نهضت مشروطه در استان گیلان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
1ـ نهضت مشروطيت
در دوره حكومت قاجاريه در گيلان قيامهاى متعددى رخ داد اما انقلاب مشروطيت از ويژگيهاى خاصى برخوردار بوده است و مردم گيلان در به ثمر رساندن مشروطيت نقشى اساسى در كنار مجاهدان تبريز و فتح تهران ايفا نمود.
يكى از علل اساسى نقش آفرينى مردم گيلان در مشروطيت ارتباط مستمر مردم گيلان با مردم قفقاز و روشنفكران قفقازى، گرجى و احزاب و گروههاى آزاديخواه منطقه قفقاز بوده است بطوريكه در دوران مشروطيت حدود 2500 كارگر ايرانى در صنايع نفت باكو كار مىكردند و بسيارى از تجار و پيشه وران در حرفههاى مختلف در نواحى قفقاز مشغول به كار بودند. همزمان با شروع نهضت مشروطيت گيلانيان جز اولين مردمانى بودند كه با روى باز از آن استقبال كردند.
همزمان با آغاز نهضت مشروطيت چند كميته و انجمن سرى در رشت و انزلى تشيل گرديد كه اين انجمنها با يكديگر تماس برقرار كرده و به تشكيل جلسات مبادرت نمودند.
فعاليت مشروطه خواهان سرانجام مظفرالدين شاه را مجبور در روز چهاردهم مرداد 1285 ه .ش به امضاى فرمان مشروطيت ساخت و نظامنامه انتخابات مجلس نيز در ماه بعد تنظيم و انتخابات در شهريور همان سال انجام پذيرفت. اما با مرگ زود هنگام مظفرالدين شاه، وليعهد، محمد على شاه، به سلطنت رسيد.
او با به توپ بستن مجلس و تعطيلى آن، در اولين سال پادشاهى خود آزاديخواهان را مجبور به سكوت نمود. مردم گيلان در واقعه به توپ بستن مجلس تعطيل عمومى اعلام كردند و در تلگراف خانه اجتماع كردند، صدها نفر مسلح براى رفتن به تهران و همراهى مشروطه خواهان و يارى ملت اعلام آمادگى كردند. محمد على شاه براى حفظ آرامش گيلان سردار افخم، رئيس سابق نظميه تهران كه در سركوب آزاديخواهان داراى تجارب فراوانى بود به حكومت گيلان منصوب كرد و او را با قواى كافى به گيلان فرستاد تا هرگونه حركتى را به شدت سركوب كند.
در اين زمان در مقابل جنبش مشروطيت برخى از اقشار مختلف اعم از روحانيون و تجارو پادشاهان قاجار به مخالفت برخواستند. اما هر يك از آنها مقاصد خود را دنبال مىكردند.
از جمله مخالفان مشروطيت در گيلان مىتوان از فقيه مقتدر و متنفّذ گيلان ملامحمد خمامى و از شيخ على فومنى نام برد.
شيخ على فومنى كه از فقيهان زاهد و از دوستان ملامحمد خمامى بود كه در ربيع الثانى 1327ه .ق به تحريك كميته ستار كشته شد و ملامحمد خمامى نيز از ترور جان سالم بدر برد.
محمد خمامى در پاسخ به استفتاء يكى از مقلدانش كه آيا مشروطيت با دين اسلام سازگار است يا خير و قانون مساوات و حريّت با قوانين شرع منطبق مىشود يا نه؟ نوشته است:
«خداوند براى انسان آزادى در حدود خاصى را جايز دانسته است و آزادى مطلق در اسلام معنا ندارد».
همزمان با اوجگيرى نهضت مشروطيت و پشتيبانى آشكار بسيارى از علما آن، آيت الله خمامى در ذى القعده سال 1324 ه .ق در ضمن حكمى حمايت از مشروطيت را امرى واجب دانست و چنين بيان داشت:
«بركافه عبادالله واجب است اهتمام در امر مشروطيت، شك نيست كه هر كس اخلال كند در امر مشروطه داخل در جيش يزيد بن معاويه است».
ولى اين قضيه تداوم نيافت و عاقبت وى در مخالفت با آنچه در مشروطيت در حال جريان بود به حالت قهر رشت را ترك كرد و براى تامين نظريات دينى خود با مجلسيان وارد گفتگو شد.
پس از مذاكره با زعماى مجلس و وعده اصلاح قوانين از طرف مجلسيان به رشت بازگشت. اما با انجام نگرفتن وعدهها به مخالفت خود با مشروطيت ادامه داد. وى در حدود سال 1326 ه .ق بوسيله مخالفانش كشته شد.
در طول مشروطيت انجمنها و گروه هايى توسط آزاديخواهان گيلان تأسيس شدند اين انجمنها، انجمنهاى مخفى بودند كه از اوايل مشروطيت با هم ارتباط داشتند و برخى از آنها با توجه به ارتباطات بين انقلابيون گيلان و قفقاز شكل گرفته بود.
از مشهورترين آنها مىتوان از كميته ستار نام برد كه سه نفر آنها ارمنى و بقيه مسلمان بودند.
بعد از كميته ستار كميته برق، انجمن ملى، كميته انزلى، انجمن عدالت، انجمن اخوت، انجمن حنفا، انجمن ابوالفضل، انجمن مجاهدين، انجمن روحانيون، انجمن ملاكين، نام برد.
با فعاليت چشم گير آزادى خواهان، محمد على شاه احساس نمود كه بزودى مناطق شمالى كشور در اختيار مشروطه خواهان قرار خواهد گرفت لذا براى جلوگيرى از اين واقعه آقا بالاخان، سردار همايون را با اختيارات كامل و قواى كافى به گيلان اعزام كرد. تا فعاليت آزاديخواهان را با شدت سركوب سازد.
با آمدن آقا بالا خان و مراقبت شبانه روزى مأموران آقابالاخان سردار افخم و وجود روسهاى تزارى عرصه بر آزاديخواهان گيلان سخت تنگ شد اما آنها با جديت به فعاليتهاى خود ادامه دادند و سعى كردند اقدامات خود را كاملاً از نظر مأموران حكومتى پوشيده و مخفى بدارند.
با اين حال سردار افخم به محض آن كه از وجود محفل و انجمنى در رشت اطلاع حاصل مىكرد آنجا را در محاصره قرار مىداد و افراد مظنون را توقيف از هيچ گونه آزار و شكنجهاى در حق آنان خوددارى نمىكرد.
در اين هنگام حادثهاى رخ داد كه منجر به تحريك و تهييج مردم گرديد و محيط شهر را براى اجراى مقاصد مليون آمادهتر ساخت. اين واقعه كشته شدن شخصى به نام ميرزا على اكبر تبريزى توسط يكى از افراد منسوب به دستگاه حكومت بود. پس از حادثه قاتل از معركه گريخت و به دارالحكومه رفت و سردار افخم نيز به جاى مجازات وى، مردم را متفرق ساخت.
مقارن با همين ايام در تهران، عدهاى از مشروطه خواهان در برابر سفارت عثمانى تحصن كردند و خواهان استقرار مجدد مشروطيت شدند. عدهاى از آزاديخواهان گيلان از جمله ميرزا كوچك خان نيز به تبعيت از ايشان در كنسولگرى عثمانى در رشت متحصن شدند.
كميته ستار كه احساس كرده بود خشم مردم به شدت برانگيخته شده است و شهر در حالت عصيان به سر مىبرد، موقع را براى يك قيام عمومى مناسب تشخيص داد. در جلسه كميته ستار تصميم گرفته شد مبارزه مسلحانه با دستگيرى و كشتن سردار افخم حاكم گيلان آغاز شود.
براى اين منظور قرار شد سردار همايون، حاكم و همراهانش را براى مجلس قمار دعوت كنند و مجاهدين به آن مجلس حمله كرده و حاكم را به قتل برسانند و از سوى ديگر گروه ديگرى از مجاهدين به دارالحكومه حمله و ضمن تصرف آن نيروهاى دولتى را خلع سلاح كنند و بلافاصله حكومت گيلان را در دست بگيرند. اين طرح با كشته شدن 18 تن از مجاهدين اجرا شد و رشت در اسفند 1287 ه .ق به تصرف نيروهاى انقلابى در آمد. قاتل حاكم، معزالسلطان بعدها لقب سردار محيى گرفت و به حكومت مازندران و سپس كردستان منصوب شد.
پس از فتح رشت مجاهدان از محمد ولى خان، سپهدار اعظم كه در تنكابن به سر مىبرد و از قدرتمندترين سران نظامى حكومت استبداد به شمار مىرفت و در زمره مشروطه خواهان در آمده بود دعوت به عمل آوردند تا حكومت گيلان را در دست بگيرد.
وى اين دعوت را پذيرفت و بدين ترتيب حكومت مستقل در گيلان تشكيل شد. دولت مستقل به استقرار نظم و امنيت، تاسيس بلديه، عدليه، نظميه پرداخت و طى تلگرافى از دربار خواست كه مجلس شوراى ملى را هر چه زودتر بازگشايى نمايد.
از مركز پاسخ داده شد كه سپهدار سمتى ندارد و دولت او را به رسميت نمىشناسد. اگر او از سمت خود كناره نگيرد، دولت ناچارا شدت عمل نشان داده و مبادرت به اعزام قوا خواهد كرد.
انجمن ايالتى و علماى رشت و نمايندگان طبقات مختلف طى پاسخ تندى كه به امضاى ششصد نفر رسيده بود، بيان داشتند ما با تمام قوا از زن و مرد و تا آخرين قطره خونمان از مشروطيت دفاع خواهيم كرد.
محمد على شاه همزمان با اقدامات سياسى يك ستون نظامى را به طرف رشت روانه ساخت كه برخى از آنها در برخورد با مجاهدين متوارى شدند.
در اوايل فروردين 1288 ه .ش آزاديخواهان تصميم گرفتند به سوى تهران حركت كنند و با فتح تهران مشروطيت را استقرارى دوباره ببخشند.
در نيمه اول ارديبهشت آزاديخواهان گيلان وارد قزوين شدند و در نبردى سنگين قزوين را فتح نمودند. مجاهدان گيلان كه در ميان آن آزاديخواهان قفقازى، گرجى و تعداد زيادى ارمنى مانند يپرم خان به چشم مىخوردند، تمامى مخالفان مشروطه را مجبور به تسليم و يا تير باران نمودند.
در روز 15 ارديبهشت پس از فتح قزوين جنازه شهداء از سوى علماء و بزرگان شهر و مجاهدان گيلانى تشييع شد و در مراسم به خاك سپارى نطقهاى مختلفى ايراد گرديد. جنازه شهداى مسلمان به شاهزاده حسين و جنازه مجاهدان ارمنى نيز به گورستان ارامنه منتقل شد. سه روز پس از فتح قزوين سپهدار طى مراسم با شكوهى وارد قزوين شد.
محمد على شاه و مستبدين از شنيدن خبر سقوط قزوين سخت بيمناك شدند زيرا مىدانستند قزوين دهانه ورودى تهران است و مجاهدان بزودى از قزوين وارد تهران خواهند شد.
وى اميدوار بود با توجه به فرمان اعطاء دوباره مشروطيت كه در زاد روز تولد خود صادر كرده و عفو عمومى و نيز تغيير كابينه بتواند بر مشكلات خود فائق آيد. او تلگرافى به سپهدار به قزوين مخابره نمود كه چون مشروطه را مجددا اعطا كرديم و مجلس شوراى ملى نيز به زودى افتتاح خواهد شد شما و همراهانتان به رشت مراجعه كرده و منتظر فرمان دولت باقى بمانيد.
عدهاى از مجاهدان مشروطه طلب و مردم از فرمان شاه بسيار خشنود شدند و جشنهايى در سراسر كشور بر پا نمودند. سپهدار نيز با دريافت تلگراف از استقرار دوباره مشروطيت و وعده بازگشايى مجلس بسيار خوشحال شد. تلگراف شاه و فرمان اعطاء مشروطيت مجاهدان گيلان مستقر در قزوين را براى فتح تهران دچار ترديد نمود.
از سوى ديگر سردار اسعد بختيارى نيز با فتح اصفهان آماده حركت به سوى تهران بود و باتبليغات دروغين شاه در اعطاء مجدد مشروطيت دچار ترديد شد. از سوى ديگر فرستادگان سفراى انگليس و روس با سپهدار در قزوين ديدار كردند تا وى را از ورود به تهران منصرف كنند. اما علماء نجف، مشروطه خواهان ساير شهرها و آزاديخواهان قفقاز طى تلگرافهايى به سپهدار از وى خواستند كه هر چه زودتر به تهران حمله كرده و با فتح تهران، آخرين سنگر مخالفان مشروطه را فتح نمايد.
با پياده شدن سپاهيان روس در بندرانزلى براى جلوگيرى از ورود مجاهدان گيلان به تهران به ترديدهاى مجاهدان و سپهدار تنكابنى پايان داد و آنها دريافتند وعدههاى محمد على شاه دروغى بيش نبوده است. لذا با هماهنگى با سردار اسعد بختيارى مجاهدان مشروطه خواه گيلانى آماده فتح تهران شدند. مجاهدان قبل از حركت به سوى تهران به يازده گروه تقسيم شدند و در شهر شايع كردند كه به علت گرمى هواى قزوين به كوهستان خواهند رفت و براى دور ماندن از چشم قزاقان روسى شب هنگام از بيراهه به سوى ينگى امام حركت كردند.
يپرم خان ارمنى فرمانده يكى از گروهها براى فريب روسها در قزوين باقى ماند و غروب همان روز به طرف اردوى مجاهدان در ينگى امام حركت كردند. سپس كميسيون جنگ تصميم گرفت تمامى گروهها پس از فتح كرج همان جا توقف كنند محمد على شاه نيز نيروهاى قزاق را به كرج گسيل داشته بود و توپهايى را بر روى كوههاى اطراف مستقر ساخته بود. اما مجاهدان بدون برخورد قابل توجهى بر كرج مسلط شدند.
با فتح كرج محمد على شاه امام جمعه خويى را كه مورد احترام مردم بود به كرج گسيل داشت تا مانع از حركت مجاهدان گيلان بسوى تهران شود. اما سخنان امام جمعه خويى و پيام كتبى وزراى خارجه انگليس و روس به علت عدم اطمينان به شاه مورد پذيرش قرار نگرفت و تهديدهاى روسيه مبنى بر دخالت نظامى و قلع قمع مجاهدان گيلان آنها را از حمله به تهران باز نداشت.
در كرج نيروهاى سردار اسعد بختيارى نيز به نيروهاى سپهدار ملحق شدند. در اين موقع محمد على شاه با چهار هزار سرباز و تعدادى توپ به فرماندهى چهار افسر روس به طرف كرج روانه شدند و در قريه بادامك جنگ سختى بين نيروهاى دولتى و آزاديخواهان آغاز شد اين جنگ سه روز ادامه داشت. چون قرار بود نيروهاى روس از انزلى به كمك نيروهاى دولتى بشتابند آزاديخواهان تصميم گرفتند با استفاده از تاريكى شب خود را به تهران رساند و آنجا را اشغال كنند.
سپيده دم روز اسفند 1288 ه .ش نيروهاى مجاهد گيلانى و بختيارى از سه نقطه وارد پايتخت شدند و مقاومتهاى پراكنده را در هم كوبيدند و با مركز قرار دادن مدرسه سپهسالار به عنوان مركز مجاهدان به جنگ با مستبدان و قزاقان دولتى پرداختند، جنگ در تهران سه روز به طول كشيد در روز سوم جنگ، لياخوف فرمانده نيروى قزاق به عمارت بهارستان رفت و تسليم نيروهاى قزاق را به اطلاع سرداران ملى رسانيد. به دنبال تسليم لياخوف و نيروهاى قزاق، محمد على شاه با پيشنهاد اطرافيان تصميم گرفت تابه سفارت روس پناهنده شود. پس از ورود محمد على شاه به سفارت روس پرچم روسيه و انگلستان را بر سردر سفارت افراشتند و گروهى از قزاقان روسى و غلامان هندى را به محافظت گماردند.
با فرار محمد على شاه وى از سلطنت خلع گرديد و احمد شاه پسر ارشد او، به پادشاهى برگزيده شد. ابتدا كابينهاى به رياست ناصر الملك تشكيل شد كه سپهدار اعظم و سردار بختيارى در آن عضويت داشتند. اما ناصر الملك كه در اروپا به سر مىبرد از قبول رياست كابينه عذر خواست و سپهدار اعظم به جاى او انتخاب شد.