ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

فرق مذهبی استان گیلان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

1ـ زيديه

زيديان پيروان زيد فرزند امام سجاد عليه‏السلام مى‏باشند. زيديان مسلمانانى بودند كه زيد را امام دانسته و امامت امام محمدباقر عليه‏السلام را انكار مى‏كردند. زيديان يكى از شرايط امام را قيام بر عليه حكومت (خروج با شمشير) مى‏دانستند.

زيد در سال 121 ه .ق در دوران خلافت هشام بن عبدالملك قيام كرد و بسيارى از مردم به وى پيوستند. زيد در سال 125 ه .ق در جنگ كشته شد و زيديان پس از كشته شدن زيدبن على با فرزندان وى بيعت كردند. اولين پناهنده علوى به گيلان يحيى بن عبدالله است كه در اثر كشته شدن برادران وى محمد و ابراهيم از بيم خلفاء بنى عباسى در سال 176 ه .ق به گيلان پناهنده شد. با پناهنده شدن يحيى به گيلان و ديلم، مردم با وى به عنوان امام بيعت كردند. بعد از وى با آمدن حسن بن زيد حكومت علويان پايه ريزى شد و بين سال‏هاى 250 تا 587 ه .ق ادامه يافت.

سرانجام در سال 287 ه .ق محمد بن زيد جانشين حسن در حال پيكار با سامانيان به رهبرى اسماعيل سامانى به قتل رسيد و حكومت سامانى جاى علويان را گرفت.

در سال 287 ه .ق پس از مرگ محمد بن زيد، ناصرالحق اطروش، به تبليغ اسلام پرداخت و در سال 301 ه .ق به همراهى مردم گيلان و طبرستان و ديلم قيام را بر عليه سامانيان به پا داشت و حكومت علويان را دوباره استقرار بخشيد. و فرزندان ناصرالحق تا سال 316 بر طبرستان و گيلان حكومت كردند.

بينش دينى زيديه

زيديه در مورد خلافت خلفاء راشدين اعتقاد داشتند كه در خلافت ابوبكر و عمر مصلحتى بوده است و قرابت حضرت على عليه‏السلام با پيامبر و برترى وى بر صحابه ملازمت با خلافت وى ندارد. زيرا خلافت بر مدار فضيلت نيست. در مورد امامت كسى را امام مى‏دانستند كه دعوت به خروج، قيام با شمشير نموده باشد، لذا امامت امام باقر عليه‏السلام را انكار مى‏كردند و قائل به امامت زيد فرزند امام سجاد عليه‏السلام بودند كه قيام نموده بود.

زيديه عصمت پيشوايان دين و قدرت بر اعجاز آنها را جز عناصر اصلى اعتقادات شيعه بود انكار مى‏كردند و امام را مصون از خطا و اشتباه نمى‏دانستند.

زيديان پس از شهادت زيد بن على به چند فرقه تقسيم شدند و يكى از مهمترين فرقه‏هاى زيديه جاروديه مى‏باشد. جاروديه فرقه‏اى از زيديه منسوب به ابوالجارود زياد بن ابى زياد خراسانى هستند.

مولف كتاب بستان السياحه در مورد عقايد دينى گيلانى‏ها مى‏نويسد: «تا زمان ظهور شاه اسماعيل مردم آنجا زيدى و جارودى بودند و بعد از ظهور آن پادشاه مذهب اماميه قبول كردند.»

جاروديه اعتقاد داشتند پيامبر اسلام بدون اينكه نام على عليه‏السلام را ببرد در توصيفى كه از جانشين خود كرده او را به امامت برگزيد ومردم در برگزيدن ابوبكر به خلافت كافر شدند. جاروديان پس اززيد بن على، عبدالله بن حسن بن حسن را امام مى‏دانستند و كشته شدن او را باور نداشتند مى‏گفتند او خروج خواهد كرد و بر زمين پادشاهى مى‏كند.

2ـ اسماعيليه

اسماعيليه شاخه‏اى از مذهب شيعه است، كه در ميانه قرن دوم هجرى شكل گرفت. اسماعيليه مى‏گفتند كه پس از امام جعفر صادق عليه‏السلام پسر مهترش اسماعيل كه در زمان حيات پدر در گذشت وارث مقام امام است، نه امام موسى كاظم عليه‏السلام برخى از اسماعيليه اعتقاد داشتند كه اسماعيل نمرده است و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنان قصد جانش را كنند، اظهار شده است. آنان اسماعيل را مهدى موعود امت مى‏دانستند و امامت را در وى پايان يافته مى‏ديدند. گروهى از اسماعيليه نيز مرگ وى را قبول كرده اما فرزند اسماعيل را امام بعد از وى دانسته‏اند. و او را امام قائم و غايب دانسته‏اند.

نفوذ مذهب اسماعيليه در گيلان مانند بسيارى از نقاط ايران از نيمه دوم قرن پنجم آغاز شد. حسن صباح رهبر اسماعيليان هنگامى كه از سفرهاى طولانى خود در بين النهرين، سوريه، مصر، لبنان و فلسطين به ايران بازگشت، فعاليت خود را آغاز كرد و يكى از مكانها مناسب براى تبليغ مذهب اسماعيلى را در ناحيه شمال و گيلان يافت. وى قلعه الموت را كه بين قزوين و رودبار بود و جزء قلمرو پادشاهان ديلم و گيلان به شمار مى‏رفت به عنوان مركز فعاليتهاى خود انتخاب كرد. حسن صباح و مبلغين اسماعيلى، مردم گيلان را كه سابقه تشيع داشتند به مذهب خود دعوت كردند. برخى از محققان نوشته‏اند: «حسن صباح به عنوان داعى ديلمستان كه مقام برجسته‏اى بود انتخاب شد و بسيارى از نقاط گيلان و ديلمان تحت حكومت وى قرار داشت.»

در ديلمان يكى از امامان فرقه زيديه به نام ابوهاشم علوى فعاليت شديدى را براى مقابله با اسماعيليه آغاز كرد. او تصميم گرفت نفوذ اسماعيليه را در گيلان قطع كند و حكومت زيديان را در قلمرو حكومت اسماعيليه مستقر سازد. ابوهاشم نمايندگانى به اطراف فرستاد و مردم را به شورش و قيام عليه اسماعيليه دعوت نمود.

كيا بزرگ اميد (رهبر اسماعيليه) وقتى از واقعه آگاهى يافت، وى را مورد نكوهش قرار داد و از وى خواست كه فعاليت‏هاى خود را بر عليه اسماعيليه متوقف سازد. با ادامه فعاليت زيديه، كاركيا آماده نبرد با ابوهاشم، امام زيديه در گيلان شد. ابوهاشم لشگرى از مريدان خود فراهم كرد و در سال 526 ه .ق دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند. سپاه زيديه به آسانى شكست خورد و اسماعيليه بر ابوهاشم امام زيديه دست يافتند و او را گرفته و سوزاندند.

از آن پس نفوذ اسماعيليه در گيلان افزايش يافت. تا اوايل قرن نهم هجرى پيروان اسماعيليه در گيلان فعاليت داشتند. در اين هنگام سيد رضى كيا، فرمانرواى لاهيجان به سپاهيان خود دستور داد هر جا اسماعيليان را يافتند به حيات آنها پايان دهند. با كشتارى كه در دوره فرمانروايى سيد رضى كيا صورت پذيرفت به نفوذ اسماعيليان پايان داده شد.

3ـ آئين پسيخانيان (نقطويه)

يكى از شاگردان و پيروان فضل استرابادى مؤسس نهضت حروفيه، محمود پسيخانى گيلانى بود. وى به علت اختلاف در برخى عقايد ازنهضت حروفيه جدا و خود نهضت دينى جديدى به همين نام (پسيخانيان) در اوايل قرن نهم هجرى تأسيس كرد.

برخى محمود را از مريدان شاه طاهر انجدانى، امام اسماعيليه دانسته‏اند. آنان با اسماعيليان نوعى در آميختگى داشته‏اند هر دو طايفه به تناسخ تمايل داشته و مبلغين خود را محبت مى‏ناميدند و روش تعليمى يكسانى را دنبال مى‏كرده‏اند.

محمود اصل هر چيز را از خاك مى‏دانست و آن را نقطه مى‏خواند. بدين جهت آئين او به نقطوى معروف شده است. يكى از اصول آئين نقطوى، تناسخ ارواح پس ازمرگ در بدن انسانها، حيوانات و نباتات بوده است.

آنان معتقد بودند كه ارواح پست در انسان‏ها و يا حيوانات يا نباتات تنزل مى‏كنند و ارواح بلند مرتبه به آسمان‏ها صعود مى‏كردند و بقاى جاودانى پيدا مى‏كند.

پسيخانيان يا نقطويان در بين قرنهاى نهم تا يازدهم در گيلان پيروانى داشته‏اند و شاعرانى مانند مولانا نثرى گيلانى از شاعران و نويسندگان نهضت نقطوى بوده‏اند. نقطويان گيلان و ساير نقاط كشور در زمان حكومت شاه عباس صفوى مورد كشتار قرار گرفتند و برخى از پيروان نهضت نقطوى به هندوستان مهاجرت كردند و ديگران نيز دست از آئين خود كشيده‏اند.

4ـ شيخيه

مؤسس فرقه شيخيه شيخ احمد احسايى مى‏باشد. شيخ احمد، اساس مذهب خود را مبتنى بر امتزاج تعبيرات فلسفى قديم متأثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار داد. آنان اصول دين را مبتنى بر چهار ركن توحيد، نبوت و امامت و ركن رابع مى‏دانند.

مراد آنان از ركن رابع، شناختن شيعه كامل است كه همان مبلغ و ناطق اول باشد و او واسطه بين شيعيان و امام غايب مى‏باشد.

وى احكام را مستقيم از امام غايب، امام مهدى(عج) مى‏گيرد و به ديگران مى‏رساند. شيخ احمد احسايى و سيدكاظم رشتى نيز نيمه آشكار و پنهان چنين ادعايى را داشته‏اند.

در تفسير ديگرى از ركن رابع، آن را به تولى وتبرى، دوست داشتن ائمه شيعه و دورى جستن از دشمنان آنها معنى كرده‏اند. بعد از مرگ شيخ احمد احسايى، سيد كاظم رشتى، شاگرد برجسته وى، جانشين وى شد. در دوران حيات سيد كاظم فرقه شيخيه پيروان فراوانى در ميان مردم گيلان و ساير شهرهاى ايران پيدا كرد.

در زمان وى بخاطر علاقه مردم گيلان به وى و افزايش پيروان آن نسبت به ساير شهرها، گيلان به عنوان مركز جمعيتى شيخيه در ايران بود. اما با مرگ سيد، كرمان و آذربايجان بر گيلان پيشى گرفته است. مخصوصا كرمان تحت تأثير محمد كريم خان كرمانى شاگرد سيد كاظم رشتى مركز اصلى شيخيه قرار گرفته است.

5ـ بابيه

مؤسس فرقه بابيه، على محمد باب از شاگردان سيد كاظم رشتى (از موسسان مذهب شيخيه) مى‏باشد. وى پس از مرگ سيد كاظم رشتى در سال 1260 ه .ق مدعى شد كه باب و واسطه وصول به امام زمان عليه‏السلام مى‏باشد. قبل از وى استادش سيد كاظم رشتى و شيخ احمد احسايى موسس فرقه شيخيه به طور نيمه آشكار چنين ادعايى داشتند.

وى پس از چندى از دعوى باب بودن پا فراتر نهاد ومدعى شد كتاب «بيان» را خداوند بر او نازل كرده است و در سالهاى آخر عمر خود ادعا كرد وى همان قائم موعود است. ولى كتاب بيان او آخرين كتاب آسمانى نخواهد بود. بلكه ظهور بعد از او كه هميشه از آن به «من يظهره الله» تعبير مى‏نمود اتفاق خواهد افتاد و آن ظهور به مراتب بالاتر از ظهور او خواهد بود.

على محمد باب پس از حضور در مجلس بحث و گفتگو با علما در تبريز به مرگ محكوم شد و در شعبان 1266 ه .ق به دار آويخته شد.

با مرگ باب بين ميرزا يحيى نورى مشهور به صبح ازل و ميرزا حسنعلى معروف به بهاء الله از برادران وى اختلاف پيش آمد و هر يك فرقه‏اى در بابيه گشودند.

هنگامى كه على محمد باب به دستور ناصرالدين شاه در زندان بسر مى‏برد شورشهايى در مازندران و آذربايجان رخ داد و عده‏اى به طرفداران و پيروى از او برخواستند.

افكار و عقايد بابيه در برخى از نقاط گيلان بويژه در ميان شيخيه رسوخ پيدا كرد. گيلانيان پس از مرگ باب به برادر وى ميرزا حسنعلى پيوستند. تا سال‏هاى نخست انقلاب بهائيان در گيلان بويژه در رشت زندگى مى‏كردند. پس از انقلاب برخى به شهرهاى ديگر كوچ كردند و برخى از آنها در سايه انقلاب اسلامى به دين اسلام تشرف حاصل كردند.

تصوف

در قرن هشتم هجرى عقايد عرفانى و تصوف در گيلان رواج يافت. از قرن چهارم نشانه‏هايى از نشر عقايد عرفانى و تصوف در گيلان مشاهده مى‏گردد اما اوج رونق بازار خانقاه‏ها و رواج عقايد عرفانى در گيلان و نيز گرايش مردم اين سرزمين به دراويش از قرن هشتم هجرى است. با حمله مغول و تعصب شديد اهل تسنن نسبت به شيعيان، بعضى از شيعيان به اين فرقه رو كرده و با حمايت آنان بر عليه اهل تسنن قيام نمودند. رواج تصوف در گيلان بيش از هر چيز مربوط به سابقه طولانى عقايد مردم به شيعه و نيز توافق و هماهنگى بين صفات و روحيات آنان با خلق و خو و ملكات درويشى از جنبه‏هاى جوانمردى و فداكارى و گذشت است و شايد داستانهاى گوناگون و اعجاب‏آور دلاورى‏هاى حضرت على عليه‏السلام و ستم‏ها و بى‏عدالتى‏هاى نسبت به اولاد و احفاد ايشان بيش از عمق فلسفه عرفان در گرايش مردم گيلان به تصوف و توجه به خانقاه‏ها تأثير داشته است.

هم اكنون مردم فرقه على اللهى در اطراف مرداب انزلى و مناطق بين تالش و خلخال و كلاردشت زندگى مى‏كنند.


منابع