ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی دوم در استان کردستان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

ویرایش در تاریخ ‏۱۸ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۱۵ توسط 172.16.1.19 (بحث)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری, جستجو

1ـ انقلاب اسلامى

استان كردستان به لحاظ مجاورت با مرز و حوادث تاريخى و تركيب جمعيت آن در دوران رژيم پهلوى به شدت مورد مراقبت دستگاه و سازمان امنيت قرار گرفته بود و مردم آن شديدا تحت فشار بودند. رژيم و عوامل ساواك در بين مردم و مجامع دينى به اشكال مختلف نفوذ پيدا كرده بودند و هر حركتى به شدت تحت كنترل آنان قرار داشت. مبارزات اسلامى مردم كردستان سرانجام با قيام همه جانبه مردم به رهبرى آيت الله العظمى امام خمينى به هويت اصلى خود دست يافت.

با اوج گيرى انقلاب اسلامى از سال 1356 به بعد عده‏اى ازروحانيون و علماى شيعه به كردستان تبعيد شدند. از جمله آيت الله منتظرى و آيت الله حسين نورى در سقز، آيت الله طاهرى خرم آبادى در مهاباد، آيت الله شيخ صادق خلخالى و آيت الله شاه آبادى در بانه به حال تبعيد به سر مى‏بردند و بر خلاف انتظار رژيم، از محبت و همدردى مردم سنى مذهب كردستان برخوردار بودند كه نقش برخى از آنان همچون آيت الله جنتى در سخنرانى و آگاه نمودن مردم در حسينيه سقز و ديگر مراكز غير قابل انكار است.

در نيمه اول اين سال شاه طى سفرى به غرب كشور وارد شهر سنندج شد و طى بياناتى مزورانه روحانيون كردستان را پيشگامان انقلاب شاه و ملت خواند و افزود شما از بدو انقلاب شاه و ملت هميشه جزو صفوف نخستين بوده‏ايد كه مفاهيم اصولى انقلاب را به خوبى درك كرده‏ايد.

واقعه شهادت آيت الله حاج سيد مصطفى خمينى در آذرماه 1356 در نجف، و پخش سخنرانى هدايتگر و تاريخى امام باعث شور و هيجان انقلابى مردم مسلمان گرديد و به دنبال حوادث خونبار نوزده دى ماه 1356 قم در چهلم شهدا، شهر تبريز نيز به خروش آمد و در 29 بهمن 1356 آن شهر صحنه درگيرى بين مأمورين رژيم با مردم انقلابى آن شهر شد.

رژيم كه از حوادث 29 بهمن تبريز به شدت ترسيده بود سعى كرد با تبليغات دولتى تظاهرات مردمى را در شهر تبريز محكوم نمايد. در اين راستا طى يك اجتماع ساختگى و از پيش طراحى شده در شهر سنندج شاه دوستان و ميهن پرستان كردستان، اعضاى كانون‏هاى حزب رستاخيز انجمن‏هاى ملى، كارمندان و اصناف اجتماعى كه در تالار هنرستان ترتيب دادند، مراتب تنفر و انزجار خود را از اغتشاش‏هاى تبريز ابراز داشتند.

رژيم كه به زعم خود توانسته بود با سركوب و تبليغات بر اوضاع مسلط شود به ناگاه با سيل اعتراضات مردمى در سراسر ايران مواجه شد و دانست كه در سايه حضور نظاميان و تبليغات دولتى نتوانسته است بر اوضاع مسلط شود و منطقه كردستان نيز دستخوش امواج انقلاب گرديد.

با برملا شدن جنايات رژيم شاه در سركوب خونين مردم، اغلب شهرهاى اين استان نيز دستخوش تظاهرات مردمى عليه رژيم شاه گرديد. در صف تظاهر كنندگان و معترضين در اين استان اندكى از كادرهاى فعال نيروهاى ناسيوناليست و سازمان يافته و ماركسيست نيز بودند كه در اين زمان عموما خواستار سقوط شاه و بر پائى جمهورى اسلامى بودند ولى عملاً هيچ كس مخالفتى با شعار استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى در اين استان را نداشت.

اولين اعتراض مردمى در اين استان در تاريخ 14/9/1356 صورت گرفت در اين روز دانشجويان دانش سراى شهرستان سنندج از حضور در كلاس‏هاى درس خوددارى نمودند.

و به دنبال آن تظاهرات گسترده و حمله به مجسمه‏هاى شاه در ميادين مختلف شهرها در اين استان صورت پذيرفت.

سرلشگر على‏زاده بخشنامه‏اى بدين شكل، خطاب به ژاندارمرى اين استان فرستاد: «مقرر فرمائيد مأمورين در شبانه روز مراقبت لازم را در تمام شهرها و در مراكز تجمع در سطح استان به عمل آورند و از مؤسسات حساس و مورد توجه به ويژه پيكرهاى اعليحضرت همايونى شاهنشاه آريامهر و رضاشاه كبير و مخازن و فروشگاه‏هاى مواد نفتى و بانكى و ساير مؤسسات حفاظت كامل به عمل آورند».

نخستين تظاهرات عمومى در سطح استان در شهرستان سقز در شهريور سال 1357 برپا شد. در اين روز گروهى از جوانان با شكستن شيشه‏هاى بانك عمران و دادن شعارهاى ضد رژيم، به تظاهرات مردمى پرداختند و اين تظاهرات متناوبا ادامه يافت.

رژيم كه در مقابل صفوف ملت خود را ناتوان مى‏ديد در اين استان دست به ترفندى تازه زد و سعى كرد تا با استفاده از افراد نا آگاه و جاهل آنان را آلت دست خود قرار داده و با چوب و چماق تجهيز كند و مقابل مبارزين ايستادگى نمايد.

عاقبت با حمله مهاجمان چماقدار به شهر سنندج صدها نفر از مردم سنندج به مقابله با آنان پرداختند و آنان را از شهر بيرون راندند، وليكن عوامل چماقدار رژيم با كمك نظاميان خسارات مالى فراوانى به مردم شهر سنندج وارد كردند.

در اين راستا براى فشار هر چه بيشتر به مردم، نيروهاى نظامى پل نساره در جاده سنندج ـ سقز را تحت مراقبت شديد خود قرار داده و هر ماشين عبورى را تحت بازرسى دقيق قرار مى‏دادند. آقاى احمد مفتى‏زاده از سران انقلابى وقت كردستان در تاريخ 7/8/1357 طى نامه‏اى رسما نسبت به ادامه اين وضعيت هشدار داد و در شهرستان سقز در جهت مقابله با اين تضييقات شوراى اجتماعى براى اداره امور انقلاب تشكيل گرديد. اعضاى اين شورا مركب از نمايندگان اصناف، و فرهنگيان، كارمندان، روحانيون و جوانان بود.

وظيفه اين شورا برپائى وهدايت تظاهرات مردمى و بر قرارى نظم و آرامش سخنرانى‏ها، كنترل قيمت‏ها و بر قرارى نظم شهر و تماس با ديگر كميته‏هاى انقلابى بود.

در هفدهم مهرماه 1357 تظاهرات مردم سنندج با حمله نظاميان سركوب شد و در بيست و پنجم آبان ماه دولت در سنندج و مريوان عده‏اى را بازداشت كرد و مردم از بيم جان خود در مسجد جامع شهر متحصن شدند.

در روز شانزدهم ديماه 1357 ضمن تظاهراتى در شهرستان سقز احمدخان احمدى و رحمان خاتونى سقزى در درگيرى با پرسنل پادگان به شهادت رسيده و عده‏اى هم زخمى شدند. روز بعد جنازه‏هاى آنها با شركت هزاران تن از مردم بانه، سردشت، سقز، بوكان، مهاباد و سنندج با شكوه فراوان در گورستان سليمان بگ به خاك سپرده شد. براى كسانى هم كه در شهرستان‏هاى ديگر توسط عوامل رژيم شهادت مى‏رسيدند، عمل مشابهى انجام مى‏گرفت.

رژيم كه در مقابل تظاهرات مردمى احساس ضعف و ناتوانى مى‏كرد، اقدام به تبليغات سوء در بين مناطق اهل سنت استان نمود و تهديد كرد كه در صورت بر پائى حكومت اسلامى شيعه، اهالى مناطق سنى نشين دچار مشكلات فراوانى خواهند شد.

در مقابل اين توطئه و در پاسخ به پشتيبانى مردم كردستان از انقلاب، امام خمينى رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى پيامى را به اين شرح خطاب به مردم كردستان فرستادند:

بسم الله الرحمن الرحيم

«خدمت علماى اعلام و خطباى كرام و عموم اهالى محترم كردستان ايدهم الله تعالى. پس از اهداء سلام و تحيت در اين موقع كه وطن ما حساس‏ترين مراحل تاريخ را مى‏گذارند و ملت مسلمان ايران باوحشى‏ترين دژخيمان... روبرو هستند، بر تمام طبقات محترم كشور است كه با وحدت كلمه ازكشور و اسلام عزيز دفاع كنند و دست خائنان و جانيان را از آن قطع كنند و غفلت از وظيفه موجب سستى نهضت اسلامى و خداى نخواسته شكست آن مي¬شود.

اينجانب از اهالى محترم آن ناحيه كمال تشكر را دارم كه دين خود را به اسلام و مسلمين به نحو شايسته ادا نموده‏اند و در اين نهضت عظيم سهم بسزائى داشته‏اند. خداوند تعالى به آنان خير عنايت فرمايد. از قول اينجانب به دهقانان و كشاورزان محترم تذكر دهيد كه گول تبليغات بى اساس را نخوريد. اسلام و حكومت اسلامى براى شما احترام زيادى قائل است و با شما به بهترين وجه رفتار مى‏كند و حتما بدانيد كه حال همه طبقات در حكومت اسلامى مثل زمان حكومت طاغوت نيست كه در آن همه را از هستى ساقط نمود.

از خداوند تعالى پيروزى مسلمين و ملت مظلوم را خواهانم.»

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

روح الله الموسوى الخمينى 15 شهر صفر 99

24/10/57

عاقبت رژيم كه در مقابل با مردم توانائى نداشت براى در هم شكستن اتحاد سراسرى ملت ايران و بدبينى آنان نسبت به مبارزات مردم كردستان دست به شايعه يازيد، از جمله اينكه مردم كردستان براى جدائى از ايران شوراى همبستگى كردستان را تشكيل داده‏اند.

در تاريخ چهارم بهمن 57 بيانيه‏اى در كيهان راجع به تشكيل شوراى مزبور چاپ شد كه مورد تكذيب مردم بانه قرار گرفت. ضمنا مردم بانه پيروزى كاركنان مطبوعات را در اعتصاب تبريك گفتند.

فرمانده‏ى لشكر وقت سنندج هم ادعا كرده بود كه كُردها به فكر تجزيه هستند. ادعاى وى از طرف مردم بانه تكذيب شد.

در تاريخ سه شنبه 10 بهمن 57 كيهان زقول شيخ جلال چنين نوشت: «مردم كردستان تجزيه طلب نيستند. اگر مردم كردستان به خاطر تجزيه طلبى گلوله باران مى‏شوند، تهرانيها، تبريزيها، قزوينيها را چرا گلوله باران ميكنند. در كردستان ايران هيچ نيروى تجزيه طلبى وجود ندارد و اين ادعا كذب محض و توطئه‏اى براى سركوبى مردم مبارز كردستان است كه همگام با ديگر هموطنان خود در جهت نجات كشور از چنگال خون آشامان مبارزه مى‏كنند. ما همگام با خلق مسلمان ايران تا ريشه كن كردن استبداد و استعمار به مبارزه ادامه داده و از اين اتهام‏ها واهمه نداريم.»

در اوجگيرى انقلاب مجسمه‏هاى رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه هر روز در شهرى به زير افكنده مى‏شد. در بعضى از شهرها ارتش شبانه اين كار را كرده و مجسمه‏ها را سالم به پادگان برده بود، به اميد اينكه اگر مثل كودتاى 28 مرداد 32 شاه به ايران بر گردد، بار ديگر آنها در جايشان مستقر سازند.

در بانه هم مجسمه‏هاى پدر و پسر را پيش از تحقق انقلاب سرنگون كردند. چون بزرگترين كانون انقلاب مساجد بود، در تمام شهرها همه طبقات در مسجد از وجود روحانيون در صحنه استفاده مى‏كردند. در كردستان هم مساجد محل تبليغات و برنامه ريزى براى انقلاب بود.

در بانه شيخ جلال كه به هنگام تبعيد آيت الله خلخالى در بانه بيش از همه با وى همدردى نشان مي¬داد، براى تشكل و تهييج مردم داراى نقش بود. از چند ماه پيش از تحقق انقلاب، به منظور مقابله با طرفداران شاه، كه در آن زمان چماقدار ناميده مى‏شدند، گروهى به تهيه سلاح پرداخته بودند و كسانى هم كه سلاح داشتند آنرا از مخفى‏گاه در مى‏آوردند.

در همگامى با ساير مردم ايران، مردم استان كردستان خصوصا شهر بانه روزهاى تاسوعا و عاشورا و اربعين سال 57 تظاهرات و راه‏پيمائى با شكوهى را انجام دادند.

بيشتر شعارها با شعارهاى شهرهاى ديگر ايران يكنواخت بود. شعارى هم داير بر در خواست رفع ستم مضاعف از ملت كرد داده مى‏شد. بعضى از چپگرايان هم دربانه و سقز شعار كمونيستى ميدادند و مى‏گفتند:

داس و چكش دشمنى سر نيزه يه لرزينى دشمن هل برئه‏م هيزه يه

يعنى داس و چكش دشمن سر نيزه است و لرزش دشمن هم در مقابل اين نيرو مى‏باشد. در مقابله با ايشان، شيخ جلال هم اين شعار دينى را توصيه مى‏نمود:

الله اكبر شعارى دينه آزادى گه لان هه وينى ژينه

يعنى:

الله اكبر شعار دين است و آزادى ملتها خمير مايه‏ى زندگانى مى‏باشد.

در هنگام ورود حضرت امام به تهران يكى از محافظين ايشان فردى كردستانى به نام رئوف كريمى بود كه در تهران شهيد شد و جنازه او را به سقز آوردند و با شكوه فراوان تشييع جنازه كردند.

سرانجام در 22 بهمن رژيم شاهنشاهى فرو ريخت.

مردم كردستان از شنيدن خبر پيروزى انقلاب در روز 22 بهمن 57 به خيابان‏ها ريخته و نقل و شيرينى بين مردم توزيع كردند.



منابع