ضرب المثلها در استان بوشهر
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
باورها
باورهاى مردم استان بوشهر بعضى جنبه پزشكى و علمى و تجربى دارد و بعضى خرافات محض است. در اين قسمت به تعدادى از باورهاى رايج در ميان مردم اين استان اشاره مىكنيم:
ـ مردم معتقدند كه خوردن ماهى و ماست با هم، شخص را به بيمارى برص (پيسى) مبتلا مىكند. چون ماهى و ماست داراى طبع سرد هستند و با هم خوردن آنها خوب نيست.
ـ بعضىها معتقدند تا چهل روز نبايد نوزاد را از خانه بيرون آورد.
ـ چاقو يا شيئى فلزى را زير بالش كودك و زائو مىگذارند تا جن زده نشود.
گذشته از اين به واسطه نقش بندرى نقاط اين استان و ارتباط دايمى آنها با ساير نقاط جهان و تماس نسبتا ناچيز با داخل فلات ايران، آداب و رسوم مردم اين خطه به آداب و رسوم ديگر نقاط ايران شباهت كمترىدارد و شايد بههمين علت باشد كه در نظر ساير ايرانيان شگفت انگيز و عجيب و غريب جلوه مىكند. انواع رقصهاى عجيب و غريب و مفصل آفريقايى و عربى مانند رقصهاى ظريف، كودايى، لافتى و مراسمى از قبيل زار انحصارا در استانهاى ساحلى جنوب وجود دارد.
اين نوع اعتقادات و مراسم متداول در جنوب وسيلهاى براى دفع بلايا و حوادث غير مترقبه و ابزارى براى تجلى و تظاهر تمامى آرزوها و تمايلات نهفته مردم اين حوالى است. در كمتر جايى به اندازه سواحل و جزاير جنوبى ايران مىتوان رمال و دعا نويس و جادوگر پيدا كرد.
مراسم زار (ليوا)
درباره «زار» اطلاعات زيادى در دست نيست. گويا عقايد مربوط به بادهاى «زار» از راه حبشه در سرزمينهاى اسلامى راه يافته است. مراسم مربوط به پايين آوردن زار در جنوب ايران غير از آداب و رسومى است كه در آفريقا و يا جاهاى ديگر انجام مىشود، ولى در هر حال هنوز اين معتقدات رنگ و بوى آفريقايى خود را از دست نداده است.
اجراى مراسم معمولاً در شبهاى چهارشنبه برگزار مىشود. باباى زار عدهاى را مأمور مىكند تا چوب خيزران به دست گيرند و دور آبادى و خانهها بگردند.
با اين علامت، زارىها آگاه مىشوند كه مراسم اجرا خواهد شد. زنان و مردان لباسهاى مخصوصى را مىپوشند، عطر مخصوص به خود مىزنند و خود را براى رقص و مراسم زار آماده مىكنند.
هفت روز قبل از اجراى مراسم، دواى مخصوصى كه معجونى است از كندرك، ريحان، گشته، زعفران، هل، جوز و زبان جوجه (گياهى است كه در كوه مىرويد) تهيه مىكنند.
باباى زار شخص بيمار را مدت هفت روز در حجاب و دور از چشم ديگران نگه مىدارد. بيمار نبايد زن، سگ و مرغ ببيند و به طور كلى چشم هيچ زنى چه محرم و چه نامحرم نبايستى بر وى بيفتد. (اگر بيمار زن باشد برعكس) فقط بابا و ماماى زار مواظب بيمار است.
در تمام مدت، معجون تهيه شده را بر تن بيمار مىمالند و مقدارى را هم به وى مىخورانند و مقدارى از آن را نيز بخور مىدهند.
در مجلس زار، باباى زار مريض را با چوب خيزران مىزند و عدهاى هم كه معمولاً زنان و مردان سياه و خوش صدا هستند با دهلهاى كوچك و بزرگ خود مجلس را غنى و پربار مىسازند. قبل از شروع مجلس سفره مفصلى پهن مىشود كه در آن از انواع غذاها تا گياهان معطر جنوب، ميوه كُنار، خرما و گوشت و خون قربانى كه براى درمان بيمار لازم است، وجود دارد. خون سر سفره، خون حيوان قربانى شده براى بيمار است. شخص مبتلا تا خون نخورد، زار به حرف در نمىآيد. در هنگامى كه رقص و پايكوبى شروع مىشود، شخص مبتلا نيز با حركات موزون خود كم كم از حالت عادى خارج شده و از خود بيخود مىشود و در حالتى شبيه خلسه فرو مىرود. در اين حال ديگر لهجهى باباى زار و شخص مبتلا لهجهى فارسى و محلى نخواهد بود، بلكه به زبان هندى و عربى يا سواحلى صحبت مىكنند. (اين در حالى است كه در حالت عادى هرگز نمىتوانند هندى و يا سواحلى صحبت كنند).
وزن و آهنگ و ريتم موسيقى در مجلس نقش اساسى بر عهده دارد. شخص مبتلا حال خود را نمىفهمد.
در اين ميان تنها باباى زار مىتواند با وى حرف بزند. او از زار مىپرسد كه اهل كجاست و اسمش چيست؟ و براى چه اين مرد و زن را اسير كرده است؟ زار به زبان خودش و هندى، عربى يا سواحلى جواب مىدهد! آنگاه باباى زار مىخواهد كه زار مركب خود (شخص مبتلا) را رها كند.
مراسم زار، گاهى چندين شبانه روز به طول مىانجامد و شخص زار بعد از خلاص شدن، براى هميشه در جرگه اهل هوا در مىآيد و به زارى معروف مىشود و هميشه بايد لباس تميز و سفيد بپوشد و خود را مرتب بشويد و معطر كند، لب به مى نزند و هيچ كار خلافى نكند وگرنه زار دوباره آزارش مىدهد.
اين مراسم از گذشته تا به حال در سواحل و جزاير جنوب برگزار مىشود و در گذشته بسيار مفصلتر از امروز اجرا مىشده است.
ضرب المثلها
مردم هر منطقهاى ضرب المثل مخصوص به خود دارند و ضرب المثلهاى مردم بوشهر هم از اين امر مستثنى نيست.
تعدادى از ضرب المثلهاى مردم اين استان عبارتند از:
1ـ اسم سگ بيار، چوغ دس بگير؛
اسم سگ را بياور، چوب را دست بگير.
2ـ سنگ گُت، نشونى نزدن؛
سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
3ـ سى قاطر گفتن بُوات كى ين، گفت دِيم اسبن؛
به قاطر گفتند پدرت كيست گفت مادرم اسب است.
4ـ سى نُپختن، يه غُلش كمتر؛
براى نپختن، يك غُل كمتر.
5ـ دِر خونه خُوم در ميارم مىزارم در خونه خالم كه خوم بيدارتر خالم هَسُم؛
چيزى را كه خودم محتاج آن هستم به ديگرى مىبخشم چون خودم مىتوانم تحمل كنم.
6ـ درد بىبى از بى چادرين؛
درد خانم از نداشتن چادر است.
7ـ خِر پير، اُوسار رنگى؛
الاغ پير، افسار رنگى.
8ـ گو نُه من شيرى؛
گاوى كه نُه من (27 كيلو) شير مىدهد و در نهايت با لگد سطل شير را مىريزد.
9ـ دير اشتر بَخوس، خَوْ آشفته نبين؛
دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى.
10ـ خر لنگ، بنديله هُوشين؛
خرى كه لنگ است، منتظر شنيدن كلمه «هُش» است.
11ـ به قدر پولت مىزنم پنبه دونه.
12ـ پول حرام يا خرج شراب شور مىشود يا شاهد كور.
13ـ پول دادهام مىخورمش.
14ـ پول عاشقى به كيسه برنمىگردد.
15ـ پول نداده وسط لحاف خوابيده.
16ـ سوار خر مردمى آخرش پيادهاى.
17ـ هنوز سوار خر نشده، پايش تكان مىدهد.
18ـ آش دهنت سوزانده، هُفِ ماس مىكنى؟
جاى ديگر سرت كلاه گذاشتند از دل در مىآورى.
19ـ گوشت از ناخن جدا نمىشود؛
افراد خانواده و خويشان بد يكديگر را نمىخواهند.
20ـ معلوم مىشود مادر كى مىزايد پسر؛
راست و دروغ قضيه معلوم مىشود.