دوره پهلوی اول در استان آذربایجان غربی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
واقعه كشف حجاب
الف) اتحاد شكل لباس
با استقرار حكومت رضاشاه، پس از نمايش قدرت در همه نقاط كشور، استقرار نيروى نظامى در كانونهاى بحران و قلع و قمع عشاير، بتدريج زمينهاى نسبى براى اجراى طرحها و برنامههاى نوگرايانه خود فراهم كرد.
در سال 1307 ه .ش كارگزاران حكومت پهلوى قانون لباس متحدالشكل و كلاه پهلوى را به اجرا گذاشتند و افسران ارتش و شهربانى مأمور نظارت بر انجام آن شدند.
در نواحى كردنشين هم مقدمات تحميل لباس اروپائى بر شهر نشينان، روستائيان و عشاير فراهم شده بود و در اواخر سال 1307 اجراى آن به تدريج آغاز گرديد.
اين خواست دولت از همان آغاز با مخالفت مردم روبرو شد و پيشاهنگ اين اعتراض و مخالفت، روحانيان يعنى درس خواندگان سنتى جامعه بودند، كسانى كه روى حفظ ويژگيهاى قومى و آداب و رسوم قوم خود اصرار داشتند و اين امر باعث پديد آمدن شورش در منطقه شد.
قيام ملاخليل
همزمان با تغيير لباس در تهران در ديگر استانهاى كشور همچون آذربايجان غربى، جشنهايى براى تغيير لباس بر پا شده بود و با اجبار لباس محلى را به كت و شلوار و كلاه پهلوى تغيير مىدادند و اين جشنها و چراغانىها براى تغيير لباس محلى چندان مطبوع و دلپسند مردم نبود و كم و بيش نارضايتى و نفرت از اين عمل دولت بر زبانها افتاد نفرت و انزجار از اين اقدام دولت در روحيه عشاير مرزى تاثير به سزائى داشت و عشاير منگور از اين عمل به خشم آمدند و رهبر مذهبى، عالم و مدرس مشهور منگور ملاخليل گور عمر كه روحانى بانفوذ و مورد احترام آن عشاير بود از اين اقدام دولت بر آشفت و علم طغيان برافراشت.
وى به همراه چندتن از روحانيون اعلام كرد پوشيدن لباس متحدالشكل و كلاه پهلوى حرام و پوشنده آن كافر و مهدورالدم است، هر پسرى كه به مدارس نوين بردد كافر و ملحد وهر دخترى كه به مدرسه برود «جاريه» محسوب مىشود.
وى لشگرى را آراست و هر دسته پرچم سبز رنگ در دست داشت روى پرچم عدهاى نوشته شده بود لشگر خالدابن وليد، دستهاى به نام لشگر عمر بن خطاب و هر دسته با 5 يا 6 قبضه تفنگ سه تير و مقدارى فشنگ و آذوقه كه عبارت بود از كمى نان و مقدارى پنير كشك به همراه داشتند.
ملاخليل در نظر داشت پس از تسخير مهاباد به تبريز برود ابتدا دولت قصد درگيرى با وى را نداشت و چند نفر نماينده براى دلجوئى به نزد وى فرستاد ملا در پاسخ نمايندگان گفته بود قانون نظام وظيفه و لباس يك شكل بايد ملغى شود، مدارس كه مراكز فسق و فجور هستند بسته شود، سيم تلفن كه از ميان مناطق منگور به جانب سردشت كشيده شده است، از ميان برود و از منطقه ما عبور داده نشود.
در اوايل زمستان سال 1307 گروههاى زيادى از نظاميان اعزامى توسط امير لشگر خزاعى در سراسر جنوب استان و شهرهاى مهاباد، سردشت، نقده، اشنويه، پراكنده شدند تا اقدامات عشاير مكرى را تحت كنترل قرار دهند.
شمارى از نظاميان در روستاهاى ميان مهاباد و سردشت بعداز درگيرى اسير منگورها شدند و به عنوان مجازات لبه كلاهايشان توسط عشاير بريده شد.
در اواسط زمستان فشار بر منگورها و عشاير متحدشان شدت گرفت و شهر مهاباد به محاصره آنان در آمد.
در بهمن ماه 1307 نظاميان موفق شدند ارتفاعات مشرف بر شهر مهاباد را تصرف نمايند و در جريان زد و خورد سيد محمد امين پرچمدار ملاخليل نيز به هلاكت رسيد.
عقب نشينى ملاخليل و منگورها آغاز شد و عمليات نظامى متوقف گرديد. سرلشگر خزاعى فرمانده نيروهاى آذربايجان از همان آغاز قيام دريافته بود كه همه كردهاى آن ناحيه و همچنين روحانيان واقعا و به طور جدى از تغيير لباس اجبارى ناراضى هستند و غائله تنها به ملاخليل و عشيره منگور محدود نمىشود پس تلاش كرد حقيقت را براى رضاشاه تشريح كند و در گزارش تلگرافى خود چنين نوشت:
«راجع به تغيير لباس علماى تسنن حكم جهاد را داده و تغيير لباس را كفر مىدانند معهذا ايلات مرزى قيام كرده به جنگ و اغتشاش پرداختهاند. اگر مىخواهند واقعا كشور آرام و ملت مرفه و آسوده باشد از اتحاد شكل و احداث تجدد صرف نظر فرمايند».خزاعى
اما دولت ايران براى درگير شدن در جنگى تمام عيار عجلهاى نداشت و سعى داشت شورشيان را بدون توسل به جنگ به تسليم وادار سازد، از اين گذشته تهران مايل نبود ارتباطى ميان كردهاى مكرى و شورشيان آرارات بوجود آيد تا دولت تركيه امكان بهره بردارى از شورش را بيابد و سمكورا به مرزهاى آذربايجان گسيل كند. لذا تا ابتداى سال 1308 صبر كرد.
در اواسط بهار 1308 هواپيماهاى ارتش مراكز حساس منگورها را بشدت بمباران كردند و پس از آن حمله به استحكامات دشمن در ييلاق «بوگه نيوه» آغاز شد و بعد از نبرد كوتاهى ارتش توانست قيام كنندگان را به خاك عراق براند و با استفاده از پل كلاتاسيان از رودخانه زاب عبور كند.
ملا خليل نيز با وخيمتر شدن اوضاع از مرز گذشته به روحانيان كرد عراقى پناه برد و به اين ترتيب قيام منگورها به پايان رسيد. البته رضاشاه بيش از حمله نهايى سرتيپ ظفرالدوله مقدم را به دليل آشنائى او با مسائل آذربايجان، كردهاى مكرى و سياست تركيه به جاى سرلشگر خزاعى فرمانده نيروهاى شمال غرب قرار داد.
پس از شكست قيام ملاخليل و فرار او به عراق، به زودى مسببين قيام بخشيده شدند و ملاخليل نيز به ايران بازگشت و حتى از سوى رضاشاه هدايايى شامل پانصد تومان وجه نقد، يك عدد ساعت و چند قبضه تفنگ به او اعطا شد.
ب) كشف حجاب
با پشت سر گذاشتن بحرانهاى سالهاى 1307 ـ 1309 و استقرار ديكتاتورى و جواختناق و نيز تهديد نفوذ و قدرت روحانيون شيعه و سنى پس از سركوبى آنان رژيم رضاشاه برنامههاى اسلام ستيزانه خود را شدت بخشيد و با تبليغات فراوان سعى كرد جامعه ايران را براى كشف حجاب آماده سازد. با آغاز سال 1314 تبليغات حكومتى در مورد كشف حجاب به اوج خود رسيد.
در آذرماه 1314 هنگامى كه وزير معارف در خوزستان به سر مىبرد رئيس الوزراء خواستار مراجعت وى به تهران شد و در ملاقات روز 25 آذر، رضاشاه از وى خواست تا نسبت به برپايى جشن ساليانه معارف اقدام نمايد.
عاقبت در هفدهم دى ماه 1314 با برگزارى جشنى در دانشسرايعالى با شركت شاه و همسر و دختران وى موضوع كشف حجاب در ايران اعلام گرديد و طى دستور العمل قانون كشف حجاب به تمامى استانها ابلاغ گرديد.
استان آذربايجان غربى به علت داشتن عقايد مذهبى، بافت سنتى و مناطق عشايرى آن معضلى عظيم در برابر قانون كشف حجاب به شمار مىآمد.
يكى از مسائل مهمى كه در ايلات و عشاير به وضوح مىتوان ديد پاىبندى شديد آنها به سنتهاى ايلى و طايفهاى است؛ به طورى كه بعضا براى حفظ بعضى از سنتهاى خود كه دچار هجوم بيگانه شده است، نه تنها به مهاجرت و ترك زندگى مألوف تن مىدهند، بلكه در مبارزه با آن هجوم جان خود را نيز فدا مىكردند.
به يك سند در اين زمينه اشاره مىشود:
راپرتپيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهى
«مفتخرا به شرف عرض مىرساند، راپرت نايب الحكومه سلدوز به وزارت داخله حاكى است كه ربع دهات سلدوز كردنشين و مابقى ايل قره پاپاق و از اطراف جمع شدهاند و كردهاى دهات نشين از اول چادر نداشته و لباس زنانه كردى دارند و ايل قره پاپاق چادر داشته و ملبس به لباس ايلاتى خود هستند و در دهات سلدوز زنها فقط چادر را برداشته و قدرت تجديد لباس تازه ندارند، و در موضوع چارقد نيز آنهايى كه رعيت كرد هستند چارقد برداشتن را يكى از كارهاى قبيح مىدانند و در محالات آن نيز هنوز مردها كاملاً متحد الشكل نشده و فقط در موقع مسافرت تغيير لباس مىدهند و در محل خود به همان لباس كردى سابق ملبس مىباشند. در اين صورت اگر زنهاى رعيت اكراد چارقد بردارند عموم كردهاى سلدوز به محالات كردستان خواهند كوچيد و زنهاى قره پاپاق هم كه از صبح در صحرا مشغول كار و زراعت هستند، سر برهنه در مقابل آفتاب و باران نمىتوانند كار بكنند و قادر به خريدن كلاه هم نيستند و هرگاه چارقد بردارى عملى شود از خانه بيرون نخواهند آمد».
وضعيت كشف حجاب در اين استان با همه تمهيدات و توطئهها پيشرفت نكرد و با همه تبليغات و تشويقات و تنبيهات انجام شده فقط زنان مسيحى و زنان رؤسا و كارمندان ادارات بدون حجاب در شهر رفت آمد مىكردند تا آنجا كه استاندار اين استان ضمن گزارشى به رضاشاه درباره حجاب در اين استان چنين آورده است:
دفتر مخصوص شاهنشاهى
«وضع حجاب شهرهاى اين استان و رضاييه را كه در هيچ جا رضايت بخش نيست و كرارا به غلامحسين بهزادى رئيس شهربانى تذكر داده و نتيجه نگرفتهام بالاخره به وزارت كشور گزارش دادهام معلوم مىشود، بر اثر اين گزارش از اداره كل شهربانى بازپرسىهايى از او شده است به جاى اينكه به بنده مراجعه و در رفع اين وضعيت تشريك مساعى كند نامه بخشنامه مانندى به همه ادارات اينجا نوشته به خواهش و تمنا و شايد در پاره موارد به فشار، مشغول تمام كردن وقت است. با اين رئيس شهربانى كه بايد چشم و گوش و دست بنده باشد نمىدانم چگونه تشريك مساعى كنم در شهربانى اين استان غير از شاگردان مدارس و خانمهاى رؤسا و اعضاى ادارات و مسيحىها هر زنى كه در كوچه ديده مىشود روسرى داشته و چانه و صورت خود را بسته است». عبدالله مستوفى
محرمانهرياست اداره كل شهربانىتاريخ: 2/12/1317
«از قرار اظهار استاندار 4 (استان آذربايجان غربى فعلى) موضوع رفع حجاب در آن استان رضايت بخش نيست غلامحسين بهزادى رئيس شهربانى آنجا نيز بدون مراجعه به استاندارى مستقيما يك نوع اقدامات بىحاصلى مىنمايد. غير از شاگردان مدارس و خانمهاى روسا و اعضا دواير و مسيحىها سايرين با روسرى راه مىروند و صورت و چانه خود را هم با روسرى مىبندند. استاندارى از رئيس شهربانى آنجا شاكى است كه با او در امورات تشريك مساعى ندارد. حسب الامر مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاهى ابلاغ مىنمايد يا رئيس شهربانى رضاييه را تغيير بدهيد و يا به ترتيب ديگر رفع شكايت استاندار را بنماييد كه در پيشرفت امور وقفه حاصل نگردد».
البته در اين زمان فعاليت تبليغاتى رژيم همپاى فشار و تضييقات ادامه داشت چنانكه در تلگرافى از شهرستان رضائيه به تاريخ 29 ارديبهشت 1315 حاكى از آن بود كه واعظ معروفى به نام شمس الدين پور داد در مسجد بازار باش منبر رفته و پيرامون محسنات دوره جديد و اخلاقى و توحيد و حقانيت اسلام و نيز محسنات ساده پوشى بانوان و تحسين از پيشرفتهاى دوره اخير در تحت توجهات شاهنشاه در ايران و تكذيب از اخلاق فاسده گذشته به سخنرانى پرداخته كه فوق العاده براى تسويه اخلاق و رفتار اهالى و بانوان اين شهر موثر واقع شده است. يك سال پس از اين نيز، گزارش ديگرى از رضائيه، خبر از وعظ و بيانات شمس الدين واعظ و آگاه نمودن مردم به پيشرفت تجدد ايران و مساعدت حكومت با وى دارد.
البته اين فعاليتهاى تبليغى رژيم در مصاف با عقايد مذهبى مردم، چندان تأثير گذار نبود و با آمدن متفقين و رفتن رضاشاه اين قانون ظالمانه از هم پاشيد.