ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

پیشینه تاریخی استان قزوین

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو


محتویات

وجه تسمیه

درباره وجه تسميه قزوين نظرات گوناگونى ابراز شده است كه بيشتر بر كلام شفاهى مبتنى بوده است. در سر آغاز بايست گفت برخى قزوين را به استناد به روايت نبوى «قزوين باب من ابواب الجنة»، باب الجنة خوانده‏اند.

برخى قزوين را در اصل كشوين دانسته‏اند. اخبار البلدان كهن‏ترين منبعى است كه بدين نكته اشاره نموده.

ابن فقيه در اخبار البلدان (تأليف به سال 279 ه .ق) آورده است: قزوين به فارسى «كشوين» (به معناى حد و مرز) ناميده مى‏شد.

امام رافعى در كتاب «التدوين فى اخبار قزوين» درباره وجه تسميه قزوين آورده است: قزوين در زبان فارسى كشوين بوده آنگاه معرّب و به قزوين تبديل شده است.

احمد بن ابى عبدالله برقى نيز در كتاب التبيان در وجه تسميه قزوين چنين گفته است:

«قزوين مرز ديلم بوده يكى از پادشاهان لشگرى به سوى ديلمان روانه ساخت دو سپاه در دشت قزوين به صف آرايى براى نبرد پرداختند. در اين هنگام فرمانده سپاه در يك جانب لشگر از هم گسيختگى ديد و فرمان داد: «اين كش وين» يعنى اين موضع را نگهدارى كن، پس دشمن گريخت و در آن مكان شهرى بنا كردند و آن را كشوين ناميدند و اعراب آن را قزوين ناميدند».

برخى نيز قزوين را ماخوذ از لغت كاسپين دانسته و آورده‏اند كاسى و يا كاسپين نام طايفه‏اى است كه در پيرامون درياى قزوين (يا مازندران) سكونت داشته و نام خود را به آن درياى نهاده‏اند.

در برخى از منابع تاريخى بناى قزوين را به شاپور، پسر اردشير بابكان نسبت داده‏اند. و برخى نيز بناى شهر را به شاپور ذوالاكتاف نسبت داده‏اند.

كاشغرى در ديوان لغات الترك، بنيان گذارى شهر قزوين را به چهره اساطيرى تاريخ ايران، «قاز» دختر افراسياب نسبت داده است.

كتاب‏هايى كه به تاريخ قزوين پس از اسلام پرداخته‏اند اغلب از قزوين به عنوان باب الجنة، بلده الموحدين، دارالموحدين و دارالسلطنة قزوين (در دوران پادشاهى شاه اسماعيل دوم از سلسله صفويه) ياد كرده‏اند.

در دوران رضاخانى برخى از عناصر وابسته از دولت خواستند قزوين به نام وليعهد، «شاهپور» تبديل شود. اما نام دير پاى آن قزوين همچنان به صورت اصلى بر جاى ماند.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

قبل از اسلام

منطقه قزوين به لحاظ موقعيت جغرافيايى، نظامى و ارتباطى در دوران‏هاى مختلف تاريخ مورد توجه حكومت‏هاى مختلف بوده است. در زمان حكومت مادها يكى از نقاط مهم كشور بوده و دژ «ماگ بيتو» در جنوب غربى قزوين و تحت فرمان «هانا سيروكا» از اميران ماد بوده است.

در نيمه نخست قرن نهم پيش از ميلاد، دژ «ماگ بيتو» در قزوين مورد هجوم «آداد پنجم» فرمانرواى آشور قرار گرفت و ويران شد. در دوره اشكانيان، شورش‏هاى ديلميان، فرهاد اول پادشاه اشكانى را بر آن داشت تا به اين ناحيه لشگر كشى كند. بعدها شاپور پسر اردشير بابكان دژ مستحكمى در اين سرزمين بنا نهاد كه آن را شاذ شاپور يا كشوين ناميدند. شهر قزوين در دوران ساسانى چيزى بيشتر از يك قرارگاه با واحدهاى خدماتى مورد نياز آن نبوده كه در ناحيه شمالى و جنوبى داراى دروازه با ساختمان‏هاى مسكونى، بازار و دو آتشكده در اطراف دژ مركزى بوده است.

دوره اسلامى

تاريخ قزوين در دوره اسلامى، با فتح آن به وسيله مسلمانان در سال 24 ه .ق آغاز مى‏شود. بلاذرى در فتوح البلدان درباره فتح قزوين آورده است:

«هنگامى كه مغيرة بن شعبه والى كوفه شد جرير بن عبدالله را والى همدان و براء بن عازب را والى قزوين نمود براء بن عازب بعد از فتح ابهر به سوى قزوين حركت كردند هنگامى كه خبر حركت سپاه براء بن عازب به قزوين رسيد، قزوينيان از ديلميان كمك خواستند سپاه قزوين و مسلمانان رو در روى يكديگر قرار گرفتند چون سپاه قزوين كمكى از ديلميان دريافت نكرد تقاضاى صلح از مسلمين نمودند.»

احمد كسروى فتح قزوين را به گونه ديگر آورده است:

«پس از نزديك شدن اعراب به قزوين موتا سردار ديلمى با سپاهى گران به دشتبى آمد و در ميان راه قزوين و همدان بين موتا و سپاه اعراب جنگ سختى در گرفت موتا در جنگ كه در سختى همانند جنگ نهاوند بود كشته شد و ايرانيان عقب نشينى كردند و سپاه مسلمين به سوى قزوين رهسپار شدند و قزوين را فتح كردند.» در دوره خلافت خليفه دوم زد خوردها و شورشى‏هاى متعددى در قزوين به وقوع پيوست و قزوينيان با كمك ديلميان شهر را تصرف كردند.

سرانجام قزوين در دوره عثمان قزوين دوباره فتح شد. اعراب براى آنكه بتوانند بر سراسر ناحيه ديلم دست يابند، به منظور تقويت نيروهاى خود در قزوين و تشويق مردم به سكونت در آن به يك رشته تبليغات دست زدند و همزمان با آن كوشش كردند تا با ساختن و پرداختن احاديث بيشمار منزلتى خاص براى قزوين و كسانى كه در آن عليه ديلميان مى‏جنگند قايل شوند. در ضمن رواياتى از پيامبر قزوين را درى از درهاى بهشت دانستند و اين چنين القا كردند كه رزمندگان مستقر در قزوين اجر شهيد را خواهند داشت.

در دوران حكومت اميرالمؤمنين، على عليه‏السلام با شروع جنگ جمل و صفين، ديلميان به قزوين حمله نمودند و اعراب مستقر در شهر را بيرون راندند. اما دوباره مسلمانان در قزوين استقرار پيدا كردند. در هنگام جنگ صفين و كناره‏گيرى برخى از ياران امام على عليه‏السلام مانند ربيع بن خثيم (خواجه ربيع مشهور) از جنگ، امام او را به فرماندهى مرزها در قزوين گسيل داشتند. در قرن اول هجرى درگيرى‏هاى فراوانى ميان ديلميان و اعراب در نواحى قزوين اتفاق افتاد و سرداران عرب نيز مى‏كوشيدند با تقويت نيروهاى نظامى از قزوين و مرزهاى شرقى دولت اسلامى محافظت كنند. با هجوم سپاه اعراب تركيب جمعيتى قزوين تغيير چندانى يافت تا آنجا كه حجاج بن يوسف، فرماندار حكومت اموى در ايران عمر بن هانى را با دوازده هزار نفر از اعراب به جنگ ديلميان فرستاد و آنان به قزوين رفته و در همانجا مستقر شدند.

دوره عباسيان

قزوين در دوره عباسيان به عنوان عمده‏ترين پايگاه در مقابل منطقه ديلم و خيزش علويان قرار گرفت. نخستين گام مهم در رشد شهر قزوين را در دهه هفتم قرن دوم خليفه عباسى، موسى الهادى با تأسيس شهرى به نام مدينه موسى در مقابل قزوين قديم برداشت. غلام هادى، مبارك ترك، نيز با ايجاد شهرى كه به نام وى «مبارك» مشهور است دومين گام را در راه آبادانى قزوين برداشت. در دوران خلافت هارون الرشيد، علويان ديلم، به رهبرى يحيى بن عبدالله قيام نمودند و قزوين را به مدت دو سال تحت فرمانروايى خود قرار دادند.

هارون، فضل پسر يحيى برمكى را براى بازگيرى قزوين و ديگر مناطق به سوى ديلمان روانه ساخت، يحيى بن عبدالله با امان نامه هارون تسليم شد ولى هارون به امان نامه خود توجهى نكرد و يحيى در زندان به فرمان هارون كشته شد و فرمانروايى علويان بر قزوين به پايان رسيد. هارون نيز ضمن سفر خود به خراسان توقفى چند در قزوين نمود و با ديدن اطاعت قزوينيان از او به ساختن مسجد جامع و كاستن ماليات از مردم قزوين اقدام كرد. همچنين فرمان داد حصارى به دور شهر قزوين، شامل قزوين كهن و مدينه موسى و مدينه مبارك بكشند ولى با مرگ هارون حصار نيمه تمام باقى ماند و يكى از فرماندهان ترك عباسى در سال 256 ه .ق بناى حصار را به پايان رسانيد.

يكى از حوادث تاريخى قزوين در قرن دوم عبور امام رضا عليه‏السلام از قزوين در مسافرت به خراسان است. امام عليه‏السلام در جريان اين سفر در خانه داود بن عيسى بن غازى اقامت كرد. در اين سفر فرزند دو ساله امام عليه‏السلام در قزوين وفات يافت و در آنجا مدفون گرديد. آستانه «شاهزاده حسين» در قزوين را مرقد وى دانسته‏اند. روشن است بسيارى از مورخين سفر امام را از مسير ديگرى دانسته‏اند و كمتر كسى به عبور امام رضا عليه‏السلام از قزوين و وفات فرزند وى در آنجا اشاره كرده است.

تسلط داعى كبير بر قزوين

با دعوت حسن بن زيد علوى، معروف به داعى كبير به طبرستان و بيعت عمومى با حسن و تشكيل حكومت سلسله سادات زيديه، داعى كبير اقدام به توسعه سرزمين‏هاى حكومت خود نمود و سربازان وى رى، قزوين، ابهر و زنجان را گشودند و فضل بن محمد بن سنان عجلى، والى قزوين از سوى حكومت زيديه گرديد و عملاً قزوين از زير سلطه خلفاء بغداد خارج شد تا اينكه پس از دو سال حكومت زيديه بر قزوين، سپاهيان خليفه به قزوين تاختند و در سال 253 ه .ق حكومت زيديه از قزوين برچيده و والى قزوين، فضل بن محمد بن سنان دستگير و به قتل رسيد بدين ترتيب حكومت دو ساله زيديان بر قزوين پايان يافت.

دوره آل بويه

قرن چهارم هجرى در ايران يكى از پرخروش‏ترين دورانهاى تاريخى ايران است. آغاز اين قرن تا دوران استقرار دولت بزرگ آل بويه درگيرهاى متعددى در نواحى مختلف كشور به وقوع پيوسته است. در سال 307 ه .ق على پسر وهسودان، عامل خليفه عباسى، المقتدر بالله در قزوين در رختخواب كشته شد. اسفار، سردار معروف لشگر خليفه المقتدر بالله را در رى شكست داد، پس از آن به قزوين رفت اما قزوينيان دست به شورش برداشتند و وى را نپذيرفتند او كه از اين حادثه عصبانى شده بود بسيارى از مردم قزوين را كشت و خانه‏هاى بسيارى را ويران كرد. اما فرمانده سپاه اسفار، مردوايج كه مخالف كارهاى اسفار بود از وى جدا شد و به زنجان رفت و با جمع آورى لشگرى انبوه به قزوين حمله كرد و اسفار گريخت و به قلعه الموت پناه برد. مرداويج، اسفار را در طالقان دستگير و به قتل رساند و قزوين جز متصرفات مرداويج قرار گرفت.

دوره سلجوقيان

طغرل در سال 433 ه .ق قزوين، ابهر و زنجان را فتح كرد ويكى از شيعيان علوى را به حكومت قزوين انتخاب نمود. وى در سال 455 ه .ق در گذشت و بنابر وصيتش سليمان پسرش به جانشينى او برگزيده شد اما سران لشگر كه به آلب ارسلان پسر ديگر طغرل دلبستگى داشتند در قزوين جمع شده و خطبه پادشاهى را به نام وى خواندند. چنين رويدادى نشانگر آن است كه قزوين در آغاز دوره سلجوقى داراى موقعيتى ويژه بوده است. در دوره آلب ارسلان حكومت قزوين در يك دوره شصت ساله بر عهده خاندان جعفرى از اصيل‏ترين خاندان‏هاى علمى شيعى در ايران و از نوادگان جعفر طيار بوده است.

اسماعيليان در قزوين

اسماعيليه سلسله‏اى از غلات شيعه‏اند كه بيش از 170 سال (483 ـ 654 ه .ق) در 105 دژ از مغرب كوه‏هاى البرز تا جنوب خراسان پراكنده بودند. پايه گذار اين دولت حسن صباح از داعيان اسماعيلى و از نخستين رهبران، «دعوت جديد» به شمار مى‏رفت. وى در رجب سال (483 ه .ق)، به دژالموت در شمال قزوين دست يافت و تا سال (654 ه .ق سقوط قلعه الموت) تمامى مناطق تحت نفوذ خود را به ويژه قزوين را تحت تأثير قرار داد. با فتح دژ الموت، حسن صباح به تبليغات دامنه دارى در ميان كشاورزان و بينوايان شهرى و روستايى پرداخت و دامنه قدرت خود را تا سوريه گسترش داد.

مخالفت اسماعيليان با حكومت تركان سلجوقى، سلجوقيان را بر آن داشت تا در مقابل آنان دست به صف آرايى بزنند. تركان سلجوقى با اشغال زمين‏هاى روستائيان و زمينداران موجب گرويدن بسيارى از مردم به اسماعيليان شدند. اسماعيليان پس ازايجاد مراكز مقاومت به مبارزه با نمايندگان قدرت حاكم در مشرق عالم اسلام بر خاستند و چون براى مبارزه رو در رو از نيروى كافى برخوردار نبودند به ترورهاى فردى روى آوردند. سلاطين سلجوقى و برخى از امراى سپاه و فرماندهان محلى كوشيدند تا حسن را از دژ به زير آوردند اما موفق نشدند. برخورد ميان اسماعيليان و حكومت سلجوقيان همچنان ادامه يافت و قزوين در سال‏هاى 535، 537، 538، 539، 552 و 553 شاهد درگيرى و جنگ ميان اسماعيليان و حاكم قزوين و نماينده حكومت سلجوقى بود و لطمات بسيارى بر آن وارد آمد. با روى كار آمدن سلطان محمود غزنوى، اسماعيليان با او از در مصالحه در آمدند و نماينده‏اى از الموت به اصفهان اعزام شد. اما نماينده اسماعيليان به وسيله عوام اصفهان كشته شد. اسماعيليان الموت نيز به تلافى اين عمل، به قزوين حمله كرده و چهار صد نفر را كشتند و اموال فراوانى را از مردم را غارت كردند.

به علت مخالفت مفتى قزوين با اسماعيليان، او نيز به دست فدائيان الموت كشته شد. با انتشار تغيير روش اسماعيليان و اعلام اينكه بار تكليف شريعت از اسماعيليان برداشته شده اهل تسنن قزوين سخت بر اسماعيليان شوريدند. تا آنجا كه جلال‏الدين حسن از رهبران اسماعيليه الموت (نومسلمان) براى تثبيت موقعيت اسماعيليه و كاستن از مخالفت‏هاى علماء و اهل سنت قزوين از علماء قزوين خواست به قلعه الموت بروند و به بررسى كتب اسماعيليه بپردازند. علماء قزوين نيز بسيارى كتب اسماعيليه را كه بر خلاف اصول اسلام مى‏دانستند جدا كرده و جلال الدين حسن، (نومسلمان) دستور داد آنها را بسوزانند. هلاكو در سال 654 ه .ق با لشگر انبوه به قلعه الموت قزوين حمله برد و با تسخير و تخريب قلعه به حضور گسترده اسماعيليان در قزوين پايان داد.

دوره مغول

در هنگامه حمله مغول به ايران خوارزمشاه در سال 617 ه .ق به نيشابور، رفت و به خوشگذرانى پرداخت. با نزديك شدن سپاه مغول به نيشابور خوارزمشاه به اسفراين گريخت. چون سپاه مغول به رى نزديك شد خوارزمشاه به سوى قزوين گريخت. اقامت كوتاه وى براى مردم قزوين جز اندوه بى شمار و قتل عام وسيع مردم چيزى در بر نداشت. حمدالله مستوفى در «ظفرنامه» درباره حمله مغول به قزوين آورده است: «در سال 617 ه .ق سپاه مغول به قزوين حمله كرد. مردم و سپاهيان به مدت سه روز سرسختانه در دژها با سربازان مغول به مبارزه برخواستند اما در چهارمين روز مغولان وارد شهر شدند. بسيارى از زنان از ترس اسارت دست به خودكشى زدند و بسيارى خود را در چاه آب انداختند و بسيارى از مردم نيز به مسجد پناه بردند ولى به دستور فرمانده مغول «سبتاى»، مسجد به آتش كشيده شد. در اين حمله پنجاه هزار تن از مردم قزوين و سپاهيان جان باختند و شهر قزوين به ويرانه‏اى تبديل شد.»

از ديگر حوادث قزوين در عهد حكمرانان مغول در قزوين در دوران هلاكو مى‏توان از قتل امام اسماعيليه، ركن الدين نام برد. هلاكو كه از قدرت اسماعيليان در منطقه قزوين و ديگر مناطق تحت نفوذ آنان سخت بيمناك بود، سعى نمود باحيله و نيرنگ قلعه‏هاى آنان را تصرف كند لذا پس از آنكه ركن‏الدين خورشاه، از ائمه اسماعيليه با هلاكو از در سازش در آمد و قلعه ميمون دز را تسليم وى كرد هلاكو او را با تكريم همراه ديگر اسماعيليان به قزوين فرستاد. اما پس از آنكه ديگر قلعه‏هاى اسماعيليان فتح شد و ديگر به ركن‏الدين خورشاه احتياجى نداشت به كارگزاران خود را قزوين دستور دارد ركن‏الدين و ديگر اسماعيليان همراه او را به قتل برسانند.

دوره ايلخانان

در دوران حكومت ايلخانان در ايران و قزوين، مردم قزوين شاهد تعديات و ظلم آنان برخود و جنگ‏هاى داخلى بين سران سپاه ايلخان بودند. در اين حملات مردم قزوين نيز آسيب فراوانى را متحمّل شدند. در دوران پادشاهى غازان خان، فشارهاى مالياتى بر مردم قزوين، آنان را مجبور به ترك قزوين نمود تا جايى كه نماز جمعه نيز به علت كاهش جمعيت و عدم رغبت مردم برگزار نمى‏شد. از سوى ديگر فشارهاى مالياتى چنان بود كه مردم براى رهايى از ظلم ايلخانان حتى فرزندان خود را در مقابل اندك پولى به رهن مى‏گذاشتند تا بتوانند ماليات خود را پرداخت كنند و يكى از نكات تاريخى، مقاومت سنّيان قزوين در مقابل تاكيد سلطان محمد خدابنده، ايلخان مغول در روى آوردن به تشيّع بود كه آنان به سختى مقاومت از خود نشان دادند و حاضر به قبول تشيع نشدند.

دوره تيموريه

در سال 788 ه .ق يورش تيمور به ايران آغاز شد وى محمد سلطان و پير محمد، نوادگان خود را براى تصرف قزوين و سلطانيه فرستاد و آنها قزوين را به تصرف در آوردند. پس از مرگ تيمور در سال 807 ه .ق با توجه به اختلافات درونى تيموريان در جانشينى تيمور، يك رشته درگيرى‏ها ميان سلسله‏هاى محلى و نوادگان تيمور آغاز شد كه به مدت يك قرن ادامه يافت. در سال 809 ه .ق قرايوسف از طايفه، قراقويونلو كه در غرب ايران داراى قدرت سياسى و نظامى بود آذربايجان، سلطانيه و قزوين را فتح كرد و تا سال 823 ه .ق قزوين تحت نفوذ قراقويونلوها بود. شاهرخ فرزند تيمور با مشاهده پيشرفت‏هاى قرايوسف، از او خواست كه قزوين و سلطانيه را به او بسپارد و با امتناع قرايوسف، شاهرخ سپاه خود را به طرف قزوين حركت داد و با فرار قاسم، حاكم قزوين، از برابر شاهرخ و انتشار خبر مرگ قرايوسف قزوين در اختيار شاهرخ قرار گرفت.

با سركشى ملك كيومرث حاكم رستمداد در سال 845 ه .ق در برابر شاهرخ وضع قزوين، سلطانيه و رى دستخوش نا آرامى گرديد. تا سال 907، زمان به قدرت رسيدن شاه اسماعيل، قزوين در طول يك قرن شاهد درگيرى حاكمان مناطق مختلف در قزوين و به تصرف در آمدن آن از سوى سرداران متعدد بوده است. اما با به قدرت رسيدن شاه اسماعيل، بار ديگر آرامش به قزوين و بيشتر نقاط كشور بازگشت.

دوره صفويه

شاه اسماعيل صفوى، بنيانگذار دولت صفويه در ايران، با وجود درگيرى با ازبكان در شرق و عثمانى‏ها در غرب، ثباتى در كشور ايجاد كرد و مركز حكومت خويش را در تبريز بنا نهاد. با مرگ شاه اسماعيل و پادشاهى طهماسب، درگيرى با ازبكان و عثمانى‏ها ادامه يافت و چون تجاوز عثمانيان به ايران كه گاه تا تبريز امتداد مى‏يافت، شاه طهماسب را بر آن داشت كه در سال 962 ه .ق پايتخت را از تبريز به قزوين انتقال دهد. با انتخاب قزوين به پايتختى، دوران شكوفايى آن آغاز گشت و سير تحول شهرسازى و جمعيتى را پشت سر گذاشت. در اين دوره جمعيت شهر به 350000 نفر رسيد و نمايندگان و سفراى كشورهاى غربى و نمايندگان تجارتى و ميسيونرهاى مذهبى به سوى آن روان گرديدند. موقعيت قزوين با توجه به راه‏هاى آن به شمال، غرب و جنوب كشور با افزوده شدن موقعيت سياسى، اهميتى به سزا يافت و همچنين با استقرار دولت شيعه در قزوين، بسيارى از شيعيان از نقاط مختلف كشور چون تبريز به قزوين كوچ كردند. با مرگ طهماسب ميرزا، آشفتگى و شورش عظيمى پايتخت ايران، قزوين را فرا گرفت و اوباش دست به غارتگرى و قتل زدند. طايفه تكلوها نيز فرصت را غنيمت شمرده و به استاجلوهاى قزوين حمله كردند و بسيارى را به قتل رساندند و منازل بسيارى از استاجلوها را غارت كردند. اما با كفايت پريخان خانم دختر شاه طهماسب اوضاع آرام و برادرش اسماعيل ميرزا در قزوين تاجگذارى كرد.

از اقدامات مهم اسماعيل ميرزا (شاه اسماعيل دوم) در روزهاى نخستين سلطنتش در قزوين مى‏توان از تار مار كردن صوفيان قزوين و تبعيد حسينقلى، خليفه پرقدرت صوفيان، نام برد. با مرگ شاه اسماعيل و آغاز سلطنت محمد خدابنده و ضعف بينايى و ناتوانى او در اداره كشور، با توطئه در باريان در قزوين پريخان خانم، خواهر شاه اسماعيل و شاه شجاع فرزند يكساله شاه اسماعيل را به قتل رساند. از ديگر وقايعى كه در قزوين در اين دوران اتفاق افتاد حمله چهل هزار نفرى تركمنان به قزوين و غارت اموال و تجاوز به نواميس مردم است. تركمنان با اشغال قزوين، طهماسب ميرزا را پادشاه جديد ايران اعلام كردند و با تشكيل شوراى حكومتى امور حكومتى را بدست گرفتند. اما حمزه ميرزا، فرزند ديگر محمد خدابنده با فراهم آورى سپاه ده هزار نفرى به قزوين حمله كرد و تركمنان را با شكست سختى از قزوين بيرون راند.

انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان

با قتل حمزه ميرزا وشورش‏ها و طغيان‏هاى مختلف در كشور، بزرگان كشور سلطنت را از پدرش، محمد خدابنده به شاه عباس انتقال دادند. وى با تدابير مختلف كشور را به سوى آرامش و امنيت پيش برد. او فعاليت‏هاى عمرانى مختلفى را در قزوين آغاز كرد، اما به علت كمبود آب و بدى آب و هوا و همچنين به خاطر موقعيت مناسب اصفهان در سال 1006 ه .ق پايتخت را به اصفهان منتقل كرد. با انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان، قزوين به يكباره موقعيت سياسى خود را از دست داد و جمعيت آن رو به كاهش گذاشت تا جايى كه جمعيت 000/350 نفرى در زمان صفويه به 000/200 و بنابر قول ديگر به 000/100 نفر تنزل پيدا كرد. بدين ترتيب دوره آبادانى پيشرفت قزوين رو به پايان نهاد. در پايان عصر صفويه و زمان سلطنت شاه حسين بر اثر بى كفايتى‏هاى او اركان دولت به سستى گرائيد. سلطان حسين براى تجهيز نيرو و مقابله با ياغيان، دربار خود را در حدود سال 1130 ه .ق به قزوين انتقال داد و به مدت 3 سال در آنجا توقف كرد. بدين ترتيب همانگونه كه قزوين در دوران شكوه و عظمت سلسله صفويه پايتخت كشور بود در دوران ضعف و انحطاط صفويه بار ديگر نيز به صورت پايتخت آنها در آمد.

همچنين با سقوط اصفهان به دست افغانها و تسليم شدن سلطان حسين در سال 1135 ه .ق طهماسب ميرزا، فرزند سلطان حسين كه در قزوين به سر مى‏برد در آنجا تاجگذارى كرد. با اعلام تاجگذارى طهماسب ميرزا، افغانها با سپاهى گران به سوى قزوين حركت كردند و شاه طهماسب در نهايت خفت و خوارى با شتاب فراوان قزوين را ترك و به سوى تبريز فرار كرد. سپاه افغان وارد شهر قزوين شد و مورد پذيرايى قزوينى‏ها قرار گرفت اما افغان‏ها به غارت اموال تجاوز به حقوق مردم پرداختند. مردم قزوين نيز همراه با قزلباشان به يك باره بر سر افغان‏ها ريخته و بسيارى را كشته و بسيارى از افغان‏ها نيز به سوى اصفهان متوارى شدند.

باستانى پاريزى اين حادثه را كه به «لوطى بازار قزوين» معروف است چنين توصيف مى‏كند: «اما افغانان بيست هزار تومان از قزوينيان خواستند، مردم قريب شش هزار تومان دادند. امان الله از اين گذشته فرستاد و مطالبه 60 دوشيزه نمود. اين مطالبه آخرين، سخت بر قزوينيان گران افتاد. امان الله محصلانى بر مردم شهر گماشت تا پول نقدى كه بر آنان نهاده بود مطالبه نمايند و همچنين در تحويل دختران تسريع كنند. رئيس محصلان افغانى گفت: اى سگان تا چند ما را مى‏فريبيد؟ اگر امروز پول و خواربار و دختران را نزد ما نفرستيد همه را قتل عام خواهيم كرد. يك نفر لوطى پاسخ داد سگ ما نيستيم، سگ شماييد و آن كس كه شما را فرستاده است! دست محصل ماليات به سوى شمشيرش رفت ولى قزوينى چالاك‏تر بود، شمشير بر آميخت و محصل ماليات را به دو نيم كرد، پس آنگاه قزوينيان طبلها كوفتن گرفتند تا مردان خويش را فراخوانند كه با افغانان به جنگ برخيزند». بعد از حادثه لوطى بازار، بار ديگر نيز قزوين مورد هجوم سپاه افغان، قرار گرفت و اشرف افغان در قزوين پادگانى را براى مقابله با طهماسب ميرزا و سردار دلير او نادر بنا كرد. اما در جريان نبرد نادر و اشرف افغان، سپاه افغان‏ها دچار شكست فاحشى شدند و عملاً پادگان قزوين توانايى نبرد را از دست داد. در جريان حمله به افاغنه در قزوين، يكى از چهره‏هاى برجسته دينى به نام شيخ آقامحمد رضى قزوينى حكم به جهاد با افاغنه را صادر فرمود.

آقا محمدرضى هنگام محاصره قزوين به وسيله افاغنه حكم به جهاد با آنان را داد و پس از سخنرانى آتشين، سپاه عظيمى گرد آورد و خود پيشاپيش سپاه به جنگ با افاغنه رفت و پس از يك نبرد دليرانه در قريه ديال آباد (از توابع قزوين) به شهادت رسيد. ولى سپاه او افاغنه را در پشت دروازه‏هاى قزوين شكست دادند و اين شكست سر آغاز بيرون راندن افاغنه از ايران گرديد.

دوره افشاريه

پس از پيروزى نادر بر افغان‏ها و ترك‏ها در سال 1148 ه .ق از دشت مغان، به سوى قزوين حركت كرد. او در هنگام اقامت در قزوين به قولى، تاجى را كه روساى محلى در اختيارش گذاشته بودند بر سر گذاشت و در داخل ارگ قزوين كوشك و تالارى براى پذيرايى بنا كرد كه به نام تالار نادرى معروف گشت. نادر در هنگام اقامت خود در قزوين علماء شهر را گرد آورد و از آنان سوال كرد كه عوايد اوقاف به چه مصرفى مى‏رسد؟ آنان در پاسخ گفتند: عوايد اوقاف خرج ساخت و تعمير مدارس، مساجد و علماء مى‏شود و در مساجد نيز براى پيروزى لشگريان پادشاه دعا مى‏شود. نادر گفت: شما در راه انجام وظايف خود كوتاهى كرديد مدت پنجاه سال مملكت رو به انحطاط رفت و شما سكوت كرديد و خداوند از كار شما ناراضى است. اما سربازان ما با فداكارى و جانبازى كشور را نجات دادند. بنابراين سربازان علمايى هستند كه ما مديون آنها هستيم و عوايد اوقاف بايد به آنها اختصاص پيدا كند. نادر سپس براى تنظيم امور كشور به سوى اصفهان حركت كرد.

دوره زنديه

پس از كشته شدن نادر، على قلى خان برادر زاده او به نام عادلشاه به تخت نشست. محمد صالح خان قرخلوى افشار و محمد خان قاجار ايروانى پس از آنكه به كمك يكديگر نادر را به قتل رساند به دستگاه ابراهيم خان حكمران اصفهان و برادر عادلشاه رفتند و او را به شورش در برابر برادر وا داشتند. عادلشاه براى سركوب او و فرونشاندن فتنه به بسيج نيرو پرداخت. در مقابل ابراهيم خان سپاهى حدود ده هزار نفر مركب از افراد افغان و اوزبك را تجهيز كرده به فرماندهى صالح خان قرخلوى افشار به منطقه قزوين گسيل داشت. از آنجا كه اين نيرو را افراد سنى تشكيل مى‏دادند، مردم شيعه قزوين بر آنها حمله بردند و تمامى اموال آنها را غارت كردند. در نتيجه صالح خان از برابر نيروى عادلشاه گريخت. عادلشاه به قزوين وارد گشت بر اثر سعايت امامقلى بيك نسقچى باشى، دست به كار نا معقولى زده جمعى از عمال و كدخدايان قزوين را به ناحق كشت. كمى بعد ابراهيم خان كه بر والى آذربايجان پيروزى يافته بود به قزوين وارد شد. مردم قزوين كه چندى پيش بر نيروى صالح خان سردار او لطمه زده و موجبات شكست آنها را فراهم ساخته بودند، به شدت از حضور ابراهيم خان نگران شدند.

از اين رو جمعى از علماء و سادات شهر به نمايندگى از سوى ساكنان قزوين به حضور سليم خان قوتولوى افشار رفتند و از آنچه كه رخ داده بود پوزش خواستند. با شفاعت سليم خان، ابراهيم خان از تقصير آنها گذشت و به اين ترتيب مردم شهر از لطمه‏اى شديد بر كنار ماندند. گذشته از اين رويداد، آگاهى‏هاى فراوانى درباره رخدادهاى قزوين در دوران زنديه در دست نيست. اما در آغاز اين دوران و در جريان شورش محمد حسن خان قاجار و درگيرى‏هاى او با كريم‏خان زند، محمد حسن خان در سال 1168 ه .ق قزوين و گيلان را تصرف كرد و از آنجا به سوى مركز ايران راند. پس از آنكه در سال 1172 محمد حسن خان كشته شد، محمدخان قوانلو پسران او را به گرگان و دشت تركمن برد. كريم‏خان پس از آنكه سركشان را از ميان برداشت، حكمرانى قزوين را به «عباسقلى بيك» واگذار كرد.

قزوين در دوران جانشينان كريم خان

بعد از درگذشت كريم خان زند، على مراد خان از سوى زكى خان به حكمرانى اصفهان، كاشان، تهران و قزوين منسوب شد. ولى ذوالفقار خان از امراى بزرگ خمسه كه حكومت قزوين را حق خود مى‏دانست قزوين را اشغال كرد. على مراد خان در اصفهان از اين ماجرا مطلع شد و به زكى خان شكايت كرد. زكى خان به او گفت قزوين در منطقه حكمفرمائى توست ولى تو خود بايد حكومت قزوين را بدست آورى. على مراد خان با قرار دادن ماليات‏هاى مضاعف از كشاورزان و پيشه وران و بازرگانان قم، اصفهان، تهران خواست هزينه‏هاى لشگر كشى به قزوين را تأمين كند. مردم نيز به پرداخت رشوه به مأمورين وصول ماليات به علت عدم توانايى مالى، ماليات كمترى پرداخت مى‏كردند. از سوى ديگر على مراد خان زند با نيروى نظامى از اصفهان به سوى تهران حركت كرد. اما در ميانه راه، در دوازده فرسخى تهران به او خبر رسيد آقا محمد خان قاجار براى تصرف تهران به سوى تهران حركت كرده. او نيز از ترس حمله آقا محمد خان به سوى كرج حركت كرد. اما در كرج متوجه شد اين خبر خالى از حقيقت بوده است. لذا او به سوى قزوين حركت كرد. مردم قزوين با شنيدن خبر هجوم على مرادخان به سوى قزوين وحشت زده علماء شهر را به سوى ذوالفقار خان گسيل داشتند تا او را از ماندن در قزوين منصرف كند او نيز نصايح علماء را پذيرفت در جهت حفظ جان و مال مردم قزوين، از قزوين خارج شده تا در بيرون قزوين با سپاه على مراد خان بجنگد.

طلايه سپاه على مراد خان و ذوالفقارخان در غروب همان روز به هم برخورد كردند تا روز بعد جنگ كنند. اما ذوالفقارخان دانست توان مقاومت در برابر سپاه مراد على خان را ندارد لذا به سوى زنجان عقب نشينى كرد و على مراد خان نيز از تعقيب او خوددارى كرد. على مراد خان سپس فاتحانه وارد قزوين شد و فتح نامه‏اى براى زكى خان زند به شيراز فرستاد.

دوره قاجاريه

آقا محمد خان، موسس سلسله قاجاريه، پس از نبردهايى چند، در سال 1200 ه .ق در تهران تاجگذارى كرد. آقا محمد خان سرانجام در قلعه شوشى به دست تنى چند از نزديكانش كشته شد. در اين هنگام صادق خان شقاقى از سران سپاه آقامحمد خان به بهانه آزاد نمودن زن و فرزندش از قلعه قزوين با جمعى از سپاهيان به سوى قزوين تاخت و قزوين را در محاصره قرار داد اما مردم قزوين در مقابل هجوم و غارت سپاهيان مقاومت نمودند با استقرار فتحعلى شاه در تهران، سپاهى بزرگ به سوى قزوين گسيل شد. دو سپاه در نزديكى قزوين در منطقه آبيك روبروى هم صف آرايى مى‏كردند. پس از زد خوردى چند صادق خان شكست را پذيرا و از ميدان جنگ گريخت. از وقايع مهم دوران قاجارها در قزوين مى‏توان به شورش‏هاى متعددى كه بر اثر گرانى، قحطى و فشارهاى حاكمان قزوين به مردم به وجود آمد نام برد كه در برخى از اين شورش‏ها حاكمان قزوين از سوى دربار عزل و يا به وسيله مردم از شهر بيرون رانده شدند.

از جمله وقايع مهم در دوران قاجاريه در زمان حكمرانى شاهزاده علينقى ميرزا در قزوين، برخورد شديد حاج ملاتقى برغانى، (شهيد ثالث) با شيخ احمد احسايى چهره معروف شيخيه است؛ كه با تكفير او از سوى شهيد ثالث مجبور به ترك قزوين شد. از ديگر شورش‏هاى عمومى شهر مى‏توان به شورش در اثر گرانى نان در سال 1277 ه .ق اشاره كرد. در اين سال مردم در اثر فشارهاى اقتصادى و گرانى نان در قزوين دست به شورش زدند. در اين قيام، حاكم برخى از افراد شورشى را دستگير و در ميدان شهر شلاق زد. ناصرالدين شاه براى حفظ موقعيت حاكم قزوين، كه دايى او بود، حاكم خمسه را براى فرونشاندن خشم مردم به قزوين گسيل داشت اما با مقاومت مردم شاه مجبور به عزل حاكم شد. از ديگر وقايع مهم اين دوره شورش عمومى در حدود سال‏هاى 1285 ه .ق است كه مردم در اثر تعديات حاكم با همراهى فقيه پر آوازه قزوين، سيد محمد باقر قزوينى حاكم شهر مجدالدوله، دايى ناصرالدين شاه را از شهر اخراج مى‏كنند. سيد نيز توسط ناصرالدين شاه به عتبات عاليات تبعيد شد. اما پس از چندى با حمايت شيخ مرتضى انصارى دوبار به قزوين بازگشت.

از وقايع مهم عصر ناصرى در قزوين بست نشينى در شاهزاده حسين است بسيارى از اوقات كسانى كه مورد ظلم قرار مى‏گرفتند براى احقاق حق خود دربار گاه شاهزاده حسين بست مى‏نشستند. اما در اين ميان برخى از جانيان نيز براى فرار از عدالت به شاهزاده حسين پناه برده و بست مى‏نشستند. از مهمترين بست نشينى‏هاى شاهزاده حسين مى‏توان به بست نشينى بازاريان بخاطر فشارهاى حاكم در سال 1287 ه .ق اشاره كرد.

حوادث طبيعى

در كنار حوادث و رويدادهاى سياسى و نظامى و لطمه‏هايى كه از راه لشگركشى‏ها بر قزوين وارد گشته، حوادث طبيعى چون سيل، زلزله و طاعون نيز خرابى‏هاى بى شمارى بر قزوين وارد كرده است. در شب پنجم رمضان 513 ه .ق زلزله شديدى در قزوين رخ داد كه آسيب‏هاى گسترده به شهر وارد كرد و نزديك به نيمى از شهر ويران شد و بسيارى از افراد كشته شدند. در سال 572 ه .ق زمين لرزه‏اى در دامنه‏هاى جنوبى البرز تا آن سوى رى به وقوع پيوست. در اين زلزله قزوين و رى دستخوش ويرانى شديد شد و افراد زيادى در آن حادثه كشته شدند. در زلزله سال 1049 ه .ق در قزوين نزديك به 12000 نفر كشته شدند از فاجعه آميزترين زلزله‏هاى دوران معاصر مى‏توان از زلزله بوئين زهرا در سال 1341 ه .ش ياد كرده كه در آن 91 روستا به كلى ويران شد و بيش از 300 روستا آسيب ديد و 12200 تن كشته شدند.

از ديگر حوادث طبيعى در قزوين مى‏توان به سيل سال‏هاى 1267، 1287، 1380 ه .ش اشاره كرد كه در اين حوادث خانه‏هاى متعددى ويران شد. در سال 1045 ه .ق در زمان سلطنت شاه صفى، طاعون از نواحى گيلان به قزوين سرايت كرد. شيوع آن به حدى بود كه مردم از يكديگر گريزان بودند. همچنين در طاعونى كه در سال 1258 ه .ق از تهران به قزوين سرايت كرد 15000 نفر كشته شدند. در سال 1288 ه .ق در اثر خشكسالى در شهر و منطقه قزوين قحطى به وجود آمد و گروه بسيارى از كمبود آذوقه از دست رفتند اين سال به نام سال «مجاعه» يا گرسنگى معروف است. در سال 1338 ه .ق در جريان جنگ جهانى اول و اشغال قزوين از سوى قواى اشغالگر روس و انگليس قحطى شديدى بروز كرد و مردم صدمه فراوانى ديدند.


منابع