ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی دوم در استان مازندران

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

ویرایش در تاریخ ‏۲۰ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۴۹ توسط 192.168.110.133 (بحث)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری, جستجو

1ـ تشكيل حزب جنگل در مقابله با حزب توده در مازندران

با دخالت نظاميان روس و پيشگيرى از قواى ژاندارمرى، آشوب طلبان دامنه عمليات خود را تا چالوس ادامه دادند و حزب توده نيز در اين زمان با تمركز قواى خود در شمال ايران به عنوان ستون پنجم دشمن، به فعاليت گسترده‏اى در حمايت از حضور روس‏ها پرداخت.

از آنجا كه مازندران جزو مناطق اشغالى شوروى بود، سازمانهاى حزب توده در اين استان، در زير چتر حمايتى ارتش سرخ، خود را براى انجام هر عملى ـ البته تا آنجا كه با سياست و منافع شوروى مغايرتى پيدا نمى‏كرد ـ كاملاً آزاد يافتند.

پس از استعفاى حكيمى و روى كار آمدن قوام، ميدان عمل در نواحى شمال كاملاً به دست حزب توده و مهاجران مسلح آن افتاد. نه تنها مخالفان واقعى يا فرضى حزب را در تمام شهرهاى شمال قلع و قمع كردند، بلكه اداره اين شهرها را نيز تا آنجا كه ممكن بود به دست گرفتند. مأموران انتظامى مسلح حزب عملاً در بسيارى از اين شهرها وظيفه پليس و ژاندارمرى را انجام مى‏دادند.

ورود و خروج اشخاص، اشياء و كالاها از نواحى شمال به ويژه مازندران به نقاط ديگر ايران تحت نظارت و كنترل سخت و دقيق اين مأموران حزبى بود. در جاده چالوس و احتمالاً جاده‏هاى ديگر از ماشين‏هاى حامل برنج و مواد ديگر به نام حزب عوارض مى‏گرفتند كه معلوم نبود به چه حسابى مى‏رود. قطارهاى راه‏آهن را نيز در مرز مازندران نگاه مى‏داشتند و مسافران و كالاها را كنترل مى‏كردند.

در اين زمان دولت براى جلوگيرى از خطر گسترش بيشتر حزب توده در چالوس و كلاردشت، به مسلح كردن خان‏هاى اين مناطق پرداخت كه در نهايت به تشكيل حزب جنگل به رهبرى عزيزاله خان ميار كلاردشتى منجر شد. ماجرا از اين قرار بود كه پس از پايان جنگ جهانى دوم و عدم خروج قواى اشغالگر شوروى از شمال ايران، گروهى از نخبگان محلى به بهانه كسب امتياز و بويژه براى مقابله با نفوذ روز افزون حزب توده، تشكيلات نسبتا منظيم را به نام «حزب جنگل» در ناحيه كجور و كلارستاق بوجود آورند.

در آن سالها مردم كلاردشت و منطقه كجور در استان مازندران به كار تبديل چوب به ذغال اشتغال داشتند و دولت وقت از كار آنان جلوگيرى نمود و مأموران تعدادى انبار ذغال را نيز مصادره كردند، بناچار سران و رهبران محلى كلاردشت و كجور، براى دفاع از حقوق خود، اتحاديه‏اى بنام «اتحاديه كشاورزان و كارگران» تشكيل داده و نمايندگانى به تهران اعزام داشتند كه اين امر مقارن فعاليت حزب توده در چالوس و اطراف بوده است. تعدادى از سران اين اتحاديه به وسيله سران حزب توده دستگير يا مورد آزار واقع شدند و اين رويداد سبب گرديد كه گردانندگان اين تشكيلات در صدد مقابله جدى و مسلحانه با حزب توده برآيند.

مردم كلاردشت در حزب جنگل حضور و مشاركتى فعال داشتند و از تهاجم آنها به نواحى تنكابن و گيلان براى تعقيب اعضا و هواداران حزب توده ماجراهاى بسيارى نقل مى‏شود.

پس از سقوط آذربايجان در اواخر دهه دوم آذرماه 1325، بخشى از قواى نظامى مركزى از طريق كندوان و دسته‏اى از طريق فيروزكوه وارد شهرهاى شمال شدند و شهرها را كه كانون استقرار حزب توده و محل جولان آنان بود، مورد تهاجم قرار دادند. جنگلى‏ها كه به علت ضعف به كوهها گريخته بودند با ورود نظاميان به صحنه از مراكز تجمع خود خارج شدند و نيروهاى ارتش را در دستگيرى و قلع و قمع اعضاى حزب در چالوس و تنكابن و نقاط ديگرى يارى نمودند. همزمان در شهر شاهى (قائمهشر كنونى) نيز ارتش به همراهى قادى كلائى‏ها و ديگر مردم ده‏نشين به دستگيرى توده‏اى‏ها در بابل و سارى و بهشهر پرداختند.

بدين ترتيب كوس بلند آواز حزب در محال ثلاث از صدا افتاد و پايه‏هاى سطوت آن فرو ريخت.

2ـ نهضت ملى نفت و گريختن شاه به استان مازندران

از 29 مهر 1326 ه .ش امتياز نفت شمال روسها از مجلس شوراى ملى به موجب قانون رد شد، به دنبال آن مذاكرات بين مقامات كمپانى نفت ايران و انگليس در جهت دريافت حقوق حقه آغاز شد و در خرداد 1328 ه .ش موافقت نامه جديدى به نام متمم قرارداد به امضاء رسيد، ولى مورد تصويب قرار نگرفت. دكتر محمد مصدق و همراهانش تصميم گرفتند كه صنعت نفت ايران را ملى اعلام كنند. سيد ابوالقاسم كاشانى كه با انگليسى‏ها مخالف بود و در ميان مردم از احترام ويژه‏اى برخوردار بود نيز دكتر مصدق را پشتيبانى مى‏كرد.

در 7 ارديبهشت كابينه دكتر محمد مصدق تشكيل شد و در تاريخ 10 ارديبهشت 1330 ه .ش قانونى از مجلس گذشت و ملى شدن صنعت نفت را تصويب كرد. در 25 مرداد 1332 ه .ش مصدق مجلس را منحل كرد و وعده انتخابات دوره هيجدهم را داد كه پس از اصلاح قانون، انتخابات انجام شود. در اين روز شاه فرمان عزل دكتر مصدق را صادر و سرلشگر زاهدى را به نخست وزيرى منصوب كرد و به اتفاق ملكه ثريا به استان مازندران گريخت.

با ورود به استان ابتدا شاه به كلاردشت رفت اما در آنجا احساس خطر كرد و عازم رامسر شد و بى آنكه كسى اطلاع يابد خواست خود را به فرودگاه برساند. فرودگاه رامسر در آن زمان خاكى و فاقد امكانات فنى و پروازى بود و فقط هواپيماهاى كوچك و سبك مى‏توانستند در آن فرود آيند و اين فرودگاه مختص دربار فاسد پهلوى بود و راه ورود به آن در فاصله كمى از پل رودخانه نمك آبرود (ابتداى بلوار فعلى) قرار داشت. مرحوم نعمت الله سادات محله‏اى در آنجا نگهبان بود.

شاه به محض ورود به رامسر وارد فرودگاه شد و به نگهبان دستور داد تا راه ورود را بسته و با وعده انعام، به او سفارش كرد كه اگر كسانى سراغ او را گرفتند اظهار بى اطلاعى نمايد! ذكر اين نكته ضرورى است كه راه ورود به فرودگاه تنگ و باريك و پر از دست انداز بود و يك اتومبيل به سختى مى‏توانست از آن عبور كند و محوطه فرودگاه محصور نبود و فقط بوته‏هاى تمشك كه اطراف آن را فراگرفته بود به منزله حصار فرودگاه به شمار مى‏آمد.

شاه و همسرش ثريا خود را به گوشه‏اى از فرودگاه رسانده و پنهان شدند. چندى نگذشت كه گروهى مسلح از تهران به تعقيب شاه و همسرش به كلاردشت رفتند و چون او را نيافتند به رامسر آمدند و در برخورد با نگهبان فرودگاه كه در ابتداى جاده فرعى ورودى فرودگاه، آلونكى داشت از وى سراغ شاه را گرفتند و او اظهار بى‏اطلاعى كرد اما آنان زير بار نرفتند و بر او فشار آوردند تا نشانى شاه را بگويد و او مقاومت كرد و گفت: اين راه متروكه است و راه اصلى ورود به فرودگاه در انتهاى خيابان كازينو قرار دارد. تعقيب كنندگان راه كازينو را در پيش گرفتند، اما ديگر هوا تاريك شده بود و يافتن شاه در خرابه‏هاى اطراف فرودگاه غير ممكن به نظر مى‏رسيد، مضافا اين كه نگهبان فرودگاه پيوسته اظهار بى‏اطلاعى از ورود شاه به فرودگاه مى‏كرد.

از اين رو دست از تعقيب و دستگيرى وى كشيدند. شاه و همسرش شب را در همان خرابه‏هاى اطراف فرودگاه گذراندند و ساعت 7 بامداد با ورود هواپيماى اختصاصى به خلبانى سرگرد خاتم سوار بر آن شده و به سوى بغداد پرواز كردند. شاه كه هراسان از رامسر به بغداد گريخته بود، سه روز بعد يعنى پس از كودتاى 28 مرداد توسط سرلشگر فضل‏الله زاهدى و سقوط مصدق به ايران بازگشت.

3ـ قيام 15 خرداد

پس از رحلت آيت الله بروجردى به عنوان مقتدرترين مرجع تقليد، در سال 1340 شمسى، شاه احساس كرد كه براى ادامه سلطنت و اجراى برنامه‏هاى توصيه شده از سوى آمريكا، ديگر مشكلى وجود ندارد.

در 16 مهر 1341، در اولين گام در جهت اجراى سياستهاى اعلام شده آمريكا، دولت علم لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى را مطرح ساخت كه مورد مخالفت علما قرار گرفت و آنان با ارسال تلگرام براى نخست‏وزير اعتراض خود را اعلام كردند. اين تلگرامها از سوى امام، آيات عظام گلپايگانى، نجفى مرعشى، شريعتمدارى، آملى، زنجانى و حائرى صادر شده بود. در همين راستا سيل اعلاميه و تلگرام علماى مازندران همپاى ديگر علما و مردم استانهاى ديگر براى اعتراض به عملكرد نخست وزير وقت به تهران ارسال گرديد.

علماى مبارز مازندران در اين زمان حاج شيخ مصطفى صدوقى، حاج سيد رضا سعادت، آيت الله شيخ محمد كوهستانى و حاج شيخ محمد شاهرودى بوده‏اند كه مأمورين ساواك نيز توان مقابله با آنها را نداشته‏اند و بنا به گزارش ساواك آنها به مبارزه منفى عليه رژيم اقدام مى‏نموده‏اند كه در ذيل به يك سند در اين زمينه اشاره مى‏شود:

گيرنده: تيمسار رياست سازمان اطلاعات و امنيت كشورتاريخ: 9/3/42

فرستنده: مديريت كل اداره سومشماره: 1622/17 ر ب

ساواك سارى

با تقديم يك برگ صورت اسامى روحانيون و وعاظ موافق دربار شاهنشاهى و دولت فعلى، بعرض ميرساند كه بطور كلى تاكنون مشاهده نشده است هيچيك از روحانيون اين استان مخالفتى با دربار شاهنشاهى داشته باشند فقط از چهار نفر روحانيون بنام آقايان 1ـ حاج سيد رضا سعادت فرزند مرحوم سيد ابوالقاسم شغل امام جماعت ساكن سارى 2ـ حاج شيخ مصطفى صدوقى فرزند مرتضى شغل امام جماعت ساكن سارى 3ـ آيت‏اله شيخ محمد كوهستانى ساكن كوهستان از توابع بهشهر 4ـ حاج شيخ محمد شاهرودى شغل امام جماعت ساكن بهشهر كه در ميان مردم نفوذ قابل ملاحظه‏اى دارند ميتوان بعنوان مخالفين پست فعلى نام برد ولى مخالفت نامبردگان هم اغلب بصورت اعمال منفى انجام ميگيرد و گاهى نيز از حوزه‏هاى علميه تهران قم و مشهد از روحانيون مخالف باين استان اعزام ميشوند كه خوشبختانه فورا توسط مأمورين ويژه شناخته شده و از اعمال آنان جلوگيرى و مراتب نيز بموقع خود بآن اداره كل گزارش گرديده است.

رئيس سازمان اطلاعات و امنيت استان دوم. موثقى



منابع