دوره پهلوی دوم در استان چهارمحال و بختیاری
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
غائله ساختگى سال 1325 و اتحاد بين عشاير و قشقايى
در سال 1325 شمسى براى سركوبى حزب دمكرات آذربايجان به رهبرى سيد جعفر پيشهورى، سردمداران حكومت مركزى با نقشهريزى استعمار پير انگلستان، آتش سهمناكى در اقصى نقاط فارس به راه انداختند كه جز كشتار، ويرانى و فقر و تهيدستى چيز ديگرى در بر نداشت.
اين جنگ به وسيله حكومتگران مركزى، قوام السلطنه، سرلشگر زاهدى، امير همايون بوشهرى (بنيانگذار اتحاديه عشاير جنوب) طراحى شده بود و به وسيله عمال دولت كه همان سران عشاير جنوب باشند به مرحله عمل در آمد و بعدا جرم اين گناه فاحش را بر گردن عشاير انداختند و آنها را از اين طريق بد نام كردند، غافل از اينكه خود عشاير و نظاميان دست اندر كار از اين ماجرا بىخبر بودند.
در شهريور 1325 پس از اينكه مستر جيكاك با خوانين حيات داوودى و تنگستانى و بويراحمد ممسنى ملاقات مىكند. ناصرخان قشقايى سران چهار طايفه ممسنى را به حضور مىطلبد و آنها را از رازى كه بين خود و حكومتگران مركزى بود مطلع و آنها را اغفال مىكند كه براى احقاق حقّ از دست رفته عشاير دست به طغيان بزنند.
در اواخر مرداد سال 1325 ه .ش پيمان همكارى مشتركى بين رؤساى ايل بختيارى و قشقايى به امضاء رسيد. به موجب اين پيمان تصميم گرفته شد. تا ضمن وفادارى به دولت مركزى ايل قشقايى به شيراز حمله كند و مراكز حساس را تصرف و از سويى ايل بختيارى به اصفهان كند و پس از تصرف اصفهان و اعدام سران حزب توده، لشگر اصفهان را خلع سلاح كند و به تشكيل حكومت خود مختار در اصفهان اقدام نمايد و پس از فتح اصفهان به سوى تهران حركت كنند و حكومت تهران را در دست گرفته و به سوى آذربايجان حركت كنند.
در روز موعد در شيراز خسرو و محمد حسين قشقايى شهر شيراز و باغ تخت، مركز لشگر شيراز را محاصره كردند. البته قشقايىها انتظار داشتند در همين ساعت اردوى بختيارى نيز وارد اصفهان شده و فرح آباد و سر بازخانه لشگررا تصرف كرده باشد. در حاليكه سواران قشقايى در شهر مشغول زد خورد بودند. تلگرافهاى تهديدآميزى به تهران مخابره كرده و دولت قوام السلطنه را تهديد كردند. اگر نيروهاى دولتى را به سوى آذربايجان براى سركوبى پيشه ورى و غلام يحيى اعزام نكند. همانند مشروطيت سواران بختيارى و قشقايى به سوى تهران و آذربايجان حركت كرده و خائنين را قلع و قمع خواهد كرد.
از سويى در حاليكه سواران بختيارى خود را آماده فتح اصفهان مىنمودند. با خيانت يكى از سرداران بختيارى، (ابوالقاسم خان) خبر قيام به قوام السلطنه رسيد و او ضمن تلگرافى به استاندار اصفهان و سرلشگر معتضدى فرمانده لشگر اصفهان مخابره و ابلاغ كرد كه به زودى مظفر فيروز با اختيارات كامل براى سركوب قيام وارد اصفهان خواهد شد.
ابوالقاسم خان نيز به تهران رفته و با حكم فرماندارى بختيارى به منطقه بختيارى بازگشت. او در بختيارى به خاموش نمودن نهضت و متفرق ساختن سواران مسلحى كه خود براى حمله به اصفهان نموده بودند پرداخت و با كمك نيروهاى معتضدى تا حدى توانست قيام بختيارىها را بر هم بزند و برخىاز سران عشاير مانند مرتضى قلى خان و جهانشاه و افراد ديگر را دستگير كند.
با آشكار شدن خيانت ابوالقاسم خان به قيام بختيارىها و پيمان شكنى آنها با قوم بختيارى، شورشى عمومى خاك بختيارى را فرا گرفت و نيروهاى دولتى و ابوالقاسم خان نتوانستند اين قيام را خاموش كنند.
دولت به ناچار ابوالقاسم خان را از حكومت چهارمحال و بختيارى عزل نمود. كرده و منوچهر اسعد به جاى او مامور آرام ساختن بختيارى شد، و خانه سران بختيارى مانند امير جنگ و امير حسين خان كه هر دو وكيل مجلس بودند، در تهران تحت نظر گرفته شد.
با دستگيرى سران بختيارى پس از گذشت يك ماه و اندى از قيام، در شهريور ماه با فشار دولت آرامش جنبى به بختيارى بازگشت. اما دامنه نهضت در شيراز گسترش يافت و كازرون، دشتستان، برازجان و بوشهر را فرا گرفت و عشاير عرب زبان خوزستان با نهضت جنوب اعلام همبستگى نمودند. نهضت جنوب صريحا اعلام كرد زمانى اسلحه را بر زمين خواهد گذاشت كه پيشه ورى و غلام يحيى تسليم شوند و حزب دمكرات آذربايجان از سوى قوام از نخست وزير قلع و قمع شوند.
شورش عشاير، ضمن آنكه بهترين اهرم را عليه حزب توده در اختيار شاه گذاشت راهى نيز در جهت محدود كردن قوام و تضعيف سياست مماشات وى با دمكراتها آذربايجان در فراروى او قرار داد.
با توجه به تغييراتى كه در سياست ايران و شوروى به وجود آمد حكومت خود مختار آذربايجان سقوط كرد و نمايش نهضت جنوب نيز خاتمه يافت. لذا بازيگران اصلى با كسب تكليف از مقامات مملكتى، با صدور اعلاميههاى (پس از به قتل رسيدن تعدادى از عشاير و يكصد سرباز و افسر ايرانى) به كار خود پايان دادند.
نقش انگليسىها و تراث جاسوس كهنه كار انگليسى و رئيس سرويس اطلاعاتى نظامى انگلستان در ايران و رفت و آمدهاى وى به مناطق جنوب و مذاكرات با سران بختيارى باعث شد كه به نظر برسد كه انگليسىها نقش خاص در بر انگيختن و هدايت عشاير در كشور داشتهاند لذا دولت خواستار خروج سه تن از مأمورين انگليسى يعنى آلن تراث كنسول انگليس در اهواز، كلنل اندرورد كارشناس نظامى در امور عشايرى و گالت كنسول انگليس در اصفهان گرديد ولى پس از انكار و تكذيب دولت انگليس، دولت ايران نيز مسأله را دنبال نكرد.
با شكست نهضت جنوب و دستگيرى سران بختيارى، بار ديگر بختيارىها، با ازدواج ثريا بختيارى (خانواده بختيارى) با شاه در سال 1329 ه .ش سعى نمودند وارد صحنه سياست شوند و دوباره قدرت دوران گذشته خودراباز يابند. بختيارىها در زمان ثريا در اوج قدرت بودند، محمد رضا پهلوى، رستم بختيارى را رئيس تشريفات دربار نمود و ظفر بختيار را به نماينده مجلس نمود و جهانشاه صمصام را به استاندارى كرمانشاه برگزيد.
بختيارى در كودتاى 28 مرداد
بختياريها هر چند نقش اساسى در كودتاى 28 مرداد از خود ايفا ننمودند. اما ابوالقاسم خان بختيارى در جريان ملى شدن صنعت نفت با وقايعى كه در مناطق بختيارى به وجود آورد چهارمحال و بختيارى را دچار نا امنى نمود.
ابوالقاسم خان بختيارى در محل شمى واقع در 25 كيلومترى ايذه سران عشاير بختيارى را جمع كرد و آنها را براى بدست آوردن حق گذشته (يعنى پاسدارى از منابع نفت خيز در قبال سه درصد از سهام شركت نفت كه رضا شاه به زور از آنها گرفته بود) تشويق نمود.
از سوى ديگر، شاهپور عليرضا، با اطلاع محمد رضا شاه تجهيزات فراوان دويست تا سيصد هزار فشنگ از ذخاير دانشكده افسرى را در اختيار ايل بختيارى قرار داد. ابوالقاسم خان نيز با افراد مسلح ايل بختيارى به زد و خورد با نيروهاى نظامى پرداخت وى سرانجام پس از نبردهاى متعدد دستگير و به تهران اعزام شد، ولى پس از چندى آزاد شد.
حركت ابوالقاسم خان را عموم تحليل گران تاريخ معاصر، حركتى هدايت شده از سوى دربار در جهت تضعيف دولت تحليل كردهاند.
قدرت يافتن خوانين
در زمان حكومت پهلوى دوم حكومت چهارمحال و بختيارى در ابتدا بر عهده خوانين قرار گرفت و در سال 1326 به علت شكايات مردم از حكام بختيارى، دولت يكى از صاحب منصبان ارتشى بنام عبدالعظيم احمدى را به عنوان فرماندار چهارمحال و بختيارى اعزام نمود.
در جريان مبارزات مصدق با محمد رضا شاه خوانين بختيارى از شاه طرفدارى كردند و با پيروزى شاه بر مصدق خوانين بختيارى نفوذ زيادى در دربار پيدا نمودند. ازدواج ثريا دختر خليل خان اسفنديارى از خوانين بختيارى با محمد رضا شاه به اين نفوذ افزود و خوانين بختيارى پستهاى مهمى را بدست آوردند.
در سال 1336 ه .ش با متاركه ثريا اسفنديارى و محمدرضا شاه و به دنبال آن بدبينى شاه نسبت به تيمور بختيار رئيس ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) قرب و منزلت خوانين بختيارى متزلزل گرديد.
تا اين زمان نمايندگان چهارمحال و بختيارى در مجلس شوراى ملى سابق بدون استثنا از خوانين بختيارى بودند كه با دربار ارتباط داشتند.
تا سال 1341 ه .ش هنوز عدهاى از خوانين در نقاط مختلف استان چهارمحالو بختيارى داراى قلعه و اراضى زيادى بودند. بعضى از آنها چندين روستا را در مالكيت خود داشتند كه با اجراى قانون اصلاحات ارضى ملزم به تقسيم زمين تحت مالكيت خود با رعايا شدند.
از اين زمان علاوه بر خوانين بختيارى كه مالكيت اكثر اراضى را داشتند عدهاى نيز داراى مالكيت زمين بودند كه اغلب اراضى را از خوانين خريدارى كرده بودند.
چون اين ناحيه عشاير نشين بود اغلب فرماندارانى كه براى بختيارى در نظر گرفته مىشدند از نظاميان باز نشسته بودند.
در رأس ساواك اين منطقه نيز يك نفر ارتشى بنام سرهنگ ترابى قرار داشت. او يكى از عوامل سختگير و بىرحم ساواك بود و باعث رعب و وحشت در دل اهالى منطقه شده بود.
از سوى ديگر خوانين بختيارى هيچگونه حقى براى اهالى روستاها و عشاير قائل نبودند. آنها اراضى را متعلق به خود مىدانستند. چنانچه بعضى از اهالى كه مقدارى زمين را خريدارى كرده بودند تا در آن به كار كشاورزى بپردازند خوانين به انحاء مختلف باعث آزار و اذيت آنها مىشدند و حاضر نبودند حتى مالكيت يك وجب از اراضى متعلق به روستائيان و عشاير باشد.
در اين زمان علاوه بر خوانين بختيارى، عمده مالكين نيز داراى نفوذ بسيارى در ادارات دولتى بودند و هر نوع كارى را مىتوانستند به وسيله كارگزاران دولت انجام دهند.