ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

جنگ جهانی اول در استان مازندران

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

جنک جهانی اول و نهضت جنگل

سال 1293 شمسى مطابق با 1914 ميلادى جنگ جهانى اول اتفاق افتاد، جنگى خانمان برانداز و پردامنه كه آتش آن ممالك كوچك و ضعيف را به دنبال ممالك بزرگ و قوى فرا گرفت. ايران در اين جنگ اعلان بى‏طرفى كرد، ولى روس‏ها نيروهاى خود را به فرماندهى ژنرال باراتف به ايران سرازير كردند. مأموران روسى با همراهى ايرانيان روس‏نما كه بسيار بى‏شرم‏تر از روس‏ها بودند، اعمال بى‏شرمانه‏اى نسبت به مردم گيلان، مازندران و آذربايجان روا داشتند. انگليسى‏ها نيز در جنوب و حتى مركز دست به تاخت و تاز و دخالت در امور كشور مى‏زدند. ايران به سان كشتى طوفان‏زده شده بود و ايرانيان در سخت‏ترين هنگامه حيات ملى خود گرفتار شده بودند.

عده‏اى در اين هنگامه به فكر احياى نهضت اتحاد اسلام افتادند و شخصيتهايى چون سيد حسن مدرس، آقا سيد محمد كمره‏اى، ميرزا محمد طاهر تنكابنى كلارستانى (فقيه)، سيد محمد رضا مساوات، سليمان محسن اسكندرى و اديب‏السلطنة سميعى در اين راستا قدم برداشتند. در اين تلاطم و طوفان‏زدگى ايران، سرتيپ ديوسالار (سالار فاتح) و ميرزا كوچك رشتى (ميرزا كوچك خان جنگلى) به فكر چاره درد افتادند.

ميرزا كه يك روحانى وطن‏دوست و آشناى به مسائل سياسى بود. او در نهضت مشروطه همگام مشروطه خواهان با استبداد جنگيده بود.

ميرزا كوچك و ياران براى رفع اشغال كشور دست به تشكيل هسته مقاومت زدند. آنان سعى كردند تا نهضت به سرعت در تمام خطه شمال فراگير شود. ميرزا كوچك و سالار فاتح از طريق گردنه امامزاده هاشم و آمل به سوى نور و كجور حركت كردند. نظر سالار فاتح آن بود كه كانون مقاومت در قلب جنگلهاى نيمه استوايى مازندران استقرار يابد، ولى ميرزا به سمت گيلان حركت كرد و در آنجا شالوده نهضت را پى‏ريزى كرد.

سالار فاتح در كجور مستقر بود و لذا محمد وليخان خلعت‏برى سپهسالار در اولين اقدام براى سركوب نهضت به سمت كجور نيرو فرستاد.

از طرف ديگر سپاه جنگل براى توسعه قلمرو حكومت خود به سرپرستى سعدالله خان درويش كجورى و قدرت‏الله خان رشتى، براى تصرف بخشى از مازندران با قايق به استان مازندران وارد و در سواحل بابل پياده شدند. آنها مخاطب السلطان رفيعى فرماندار بابل را دستگير كردند و او را با كشتى بردند. نظاميان شهرستان بابل، پس از شنيدن اين خبر وحشت زده به طرف سارى عقب‏نشينى كردند. سپاه جنگل به طرف سارى به حركت درآمد.

مردم سارى كه از برخورد جنگليان بى‏خبر بودند و شناخت كاملى از آنان نداشتند، به هراس افتادند. شخصى از طرف حكومت به سعدالله خان پيام داد كه ارتش ايران نيرومند است، بهتر است كه مازندران را ناديده گرفته به سوى رشت برگرديد، ولى سعدالله خان جواب مساعدى نداد.

در ملاقاتى كه سعدالله خان با يكى از فرستادگان مردم سارى داشت، وى اظهار داشت كه منظور جنگلى‏هاى چپاول و كشتار نيست و قصد آزار و اذيت اهالى سارى را ندارند. از اين رو مردم به سپاه جنگل خوشبين و آماده استقبال از ميهمانان گيلانى شدند. لذا پس از مقاومت مختصر، سارى به تصرف جنگلى‏ها درآمد و مردم و شخصيت‏ها به استقبال آمدند و جنگلى‏ها بعد از مدتى اقامت به رشت بازگشتند.

در اواخر كار نهضت جنگل در گيلان و شمارى از ياران ميرزا كوچك خان، سردار جنگل به طرف نواحى كلاردشت در اين استان عزيمت نمودند. از جمله سعد الله خان درويش و سه نفر ديگر از جنگلى‏ها هنگام عقب نشينى از مناطق كوهستانى و جنگل‏ها، از كلاردشت عبور كرده و پس از گذشتن از كجور به تهران رفتند. در همين روزها يعنى در سال 1300 شمسى، بخشى از قواى جنگلى ميرزا كوچك خان كه تمايلات چپگرايانه داشتند و تحت تأثير انقلاب بلشويكى سال 1917 ميلادى در روسيه، روياى فتح تهران را در سر مى‏پروراندند، بدون آنكه توجهى بر مخالفت ميرزا كوچك خان داشته باشند، به فرماندهى احسان الله خان دوستدار و ساعد الدوله و با پشتوانه نظامى افسران روسى از تنكابن به سمت شرق حركت نمودند.

يك گروه از اين نيروها به همراه خود احسان الله به حومه كلاردشت وارد شدند. همزمان با اين وقايع بصير ديوان از طرف متنفذان تنكابن و كلاردشت براى نظارت بر اوضاع، به كلاردشت اعزام شد. به هنگام ورود بصير ديوان و استقرار در روستاى پيشنبور، فرستادگان او با سران حسنكيف درگير شدند كه منجر به دخالت بصير ديوان و محاصره يك روزه حسنكيف و آتش زدن چند خانه شد.

پيش از آنكه برخورد ميان قواى بصير ديوان و عقب داران نيروهاى بلشويك بروز كند، سرهنگ محمد زكريا كه بعدها در ارتش ايران عنوان سپهبد شاه بختى يافت با دويست نفر قزاق از راه ارنگه و لورا و كندوان به مقابله با احسان الله خان آمد، ساعد الدوله نيز با فرماندهان روسى كه در ضلع شمالى مرزن آباد بودند ملاقات كرد و فرمان جديد دولتشان را كه ترك حمايت بلشويك‏ها از قواى احسان بود يادآورى كرد. پس از رفتن ساعد الدوله و فرماندهان روس، حملات بصير ديوان به محل آنان شروع شد و بقعه امامزاده خليل كه پناهگاه عده‏اى از بلشويكهاى وحشت زده بود با گلوله توپ منهدم شد و بلشويكهاى گسيل و قفقازى و روسى شكست خورده وحشت زده از بشم گذشتند.

احسان الله خان پس از آگاهى از خيانت ساعد الدوله به جانب رشت گريخت. پس از بروز اين حوادث، سرهنگ شاه بختى در كلاردشت توقف كرد و كلنل بصير ديوان به اتفاق جمشيد خان سردار كبير به دو هزار آمد و هديه تهران را كه يك دست اونيفورم و درجه سرهنگى بود به ساعد الدوله تسليم كرد.


منابع