فرق مذهبی استان خوزستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
{{مناخوارج
در دوره اموى به علت سياست تبعيض نژادى و ظلم امويان همواره در قلمرو حكومتى آنها از جمله خوزستان درگيرىها و نبردهايى رخ مىداد.
خوزستان به سبب نزديكى با كانون خلافت، جايگاه مناسبى براى ناراضيان بود و از اين جهت تبديل به كانون اغتشاش شده بود كه هر چند گاه به دست خوارج مىافتاد.
خوارج با شعار عدالت خواهى به اسلام راستين و تشويق مردم به ندادن ماليات و خراج به حكام اموى توانسته بودند توجه برخى از مردم در شهرهايى مانند اهواز، رامهرمز و شوشتر را به خود جلب كنند.
در سال 67 ه .ق در عراق و خوزستان تودههاى بدوى و روستايى عرب و ايرانى كه در زير پرچم خوارج بنام «ازرقى» متحد شده و دست به شورش زدند.
ازرقيان مىگفتند كه هر حاكمى كه از احكام صدر اسلام چنانكه خوارج آن را درك مىكردند، يعنى «مساوات اجتماعى تمام مسلمانان» عدول كند، كافر است و جهاد با وى واجب است.
در دوره بنى اميه شهرهاى اهواز، رامهرمز و شوشتر محل تاخت و تاز خوارج بود. خوارج با شعارهاى عدالت و مساوات چنين تبليغ مىكردند كه آنها طرفدار اسلام راستين هستند و با خلفا به سبب دورى از اسلام مىجنگند و بدين طريق عدهاى از روستائيان را دور خود جمع نمودند.
يكى از خوارج كه توانست مدتى در منطقه خوزستان قدرت را بدست گيرد و ضرباتى به حكومت بنى اميه وارد سازد شبيب خارجى بود. او شوشتر را پايتخت خود قرار داد. حجاج بن يوسف مأمور سركوبى او گرديد و سرانجام با غرق شدن شبيب در رودخانه، غائله خوارج نيز پايان يافت.
سهليه
فرقه سهليه يا سالميه فرقهاى از متكلمان صوفى هستند كه از نظر فقهى پيرو مالك بن انس مىباشند. اين مذهب در قرن سوم و چهارم هجرى بين عدهاى از مالكيان در بصره رواج داشت. مؤسس اين فرقه سهل تسترى است.
برخى نام فرقه را به سهل تسترى نسبت مىدهند و آن را سهليه مىنامند و برخى نام اين فرقه را به شاگرد سهل به نام ابو عبدالله محمد بن سالم نسبت مىدهند و آن را سالميه مىنامند.
اين مكتب در نيمه دوم قرن سوم خوزستان را تحت پوشش قرار داد و هواداران زيادى در آبادان پيدا كرد.
اين مكتب بر امر مجاهده پايهگذارى شده و هدف اصلى اين مكتب مقاومت در برابر خواهشهاى نفس است و پيروان آن با رياضتكشى به تربيت نفس مىپرداختند. در اين مكتب توبه فرض است و در هر ساعت عاصى و غير عاصى بايد توبه كنند.
پيروان اين مكتب معتقدند كه انسان از چهار عنصر يا اصل تركيب شده است. اين عناصر عبارتند از: حيات، روح، نور و طين. به عقيده اين مكتب روح برتر از نفس است و پس از مرگ باقى است.
آنها همچنين معتقدند كه هر آيه 4 معنى دارد: 1ـ معنى لفظى يا ظاهرى،2ـ معنى رمزى يا باطن،3ـ معنى اخلاقى،4ـ معنى قياسى.
آنها همچنين بر اين عقيدهاند كه اسلام مؤمنان، كامل و مقبول است بدين شرط كه همه رو به سوى قبله كنند و كلمه ايمان به تنهايى بيان كننده موافقت زبانى (قول)، مطابقت رفتار (عمل)، پاكى قصد (نيت) و برخوردارى درونى از راستى (يقين) است.
اين با نظر شيعه و معتزله مخالف است كه ايمان را امرى باطنى مىدانند و براى صحت آن عمل ظاهرى و ديگر امور را هم لازم مىشمارند.
تعاليم مكتب سهليه عبارتند از: 1ـ گرسنگى، 2ـ شب زندهدارى، 3ـ سماع، 4ـ رياضت.
برخى از اصول عقايد اين مكتب عبارتست از:
1ـ خداوند پيوسته آفريدگار بوده و افعال او «قديم» است و در همه جا حاضر و ناظر است و به خصوص در زبان هر قارى قرآن تجلى مىفرمايد.
2ـ ابليس در آغاز كار، كافر شد و سرانجام به اطاعت خداوند درآمد.
3ـ خداوند در روز قيامت به صورت آدمى ديده مىشود و در ميان خلق تجلى مىفرمايد.
معروفترين شاگردان اين مكتب عبارتند از: ابو محمد جريرى، حسين بن منصور حلاج، ابو عبيدالله عبادانى و ديگر افراد كه اسامى آنها در تاريخ مضبوط است.
مشعشعيان
نهضت مشعشعيان يا آل مشعشع به وسيله سيد محمد پسر فلاح از شاگردان احمد بن فهد حلبى و عالم بزرگ شيعه به منصه ظهور رسيد. محمد حركت خود را با مقدمهاى صوفيانهاى آغاز كرد، آنگاه شروع به اظهار بعضى دعاوى نمود «من مهديم، بزودى ظهور خواهم كرد» و «عنقريب عالم را خواهم گشود و شهرها و ديهها را ميان ياران و پيروانم تقسيم خواهم نمود».
اين ماجرا در سال 840 ه .ق و اواخر زندگى ابن فهد بود. در آن هنگام آرزوى بزرگ محمد بن فلاح آن بود كه با آگاهى از علوم غريبه، به نيرويى مادى دست يابد و در راه تاييد ادعاى خود به كار گيرد كه به اضافه نيروى شخصيت و نسب سيادتش بدان وسيله نيز اطمينان مردم را جلب نمايد و ترس از دل پيروان بزدايد كه با بدست آوردن كتاب ابن فهد در علوم غريبه به آن دست يافت و به اين ترتيب بلافاصله به حويزه رفت و از طريق شعبده و تردستى كه بدان معرفت داشت، عشيرهاى عرب پراكند در بطائح را به سوى خود كشيد.
اين موفقيت قبايل ديگر را در پيوستن بدو تشويق نمود. پس از اين كاميابىها، محمد بن فلاح خود را مشعشع و پيروان را مشعشعين ناميد.
معنى مشعشعه به وسيله محمد بن فلاح تحول جديدى يافته و ملازم شده بود با امر الهى يا عنايت خدايى كه پس از مشكلات و رياضات و آزمايشات ظاهر مىشود اما درباره منطقهاى كه محمد بن فلاح براى نشر دعوت عالميانهاش اختيار كرد و از جمله عوامل مساعد پيروزى نهضت وى بود بايد گفت ناحيه موسوم به بطائح، يك رشته زمينهاى باتلاقى بود كه از واسط تا خوزستان ادامه داشت و افراد بىپناه ولى ماجراجو در آنجا به سر مىبردند و عليرغم داشتن روحيه صوفيانه منتظر رهبرى براى جنگ و تعرض بودند.
جنگها ادامه داشت تا اينكه پسر محمد كه در سال 841 ه .ق به دنيا آمده بود بزرگ شد و به مولا على شهرت يافت. پس سرپرستى سپاه را به او واگذاشت و خود با كمال آرامش به اداره امور پرداخت.
بسى نگذشت كه قواى مشعشعيان بر بسيارى از شهرهاى عراق و خوزستان و فارس و زمينى از اهوار تا حلّه استيلا يافت و در بين مردم شايع شد كه اسلحه و هيچ چيز زيانمند ديگر بر تن افراد مولا على كارگر نيست.
گستاخى مولا على به حدى رسيد كه در سال 857 ه .ق پس از تصرف نجف، محجر ضريح امام على ابن ابيطالب عليهالسلام را سوزانيد، به اين دستاويز كه على عليهالسلام خداست و اطاعتش واجب مىباشد و نيز چنان بىباك بود كه در سال 860 ه .ق به بغداد هجوم برد و غارتگرىها كرد و مشايخ رباط سلمان را از دم تيغ گذرانيد و شمشيرهاى يادگارى در خزانه حرم را براى استفاده در جنگ برداشت و اعلام كرد كه روح على ابن ابيطالب عليهالسلام در وى حلول نموده است. يعنى اينكه خود على عليهالسلام است و همو ولى و قطب و امام و مظهر خداست و اطاعتش واجب مىباشد.
پس از جوانمرگ شدن مولا على (سال 861 ه .ق) سرپرستى نيروهاى جنبش را بار ديگر سازمان دهنده نخستين آن، محمد بن فلاح به عهده گرفت.
با ظهور صفويه شاه اسماعيل صفوى در سال 914 دستور قتل فياض پسر محسن فرمانرواى مشعشعى را با عنوان اينكه دعوت خدايى دارد و طرفدارانش او را مظهر على عليهالسلام مىدانند و مىپرستند و نيز به قتل دو برادر فياض، على و ايوب فرمان داد.
سرانجام اين امارت تحت الحمايه صفويان گرديد و اميران مشعشعى آلت دست آنان شدند و كار به جايى رسيد كه مشعشعيان به تدريج از اظهار غالگيرى كاستند و تبديل به اشراف ثروتمندى شدند كه فقيهان در دفاع از ايشان كتابها نوشتند و تمام گناهها را به گردن مولا على انداختند و او را نكوهيدند و آخر چنان شد كه از خود مشعشعيان، فقيهان دوازده امامى مذهب برخاستند و كتابهايى باب پسند شيعيان ميانهرو نوشتند.
اسماعيليه
اسماعيليه شاخهاى از مذهب شيعه است كه در ميانه سده دوم هجرى شكل گرفت. پيروان اين فرقه معتقدند كه پس از امام جعفر صادق عليهالسلام، اسماعيل فرزند بزرگش به امامت مىرسد و به علت مرگ اسماعيل در زمان حيات امام جعفر صادق عليهالسلام، امامت به فرزند اسماعيل، محمد منتقل شده است.
اسماعيليان در ايران و ساير نقاط به نامهاى مختلفى چون سعى، سباعى، اسماعيلى، باطنيه، اصحاب تعليم، اهل تأييد، قرمطى، ملاحده، زنادقه، حشيشيه، مزدكيه، ثنويه، اباحيه و... شناخته مىشوند.
اين جنبش بيش از آنكه يك جنبش مذهبى باشد، يك جنبش سياسى بود و پيروان آن در دين وسيلهاى براى بيان مقاصد اجتماعى خويش مىجستند و بر اين عقيده بودند كه قرآن داراى معنى باطنى است و از اين طريق آيات قرآن را به دلخواه تفسير مىكردند و آنها را در خدمت مقاصد اجتماعى خود قرار مىدادند.
جنبش اسماعيليه در آغاز بسرعت گسترش يافت و در اكثر نقاط كشور ايران نفوذ كرد. به زودى عدهاى از مبلغين اسماعيلى به خوزستان رفتند و در اهواز مستقر شدند. آنها يكى از مبلغان خود را بنام حسين اهوازى به كوفه فرستادند. در آنجا حمدان اشعث دعوت اسماعيليه را پذيرفت و در راه گسترش اين مذهب به حسين اهوازى كمك زيادى نمود و پس از چندى حسين اهوازى امر دعوت را در عراق به حمدان معروف به قرمط واگذاشت و بدين ترتيب پيروان اسماعيليه در كوفه و عراق قرمطى ناميده شدند.
همزمان با فعاليت قرمطيان، فردى ديگر از اسماعيليه در خوزستان بنام عبدالله بن ميمون القداح در خوزستان فعاليت گستردهاى را انجام مىداد. او به مقام داعى اسماعيلى رسيد و از طرف امام مستور در خوزستان شروع به تبليغ نمود. سپس به بصره و از آنجا به اسلاميه در سوريه رفت و به تبليغ مذهب اسماعيليه ادامه داد. او مردم را به ظهور امام زمان بشارت مىداد و واضع اصول باطنيه گرديد.
بدين ترتيب مىتوان گفت خوزستان مركزى براى گسترش مذهب اسماعيليه بوده است و قرمطيان و باطنيان از تعاليم اسماعيليه اين سرزمين بوجود آمدهاند.
قرمطيان
جنبش قرمطيان در نيمه دوم قرن سوم هجرى در زمان خلافت معتضد عباسى در عراق و خوزستان و بحرين و يمن و سوريه و خراسان شكل گرفت.
موسس و بنيانگذار اين جنبش حمدان بن عثمان يا فرج بن عثمان است. در واقع قرمطيان گروهى از اسماعيليان بودند.
فرقه اسماعيليه نامهاى مختلفى چون سبعى، تعليمى، قرمطى و... داشته است. دعوت فرقه اسماعيليه بدست محمد رواق در ميان قرمطيان به كمال رسيد. پيروا ن اين فرقه معتقدند كه محمد بن اسماعيل، امام هفتم و صاحب الزمان است و معتقد به قيام با شمشير و كشتار مخالفان خود از ديگر مذاهب و بويژه اهل سنت بودند. زيارت قبور و بوسيدن سنگ كعبه و اعتقاد به ظواهر در مذهب آنان حرام است و در احكام شريعت قائل به تأويل هستند. بع}}