ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

ضرب المثلها در استان مرکزی

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

مثلهاى رايج در استان مركزى بر دو نوع است، يك نوع از ادب پارسى كه بين همه مردم ايران وجود دارد نشأت گرفته و نوع ديگر، ساخته مردم منطقه و مطابق حال و هواى زندگى آنان مى‏باشد.

برخى از مثلهاى معروف كه در شهرستانها و روستاهاى استان مركزى رايج است عبارتند از:

1ـ آخورشا ببند بعد اسبشا بخر.

2ـ از خاك بلند شد به خره نشست.

3ـ اگه تو غِلاغى (كلاغى) مو بچه غِلاغُم.

4ـ اين كه ماخا (مى‏خواهد) دم صب (صبح) بَميره بَل (بگذار) سر شُوْ (شب) بميره.

5ـ به كچل گفتن چرا زلف نَميَلى (نمى گذارى)؟ گفت: مو از اين قرتى گريا (قرتى گرى‏ها) خوشُم نميا.

6ـ پيازى به ريشش خرد نمى‏كنن.

7ـ چه كُنُم خدا كچلُم كرده.

8ـ خر چه داند قيمت نُلق و نبات.

9ـ دلم مث غزقون مى‏جوشه.

10ـ گوسفندى كه بَرِى (براى) خودش پشم نمى‏كنه بَرِى صاحبش كشك نمى‏كنه.

11ـ ما كه طبع نداريم در اين باغ، ماخا درش واباشه ماخا طاق.

12ـ مو مى‏گوم اُشتر اون مى‏گه پشه.

13ـ نه به اون پيرهن تافتش نه به اون كفش شكافتش.

14ـ هر كى ده شى (شاهى) طلبكاره بيا (بياد) سى شى بگيره.

15ـ يه چى بده سرونه، دخترت خونه نمونه.

(اگر مى‏خواهى دخترت خانه نماند يه چيزى هم بايد سر بدهى).

16ـ از چاه در آمد، به چاپانه افتاد.

17ـ سير نخورده، دهن بوداده.

(آش نخورده، دهن سوخته).

18ـ حالا تنبانش دو تا شده

(كنايه از اين كه كارو بارش خوب شده است).

19ـ دندانش به پشم خودش گير كرده است.

(كنايه از اين است كه تقصير را متوجه خودش كرده است).

20ـ سرش بوى آرد مى‏دهد.

(يعنى تازه از آسياب آمده است كنايه از اين است كه پولدار است).

21ـ زئير به زيرش افتاده.

(كنايه از اسهال گرفتن است).

22ـ آب به آب مى‏خوره غولو مى‏شه.

(قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود).

23ـ قباله كهنه‏اش زير بغل من است.

(او را به خوبى مى‏شناسم).

24ـ عاروس خيلى خوشگل بيد اوله پوكه هم در آورد.

(عروس خيلى خوشگل بود آبله مرغان هم در آورد).

25ـ در دوگوله باز است حياى گربه كجا رفته.

26ـ خر لختا (لخت را) كسى پالان بر نمى‏داره.

27ـ حق بز شاخدار پيش بز بى‏شاخ نمى‏ماند.

(يعنى حق به حقدار مى‏رسد).

28ـ از اُو شِوْ مُندِه رو شير مى‏گيره (از آب شب مانده سرشير مى‏گيرد).

(كنايه از فردى كه از هر امكانى براى رسيدن به پول سود مى‏جويد).

29ـ راحتى وَرِ پرش مى‏زنه.

(يعنى خوشى زير دلش زده).

30ـ گُمبِذِ بزرگ كامبارِ كايه (گنبد بزرگ انبار كاه است).

(درباره كسى گفته مى‏شود كه هيكل تنومندى دارد، ولى از عقل و فهم عارى است).

31ـ خرى كه بالا پُشْتِ بُنْ (پشت بام) كرده‏اى خودت پايين كن.

(مشكلى كه درست كرده‏اى را خودت حل كن).


منابع