جنگ جهانی اول در استان خوزستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
با شروع جنگ جهانى اول در سال 1914، دولت ايران بىطرفى خود را اعلام كرد. هر چند اين كشور شاهد حضور و جنگ دو گروه متخاصم در خاك خود بود قزاقهاى روسى در شمال كشور و انگليسىها در جنوب، و از طرف ديگر عثمانى در صدد بود كه جنگ و ستيز با قواى روس و انگليس را به داخل خاك آذربايجان بكشاند.
ايرانىها از يك طرف به خاطر بىاعتمادى به روس و انگليس از آلمانها حمايت مىكردند و از طرف ديگر به خاطر پيوند مذهبى، با تركها همدردى نشان مىدادند.
با شروع جنگ جهانى اول آلمانىها به وسيله عمال خود «واسموس» و «نيدرماير» شروع به تبليغاتى در بين ايلات نواحى زاگرس كردند. آنان با بذل و بخشش فراوان در بين عشاير و ايلات توانستند با كمك خانها، افرادى را به نفع اتحاد مثلث (آلمان، اتريش، مجارستان) و سپس ايتاليا و عثمانى به جبهه جنگ بفرستند، از طرفى اختلافات بين خوانين ايلات به نفع آلمانىها تمام شد و آنان موفق شدند كه با جلب نظر خوانين از پشتيبانى آنها برخوردار شوند.
از سوى ديگر انگليسىها براى تأمين سوخت نيروى دريايى خود در طول جنگ لازم بود كه منطقه خوزستان را به همان ترتيب كه هست نگاه دارند. آنها سعى مىكردند به هر قيمتى كه شده از سرايت آتش جنگ به اين منطقه نفتى در جنگ جهانى اول خوددارى كنند. بدين سبب مهياى خدمتگزارى هر چه بيشتر به شيخ خزعل و خانهاى بختيارى شدند.
بدين منظور افسران سياسى و كاركنان بريتانيايى شركت نفت با دو تن از خانهاى بختيارى به نام «سردار جنگ» و «سردار بهادر» فرزند سردار اسعد «انگليسى مآب» تماس برقرار كرده، آن دو تن را با خود همدست نمودند و بختيارىها را از هرگونه كمك به برادران مسلمان خود بازداشتند و اين دو خان براى جلوگيرى از هرگونه تخريب در لولههاى نفت نگهبانان زيادى را بكار گرفتند و به گفته ويلسون در همان وقت كه در سراسر منطقه خاور ميانه آتش و خون مىباريد شوشتر، رامهرمز و منطقه مسجد سليمان در امنيت كامل به سر مىبرد.
در سال 1915 م. فشار خط لوله مسجد سليمان ـ آبادان بتدريج كاهش يافت و ناگهان قطع گرديد. طى تحقيقات معلوم شد كه تحت تحريكات واسموس و تركهاى عثمانى عدهاى از افراد طايفه «باوى» در اهواز ضمن قطع دو خط لوله در مسير شهر اهواز به طرف منطقه كوت عبدالله، نفت موجود در لوله را نيز آتش زده، انبارهاى شركت را غارت و واژگون نموده و پايههاى سيم تلفن ارتباط شركت را نيز قطع كرده بودند. برقرارى مجدد جريان انتقال نفت از طريق خط لوله مذكور چهار ماه به طول انجاميد.
چون خطر پيشروى قواى عثمانى در خوزستان مىرفت، انگليسىها عدهاى سرباز هندى به خوزستان آورده و در تمام مدت جنگ در اهواز پادگانى برقرار كردند و در مسجد سليمان سنگرها و مقرهايى داشتند. در اين زمان ارتش انگليس براى حمايت از كمپانى نفت، در جنگ جهانى اول در خوزستان نيرو پياده كرد و قصد داشت تا از راه بين النهرين به عثمانى برود.
در اين لشكركشى شيخ خزعل خان نيز عامل انگليسيان بود و با آن كه دولت ايران از جنگ بركنار بوده و اين بركنارى خود را به همه دولتها اعلان كرده بود، شيخ خودسرانه به انگلستان پيوست و با تركان دشمنى مىنمود.
نخستين كار او اين بود كه چون دستههايى از كعبيان در كنار غربى شط العرب از دامنه فو تا بصره نشيمن داشتند، آنان را با برخى طوايف ديگر كه فرمان از او مىبردند، به دشمنى عثمانيان برانگيخت و يكى از علل شكست تركان در برابر انگليسيان، خيانتهاى اعراب بود.
به دنبال آن، چون انگليسىها پس از گرفتن بصره و قرنه مىخواستند كه لشكرى به محمره و اهواز ببرند و از راه هويزه و كرخه به لشكرگاه عثمانى در عماره، حمله نمايند، شيخ خزعل خان در اين جا نيز آنچه همراهى و ياورى بود از آنان دريغ نساخت.
در آن هنگام كه سركردگان انگليس نقشه حمله به عماره را مىكشيدند و هيئتى براى بازديد راهها به اهواز آمده بود، از آن سوى هم توفيق بيگ، سركرده عثمانى با دو لشكر به همراهى شيخ غضبان و عشيره بنى لام و حاجى سيد محمد يزدى با دستهاى از علماى نجف كه به نام «جهاد» به عثمانيان پيوسته بودند، در ميانهى ماه صفر از عماره به هويزه آمدند و حاجى سيد محمد در همه جا عشاير و ديگران را به جنگ انگليسىها برمىانگيخت. از اين پيش آمد در سراسر خوزستان جنبشى پديد آمده، عشاير عرب برخى در نتيجه دعوت حاج سيد محمد و برخى به جهت دشمنى با شيخ خزعل به ويژه عشيره بنى طرف به لشكرگاه تركان پيوستند و آن سپاه انبوه از هويزه برخاسته و تا دو فرسخى اهواز پيش آمده، در آنجا مستقر شدند.
نيروهاى انگليس كه از چندين لشكر مجهز به توپخانه و سلاح سنگين تشكيل شده بودند، مستر ويلسون با همكارى شخصى به نام كوكس به همراهى نيروهاى وابسته به شيخ خزعل، از شعبيه و بصره و خرمشهر آمده در اهواز متمركز شدند.
ويلسون نخست نامهاى به عشاير منطقه دشت آزادگان نوشته اعلام كرد كه قشون انگليس هيچ گونه دشمنى با آنها ندارند، لذا آنان نيز به نوبه خود اجازه دهند لشكريان بريتانيا به راه خود ادامه دهند. عشاير مسلمان ضمن رد پيشنهاد انگليس به ويلسون نوشتند كه به هيچ وجه اجازه عبور به قواى انگليس را نخواهند داد و براى جنگ با لشكريان ويلسون به خط اول جبهه آمدند.
نيروهاى انگليس پس از دريافت پاسخ عشاير، از اهواز به طرف تپههاى منيور در غرب اين شهر به حركت درآمده و براى جنگ با عشاير آماده شدند. در شب شانزدهم ربيع الثانى يك بريگاد از سپاه انگليس به راهنمايى افراد شيخ خزعل به لشكرگاه تركان شبيخون زدند و جنگ سختى درگرفت.
عشاير بنى طرف و نيروهاى عثمانى در پاسخ به فتواى مراجع تقليد نجف و از آن ميان سيد محمد كاظم يزدى نبرد دلاورانهاى را به انجام رساندند.
در اين جنگ كه چندين روز به درازا كشيد عشاير با دستان خالى و تنها با تفنگهاى قديمى و دست افزارهاى محلى در پانزده كيلومترى جاده اهواز ـ سوسنگرد و در ناحيهاى كه اكنون به نام «جهاد» معروف است، به جنگ با افسران و سربازان انگليسى و هندى شتافتند و در چند مرحله آنان را شكست دادند و آنها را تا شهر اهواز عقب راندند.
نيروهاى انگليسى به علت شكست نيروهاى عثمانى در بصره و با جنگ افزارهاى نوين و توپخانهاى كه در اختيار داشتند، سرانجام مقاومت عشاير بنى طرف را در هم شكستند.
در جريان اين درگيرىها 150 نفر از قبيله بنى طرف را كشتند و قلعهها و كپرهاى مسكونى مردم را سوزاندند و هزار رأس دام را نيز از بين بردند. در اين جنگ تعداد سپاهيان انگليس 2000 نفر بود كه 1250 نفر از آنان با كلنل ليوتنان پال فرماندهاشان كشته شدند و توپخانه و قورخانه ايشان به دست عثمانيان و اعراب افتاد.
عاقبت انگليسىها پس از وارد كردن تلفات فراوان بر مردم و همچنين از دست دادن تعداد زيادى از نيروهاى خويش در يك منطقه استراتژيك مستقر شدند و با استفاده از اين موقعيت برتر توانستند شهر سوسنگرد و مناطق روستايى را زير آتش شديد توپخانه قرار دهند و سرتاسر شهر و روستاها در شعله آتش سوخت.
پس از تصرف قرنه تصور مىرفت تركان عثمانى ضعيف شده و ديگر انگيزهاى براى مبارزه ندارند در حالى كه اينگونه نبود و از مدتى پيش معلوم بود كه براى قطع لوله نفت در صدد حمله به اهواز هستند.
يك تيپ انگليسى براى محافظت به اهواز فرستاده شد و چون خبر نزديك شدن دشمن در غرب رسيد يك نيروى اكتشافى به آن طرف فرستاده شد و آنها با كمال تعجب ديدند كه عده دشمن در حدود 12 هزار نفر مىباشد.
انگليسىها كه عقب نشسته بودند در موقعيت خطرناكى قرار گرفته و با وجود مقاومت زياد در شرف محاصره بودند و در نهايت تلفات زيادى را متحمل شدند اما دشمن از خود حركتى براى حمله به قشون اصلى مستقر در اهواز نشان نداد به ويژه وقتى كه خبر شكست شعيبيه در چند ميلى بصره را شنيدند به كلى از اين خيال منصرف شدند. در عين حال نيروى قابل ملاحظه ترك در آن حوالى باقى مانده و نمايش نظامى تهديدآميزى را به اجرا گذاردند.
اين سالها يكى از سختترين و در عين حال با ارزشترين سالهاى زندگى مردم خوزستان بود زيرا از يكسو قواى اشغالگر انگليس به فرماندهى ويلسون و ژنرال گورينچ و با كمك و هميارى شيخ خزعل فرمانرواى خوزستان، شهرهاى اين استان را يكى پس از ديگرى به اشغال خويش در مىآوردند و از سوى ديگر مردم مسلمان اين خطه با وجود نداشتن سلاح كافى دلاورانه جنگيدند و مانع پيشروى آنان شدند و افراد زيادى در ميدان رزم و نبرد جان باختند.
چون تركان عثمانى از خوزستان بيرون رفتند بنى طرف و عشاير ديگرى كه از خوزستان به ايشان پيوسته بودند هر يك به جاى خود بازگشتند ولى انگليسىها كه از بنى طرف كينه داشتند از آزار و اذيتشان خوددارى ننمودند.
در اين ميان شيخ خزعل فرصت نيكى به دست آورد و به پشتيبانى هم پيمانان خود به ستم و بيداد بر عشاير عرب به ويژه بر آنان كه به يارى عثمانيان برخاسته بودند، كوتاهى نكرد.
خزعل قنسول آلمان و نماينده تجارتى آن دولت را در محمره دستگير كرده، به كاركنان انگليس سپرد.
انگليسىها نيز اين نيكوكارىهاى او را ارج نهاده و در سال 1334 نشان K.C.S.I به او بخشيدند كه شيخ خزعل به خاطر آن جشن بزرگى در محمره برپا كرد.
از سال 1333 تا سال 1339 ه .ق اگر چه گاهى كسى را به نام «حكمران عربستان» از تهران روانه مىساختند ولى سر رشته تمام كارها در دست گماشتگان انگليس و شيخ خزعل و كسان او بود و قنسول انگليس چه در شوشتر و چه در دزفول داراى همه گونه اختيارات بود و بر عشاير بيرون نيز فرمان مىراند.