نهضت مشروطه در استان مازندران
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
1ـ نهضت مشروطه
نهضت مشروطيت سرآغاز حركتى ارزشمند عليه استبداد طولانى شاهنشاهى در ايران بود. روحانيون بسيارى به خصوص رجال طراز اول حوزههاى علميه در اين حركت مقدس پيشگام بودند و مردم را دعوت به مبارزه مىكردند. از بارزترين چهرههاى اين مبارزه، آيت الله شيخ فضلالله نورى است كه از اهالى لاشك از توابع كجور مازندران بود.
البته شيخ در تهران مبارزه مىكرد، ولى در خود استان هم علما و بزرگان زيادى در حمايت از نهضت به پا خاسته بودند. فرمان مشروطيت در چهاردهم جمادى الثانى 1324 ه .ق برابر با چهاردهم مرداد 1285 ه .ش از طرف مظفرالدين شاه قاجار صادر شد. نسيم نهضت مشروطيت قبل از پيروزى آن در كلاردشت نيز وزيدن گرفته بود و هواداران وفادار آن نهضت در اين منطقه فعال بودند.
نماينده مشروطه خواهان كلارستاق ميرزا محمد خان سرتيپ كلارستاقى (فقيه) اهل روستاى كرديچال بود.
وقتى در تنكابن بين مشروطه خواهان و طرفداران استبداد محمدعلى شاهى درگيريهايى بروز كرد و گروهى از مشورطه خواهان آن ديار متوارى شدند، يكى از رهبران مشروطه خواه محلى بنام صمدخان تشكونى پس از شكست از طرفداران استبداد به سركردگى امير اسعد فرزند محمدولى خان تنكابنى كه در آن زمان حاكم محال ثلاث بود، به كلاردشت و روستاى كرديچال پناهنده شد.
در تعقيب اين مبارز مشروطه خواه، پنجاه نفر از سواروان مسلح كه از طرف امير اسعد براى دستگيرى او اعزام شده بودند، به كرديچال حمله كردند و لى صمدخان قبل از دستگيرى از منزل ميرزا محمدخان سرتيپ كلارستاقى كه پناهگاه او بود، گريخت.
همراه با ساير نقاط ايران، جنبش مشروطه خواهى در سارى نيز فراگير شد و انجمنهاى متعددى در اين شهرستان پديد آمد.
در اواخر سال 1324 و آغاز سال 1325 ه .ق در سارى، دو انجمن به نام انجمن سعادت و ديگرى انجمن حقيقت تشكيل شد.
انجمن سعادت را شيخ غلامعلى مجتهد رهبرى مىكرد و على بهروزى معاون او بود. دفتر انجمن در اطراف صحن امامزاده يحيى قرار داشت. اعضاى انجمن براى مردم سخن مىگفتند و امثال على بهروزى سعى در روشن نمودن افكار عمومى در جهت اهداف نهضت مشروطه داشتند. البته بعدها بين دو انجمن اختلافى بر اساس اختلاف سليقهها به وجود آمده در ميان رهبران مشروطه نمودار گشت. يعنى عدهاى طرفدار مشروعهخواهان و عدهاى طرفدار مشروطهخواهان مطلق شدند.
مبارزات مردم تنكابن نيز در اين برهه از زمان بسيار جالب بوده است. شيخ محمد مرزدشتى معروف به شيخ كبير، رهبرى اين حركت را به عهده داشته است. تنكابن در اين زمان محل حكومت امير اسعد تنكابنى فرزند سپهدار تنكابنى (دشمن اصلى و اوليه مشروطهخواهان و در پايان رهبر پيروز مشروطه و منحرف كننده حقيقت آن) بوده است. شيخ محمد با اين ظالم سخت مبارزه مىكند و بارها كتك مىخورد.
وقتى كه شيخ محمد حكم صدر اعظم و اعلاميه علماى پايتخت را براى انتخابات وكلاى مجلس شوراى ملى پيش امير اسعد برد، بر سر اين مسأله با هم به مشاجره پرداختند. امير اسعد كه نتوانست سخنان شيخ را تحمل كند، دستور داد شيخ را به فلك بستند و شيخ همچنان به امير اسعد فحش و ناسزا مىداد. سپس محاسن شيخ را قيچى كردند و مدتى او را حبس نمودند.
پس از ماجراى مذكور، شيخ كبير عليه او شكايت كرد و طرفداران او در تهران اين شكايت را پىگيرى نمودند. سردار اسعد سخت به تلاش افتاد و جهت اسكات فتنه به رشوه متوسل شد. اما سرانجام ناچار شد كه حوزه حكومتى را ترك كند و به قزوين برود.
شيخ كبير براى مبارزه با امير اسعد از تفنگچيان تشكونى استمداد جست. عدهاى از پهلوانان سه هزار و جمعى از سواران تفنگچى تنكابن نيز به صفوف نهضت پيوستند. عده زيادى از مردم نيز به آنها پيوستند و حكومت تنكابن را بدست گرفتند.
در اين هنگام امير اسعد كه در قزوين بود از طريق كوهستان طالقان به كلاردشت آمد و عدهاى از كردهاى خواجوند را به كمك گرفت و سپس به خاك سه هزار وارد شد. نيروها مبارز تنكابن با شنيدن خبر ورود قواى امير اسعد، متلاشى شدند و تنها تعداد اندكى باقى ماندند كه در درگيرى با نيروهاى امير اسعد كشته يا اسير شدند و امير اسعد فاتحانه به تنكابن آمد و شيخ محمد به تهران رفت و امير اسعد خانه شيخ كبير را به آتش كشيد.
سرانجام قيام عليه مظالم امير اسعد سرانجامى ناخوش يافت و تمامى مبارزين به قتل و حبس و تبعيد و جريمههاى سنگين محكوم شدند.
سپهدار تنكابنى كه در اين دوران حكومت گيلان را نيز داشت با دادن رشوه و سمپاشى سعى داشت تا مردم را از مشروطه بترساند و فوايد استبداد را در ذهنها تزريق كند. البته مشروطه به دليل حيله و مكر درباريان مزدور سر از انحراف درآورد و رهبرى آن به دست مستبدين افتاد. درباريان معروف و سياستمداران سرشناس با چرخشى حيرتآور به مشروطه روى آوردند و انجمنى به رياست جلالالدوله پسر ظلالسلطان تشكيل دادند.
بعد از چرخش سپهدار تنكابنى، تنكابن مركز آزادىخواهى شد و فرارىهاى بمباران مجلس ملى به اين نقطه كشيده شدند. نامههايى براى اهالى استرآباد و رشت فرستاده شد و از آنان دعوت به ضديت با دولت شد.
در مازندران و استرآباد جنبشى پديد آمد و مردم استرآباد از پرداخت ماليات به كارگزاران و عمال محمد على شاه خوددارى نمودند.
همزمان با حركت قواى سپهدار اعظم از رشت به قزوين براى فتح تهران، در كلاردشت و كجور در استان، نابسامانى و هرج و مرج بروز كرد و خواجوندها به تحريك دربار محمدعلى شاه به شورش پرداختند.
گروههايى از آنها پس از فتح تهران به دست مجاهدين، در صدد حمايت از تاج و تخت محمدعلى شاه مخلوع برآمدند و در راه تسخير مجدد تهران با نيروى محمدعلى شاه هماهنگ شده و در حوالى يوش و بلده با نيروهاى مجاهدين درگير شدند. در اين جنگ هدايت قلى خان رئيس كردهاى خواجوند كلاردشت كشته شد و خانههاى خواجوندها توسط همراهان سالار فاتح غارت و به آتش كشيده شد.
محمدعلى شاه كه در اين زمان با حمايت روسيه در منطقه به سر مىبرد و بر نيروهاى خود نظارت داشت، با فتح آمل توسط نيروهاى مجاهدين و سقوط بارفروش اردوى نظامى خود موسوم به اردوى برق را تا سارى عقب كشانيد. پس از فتح سارى توسط مجاهدين چند تن از بزرگان اين شهر منجمله حاج شيخ غلامعلى، شخصيت دينى سارى به وسيله مجاهدان به جرم اعانت به استبداد تيرباران گرديد. محمدعلى شاه پس از ناكامى از جبهه سوادكوه از راه شاه كيله به دست تركمن و آز آنجا رهسپار روسيه شد. دولت روسيه كه اهداف خود را تحقق نايافته مىديد دست به مهره سازى ديگرى زد و از وجود شاهزاده نگون بخت قاجارى به نام سالارالدوله بهره جست و وى را به خاك ايران فرستاد. او با تجهيز اردوئى نظامى از تراكمه و قوچانىها در صدد عبور از خاك مازندران و تنكابن و فتح رشت برآمد اما با مخالفت حاكم تنكابن روبرو شد و وى رشيد خان را با اردوى نظامى جهت فتح تنكابن فرستاد.
اردوى رشيد خان همراه با آرايش جنگى از كلارستاق گذشتند و پس از عبور از نمك آبرود وارد خاك لنگاى تنكابن شدند و در مصاف با گروه نود نفرى از جنگجويان تنكابنى، كليه آنان را مقتول و مجروح ساختند و سپس با قساوت به قتل مجروحين پرداختند. طولى نكشيد كه شاليزار از خون مقتولين رنگين گرديد. مردم كه از شنيدن اين خبر ناراحت شده بودند با حفر سنگر نيروهاى رشيد خان را در بازار فشتارود محاصره كردند و سه روز آب و غذا را بر آنان بستند و حملات رشيد خان راه بر جايى نبرد و عاقبت تصميم گرفت از راه مرداب بگريزد كه اغلب نيروهاى وى مورد اصابت تير قرار گرفته و كشته شدند و وى با سه نفر همراه خود را در جنگل خشكه داران به سر آورد و فرداى آنروز در جهت تهيه غذا به روستا رفت كه شناخته و دستگير گرديد و تيرباران گرديد. در اين زمان سالار الدوله كه در كلاچاى از كشتى به ساحل آمده و در انتظار پيروزى اردوى خود بود با رسيدن خبر تهاجم قواى دو هزار نفره تنكابنى و شكست رشيد خان، دوباره بر كشتى نشست و زير حمايت قواى نظامى روس به بادكوبه گريخت.