دوره پهلوی اول در استان سیستان و بلوچستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
سركوب خوانين محلى
با فرا رسيدن سال 1300 ه .ش و مرگ سردار بهرامخان بار كزهى برادر زادهاش دوست محمد خان، ملقب به اسعد الدوله حكومت محلى بهره (ايرانشهر) را در دست گرفت.
او به تدريج حوزه نفوذ خود را گسترش داد و تقريبا تمام بلوچستان را تحت سيطره خود درآورد و مخالفان خود را به شدت سركوب كرد و با كسانى كه از او قوىتر بودند متحد گشت. از سوى ديگر دولت مركزى با پذيرفتن حاكميت او فقط به گرفتن ماليات از وى اكتفا كرد.
تحولاتى كه در اين دهه رخ داد شرايطى را به وجود آورد كه نه تنها حكومت دوست محمد خان، بلكه تمام حكام استقلال طلب را تهديد كرد. ولى به علت فاصله زياد بلوچستان از تهران و خرابى راهها و همچنين عدم وجود وسايل ارتباطى پيشرفته، دوست محمد خان اطلاع جديدى از اوضاع مملكت نداشت. وى همچنان حكومت مركزى را ضعيف مىپنداشت و لذا از پرداخت ماليات به دولت مركزى خوددارى كرد و از سوى ديگر داعيه استقلال بلوچستان را در سر مىپروراند.
اما از سوى ديگر با قدرت يافتن رضاشاه و مستحكم شدن پايههاى قدرتش، در سال 1306 ه .ش تصميم گرفت به بلوچستان لشگركشى كند و مرزهاى قدرت خود را تا آخرين نقطه مرزهاى شرقى كشور گسترش دهد.
دولت انگلستان نيز به دليل حملات متعدد بلوچها به خطوط تلگراف انگليسىها و تهديد ساير منافع انگلستان، دولت ايران را براى حمله به منطقه بلوچستان تشويق كرد. همچنين برخى از سرداران و خوانين بلوچ كه با به قدرت رسيدن دوست محمدخان قدرت خود از دست داده بودند به هميارى و همكارى با دولت شتافتند.
در اين رابطه سردار حسين خان شيرانى دوم و سردار زمان خان بامرى به عنوان راهنماى قواى دولتى كه از كرمان به بلوچستان مىآمدند عمل مىكردند.
در آن هنگام نفرات پادگان خاش را بر اثر مقتضيات نظامى، به زاهدان احضار كردند. همين كه (خاش) از نفرات نظامى تخليه شد، دوست محمد خان كه منتظر و و مترصد فرصت بود، بىدرنگ با نفرات مسلح خود، از حدود بمپور و فهرج به حركت در آمد و خاش اشغال كرد.
اين عمل دوست محمد خان مصادف با زمانى بود كه غائله قيام مهاك خان در خراسان فرونشسته و رضاشاه براى سركشى به خراسان آمده بود. رضاشاه وقتى از عمل اخير دوست محمد خان آگاه شد، براى او تلگراف كرد كه اين موقع كه من در خراسان هستم چرا خاش را اشغال كردهاى؟
دوست محمد خان نفرات خود را از خاش بيرون برد و در حدود كرمان و جاده نصرت آباد شروع به راهزنى كرد.
از سوى ديگر با تخليه خاش از نيروى دوست محمد خان، نيروهاى دولتى به فرماندهى سرتيپ على شاه خان، خاش را تصرف كرد و طوايف را احضار و نظر دولت را به آنها ابلاغ كرد.
در اوايل تابستان 1307 ه .ش تيپ سيستان به خاش رفت و در آنجا مستقر گرديد و در تاريخ پانزدهم مرداد همان سال نيروهاى لشگر شرق، مستقر در خراسان با فرماندهى تيمسار جهانبانى به بلوچستان اعزام شدند.
جهانبانى فرمانده نيروهاى اعزامى به بلوچستان درباره سرداران بلوچ و كمك آنها به نيروهاى دولتى آورده است: «روز جمعه ششم مهرماه تمام سرداران بلوچ سرحدى به اتفاق فرمانده تيپ از خاش حركت كرده و براى ملاقات اين جانب به دزدآب (زاهدان) وارد شدند و اظهار اطاعت و خدمتگزارى كليه سرداران بلوچ سرحدى را، در اين موقع مىتوان از موفقيتهاى بزرگ در بلوچستان محسوب داشت زيرا طوايف سرحدى سلحشور و اگر قصد مخالفت داشتند اشكالات مهمى فراهم مىگرديد و اردوكشى ممكن بود به زودى خاتمه نيابد.»
قدرت دوست محمدخان پس از چند روز زد خورد در سراوان، درهم شكست.
سپس از سراوان دو ستون به مقصد «دزك» و «مگس» اعزام شد كه در دزك تصادم سختر ميان نفرات دوست محمد خان و قواى نظامى در گرفت و بلوچها كه قلعه دزك را سنگر قرار داده بودند در زير آتش گلولههاى توپ از پادر آمدند و دوست محمد خان متوارى شد قواى دولتى، قلعه را متصرف شدند.
پس از پايان عمليات، بلوچهايى كه در دادگاه زمان جنگ محكوم به اعدام شده بودند، اعدام گرديدند.
پس از آن ستون براى اشغال مركز بلوچستان كه عبارت از فهرج و بمپور باشد حركت كرد. پس از تمركز در فهرج تيمسار جهانبانى به تهران پيشنهاد كرد كه فهرج بنام ايرانشهر ناميده شود و وزارت راه جاده بين زاهدان و ايرانشهر را ترميم و سيم تلگراف هم دائر كند.
با شكست دوست محمد خان از قواى دولتى، تيمسار جهانبانى، قسمنامهاى براى امير دوست محمدخان فرستاد و اعلام نمود در صورت تسليم او و نيروهايش در امان خواهند بود.
اما دوست محمدخان به قسمنامه جهانبانى اعتنايى نكرد و ضمن تلگرافى از رضاخان تقاضاى عفو و تأمين نمود، رضاشاه نيز به تقاضاى وى پاسخ مثبت داد.
دوست محمدخان نيز با تلگراف رضاشاه، تسليم و به تهران عزيمت نمود. او پس از مدتى اقامت در تهران در 19 آبان 1308 ه .ش، به اتفاق يك بلوچ و مامور شهربانى براى شكار به سوى ورامين حركت كردند و در ورامين مامور شهربانى را كشته و به سوى بلوچستان گريختند، اما در ميانه راه، اتومبيل آنها خراب و بواسطه تشنگى و گرسنگى در ديماه همان سال در كوير حدود سمنان دستگير و به تهران اعزام شدند. پس از ورود به تهران او را به حضور شاه بردند.
رضاشاه از او پرسيد كه اين چه كارى بود كردى؟ فقط در جواب گفت: تقدير چنين بود. سپس دوست محمدخان و بلوچ همراه وى در دادرسى ارتش محاكمه و به اعدام محكوم شدند و در 26 ديماه همان سال دوست محمدخان اعدام گرديد. با انهدام قدرت دوست محمدخان سراسر بلوچستان به تصرف رضاشاه در آمد و تمام سران بلوچ در مقابل نيروهاى دولتى تسليم و اظهار انقياد نمودند.
از اين پس سرداران بلوچ نسبت به ارزشى كه براى دولت داشتند مورد توجه قرار گرفتند و كسانى كه در عمليات نيروهاى ارتش نقش داشتند داراى پست دولتى و مستمرى گرديدند.
به طور كلى تا شهريور 1320 ه .ش اوضاع سياسى بلوچستان آرام و اكثر خوانين و سرداران محلى از قدرت فوق العاده دولت ترسيده بودند. هر چند عدهاى مانند عيسىخان مباركى بر عليه نيروهاى دولتى و مخالفان محلى خود دست به اقداماتى مىزدند، اما خطر جدى براى دولت محسوب نمىشدند.
از زمان دستگيرى اميردوست محمدخان، در نقاط مختلف بلوچستان، پادگان نظامى مستقر شد وچنانچه اغتشاشى ايجاد مىشد، بلافاصله سركوب مىگرديد.
در سال 1310 ه .ش / 1931 .م سردار جمعه خان اسماعيل زايى، رئيس طايفه اسماعيل زايى، سر به شورش برداشت، اما از سوى دولت، مجازات گرديد و به همراه طايفهاش به شيراز تبعيد شد ومدتى طولانى در آن استان تحت نظر به سر برد.
در ناحيه كوهك نيز كه سرداران و خانها ياغى شده بودند، مورد حمله قواى نظامى قرار گرفتند و سرتيپ عباس البرز فرمانده لشگر كرمان و مكران به عدهاى از سران بلوچ بوسيله قرآن مهر كرده تأمين داد، ولى هنگامى كه سران بلوچ اسلحه خود را به زمين گذاشتند و تسليم شدند آنها را دستگير و چهل نفر از آنان را تير باران نمود.
تخته قاپو كردن عشاير بلوچستان
پيرو سياست رضاخان مبنى بر تخته قاپو كردن عشاير در ايران، دستورالعملى نيز به بلوچستان فرستاده شد ولى در پى گزارش 17/2/1314 مشخص شد كه تخته قاپو كردن عشاير آنها موكول به درست كردن و لايروبى قنوات و خريدارى مصالح و دادن بذر و تداركات زندگى به آنها است.
براى همين اعتبارى در بودجه سال 1314 براى عمران و اسكان ايلات به مبلغ يك ميليون و ششصد و بيست هزار ريال فقط سى هزار ريال در نظر گرفته شد كه در نهايت براى ساختمان سه قريه در بلوچستان اختصاص يافت و بقيه به ايلات نقاط ديگر كشور اختصاص يافته بود و اين بودجه جهت اجراى فرمان در اين استان كافى نبود.
واقعه كشف حجاب
و در پى اجراى قانون كشف حجاب در 17 دى ماه 1314 مجالسى در جهت ترويج كشف حجاب در منطقه سيستان و بلوچستان برپا گرديد كه به دو نمونه سند در اين زمينه توجه مىكنيم:
عطف به امريه متحدالمال نمره 30/10/13146215 مجالس مهمانى متعددى با حضور بنده در خاش منعقد از عموم افسران و خانمهاى آنها دعوت و حضور بهم رسانيدهاند و موضوع رفع حجاب را عموم خانمهاى افسران حسن استقبال نموده و مىنمايند. دستور تشكيل مجالس مهمانى نيز به ساخلوهاى تابعه زابل و زاهدان صادر و از طرف فرماندهان ساخلو مجالس ضيافت تشكيل و خانمهاى افسران عموما بدون حجاب حاضر، به علاوه خانمهاى ساير اهالى نيز داوطلبانه در رفع حجاب كوشيده و در پيشرفت سريع اين منظور دستورات لازمه از طرف لشگر صادر و به طور رضايت بخشى عملى گرديده است».
نمره 2097ـ13/11/1314 سرتيپ پوريا عينا مراتب به شرف عرض رسيد. 15/11/1314
وزارت پست و تلگراف و تلفن، از زاهدان به تهران، نمره تلگراف 281، تاريخ 29/10/1314، محرمانه.
داخله ـ تعقيب نمره 6776 از 26 ماه جارى در خاش عدهاى از كسبه به اتفاق خانمهاى خودشان در منزل غلامعلى سيرجانى مجتمع، با حضور حكومت محل خانمهاى كسبه به كشف حجاب اقدام و نيز روز 28 از طرف رئيس ماليه زاهدان اعضاء آن اداره و رؤساء صحيه و ثبت احوال دعوت، خانمهاى آنها كشف حجاب، با بيان نطق مختصرى از طرف فدوى، مجلس به دعاى بقاى ذات اقدس اعليحضرت همايون شاهنشاهى و عليا حضرت ملكه خاتمه يافت». 6803، بهنام.