ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

شعرا و ادیبان استان قزوین

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

عبيد زاكانى

عبيد زاكانى از چهره‏هاى تواناى ادب فارسى در قرن هشتم هجرى، از خاندان زاكانان قزوين بوده است.

حمدالله مستوفى در تاريخ گزيده كه در سال 730 ه .ق تاليف نموده درباره عبيد آورده است:

«صاحب معظم خواجه نظام الدين عبيدالله اشعار خوب دارد و رسايل بى‏نظير».

عبيد طنزپردازى نكته‏دان، لطيفه‏پردازى منتقد و شاعرى توانا است كه در دوران هجوم‏هاى بى‏وقفه بيگانگان، قاضيان، حاكمان بر مردم سعى نموده با طنز و شعر خود غم را از دل‏هاى زايل كند.

از عبيد ديوانى در حدود 3000 بيت و رسايل متعدد بر جاى مانده است.

از آثار اوست: كليات اشعار جدى او، مثنوى عاشقانه، كتاب نوا در امثال، ريش نامه، صد پند و ديگر رسايل.

از جمله اشعار اوست:

عبيد اين حرص مال جاه تا كى جهان فانيست رو ترك جهان گير چون مردان دامن از دنيا بيفشان وزين گرداب خود را بر كران گير ز مسجد رخت با كوى مغان كش سرا در كوى صاحب دولتان گير

از طنزهاى اوست: سخن حق مگوئيد تا بر دل‏ها گران مشويد

وى در رساله تعريفات، در تعريف برخى از لغات چنين آورده است.

حلال: آنچه نخورند.

چشم قاضى: ظرفى كه به هيچ چيز پر نشود.

رشوه: كارساز بيچارگان.

وكيل: آنكه حق را باطل گرداند.

كامى قزوينى

ميرزا علاءالدوله از سادات سيفى قزوين متخلص به «كامى» مولف اثر ارزشمند «تذكرة نفائس الماثر» از شاعران توانا است. او در قتل عام دوران شاه طهماسب، به سوى هند گريخت و در آنجا در دربار شهرياران هند به نوشتن تذكرة نفائس پرداخت.

كامى در سال 982 ه .ق در هند در گذشت و در جوار مزار «سيد حسن جنگ سوار» مدفون گشت.

از اشعار اوست:

نازم آن چشم بلا انگيز را كز نگاهى صد قيامت مى‏كند خوار آنكه ز كوى خود برونش كردى زار آنكه به دست غم زبونش كردى دايم به درت كشان كشان مى‏آرد آندل كه هزار بار خونش كردى

قزوينى در كتاب نقايس الماثر به شرح حال و اشعار 493 شاعر پارسى‏گوى در ايران و هند پرداخته است.

فخر الزمان قزوينى

ملا عبد النبى در سال 1002 ه .ق در قزوين متولد شد، پدر وى خلف بيگ در قزوين تجارت مى‏نمود. وى در تذكره ميخانه، خود را از نوادگان خواجه عبدالله انصارى دانسته است.

فخرالزمان در سن 19 سالگى به زيارت مشهد مقدس شتافت و از آنجا راهى ديار هندوستان شد و ساليان دراز در آنجا زيست.

از سال 1041 ه .ق كه ديباچه نوا در الحكايات را نگاشته اطلاع چندانى از او در دسترس نيست.

از آثار او مى‏توان از: دستور الفصحاء، نوادر الحكايات يا بحر النوادر و تذكره ميخانه نام برد.

از اشعار اوست:

عشق عالم سوز، تا بنياد رسوايى نهاد شيوه صبر و قرار، از عقل بى بنياد رفت هر چه از عشق بود، از صفحه ادراك شست هر چه جز حرف، وفاى يار بود از ياد رفت

حافظ صابونى

حافظ صابونى از شاعران قرن دهم و از مردمان قزوين است. وى اشعار فراوانى به لهجه قزوينى سروده است.

وى به لهجه‏هاى متعددى شعر سروده است و اغلب كسانى كه مورد مدح صابونى بوده‏اند به لهجه خودشان مورد مدح صابونى قرار گرفته‏اند.

مرا ز تازه ولى شيشه‏ى گلاوهاده گلاوچه‏ها دهيم شيشه لو بلو هاده سزك پيرتره اومن چه جنگ ويراهى مه عاشقلم وته ديوانه‏اى سرماهى

واعظ قزوينى

ملامحمد رفيع، مشهور به واعظ قزوينى و متخلص به واعظ از مردم صفى آباد قزوين و از نويسندگان و شاعران پر آوازه قزوين است. وى از شاگردان مولى خليل قزوينى و واعظ مسجد جامع قزوين بوده است.

او در سال 1079 ه .ق دار فانى را وداع گفته است.

ديوان واعظ داراى 8000 بيت شامل غزل، قصيده، مثنوى، رباعى مى‏باشد.

از اشعار اوست:

اى كه غافل نشوى يك نفس از ياد جهان عنقريب است كه كرده است فراموش ترا گرچه ما را نيست پيشاپيش نور مشعلى نيست دود آه مظلومى هم، دنبال ما خون خود را مى‏توان در پيش دشمن ريخت ليك آبروى خويشتن پيش دوست نتوان ريختن

وحيد قزوينى

ميرزا احمد طاهر، فرزند ميرزا حسين خان قزوينى، ملقب به «عماد الدوله» و متخلص به «وحيد» از شاعران پر آوازه قزوين است. او در دربار شاه سليمان صفوى مقام وزارت يافت و پس از مرگ شاه سليمان به واسطه پيرى و ناتوانى از كار كناره گرفت. وحيد بنابر نوشته نصرآبادى در سال 1112 ه .ق دارفانى را وداع گفته است.

از آثار وحيد مى‏توان از: كليات اشعار، ناز و نياز، مثنوى خلوت راز، عاشق و معشوق و ديگر مثنوى‏ها نام برد.

از اشعار اوست:

نرود ياد تو از خاطر افكار برون بوى گل را نتوان برد ز گلزار برون به گلشنى كه رخ دوست بى نقاب شود ز شرم غنچه گل شيشه گلاب شود

صدرالاسلام قزوينى

اديب دانشور، حاج سيد محمد صدرالصدورى قزوينى متخلص به «خاك» در سال 1283 ه .ق متولد شد در عنفوان جوانى در مدرسه آقاسى قزوين به تحصيل فقه، اصول پرداخت.

وى سپس به رياضت روى آورد و پس از چندى به جاى برادر خود در دربار ناصرالدين شاه حضور پيدا كرد و مراسم سلام و اعياد رسمى به وسيله او اجرا مى‏شد.

با مرگ ناصرالدين شاه به قزوين بازگشت و در حسن آباد سكنى گزيد و خانقاهى در آنجا بنا نمود. وى داراى طبعى روان بود و در كتاب شرح الصدور فى حقايق الامور، اشعار خود را آورده است.

از اشعار اوست:

مرا پير مغان داد از شهود و كشف سر مشقى نمى‏خواهم معلم ديگر اين درس كتابى را به هر جا يار را ديدار، بى پندار مى‏بينم به چندين جلوه از بس ديدم، اين شوخ نقابى را به درياى بقا پى بر، كه در موج فنا ديدم بسى بربسته و بشكسته، اين موج حيائى را

اشرف الدين قزوينى (نسيم شمال)

اشرف الدين قزوينى، مشهور به نسيم شمال، فرزند شيخ عبدالله امام جمعه قزوين، نوه ملا محمد تقى برغانى (شهيد ثالث) در سال 1288 ه .ق در بيت فضيلت شهيد ثالث به دنيا آمد.

با مرگ پدرش امام جمعه تحت سرپرستى برادر خود، شيخ محمد تقى، امام جمعه قزوين قرار گرفت. وى پس از تحصيل علوم مقدماتى در مدرسه صالحيه به نجف اشرف عزيمت نمود و پس از پنج سال به قزوين بازگشت. اشرف الدين سپس به رشت رفت و هفته نامه نسيم شمال را در سال 1325 ه .ق منتشر ساخت. وى در نسيم شمال بيشتر به طنز، فكاهى و شعر مى‏پرداخت، حمله به مستبدين و حمايت از مشروطه خواهان را در تمامى اشعار و طنزهاى هفته نامه او مى‏توان يافت. او از سال 1333 ه .ق نسيم شمال را در تهران منتشر نمود و خود نيز در يكى از حجره‏هاى مدرسه مروى اقامت نمود. اشرف الدين قزوينى تا سال 1353 ه .ق نسيم شمال را منتشر نمود و سال‏هاى پسين عمر را در دارالمجانين بسر برد و در 29 اسفند 1312 ه .ش در تهران دارفانى را وداع گفت.

از آثار او مى‏توان از ديوان و مجموعه به جاى مانده از هفته نامه نسيم شمال ياد كرد.

از اشعار او كه وضعيت خود را در آن بازگو كرده مى‏توان از اشعار ذيل ياد كرد:

گوش كن شرحى از احوال نسيم تا نمايى گريه بر حال نسيم بنده در قزوين به دنيا آمدم چندى از بهر تماشا آمدم

عارف قزوينى

ابوالقاسم، مشهور به عارف قزوينى، شاعر، آهنگسازو خواننده در سال 1300 ه .ق در قزوين ديده به جهان گشود. در نوجوانى به تعليم خط، موسيقى و روضه خوانى پرداخت. بيشتر شهرت عارف مرهون مشروطيت و اشعار او در رثاى آزادى و ظلم دستگاه حكومت بوده است. عارف در هنگام كودتاى سياه سيد ضياء، او را در غزل مشهور خود نجات دهنده ملت ايران خواند و در جريان طرح جمهورى نيز با ساختن مارش جمهورى با اين موج هم دستان شد. او در اشعار خود به عنصر آزادى، مفاسد اجتماعى، وطن دوستى و وطن پرستى توجه خاصى داشته است. سرانجام عارف پس از به هم خوردن بساط جمهورى به همدان رفت و در سال 1352 ه .ق در همدان دارفانى را وداع و در كنار آرامگاه حكيم، ابوعلى سينا به خاك سپرده شد.

از آثار به جاى مانده از عارف مى‏توان از ديوان او ياد كرد.



منابع