ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان هرمزگان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

از همان زمانى كه پارسى‏ها به لب درياى جنوبى رسيده‏اند، يعنى از هزاره دوم پيش از ميلاد، مى‏بايست نام اين دريا را درياى پارس يا خليج‏فارس گذاشته باشند. زيرا از نخستين روزى كه نام اين دريا در اسناد معتبر تاريخى آمده است تا امروز همواره آن را به همين نام خوانده‏اند و در سراسر جهان متمدن هميشه به هر زبانى اين نام رواج داشته است.

پيش از آن كه آريائى‏هاى ايران، بر فلات ايران تسلط پيدا كنند، آشوريان از اين دريا در كتيبه‏هاى خود به نام «نار مرتو» كه به معنى رود تلخ است ياد كرده‏اند و اين كهن‏ترين نامى است كه از خليج‏فارس در 2500 سال پيش به جاى مانده است. در كتيبه‏اى كه از داريوش كبير در تنگه سوئز به دست آمده به نام «دراپاتيا هخاپارسا آتى» يعنى دريائى كه از پارس مى‏رود خوانده شده است.

«استرابون» جغرافيدان يونانى كه در نيمه آخر قرن قبل از ميلاد مى‏زيست، محل سكونت اعراب را منطقه‏اى بين خليج عرب (بحر احمر) و خليج‏فارس ذكر كرده است.

بطلميوس كلوديوس پتوله مائوس بزرگترين عالم هيئت و جغرافياى قرن دوم ميلادى در كتاب بزرگى كه در عالم جغرافيا نوشته از اين دريا به نام «پرسيكوس سينوس» (خليج‏فارس) ياد كرده و اين اصطلاح بعدها به «سينوس پرسيكوس» تغيير يافت و مصطلح شده است. در منابع تاريخى و جغرافياى دوره اسلامى، تحت عناوينى از قبيل «بحر فارس»، البحر الفارسى، «الخليج الفارسى» و «خليج‏فارس» از اين دريا نام برده شده است.

احتمالاً چون درياى پارس جزيى از سرزمين پارس بوده است به درياى پارس و بعدا خليج‏فارس مشهور شده است. ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادى در كتاب صورة الارض ضمن شرح سرزمين فارس نوشته است: «اما درياهاى آن، بزرگترين درياها همان درياى فارس است كه به نام آن سرزمين معروف است.»

مصطفى بن عبدالله كاتب چلبى قسطنطينى مشهور به حاج خليفه در كتاب جهان نما نوشته است: «بحر فارس ـ به اين دريا سينوس پرسيفوس مى‏گويند به مناسبت آنكه در مشرق آن فارس واقع است آنرا ماره پرسيقوم (درياى فارس) نيز مى‏گويند.»

كليه مورخان و جغرافيدانان جهان، چه در دوران وسطى و چه در قرون باستان و دوره معاصر از خليج‏فارس به اسامى «درياى پارس»، «خليج‏فارس» و يا «خليج العجم» و امثال آن ياد كرده‏اند. مستندترين دليل بر اين ادعا آثار كتب و نقشه‏هايى است كه از آن برجاى مانده است.

نام هرمز نيز نام بندرى در كنار خليج‏فارس بوده است كه نام آن به بانى آن يعنى هرمز ساسانى نسبت داده شده است. تنگه هرمز نيز نام خود را از آن گرفته و به علت نزديكى اين جزيره با تنگه به همين نام خوانده شده است.

نام تنگه و شهر هرمز از واژه «اُرمزد» يا «هورمزد» به معنى خداى يگانه يا سرور دانا گرفته شده است. نام اين استان از نام شهر يا تنگه هرمز گرفته شده است. هرمزگان از دو پاره «هرمز» و «گان» تشكيل شده است كه به معنى سرزمين هرمز مى‏باشد.

در سال 1355 ه .ش بنا به پيشنهاد وزارت كشور به هيئت وزيران نام استان ساحلى شامل «بنادر، جزاير خليج‏فارس و درياى عمان» را به استان هرمزگان تغيير يافت كه بيشترين علت انتخاب واژه هرمزگان به مناسبت نام «هرمز» و به خاطر موقعيت حساس «تنگه هرمز» كه براى ايران ارزش حياتى خاص دارد و نيز به خاطر وضعيت جغرافيايى اين استان كه كاملاً در مقابل دهانه هرمز قرار گرفته، انتخاب شده است.

شهر بندرعباس در سال 1023 ه .ق به فرمان شاه عباس اول صفوى ساخته شد و سلطان صفوى نام خود را بر اين بندر گذاشت. اما ناحيه بندرعباس از لحاظ تاريخى قدمت زيادى دارد. بندرعباس نزديك دهكده‏اى به نام «شهرو» واقع شده است. در اوايل قرن هشتم هجرى كه نام جزيره كنونى هرمز از جردن به هرموز تبديل گرديد نام جردن به «شهرو» تغيير يافت و بعدا به گمرو يا گامبرون تغيير يافت.

در دوره صفويه شاه عباس اول امكانات زيادى را به بندر گمبرون اختصاص داد و آن بندر را توسعه و رونق بخشيد و اين شهر بندرى را به نام خود بندرعباس ناميد.

پيشينه تاريخى

جغرافياى تاريخى استان هرمزگان با تاريخ و جغرافياى خليج‏فارس درهم آميخته است. تا قرن چهارم پيش از ميلاد، مدارك پراكنده‏اى بر پايه نوشتارهاى تاريخ نگارى يونانى در خليج‏فارس وجود دارد. ظاهرا در دوران بسيار كهن، اقوامى در سواحل غربى خليج‏فارس و دشت‏هاى جنوبى و غربى ايران مى‏زيسته‏اند. شواهدى نيز مبنى بر پيدايش و توسعه دريانوردى در آن دوران وجود دارد. از جمله مى‏توان به دريا نوردى بابليان در قرن هفتم پيش از ميلاد، در خليج‏فارس اشاره كرد.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

قبل از اسلام

عيلاميان

در اوايل هزاره سوم يا اواخر هزاره دوم ق.م سلسله‏اى جديد در عيلام ظهور كرد كه پادشاهان آن خود را «پيامبر خدا» و «پدر و شاه» مى‏خواندند. آنها بر منطقه وسيعى از دشت‏ها و كوه‏ها، شامل بخش‏هاى مهمى از سواحل خليج‏فارس حكومت مى‏كردند. در اواخر سده 14 ق.م عيلام از گرفتارى‏هاى بابل در جنگ با آشور استفاده كرد و خود را مستقل خواند و به رهبرى «پاهيرايشان» سلسله‏اى جديد تشكيل داد.

اين سلسله كه پادشاهى چون «شوتروك ناخونسته»، «كوتيز ناخونسته» و «شيلهك اين شوشيناك» داشته است، عيلام را به اوج عظمت مادى و معنوى رساند. در منبعى ديگر در اين باره چنين آمده است: «پيش از آن كه هخامنشيان به خليج‏فارس دست يابند، اين منطقه تحت فرمانروايى الامى‏ها (عيلامى‏ها) بود. نامهاى خارك، چارك، لارك، جاسك، كيش، تمب، لنگه، قشم و جز اينها از زمان الامى‏ها به جاى مانده است.» بنابر تحقيقاتى كه به عمل آمده، تپه‏هاى سبز آباد واقع در شبه جزيره‏هاى بوشهر، در قديمى‏ترين ازمنه‏ى تاريخى مسكونى بوده و دامنه‏هاى تمدن آن تا حوالى بندرعباس و اراضى حاصلخيز دشت ميناب مى‏رسيده است.

مادها

مادها قومى آريايى نژاد بودند كه در آغاز سده هشتم پيش از ميلاد، دولت ماد را تشكيل دادند. «ورگان» بر اين باور است كه مادها در 2000 سال قبل از ميلاد به ايران آمدند و چون نتوانستند بر دولت مقتدر آرارات پيروز شوند سرزمين‏هايى را اشغال كردند. دولت ماد در زمان سلطنت اووخشتره به اوج عظمت و قدرت رسيد و حدود آن از شمال به ارمنستان، از جنوب به خليج‏فارس، از غرب تا رود قزل ايرماق در آسياى صغير و سرزمين‏هاى آشور، از جنوب غربى تا بابل و از شرق تا انتهاى كوير لوت و به قولى تا جيحون (به جز سواحل جنوبى بحر خزر) امتداد پيدا كرد. در پانزده كيلومترى شهر قشم در مسير راهى كه به منطقه باستانى خربز يا خربس و سپس به بندر سوزا منتهى مى‏شود، يك رشته كوه طولانى وجود دارد كه در دل آن معمارى صخره‏اى شگفتى قرار دارد. بررسى اجمالى و جزئيات داخلى آن، نشانگر احداث آن در دوره مادها است. اين مجموعه، از نظر نما سازى، با معبد يا آرامگاه صخره‏اى «كلات خور موج» در دامنه كوه مُند بوشهر شباهت بسيار دارد.

هم جوارى اين محل با شهر باستانى خربز نشان مى‏دهد، در دوره مادها يك تمدن بزرگ و پيشرفته در جزيره قشم در اين استان وجود داشته است. در دوره مادها و به ويژه در زمان سلطنت «هوخشتره» جزيره ابو موسى به همراه ساير جزاير درياى پارس، جزو يكى از ايالت‏هاى جنوب غربى و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگيانه» و بخشى از كرمان بوده است.

هخامنشيان

پارس‏ها، يكى از شاخه‏هاى اصلى اقوام آريايى بودند كه همزمان با مهاجرت اقوام ديگر آريايى، وارد فلات ايران شدند. تاريخى ورود آنان به فلات ايران روشن نيست ولى مى‏توان گفت در سالهاى اول هزاره نخست قبل از ميلاد با ساير قبايل آريايى از جمله مادها در فلات ايران به سر مى‏بردند. كوروش بزرگ بنيانگذار شاهنشاهى ايران در سال 553 ق.م، بر عليه آژدى دهاگ يا آشياگس جد مادرى خود و آخرين پادشاه ماد قيام كرد و او را در نزديك شهر پاسارگاد شكست داد و به حكومت اين دولت در سال 550 ق.م پايان داد و متصرفات آن را تحت تصرف خود درآورد.

داريوش هنگامى كه در مصر بود فرمان داد كار حفر ترعه نيل به درياى سرخ را دنبال كنند. اين ترعه محققا راهى بوده است به جاى ترعه سوئز امروز، تا بتوان از خليج‏فارس و درياى عمان و از راه درياى سرخ مستقيما به مصر و مديترانه دست يافت. در روزگار هخامنشيان جاسك جزو قلمروى آنان بود و بندرى آباد و پرجمعيت بوده است. در زمان سلطنت هخامنشى‏ها در ايران به كشتيرانى خليج‏فارس شكست عمده وارد آمد و علت اصلى آن اين بود كه بازرگانان صور از زمان بخت النصر بازار بابل را ترك گفته و متوجه بحر احمر (درياى سرخ) گرديده بودند. در اين روزگار جزاير خليج‏فارس از جلمه جزيره ابو موسى در اين استان به موجب بند 6 ستون اول كتيبه بيستون جزو استان پارس بوده است.

بندر لنگه در روزگار هخامنشيان «گوگانا» نام داشته است. اگر گوگانا، بندر لنگه كنونى باشد تاريخ بناى اين بندر از روزگار هخامنشيان تا امروز به بيش از 2500 سال مى‏رسد. در طول دوران هخامنشيان خليج‏فارس در حقيقت مركز بزرگترين نيروى دريايى جهان آن عصر به شمار مى‏رفت و جزاير مهمى چون قشم، لارك، هنگام، كيش و هرمز به عنوان مراكز قدرت عظيم دريا نوردى بود كه شاهراه‏هاى دريايى و تجارتى و نظامى شرق و غرب را اداره مى‏كرد.

دوره اسكندر

اسكندر در سال 334 ق.م از تنگه دار دانل گذشت و وارد آسياى صغير شد. نخستين نبرد او با ايرانيان در كنار رود گرانيك اتفاق افتاد و اسكندر در اين جنگ پيروز شد و سپس سارد پايتخت ليدى را تصرف كرد. درگيرى بعدى سپاه او با ايرانيان در نزديكى ايسوس در كنار خليج اسكندرون بود. در اين درگيرى زن و فرزند و مادر داريوش هخامنشى به اسارت درآمدند. اسكندر پس از فتح سوريه، فينيقيه، شهرهاى صور و صيدا و مصر به فارس آمد و تخت جمشيد را به آتش كشيد.

سپس همدان و خراسان را تصرف نمود و از آنجا رهسپار هند گرديد و پس از فتح آنجا از جنوب ايران به بابل بازگشت. در سال 326 ق.م اسكندر آماده مراجعت به ايران شد و نيار خوس را مأمور سفر دريايى به ايران نمود. او در تابستان همان سال سفر دريايى خود را آغاز كرد. او در ضمن اين مسافرت اغلب نواحى خليج‏فارس را سياحت نمود و سرانجام در رودخانه كارون در اهواز به اسكندر پيوست. اسكندر در انديشه كشتيرانى در اطراف عربستان از خليج‏فارس تا بحر احمد بود. او هيأتى را براى سياحت در خليج‏فارس اعزام نمود و به نيار خوس مأموريت داد كه در اطراف شبه جزيره عربستان سياحت كند.

اشكانيان

طوايف پارت بر ضد حكومت جانشينان اسكندر قيام كردند و در سال 250 ق.م به رهبرى اشك اول بر حكام محلى سلوكيان در پارت شوريدند و پس از غلبه بر عمال آنان از دولت سلوكى جدا شدند و حكومت جديدى به شيوه‏اى ايرانى در آن سرزمين بنياد نهاد كه به دولت اشكانى موسوم گشت. دولت پارت در زمان سلطنت مهرداد اول (171ـ138 ق.م) به دولتى بزرگ مبدل شد. در زمان حكمرانى وى سراسر پارت يا به ديگر سخن تمامى ايران كنونى و بين النهرين، تحت حكومت اشكانى درآمد و تمامى بنادر و جزاير درياى پارس تحت حكومت اين سلسله قرار گرفت. در دوران اشكانيان بندر جاسك از لحاظ دريانوردى داراى جايگاه استراتژيك مهمى بوده است.

دوره ساسانى

اردشير بابكان در سال 226 ميلادى پس از تسلط بر كرمان و خوزستان و اصفهان و عمان و مزن، تيسفون پايتخت اشكانيان را تصرف كرد و حكومت ساسانى را بنيان نهاد. اردشير بابكان چندين بندر در خليج‏فارس و كرانه‏هاى آن ايجاد و يا آباد نمود و درياى مكران و خليج‏فارس مركز فعاليت بازرگانى گرديد و كشتى‏هاى ايران حتى تا بنادر چين رفت و آمد مى‏كردند. اردشير بابكان چون ديد كه روميان از راه دريا با جزاير سرانديب و مالبار و سواحل هند روابطى برقرار كرده‏اند و نيروى تجارى و نظامى روم رفته رفته زمام داد و ستد را از دست ايرانيان مى‏ربايند. بنابراين او لازم ديد كه كرانه‏هاى خليج‏فارس را به چنگ آورد و حكومت‏هاى مسقط و الخضر را كه سد راه او بودند از ميان برد. سپس كرانه‏هاى خليج‏فارس را با دقتى خاص زير نظر گرفت و تكيه گاه‏ها و بنادر متعدد ساخت و به تشكيل و تكميل بحريه ايران پرداخت.

اردشير بابكان در سال 240 ميلادى از دنيا رفت و فرزندش شاپور اول به جاى او نشست. شاپور پس از فتح حران، شهرهاى كرمان، خوزستان، عمان و مكران و... را تصرف كرد. در زمان هرمز دوم ساسانى اعراب بحرين (احساء) به مرزهاى ايران (سواحل خليج‏فارس) حمله كردند و آنجا را اشغال نمودند. هرمز ساسانى در سال 310 .م در طى نبرد با اعراب بحرين كشته شد. در اين سال كه هنوز شاپور دوم به دنيا نيامده بود، به پادشاهى انتخاب شد و تاج پادشاهى در خوابگاه ملكه و بر بالاى سر او آويخته شد. او در سن 16 سالگى زمام امور را به دست گرفت و اعراب متجاوز به سواحل خليج‏فارس را به كيفر رساند. او بسيارى از اعراب كرانه‏هاى باخترى خليج‏فارس را كوچانيد و به جاى آنها ايرانيان را جايگزين كرد. او به بنيان گزارى نيروى دريايى ايران در خليج‏فارس همت گمارد و فرزندش را فرمانرواى خليج‏فارس نمود و جايگاه او را در بحرين قرار داد. در سال 531 .م خسرو انوشيروان به پادشاهى رسيد.

در زمان سلطنت او تمام حواشى و سواحل خليج‏فارس زير نظارت نيروى دريايى دولت ايران بود. در اين دوره بحرين يكى از ايالات ايران محسوب مى‏شد كه به وسيله يك اسپهبد اداره مى‏شد و آنجا پايگاه دريايى مهم ايران و بندرگاه عبور و لنگرگاه كشتى‏هايى بود كه از ايران عازم آفريقا غربى بودند.

در زمان پادشاهى انوشيروان سپاه ايران از راه خليج‏فارس و درياى عربستان و درياى سرخ به يمن حمله كرد. در آن زمان حبشيان به سرزمين يمن تاخته بودند، پادشاه يمن از پادشاه ايران كمك خواست و انوشيروان نيز سپاهى به فرماندهى وهرز از راه خليج‏فارس به يمن فرستاد و آن سرزمين را از اسارت هفتاد ساله زنگيان آزاد نمود و يمن جزو ايالات ايران شد. تصرف يمن موجب شد كه ساسانيان بر راه‏هاى بحرى درياى سرخ و اقيانوس هند تسلط يابند. در دوره ساسانيان، نواحى ايراهستان، كران، لاغرستان، سيف، هزو، هرموز، هنگام، لافت، فرور، سرى، اوال همه از توابع كوره اردشير خرّه بوده‏اند و در اين زمان آباد و پر نعمت بوده‏اند.

آثارى از دوره ساسانى در استان هرمزگان به جاى مانده است. از جمله اين آثار مى‏توان به سد تل بالا در دوره كولقان و دو اتاق سنگى در دماغه كوه مبارك در شهرستان جاسك اشاره نمود.

دوره اسلام

در زمان حكومت يزدگرد سوم (632ـ652 .م) و مقارن آغاز خلافت ابوبكر، سپاهيان عرب با اطلاع از وضع آشفته دربار ايران، مرزهاى دولت ساسانى را مورد تجاوز قرار دادند و در دومين سال سلطنت يزدگرد، خالد بن وليد سردار عرب با جمعى از سپاهيان خود از طريق حضير (نزديك كويت) به مرز لاران ايران حمله كرد و پس از غلبه بر آنان در امداد ساحل رود فرات به سوى شمال پيش راند و در زد و خوردهاى مرزى موفقيت‏هايى به دست آورد.

سپس در سال 14 ه .ق (635ـ636 .م) عمر با تقويت قواى عرب، سعد ابن ابى وقاص را با 30 هزار مرد جنگى به ايران فرستاد. در ابتداى سالهاى حكومت اسلامى (23 ه .ق)، كرانه‏هاى هر دو سوى درياى پارس، از جمله استان هرمزگان به دست مسلمانان افتاد. ابو هريره در روزگار خليفه دوم بر بحرين و كرانه‏هاى باخترى خليج‏فارس دست يافت و از آنجا به كرانه‏هاى خاورى آن يورش برد و تمامى درياى پارس و بندرها و جزيره‏هاى آن را به قلمرو مسلمانان افزود. با بر افتادن دولت ساسانى، قشم كه از پايگاه‏هاى دريايى و بازرگانى و نظامى ساسانيان بود، به دست مسلمانان افتاد و مردم شهر و جزيره قشم خانه‏هاى خود را رها نموده و به نواحى آرامتر كوچ كردند و باغ‏ها و كشت زارها سرسبز خشك شد و از جمعيت زياد آن جز چند خانوار نماند.

دوره امويان

امويان پس از خلفاى راشدين در سال 40 ه .ق خلافت مسلمين را به عهده گرفتند و به مدت 92 سال بر قلمرو گسترده اسلام حكومت كردند. بنيان گزار اين سلسله معاويه پسر ابو سفيان، پس از دو سال خلافت همه كشورهاى اسلامى را تحت فرمان خود درآورد. در زمان او زياد بن ابيه حكومت فارس را بر عهده داشت و خراج ايران را به دستگاه معاويه مى‏فرستاد. زياد از مقر حكومت خود در بصره و كوفه توسط پسران خويش بر ايران فرمان مى‏راند. در دوره حكومت امويان كرانه‏ها و جزيره‏هاى خليج‏فارس توسط فرستادگان آنها اداره مى‏شده است.

دوره عباسيان

سلسله عباسيان در سال 132 ه .ق با به قدرت رسيدن سفاح خلافت را پس از امويان بدست گرفت. در زمان عباسيان سرزمين عمان از نفوذ خلفا خارج گرديد و در سده دوم هجرى هارون الرشيد بار ديگر عمان و سواحل آن را تصرف كرد. در اين ايام عباسيان دزدى دريايى را از درياى پارس برانداختند. در دوره هارون الرشيد قلمرو حكومت عباسيان به اوج عظمت و قدرت رسيد و مرز جنوبى آن تا خليج‏فارس و سواحل مكران امتداد يافت.

در دوره عباسيان بندر جاسك يكى از مراكز داد و ستد كالا بوده است. در دوره عباسيان قيام‏ها و نهضت‏هاى مختلفى در ايران به وقوع پيوسته است كه برخى از آنها استان هرمزگان فعلى و سواحل خليج‏فارس را نيز در بر گرفته است. بيشتر اين قيام‏ها در زمان خلافت معتمد عباسى رخ داده است. در دوره خلافت او صاحب الزنج در سواحل درياى پارس قيام كرد و بحرين را مركز قيام خود قرار داد.

يعقوب ليث صفار در سيستان نيز در زمان خلافت معتمد قيام كرد و علم استقلال برافراشت و پس از چندى به فارس و كرمان و سواحل درياى پارس دست يافت. مدتى نيز درياى پارس ميدان جنگ و گريز قرامطه بود. قيام آل بويه نيز در زمان خلافت عباسيان اتفاق افتاد.

دوره صفاريان

در اواسط سده سوم ه .ق دولت عباسيان رو به انحطاط و زوال گذاشت، در اين زمان يعقوب ليث در سيستان علم استقلال بر افراشت و نخستين دولت مستقل ايرانى را پايه گذارى كرد. يعقوب بر ضد حكام سيستان قيام كرد و حكومت آن خطه را به دست آورد. مردم سيستان در روز 25 محرم سال 247 ه .ق با يعقوب بن ليث بيعت كردند. يعقوب ليث در شوال سال 261 ه .ق به فارس لشكر كشيد و چون به استخر رسيد آنجا را تصرف كرد و غنايم بسيار به دست آورد.

وى سراسر فارس و سواحل خليج‏فارس را تسخير كرد. معتمد خليفه بغداد كه خبر پيروزى‏هاى يعقوب را شنيد اسماعيل بن اسحاق قاضى را با فرمان حكومت فارس، سواحل خليج‏فارس، طبرستان، خراسان، كرمان، مسند و رياست افتخارى شرطه (شهربانى) بغداد نزد يعقوب فرستاد و خلعت‏ها و فرمان خليفه را تسليم وى وى نمود. يعقوب با فرستاده‏هاى خليفه به مهربانى رفتار كرد و جواب نامه خليفه را به وى داد.

يعقوب ليث پس از شانزده روز بيمارى دوشنبه دهم شوال 265 ه .ق در روستاى شاه آباد دزفول درگذشت و بنابر سنت اسلامى، وى را در همانجا كه وفات يافته بود دفن كردند. پس از درگذشت وى، برادرش عمرو ليث جانشين او شد و با خليفه مصالحه نمود و از او اظهار اطاعت كرد. او از سوى خليفه بغداد به حكومت فارس، بوشهر، بنادر و كرانه‏هاى شمالى و جنوبى درياى پارس و... منصوب گرديد.

دوره آل بويه

در اوايل قرن چهارم هجرى سرزمين ايران در اختيار چهار سلسله قرار داشت. خراسان را سامانيان، رى و اصفهان را آل زيار، بخش غربى را خلفاى عباسى و بخش جنوبى را آل بويه اداره مى‏كردند. فرزندان بويه در آغاز كار در خدمت مرداويج زيارى بودند و در آن دوران قدرتى بدست آوردند. با مرگ مرداويج بر قدرت آنها افزوده شد و اصفهان و رى به دست آنها افتاد. آنها كم كم قلمرو حكومتى خود را گسترش داده و به بغداد رسيدند. در سال 323 ه .ق على عماد الدوله ديلمى بنادر و جزاير درياى پارس را تصرف كرد. در سال 334 ه .ق معز الدوله بر بغداد مسلط شد. از اين تاريخ توجه ايرانيان به خليج‏فارس و درياى مكران بيشتر شد. معز الدوله در سال 345 ه .ق سپاهى را مأمور تصرف عمان نمود و حكومت فارس و بنادر و جزاير درياى پارس به عضد الدوله واگذار شد.

در سال 357 ه .ق عضد الدوله كرمان را تسخير كرد و نايبى از جانب خود به نام گورگير بن جستان بر آنجا گماشت. گورگير هرمز و مكران را تسخير نمود و دامنه وسعت ممالك عضد الدوله تا حدود سند كشيده شد. در سال 366 ه .ق پس از مرگ ركن الدوله، عضد الدوله حكومت بغداد را نيز بدست گرفت. عضد الدوله مركز حكمرانان خليج‏فارس را بندر سيراف قرار داد و از آنجا بحرين و عمان را نيز اداره مى‏كرد. عضد الدوله در سال 372 ه .ق از دنيا رفت و شرف الدوله به جاى او نشست. در اين زمان كه عمان ضميمه فارس بود مطيع صمصام الدوله برادر و رقيب شرف الدوله گرديد.

در پايان دوره ديلميان امير كيش در آن نواحى اعلام استقلال نمود و ديگر جزاير را بدست گرفت. ركن الدوله خمار تكين چند بار به سيراف رفت و آماده حمله به كيش گرديد كه هر بار امير كيش با فرستادن هدايايى او را منصرف نمود. آل بويه به اهميت نيروى دريايى در خليج‏فارس پى برده و به سازمان بندى آن پرداختند و در اين راه گام‏هاى ارزنده‏اى برداشتند، به طورى كه سازمان ناوگانى در كرانه‏هاى شرقى و غربى خليج‏فارس به وجود آورد و به كمك همين نيرو همراهى قرمطيان بود كه در سال 339 ه .ق عمان به تصرف ديلميان درآمد. در زمان آل بويه اكثر جزاير خليج‏فارس زير نفوذ اين خاندان بود و درآمد گمركى آن به خزانه شاهان ديلمى پرداخته مى‏شد.

سلجوقيان

سلاجقه در سال 431 ه .ق سلطان مسعود را شكست دادند و در اين سال دولت سلجوقى را در خراسان بنيان نهادند. ملك قاورد سلجوقى با فرمان طغرل بيك مأمور فتح كرمان گرديد. او پس از فتح كرمان، حاكم آنجا شد و مدت 24 سال حاكم اين خطّه بود. قارود پس از فتح كرمان، مكران و فارس را تصرف كرد و سپس كرانه‏هاى شمالى و جنوبى و جزاير درياى پارس، از جمله بحرين، ابو موسى، كيش و خوزستان را متصرف شد.

سلجوقيان كرمان از سال 454 تا 583 ه .ق در منطقه خليج‏فارس، از جمله استان هرمزگان و عمان حكومت يافتند. عماد الدين توران شاه در انديشه جايگزين كردن جزيره كيش به جاى بندر سيراف بود كه دوران اين خاندان ديرى نپائيد و به دست ملك دينار غز افتاد. در عصر سلجوقيان جزيره كيش مركز بازرگانى خليج‏فارس بوده است.

اتابكان فارس

در زمان تسلط سلجوقيان از سوى پادشاهان سلجوقى حكامى با سمت «اتابكى» بر مناطق مختلف اعزام مى‏شدند. در فارس نيز از اولاد سلغر كه رئيس يك دسته از تركمانان بود، شخصى به نام «سنقور» استقلال يافت و بر ضد سلجوقيان قيام نمود و سلسله اتابكان فارس يا سلغريان را تأسيس نمود. اتابكان فارس بر عمان، بحرين و سواحل و جزاير خليج‏فارس تسلط يافتند. در اين زمان حكومت در كيش در دست خاندان بنى قيصر و كم كم بر توانايى آنان افزوده مى‏شد و آنان در صدد بودند كه بر بخشى از كرانه‏هاى خليج‏فارس دست يابند، تا اينكه اتابك سنقر (543ـ588 ه .ق) حكومت نواحى كرانه‏اى خليج‏فارس را به آنان واگذار كرد. با آغاز حكومت ملك سلطان، فرمانروايى بنى قيصر رو به ناتوانى نهاد و اتابك ابوبكر با كمك سيف الدين ابا نصر حكمران جزيره هرمز، در 626 ه .ق به فرمانروايى بنى قيصر پايان داد. در 628 ه .ق چون سيف الدين از تعهدات خود سر باز زد، اتابك ابوبكر با كمك صلاح الدين محمود لُر، بار ديگر به جزيره كيش حمله كرد.

سيف الدين در اين جنگ كشته شد و جزيره كيش به دست اتابك ابوبكر افتاد و نام دولت خانه به آن داد. از اين زمان، جزيره كيش زير نظر اتابكان فارس اداره مى‏شد. از اين تاريخ مركز بازرگانى خليج‏فارس به بندر هرمز (ميناب فعلى) و جرون (بندرعباس) انتقال يافت. در زمان اتابكان والى خليج‏فارس، در جزيره كيش اقامت داشت و بر تمام جزاير و كرانه‏هاى خليج‏فارس حكومت مى‏كرد و نيروى دريايى نيز در اختيار داشت. حكومت اتابكان تا سال 661 ه .ق يعنى 45 سال پس از حمله مغول برقرار بود. در اين سال آخرين اتابك كه «سلجوق شاه سلغرى» بود بر هلاكو خان مغول شوريد و همين قيام سبب انقراض خاندان او شد و حكومت فارس، هرمزگان و تمامى منطقه به دست مغولان افتاد.

دوره خوارزمشاهيان

خوارزمشاهيان سلسله‏اى از غلامان ترك نژاد بودند كه در زمان سلجوقى به حكومت خوارزم منصوب گرديدند و كم كم نواحى مختلفى از ايران را به قلمرو حكومت خود افزودند. اين سلسله در زمان سلطان سنجر سلجوقى (491 ه .ق) در خوارزم شكل گرفت و تا سال 628 ه .ق در ايران و خوارزم حكومت داشتند. در سال 607 ه .ق تاج الدين ابوبكر به دستور محمد خوارزمشاه كرمان را تصرف كرد و سپس به هرمز (بندر ميناب) تاخت و آن ناحيه و قسمتى از عمان را هم ضميمه ممالك خوارزمشاهى نمود و بدين ترتيب قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه تا سواحل جنوبى و بحر عمان وسعت يافت. در دوره خوارزمشاهيان جزيره كيش مركز بازرگانى خليج‏فارس بوده است.

دوره مغول

چنگيز خان مغول با متحد نمودن قبايل پراكنده مغول، شورايى بنام قوريلتاى تشكيل داد و از سوى روحانيون شمنى ملقب به چنگيز قا آن شد. او در سال 616 ه .ق با سپاهى به ايران حمله كرد و بسيارى از شهرهاى ايران از جمله بخارا و سمرقند را ويران نمود و سپس به مغولستان بازگشت و در سال 624 ه .ق درگذشت. در سال 652 ه .ق هلاكو خان مغول به منظور برانداختن اسماعيليه به ايران حمله ور شد و در سال 655 آخرين امير اسماعيلى را به قتل رساند.

در سال 661 ه .ق سپاه مغول بر عمان، بحرين و سواحل و جزاير خليج‏فارس دست يافت. در اين سال سلجوق شاه سلغرى بر هلاكو خان مغول شورش كرد و سپاه مغول نيز براى سركوبى اين شورش به فارس حمله ور شد و فارس و سواحل و جزاير خليج‏فارس را تصرف كرد. در زمان حمله مغولان به سواحل خليج‏فارس، پانزدهمين امير سلسله شاهان هرمز كهنه به نام امير بهاء الدين اياز به جزيره جرون رفت و در آنجا ساكن شد و جزيره را به ياد وطن خود هرمز نام نهاد و در آنجا شهرى بنا نهاد و در آبادى آن كوشيد. در دوره مغولان جزيره كيش مركز بازرگانى خليج‏فارس بوده است.

دوره آل مظفر

چون دولت مغول رو به ضعف نهاد، در اطراف ايران سلسله‏هايى مستقلى شكل گرفت كه مهمترين آنها آل مظفر بود. اين سلسله بر بيشتر نواحى ايران حكومت مى‏كرد. در زمان اولجايتو خان مغول حكومت ميبد به امير مبارزالدين محمد واگذار شد. در زمان ابو سعيد در يزد و فارس نيز مأموريت‏هايى به او واگذار گرديد. او بعد از ضعف مغول كرمان را ضميمه قلمرو خود نمود و در سال 758 ه .ق بر فارس و اصفهان مسلط شد. اين خاندان پس از تسلط بر فارس، بر سواحل و جزاير خليج‏فارس نيز سلطه پيدا كردند و تا زمان تيموريان بر آنها تسلط داشتند. از اين خاندان هفت تن به حكومت رسيدند و به مدت 72 سال حكومت كردند و سرانجام اين سلسله در سال 795 ه .ق به وسيله تيموريان منقرض گرديدند.

دوره تيموريان

تيمور گوركان كه از جانب مادر از نوادگان چنگيز خان مغول محسوب مى‏شود، در جوانى حكومت شهر «كش» از توابع تركستان را به دست آورد. تيمور در اندك مدتى بر بخش بزرگى از ماوراء النهر استيلا يافت و در سال 771 ه .ق در سمرقند مستقر شد. تيمور دامنه فتوحات خود را در شرق و غرب گسترش داد و با استفاده از هرج و مرج داخلى ايران با سپاه بزرگى به خراسان حمله كرد و آن سرزمين را در سال 782 ه .ق متصرف كرد و سپس در مدت 15 سال بر سراسر ايران مسلط شد و مانند چنگيز به قتل و غارت پرداخت. تيمور در سال 789 ه .ق بر فارس تسلط يافت و با تصرف فارس بر بنادر و جزاير و كرانه‏هاى شمالى و جنوبى خليج‏فارس نيز دست يافت و در سال 795 ه .ق با كشتن امير داور مظفرى به حكومت مظفريان خاتمه داد و خليج‏فارس و بنادر و جزاير آن از جمله ابوموسى را ضميمه متصرفات خويش كرد.

تيمور لنگ با يورش وحشيانه خود، هرمز كهنه (ميناب فعلى) را خراب كرد و هفت دژ استوار آن را نيز ويران ساخت. همچنين تيموريان بر جزيره و بندر هرمز حمله كرده و از فرمانروايان باج مى‏گرفتند و در سال 846 ه .ق سفير شاهرخ شاه تيمورى در دربار هند به جزيره هرمز رفته و آنجا را به عنوان بهترين بنادر جهان ياد كرد. بنا به گفته اين سفير بازرگانان هفت اقليم جهان در هرمز گرد آمده‏اند و بهترين كالاهاى عالم را در هرمز به فروش مى‏رسانند. تيموريان تا سال 873 ه .ق در ايران حكومت داشتند و خراج بنادر و جزاير خليج‏فارس را وصول مى‏كردند.

دوره صفويه

از دوره تيموريان تا روى كار آمدن حكومت مستقل صفويان، ايران گرفتار اختلاف‏هاى داخلى و كشمكش‏هاى خاندانهاى مدعى تاج و تخت چون قره قويونلو، آق قويونلو و ديگر مدعيان شد. سلسله صفوى از سال 905 ه .ق با به قدرت رسيدن شاه اسماعيل حكومت ايران را بدست گرفت. او در سال 907 تاجگذارى نمود. شاه اسماعيل پس از تسلط بر آذربايجان در صدد گشودن نواحى غربى و جنوبى ايران برآمد. او پس از فتح همدان، فارس را تصرف كرد و با فتح فارس سلطه او بر ايران كامل شد.

در سال 912 ه .ق پرتغالى‏ها جزيره هرمز را تصرف كردند و امراى اين جزيره را كه باجگذار سلاطين ايران بودند، مطيع و دست نشانده خود كردند و عمان و مسقط و جزاير ديگر خليج را هم تحت امر خود آوردند. در سال 920 ه .ق شاه اسماعيل سفيرى نزد حاكم هند پرتغال در خليج‏فارس فرستاد و او نيز به گرمى از اين سفير استقبال نمود. اما كمى بعد چون شنيد كه امير هرمز به اطاعت از شاه صفوى گردن نهاده است، جهت تنبيه امير هرمز آمد و سرانجام در ميناب با فرستاده شاه اسماعيل عهد نامه‏اى بست و حاضر شد كه در مقابل صرف نظر كردن پادشاه صفوى از تقاضاى اطاعت امير هرمز به ايران در خواباندن انقلاب بلوچستان و لشكركشى به بحرين يارى نمايد و ايران و پرتغال بر ضد عثمانى متحد شوند. پرتغالى‏ها در سال 926 ه .ق بحرين را اشغال نمودند.

در سال 1003 ه .ق ميناب و جرون اسما تحت امر امراى هرمز و رسما مطيع حكمران هند پرتغال بودند. در اين سال حكومت فارس به الله وردى خان واگذار شد. در سال 1009 ه .ق الله وردى خان سپاهى را به تسخير بحرين فرستاد. پرتغالى‏ها نيز به بحرين حمله بردند، الله وردى خان براى كاهش فشار پرتغالى‏ها، بندر جرون را مورد تعرض قرار داد و بدين ترتيب توانست بحرين را تسخير نمايد. بعد از فتح بحرين در سال 1009 ه .ق و محاصره بندر جرون، پادشاه اسپانيا فيليپ سوم كه بر پرتغال هم سلطنت و استيلا داشت، سفيرى با هداياى بسيار به خدمت شاه عباس فرستاد و از او خواهش كرد كه بحرين را به كاركنان شركت پرتغالى هند بدهد و از محاصره جرون دست بردارد. شاه عباس فرستادگان فيليپ را به گرمى پذيرفت و به الله وردى خان دستور داد كه از محاصره جرون دست بردارد و عمال ايرانى بحرين را به پرتغالى‏ها واگذار كنند. اما حاكم بحرين مانع ورود پرتغالى‏ها به آنجا گرديد.

مجددا فيليپ سوم در سال 1017 ه .ق سفير خود را به ايران فرستاد و از اينكه عمال ايران پرتغالى‏ها را به بحرين راه نداده‏اند شكايت نمود. شاه عباس نيز بدون اينكه درباره بحرين حرفى بزند هدايايى را براى فيليپ فرستاد. الله وردى خان كه مى‏ديد پرتغالى‏ها از فكر پس گرفتن بحرين بيرون نمى‏روند، پيوسته بندر جرون و قلاع و بنادر ديگر اطراف باب هرمز را كه در تصرف پرتغالى‏ها بود مورد تعرض قرار مى‏داد و به منظور ايجاد مزاحمت براى پرتغالى‏ها در نزديكى جرون قلعه‏اى به نام قلعه عباسى بنا نمود. الله وردى خان در سال 1021 ه .ق پسر خود امام قلى خان را به تسخير جرون فرستاد اما او موفق نشد. در اين سال الله وردى خان از دنيا رفت و امام قلى خان به جاى او به بيگلربيگى فارس منصوب گرديد.

او در سال 1023 ه .ق دوباره به جرون حمله كرد و آنجا را فتح نمود و قلعه پرتغالى‏ها را خراب كرد و در نزديكى قلعه عباسى، بندرعباس را ساخت. در سال 1023 فيليپ سوم دوباره خواهان بازگرداندن بحرين و بندر جرون شد. شاه عباس از دادن آنها به اسپانيا خوددارى كرد و ارتباط ايران با اسپانيا قطع شد. در سال 1030 كشتى‏هاى هند شرقى در بندر جاسك پرتغالى‏ها را شكست سختى دادند. در اين ايام امام قلى خان به دستور شاه عباس با نمايندگان شركت انگليس وارد مذاكره شدند و از آنها براى حمله به جزيره قشم و هرمز چند كشتى خواست. نمايندگان شركت در ميناب با امام قلى خان عهد نامه‏اى بستند و قرار شد كه ايرانى‏ها از خشكى و انگليسى‏ها از دريا به قشم و هرموز حمله كنند و پس از فتح غنايم را به تساوى تقسيم نمايند. حاصل گمرك هرمز نيز بين دو طرف تقسيم شود و اجناس انگليسى از پرداخت ماليات معاف باشند.

بعد از اين قرار داد امام قلى خان به قشم حمله كرد و آنجا را تصرف نمود، سپس در 27 ربيع الثانى 1031 ه .ق به محاصره قلعه هرمز پرداخت و آنجا را هم فتح نمود و بدين ترتيب دست پرتغالى‏ها از جزاير ايران و سواحل خليج‏فارس قطع گرديد. در سال 1034 ه .ق شاه عباس به پرتغالى‏ها اجازه داد كه در بحرين به صيد مرواريد بپردازند و در بندر كنگ در شمال شرقى لنگه براى خود قلعه و دار التجاره بسازند.

با كوتاه شدن دست پرتغالى‏ها از خليج‏فارس، شاه عباس در آبادانى بندر جرون (گمبرون) كوشيد و آنجا بندرعباس ناميده شد. با خروج استعمارگران پرتغالى و اسپانيايى از خليج‏فارس نفوذ انگليسيها در اين دريا زياد شد. از طرفى از سال 1033 ه .ق هلندى‏ها با ايجاد نمايندگى بازرگانى در هرمز و سپس با انتقال آن در سال 1035 ه .ق به بندرعباس و با دادن رشوه و كشمكش موفق شدند سهمى از تجارت ايران را به دست آورند و حتى از تأديه عوارض و حقوق گمركى كالاها، به ويژه ابريشم امتناع ورزند. تا سال 1650 ميلادى (1060 ه .ق) بندرعباس حصارى نداشت ولى از زمانى كه دور شهر را محصور كردند بر امنيت آن افزوده گرديد، سپس انگليسى‏ها و هلندى‏ها در بندرعباس تجارت خانه و در كناره دريا عماراتى زيبا بنا كردند و چون در بندرگاه، لنگرگاه مناسبى وجود داشت اكثر كشتى‏هاى بزرگى كه از هند براى ايران و عثمانى و ساير نقاط كالا حمل مى‏كردند در طول راه در بندرعباس لنگر مى‏انداختند.

بررسى‏هاى تاريخى وقايع خليج‏فارس و بندرعباس در حدود سالهاى 1680 .م (1091 ه .ق) نشان خواهد داد كه هلندى‏ها در اين موقع با قدرت فوق العاده تأسيسات خود را در بندرعباس و بصره اداره مى‏نمودند و تقريبا به همان اندازه از قدرت و كمال رسيده بودند كه پرتغالى‏ها در يكصد سال پيش در خليج‏فارس داشتند. هلندى‏ها در سال 1698 ميلادى (1110 ه .ق) با كسب اجازه از دولت ايران شهر تازه‏اى در وسط بندرعباس بنا نمودند (عمارت كلاه فرنگى در همين ايام بنا شده است) كه تا سال 1722 ميلادى (1135 ه .ق) اين شهر دوام يافت.

در دوران سلطنت شاه سلطان حسين (1105ـ1134 ه .ق) نيروى نظامى ايران خصوصا نيروى دريايى آن قدر ضعيف و از هم پاشيده شد كه هر يك از حكام دو سوى خليج‏فارس و جزايرى كه از هزاران سال پيش جزيى از خاك ايران بودند، علم طغيان برافراشتند و اعلام استقلال كردند يا به قتل و غارت مردم آن سامان پرداختند. خوارج عمان در اين زمان به بندر كنگ كه پس از بندرعباس از معتبرترين بندرهاى خليج‏فارس محسوب مى‏شد حمله بردند و بازار و كاروانسراهاى آن شهر را كه پر از كالاهاى بازرگانى اروپا و آسيا بود غارت كردند و بالاخره در سال 1129 ه .ق بر بحرين مسلط شدند و مردم آن آواره گرديدند. با شكايت اهالى شاه سلطان حسين متأثر شد و لطفعلى خان برادر زاده فتحعلى خان اعتماد الدوله را به سپهسالارى و بيگلربيگى فارس برگزيد و شيخ محمد بن ماجد را به كمك وى به فارس فرستاد و متجاوزين را سركوب كرد.

در زمان شاه سلطان حسين صفوى، محمود افغان به ايران حمله كرد و بسيارى از شهرهاى ايران را تصرف و غارت نمود. در اين زمان زبر دست خان والى دست نشانده محمود افغان در شيراز، حدود 400 افغانى را از راه لار به بندرعباس روانه نمود. عده‏اى از مردم بندرعباس به جزيره هرمز پناه بردند. انگليسى‏ها و هلندى‏هاى مقيم هرمز به دفاع از شهر پرداختند و عده زيادى از افغانها را كشتند و افغانها مجبور به عقب نشينى شدند. هجوم افغانها به امنيت و بازرگانى هرمز لطمه شديدى وارد ساخت و بسيارى از نمايندگى‏هاى بازرگانى داخلى و خارجى به تعطيلى كشيده شد.

دوره افشاريه

سلسله افشاريه رسما در سال 1148 ه .ق حكومت ايران را بدست گرفت. اما عملاً اين سلسله به رهبرى نادر شاه از زمان شاه طهماسب صفوى اداره ايران را بدست گرفته بودند. او ابتدا كلات و نيشابور را به نام شاه طهماسب فتح كرد و نزديك دامغان بر اشرف افغان پيروز شد. او در مورچه خورت اصفهان اشرف افغان را مجددا شكست داد و عثمانى‏ها را نيز از ايران دفع نمود و محمد خان بلوچ را در فارس سركوب كرد.

نادر در سال 1148 كه كليه نقاط ايران از دست افغان‏ها و عثمانى‏ها و روس‏ها نجات داد، رسما به سلطنت ايران رسيد و سلسله افشاريه را به وجود آورد. در آغاز اين سلسله در نواحى مختلف ايران هرج بزرگى آغاز شده بود. از يك طرف ملك محمود سيستانى بر شهرستان مشهد استيلا يافته و دعواى استقلال نمود. در خاك بختيارى و شوشتر و كرمان و بلوچستان هم اشخاص ناشناس به عنوان شاهزادگان صفوى سر به طغيان برداشته بودند. اوضاع خليج‏فارس نيز در اثر حملات طوايف عرب مانند ساير نقاط ايران به حال هرج و مرج باقى ماند. با قدرت گرفتن نادر، محمد خان بلوچ حاكم كوه گيلويه و بنادر خليج فارس بر ضد نادر قيام و دعوى سلطنت نمود. نادر براى رفع غائله او به فارس رفت و در طى نبرد خونينى قواى او را طورى متلاشى ساخت كه محمد خان بلوچ با چند نفر از همراهان خود از لار به جزيره كيش گريخت و به آل هوله پناهنده شد.

در اثر اين پيش آمد نادر به فكر ايجاد نيروى دريايى افتاد كه هم شيخ جباره هولى را براى همدستى او با محمد خان بلوچ سركوبى نموده و جزاير كيش و بحرين را از چنگال او درآورد و هم ساير جزاير و بنادر خليج‏فارس را كه از چند سال به اين طرف از تحت نفوذ دولت ايران خارج و حتى ماليات مقرره خود را نپرداخته بود به اطاعت خويش درآورد. اما چون كار عثمانى‏ها و روسها هنوز تمام نشده بود اجراى اين تصميم را به موقع مناسب‏ترى موكول و به اصفهان مراجعت و لطيف خان را مأمور نمود كه با تهيه چند كشتى به كيش رفته محمد خان بلوچ را دستگير و به اصفهان بفرستد و لطيف خان هم فرمان نادر را به موقع اجرا گذاشت.

در سال 1148 ه .ق نادر شاه افشار بيگلربيگى فارس، محمد تقى خان را مأمور فتح بحرين نمود كه در زمان شاه سلطان حسين به دست اعراب افتاده بود. محمد تقى خان به سهولت بر آنجا دست يافت. نادر شاه افشار در سال 1149 ه .ق كليه سواحل و جزاير و از جمله بحرين را فتح نمود و در صدد تأسيس نيروى دريايى در خليج‏فارس برآمد. براى اين منظور چند كشتى از انگليسى‏ها و هلندى‏ها خريدارى نمود. نادر دريابيگى و فرماندهى كل نيروى دريايى را در خليج‏فارس به ميرزا مهدى خان واگذار نمود.

نادر شاه پس از تسخير بحرين حكومت آنجا را به ناصر خان آل مذكور واگذاشت و سمت دريابيگى و جهازات ديوانى و كشتى‏هاى ايران را نيز به او واگذار كرد. اين اوضاع كه با بيمارى و سپس مرگ نادر همراه بود، سبب شد كه ايران از توجه به اوضاع جزاير و سواحل خليج‏فارس غافل شود و شيخ عمان به تدريج قدرت خود را در قسمت اعظم از سواحل خليج‏فارس برقرار سازد. پس از مرگ نادر در سال 1160 ه .ق قبايل قواسم كه از راه راهزنى و دزدى دريايى زندگى مى‏كردند به جزاير خليج‏فارس، به ويژه جزيره هرمز و قشم دست اندازى كردند و به غارت اموال و احشام پرداختند. در سال 1174 ه .ق قواسم به جزيره قشم حمله كردند و آن را تصرف كردند و دستگاه رهبرى شيوخ بنى معين را در آنجا درهم ريختند. با روى كار آمدن كريم خان زند، دست شيوخ قواسم از جزيره قشم كوتاه شد و آنها به رأس الخمير برگشتند.

با تصميم نادر براى ايجاد نيروى دريايى و ساختن كشتى به امر او يك كارخانه توپ ريزى در بندرعباس داير مى‏شود و در سال 1154 ه .ق دو توپ برنجى ريخته شد تا پس از آزمايش سيصد توپ ديگر از همين نوع ريخته شود و در كشتى‏ها بكار برند. در دوران سلطنت نادر شاه چهار اردوكشى به مقصد نواحى جنوب خليج‏فارس به وسيله نيروى دريايى او انجام شد كه در اغلب اين اردوكشى‏ها بندرعباس به عنوان پايگاه عمليات قرار داشت. بعد از سال 1156 يكى از فرماندهان نادر به نام محمد تقى خان بيگلربيگى كه از فتح مسقط فوق العاده مغرور و از احضار خود از عمان ناراضى بود در بندرعباس با كلبعلى خان مذاكره مى‏كند كه با هم بر ضد نادر شاه قيام و فارس و سواحل و جزاير خليج را ضبط و دعوى استقلال نمايند. چون كلبعلى خان حاضر به اين كار نمى‏شود به دستور بيگلربيگى او را مى‏كشند و محمد تقى خان بر نادر شاه عاصى مى‏شود و دعوى سلطنت مى‏كند ولى بزودى دستگير و سخت به مجازات مى‏رسد.

دوره زنديه

زنديه سلسله است كه بعد از افشاريه در ايران به وجود آمد. زندى‏ها شعبه كوچكى از طايفه لك و جز طوايف لر بودند كه در يكى از نواحى ملاير اقامت داشتند و به گله‏دارى مى‏پرداختند. نادر گروه بسيارى از ايشان را به خاك درگز كوچ داد و آنان را در مقابل تركمانان ناحيه ابيورد سكونت داد. در زمانى كه ابراهيم شاه بر برادر خود عليشاه شوريده بود، كريم خان را مأمور سركوبى بعضى از ايلات ياغى عراق كرد كريم خان به سبب كاردانى و لياقتى كه داشت بزودى صاحب شهرت و قدرت گرديد و پس از شكست عليمردان خان در اصفهان مستقر شد. بعد از نادر شاه كريم خان زند شيراز را به پايتختى انتخاب كرد و با اينكه شيراز نزديك به خليج‏فارس بود ولى در اثر كشمكش با مدعيان سلطنت و جنگ‏هاى داخلى فرصت پيدا نكرد كه به اوضاع خليج توجه نمايد. در اين دوره تجارت هندوستان بيشتر در دست انگليسى‏ها متمركز شده بود و كار هلندى‏ها مخصوصا در خليج رو به سستى و زوال مى‏رفت. فرانسوى‏ها هم در اروپا سرگرم جنگ هفت ساله بودند گاه گاه براى مزاحمت دشمنان خود سرى به خليج‏فارس مى‏زدند ولى علميات آنها دوام و بقايى نداشت.

چنانكه در سال 1173 ه .ق بدون هيچ مقدمه‏اى چهار فروند از كشتى‏هاى جنگى فرانسه ناگهان در جلو بندرعباس لنگر انداختند و تجارتخانه شركت هند شرقى انگليس را گلوله باران و طعمه حريق ساختند. به علاوه اثاثيه و اموال اين تجارتخانه را غارت و نگهبانان انگليسى آن را به عنوان اسير جنگى زندانى نمودند ولى مدت اقامت نيروى دريايى فرانسه در اين بندر بيش از 15 روز طول نكشيد و بعد از اين دستبرد كشتى‏هاى فرانسه از آنجا دور شدند. بعد از اين واقعه ابتدا هلندى‏ها و بعد انگليس‏ها تجارتخانه‏هاى خود را از بندرعباس به بصره انتقال دادند (1177 ه .ق) و چون انتقال مركز تجارت شركت‏هاى انگليسى و هلندى از ساحل ايران به خاك عثمانى لطمه بزرگى به كار بازرگانان ايرانى وارد آورد چند سال بعد با اصرار و پشتيبانى كريم خان زند تجارتخانه‏هاى انگليس دوباره از بصره به بوشهر منتقل شد. كريم خان زند در سال 1179 ه .ق بر سراسر فارس و خليج‏فارس از جمله ابو موسى اعمال حاكميت نمود. در سال 1180 ه .ق كريم خان زند تصميم گرفت به عمان و مسقط لشكركشى كند. به اين منظور زكى خان را به بندرعباس فرستاد و والى هرمز را به يارى او واداشت.

زكى خان از بندرعباس به هرمز رفت و در آنجا در صدد تعرض ناموسى نسبت به والى هرمز برآمد و والى هرمز هم زكى خان را به زندان انداخت و بنابراين لشكركسى به عمان صورت نپذيرفت. متأسفانه بعد از فوت كريم خان بازماندگان خاندان زنديه به جان هم افتادند و اوضاع خليج‏فارس و سواحل آن به هرج و مرج بزرگى دچار شد و اعراب جواسم كه در اين موقع قدرت زيادى پيدا كرده بودند جزاير و سواحل خليج را دوباره معرض تاخت و تاز خود قرار دادند.

به علت اين تهاجمات مركز ثقل تجارت خليج‏فارس كه از دوران نادرشاه و سپس كريم خان از مشرق به مركز و مغرب اين دريا انتقال يافته و سير ترقى تجارت ايران كه از سيراف و كيش به جزيره هرمز و بندرعباس منتهى گرديده بود، به بوشهر و بصره متوجه شد و بندرعباس اهميت و رونق سابق خود را از دست داد.

قاجاريه

پس از وفات كريم خان در سال 1193 ه .ق، آقا محمد خان به دعوى سلطنت برخواست، با 17 سال منازعات مستمر، سلسله قاجاريه را تأسيس كرد. اين سلسله به مدت 134 سال در ايران سلطنت كردند. در زمان آقا محمد خان قاجار، سيد سلطان امام مسقط كه در اثر هرج و مرج قدرتى بهم زده بود ابتدا بندر جاسك و چاه بهار و گواتر را تصاحب كرد، سپس بندرعباس و جزاير هرمز و قشم را از دست شيخ حسين معين ضابط دولت ايران خارج نمود. ضمنا براى اينكه روابط خود را با دولت ايران حفظ كرده باشد توسط والى فارس از آقا محمد خان درخواست كرد كه بنادر مذكور به او اجاره داده شود.

در اثر گرفتارى آقا محمد خان به اردوكشى‏هاى داخلى اين درخواست پذيرفته شد و فرمانى صادر گرديد كه به موجب آن بندرعباس، جزيره قشم و جزيره هرمز (يعنى كليد خليج‏فارس) به مدت 75 سال و در مقابل پرداخت سالى 6000 تومان به اجاره سيد سلطان و اولاد او واگذار شد.

سيد سلطان با تحصيل چنين فرمانى حكمرانى خود را بر ساير بنادر و جزاير ايران بسط داد. از سوى ديگر چون كمپانى هند شرقى انگليس خبر يافته بود كه فرانسوى‏ها با سيد سلطان مراوده پيدا كرده و قصد اتحاد با او را دارند، از اينرو به وسيله نماينده شركت در بوشهر با سيد سلطان وارد مذاكره شدند و او را از اتحاد با فرانسوى‏ها منصرف ساختند و قراردادى با وى بستند كه به موجب آن شركت حق داشته باشد در مسقط براى خود قلعه‏اى بسازد و حتى در جزيره هنگام و در بندرعباس هم پادگانى مركب از افراد انگليسى و هندى برقرار كند.

تسلط و نفوذ سيد سلطان بر سواحل و جزاير ايران تا زمان فتحعلى شاه باقى بود چنانكه سرجان ملكم در اولين سفارت خود به دربار ايران موقع عبور از خليج با سيد سلطان ملاقات و قرارداد سابق را تأييد و به امضاى سيد سلطان رسانيد و چراغ انگليس را كه همراه داشت به عنوان نماينده سياسى آن دولت در مسقط قرار داد و به اين ترتيب اولين و بزرگترين شيوخ خليج تحت نفوذ دولت انگليس قرار گرفت.

از آن به بعد برخى از جزاير و بنادر ايران چند مرتبه بين سلطان و جواسم و طوايف عرب دست به دست گشت. پس از آنكه سلطان عمان گمركات جنوب از چابهار تا لنگه را اجاره نمودند با وجود اينكه در متن قرارداد ذكر شده بود در امور سياسى دخالت نكنند و به مردم ناحيه كارى نداشته باشند، ولى عربها تا آنجا كه مى‏توانستند به آزار و شكنجه و حتى قتل عام مردم پرداختند تا اينكه شيخ سيف شبى مهمان مير غلامرضا اميرى شده و وى را به قتل مى‏رساند. جريان اين واقعه به گوش شير على خان مى‏رسد. وى با لباس درويشى از طريق بندرعباس، شيراز، آباده و اصفهان به تهران مى‏رود و از صدر اعظم نامه‏اى براى حاكم شيراز مبنى بر حمله به اعراب مى‏گيرد.

مؤيد الدوله، حاكم شيراز نيز سپاهى را به سركردگى فرزندش، عبدالباقى ميرزا به مبارزه با اعراب مى‏فرستد. سربازان همدانى و لارى نيز سپاه شيراز را يارى دادند و سرانجام اعراب را از بندرعباس بيرون راندند. در اين جنگ شيخ عبدالرحمن قشمى ضابط قشم به هلاكت رسيد. شيخ سعيد و سيد ثوينى فرار كرده و با شنا خود را به كشتى رساندند و به مسقط رفتند.

قواى ايران در بندرعباس مستقر شدند. باقر خان تنگستانى را در بندرعباس گذاشتند و رضا قلى خان را به ميناب و شميلات و كميز رودان فرستادند. عبدالباقى ميرزا به شيراز برگشت. دو سردار بزرگ فارس به نام رضا قلى خان و امام قلى خان به ميناب و شميلات و رودان عزيمت كردند. قلعه هزاره ميناب مدتها در محاصره بود ولى نتوانستند آنرا تصرف كنند تا اينكه مستعلى خان با حيله‏اى توانست شيخ نبهان، حاكم قلعه هزاره ميناب را به قتل برساند.

با مرگ شيخ نبهان غائله اعراب مسقطى در هرمزگان به پايان رسيد و قلعه هزاره ميناب به تصرف نيروهاى ايران درآمد. بعدها گاه گاهى اعراب به ناحيه جنوب حمله كرده و هر بار پس از شكست فرار مى‏كردند. در دوره قاجاريه، كرانه‏هاى خليج‏فارس بيش از گذشته مورد تاخت و تاز و قدرت نمايى ملل استعمارگر، به ويژه انگليسى‏ها بود. مأموران انگليسى خود را فرمانفرماى كل منطقه خليج‏فارس مى‏ناميدند و براى زندگى و گذران امور مردم اين منطقه تعيين تكليف مى‏كردند.

در اواخر دوره زنديه و آغاز دوره قاجاريه، هرج و مرج و دست اندازى بيگانگان در خليج‏فارس به اوج خود رسيد. بى تدبيرى فتحعلى شاه، عياشى‏ها و شاد خوارى‏هاى ناصرالدين شاه و هرج و مرج‏هاى دوران مظفرالدين شاه، ميدان را براى دولت استعمارى انگلستان و رقابت‏هاى دولت‏هاى روسيه، فرانسه و انگلستان بر سر آبها و زمين‏هاى ايران، هموار ساخت. امير كبير كوشش‏هايى در به وجود آوردن نيروى دريايى ايران در خليج‏فارس و درياى مازندران انجام داد، ولى در اثر سياست ويرانگر استعمارگران برون مرزى و درون مرزى بى‏سرانجام ماند. پس از وى، ناصر الدين شاه در اواخر سلطنت خود به فكر ايجاد نيروى دريايى در خليج‏فارس افتاد و به همين مناسبت پس از تلاش و كوشش‏هاى فراوان و بنا به ادعاى لرد كرزن، با اجازه دولت انگلستان، موفق به خريد ناو پرسپوليس شد، البته اين كشتى جنگى نبود، ولى سه دستگاه توپ سر پُر 7 ميلى‏مترى و مقدارى فشنگ و باروت در آن وجود داشت.


منابع