ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

دوره پهلوی دوم در استان کهگیلویه و بویراحمد

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

پرش به: ناوبری, جستجو

1ـ پيمان چم ـ اسپيد

با پيش آمدن شهريور 1320 و بروز جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط متفقين و خلع رضا شاه از سلطنت، اوضاع كشور دوباره آشفته شد و خوانين كهگيلويه و بويراحمد كه در زندان به سر مى‏برند آزاد شدند. از جمله اين خوانين عبدالله خان ضرغام پور فرزند شكر الله خان و محمد حسين طاهرى فرزند سرتيپ خان و حسنقلى خان پسر امام قلى خان رستم ممسنى و محمد على خان پسر حسين خان بهمئى كهگيلويه‏اى بوده‏اند.

هدف از آزادى سران ايلات و اعزام آنها به ولايات اين بود كه آنها با كمك ديگر رؤساى ايلات قشقايى و بختيارى حكومتى تشكيل دهند و بر عليه اشغالگران بجنگند. ولى على رغم هدف مذكور، اين خوانين با ورود به مناطق عشايرى به ايجاد بلوا و آشوب و مسلح كردن افراد ايلات و تقويت مقام خود پرداختند.

بهبهان در آن زمان مركز كهگيلويه و بويراحمد محسوب مى‏شد و با ورود خوانين، امنيت اين شهر كاملاً سلب شده بود، و هر روز به كاروان يا پست امنيه‏اى حمله مى‏شد و افراد آنها خلع سلاح، و در صورت مقاومت كشته مى‏شدند و بدين ترتيب، ايلات در صدد بدست آوردن اسلحه و مهمات بودند.

در سال 1321 ه .ش عبدالله خان داراى چنان قدرتى شده بود كه تهديدى جدى براى دولت محسوب مى‏شد. در همين سال قشونى از مردم بويراحمد را جمع آورى كرد و در اطراف شهر بهبهان متمركز نمود.

به دنبال اين اقدام، سرهنگ البرز رئيس شهربانى خوزستان و سرهنگ سهراب زاده فرمانده نظامى بهبهان با عبدالله خان ملاقات كردند. عبدالله خان موقعيت را مناسب ديد و پيشنهاداتى از جمله تأمين جانى خودش از طرف دولت، استرداد املاك و دارايى‏هايش، آزادى ساير سران بويراحمد از زندان و تعيين وى به سمت ايلخانى تمامى كهگيلويه و بويراحمد را در خواست كرد.

عبدالله خان سپس عازم منطقه آرو شد و در اينجا در راستاى گسترش قدرت خود پيمان اتحادى با مظفر خان آريايى كلانتر بويراحمد گرمسير منعقد كرد. در همين ايام خسرو خان قشقايى و اغلب خوانين ممسنى، دره شورى، كشكولى و احتمالاً تعدادى از خوانين بختيارى در منطقه چم اسپيد، گرد هم آمدند و پيمان اتحادى ميان ايلات كهگيلويه، ممسنى، قشقايى و بختيارى منعقد شد كه به پيمان «چم اسپيد» معروف گرديد.

2ـ قتل عام افسران و سربازان پادگان‏هاى سميرم و حنا

در سال 1322 پادگان نظامى حنا از توابع شهرستان سميرم و پادگان نظامى سميرم مورد حمله ايلات قشقايى و بويراحمدى قرار گرفتند.

در نتيجه اين حمله، عده كثيرى از نظاميان و عشاير كشته شدند و پادگان‏هاى نظامى خلع سلاح و مهمات آنها به غارت رفت.

درباره علل وقوع اين حادثه گفته مى‏شود، عوامل بيگانه با تحريك ناصرخان و خسرو خان قشقايى و عبدالله خان ضرغام پور اين واقعه را به وجود آورده‏اند.

به دنبال آن در تابستان سال 1322 ه .ش دولت به لشكر 19 اصفهان فرمان داد تا گروهى را براى سركوب عشاير بويراحمد و قشقايى به سميرم بفرستد. از طرف ديگر عشاير از فرصت استفاده كرده به بهانه‏ى كوچ، تمام نيروها و امكانات خود را به سميرم و ارتفاعات اطراف آن منتقل نمودند.

ستون نظامى هنگامى به سميرم رسيد كه عشاير بويراحمد و قشقايى بر ارتفاعات مشرف بر سميرم مسلط شده بودند. در اين اثنا محموله‏اى نظامى شامل چند كاميون آذوقه كه از شهر كرد به سوى سميرم در حركت بود، مورد حمله عشاير قرار گرفت و پس از تخليه آذوقه، كاميون‏ها را آتش زدند و همچنين چند نفر از درجه‏داران را به قتل رسانند.

روز هشتم تيرماه 1322 ه .ش بويراحمدى‏ها و قشقايى‏ها با سلاح‏هايى كه از كاميونها غارت كرده بودند به پادگان سميرم حمله نمودند و زد و خورد شديدى روى داد. على رغم مقاومت نظاميان و به دليل نرسيدن نيروهاى پشتيبانى و قتل سرهنگ شقاقى و تعداد ديگرى از فرماندهان در روز يازدهم تير 1322 ه .ش پادگان سميرم به دست اشرار افتاد. در اين جنگ حدود صد نفر از قواى دولتى، 50 نفر از مردم سميرم و 40 نفر از قشقايى‏ها و بويراحمدها به قتل رسيدند.

تمام اسلحه و مهمات پادگان به غنيمت گرفته شد و بخش بزرگى از آن نصيب بويراحمدى‏ها گرديد. در بازگشت از جنگ سميرم، قدرت نظامى ايل بويراحمد سردسير به ميزان قابل توجهى افزايش يافته بود.

محمد حسين خان طاهرى كلانتر بخش عليا پس از بازگشت از جنگ مذكور به منطقه تل خسرو و سررود مقر كلانترى خود بازگشت.

وى شرايط را براى خلع سلاح پادگان اردكان مناسب ديد و در تاريخ 16 مرداد 1322 يعنى حدود يك ماه پس از جنگ سميرم، به اتفاق پسر عمويش ناصرخان طاهرى (فرزند غلامحسين خان) و على و ولى ايزد پناه (دو برادر معروف) و حدود سيصد نفر از ساير كدخدايان و افراد مسلح بويراحمد عليا عازم اردكان گرديدند. آنها پس از خلع سلاح پادگان، سركوبى و غارت شهر اردكان را نيز در دستور كار خود قرار دادند. آنها پس از بازگشت از اردكان، روند امور سياسى ايل خود را به طور عادى ادامه داده و از تعدى به قلمرو ديگر ايلات همجوار اجتناب كردند.

اما عبدالله خان ضرغام پور كلانتر بخش سفلى تقويت بنيه نظامى ناشى از جنگ سميرم را دستمايه تحكيم قدرت سياسى و گسترش سلطه خود بر ساير ايلات منطقه و تلاش در جهت كسب مقام ايلخانى سراسر كهگيلويه قرار داد.

او فكر مى‏كرد با كسب اين مقام، همانند خوانين قشقايى و بختيارى مى‏تواند امتيازات سياسى بيشترى از دولت بگيرد و صاحب كرسى نمايندگى مجلس و مقامهايى از اين قبيل نيز بشود. از اين رو نيمه دوم سال 1322 مشحون از تلاشهاى او براى مطيع ساختن و يا حداقل هماهنگ كردن ديگر ايلات كهگيلويه است.

در اين راستا او در اوايل پاييز همين سال به منظور بركنارى حبيب الله خان و به قدرت رساندن حيات خان كه نسبت خويشاوندى با وى داشت، به ايل دشمن زيارى قشون كشى كرد. او موفق به سرنگونى حبيب الله خان نشد اما به شرط هماهنگى با بويراحمد، حاضر به ابقاى وى در مقام كلانترى دشمن زيارى گرديد.

در اواسط پاييز همين سال، عبدالله خان موفق به سرنگونى امان الله خان كلانتر ايل چرام و به قدرت رساندن اسكندر خان چرامى به جاى وى شد و در زمستان همين سال نيز با محمد على خان خليلى كلانتر ايل بهمئى گرمسير به مذاكره پرداخته و با او به توافق رسيد كه مشتركا براى ايلخانى عبدالله خان و ايل بيگى محمد على خان تلاش كنند.

پس از اين توافق، با توجه به اينكه برخوردى مشابه ايل‏هاى دشمن زيارى و چرام با ايل طيبى گرمسير و كلانتر آن محمد حسين خان ضرغامى مقدور نبود، آنان تصميم گرفتند به اتفاق كليه سران ايلات متحد و كدخدايان زير مجموعه خود در اسفند ماه همين سال، عازم لنده مقر كلانترى طيبى گرمسير شده و با او در اين مورد به مذاكره بپردازند.

اما آنان موفق نشدند كه موافقت خان طيبى را در مورد ايلخانى عبدالله خان و ايل بيگى محمد على خان كسب كنند گرچه توانستند با ايجاد پيوندهاى خويشاوندى، رابطه دوستانه‏اى با او برقرار كنند.

2ـ ملى شدن صنعت نفت

همزمان با ملى شدن صنعت نفت در سال 1329 ه .ش، عبدالله خان و خسرو خان با وساطت رؤساى طايفه قنوات بهبهان و مشورت خسرو قشقايى كه طرفدار جبهه ملى بود، در شهر اهواز جلسه‏اى تشكيل دادند و تصميم گرفتند از دكتر مصدق حمايت كنند.

آنان ذيل قرآنى را نيز امضاء كردند و تعهد نمودند كه عبدالله خان رئيس ايل بويراحمد و خسرو خان نماينده تام الاختيار او باشد و اگر سياست روز بر وفق مراد چرخيد، خسرو خان با حمايت عبدالله خان و سران طايفه قنوات بهبهان كه اكثريت جمعيت شهر بهبهان را تشكيل مى‏دادند و نيز كمك سران عشاير كهگيلويه، به جاى سلطان على سلطانى (كه از سال 1311 تا 1329 نماينده مجلس از كهگيلويه و بهبهان بوده) به نمايندگى مجلس انتخاب شود.

با انعقاد اين پيمان اختلاف بويراحمد به ظاهر برطرف گشت و هر دو خان به تهران رفتند و با دكتر مصدق نخست وزير وقت و رهبر جبهه ملى ملاقات و اظهار همبستگى با نهضت ملى ايران كردند.

اما از آنجا كه تا آن زمان مسأله‏اى به نام «انتخابات» سابقه نداشت و نماينده آن مناطق تنها به وسيله خوانين انتخاب مى‏شده و براى خالى نبودن عريضه تعدادى رأى هم براى او مى‏نوشتند و نمايندگى او را اعلام مى‏داشتند و به طور كلى عشاير آن سامان از شخص نماينده و اختيارات و وظايف او هيچ اطلاعى نداشتند، با شروع انتخابات و بحث و بررسى بر سر نماينده منتخب و ورود در مسائل سياسى (كه در زمان دكتر مصدق مرسوم گرديد)، ميان عشاير اختلاف افتاد، به طورى كه عده‏اى از كانديد جبهه ملى (كه آيت اللّه غروى نام داشت) و عده‏اى ديگر از نماينده سابق (سلطانى) حمايت كردند.

بويراحمدى‏ها و قسمتى از ايل طيبى و دشمن زيارى و بخش مهمى از شهرستان بهبهان از آيت الله غروى حمايت كردند و تعداد ديگرى از همين بخش‏ها نيز از كانديداتورى سلطانى حمايت مى‏كردند. در نتيجه، اختلافات منجر به درگيريها و قتل و كشتار گرديد و جوّ انتخابات ناآرام شد.

سرانجام نماينده جبهه ملى به مجلس راه يافت ولى ديرى نپاييد كه در جريان كودتاى 28 مرداد مجلس منحل گرديد و كابينه دكتر مصدق سقوط كرد.

به دنبال اين واقعه، بويراحمدى‏ها ضمن انعقاد پيمان دوستى و همكارى با سران قشقايى، قصد حمله به تيپ بهبهان را داشتند اما با عقب نشينى قشقايى‏ها، حمله نيز منتفى شد. در اين زمان سرگرد كاتوزيان به نمايندگى دولت و از طرف تيپ نظامى بهبهان، در جلسه‏اى با حضور سران كهگيلويه و بويراحمد خصوصا عبدالله خان و خسرو خان شركت نمود.

در اين جلسه اين دو خان پيشنهاد آزادى افراد جبهه ملى كه در جريان كودتا دستگير شده بودند و همين طور عدم استقرار پادگانهاى نظامى در مناطق كهگيلويه و بويراحمد را دادند. در همين زمان سرگرد كاتوزيان ضمن ملاقات جداگانه با عبدالله خان نقشه قتل خسرو خان را به وى پيشنهاد مى‏كند. زيرا خسرو خان نسبت به هوادارى از جبهه ملى سماجت زيادى به خرج مى‏داد.

عبدالله خان نيز به قصد هموار شدن راه براى مذاكره با دولت و پايان يافتن جنگ و ستيزها، اين پيشنهاد را پذيرفت و در يك جلسه ميهمانى كه با حضور كدخدايان بويراحمد در قلعه فيلگاه ترتيب داده بودند، خسرو خان به دستور عبدالله خان به وسيله تير نوكر او (به نام درويشعلى) كشته شد.

بعد از اين واقعه، سلطانى نماينده مجلس به همراه فرمانده تيپ بهبهان به ملاقات عبدالله خان آمدند و به اتفاق او به شهرهاى بهبهان و اهواز مركز لشكر خوزستان رفتند.

در اين مسافرت فرمانده لشكر خوزستان، عده‏اى افسر و سرباز در اختيار عبدالله خان گذاشت تا ضمن وصول بهره املاك او، سران ايلاتى را كه هنوز هوادار خسرو خان بودند سركوب و وادار به اطاعت از عبدالله خان نمايند و به اين طريق عبدالله خان با دولت كودتا سازش كرد و به مناسبت آن پادگان‏ها و پاسگاه‏هاى نظامى كه از ايلات خارج شده بودند به مناطق كهگيلويه و بويراحمد بازگشتند و افسران و درجه‏داران اين پادگان‏ها به اتفاق افسران انتظامات و به نمايندگى دولت، ناظر جريانات ايلى بودند و در مركز هر ايل يك افسر در كنار خان آن ايل بر امور ايل ناظر بود.

در سال 1337 ه .ش اوضاع بويراحمد دگرگون شد و عده‏اى از كدخدايان و مردم بويراحمد عليه عبدالله خان به مخالفت برخاستند. در نتيجه جنگ و خون‏ريزى‏هايى به پا شد. دولت نيز براى از ميان بردن قدرت عبدالله خان به تقويت بويراحمدى‏ها پرداخت. در همين اثنا عبدالله خان و پسرش خدا كرم خان دستگير شدند و به اهواز انتقال داده شدند و با وجود آنكه حكم اعدام عبدالله خان به مرحله قطعى رسيده بود ولى دست‏هاى مرموزى مانع اجراى حكم او گرديد.

اين دست‏هاى مرموز ظاهرا سپهبد تيمور بختيار معاون وزير جنگ و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور بوده است و گفته مى‏شود كه در آن زمان فعاليت زيادى جهت آزادى او و پسرش و بازگذاشتن دست آنها در جهت غارت و ايجاد آشوب داشته است و به همين خاطر عبدالله خان و پسرش پس از محكوميت به دو سال زندان، مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند.

3ـ قيام پانزده خرداد

در سال 1341 ه .ش امام خمينى(ره) به طور همزمان در چند جبهه متهورانه و دلاورانه با خانواده پهلوى و هم پيمانان داخلى و خارجى آنها مصاف داد. امام طى تاكتيك مدبرانه سياسى ـ نظامى به مردم آنها را در جهت مخالفت و مبارزه با اصلاحات شاه و اصول شش گانه فرا خواندند.

اعلاميه‏هاى هيجان‏انگيز امام با سرعتى حيرت‏انگيز بدستور آيت الله محلاتى، آيت الله حايرى، آيت الله ملك حسينى، سيد عبدالكريم تكيه‏اى انايى، سيد حمد الله حسينى، سيد يونس هاشمى، سيد فتح الله تقوى و سيد يحيى تقوى در كهگيلويه، بويراحمد و ممسنى منتشر شدند.

حاملين پيام‏ها و اعلاميه‏هاى امام(ره) براى آنكه زحمتشان به ثمر رسد در اواخر اسفند ماه 1341 ه .ش و فروردين ماه 1342 ه .ش ضمن دعوت همه مردم به پشتيبانى از نهضت نيرومند روحانيت و انقلاب اسلامى، در مناطق پشتكوه رستم و ده بزرگ با مردان دلاورى كه ايمان و عقيده والايى داشتند، ملاقات نمودند.

غلامحسين سياه پور به اتفاق كردى انصارى و حسنقلى ايزدى كسانى بودند كه به وسيله طلاب فوق اعلاميه‏هاى امام به دستشان رسيد.

سياه پور كه مى‏دانست در بازار مبارزه و جنگ، ايمان و عقيده والاترين سرمايه است. آنان مصمم شدند كه عليه محمدرضا شاه پهلوى قيام كنند. سيد على اصغر حسينى يكى از برجسته‏ترين طلاب وقت چنين مى‏گويد كه هنگامى كه جهت پخش اعلاميه مراجع به آن منطقه رفته بودم وقتى كه اعلاميه‏ها را خوانديم خصوصا اعلاميه امام كه اين جملات در آن بود «اظهار حق واجب و تقيه حرام و لو بلغ ما بلغ» را كه توضيح داديم ملا غلامحسين سياه پور گفت اگر اين مطالب را سه روز قبل مى‏دانستم عده‏اى از ژاندارم‏ها را قتل عام كرده بودم ولى چون جريان روشن نبود سعى مى‏كرديم كه از برخورد با آنها احتراز كنم و لكن حالا ديگر پس از حادثه قم و ديدن اين اعلاميه‏ها از كشتن آنها به هيچ وجه خوددارى نخواهم كرد و از سوى ديگر استشهادى در دست است كه مفاد آن شناسنامه‏اى بر اين اظهار زير كه غلامحسين سياه پور، كردى انصارى و همراهان ديگرشان در حادثه خونين گجستان بدستور مراجع عظيم الشأن با حكومت پهلوى مصاف دادند.

در اين استشهاد كه به تأييد آقايان آيت الله ملك حسينى، آيت الله حائرى شيرازى، حجت الاسلام سيد صمد الله حسينى، حجت الاسلام سيد يحيى تقوى، مرحوم سيد عبدالوهاب بلادى، سيد نور محمد بلادى، سيد عبدالله تقوى و كسانى ديگر رسيده است، آيت الله حائرى چنين نوشته است: «ملا غلامحسين جليل (و رفقاى كه با او بودند) به تشويق روحانيت قيام نمود».

در همان استشهاد سيد حمد الله حسينى در مورد كردى انصارى چنين نوشته است: «[سياه پور و يارانش] هر گونه اقدامى كه كردند عند الله و عند الرسول طبق فتواى رهبر انقلاب جمهورى اسلامى ايران امام خمينى مد ظله العالى بود». در همان اثنا طلاب علوم دينى اعلاميه‏هاى امام را بين عشاير و به ويژه رزم جويان دلاور نشر مى‏كردند.

ولى بنابر بر گفته يعقوب غفارى:

هر چند در آغاز شورش اهالى بويراحمد به شدت از مأموران دولتى به ويژه ژاندارمرى ناراضى بودند و غائله را امكانى براى رهايى موقت از ظلم ارزيابى مى‏كردند و سران شورش در آغاز كار تبليغ مى‏كردند كه در برابر مأموران ستمكار دولتى و براى اجراى دستورات شرعى علما و روحانيون دست به قيام زده‏اند و ليكن از يكسوى تبليغات رژيم كه آنان با اجراى اصلاحات ارضى مالك زمين‏هاى رعيتى خود خواهند شد و از سوى ديگر ضعف رهبرى شورشيان و حمله سارقين و اعمال خود سرانه و سلاح تطميع و تهديد دولت از قدرت كمى و كيفى شورشيان كاست.

نكته قابل توجه اينكه در اين ايام، اعلاميه و يا پيام امام چنانكه گفته شد در بين مردم عشاير پخش شده است و بعضى از افراد جريان جنگ گجستان را بر اساس نامه امام تعبير مى‏كنند و بر همين اساس عده‏اى از اين حركت را يك حركت انقلابى در راستاى حركت و قيام امام در سال 42 تعبير مى‏كنند.

ولى نكته اينجاست كه اين جريان را گروهى هدايت مى‏كردند كه لااقل در عدم صداقت عده‏اى از آنها شكى نيست و خوانينى كه براى حفظ منافع خود حاضر مى‏شدند بدترين جنايات را مرتكب شوند چگونه مى‏توانند ادعا كنند كه در اين جريانات منافع و مطامع خود را مد نظر قرار نداده باشند.

البته شكى در اين نيست كه اگر عشاير و توده مردم در آن موقع درست هدايت مى‏شدند منشأ حركات و انقلابات و شورش‏هاى بزرگ و سازنده‏اى مى‏گرديدند و ليكن بصرف اينكه چند اعلاميه از امام در بين عشاير پخش گرديد نمى‏توان گفت كه حفظ منافع خوانين در رسيدن آنها به قدرت در ميان نبوده است.

حال به قضيه اصلاحات ارضى كه منجر به نبرد گجستان در استان كهگيلويه و بويراحمد گرديد مى‏پردازيم:

ـ اصلاحات ارضى و بازتاب آن در بويراحمد

محمد رضا شاه در اواخر پاييز سال 1341 ه .ش، در صدد اجراى برنامه اصلاحات ارضى خود برآمد، بدين جهت ابتدا خوانين و فئودالهاى متنفذ منطقه را به تهران احضار كرد تا زمينه پذيرش روانى آنها را مهيا سازد و در مقابل اطاعت و پذيرش آنها به هر يك خانه‏اى در تهران و حقوق ماهيانه مكفى و مقدارى از زمين‏هاى سلطنتى در شمال واگذار شود. عبدالله خان و ناصر خان طاهرى ظاهرا از پيشنهاد شاه استقبال كردند، اما در اين ميان برخى از امراى ارتش و ملاكين بزرگ ساكن در تهران و غيره كه از آن طرح به شدت ناراضى بودند، شديدا به عبدالله خان و ناصر خان در مورد عدم پذيرش مسئله و اقدام به قيام مسلحانه بر عليه رژيم فشار آوردند و آنها را تشويق به شورش نمودند.

به هر حال عبدالله خان به اتفاق ناصر خان به بويراحمد روى آوردند و كدخدايان را از نيت خود آگاه كردند و از آنها خواستند كه در اين شورش آنها را يارى دهند و براى هماهنگى بيشتر همه كدخدايان به دوروهان دعوت شدند.

اما دولت خيلى سريع‏تر از آنچه تصور مى‏رفت عكس العمل نشان داد و در اولين اقدام، گروهان ژاندارمرى پاتاوه را با يك گروهان ژاندارم تقويت كرد و در صدد جلب حمايت مردم برآمد. متعاقب اين تاكتيك، جنگنده‏هاى ارتش به بمباران ساختمان‏ها و محل تجمع نيروهاى عشاير پرداخت كه طى آن يكى دو نفر از جمله پسر عبدالله خان مجروح مى‏شوند و بدين ترتيب دست اندر كاران شورش را در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند. در غروب همان روز همه كدخدايان و ريش سفيدان كه به اندازه كافى تحريك و عصبانى شده بودند، بدون رأى منفى دستور حمله به گروهان ژاندارم مستقر در توت نده را صادر مى‏نمايند.

لذا تركيبى از تفنگچيان عبدالله خان و ناصر خان و كدخدايان ديگر در يكى از شبهاى نيمه اسفن

د ماه 1341 ه .ش به گروهان ژاندارم مستقر در توت نده حمله مى‏كنند و تعدادى از آنها را كشته و زخمى و بقيه را نيز مجبور به فرار مى‏نمايند. در پى اين اقدام دستور حمله به بويراحمد، براى سركوب شورش صادر شد. بالاخره در نيمه دوم فروردين 1342 لشكركشى‏هاى شاه به منطقه بويراحمد از هر لحاظ فراهم گرديد.

روز 30 فروردين ستونى به فرماندهى سروان ريحانى‏فر از طريق سماك ـ چوبال براى اشغال آبادى ملاغلامحسين سياهپور و قطع ارتباط شورشيان با خانواده‏هايشان و به منظور به انفعال كشانيدن و به زانو درآوردن آنان به حركت درآمد.

از طرف ديگر چريكهاى عشاير به فرماندهى ملا غلامحسين سياهپور تحركات آنان را تشخيص دادند و مصمم به جنگ با آنان گرديدند. سياهپور افراد خود را كه پانزده نفر بودند به سه گروه تقسيم مى‏كند و طورى ستون را دور مى‏زنند كه تقريبا ستون را در يك مثلث متساوى الساقين به محاصره مى‏اندازند.

ملا غلامحسين در اولين شليك خود افسرى به نام مرادى را كه قبلاً فرمانده پاسگاه نوكگ و به منطقه و مردم آنجا آشنايى كامل داشت و بعد از آن فرمانده پاسگاه غارشاپور گرديده بود، از پاى انداخت و آنگاه جنگى شديد درگرفت. در اين نبرد چون بويراحمدى‏ها از موقعيت طبيعى بهترى بهره گرفته بودند، ستون 190 نفرى دولتى را به كلى از پاى درآوردند. در اين نبرد 53 نفر از نيروهاى دولتى كشته و 43 نفر مجروح و بقيه افراد اسير و يا موفق به فرار مى‏شوند. مجموع تلفات عشاير در اين نبرد، يك نفر كشته و دو نفر زخمى بود.

با اين كه فرماندهان نظامى در جهت سركوب و خاموش كردن اين شورش تمام توان خود را به كار گرفته بودند ولى موفقيتى به دست نياوردند. لذا در جهت سركوب اين قيام به جريان نفاق و نيروهاى نفوذى تمسك جستند و در راستاى نيل به اين هدف، سران ايل‏ها و بعضى از شورشيان قبل را تطميع نمودند تا سران شورشى را به قتل برسانند و به اين ترتيب على غلومعلى دستيار «نوكر عبدالله خان»، در 18 خرداد سال 1342، در فرصتى مناسب، با شليك تيرى به زندگى عبدالله خان پايان داد. بدين ترتيب آريانا پايان شورش بويراحمد را به عنوان پايان غائله جنوب اعلام نمود.

تقريبا پس از يك ماه از كشته شدن عبدالله ضرغام پور، ناصر خان طاهرى كه مقاومت را بى‏فايده مى‏ديد با يك سلسله تماس‏ها بالاخره خود را تسليم نمود. اما غلامحسين سياهپور و چند نفر از ياران وفادارش همچنان در كوه‏ها به سركشى خود ادامه دادند اما به دليل تنگناهايى كه براى خانواده و روستايش پيش آورده بودند خود را تسليم نمود و بعدها در شيراز تيرباران گرديدند.

با پايان غائله ارتشبد آريانا طبق طرح پيشنهادى در تاريخ 22/4/42 خواستار تشكيل فرماندارى كل كوه گيلويه و بويراحمد در قالب فرماندارى كل در ياسوج، ممسنى در نورآباد، بويراحمدى در ياسوج، كوه گيلويه در دهدشت گرديد كه به استثناى ممسنى بقيه آن مورد تصويب قرار گرفت و در سال 1343 سرهنگ على زاده با دو نفر كارمند و مستخدم و راننده وارد ياسوج شد و در ساختمان كوچك دبستان به كار مشغول گرديد و بلافاصله مقدمات كار را براى استقرار ادارات دولتى در ياسوج فراهم آورد.

ساختمانهاى دولتى در ياسوج احداث شد و كار جاده بابا ميدان به ياسوج و كارخانه قند آغاز گرديد و شاه كه به قدرت رزمى مردم پى برده بود دستور داد هر چه زودتر كارخانه قند ياسوج ساخته شود و كار احداث جاده‏هاى خاكى در مناطق ايلاتى كوه گيلويه شروع شد، همچنين دستور داده شد كه سران ايلات و طوايف در ادارات جديد التأسيس به كار گمارده شوند، طولى نكشيد كه اغلب آنها به عنوان حقوق بگير تعيين و عده‏اى هم از بودجه سرى كه در اختيار فرماندارى كل بود بهره‏مند شدند.



منابع