ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

جنگ جهانی اول در استان خراسان رضوی

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

ویرایش در تاریخ ‏۱۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۲۵ توسط 192.168.110.133 (بحث)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری, جستجو

در سال 1328 ه .ق همزمان با شروع جنگ جهانى اول، روس‏ها كه تصرف كامل و تدريجى ايران را نوعى حق طبيعى خود مى‏شمردند، تعدادى قزاق و بيست و پنج توپچى با هفت عراده توپ را از مرز خراسان عبور داده و به مشهد آوردند. مردم با هدايت آيت الله آقازاده تلگرافهاى زيادى در اعتراض به اشغال خراسان به دولتمردان زدند.

ناامنى همه جاى خراسان را پر كرده بود. سارقين چندين ماه تمامى شهرهاى استان تا طبس، فردوس، تربت و كاشمر را در اختيار داشتند و تلاشهاى انجمن ايالتى به نتيجه نرسيد. جان و مال مردم از تعرض چپاولگران در امان نبود. همه از افزايش نيروهاى روس در خراسان بيمناك شده بودند. فرماندهان نظامى روس در خراسان مردم را در فشار گذاشته بودند و مردم پناهگاهى جز بيوت عالمان دينى بخصوص بيت مرحوم آقازاده نداشتند و ايشان جريانات پنهانى زيادى را عليه حضور اجانب اعم از روس و انگليس هدايت و رهبرى مى‏كرد.

روسها با گسترش حضور خود در خراسان به دنبال بهانه‏اى مى‏گشتند تا بتوانند اين بخش از خاك وطن اسلامى را تصرف كنند. و اين بهانه را در دادن اولتيماتوم براى عزل مورگان شوستر آمريكايى يافتند كه رياست كل خزانه‏دارى كشور را به عهده داشت.

علماى نجف تصميم گرفتند همراه هزاران مردم داوطلب براى در اختيار گرفتن زمام امور ايران و بيرون راندن اجانب از عتبات حركت كنند.

آخوند خراسانى توصيه‏هاى لازم را از طريق مرحوم آقازاده به مردم خراسان و شهرها و استانهاى ديگر كرده بود هيجان عمومى همه‏جا را فراگرفت تا اينكه اولتيماتوم پذيرفته شد و اين قضيه فروكش كرد. ولى با شورش طالب الحق در مشهد بهانه‏اى براى فاجعه‏اى ديگر بدست قواى روس افتاد.

فاجعه به توپ بستن حرم مطهر حضرت رضا عليه‏السلام

صبح روز شنبه دهم ربيع‏الثانى 1330 ه .ق برابر با دهم فروردين اطلاع دادند كه روسها تصميم دارند گنبد حرم حضرت رضا عليه‏السلام را به توپ ببندند.

تقريباً دو ساعت به غروب مانده بود كه صداى توپهاى قلعه‏كوب بلند شد و از چند موضع بقعه مباركه را به توپ بستند. از جمعيتى كه پشت بام حرم و ميان صحن قديم و رواقهاى حرم مطهر بودند جمعاً 560 مرد و چهار زن در اين فاجعه كشته شدند.

بعد از چندى يوسف خان و طالب الحق كه از عاملان اصلى اين فاجعه بودند به جزاى اعمالشان رسيد. يوسف خان را روسها كشتند كه تحريكاتشان را بروز ندهد، طالب الحق هم در اطراف بغداد كشته شد.

به همين مناسبت تا چند سال پيش مردم مشهد روز دهم ربيع‏الثانى را عاشوراى ثانى و روز توپ‏بندى مى‏ناميدند، به عزادارى مى‏پرداختند.

در عهد جهاندارى احمدشاه قاجار شد واقع كرب بلا تازه دگر بار افسوس كه در طوس زتيغ ستم روس شد منهدم الركن حريم شه احرار

قيام كلنل پسيان

پيش از كودتاى سوم اسفند 1299 ه .ش كه به وسيله سيد ضياءالدين طباطبايى و رضاخان ميرپنج به اجرا درآمد، قوام‏السلطنه والى خراسان و كلنل محمدتقى‏خان فرمانده نيروى ژاندارمرى خراسان بوده و با يكديگر روابط خوبى داشتند ولى پس از كودتا روابط‏شان به هم خورد و دشمن خونى همديگر شدند.

عصر روز سيزدهم فروردين 1300 ه .ش كه قوام‏السلطنه و گروهى از رجال همفكر او در مشهد، از مهمانى حاج حسين ملك واقع در نيم فرسنگى شهر برمى‏گشته‏اند به محض اينكه كالسكه والى به مقابل كاروانسراى ژاندارمرى مى‏رسد طبق دستور قبلى كلنل عده‏اى ژاندارم جلو آن را مى‏گيرند و يكى از صاحب منصبان پيش مى‏رود و مى‏گويد: «به فرمان جناب آقاى رئيس الوزراء توقيف هستيد.»

بدين ترتيب قوام‏السلطنه و كليه كسانى كه با درشكه به دنبال وى حركت مى‏كردند دستگير و محبوس مى‏گرديدند. سپس ژاندارمها منزل والى را محاصره و كليه اموال و اتومبيل منحصر به فرد و اسبهايش را ضبط مى‏نمودند. كلنل فورى دستور داد اسبها را به نام ژاندارمرى خراسان داغ بزنند. چند روز بعد قوام‏السلطنه را هم تحت‏الحفظ به تهران مى‏برند و در آنجا به فرمان احمدشاه زندانى مى‏كنند.

پس از مدتى كوتاه رأى احمد شاه عوض شد و سيد ضياءالدين را معزول و قوام السلطنه را به جاى او به عنوان رئيس الوزراء معرفى كرد. در نتيجه كلنل محمدتقى خان كه در آن موقع فرمانده يك نيروى مجهّز و كار آزموده هشت هزار نفرى بود، به ترديد افتاد و تصميم گرفت از اجراى فرامين دولت مركزى سرپيچى كند و زمام امور خراسان را خودش به دست بگيرد و با اتكاء به محبوبيتى كه بين عامه و متجددين و دمكراتها داشت، خراسان را به صورت جمهورى مستقل درآورد.

اما قوام السلطنه هم ساكت ننشست و با استفاده از نفوذ و روابطى كه بين خوانين و رؤساى قبايل خراسان داشت، بر عليه وى توطئه‏هاى متعددى چيد. سرانجام در جنگى كه ميان كردهاى قوچانى و ژاندارم به وقوع پيوست، كلنل به دام افتاد و تا آخرين فشنگ جنگيد و در تاريخ نهم مهر 1300 ه .ش به شهادت رسيد و سرش را از تن جدا كردند.

چند روز بعد جنازه و سر بريده وى را با تجليل فراوان به مشهد آوردند و همراه با ابراز احساسات پرشور اهالى و ژاندارمها با تشريفات با شكوه نظامى در مقبره نادرشاه به خاك سپردند.

ولى سه هفته بعد نظام السلطنه مافى والى جديد خراسان كه با هزار نفر قزاق و قره‏سوران به سركردگى حسين آقاخان ميرپنج از تهران به شاهرود آمده و منتظر روشن شدن اوضاع بود، وارد مشهد شد و بعد از استقرار و تسلط بر امور دستور داد جنازه كلنل را از قبر بيرون آورده و مخفيانه در قبرستان سناباد دفن كنند.

سياست خارجى منطقه كه در آن موقع دولت استعمارى انگليس طراح آن به شمار مى‏رفت، ايجاب مى‏كرد كه سيد ضياءالدين طباطبايى و رضاخان ميرپنج با دو سه هزار قزاق از قزوين به تهران عزيمت نمايند و بدون تحمل تلفات تشكيلات دولتى را در اختيار بگيرند. ولى كلنل محمدتقى خان با داشتن تحصيلات عالى و محبوبيت ملى و تسلّط بر يك نيروى كارآمد و مجهز و متحدالشكل هشت هزار نفرى، سر به نيست گردد.

معروف است كه در روز تشييع جنازه كلنل، يك دسته از هوادارانش پشت سر نعش و سربريده وى حركت مى‏كرده و با سوز و گداز مى‏خواندند:

اين سر كه نشان سر بلنديست امروز رها ز قيد هستى است با ديده عبرتش ببينيد اين عاقبت وطن پرستى است



منابع