ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی اول در استان اصفهان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

ویرایش در تاریخ ‏۲۵ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۵۴ توسط 192.168.110.133 (بحث)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری, جستجو

شورش عشاير

با دريافت حكم نخست وزيرى رضاخان از احمدشاه قاجار، جبهه‏گيرى ناشيانه بعضى از سران بختيارى در قيام عليه اين دولت، رضاخان را وادار كرد كه براى پايان دادن به قدرت بختيارى‏ها وارد عمل شود.

در اين ايام قواى اعراب خوزستان و سواره بختيارى دشت ناصرى در خوزستان و جلگه فريدن در استان اصفهان را اشغال كرده، اردوى مختلطى در حدود سى و پنج هزار نفر را تشكيل دادند.

در اين موقع سردار سپه رئيس الوزرا، در جهت حل اين مشكل از تهران عازم اصفهان شد. وى ضمن اعزام نيرو در جهت سركوب اين جريان به فريدن تمامى خوانين بختيارى را در اصفهان جمع كرد و پس از اصلاح و تغييراتى در سمت‏هاى ايلبگى و ايلخانى آنها و گرفتن تعهد نسبت به عدم مداخله آنها، شخصا به طرف خوزستان حركت كرد.

دوران رئيس الوزرائى سردار سپه با ماده واحده‏اى كه مجلس دوره پنجم به تصويب رساند پايان يافت و دوران تازه‏اى براى رضاخان به وجود آورد. دولت موقتى كه مجلس به او واگذار كرد با تشكيل مجلس موسسان به سلطنت موروثى مبدل گشت و او در تاريخ چهارم ارديبهشت ماه 1305 ه .ش رسما تاجگذارى نمود.

در جشن تاجگذارى او بسيارى از بزرگان منجمله بزرگان و علماى اصفهان دعوت شدند.

دانشور بزرگ اصفهان، حاج آقا نور الله، به دعوت برگزار كنندگان مراسم تاجگذارى به تهران پاى نهاد تا در نخستين روزهاى سلطنت، شاه تازه را پندى درخور دهد.

بنابراين، پس از پايان تاجگذارى قرآنى به رضاخان سپرد و فرمود:

«اكنون كه پادشاه مملكت اسلامى شده‏اى، قرآن كتاب آسمانى و كلام ربانى را به تو هديه مى‏كنم كه او را نصب العين خود قرار داده، به دستوراتش عمل كنى و بر خلاف آن نروى».

اما بر خلاف انتظار، رضاشاه پس از دستيابى به اركان قدرت و چيرگى بر مخالفان، يكباره زنجير قانون را گسست و دشمنى با شريعت را پيشه خويش ساخت.

2ـ قانون نظام وظيفه (اجبارى)

در سال 1306 ه .ش رضاشاه چهره واقعى خود را نشان داد. ابتدا در دوم تيرماه اين سال، كلاه پهلوى را معمول و استفاده از آن اجبارى شد و قانون نظام اجبارى (نظام وظيفه) نيز لازم الاجرا شد.

قانون نظام اجبارى مورد مخالفت صريح مردم ايران قرار گرفت. مردم اصفهان با تشكيل راه‏پيمايى و بستن بازار به تلگراف‏خانه رفته و از علما استمداد جستند و خواهان لغو يا اصلاح اين قانون شدند. اما علما از جمله آقا نور الله خواهان بركنارى رضاشاه از سلطنت بودند.

در اغلب شهرها اجتماعات و اعتصابات شروع شد و بعضى از شهرها تعطيل شدند و كسبه دست از كار كشيدند.

اين حركات سبب تشديد مخالفت رضاخان با روحانيت و اسلام شد و تصميم قطعى به كوبيدن قدرت روحانيون را گرفت. مردم در شهر اصفهان، هر روز به صورت اجتماع در بازار حركت مى‏كردند و دولتيان نيز درصدد جلوگيرى از تظاهرات بودند و حتى براى سركوبى تظاهرات، به قرآن اهانت عملى نمودند. در واكنش به چنين حركات مذبوحانه‏اى، در سال 1346 ه .ق عده زيادى از علما اصفهان و ساير شهرها به پيشوايى حاج آقا نور الله نجفى به قم مهاجرت كردند.

خواسته‏هاى علماى مهاجر شامل مواردى چون تجديد نظر در قانون نظام اجبارى، انتخاب پنج نفر از علما طراز اول در مجلس، تعيين نظار شرعيات در ولايات، جلوگيرى از منهيات و بالاخره اجراى مواد مربوط به محاضر شرع كه در تشكيلات سابق عدليه پيش بينى شده بود.

مهاجرين براى رسيدن به اين مقاصد اقدامات زير را انجام دادند:

1ـ از وكلاى مجلس به خصوص مرحوم سيد حسن مدرس دعوت نمودند و با او ارتباط مستقيم و غير مستقيم برقرار كردند.

2ـ به علما طراز اول شهرهاى مختلف نامه‏هايى نوشتند و مقصود از مهاجرت را به اطلاع آنها رساندند.

3ـ از بازرگانان طراز اول شهرها و معتمدين و افراد صاحب نفوذ ولايات دعوت نمودند كه در صورت لزوم بازارها را تعطيل نمايند.

4ـ دولت وقت و متصديان امور را از مهاجرت آگاه كردند.

با تقاضاى علماى مهاجر، بازارهاى اصفهان و شيراز به كلى تعطيل شد و اين تعطيلى سه ماه طول كشيد. همچنين چندين هزار نفر از مردم اصفهان، شيراز و تهران به مهاجرين قم پيوستند.

هر چند كه دولت سعى داشت جلو مهاجرت مردم به قم را بگيرد و خواهان پايان دادن به اين مهاجرت و قيام بود، اما از طرفى نيز منتظر فرا رسيدن سرماى زمستان بود كه در سرماى زمستان مهاجرين (به علت سكونت در زير چادرها) از شدت سرما به شهرستانهاى خود برگردند و سرانجام نيز اين حربه دولت كارساز شد.

دولت پس از سه ماه از مهاجرت علما، تعهدنامه‏اى نوشت و در آن يادآور شد كه از منهيات شرعى جلوگيرى مى‏كنيم، ما (دولت) و شخص رضاشاه علاقه كاملى به اسلام و قوانين داشته و داريم.

دولت به مأمورين خود دستور خواهد داد كه بر خلاف اسلام مطلبى گفته و نوشته نشود و انتشار نيابد.

با فرا رسيدن فصل سرما، آقا نور الله مريض شد و دولت نيز فرصت را مغتنم شمرده، دكتر شفاء الدوله را براى درمان او فرستاد. او نيز آمپولى به آقا نور الله ترزيق كرده و به سبب آن وى مسموم گشته و به شهادت مى‏رسد و به اين ترتيب نهضت از هم پاشيد و افراد به موطن خود بازگشتند. در سال 1347 ه .ق رضاشاه به اصفهان مسافرت نمود. آقاى شريعتمدار او را متوجه برخى از اعمال و رفتار اطرافيانش نمود و معاهده مهاجرين را به او يادآورى نمود.

اين يادآورى شريعتمدار كه توأم با خشم وى بود، سبب خشم رضاشاه شد و با تحريك صارم الدوله و مشار الدوله (حكمران اصفهان)، شريعتمدار را به عراق تبعيد نمودند.

رضاشاه بالاخره توانسته بود در اين سالها بر اوضاع سياسى اصفهان كاملاً مسلط شده و مخالفين خود را نابود كند. بنابراين كسى را جرأت حرف زدن نبود و ديگر سخنى از عهدنامه بين مهاجرين و رضاشاه وجود نداشت.

3ـ واقعه كشف حجاب

الف) اتحاد شكل لباس

با استقرار و تثبيت سلطنت پهلوى دوره اجراى سياستهاى نوين استعمار انگليس فرا رسيد و سياست مذهب زدايى و استحاله فرهنگى از طريق اشاعه تجددگرايى در دستور كار هيأت حاكمه قرار گرفت. در اين راستا چند حركت مهم انجام گرفت كه قانون اتحاد شكل را مى‏توان اولين گام در اين راه دانست. در تاريخ ششم دى‏ماه 1307، قانونى به نام «اتحاد لباس» طى چهار ماده به تصويب مجلس شوراى ملى رسيد. بر اساس بندهايى از ماده دو آن، تنها مجتهدين از مراجع تقليد مسلم، پيش نمازان داراى محراب، محدثين كه از طرف دو نفر از مجتهدين مجاز اجازه روايت داشته باشند، طلاب مشتغلين به فقه و اصول كه در رتبه خود از عهده امتحانات برآيند و مدرسين فقه و اصول و حكمت الهى ازا ين قانون مستثنى شدند.

اين نظامنامه در تاريخ دوم بهمن ماه 1307 به تصويب هيئت وزيران رسيد و جهت اجرا به همه استان‏ها ابلاغ گرديد. در استان اصفهان، عمال رژيم كه به دنبال محبوبيت هر چه بيشتر بودند با شدت و حدّت در اجراى مفاد آن پافشارى مى‏كردند. در اين زمان پاسبانها لباسهاى مردم از قبا و عبا و كلاه و عمامه را پاره مى‏كردند. مدارس دينى و حجره‏هاى طلاب را غارت مى‏كردند. اگر طلاب را در كوچه و بازار مى‏ديدند به آنها توهين و اهانت نموده و با كمال خفت و خوارى به كلانتريها جلب و ساعت‏ها و حتى روزها آنان را به جرم ملبس بودن به لباس روحانيت، نگاه مى‏داشتند.

عده زيادى از طالبين علم، تاب و توان تحميل اين همه رنج و مصيبت و فشار و سختى را نياورده و مجبورا تغيير لباس داده و از سلك روحانيت خارج گرديده و هر يك به كارى ديگر مشغول شدند. عده بسيار كمى از علما و طلاب و دانشجويان درس و مباحثات علمى را ترك نكرده و در حفظ حوزه مقدس اصفهان فداكارى‏ها و جان‏فشانى‏ها نمودند. بر اساس اسناد موجود، به علت اين جو خفقان و اجبارى شدن لباس متحدالشكل و صدور مجوز عمامه، تعداد معممين اصفهان كه بالغ بر هفتصد نفر بودند، به 241 نفر تقليل يافتند. به اين ترتيب 58 نفر از مجتهدان و مدرسان و 20 نفر از محدثين اجازه ملبس بودن به لباس روحانيت را دريافت كردند.

همچنين 25 نفر از كسان ديگر از روحانيت كه سن آنها بيش از 60 سال بود مجوز پوشيدن لباس روحانيت را دريافت كردند. به طور كلى صاحبان جواز در اصفهان و اطراف به 344 نفر مى‏رسيد.

از ابتداى سال 1314 ه .ش سياست‏هاى رضاشاه در مبارزه با دين، وارد مرحله جديدى شد، كلاه پهلوى يك لبه، منسوخ و افراد مقيد شدند كلاه بين المللى (تمام لبه به نام شاپو) استفاده نمايند، انعقاد مجالس ختم نيز طبق مقررات و فقط در چند مسجد تحت نظر بلديه (شهردارى) طى دو ساعت تنظيم گرديد.

تظاهرات مردم مشهد عليه لباس اتحاد شكل با قريب دو هزار مقتول و مجروح به خاك و خون كشيده شد و عاقبت اين سناريو آن بود كه در تاريخ هفدهم دى‏ماه با برگزارى جشنى در دانشسرايعالى و شركت شاه و همسر و دختران وى در آن، موضوع كشف حجاب در ايران اعلام گرديد.

ب) قانون كشف حجاب

در سال 1314 ه .ش، قانون كشف حجاب از تصويب هيأت وزيران گذشت و دولت با شدت خواهان اجراى مفاد آن شد. بر اساس اين قانون، بيرون آمدن زنان با چادر اعم از مشكى يا رنگى ممنوع گرديد و مأموران دولتى نيز موظف به برداشتن چادر از سر زنان محجبه شدند.

رژيم به منظور نيل به اهداف خود در وهله اول كارمندان دولت را ملزم كرد تا همراه زنان خود (بدون حجاب) در مجالس جشن هفدهم دى ماه كه روز كشف حجاب ناميده مى‏شد، شركت نمايند. اين اقدام، گام مؤثرى در جا انداختن اين طرح بود. در طول اجراى اين قانون، زنان پاكدامن و پرهيزگار شهرهاى مختلف كشور، بارها و بارها مورد تعرض مأموران رژيم قرار گرفتند و دژخيمان نوكر اجانب، از هر اقدامى جهت رفع حجاب آنان دريغ نمى‏كردند.

در اصفهان نيز زنان و دختران مجبور بودند كه بدون پوشش اسلامى در جامعه حاضر شوند. طبق اسناد موجود، دولت از دختران و زنان جوان در اين زمينه راضى بوده است و اين بيانگر اين است كه زنان جوان از اين قانون اجبارى تبعيت نموده‏اند. اما زنهاى سالخورده و پير غالبا از خانه بيرون نمى‏آمدند و با اين قانون مبارزه مستقيم و غيرمستقيم مى‏نمودند. شهربانى اصفهان نيز تمام تلاش خود را در اين زمينه مبذول مى‏داشت. در اين دوره در روستاها مخالفتهايى عليه اين قانون انجام مى‏گرفته است و زنان روستايى كمتر تن به اين عمل خلاف شرع مى‏دادند. اين مطلب به حدى بوده است كه در اسناد موجود اعتراف به عدم اجراى اين احكام از سوى روستائيان شده است و براى اينكه مسئله را به نفع خود جلوه دهند به دروغ پراكنى نيز پرداخته‏اند.

در قسمتى از اين سند آمده است:

«... فقط در دهات كه از اول هم حجاب نبوده، طرز لباس به واسطه اشتغال و كمك به امور زراعتى چندان فرقى نكرده و به عقيده اين بنده اگر صلاح باشد، بايد صاحبان و املاك را نسبت به مسكن و لباس و تربيت سكنه دهات با دستور مخصوصى ملزم نمود والا اجراى اين اوامر و اصلاحات از عهده يك نفر كدخدايى كه هنوز تمرد او از اجراى احكام و تمرد مردم در مقابل آنها با مختصر جزايى كه نظامنامه قائل شده است، خارج خواهد بود. به نظر بنده لازم خواهد بود كه صاحبان املاك، مساكن بهترى كه قابل زندگى و مناسب با بهداشت كامل باشد از روى دستورهاى عملى تهيه نمايند. ... در اين صورت زنهاى دهات نيز بالطبع در بهبودى وضعيت روستايى خود بهتر مراقبت خواهند نمود». با وجود اجبارى بودن اين قانون، زنان اصفهان با آن مقابله مى‏كردند. بيشتر زنها در داخل شهر با چادر نماز يا چادر سياه رفت و آمد مى‏كردند. حتى در مجامع عمومى مثل اتوبوس و درشكه ديده مى‏شد كه زنان با حجاب اسلامى حاضر مى‏شدند و حتى به زنان بدون چادر اعتراض و آنها را با الفاظ ركيك و زننده ملامت مى‏كردند.



منابع