلجوقى همواره فرماندهى سپاه و مقامات عاليه لشكرى را به غلامان ترك واگذار مى‏كردند. گروهى از اين غلامان بر اثر لياقت و كاردانى به درجات بالاترى نائل شدند. اينان اراضى را به رسم اقطاع از شاهان سلجوقى دريافت مى‏كردند. همچنين سرپرستى و تربيت شاهزادگان خردسال نيز به آنها واگذار مى‏شد. پس از گسترش قلمرو حكومت سلجوقى، نواحى مختلف به شاهزادگان خردسال واگذار مى‏شد و يكى از همين غلامان را به عنوان سرپرست، لله يا اتابيك را به همراه آنها مى‏فرستادند.

در اواخر دوره سلجوقى، اتابكان از ضعف و اختلاف امراى سلجوقى استفاده كردند و در نواحى مختلف كشور دولتهاى محلى تشكيل دادند كه به اتابكان مشهور شدند. در لرستان هزار اسپيان يا اتابكان لرستان تشكيل شد.

قبل از به قدرت رسيدن اتابكان لر در دوره سلجوقيان، عده‏اى از امراى سلجوقى بر قسمتهايى از لرستان حكومت مى‏كردند كه به برسقى مشهورند. برسقيان از حكام و عمال مشهور روزگار سلجوقيان بودند كه كاملاً مطيع سلاجقه بوده‏اند. اين خاندان قبل از حسام الدين شوهلى بر قسمت عمده لرستان فرمانروايى مى‏كرده است و سرانجام بوسيله تركان آن سنقرى از ميان رفته است.

تا سال 505 ه .ق لرها از خود فرمانروايى نداشتند. خراج و ماليات لرستان به بغداد فرستاده مى‏شد و اغلب در حيطه حكام عراق عجم بود تا زمانى كه حسام الدين شوهلى يكى از امراى سلجوقى، فرمانرواى لرستان گرديد.

در زمان حكومت حسام الدين شوهلى بر لرستان، شجاع الدين خورشيد شحنگى قسمتى از لرستان را بر عهده داشت.

پس از مرگ حسام الدين، شجاع الدين بر تمام لر كوچك دست يافت و با طايفه خودش (جنگرودى) به جنگ پرداخت. در اين جنگ او دژ سياه را در مانرود تصرف كرد و بدنبال آن كليه مانرود در اختيار او قرار گرفت.

شجاع الدين خورشيد در سال 570 پايه حكومت اتابكان لر كوچك را مستحكم كرد و در غرب ايران حكومتى نيم مستقل تشكيل داد. در اواخر حكومت شجاع الدين، تركان بيات به قلمرو حكومت وى حمله كردند و خسارات زيادى به جاى گذاشتند. شجاع الدين هم براى تنبيه آنها فرزندش بدر الدين را روانه بروجرد كرد.

در نبرد بين دو سپاه، سپاه اتابك لر پيروز شد و امير بيات اسير گرديد و سرزمين او نيز ضميمه اتابكان لر گشت. اين اقدام بدر سبب شد كه شجاع الدين او را به جانشينى خود معرفى نمايد و اين اقدام حسد سيف الدين را برانگيخت و سرانجام توانست با نيرنگ فرمان قتل او را از شجاع الدين بگيرد و او را به قتل برساند.

در سال 621 ه .ق شجاع الدين از دنيا رفت و سيف الدين رستم حاكم لر كوچك شد. او نيز توسط برادرش شرف الدين ابوبكر كشته شد و خود شرف الدين به جاى او نشست. پس از او عز الدين گرشاسف ابن نور الدين محمد به حكومت منطقه رسيد. حسام الدين خليل نيز از عراق براى تصرف حكومت منطقه با سپاهى انبوه عازم لرستان شد.

بين دو گروه جنگ درگرفت. سپاه حسام الدين فاتح بود و قلعه گريت به محاصره درآمد. حسام الدين پس از اين پيروزى عازم خرم‏آباد شد و عده‏اى را جهت محاصره قلعه گريت فرستاد. حسام الدين ابتدا عز الدين را بخشيد و يك سال بعد فرمان قتل او را صادر كرد.

با قتل عز الدين، همسر و فرزندانش به كردستان رفتند و از سليمان شاه حكمران كرد تقاضاى كمك كردند. سليمان شاه نيز سپاهى فراهم كرد و عازم لرستان شد. در اين نبرد كردها شكست خورده و قسمتى از كردستان را نيز از دست دادند.

در اين زمان خليفه عباسى المستعصم بالله سپاهى را به كمك سليمان شاه فرستاد و حسام الدين در اين جنگ شكست خورد و به مغولان متوسل شد. مغول او را تحت حمايت خود گرفتند و او را به شمنگى لر كوچك منصوب كردند.

دوره مغول

در دوره المستعصم بالله، حكمران كرد تحت حمايت خليفه عباسى به حكمران لرستان حمله كرد و او را مغلوب نمود و او نيز به مغولان متوسل شد و تحت حمايت آنان قرار گرفت و به شحنگى لر كوچك منصوب شد. بدين ترتيب لرستان عملاً در اختيار مغولان قرار گرفت. سليمان شاه بار ديگر با سپاهى از نيروهاى خليفه بر حسام الدين تاخت و او را در سال 640 ه .ق به قتل رساند. با مرگ حسام‏الدين، فرزندش بدرالدين از لرستان خود را به اردوى منگوقاآن رساند و از خان مغول كمك خواست. خان مغول نيز هلاكوخان را به ايران فرستاد.

هلاكو خان مغول در سال 652 ه .ق با سپاهى عظيم به ايران آمد. هدف اصلى او از آمدن به ايران، برانداختن اسماعيليه بود. او در اوايل سال 655 عازم بغداد و دارالخلافه شد.

بدر الدين پسر حسام الدين نيز در فتح بغداد در ركاب هلاكو خان مغول بود. در اين جنگ سليمان شاه حاكم كردستان كه در ركاب خليفه عباسى بود، كشته شد. هلاكو خان در سال 656 بغداد را تصرف كرد و خليفه عباسى، المستعصم بالله را به قتل رساند و به دولت 505 ساله عباسى پايان داد.

بعد از فتح بغداد و كشته شدن سليمان شاه، بدرالدين به كردستان شتافت و زن و فرزندان شاه سليمان را به اسارت برد و از سوى هلاكو خان نيز به حكومت لرستان منصوب گرديد. او در سال 658 از دنيا رفت. پس از او، برادرش تاج الدين از سوى مغولان به حكمرانى لرستان انتخاب گرديد. پس از مدتى بين او و عمال مغولان در لرستان اختلاف‏هايى پديد آمد و به علت عدم پرداخت ماليات مورد غضب پادشاه مغول قرار گرفت و به دستور خان مغول (آبا قاخان) در سال 667 ه .ق به قتل رسيد.

پس از قتل او، خان مغول سرزمين لر كوچك را بين فلك الدين حسن و عزالدين حسين پسران بدر الدين تقسيم نمود. اين دو حدود 15 الى 16 سال بر اين منطقه حكومت كردند.

در سال 692 بين دو برادر جنگى درگرفت و هر دو در اين جنگ كشته شدند. بعد از مرگ آنها، گيخاتون مغول بلاد لر كوچك را به جمال الدين خضر پسر تاج الدين سپرد.

او نيز در سال 693 توسط مخالفين كشته شد. پس از او حسام الدين عمر به حكومت منصوب گشت. ساير امراى محلى او را لايق حكومت ندانستند. لذا او ناچارا به سفر مكه رفت و صمصام الدين به حكومت رسيد. پس از بازگشت او از سفر مكه، عليه صمصام الدين شروع به فعاليت نمود و بين آن دو جنگى رخ داد و صمصام كشته شد. در اين سال خازان خان مغول نيز حسام الدين را به قتل رساند.

پس از او عزالدين محمود در صغر سن به حكومت لرستان منصوب شد. عموزاده او به نام بدرالدين مسعود با او معارض بود. سلطان محمد خدابنده او را به عنوان اتابك عزالدين منصوب كرد. عزالدين نزديك به 11 سال بر اين منطقه حكمرانى كرد.

پس از او همسرش ملكه خاتون به حكومت لرستان رسيد و سپس برادر او عزالدين حسين عهده دار حكومت لرستان شد. در سال 720 او نيز درگذشت و فرزندش شجاع الدين محمود به حكومت رسيد. دوران حكومت او مصادف با سلطنت سلطان ابو سعيد بود. ظلم و ستم شجاع الدين باعث يك سلسله شورش‏هاى دامنه دار و طغيان‏هاى پى در پى گشت و در مناطق مختلف لرستان ناامنى و شرارت جايگزين آرامش شد. اعمال او نارضايتى مردم را در پى داشت و سرانجام بدست نوكرانش به قتل رسيد. پس از او فرزندش ملك عزالدين به حكومت رسيد. او سعى در جبران نابسامانى‏هاى گذشته را داشت. سال‏هاى آخر حكومت او مقارن با يورش تيمور بود.

دوره تيموريه

تيمور گوركان از نژاد مغول و از سوى مادر از اعقاب چنگيزخان‏مغول است. در سال 771 ه .ق در ماوراء النهر به سلطنت نشست و بعد از دفع مخالفان در ماوراء النهر به فكر جهان گشايى افتاد.

در سال 782 براى اولين بار به سوى ايران حمله ور شد. در طى چهار سال متوالى چهار لشكركشى كوتاه به ايران انجام داد. در طى اين لشكر كشى‏ها شهرهاى مختلفى چون سيستان، رى، سلطانيه و... غارت شدند.

در سال 788 مجددا تيمور به ايران تاخت و ابتدا به لرستان حمله ور شد و ملك عزالدين را مغلوب كرد. بروجرد و خرم‏آباد را ويران نمود و سپسس به آذربايجان شتافت. وقتى كه تيمور به لرستان آمد، مردان دلاور آن مناطق را دستگير و از بالاى كوه‏ها به ته دره‏ها پرتاب كرد. ملك عزالدين را نيز دستگير و به سمرقند تبعيد نمود.

با تبعيد ملك عزالدين، مناطق لرستان دچار آشفتگى و نابسامانى شد. تيمور براى جلوگيرى از اين آشفتگى، ملك عزالدين و فرزندش را آزاد كرد و به لرستان فرستاد و قرار شد كه هر ساله خراجى را به خزانه شاه بفرستد. اتابك لر براى گرفتن ماليات قدرت زيادى نداشت و نمى‏توانست ماليات را بپردازد. از اين رو محصلان مالياتى تيمور به او پرخاش و بى احترامى مى‏كردند. اين عمل مأموران تيمور خشم فرزند ملك عزالدين به نام سيدى احمد را برانگيخت و او در صدد قتل مأموران تيمور برآمد. اما مأمورين از اين قصد آگاه شدند و او مجبور به فرار از لرستان شد. عمال تيمور نيز پدرش (ملك عزالدين) را دستگير كرده و به قتل رساندند. پس از قتل ملك عزالدين، تا مدتها فرزندش سيدى احمد در مقابل فشار تيمور مقاومت كرد و مدتها در كوههاى اطراف استان پنهان بود.

بعد از مرگ تيمور در سال 807، سيدى احمد بر قلمرو پدر مسلط شد و تا سال 815 بر آن نواحى حكومت كرد. پس از او برادرش شاه حسين به حكومت رسيد و قلمرو حكومتش را گسترش داد. سلاطين تيمورى چون وجودش را مزاحم مى‏ديدند به مقابله با او شتافتند و سعى كردند جلو گسترش قلمروش را بگيرند. وى نيز در سال 873 بدست تركان بهار لو كشته شد.

دوره صفويه

صفويه سلسله معروفى از پادشاهان ايران است كه از حدود 905 تا 1135 ه .ق در ايران سلطنت كرده‏اند. سلطنت صفويه با تاجگذارى شاه اسماعيل صفوى آغاز شد. در آغاز كار حكومت صفويه، حاكم لرستان شاه رستم فرزند شاه حسين بود و او از حكومت عثمانى اطاعت مى‏كرد و از طرف عثمانى بر لرستان حكومت داشت. پس از مرگ شاه اسماعيل و به قدرت رسيدن شاه طهماسب صفوى، حاكم لرستان از سوى شاه صفوى دستگير و به قزوين تبعيد شد. پس از مدتى دوباره آزاد گشته و از سوى حكومت صفوى به حكومت لرستان منصوب گرديد. پس از مرگ شاه رستم پسرش اغور جانشين او شد و از شاه طهماسب اطاعت مى‏كرد.

در سال 940 اغور براى دفع عبيدالله خان ازبك به كمك شاه طهماسب به خراسان رفت و برادرش جهانگير را جانشين خود نمود. جهانگير نيز از فرصت استفاده كرده و برادرش را از سلطنت خلع و خود را حاكم منطقه لر كوچك خواند. هر چند كه اغور از سپاه شاه طهماسب جدا شد و براى مبارزه با برادرش آمد، اما در مبارزه با او كشته شد. با قتل اغور، شاه طهماسب خشمگين شد و جهانگير نيز خود را به تركها نزديك كرد. پس از نه سال حكومت، شاه صفوى عبدالله خان استاجلو را با عده‏اى قزلباش جهت دستگيرى او به لرستان فرستاد. در جنگى كه بين سواران لر و سپاه قزلباش روى داد، جهانگير كشته شد و لشكريانش پراكنده شدند.

پس از كشته شدن جهانگير و زندانى شدن فرزندش رستم، مدتى لرستان بدون حاكم بود. در اين هنگام يكى از سران طوايف لر كه به جهانگير شباهت داشت، ادعا كرد كه شاه رستم است و از زندان فرار كرده است. همسر شاه رستم نيز اين ادعا را پذيرفت و براى مدتى حكومت منطقه را بدست گرفت.

شاه صفوى كه از اين موضوع آگاه شد، اقدام به آزادى شاه رستم نمود و او را به خرم‏آباد فرستاد. با آمدن او شاه رستم دروغين فرار كرد و در كوه‏هاى اطراف دستگير شد. پس از مدتى برادر شاه رستم به نام محمدى بر او طغيان كرد و از ايلام به لرستان حمله مى‏كرد. سرانجام بين دو برادر توافق شد كه لرستان در اختيار شاه رستم و ايلام در اختيار محمدى باشد. پس از مدتى حاكم همدان از شاه رستم كمك خواست و در قبال اين كمك قرار شد كه حاكم همدان محمدى را تنبيه نمايد. حاكم همدان نيز محمدى را دستگير و روانه زندان الموت كرد. فرزندان محمدى بر شاه رستم طغيان كردند و بر اثر اقدامات آنها اوضاع لرستان كاملاً آشفته گرديد. پس از 10 سال محمدى از زندان فرار كرد و خود را به لرستان رساند و به كمك فرزندانش حكومت لرستان را از شاه رستم گرفت. پس از مرگ شاه اسماعيل ثانى، محمدى به عثمانى روى آورد و در دوره سلطان محمد [خدابنده] صفوى دوباره به اطاعت و خدمت صفويه درآمد.

پس از محمدى فرزندش شاهوردى خان به حكومت رسيد. او پس از مدتى اطاعت از صفويه به آنها پشت كرد و به عثمانى پيوست. در زمان سلطنت سلطان محمد خدابنده، تيمور خان اردلان به كرمانشاه، دينور، سنقر حمله كرد و اين مناطق را متصرف شد و براى خود حكومت مستقلى شكل داد. چندين مرتبه ايل كلهر را تاراج نمود.

در سال 933 ه .ق نيز به متصرفات و قلمرو عمر بيگ كلهر حمله كرد. عمر بيگ به شاهوردى خان والى لرستان پناهنده شد. شاهوردى خان با سپاهيان لر و كلهر به مقابله با تيمور خان رفت و او را اسير نمود و با عزت و احترام او را به منزل خود برد. در دوره شاه عباس بزرگ بين ايران و عثمانى پيمان صلحى امضاء شد و شاهوردى خان از شاه عباس پوزش خواست و او نيز پذيرفت. در زمان شاه عباس اغور لو سلطانِ بيات از طرف شاه عباس مأمور گرد آورى سپاه بود كه در بروجرد با شاهوردى خان اختلافى پيدا كرد و شاهوردى او را كشت و تمام ناحيه بيات و بروجرد را بر قلمرو خود افزود. قتل او سبب شد كه شاه عباس براى تنبيه شاهوردى خان به لرستان بيايد. با آمدن شاه عباس، شاهوردى خان به صميره فرار كرد و از آنجا به عثمانى پيوست. شاه عباس نيز مهدى قلى خان شاملو را به حكومت لرستان منصوب كرد. با رفتن شاهوردى خان فرزند شاه رستم بنام سلطان حسين به خرم‏آباد آمد و از سوى شاه صفوى به حكومت لرستان منصوب گرديد.

پس از چندى دوباره شاهوردى خان به لرستان برگشت و توانست حكومت منطقه را بدست گيرد. دوباره بين او و شاه عباس اختلاف حاصل شد و شاه عباس به لرستان آمد و او را دستگير كرده و به قتل رساند. با مرگ او (در سال 1006 ه .ق) حكومت اتابكان لر نيز در اين منطقه پايان يافت. پس از قتل شاهوردى خان لقب حاكم لرستان از اتابك به والى تبديل گرديد. واليان لرستان مركز حكومتشان در قلعه فلك الافلاك (خرم‏آباد) بود.

پس از قتل شاهوردى، حسين خان به حكومت لرستان منصوب شد. در آغاز كار، او با مخالفت مير قيصر مواجه شد كه او نيز داعيه حكومت داشت. ميرقيصر عده‏اى را دور خود جمع كرد و شورش بزرگى را برپا ساخت. دوباره شاه عباس به لرستان مسافرت نمود و برخى از افراد شورشى را دستگير و نابينا و زندان نمود و غايله را سركوب كرد. با تقويت حسين خان، شاه عباس سدى محكم در برابر قشون عثمانى ايجاد نمود.

در يكى از جنگ‏هاى ايران و عثمانى، شاه عباس او را براى مقابله با عثمانى‏ها در لرستان به منطقه اعزام كرد. در اين جنگ حدود 500 نفر از لشكريان عثمانى كشته شدند. با رسيدن قواى كمكى براى عثمانى، نيروهاى ايرانى عقب نشينى نمودند. در سال 1012 ه .ق الله وردى خان مأمور سركوبى اوزون احمد شد. در اين لشكركشى نيز حاكم لرستان (حسين خان) لشكر شاه عباس را همراهى نمود.

در سال 1013 اوزون احمد به نهاوند و دينور حمله كرد و نواحى غرب را تا همدان قتل و غارت كرد. در اين زمان نيز حسين خان، حاكم لرستان، به همراهى قاسم سلطان ايمانلو و شاه على سلطان خدابنده لو در هرسين سپاهى تشكيل داد و به مقابله با سپاه عثمانى شتافت و در اين نبرد اوزون احمد به اسارت درآمد. در سال 1026 ه .ق به دينور، همدان و نهاوند و حدود لرستان حمله ور شد. حسين خان با سپاهى انبوه به مقابله دشمن رفت و آنها را سركوب نمود. خليل پاشا از آنجا به قصد غارت شهر زور و كركويه رفت. حسين خان و قاسم سلطان افشار با هم متحد شده و به مقابله با خليل پاشا رفتند. در حدود ماهى دشت بين دو لشكر جنگ درگرفت و خليل پاشا شكست خورد. سرانجام حسين خان پس از 34 سال خدمت به صفويه درگذشت. پس از او فرزندش شاهوردى خان به سمت والى لرستان منصوب شد. شاهوردى خان از سوى شاه صفى مأمور فتح حله شد و او نيز پس از فتح قلعه عده‏اى را به اسارت گرفت و آنها را به بغداد نزد شاه صفى فرستاد.

در سال 1034 ه .ق ايران مورد تهاجم عثمانى قرار گرفت. شاهوردى خان به مقابله آنها رفت و از مرزهاى ايران دفاع كرد و سپس به دستور شاه صفى مأمور دفاع از بغداد شد. در همين ايام ايل باجلان قصد پيوستن به عثمانى‏ها را داشت. شاهوردى خان قبل از رفتن باجلانها با يك حمله شديد بسيارى از رؤساى ايل را دستگير نمود و اموالشان را متصرف شد و عده‏اى را كشت. سرانجام شاهوردى خان در سال 1051 ه .ق از دنيا رفت.

پس از شاهوردى خان فرزندش على قلى خان والى لرستان شد. بى تجربگى على قلى خان سبب شد كه سران طوايف لر خواهان بركنارى او شوند و با تلاش آنها، وى از حكومت عزل شد. پس از او عمويش منوچهر خان فرزند حسين خان به حكومت لرستان منصوب شد. او به مدت 16 سال حاكم منطقه بود و در سال 1079 ه .ق درگذشت.

پس از منوچهر خان فرزندش حسين خان به سمت والى لرستان منصوب شدند. پس از او شاهوردى خان به حكومت رسيد. او ابتدا برادرش على مردان خان را به كرمان تبعيد كرد. پس از فرار على مردان خان، حسين خان با او مصالحه كرد و با افاغنه مهاجم به ايران جنگيدند. به تحريك شاهوردى خان، ميان سپاهيان على مردان خان اختلاف افتاد و سپاه او در برابر افاغنه شكست خورد. پس از اين واقعه على مردان خان، شاهوردى خان را دستگير و كور كرد. در سال 1127 ه .ق نيروهاى عثمانى به خرم‏آباد حمله كردند. على مردان خان قبل از ورود آنان دستور تخليه شهر را داد و خود با سپاهى به سوى بغداد روانه شد. سپاه عثمانى با شنيدن خبر حمله به بغداد، نيروهاى خود را از خرم‏آباد دور كرد و بدين ترتيب بدون درگيرى، نيروهاى عثمانى از منطقه رانده شدند.

در سال 1134 و 1135 كشورهاى همسايه متعرض ايران شدند. با تعرض اين كشورها تعدادى از شاهزادگان صفوى براى چاره جويى و غافلگير نشدن از اصفهان به ساير نقاط كشور فرار كردند. از جمله شاه‏زاده صفى ميرزا به كرمانشاه آمد و امراى لرستان نيز وى را يارى نمودند و شاه‏زاده توانست چند بار دسته‏هاى كوچك دشمن را شكست داده و همدان را تصرف كرد. اين امر موجب وحشت واليان لرستان شد. آنها گمان مى‏كردند كه صفى ميرزا قصد گرفتن قلمروشان را دارد و شروع به تحريك عليه اين شاه‏زاده شدند و سرانجام بوسيله حمامى او را در حمام به قتل رساندند و سپس حمامى را كشته و جسدش را سوزاندند.

در سال 1139 ه .ق احمد پاشا والى بغداد با اردويى روانه پايتخت ايران شد. در اين زمان ايران بدست امراء افغان بود. اشرف افغان براى دفع عثمانى حركت كرد و با تبليغ در بين اكراد اردوى عثمانى، باعث مراجعت اكراد سپاه عثمانى شد و در نبرد با عثمانى‏ها حدود 12 هزار نفر ترك كشته شدند. احمد پاشا به كرمانشاه فرار كرد و اشرف افغان نيز تا آنجا او را تعقيب نمود. اشرف در سال 1140 ه .ق قرار داد دوستانه‏اى با عثمانى بست و ضمن به رسميت شناختن خلافت عثمانى قسمتى از ولايات ايران از جمله همدان، كرمانشاه و لرستان را به عثمانى واگذاشت. با پيمان صلح ايران و عثمانى ـ على مردان خان نيز خود را به دولت عثمانى نزديك كرد و تا زمان نادرشاه افشار در منطقه حكومت كرد.

دوره افشاريه

در سال 1148 ه .ق نادر شاه افشار كليه نقاط ايران را از سلطه افغان‏ها و عثمانى‏ها و روس‏ها آزاد كرد و در اين سال به تخت سلطنت ايران جلوس كرد و سلسله افشاريه را به وجود آورد. نادر شاه پس از دفع افاغنه به قصد سركوبى على مردان خان و تسخير لرستان عازم لرستان گرديد. قاصدان على مردان خان خود را به نزد نادر شاه رسانده و اطاعت و انقياد على مردان خان را اعلام كردند. نادر شاه نيز اطاعت و انقياد آنها را پذيرفت و على مردان خان در حكومت لرستان باقى گذاشت. در سال 1151 ه .ق على مردان خان از طرف نادر شاه براى حل اختلاف دولت ايران و عثمانى به دربار آن كشور رفت و در بين راه در منطقه سيواس درگذشت.

بعد از على مردان خان، فردى از طايفه حسنوند به نام تيغن حكومت لرستان را به دست گرفت. پس از چندى تيغن بدست اسماعيل خان فرزند شاهوردى خان كور كشته شد و اسماعيل خان حكومت لرستان را به دست گرفت. دوران حكومت او مصادف با آشفتگى‏هاى ناشى از قتل نادر شاه افشار بود. پس از قتل نادر در سال 1160 بين سرداران او بر سر قدرت جنگ درگرفت.

والى لرستان به كمك كريم خان زند شتافت و ضمن پناه دادن به خان زند، طوايف لر را به مقابله آزاد خان فرستاد. سپاهيان لر آزاد خان را كه تا بروجرد به تعقيب كريم خان آمده بود، دفع نمودند. پس از مدتى بين خان زند و على مراد خان بختيارى اختلاف پديد آمد و ميان آنها جنگى درگرفت. چون خان بختيارى با اسماعيل خان والى لرستان از يك اصل و نژاد بودند، بنابراين اسماعيل خان اردوى خان زند را ترك كرد و به خان بختيارى ملحق شد. پس از قتل از على مراد خان بدست نيروهاى زند، اسماعيل خان به تجهيز قوا پرداخت و به سپاه زند حمله كرد. اما در اين نبرد به سختى شكست خورد و متوارى شد.

دوره زنديه

حكومت زنديه از سال 1163 با به سلطنت رسيدن كريم خان زند آغاز شد و تا سال 1209 دوام داشت. كريم خان، اسماعيل خان را از حكومت لرستان عزل كرد و خواهر زاده خود را به حكومت لرستان تعيين كرد. اسماعيل خان در مقابل حكمران جديد مقاومت كرد. كريم خان نيرويى را براى دفع او به منطقه اعزام كرد و اسماعيل خان ناچار به فرار شد و به كوهستان‏هاى منطقه پناه برد.

با توجه به اينكه سران طوايف خواهان حكومت واليان لرستان بر منطقه بودند، متوارى شدن اسماعيل خان سبب ايجاد هرج و مرج در لرستان شد. كريم خان از روى ناچارى نظر على خان را كه از خاندان واليان بود، به حكومت لرستان منصوب كرد. اسماعيل خان كه با حكومت نظر على خان مخالف بود، منتظر فرصت بود. با مرگ كريم خان او نيز از كوهستان‏ها بيرون آمد و ضمن خلع نظر على خان، حكومت منطقه را به دست گرفت و هدايايى به تهران براى آغا محمد خان قاجار فرستاد و از او نيز حكومت لرستان را دريافت نمود.

دوره قاجاريه

حكومت قاجاريه رسما از سال 1210 با تاجگذارى آقا محمد خان قاجار آغاز گرديد. با روى كار آمدن آقا محمد خان، اسماعيل خان حكومت لرستان را بدست گرفت. اما آقا محمد خان به او اعتماد كامل نداشت. پس از مدتى او را از حكومت خلع و على قلى خان را به حكومت لرستان منصوب نمود. بعد از آقا محمد خان و به قدرت رسيدن فتحعلى شاه در سال 1212 منطقه لرستان به دو منطقه پيشكوه (خرم‏آباد) و پشتكوه تقسيم گرديد.

در سال 1212 ه .ق يك سال پس از مرگ آقا محمد خان در گوشه و كنار كشور شورش هايى برپا شد. در اين سال محمد خان زند اصفهان را تصرف كرد و در آنجا تشكيل حكومت داد. فتحعلى شاه نيرويى را به ناحيه اعزام نمود. در درگيرى بين محمد خان و نيروى قاجار، محمد خان شكست خورد و به لرستان فرار كرد.

و در آنجا عده‏اى را به دور خود جمع كرد و در قلعه‏اى مستقر شد. شاه قاجار والى ملاير، والى پشتكوه (ايلام) و حاكم بروجرد را مأمور دفع محمد خان نمود. لشكريان آنها در اراضى سيلاخور با محمد خان درگير شدند. حاكم بروجرد در اين درگيرى زخمى و كشته شد. نيروهاى محمد خان در اين درگيرى پيروز شدند و با اين پيروزى در لرستان قدرتى بدست آورد و صاحب نفوذ شد. مجددا شاه قاجار سپاهى را به فرماندهى محمد ولى خان قاجار دولو به مقابله با او فرستاد. در درگيرى بين دو سپاه، محمد خان زند شكست خورد و در حال فرار دستگير شد و پس از آن به فرمان فتحعلى شاه به قتل رسيد.

از ديگر شورش‏هاى دوره فتحعلى شاه قاجار، شورش حسين قلى خان بوده است. حسين قلى خان يكى از افراد خاندان قاجار بود. او مشاورى به نام ملا بارانى داشت. ملا بارانى از پيش خود حكام اصفهان را عزل كرد و به نام حسين قلى خان سكه زد. شاه قاجار براى سركوبى او روانه اصفهان شد. حسين قلى خان براى جمع آورى كمك عازم لرستان شد. حاكم بروجرد (محمد على خان) و حاكم سيلا خور (آقا جان قاجار) با ورود او به لرستان مخالفت نمودند و با وى به جنگ پرداختند. حسين قلى خان فرار كرد و چون ملا بارانى را مسئول ناكامى خود مى‏دانست او را زندانى نمود. چون ملا بارانى از طوايف بيرانوند لرستان بود، دستگيرى او سبب خشم مردم لرستان شد و بنابراين دست از حمايت حسين قلى خان برداشتند.

در سال 1216 حسين قلى خان دستگير و ساير طرفداران او نيز به شدت سركوب شدند. در سال 1221 ه .ق محمدعلى ميرزا از سوى فتح على شاه به سمت واليگرى كرمانشاه، لرستان و خوزستان منصوب شد. او تا سال 1237 در اين منطقه حكومت كرد. در زمان محمدعلى ميرزا، فرزندش محمدحسين ميرزا (حشمت الدوله) در لرستان حكمرانى مى‏كرد. او پس از مرگ پدرش حكومت كرمانشاه و خوزستان را ضميمه قلمرو خود (لرستان) نمود. پس از مدت كوتاهى فتح على شاه او را به تهران فرا خواند و محمد تقى ميرزا به حكومت آن منطقه منصوب نمود. پس از چندى به درخواست مردم منطقه مجددا حشمت الدوله به خرم‏آباد آمد و كليه اهالى لرستان از او اطاعت كردند. با بازگشت حشمت الدوله به لرستان، محمد تقى ميرزا (حسام السلطنه) با او به مخالفت پرداخت. در صدد تدارك سپاهى برآمد كه لرستان را تصرف كند. حشمت الدوله نيز از حاكم ملاير و تويسركان (شيخ الملوك) خواست كه بروجرد را كه در اختيار نيروهاى حسام السلطنه بود تصرف كند.

در حمله شيخ الملوك به بروجرد، بروجردى‏ها پيروز شدند. اين پيروزى سبب شد كه حسام السلطنه در مقابله با حشمت الدوله جدى‏تر ظاهر شود و با اعتمادى كه از اين پيروزى بدست آورده بود به سوى خرم‏آباد حركت كرد. در خارج شهر بين دو شاه‏زاده جنگ درگرفت و در اين جنگ حشمت الدوله پيروز گرديد و حسام الدوله به بروجرد فرار كرد. پس از اين پيروزى حشمت الدوله حكومت خود را آغاز نمود و تا سال 1250 بر اين منطقه حكومت كرد. در زمان حكومت حشمت الدوله بر منطقه غرب كشور، محمود ميرزا حاكم لرستان بود.

در سال 1242 بين حسام السلطنه حاكم بروجرد و محمود ميرزا حاكم لرستان جنگ سختى درگرفت. علت اين جنگ اختلاف قبايل ساكى و سگوند بود. در نتيجه اختلاف بين اين دو طايفه، جنگى درگرفت و رئيس ايل سگوند كشته شد. مردم اين طايفه به حسام السلطنه پناه بردند و از او كمك خواستند.

حسام السلطنه نيز سپاهى را آراسته و به هرو وارد شد. در مقابل محمود ميرزا كه با طايفه ساكى پيوند خويشاوندى داشت به حمايت از آنها برخاست. محمود ميرزا نيز سپاهى تدارك ديد. در نبرد بين دو شاه‏زاده حسام السلطنه پيروز شد و خرم‏آباد بدست حسام السلطنه افتاد. از سوى پادشاه ايران نيز حسام السلطنه فرمان حكومت لرستان را دريافت نمود و شاه‏زاده محمود ميرزا در تهران متوقف شد.

در سال 1251 فتح على شاه قاجار از دنيا رفت و محمد شاه قاجار به حكومت رسيد. در اين سال به فرمان محمد شاه، حشمت الدوله از حكومت منطقه لرستان عزل و بهرام ميرزا به جاى او منصوب مى‏شود. بهرام ميرزا پس از استقرار در كرمانشاه برادرش فرهاد ميرزا معتمد الدوله را به حكمرانى لرستان و بروجرد تعيين نمود. او از سال 1250 حكومت لرستان را بدست گرفت.

در سال 1264 ه .ق محمد شاه قاجار از دنيا رفت. در اين زمان به مدت يك سال خرم‏آباد بدون حاكم ماند. در سال 1265 اردشير ميرزا به حكومت لرستان منصوب گرديد و مدت 5/1 سال بر اين منطقه حكومت كرد. پس از مرگ محمد شاه، ناصر الدين شاه به تخت سلطنت ايران جلوس كرد. با مرگ محمد شاه در استان لرستان بى نظمى و هرج و مرج حاكم شده بود. ايلات بيرانوند، باجولوند و حسنوند در لرستان و بروجرد دست به آشوب و اغتشاش زدند و به اراضى و املاك و اموال اهل بروجرد تجاوز نمودند.

ناصرالدين شاه براى ايجاد نظم در منطقه لرستان خانلو ميرزا احتشام الدوله را به حكومت لرستان و بروجرد فرستاد. احتشام الدوله پس از ورود به لرستان، با وعده و وعيد همه طوايف شورشى را اغفال كرد و بعد از آنكه همه طوايف متنبه شدند، بر اهالى دهكرد تاخت و با دستگيرى سران اين گروه (طايفه) قلعه دهكرد را تصرف نمود. او پس از سركوبى اشرار بروجرد در سال 1264 وارد خرم‏آباد گرديد و حكومت لرستان را به ايلدرم ميرزا واگذار نمود و خود به خوزستان رفت.

در زمان حكومت ايلدرم ميرزا، ناصرالدين شاه به بروجرد مسافرت نمود. در زمان مسافرت شاه قاجار به بروجرد، عده‏اى در دلفان دست به شورش زدند. ايلدرم ميرزا به دستور اميركبير عده‏اى از آنها را دستگير و زندانى نمود. با دستگيرى اين عده، منطقه سلسله و دلفان عليه ايلدرم ميرزا قيام كردند و به اردوى او حمله كردند و ضمن شكست دادن ايلدرم ميرزا، زندانيان را آزاد نمودند. در اين هنگام طايفه سگوند نيز عليه حكومت لرستان قيام كردند و كم‏كم در همه جاى لرستان آتش فتنه و شورش شعله ور شد.

احتشام الدوله با شنيدن خبر آشوب در لرستان، سپاهى را به سوى لرستان حركت داد و با حركت او شورش كنندگان متفرق گرديدند. بعد از ايجاد آرامش، به تقاضاى مردم مجددا ايلدرم ميرزا به حكومت لرستان منصوب شد. پس از چندى مجددا عشاير شرارت و ياغى گرى را آغاز نمودند. ايلدرم ميرزا سپاهى را به سركوبى اشرار فرستاد و با يك شبيخون عده‏اى از آنها را به قتل رساند و ساير نيروهاى آنها نيز متفرق شدند. عشاير مجددا پس از اين شكست، تجديد قوا نمودند و به صيمره رفته و انبار دولتى را غارت كردند و عده‏اى را به قتل رساندند.

در اين هنگام احتشام الدوله و ايلدرم ميرزا هر كدام سپاهى را به صيمره اعزام نمودند و عشاير را شكست داده و گروهى نيز به آنها پيوستند و برخى از نيروهاى عشاير نيز كوچ نمودند و برخى نيز كه به سوى ايلام مهاجرت كردند. ايلدرم ميرزا از سال 1267 تا 1269 حكومت لرستان را در دست داشت. بعد از ايلدرم ميرزا، جلال الدين ميرزا به حكومت لرستان منصوب شد و احتشام الدوله از نزديك بر كار او نظارت داشت. احتشام الدوله در سال 1275 از حكومت لرستان و خوزستان عزل و مأمور حكومت اصفهان گشت و پس از او امام قلى ميرزا عماد الدوله كه حكومت كرمانشاه و كردستان را داشت بر لرستان نيز حكومت كرد. عماد الدوله خود در كرمانشاه مستقر بود و از جانب خود نوابى را به لرستان، نهاوند و ملاير اعزام مى‏كرد.

نايب الا يا له او در لرستان ابتدا ميرزا ابوطالب خان نائينى و پس از او بديع الملك ميرزا بودند. در زمان حكمرانى عماد الدوله بر كرمانشاه و لرستان حكومت بروجرد به شاه‏زاده سلطان احمد ميرزا عضدالدوله تفويض شده بود. در سال 1277 حكومت لرستان به ضياء الملك واگذار شد. لرستانيان او را نپسنديدند و به مقاومت در برابر او پرداختند. بنابراين او اكثر اوقات خود را در بروجرد مى‏گذراند و سليمان خان افشار از طرف او در خرم‏آباد نيابت داشت. او در سال 1378 به تهران فراخوانده شد و فرهاد ميرزا معتمد الدوله براى سومين بار به فرمانروايى لرستان منصوب گرديد. فرهاد ميرزا پس از تنظيم امور لرستان، حكومت آنجا را به پسرش، اويس ميرزا واگذار كرد و خود به خوزستان رفت. اويس ميرزا تا اواخر سال 1290 در لرستان حكومت داشت و در اين سال به تهران فرا خوانده شد. پس از او حمزه ميرزا حشمت الدوله به حكمرانى لرستان و خوزستان منصوب گرديد.

در زمان حكومت حمزه ميرزا، برادرزاده‏اش عبدالله ميرزا حشمت الدوله در خدمت او در لرستان بود و به نيابت از او در بعضى از شهرها حكومت مى‏كرد. عبدالله ميرزا چندين بار بر لرستان حكومت كرده است. در سال 1297 ه .ق ناصر الدين شاه فرمان عزل حمزه ميرزا حشمت الدوله را صادر كرد و سلطان مسعود ميرزا ظل السلطان را به حكومت لرستان و خوزستان منصوب نمود.

اين شاه‏زاده به محض ورود به لرستان خوانين طراز اول لرستان را از دم تيغ گذراند و چنان رفتار كرد كه ديگر كسى قدرت تخلف از مقررات و نظامات او را نداشت. در دوره ظل السلطان، شايع شد كه ناصر الدين شاه كشته شده و اين خبر موجب شورش و سركشى عشاير گرديد و اردوى ظل السلطان را محاصره نمودند. ظل‏السلطان فرمان داد كه خوانين در شهر را دستگير و زندانى نمايند. آنگاه به اردو فرمان حمله داد. جنگ بين عشاير و اردوى شاه‏زاده آغاز گرديد و عشاير شكست خورده و فرار كردند. به دستور شاه‏زاده اموال و احشام عشاير را غارت نمودند و حدود 40 تن از مردان طوايف را دستگير و به جز تيمور خان سايرين را گردن زدند. بعد از كشتن سران لرستان، نيابت ايالت به مظفر الملك واگذار شد و امور ماليات لرستان به عده‏اى از رؤساى ايلات اجاره داده شد.

مظفر الملك به مدت 3 سال از 1297 تا 1299 در لرستان حكومت كرد. در اواخر 1299 از حكومت لرستان عزل و حشمت الدوله به جاى او آمد. حشمت الدوله مدت يك سال حكومت نمود. در اين مدت بين خوانين بيرانوند اختلاف افتاد و برخى از خوانين از ترس حكومت به كوهها هرو پناه بردند. در سال 1301 حشمت الدوله از حكومت لرستان عزل و مجددا مظفر الملك به حكومت آنجا منصوب گرديد. اختلاف بين طوايف بيرانوند در دوره مظفر الملك نيز ادامه يافت. رياست و سركردگى ايل بيرانوند را مهر على خان به عهده داشت. در سال 1301 مهرعلى خان به اوبه‏هاى خوانين على محمد هجوم آورده و عده‏اى را به قتل رساند و اموال آنها را غارت نمود. مظفر الملك در صدد تنبيه مهر على خان برآمد و دستور حركت اردو را به طرف ايل بيرانوند صادر نمود. مهر على خان كه وضع را خطرناك ديد، به راهنمايى كدخدايان خود را تسليم مظفر الملك نمود و حاكم لرستان نيز او را به قتل رساند. در سال 1305 ظل السلطان، مظفر الملك را از حكومت لرستان عزل و حشمت الدوله را به جاى او منصوب نمود. ولى طولى نكشيد كه او را نيز معزول ساخته و انوشيروان ميرزا ضياء الدوله را به جاى او منصوب نمود. در اين زمان ميرزا على كمالوند نايب الحكومه خرم‏آباد بود.

در سال 1306 ه .ق ظل السلطان از حكومت عزل شد. پس از عزل ظل السلطان، رضاخان ناظم خلوت فرمان حكومت لرستان را بدست آورد و پس از آمدن به خرم‏آباد، ميرزا كريم خان را نايب الحكومه بروجرد كرد. پس از عزل ناظم خلوت، فرمان حكمرانى لرستان و بروجرد به نام امير خان سردار برادر عين الدوله صادر گرديد. در زمان حكومت امير خان، ناصر الدين شاه يك بار در سال 1309 ه .ق مسافرتى به لرستان داشت. در سال 1310 امير خان سردار نيز از حكومت لرستان عزل گرديد.

در سال 1316 عبدالمجيد ميرزا عين الدوله به حكومت بروجرد و لرستان منصوب گرديد. قبل از عين الدوله، سالار الدوله حاكم لرستان بوده است. در دوره حكومت سالار الدوله در لرستان هرج و مرج و خود سرى و بى نظمى بوجود آمده بود. با آمدن عين الدوله نظم و امنيت بر منطقه حكمفرما شد.

عين الدوله اداره بروجرد را به ميرزا فرج الله واگذار كرد و اداره خرم‏آباد را به ميرزا محسن خان مظفر الملك واگذار نمود. در سال 1318 عين الدوله به حكومت تهران منصوب شد و سالار الدوله حكومت لرستان را عهده دار شد. سالار الدوله از اواخر سال 1318 و تا سال 1322 همچنان والى لرستان و بروجرد بود و در اين سال دوباره به تهران احضار شد و مجددا در سال 1323 به سمت والى لرستان و گروس منصوب شد. در اواخر حكومت مظفر الدين شاه، عبدالحسين ميرزا فرمانفرما به سمت والى لرستان در كرمانشاه تعيين شد. او اعظم الدوله را با سمت حكمرانى لرستان، به خرم‏آباد فرستاد.

در سال دوم حكومت اعظم الدوله، اوضاع لرستان بر اثر ظلم و ستم او دگرگون شد و مردم به مقابله به حكومت او پرداختند و بين نيروهاى حكومتى و مردم شهر درگيرى به وجود آمد و مردم شهر به فرمانفرما شكايت نمودند. فرمانفرما نيز او را از حكومت لرستان معزول نمود و شاه‏زاده ابوالفتح ميرزا سارالدوله به جاى او به حكومت لرستان و بروجرد منصوب گرديد.


منابع