ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

فرق مذهبی استان خوزستان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

فرق مذهبى

خوارج

در دوره اموى به علت سياست تبعيض نژادى و ظلم امويان همواره در قلمرو حكومتى آنها از جمله خوزستان درگيرى‏ها و نبردهايى رخ مى‏داد.

خوزستان به سبب نزديكى با كانون خلافت، جايگاه مناسبى براى ناراضيان بود و از اين جهت تبديل به كانون اغتشاش شده بود كه هر چند گاه به دست خوارج مى‏افتاد.

خوارج با شعار عدالت خواهى به اسلام راستين و تشويق مردم به ندادن ماليات و خراج به حكام اموى توانسته بودند توجه برخى از مردم در شهرهايى مانند اهواز، رامهرمز و شوشتر را به خود جلب كنند.

در سال 67 ه .ق در عراق و خوزستان توده‏هاى بدوى و روستايى عرب و ايرانى كه در زير پرچم خوارج بنام «ازرقى» متحد شده و دست به شورش زدند.

ازرقيان مى‏گفتند كه هر حاكمى كه از احكام صدر اسلام چنانكه خوارج آن را درك مى‏كردند، يعنى «مساوات اجتماعى تمام مسلمانان» عدول كند، كافر است و جهاد با وى واجب است.

در دوره بنى اميه شهرهاى اهواز، رامهرمز و شوشتر محل تاخت و تاز خوارج بود. خوارج با شعارهاى عدالت و مساوات چنين تبليغ مى‏كردند كه آنها طرفدار اسلام راستين هستند و با خلفا به سبب دورى از اسلام مى‏جنگند و بدين طريق عده‏اى از روستائيان را دور خود جمع نمودند.

يكى از خوارج كه توانست مدتى در منطقه خوزستان قدرت را بدست گيرد و ضرباتى به حكومت بنى اميه وارد سازد شبيب خارجى بود.

او شوشتر را پايتخت خود قرار داد. حجاج بن يوسف مأمور سركوبى او گرديد و سرانجام با غرق شدن شبيب در رودخانه، غائله خوارج نيز پايان يافت.

سهليه

فرقه سهليه يا سالميه فرقه‏اى از متكلمان صوفى هستند كه از نظر فقهى پيرو مالك بن انس مى‏باشند. اين مذهب در قرن سوم و چهارم هجرى بين عده‏اى از مالكيان در بصره رواج داشت. مؤسس اين فرقه سهل تسترى است.

برخى نام فرقه را به سهل تسترى نسبت مى‏دهند و آن را سهليه مى‏نامند و برخى نام اين فرقه را به شاگرد سهل به نام ابو عبدالله محمد بن سالم نسبت مى‏دهند و آن را سالميه مى‏نامند.

اين مكتب در نيمه دوم قرن سوم خوزستان را تحت پوشش قرار داد و هواداران زيادى در آبادان پيدا كرد.

اين مكتب بر امر مجاهده پايه‏گذارى شده و هدف اصلى اين مكتب مقاومت در برابر خواهش‏هاى نفس است و پيروان آن با رياضت‏كشى به تربيت نفس مى‏پرداختند. در اين مكتب توبه فرض است و در هر ساعت عاصى و غير عاصى بايد توبه كنند.

پيروان اين مكتب معتقدند كه انسان از چهار عنصر يا اصل تركيب شده است. اين عناصر عبارتند از: حيات، روح، نور و طين.

به عقيده اين مكتب روح برتر از نفس است و پس از مرگ باقى است.

آنها همچنين معتقدند كه هر آيه 4 معنى دارد: 1ـ معنى لفظى يا ظاهرى،2ـ معنى رمزى يا باطن،3ـ معنى اخلاقى،4ـ معنى قياسى.

آنها همچنين بر اين عقيده‏اند كه اسلام مؤمنان، كامل و مقبول است بدين شرط كه همه رو به سوى قبله كنند و كلمه ايمان به تنهايى بيان كننده موافقت زبانى (قول)، مطابقت رفتار (عمل)، پاكى قصد (نيت) و برخوردارى درونى از راستى (يقين) است.

اين با نظر شيعه و معتزله مخالف است كه ايمان را امرى باطنى مى‏دانند و براى صحت آن عمل ظاهرى و ديگر امور را هم لازم مى‏شمارند.

تعاليم مكتب سهليه عبارتند از: 1ـ گرسنگى، 2ـ شب زنده‏دارى، 3ـ سماع، 4ـ رياضت.

برخى از اصول عقايد اين مكتب عبارتست از:

1ـ خداوند پيوسته آفريدگار بوده و افعال او «قديم» است و در همه جا حاضر و ناظر است و به خصوص در زبان هر قارى قرآن تجلى مى‏فرمايد.

2ـ ابليس در آغاز كار، كافر شد و سرانجام به اطاعت خداوند درآمد.

3ـ خداوند در روز قيامت به صورت آدمى ديده مى‏شود و در ميان خلق تجلى مى‏فرمايد.

معروفترين شاگردان اين مكتب عبارتند از: ابو محمد جريرى، حسين بن منصور حلاج، ابو عبيدالله عبادانى و ديگر افراد كه اسامى آنها در تاريخ مضبوط است.

مشعشعيان

نهضت مشعشعيان يا آل مشعشع به وسيله سيد محمد پسر فلاح از شاگردان احمد بن فهد حلبى و عالم بزرگ شيعه به منصه ظهور رسيد.

محمد حركت خود را با مقدمه‏اى صوفيانه‏اى آغاز كرد، آنگاه شروع به اظهار بعضى دعاوى نمود «من مهديم، بزودى ظهور خواهم كرد» و «عنقريب عالم را خواهم گشود و شهرها و ديه‏ها را ميان ياران و پيروانم تقسيم خواهم نمود».

اين ماجرا در سال 840 ه .ق و اواخر زندگى ابن فهد بود. در آن هنگام آرزوى بزرگ محمد بن فلاح آن بود كه با آگاهى از علوم غريبه، به نيرويى مادى دست يابد و در راه تاييد ادعاى خود به كار گيرد كه به اضافه نيروى شخصيت و نسب سيادتش بدان وسيله نيز اطمينان مردم را جلب نمايد و ترس از دل پيروان بزدايد كه با بدست آوردن كتاب ابن فهد در علوم غريبه به آن دست يافت و به اين ترتيب بلافاصله به حويزه رفت و از طريق شعبده و تردستى كه بدان معرفت داشت، عشيرهاى عرب پراكند در بطائح را به سوى خود كشيد.

اين موفقيت قبايل ديگر را در پيوستن بدو تشويق نمود. پس از اين كاميابى‏ها، محمد بن فلاح خود را مشعشع و پيروان را مشعشعين ناميد.

معنى مشعشعه به وسيله محمد بن فلاح تحول جديدى يافته و ملازم شده بود با امر الهى يا عنايت خدايى كه پس از مشكلات و رياضات و آزمايشات ظاهر مى‏شود اما درباره منطقه‏اى كه محمد بن فلاح براى نشر دعوت عالميانه‏اش اختيار كرد و از جمله عوامل مساعد پيروزى نهضت وى بود بايد گفت ناحيه موسوم به بطائح، يك رشته زمين‏هاى باتلاقى بود كه از واسط تا خوزستان ادامه داشت و افراد بى‏پناه ولى ماجراجو در آنجا به سر مى‏بردند و عليرغم داشتن روحيه صوفيانه منتظر رهبرى براى جنگ و تعرض بودند.

جنگ‏ها ادامه داشت تا اينكه پسر محمد كه در سال 841 ه .ق به دنيا آمده بود بزرگ شد و به مولا على شهرت يافت. پس سرپرستى سپاه را به او واگذاشت و خود با كمال آرامش به اداره امور پرداخت.

بسى نگذشت كه قواى مشعشعيان بر بسيارى از شهرهاى عراق و خوزستان و فارس و زمينى از اهوار تا حلّه استيلا يافت و در بين مردم شايع شد كه اسلحه و هيچ چيز زيانمند ديگر بر تن افراد مولا على كارگر نيست.

گستاخى مولا على به حدى رسيد كه در سال 857 ه .ق پس از تصرف نجف، محجر ضريح امام على ابن ابيطالب عليه‏السلام را سوزانيد، به اين دستاويز كه على عليه‏السلام خداست و اطاعتش واجب مى‏باشد و نيز چنان بى‏باك بود كه در سال 860 ه .ق به بغداد هجوم برد و غارتگرى‏ها كرد و مشايخ رباط سلمان را از دم تيغ گذرانيد و شمشيرهاى يادگارى در خزانه حرم را براى استفاده در جنگ برداشت و اعلام كرد كه روح على ابن ابيطالب عليه‏السلام در وى حلول نموده است. يعنى اينكه خود على عليه‏السلام است و همو ولى و قطب و امام و مظهر خداست و اطاعتش واجب مى‏باشد.

پس از جوانمرگ شدن مولا على (سال 861 ه .ق) سرپرستى نيروهاى جنبش را بار ديگر سازمان دهنده نخستين آن، محمد بن فلاح به عهده گرفت.

با ظهور صفويه شاه اسماعيل صفوى در سال 914 دستور قتل فياض پسر محسن فرمانرواى مشعشعى را با عنوان اينكه دعوت خدايى دارد و طرفدارانش او را مظهر على عليه‏السلام مى‏دانند و مى‏پرستند و نيز به قتل دو برادر فياض، على و ايوب فرمان داد.

سرانجام اين امارت تحت الحمايه صفويان گرديد و اميران مشعشعى آلت دست آنان شدند و كار به جايى رسيد كه مشعشعيان به تدريج از اظهار غالگيرى كاستند و تبديل به اشراف ثروتمندى شدند كه فقيهان در دفاع از ايشان كتابها نوشتند و تمام گناه‏ها را به گردن مولا على انداختند و او را نكوهيدند و آخر چنان شد كه از خود مشعشعيان، فقيهان دوازده امامى مذهب برخاستند و كتاب‏هايى باب پسند شيعيان ميانه‏رو نوشتند.

اسماعيليه

اسماعيليه شاخه‏اى از مذهب شيعه است كه در ميانه سده دوم هجرى شكل گرفت. پيروان اين فرقه معتقدند كه پس از امام جعفر صادق عليه‏السلام، اسماعيل فرزند بزرگش به امامت مى‏رسد و به علت مرگ اسماعيل در زمان حيات امام جعفر صادق عليه‏السلام، امامت به فرزند اسماعيل، محمد منتقل شده است.

اسماعيليان در ايران و ساير نقاط به نام‏هاى مختلفى چون سعى، سباعى، اسماعيلى، باطنيه، اصحاب تعليم، اهل تأييد، قرمطى، ملاحده، زنادقه، حشيشيه، مزدكيه، ثنويه، اباحيه و... شناخته مى‏شوند.

اين جنبش بيش از آنكه يك جنبش مذهبى باشد، يك جنبش سياسى بود و پيروان آن در دين وسيله‏اى براى بيان مقاصد اجتماعى خويش مى‏جستند و بر اين عقيده بودند كه قرآن داراى معنى باطنى است و از اين طريق آيات قرآن را به دلخواه تفسير مى‏كردند و آنها را در خدمت مقاصد اجتماعى خود قرار مى‏دادند.

جنبش اسماعيليه در آغاز بسرعت گسترش يافت و در اكثر نقاط كشور ايران نفوذ كرد. به زودى عده‏اى از مبلغين اسماعيلى به خوزستان رفتند و در اهواز مستقر شدند. آنها يكى از مبلغان خود را بنام حسين اهوازى به كوفه فرستادند.

در آنجا حمدان اشعث دعوت اسماعيليه را پذيرفت و در راه گسترش اين مذهب به حسين اهوازى كمك زيادى نمود و پس از چندى حسين اهوازى امر دعوت را در عراق به حمدان معروف به قرمط واگذاشت و بدين ترتيب پيروان اسماعيليه در كوفه و عراق قرمطى ناميده شدند.

همزمان با فعاليت قرمطيان، فردى ديگر از اسماعيليه در خوزستان بنام عبدالله بن ميمون القداح در خوزستان فعاليت گسترده‏اى را انجام مى‏داد. او به مقام داعى اسماعيلى رسيد و از طرف امام مستور در خوزستان شروع به تبليغ نمود. سپس به بصره و از آنجا به اسلاميه در سوريه رفت و به تبليغ مذهب اسماعيليه ادامه داد. او مردم را به ظهور امام زمان بشارت مى‏داد و واضع اصول باطنيه گرديد.

بدين ترتيب مى‏توان گفت خوزستان مركزى براى گسترش مذهب اسماعيليه بوده است و قرمطيان و باطنيان از تعاليم اسماعيليه اين سرزمين بوجود آمده‏اند.

قرمطيان

جنبش قرمطيان در نيمه دوم قرن سوم هجرى در زمان خلافت معتضد عباسى در عراق و خوزستان و بحرين و يمن و سوريه و خراسان شكل گرفت.

موسس و بنيانگذار اين جنبش حمدان بن عثمان يا فرج بن عثمان است. در واقع قرمطيان گروهى از اسماعيليان بودند.

فرقه اسماعيليه نامهاى مختلفى چون سبعى، تعليمى، قرمطى و... داشته است.

دعوت فرقه اسماعيليه بدست محمد رواق در ميان قرمطيان به كمال رسيد. پيروان اين فرقه معتقدند كه محمد بن اسماعيل، امام هفتم و صاحب الزمان است و معتقد به قيام با شمشير و كشتار مخالفان خود از ديگر مذاهب و بويژه اهل سنت بودند.

زيارت قبور و بوسيدن سنگ كعبه و اعتقاد به ظواهر در مذهب آنان حرام است و در احكام شريعت قائل به تأويل هستند.

اقليت‏هاى دينى

ـ زرتشتيان

مطابق آنچه كه از اوستا معلوم مى‏شود زرتشت در ايران به دنيا آمده و از ميان طايفه‏اى از مغ‏ها برخاسته، در 30 سالگى به الهامات و وحى‏هاى آسمانى رسيد و در 40 سالگى رسما براى تبليغ دين جديد به مبارزه و پيكار پرداخت.

بيش از دو سال از ظهور او نگذشته بود كه توانست با تبليغ مؤثر پادشاه عصر يعنى (وشتياسب) پدر داريوش را به دين خود برگرداند و به پشتيبانى همين پادشاه بود كه زرتشت توانست همه ايران را به آئين زرتشتى آشنا كند و بدون ترس در همه جا دين خود را رواج دهد.

با ظهور زرتشت و آيين يزدان پرستى مردم خوزستان به آيين جديد گرايش پيدا كردند. باقيمانده آتشكده‏هاى فراوان كه در نواحى مختلف خوزستان برجاى مانده است نشانگر آن است كه پيروان بى‏شمارى از آيين زرتشت در اين نواحى زندگى مى‏كردند.

ـ مانويان

در قرن سوم ميلادى آئينى به نام آئين مانى در مرزهاى مشترك ايران (ايلام) و بابل نمايان گرديد. موسس آن مانى يا (مانس) نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشكانيان (پارتيان) مى‏رسيد.

مانى وقتى به سن 27 سالگى رسيد (242 ميلادى) در روزى كه شاپور اول تاجگذارى مى‏كرد براى نخستين بار به انتشار دين خود پرداخت. شاپور اول گفتار مانى را پذيرفت و به اتباع خود دستور داد چنان كنند.

اينكار بر زرتشتيان سخت ناگوار آمد و موبدان اجتماع كردند تا وى را از اين عقيده منصرف سازند، ولى شاپور درخواست آنان را نپذيرفت.

با ظهور مانى و انتشار دين او، عده‏اى از مردم خوزستان به دين وى گرايش پيدا كردند. مانى پس از مرگ شاپور ساسانى در حدود سال 276 م، در خوزستان، هرمزد اول مانى را به دست روحانيان زرتشتى سپرد و وى به وسيله مخالفانش در شهر جندى شاپور به دار آويخته شد و طرفداران وى نيز در خوزستان سركوب شدند.

بدين ترتيب آئين زرتشت در طول دوره ساسانى به صورت دين ملى و رسمى قرار گرفت. بر طبق سرشمارى سال 1355، زرتشتيان اين استان 464 نفر بوده‏اند كه در سال 1375 به 895 نفر افزايش يافته‏اند.

ـ يهوديان

حضرت موسى، پيامبر بزرگ الهى دين يهود در قرن 14 ق.م به پيامبرى مبعوث شد. در دوره‏هاى مختلف، يهوديان در اثر فشارهاى مختلف مجبور به مهاجرت به سرزمين ايران شده‏اند. نخستين گروه از يهوديان در فاصله سالهاى 741ـ749 ق.م وارد ايران شده‏اند و آخرين گروه از آنان در سال 79 م، وارد ايران شده‏اند.

در قرن چهارم ه .ق خوزستان به ويژه اهواز از مراكز مهم يهوديان ايران محسوب مى‏شده و شوشتر بزرگترين مهاجر نشين يهود محسوب مى‏گرديد.

بنيامين تودلا، خاخام و جهانگرد يهودى (اسپانيايى) كه در حدود سال 550 ه .ق از شوشتر ديدن كرده، جمعيت يهودى اين شهر را 7000 نفر و وجود 14 كنيسه را در اين شهر گزارش كرده است.

بر اساس سرشمارى سال 1355 جمعيت يهوديان استان 893 نفر بوده كه در سال 1375 به 29 نفر كاهش پيدا كرده است.

ـ مسيحيان

حضرت عيسى عليه‏السلام مقارن با سلطنت فرهاد چهارم، پادشاه اشكانى در فلسطين متولد شد. پس از آنكه به پيامبرى مبعوث گرديد دين خود را توسط حواريون به جهان و جهانيان تبليغ نمود.

پس از گذشت يك قرن از تولد مسيح، شهر «اورفا» در شمال رود فرات از مراكز مهم تبليغى دين مسيح قرار گرفت و اولين كليساى مسيحى ايران در اين شهر بنيان‏گذارى شد.

در لشكركشى‏هاى شاپور اول ساسانى (241ـ272 م) بسيارى از عيسويان از ممالك قلمرو روم از سوريه و شمال بين النهرين به ايرانشهر انتقال داده شدند.

چه در بابل و چه در خوزستان در ابتداى قرن سوم ميلادى مركز جنبش مسيحيت در ايران شهر «ريواردشير» واقع در شمال بوشهر فعلى در كنار رود تاب بود كه آيين جديد از آنجا به همه اطراف منتشر مى‏شد.

مقارن همان زمان در ايالت مجاور يعنى عربستان، بيت لايات (جندى شاپور بعد) يكى از مهمترين قرارگاه‏هاى كليساى مسيحى محسوب مى‏شد.

در زمان شاپور دوم و بهرام پنجم و يزدگرد، مسيحيانى كه حاضر به ترك عقايد دينى خود نشدند، قتل عام شدند.

گندى شاپور، شوش، اهواز و شوشتر از شهرهاى اسقف نشين بوده است و همزمان با فتح شوش جمعيت مذهبى مسيحى در آنجا زندگى مى‏كرده‏اند كه داراى دير نيز بوده‏اند.

بر اساس سرشمارى سال 1355 جمعيت مسيحى استان 9637 نفر بوده‏اند كه در سال 1375 به 1416 نفر تنزل پيدا كرده است.

ـ صابئيان

واژه صابئين، صابئان، صابئه و صابئون از كلمه صابى گرفته شده است. در فرهنگ عميد در توضيح كلمه صابى و صابئين چنين مى‏نويسد:

الف) صابى كسى كه از دين خود به دين ديگرى نگرويده.

ب) صابئين فرقه مذهبى كه آنها را مشرك يا ستاره پرست و يا بت پرست مى‏دانند.

پيروان آيين صابى گويا قبل از مهاجرت به بين النهرين، كلده و نقاط ديگر، در سرزمين فلسطين مى‏زيستند.

بعضى از دسته‏هاى مهاجر اين قوم، در حجاز، عراق و خوزستان اقامت داشته‏اند.

برخى از مورخان محل آنها را هند ضبط كرده‏اند.

به عقيده صابئين مندايى محل نزول حضرت آدم عليه‏السلام در اطراف «سرانديب» بوده است. مسيحيان آنان را پيروان حضرت يحيى «قديس يوحنا» دانسته، در قرن اول هجرى آنان «نصارى» در قرن دوم «حرانى» منصور دوانيقى و پيروان او آنان را ستاره پرست بعدها به آرانى تحريف يافته و ايرانيان آنان را سبى خوانده‏اند.

صاندايى نامى است كه صابئين خود را به آن مى‏نامند اين كلمه از واژه «من دا» گرفته شده است كه به معنى عرفان است.

مندايى يعنى عارف يا منسوب به عرفان و در حقيقت عرفان و تصوف از جمله ديگرى منحوت شده است كه به صورت «من دا أهى يه» بوده و به معناى شناخت وجود يا معرفت وجود است.

مندائيان خوزستان خود را اهل كتاب و پيرو حضرت يحيى بن زكريا عليه‏السلام مى‏دانند. والاترين كتاب آنها «كنزاربّا» نام دارد كه از كلمه كنز يا گنج گرفته شده كه به معناى مخزن است.

آنان براى كلمه «واجب الوجود» كه حكما به خدا اطلاق مى‏كنند و در نزد اكثر صوفيان به حقيقت آفرينش تعبير مى‏شود لغات اصطلاحاتى از قبيل «ريشه اشياء»، «ميوه بزرگ»، «ظرف بزرگ»، «وجود نهايى»، «حقيقت اول»، «روشنى والا»، «موبد بزرگ» و با لفظ نطفه كه به معناى لغت نيطوفتاست مى‏توان اشاره كرد.

صابئين غسل جنابت و مس ميت را انجام مى‏دهند و خوردن شراب، گوشت خوك، سگ، كبوتر و پرندگان چنگال دار را حرام دانسته و ختنه نمى‏كنند.

آنان در شبانه روز سه بار با طهارت نماز مى‏خوانند: 1ـ نماز فجر 8 ركعت. 2ـ نماز ظهر 5 ركعت كه در هر ركعت سه بار سجده مى‏كنند. 3ـ نماز شب در ساعت سوم شب خوانده مى‏شود.

آنان علاوه بر نمازهاى فوق الذكر، نماز نوافل نيز دارند كه يكى در ساعت دوم و ديگرى در ساعت نهم روز بجا آورده مى‏شود، اكثر احكام، حدود و ازدواج آنها مثل مسلمانان است.

تعميد از نخستين اسرار دين مسيح و نصرانيت است و آن شستن كودك و غيره به آب به نام پدر، پسر و روح القدس است.

تعميد نزد صابئان مندايى مقام خاصى دارد. مثلاً غذا را تا تعميد (غسل) نشود حلال نمى‏دانند. بر هر صابئى واجب است تا هر چه از ظروف وارد خانه خود مى‏كند، تعميد دهد. اين امر درباره ادوات طبخ و گوشت نيز لازم مى‏آيد.

تعميد در موارد ذيل انجام مى‏گيرد: 1ـ تطهير كودك، 2ـ پاك نمودن گناهكار و كسب بخشش براى او، 3ـ تطهير كسى كه از گوشت ذبح بيگانه و يا گوشت حرام بخورد.

بدين جهت با توجه به اهميت آب در دين صابئى و از آنجايى كه طهارت جز با غسل ارتماسى حاصل نمى‏شود، مشاهده مى‏گردد كه آنان در نزديكى آبهاى جارى اقامت مى‏گزينند.

در حال حاضر تعداد كل افراد صابى بنا به ادعاى خودشان، حدود 120 هزار نفر است. از اين تعداد 100 هزار نفر در عراق و قريب 20 هزار نفر در جمهورى اسلامى ايران به سر مى‏برند.

بر طبق آمار سال 1364، 8 الى 9 هزار نفر از صابئين در اهواز و در كنار كارون و در محله‏هاى خيابان نظامى و خسروى، منطقه پل سياه اعامرى، لين‏هاى 4 و 5 حصير آباد ساكن بوده‏اند. اخيرا شروع به خريد ساير منازل اين منطقه كرده‏اند و در ديگر نقاط شهر اهواز به صورت پراكنده زندگى مى‏كنند.

در خرمشهر 6 الى 7 هزار نفر در جنوب شرقى شهر زندگى مى‏كردند كه پس از شروع جنگ تحميلى به صورت مهاجرين جنگى اكثرا در شيراز، اهواز و شهرهاى ديگر سكونت اختيار كرده‏اند.

در كناره‏هاى حاشيه سوسنگرد، بستان، حويزه، هور نزديك 4 هزار نفر سكونت دارند.

در تهران 20 خانواده، در كرج 10 خانواده، در شمال كشور 14 خانواده و در شيراز 40 خانواده سكونت دارند. صابئين فعلى خوزستان خود را ماندايى و اهل كتاب مى‏دانند. در صفحه 199 استفتائات آيت الله خامنه‏اى رهبر انقلاب اسلامى، آنان داراى حكم اهل كتاب شناخته شده‏اند.

صابئين اكنون با استفاده از نعمت آزادى و حمايت جمهورى اسلامى آزادانه به اجراى مراسم و مناسك دينى خود مى‏پردازند و حتى غالبا با عقد پيمان «چرمش» در شمار عشاير عرب زندگى مى‏كنند. بر اين اساس از مزاياى عرف عشايرى مانند حمايت، دفاع و فصل مشترك بهره مى‏گيرند.

بر خلاف گذشته، پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، صابئين خوزستان به چاپ و تكثير كتاب‏هاى خود مانند: درفش، رشامه، براخه، صابئين اهل كتاب‏اند و غيره مبادرت كرده‏اند.

صابئين بنا به مذهب خود از ورود هرچه بيگانه است جلوگيرى و ممانعت مى‏كنند. آنان حتى از قبول اغيار به دين خود راضى نمى‏شوند و از بازگشت صابيانى كه از دين خارج مى‏شوند، استقبال نمى‏كنند. به عقيده آنها صابئى بايد از نسل صابئين باشد.

در انجام عبادت‏ها و مراسم دينى نيز باور دارند كه حتما بايد به زبان خاص مندايى باشد.

در حال حاضر نام كتابهاى صابئين بنا به نوشته سليم برنجى كه خود از مندائيان خوزستان است چنين است:

1ـ گنزاربّا، 2ـ سيد را ادنشماثا، 3ـ ادراشا اِديهيا، 4ـ سيد را اد مصوتا، 5ـ انيانى، 6ـ قلستا، 7ـ اسفر ملواشه، 8ـ الماريشايا، 9ـ تفسير پغرا، 10ـ طومار حران گوبيثا، 11ـ قماها، 12ـ الف ـ ترسرشياله.


منابع