نهضت مشروطه در استان اصفهان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
در آستانه نهضت مشروطه به منظور حمايت از اقتصاد ملى و قطع وابستگى از بيگانگان و همچنين مقابله با تهاجم فرهنگى عناصر غربى، دو حركت مهم (تشكيل شركتهاى تجارى اسلامى و تشكيل انجمن صفاخانه) در اصفهان شكل گرفت كه نتيجه آن بيدارى مردم، عدالت خواهى و مشروطه خواهى آنان بود.
الف) تشكيل شركتهاى تجارى اسلامى
در دوره قاجاريه سلطه دولتهاى استعمارگر انگليس و روس بىرحمانه بر مقدرات اين مملكت سايه افكنده بود و تحت عنوان توسعه تجارت، در شهرهاى مختلف كشور مؤسسات تجارى، بانك، تجارتخانه و صرافخانه تأسيس مىكردند و اجناس گوناگون از قبيل پارچه، دارو، كاغذ و ديگر مواد مصرفى را وارد مىكردند و آنها را به قيمتهاى نسبتا ارزان مىفروختند، به تدريج مردم ايران را در تحت سيطره و قدرت اقتصادى خود در آورده بودند.
عدهاى از بازرگانان نيز از روى بىخبرى و جمعى نيز به منظور سودجويى، عمال آنان شده و كالاهاى بيگانه را ترويج مىكردند. در نتيجه بازار كالاهاى داخلى كساد شد و از رواج مىافتاد و كارگران ايرانى بيكار مىشدند.
از آنجا كه ملت ايران هنوز به حقيقت و ماهيت استعمارگران واقف نشده بود و آمادگى لازم براى مبارزه همه جانبه با آنان را نداشت، لذا علما اسلام با صدور يك اعلاميه، مردم را نسبت به وظيفه دينى و اجتماعى خود آشنا ساختند و كالا و پارچهها خارجى را تحريم كردند.
عمده اين حركت در اصفهان بود به طورى كه در سال 1315 ه .ق اعلاميهاى به امضاى آيات عظام آقا نجفى و حاج شيخ محمدعلى ثقة الاسلام در شش ماده به ديوار مساجد اصفهان چسبانيده شد و مردم را به پيروى از مواد آن تحريص و ترغيب كرده بود. برخى از مواد اين اعلاميه به شرح زير بود:
1ـ از استعمال پارچههاى خارجى و فرنگى حتى المقدور خوددارى شود.
2ـ علما و طلاب، لباس و عمامه خود را از پارچههاى بافت ايران تهيه كنند و ما خود نيز چنين مىكنيم.
3ـ كفن اموات را از پارچه ايرانى (كرباس ـ متقال) تهيه كنند.
4ـ در مجالس ميهمانى و غيره از تشريفات زائد جلوگيرى شود و فقط به يك نوع غذا اكتفا شود.
5ـ روى كاغذ مارك دار انگليسى، قباله و سند نوشته نشود و ما نيز نمىنويسيم.
يك سال بعد، پس از انتشار اين اعلاميه، يعنى در سال 1316، شركت اسلاميه به همت مرحوم ركن الملك، نايب الحكومه اصفهان و مرحوم حاج شيخ نور الله نجفى و جمعى ديگر از تجار، در راستاى تحريم كالاهاى خارجى و ترغيب تجارت داخله، در اصفهان تشكيل گرديد.
به دنبال آن، شركت تجارى «مسعوديه» و شركت تجارى «اتحاديه سادات ايران» نيز با تشويق ايشان تأسيس يافت.
همزمان با اين اقدام، علماى نجف و كربلا نيز نظر علماى اصفهان پيرامون عدم تجويز استعمال كالاهاى خارجى را، تنفيذ كردند.
ب) تشكيل انجمن صفاخانه اصفهان
از جمله وسايل تبليغى دول استعمارگر، وجود كشيشان و زنان راهبه بود كه در بين تمام طبقات اعم از مرد و زن، بازارى و كشاورز، كارمند و كارگر رفت و آمد مىكردند.
آنان با القاء شبهات پيرامون اصول و فروع دين و سيره و روش حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله و ائمه طاهرين عليهمالسلام، مردم را گمراه و احيانا منحرف نموده و به نفع دول خود كار مىكردند و گاهى نيز كتابهاى چاپ شده خود را به صورت رايگان و يا به قيمت نازل مىفروختند. در برابر تبليغات و دعوت مسيحيان، مسلمانان اقدام به تأسيس انجمنهاى تبليغى نمودند و در برابر كتب منتشره آنان نيز، كتابهاى اسلامى و رساله منتشر مىكردند.
از اين رو در تاريخ جمادى الاخر سال 1320 ه .ق در محله جلفاى اصفهان كه محل سكونت ارامنه و مسيحيان بود، انجمنى به نام «صفاخانه اصفهان» تشكيل شد و مجلهاى نيز به نام «الاسلام» انتشار يافت.
به اين ترتيب، اين گونه اقدامات به نوبه خود نقش مهمى در بيدارى مردم جهت انقلاب، آزادىخواهى و عدالت طلبى و در نهايت نهضت مشروطيت داشت.
شكلگيرى نهضت
هر چند تعيين عوامل متعدد خيزش مشروطه خواهى بسيار دشوار مىنمايد ولى بىترديد مىتوان شكستهاى پياپى ايران در جنگهاى ايران و روسيه، امتيازات سخاوتمندانه شاهان به كشورهاى بيگانه، ستم فراوان شاهزادگان و دولتمردان، مسافرتهاى شاه و درباريان و مهمتر از همه بالا رفتن سطح آگاهى مردم و انديشمندان جامعه را از مهمترين عوامل اين جنبش به شمار آورد.
عوامل ياد شده با شب نامهها و سخنرانىهاى آشكار و پنهان دانشوران مذهبى درآميخت و خشم ناپيداى ايرانيان را به فرياد و مبارزهاى فراگير تبديل كرد. همگام با پيشرفت انديشه مشروطه در ميان جامعه و نيرومند شدن بنيانهاى آن، انجمنهاى ملى نيز در شهرهاى مختلف كشور شكل گرفت. انجمن ملى اصفهان زير نظر حاج آقا نور الله شكل گرفت و به تلاشى وسيع در جهت اهداف نهضت دست يازيد.
همگام با مهاجرت روحانيان به قم، از استان اصفهان نيز تعدادى از علما در جهت حمايت و همراهى مهاجرين به قم رفتند. شاه كه توان رويارويى با مخالفان را در خويش نمىديد، فرمان مشروطيت را (در سال 1285 ه .ق) صادر كرد.
به دنبال آن حكومت ظل السلطان كه حدود سى سال به عنوان فرمانرواى بىرقيب بر اصفهان حكومت مىكرد با حركت انقلابى حاج آقا نور الله، و حمايت قاطبه مردم از هم پاشيد و قدرت در دست انجمنهاى ملى قرار گرفت.
آقا نور الله در سالهاى اقتدار انجمن ملى، در روزهاى شنبه، سه شنبه و پنج شنبه با حضور مردم تشكيل جلسه مىداد و به بررسى مشكلات مىپرداخت. همچنين از سوى ايشان نيروهاى مردمى مسلّح شدند تا در صورت لزوم به يارى مجاهدين بشتابند.
در كاشان نيز طبقات مختلف با تشكيل قريب به بيست انجمن محلى در تشكيلاتى منظم و افرادى كوشا دست به فعاليتهاى چشمگير و اصلاحاتى زدند. اين انجمنها عده زيادى از عناصر فاسد و زورگو را از دستگاههاى دولتى بركنار كردند. اما توطئه دشمنان همچنان ادامه داشت و هنگامى كه انجمنها در صدد برآمدند تا از تجاوز و خودسرىهاى حاكم وقت جلوگيرى كنند، او در مقابل مشروطهخواهان اقدام به تحريك مستبدان و اوباش كرد و وسايل آشوب و فتنه را مهيا ساخت به طورى كه عدهاى از اوباش شبانه به خانه بزرگان و افراد سرشناس شهر ريختند و اموال آنها را غارت كردند.
در سال 1325 ه .ق محمدعلى شاه بر آن شد كه مجلس را منحل ساخته و بار ديگر بساط خودكامگى را بگستراند. بدين منظور دولت را عوض كرد و ناصرالملك، نخست وزيرى و امير بهادر فرماندهى كل قوا را برعهده گرفتند و برخى از آزاديخواهان نيز در دام سياستهاى نوين دولت گرفتار آمدند.
همگام با پيروزى بزرگ دربار، استان اصفهان نيز دستخوش حوادثى غير قابل انتظار گرديد. اقبال الدوله كاشى (فرماندار انتصابى محمدعلى شاه) دست به چپاول گشاد و با كمك معاونش، معدل الملك شيرازى، شهر اصفهان را عرصه تركتازىهاى خويش قرار داد.
در چهارمين شب ماه ذيحجه سال 1326 ه .ق، سربازان مست قوچ ملايرى در بازار اصفهان دست به چپاولگرى و آزار مردم يازيدند. بازاريان در برابر حركت آنان ايستادگى كردند.
صبح روز بعد اقبال الدوله بازاريان شجاع را دستگير و تنبيه كرد. در پى اين اقدام، مردم در مسجد شاه در جهت حمايت از حاج آقا نور الله و آقا نجفى بست نشستند.
اقبال الدوله هراسان از وحدت مردم و همايش مذهبى مسجد شاه، در پيامى آقا نجفى را تهديد كرد و گفت:
«مردم را پراكنده ساز و از حمايتشان دست بردار وگرنه خانهات را به توپ مىبندم».
بدين ترتيب شهر اصفهان در آستان نبردى سرنوشت ساز قرار گرفت. نبردى كه با آتش توپهاى دولتيان به مسجد شاه آغاز شد و با دخالت عشاير بختيارى و نيروهاى مردمى سرانجام به سود اسلامگرايان پايان يافت.
پس از سقوط اصفهان رزمندگان عشاير تحت فرمان ضرغام السلطنه به سوى تهران روان شدند تا بساط استبداد محمدعلى شاه را برچينند.
در شهرهاى ديگر استان نيز در طول استبداد صغير وضعيت كم و بيش چنين بود. در كاشان حاكم منصوب از طرف محمدعلى شاه، آقا على نراقى كه از رهبران آزاديخواه و سرشناسان خانواده نراقى بود، را دستگير و مضروب ساخت و با كمك اوباش مدرسه علميه شهر را غارت و تعطيل كردند.
انعكاس خبر دستگيرى نراقى و ضرب و جرح او هيجان بزرگى در مردم پديد آورد. دولت تحت فشار قرار گرفت و حاكم را معزول و به شلاّق محكوم كرد.
پس از فتح تهران توسط نيروهاى بختيارى و ساير مشروطهخواهان (1327 ه .ق)، محمدعلى شاه از سلطنت خلع و احمد شاه فرزند دوازده سالهاش به سلطنت رسيد.
همزمان با سقوط حكومت محمدعلى شاه، در ذيقعده 1327 ه .ق همزمان با افتتاح دومين دوره مجلس شوراى ملى، مرحوم سيد حسن مدرس به عنوان نماينده مردم اصفهان در مجلس شوراى ملى، برگزيده و عازم تهران شد.
وى به هنگام عبور از كاشان مورد استقبال بىنظير اهالى قرار گرفت و سپس با بدرقه جمعى از مريدان و محترمان كاشان عازم قم گرديد.
در سال 1329 حزب افراطى دموكرات در اصفهان قوت گرفت و با توجه به نفوذى كه در بين مردم پيدا كرده بودند، با علما به مخالفت پرداخت.
در همين سال محمدعلى شاه كه پس از خلع از قدرت به خارج از كشور تبعيد شده بود، مجددا وارد ايران شد و بختيارىها نيز از نو مسلح شدند تا به خاطر دفاع از مشروطه بجنگند. از اين رو، يك نيروى اضطرارى دو هزار نفره از بختيارىها براى دفاع از پايتخت از اصفهان راهى تهران شدند. همزمان با پيروزى نهضت مشروطه و روى كار آمدن احمدشاه قاجار، به علت ضعف حكومت مركزى، در گوشه و كنار استان اصفهان ناآرامىهايى رخ داد و دستههاى راهزن از هر سويى بپا خاستند.
در پاييز سال 1288 ه .ش، دستههايى از راهزنان بويراحمدى اطراف شهر اصفهان را به شدت ناامن كرده و به جنگ با مردم بىدفاع روستاهاى اطراف پرداختند، كه نبرد «رامشن» از جمله آنهاست. در اين رويداد ناگوار مردم رامشن، هم دارايىهايشان به تاراج رفت و هم تعداد زيادى از جوانانشان كشته شدند.
همچنين در سال 1290 ه .ش / 1330 ه .ق راههاى اصفهان نيز ناامن شده بود. ناامنى راههاى بين اصفهان و بنادر غربى كشور، به دليل زوال قدرت بختيارىها بود. تقريبا نيروهاى بختيارىها از ميان رفته بود، به گونهاى كه كابينه بختيارىها ناگزير شد كه در اواخر شوال 1330 ه .ق امنيت جاده قم ـ اصفهان را به يك راهزن به نام ماشاء الله خان كاشى و افراد او بسپارد تا به عنوان نماينده دولت، امنيت را در اين جاده حفظ كند.