پیشینه تاریخی استان کردستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
محتویات |
وجه تسمیه
قبل از آمدن قبايل كرد ايرانى به ناحيه كردستان، قوم آريائى نژاد ديگرى به نام «كاردو» در اين سرزمين ساكن بودهاند كه با مهاجرين هم نژاد خود در هم آميخته و در نتيجه مهاجرين نيز به همان نام ـ كاردو ـ ناميده شدند. بنابراين واژه كرد از نام اين طايفه ايرانى گرفته شده است. به عبارتى كرد نام شعبهاى ازنژاد ايرانى است كه فرمان فرماى ناحيه وسيع زاگرس شده و اقوام سلف را جزء خود كرده و به نام كرد ناميده شده است.
ناحيهاى كه امروزه كردستان ناميده مىشود تا قرن هفتم هجرى به اسامى مختلف خوانده شده است و نام كردستان ظاهرا در اواخر دوره سلجوقى (590 ه .ق) به ولايات واقع در بين ذربايجان و خوزستان (يعنى همدان، دينور، كرمانشاهان در شرق زاگرس و ولايات شهر زور و سنجار در مغرب اين سلسله) اطلاق گرديده است.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
قبل از اسلام
در سالهاى متمادى قبل از ميلاد كردستان مهد مردم متمدّنى بوده است كه اجداد كُردان فعلى ايران مىباشند. برخى از اقوام كُرد كه در صدها سال قبل از ميلاد مىزيستهاند عبارتند از:
كوتىها
اصطلاح كوتى در هزاره سوم قرن ميلادى به مردمى اطلاق مىشده كه در مشرق و شمال غربى لولوبيان و احتمالاً در آذربايجان وكردستان زندگى مىكردهاند و در هزاره اول قبل از ميلاد همه اوراتوئىها و ماناها و نايرىها و سوبارىها و مادها را گوتى يا كورتى (كُرد) مىناميدند.
كوتىها در زمان سلطنت ناراسين (2711ـ 2688 ق .م) در صحنه تاريخ پديد آمدهاند. كوتيان از مغرب ايران به بين النهرين حمله بردند و در آن سرزمين سالها به قتل و غارت مشغول بودند و سپس سرزمين سومر و اكد را اشغال نمودند و مدت بيست و پنج سال حكومت كردند.
كوتيان به سبب نزديكى با قلمرو آشورىها غالبا مورد تهاجم آنان قرار گرفتند و اگر چه خود در برابر آشورىها ايستادگى مىكردند، اما سرانجام با ايلامىها متحد شدند و توانستند دولتى مستقل به وجود بياورند و به خاك آشور و بابل بتازند و آنان راههاى مغرب ايران را همواره در دست داشته و رفت و آمد كاروانها را زير نظر داشتند.
لولوها
بنابه پژوهش مورخان و خاور شناسان گروهى از كُردها هستند كه در اراضى كوهستانى شمال دياله تا درياچه اروميه و پيروان آن مىزيستند و سرزمين آنان را «لولوبوم» مىگفتند. آنها نخست در كوهستانهاى زاگرس زندگى مىكردند و سپس دولت مقتدرى تشكيل دادند. لولوئىها در تاريخ كشورمان اهميت به سزائى داشتهاند و با وجود داشتن زندگى كوهستانى مردمانى شجاع و با سياست و هنرمند بودهاند كه روح آزادمنشى و بلند پروازى آنها باعث اتحاد و همبستگى واقعى بين همه اقوام ايران شد و آنان موفق شدند در برابر بزرگترين امپراطورى عصر خود يعنى، آشوريان، قوىترين ارتش زمان ابراز وجود كنند و حتى بر آنها حاكم گردند. فرمانروايان لولو از سال 2238 تا 844 ق .م در سرزمين لولو فرمانروايى كردند.
كاسىها
كاسىها كه از اقوام زاگروساند بنابه پژوهش عدهاى از مورخان و خاورشناسان، آنان گروهى ازكُردها بودهاند كه در هزاره دوم قبل از ميلاد سلسلهاى به نام خود تأسيس كردهاند. آنان كرمانشاه و سپس سرزمينهاى خاور بابل تا رود دجله را به تبعيت خود در آوردند و در بينالنهرين نيز مستقر شده و با اقوام هند و اروپائى ارتباط داشتند. پس از چندين قرن قوم كاسىفر و شكوه پيشين خود را از دست دادند و به ميهن اصلى خويش زاگروس بازگشتند و در لرستان كنونى مقيم شدند و نام آنها كم كم رو به فراموشى گذاشت و بعدها به نام لُر معروف شدند. فرمانروايان كاسى از سال 1734 تا 1584 ق .م در سرزمين كاسى فرمانروائى كردند.
ميتانىها
آنها از اقوام زاگروس هستند كه بنابه نوشتههاى مورخين و خاور شناسان، ازنسل كردان بودهاند و در سال 1500 ق .م به پايه گذارى دولتى بزرگ كه از درياى مديترانه تا كوههاى غربى آذربايجان و زاگروس امتداد داشت توفيق يافتند. از سنگ نوشتههاى آشورى چنين پيداست كه دولت ميتانى بس نيرومند و قوى بوده و سوريه و سرزمين آمورى و بخشى از كردستان و سرزمين آشور را درزير فرمان خود داشتهاند. فرمانروايان يتانى از سال 1420 تا 1304 ق .م فرمانروايى كردند. دولت ميتانى تا قرن چهاردهم قبل از ميلاد باقى بود و سرانجام دولت آشور آنها را منقرض كرد.
نايرىها
نايرىها كه در گذشته در زاگروس مىزيستهاند در آنجا توانستند كشور نيرومندى پديد آورند. بنابر سنگ نوشتهها و الواح آشورى به جا مانده، نايرىها در جنوب درياچه وان مىزيستند و فرمانبردار آشورىها بودند و در زمان تيگلات پيلسر اول، آشورىها بخش جنوبى سرزمين نايرى را گرفتند. عشاير نايرى، بارها آشور را تهديد كردهاند و آشورىها در برابر نايرىها فقط به دفاع از خود مىپرداختهاند. آنها در سال 743 ق .م به سرزمين آشور حمله كردند و تيگلات پيلسر چهارم (745ـ727 ق .م) پس از نبردى سخت توانست آنها را از سرزمين خود براند.
سلاطين آشورى درصدد تسخير سرزمين نايرى بودند اما در برابر نايرىها نمىتوانستند كارى بكنند و هر بار با حمله برق آساى آنان روبرو مىشدند. نايرىها پس از مدتى توانستند دولتى براى خود تشكيل دهند و سپس نام آنرا «كردوئن» يعنى «سرزمين كُردها» گذاشتند.
مانايىها
مانايىها كه از گروه زاگروساند در ناحيه زاموآ در جنوب درياچه اروميه مسكن گزيدند و دولت بزرگى در مغرب ايران، تشكيل دادند. نخستين بار در قرن نهم ق.م از آنان در سالنامههاى آشورى نام برده شده و پايتخت شان شهر ايزيرتو در 50 كيلومترى شهر سقز بوده است. دولت مانا در قرن هشتم ق.م بارها با دولت آشور به ستيز برخاسته و هيچگاه مغلوب نشدند. اين كشور گاهى مستقل و زمانى در زير سلطه «اوراتو» يا آشور قرار داشتند و برخى ازايالات ديگر كه در نواحى شرقى درياچه اروميه قرار داشت تحت اطاعت دولت مانائى قرار داشت. دولت مانايى مقتدرترين حكومت آن زمان بود و بارها با آشور پانيپال (669ـ626 ق.م) و دولت اوراتو جنگيد و مغلوب هيچكدام نشد.
سوبارىها
سوبارىها كه يكى از اقوام زاگروساند، بنابه نوشتههاى مورخين و خاورشناسان نسبشان به كردها مىرسد جزو عشاير كهن كرد به شمار مىروند و عدهاى آنان را شاخهاى از متيانىها مىپندارند. بنا به الواح آشورى اين قوم بارها با آشورىها جنگيدهاند و پيروز شدهاند. در الواح آمده است آنان بسى شجاع و جنگجو بودهاند و ابتدا در بين النهرين مىزيستهاند، و سپس به سرزمينهاى ديگر كردستان پراكنده شدهاند. سوبارىها در اواخر هزاره قبل از ميلاد داراى دولتى نيرومند بودهاند و زبانشان همان زبانى است كه امروز كردهاى بهدينان با آن صحبت مىكنند.
مادها
مادها كه نياكان كردان به شمار مىآيند در آغاز قرن هفتم ق .م دولت ماد را تشكيل دادند. در بيشتر نوشتهها واژه كُرد و ماد يكى است، يعنى هر دو براى قومى به نام كُرد به كار رفته است. مادها از سال 708 تا 550 ق.م به مدت يكصد و پنجاه و هشت سال فرمانروايى كردهاند.
كردوكها
كردوكها از اقوام زاگرس هستند سرزمين اين قوم در نوشتههاى مورخين عهد باستان به نام «كردوئن» نام برده شده است. بر طبق اسناد و شواهد تاريخى، كاردوخىها يا كردوخيها و يا كردوكها كه در سال 400 ق .م در نزديكى زاخو بر قواى گزنفون، فرمانده يونانى، حمله كردهاند، كُرد مىباشند. سرزمين كُردهاى فعلى منطقهاى است كه در زمان خود مسكن و مأواى كردوكها بوده است.
دوره هخامنشيان
پس از سقوط حكومت ماد تمام سرزمينهاى كردستان همراه با ساير متصرفات آنان به دست حكمرانان هخامنشى افتاد. عشاير قوم كُرد در زمان حكومت هخامنشيان استقلال داخلى خود راحفظ كرده و نيمه مستقل بودند. در سال 401 پيش از ميلاد حدود 12 هزار سپاهى از يونان براى كمك به كوروش، برادر اردشير دوم، پادشاه هخامنشى به ايران آمدند هر چند كه كمك اين سربازان كورش را به تاج و تخت نرساند. اما هنگام بازگشت آنها به يونان در نواحى كردستان امروزى از طرف قوم كارد و شوى مورد تعرض و آزار قرار گرفتند. كارد و شوىها لشكريان يونانى را به تنگ آورده و جنگ سختى با آنها كردند و آنها را تا حدود طرابوزان (تركيه امروزى) عقب راندند. در دوره داريوش اول، سراسر قلمرو حكومت به سى بخش يا ايالت تقسيم شد. هر قسمت به فرمان روايى سپرده شد كه او را خشترپاون يا شهربان مىگفتند. در اين زمان منطقه كردستان جزء ايالت ساگارتى بود. در آن هنگام كه پادشاه ايران، داريوش كبير سرگرم كشور گشائى و گسترش قلمرو حكومت خود بود، در منطقه كردستان فردى به نام (چيتراتاخما) گروهى را دور خود جمع كرد و عليه حكومت مركزى شورش نمود.
داريوش سپاهى از مادها و پارسها را به اين منطقه روانه كرد. سپاهيان داريوش شورش را سركوب كردند و فرمانده شورشيان را به فرمان داريوش به دار آويختند. داريوش سوم، دوازدهمين پادشاه هخامنشى، قبل از سلطنت حاكم سرزمين ارمنستان و كوردوئن بوده و تا سال 338 ق.م بر اين نواحى حكومت داشته است.
كردستان در زمان سلوكيان
داريوش سوم (336ـ330 ق.م) پيش از اينكه به پادشاهى برسد در ميان ايلات كُرد مىزيست و چون به پادشاهى رسيد آخرين ميدان جنگ خود را در شهر اربيل قرار داد و چون از اسكندر مقدونى (336ـ323 ق.م) شكست خورد، سرزمين كردستان به تصرف اسكندر در آمد. جانشينان اسكندر يعنى سلوكىها پياپى به كردستان حمله كردهاند. زيرا كردان همواره تهديدى جدى براى سلوكيان به شمار مىرفتند. شورش كردان سلوكىها را به ستوه آورده بود. سرانجام كردها توانستند يكى از سرداران پادشاه آنتيوكس، (281ـ261 ق.م) كه «مولون» نام داشت و از طرف آنتيوكوس به عنوان ساتراپ ماد منصوب شده بود، را عليه او بشورانند و خود تحت فرمانروايى مولون قرار گيرند.
دوره اشكانيان
در فاصله سالهاى 69 تا 60 ق.م فرهاد سوم، پادشاه اشكانى، به سرزمينهاى كوردوئن و ادياين لشكركشى كرد ولى نتيجهاى نگرفت. اما در زمان (اُرُد) اشك سيزدهم، بين ايران و روم جنگ بزرگى در گرفت و در اين جنگ لشكريان روم تار و مار شدند و كوردوئن به تصرف اشكانيان در آمد. در سال 36 ق.م كردستان به تصرف مارك آنتوان سردار رومى در آمد. در اين جنگ كه بين روم و اشكانيان در جريان بود، ابتدا جنگ به نفع اشكانيان تمام شد و غنيمت فراوانى به دست اشكانيان افتاد. ولى حكومت ماد كوچك (آذربايجان امروز) كه همراه با اشكانيان بود، در تقسيم غنائم با آنها اختلاف پيدا كرد و مخفيانه با رومىها سازش كرد و آنها را تشويق به لشكركشى مجدد نمود كه در نتيجه سردار رومى مجددا بازگشت و سرزمينهاى ارمنستان را كه جزء متفرقات اشكانى بود به تصرف در آورده پس از مدتى فرهاد چهارم پادشاه اشكانى بر ماد كوچك تاخت و حكمرانش را اسير كرده و ارمنستان را مجددا تصرف كرد. يك سال قبل از ميلاد، حكومت اشكانى، طى قراردادى كه با حكومت روم امضاء كرد، سرزمينهاى ارمنستان و كردستان را به دولت روم واگذار نمود و همين امر سبب شد كه در زمان اردوان سوم، جنگهاى بسيارى با روم درگيرد و سرانجام در زمان نرُن (امپراطور مشهور روم)، سپاهيان روم ناحيه كردستان و ارمنستان را به كلى تحت سلطه خود در آوردند. اين جنگها و ستيزها آن قدر ادامه يافت تا سرانجام با رضايت طرفين، تيرداد به حكومت ارمنستان تعيين شد و اين مصالحه تا سال 63 .م دوام يافت. در سال 100 .م امپراطور روم حكمران ارمنستان را از بين برد و در سال 15 .م حكومت كردستان را از بين برد. در سال 161 .م بلاش سوم اشكانى؛ با لشكرى به ارمنستان تاخت و آنجا را تصرف نمود ولى در نبرد با كاسيوس، سردار رومى شكست خورد و نواحى غربى كردستان مجددا به تصرف روميان در آمد.
دوره ساسانيان
در سال 226م حكومت ساسانيان با تاج گذارى اردشير بابكان آغاز شد. در سال 228م اردشير با امپراتور روم جنگيد و كوردوئن، حران و نصيبين به تصرف ايران در آمد. در زمان شاپور اول نواحى ارمنستان و كردستان دچار طغيان شد كه توسط شاپور سركوب گرديد. ولى دوباره كوردوئن شورش نمود. تا اينكه سپاهيان روم به ايران حمله كردند و حتى پايتخت ايران، تيسفون را محاصره كردند. سپاهيان روم با اكراد جنگيدند. روميان شكست خورده و سردارشان كشته شد. جانشينان سردار رومى با ايران صلح كردند و كردستان دوباره به ايران تعلق گرفت. مدتها بعد ديوكلانوس سرزمينهاى ارمنستان و كردستان را تصرف كرد ولى ايران دوباره آنها را پس گرفت و رومىها در سال 296م در نزديكى حران به سختى شكست خوردند.
در سال 297م دوباره روميان كردستان و ارمنستان را تصرف نمودند و در مناطق تصرف شده يك كشور جديدى به نام ارمنستان تشكيل داده و تيرداد را به حكومت آنجا گماشتند و كردستان هم ضميمه آن كشور شد. بين ايران و روم در زمان ساسانيان تا مدتها جنگ و درگيرى وجود داشت و عده زيادى در اين جنگها كشته شدند. در سال 360م شاپور دوم توانست كردستان را ضميمه خاك ايران نمايد. در زمان شاپور سوم ارمنستان بين ايران و روم تقسيم گرديد. در زمان بهرام چهارم حاكم ارمنستان ايران شورش كرد و سپاهيان ايران را تارومار نمود. در زمان بهرام پنجم (بهرام گور) سرزمين كردستان به ميدان كارزار تبديل شد. ظاهرا بعد از سال 422م كردستان به تصرف سپاه روم در آمده است. در قرن ششم ميلادى، قباد اول ساسانى سپاهى به روم كشيد و كردستان را تصرف نمود. در اين قرن عشاير گوران كرد به رهبرى گوآتانزا حكومتى بزرگ تشكيل دادند كه آذربايجان هم جزو آن بود. در سال 502 م مجددا بين سپاه ايران و روم جنگى در گرفت و كردستان مركزى از طرف ايران تصرف شد. در سال 562م انوشيروان عادل از طريق كردستان به لازيكا لشكر كشيد و همچنين جهت تنبيه طوايف اطراف خزر از كردستان و ارمنستان گذشت.
خسرو پرويز در سال 605م لشكرى از طريق كردستان به كپاد و كيا فرستاد. در اين زمان هرا كيلوس به كردستان و ارمنستان حمله كرد و سپاه ايران را در هم شكست. يك سال بعد از طريق كردستان سپاهيان ايران را قسمت به قسمت در هم شكست و در سال 627م خسرو پرويز را در نزديكىهاى نينوا شكست داد. همچنين در اين سال سرزمين كردستان ويرانىهاى زيادى از روميان به خود ديد و تا 639م در تصرف هراكليوس باقى بود.
دوران اسلامى
تاريخ كُرد از آغاز حمله مسلمين به ايران روشنتر است و كُردان در آغاز در مقابل اعراب دليرانه مقاومت مىكردند. زيرا آنان پيرو زردشت بودند و در كيش خود بسيار متعصب بودند و حتى يزدگرد ساسانى (632ـ652م) هنگاميكه به شهر حلوان فرار كرد، كردان او را يارى كردند و پس از سقوط مداين به سال شانزدهم هجرت، كردان يزدگرد را پناه دادند. پس از فتح تيسفون كردان در زمان خلافت عمرابن الخطاب (13ـ23 ه .ق) به دين اسلام مشرف شدند، اما در حلوان و جلولا مسلمين با مقاومت شديد كردان روبرو گشتند و جنگى خونين روى داد و قعقاع ابن عمر حلوان را تصرف كرد و سقوط حلوان باعث سقوط ساسانيان گرديد.
خليفه دوم چون مقاومت سرسخت كردان را ديد ادامه پيشروى مسلمين را صلاح نديد و فرمان داد كه سپاهيان به طرف شمال روند و پس از فتح تكريت در سال هجدهم هجرى سعد بن ابى وقاص، عياض ابن غانم را به فرماندهى سه لشكر براى فتح جزيره اعزام كرد و عياض در مدت هجده ماه شهر جزيره را فتح كرد و سپس شهرهاى سنجار و اورفه و حران و رها و نصيبين و رقه و ماردين و دياربكر را هم تصرف كرد و گروهى را هم به ملاطيه فرستاد و ساكنان شهرهاى مزبور همگى اسلام آوردند.
در سالهاى 18 و 19 ه .ق لشكريان اسلام به فرماندهى عزرة ابن قيس راهى شهر زور شدند ولى پايدارى و مقاومت كردان مسلمين را به عقب نشينى مجبور كرد و در اهواز هم كردان دليرانه در برابر مسلمانان ايستادگى كردند و خليفه ناچار شد سپاهى بيشتر به فرماندهى عتبة ابن فرقد السلمى روانه شهر زور و صامغان كند و جنگى خونين در گرفت و طرفين تلفات سنگينى دادند و سرانجام شهر زور به تصرف مسلمين در آمد و اما عتبه دستور داد عدهاى از سران كرد را گردن زدند. عتبه بنا به دستور خليفه تمام سرزمينهاى كردنشين را تصرف كرد و دژهاى آنان را فرو ريخت و آنان براى حفظ سرزمين آباء و اجداديشان مردانه مىجنگيدند و در برابر مسلمين مقاومت مىكردند.
در ميان سالهاى بيستم و بيست و دوم هجرى مرزبان آذربايجان مورد حمله حذيقة ابن اليمان و مغيرة ابن شعبه قرار گرفت و جنگى خونين ميان سپاهيان مرزبان و مسلمانان در حوالى اردبيل در گرفت و مرزبان عاقبت مجبور شد ساليانه 800 هزار درهم به مسلمين بپردازد تا از قتل طوايف كرد: ساتروان و بلاسجان و سبان و ويرانى آتشكدههاى شهرهاى كردنشين جلوگيرى كند، اما در هنگام خلافت عثمان بن عفان (33ـ35 ه .ق) مردم آذربايجان بر عليه مسلمين شوريدند و وليدبن عقبه به دستور خليفه عازم آن ديار شد و بر شورشيان غالب آمد و سرانجام با آنان آشتى كرد. در سال 128 ه .ق سليمان خارجى در كردستان بر عليه بنىاميه شوريد و كردان به مروان بن محمد اموى (126ـ132 ه .ق) كه آخرين خليفه بنىاميه بود و مادرش كُرد بود و در كردستان پرورده شده بود كمك زيادى كردند و او با يارى كردان توانست سراسر كردستان را تصرف كند و از طرف پدر، فرمانرواى كردستان شد و بعد از مرگ پدرش هم كردان او را يارى كردند و او توانست دمشق را نيز تصرف كند.
كردستان در دوران عباسيان
در ماجراى دعوت عباسيان و قيام ابومسلم خراسانى، قحطبه ابوالعون همراه با سپاهيانش به شهر زور تاخت و باسردار خليفه مروان جنگيد و در 131 ه .ق آنجا را تصرف نمود. يك سال بعد به حلوان حمله كرد و آنجا را متصرف شد. در دوره خلافت ابوالعباس عبدالله السفاح، ابوجعفر منصور، حاكم كردستان و جزيره و آذربايجان بود. در اين زمان سپاهيان روم به كردستان حمله كردند و ابا سلم عبدالله بن على را در نزديكى نصيبين شكست دادند. در زمان منصور شورشى در حدود كردستان اتفاق افتاد و دامنه آن تا به همدان رسيد. در سال 148 ه .ق، خوارزمى استرخان همراه با عدهاى از تركان به ارمنستان و شمال كردستان حمله كرد و اين نواحى را غارت نمود. المهدى خليفه عباسى براى جلوگيرى از طغيان كردان، فرزندش هارون الرشيد را به حكومت كردستان وآذربايجان و ولايات غربى ايران منصوب كرد. در سال 183 ه .ق اقوام خزر بر كردستان تاختند و جنايات زيادى مرتكب شدند ولى از طرف خليفه به شدت سركوب و پراكنده شدند. در سال 231 ه .ق در نواحى زاگرس و اصفهان قيامى از طرف كردها صورت گرفت از سوى عباسيان سركوب گرديد. كردان، در سال 252، ه .ق همراه منصور خارجى و در سال 262 ه .ق همراه طغيان برده سياه يا اسير زنگى و نيز همراه يعقوب ليث صفار، قيامهاى زيادى نمودند. در سال 281 ه .ق هم اكراد حمدانيان را براى تأسيس حكومت يارى زيادى نمودند.
دوره آل بويه
در زمان معزالدوله، چند بار شهر زور سبب پيدايش حركاتى شد و حتى صاحب سبكتكين در 344 ه .ق با سپاهى بر اين شهر تاخت و آن را محاصره كرد ولى سرانجام براى كمك به ركن الدوله به رى رفت. در زمان معزالدوله، ملوك حمدانى در كردستان مركزى دست به اقداماتى زدند و حاكم حلب سيف الدوله در سال 354 ه .ق بتليس واخلاط را محاصره كرد. در حادثه ابوتغلب (368 ه .ق) عضدالدوله براى تعقيب ابوالوفا سپاهش را به كردستان مركزى فرستاد و شهرهاى آنجا را به تدريج تصرف كرد. در سال 369 ه .ق عضدالدوله سپاهى به سراغ كردان شهر زور فرستاد تا آنها را كه با اعراب بنى شيبان متحد شده بودند، از هم جدا كند. سپاه عضدالدوله سرانجام شهر زور را تصرف كرد و اعراب بنى شيبان را به طرف صحرا راند و ضمن تعقيب آنان، عده زيادى از آنها را به قتل رسانيد.
عضدالدوله در 370 ه .ق سپاهى را به سوى كردان حكارى فرستاد. كردان پس از آن كه در محاصره افتادند، تسليم (ولى بر خلاف قولى كه به آنها داده شده بود) و همه قتل عام شدند. در همين احوال ابوشجاع به حكومت نواحى غرب رسيد و در مدت ده سال كردستان مركزى را به زير نفوذ خود در آورد و بعد هم از طرف خواهر زادهاش ابوعلى پسر مروان ادامه يافت و قدرت زيادى پيدا كرد و حدود يكصد سال دوام پيدا كرد. در سال 380 ه .ق حكومت كردى بنوعنار تشكيل شد كه حدود 80 سال دوام يافت. در سال 397 ه .ق كردان بنديجان دست به شورش زدند. بهاءالدوله سپاهى براى سركوبى آنها فرستاد و جنگ شديدى ميان آنها در گرفت. سپاه بهاءالدوله در هم شكسته شد و غنائم جنگى زيادى به دست كردان افتاد.
دوره سلجوقيان
در زمان سلجوقيان (432ـ522 ه .ق) كردستان صحنه تاخت و تاز اتابكان موصل و اتابكان ديار بكر قرار گرفت و خليفه عباسى از كردان يارى خواست. در اين عصر مصائب زيادى بر طوايف كرد وارد شد. سلجوقيان مناطق كردنشين را از ولايات جبال جدا كردند و آنجا را كردستان خواندند و آنرا رسما در دفاتر ديوانى خود به كار بردند. در سال 463 ه .ق تمام ارمنستان و كردستان به تدريج به تصرف حكومت سلجوقى ايران در آمد و آلب ارسلان، تمام مناطق كردنشين را ضميمه خاك خود كرد. سرزمين كردان به علت قرار گرفتن در مسير جنگ و ستيزهاى ايران و روم، در زمان استيلاى تركهاى سلجوقى و غزنوى خسارتهاى بسيارى را متحمل شد و وجود اختلاف ونفاق بين آنها سبب شد كه نتوانند در مقابل اين موج عظيم حوادث، مقاومت كنند.
در سال 499 ه .ق سياه ملك محمد، پسر ملكشاه به موصل تاخت، حاكم اربيل به همراه حاكم موصل راه را بر او بستند و جنگ سختى بين آنها در گرفت. در حدود سال 504 ه .ق كردان، حكومت فضلويه را در لرستان تشكيل دادند كه از نيمه قرن پنجم تا نيمه قرن نهم هجرى ادامه يافت.
دوره اتابكان
در دوره اتابكان ايران، برخى از اتابكان توانستند در كردستان تشكيل حكومت دهند. در سال 528 ه .ق عمادالدين زنگى شهر تانزا را تصرف كرد و با تيمور طاش، حاكم ماردين برديار بكر تاخت ومدتى آنجا را محاصره نمود و پس از مراجعت از آنجا نيرويى را براى سركوبى طايفه حميديه گسيل داشت و قلاعى نظير عقر و شوش را به تصرف خويش در آورد. عمادالدين همچنين پس ازمدتى قلعه جالاب را تصرف نمود و آن راعماديه ناميد. او در سال 534 ه .ق شهر زور را از امير قپچاق، گرفت و در سال 537 ه .ق نيرويى به حكارى فرستاد و قلعه شابان را متصرفات شد. در زمان حكومت سلطان صلاح الدين، سرزمينهاى مصر، سوريه، الجزيره، كردستان، و ارمنستان همه جزء متصرفات او شد. پس از حكومت زنگيان در جزيره ابن عمر، حكومت كردى عزيزان برقرار گرديد. حكومت عزيزان تا زمان برقرارى حكومت بايندرى، از طرف حكام با يندر ادامه داشت و در اين زمان موقتا از بين رفت، ولى پس از مدتى مجددا در جزيره بر قرار گرديد و پس از تابعيت سرزمين كردستان به حكومت عثمانى، آنان نيز به تابعيت عثمانىها در آمدند. در سال 581 ه .ق زمان خلافت ناصرالدينالله، رابطه كردها و تركها به هم خورد و جنگهاى قومى وسعت زيادى پيدا كرد كه دو سال در سوريه، كردستان و آذربايجان ادامه پيدا كرد. در سال 589 ه .ق پس از در گذشت سلطان صلاح الدين، زنگيان موقعيت خود را در كردستان استحكام بخشيدند. در سال 607 ه .ق عمادالدين زنگى ادعاى مالكيت قلاع عقر و شوشى را كرد و آنها را از برادرش نورالدين گرفت و در 615 ه .ق عماديه را هم بدون جنگ تصرف كرد. حاكم موصل نيرويى براى سركوبى عمادالدين فرستاد كه موفق نشد و عمادالدين قلاع حكارى و كواشى را هم متصرف شد. حاكم موصل مجددا نيرويى را بدانجا فرستاد و قلاع حكارى و زوزان را تصرف نمود و در سال 619 ه .ق شوش و در سال 622 قلعه عماديه را هم به تصرف در آورد. سال 623 ه .ق نيز علاءالدين كيقبادى سلجوقى به تحريك جلال الدين خوارزمشاه بر سرزمين ديار بكر تاخت و ضمن تصرف نواحى مختلف، ضرر و زيان زيادى به آن ناحيه وارد آورد.
دوره خوارزمشاهيان سلطان محمد خوارزمشاه نيرويى به سوى خليفه عباسى ناصرالدينالله فرستاد. اين نيروها در راه خود با كردان درگير شدند. نيروهاى سلطان محمد گرفتار سرما و يخبندان زمستان شدند. كردان حكارى و تركمانان اين ناحيه از فرصت استفاده كرده و بر آنان تاختند و كشتار وسيعى به عمل آوردند و اردوى سلطان محمد را نابود نمودند. پس از سلطان محمد كردستان عرصه تاخت و تاز و حملات جلال الدين خوارزمشاه شد. در زمان جلال الدين، اختلافات بين عماد الدين و نور الدين زنگى، كردستان شمالى را دچار خسارات وگرفتارىهاى زيادى كرد و نتيجه آن گرانى فوقالعاده و از بين رفتن عده زيادى در اثر گرسنگى بود. در اواخر حكومت جلال الدين بلاى مغولها گريبانگير ايران شد و كردستان نيز همچون ديگر مناطق ايران به اين بلاى خانمانسوز گرفتار شد.
دوره مغول
كردستان در حمله مغولها (616 ـ 736 ه .ق) مانند ساير نواحى ايران صدمات فوق العادهاى ديد و در اين دوره طوايف كرد به كوهستان رفتند و در جايگاههاى سخت بسر مىبردند، اما بيشتر ولايات كردستان محفوظ ماند و شهر بهار كه مركز كردستان بود به وسيله ملك ابن تودان فتح شد و هلاكوخان مغول در لشكركشى به بغداد از راه كرمانشاه عبور كرد و بيشتر شهرهاى كردستان را چپاول نمود و اربيل و موصل را هم تصرف كرد و سپس راه شهر زور را پش گرفت و با كردان جنگيد. در سال 657 ه .ق هلاكو از آذربايجان به هكارى رفت و جزيره و ديار بكر و ميافارقين و ماردين را تصرف كرد و گرچه كردان مقاومت از خود نشان مىدادند، اما مغولان سرانجام سرزمينهاى آنان را گرفتند و مردم را كشتند و اموالشان را به غارت بردند. در زمان الجايتوى مغول، مركز كردستان از بهار به سلطان آباد منتقل شد. در اواخر حكومت مغول، دو خاندان سلدوز و جلاير با هم به رقابت برخاستند و در سال 738 ه .ق تمام مناطق مغول بين اين دو خاندان تقسيم گرديد و كردستان ايران و خوزستان در قلمرو سلدوز قرار گرفت.
دوره تيموريان
پس از حمله مصيبت بار مغول به ايران و سرزمينهاى اسلامى، بلاى تيمور لنگ رسيد. تيمور پس از قتل و عام مردم اصفهان و بغداد عازم قفقاز شد. كردستان كه در اين لشكر كشى بر سر راهش قرار گرفته بود مورد تهاجم لشگريان تيمور قرار گرفت تيمور جزيره ابن عمرو دياربكر را تصرف و ويران كرد و وحشتى دوباره در بين مردم كردستان ايجاد كرد و كردان از ترس او به كوهستان پناه بردند. در سال 796 ه .ق اميرتيمور روى به كردستان نهاد، امراى كردستان به اميد نجات سرزمينهاى خود از در اطاعت در آمدند وتيمور از آنجا روانه حلب شد و پسرش جلال الدين ميرانشاه را به حكومت كردستان گماشت. جلال الدين به تبعيت از پدر، بسيارى از كردان را كشت و در حصن كيف و دياربكر و طور عابدين دست به قتل و عام زد، ظلم و ستم جلال الدين مردم را وادار به قيام و مقابله عليه او نمود. با قيام مردم عليه شاهزاده، اميرتيمور روانه كردستان شد. در سال 803 ه .ق تيمور از بغداد عازم آذربايجان بود و در شهر زور كردان سپاهش را مورد هجوم قرار دادند و ضربه سختى به تيمور وارد آوردند.
پس از امير تيمور، فرزندش شاهرخ ميرزا به حكومت رسيد. حكام نواحى مختلف كردستان اطاعت خود را از شاهرخ اعلام كردند و بدين ترتيب سرزمين خود را از آسيب حمله او محفوظ داشتند.
دوره صفويه شاه اسماعيل صفوى در سال 910 ه .ق به كردستان مركزى روى آورد و نزديك بستان، علاءالدوله ذوالقدر را شكست داده دياربكر را تصرف كرد. شاه اسماعيل با كردان رفتار بسيار ظالمانهاى داشت و براى از بين بردن آنها از هيچ فرصتى كوتاهى نمىكرد. شاه اسماعيل سياستش در مورد كردستان اين بود كه حكومتهاى كرد را از بين برده و نفوذ و قدرت قزلباش را در آنجا توسعه دهد. اما در اين هنگام دولت عثمانى با ايجاد نواحى كردنشين و گماردن امراى كرد بر آنها، قوم كرد را از خود راضى مىكرد. اين نوع سياست سرانجام زمينه شكست شاه اسماعيل را در چالدران فراهم نمود.
پس از جنگ چالدران، عصيان و طغيان در كردستان شروع شد. مردم دياربكر، حاكم كردستان را بيرون راندند. در اين هنگام، حاكم حصن كيف و سمرد هم بر عليه شاه اسماعيل قيام كرد، اما از قزلباشان شكست خورد. شاه اسماعيل همچنين قوايى را به ديار بكر گسيل داشت و نيروهاى او دياربكر را محاصره نمودند. مقاومت مردم دياربكر و كمك سلطان سليم (دولت عثمانى) موجب شكسته شدن محاصره دياربكر گرديد. محاصره دياربكر بيش از يك سال ادامه داشت و شيوع بيماريهاى واگيردار بيش از 15 هزار نفر را قربانى نمود. پس از شكسته شدن محاصره دياربكر، قواى شاه اسماعيل به طرف سنجار رفتند و نيروهاى عثمانى سرانجام پس ازمدتها نبرد شهرهاى ارغنى، سنجار، چرميك و بيرجك را تصرف نمودند. مردم اين نواحى اطاعت از عثمانىها را پذيرفتند و قسمتهاى وسيعى از كردستان تحت قلمرو عثمانىها قرار گرفت. در دوره شاه طهماسب صفوى، حاكم كلهر و ذوالفقار خان امير عشاير موصل بر بغداد تاختند و امير بغداد نيز به وسيله ذوالفقار خان كشته شد و بغداد را به تصرف خود در آورده و در اختيار عثمانىها قرار دادند. پس از اين حادثه شاه طهماسب بغداد را محاصره نمود و سرانجام با حيله و نيرنگ امير عشاير و حاكم كلهر را به قتل رساند و بغداد را تصرف كرد. در اين هنگام حاكم بتليس نيز به ايران پناهنده شد. اين اعمال سبب جنگ بين ايران و عثمانى گرديد. شاه اسماعيل منطقه وان را محاصره نمود.
در سال 941 عثمانىها بغداد را تصرف كردند و سپس از طريق كردستان به تبريز وارد شدند. در سال 945 ه .ق شهروان نيز به تصرف نيروهاى عثمانى در آمد. شاه طهماسب مدتها با عثمانىها در نواحى مختلف مىجنگيد. در سال 961 ه .ق شاه طهماسب به كردستان روى آورد واز ارزنجان تا ديار بكر همه جا را غارت نمود. پس از چند ماه حكومت عثمانى اعلام جنگ كرد. شاه طهماسب مجددا به كردستان روى آورد و نواحى وان، بتليس، عادل جواز، ارجيش و موش را غارت و چپاول نمود و عده زيادى را قتل و عام كرد. در زمان حكومت سلطان سليمان، عثمانىها چندين بار به ايران لشكر كشى كردند و در اين حملات كردستان تنها جايى بود كه از دو طرف دچار قتل عام و ويرانگرى شد. در سال 998 ه .ق دولت عثمانى نهاوند را تصرف نمود و در اين سال معاهده صلحى بين ايران و عثمانى امضاء شد كه بر طبق آن نواحى آذربايجان، شيروان گرجستان، لرستان و شهرزور به عثمانىها واگذار شد. پس از 13 سال دوباره بين دو دولت آتش جنگ شعلهور شد. در سال 1012 ه .ق نيروهاى عثمانى به سلماس و تبريز حمله كردند، و در مقابل شاه عباس سپاهى را مأمور تصرف وان كرد و اين سپاه شهر را تصرف و غارت نمود. در سال 1049 ه .ق بين ايران و عثمانى قرار دادى منعقد شد كه طبق آن ايران در پشت خط زاگرس باقى مىماند. حكومت عثمانى در اين دوره به تدريج تمام سرزمينهاى غربى ايران را به تصرف خويش در آورد. بدين ترتيب، اكثر سرزمينهاى كردستان تحت حاكميت عثمانى در آمد. در سال 1066 ه .ق ملك احمد پاشا به حكومت وان گمارده شد. پس از مدتى نيرويى براى سركوبى اميربتليس فرستاد و پس از محاصره و جنگى سخت آن شهر را تصرف و غارت نمود. در سال 1129 ه .ق اكراد ايران ناحيه باجلان را تصرف كردند. در سال 1136 ه .ق دوباره بين ايران و عثمانى جنگ در گرفت. عثمانىها بدون جنگ و خونريزى كرمانشاه را تصرف كردند و على قلى خان حاكم اردلان (سنندج) به سبب دلگيرى از ايران به بغداد رفت و طلب مساعدت كرد. از سوى دولت عثمانى بابان مأمور تصرف اردلان شد. حاكم اردلان از در اطاعت در آمد و بدين ترتيب اردلان نيزبه تصرف عثمانىها درآمد. در سال 1139 ه .ق بين عثمانىها و اشرف افغان درگيرى حاصل آمد كه سپاهيان عثمانى مجبور به عقب نشينى شدند و اشرف تا دروازه كرمانشاه سپاه عثمانى را تعقيب نمود. سال بعد (1140 ه .ق) بين طرفين پيمان صلحى منعقد شد كه به موجب آن همدان، كرمانشاه، اردلان، و لرستان به عثمانيها واگذار شد.
دوره افشاريه
نادر شاه در سال 1143 ه .ق به نيروهاى عثمانى تاخت و آنها را در همدان شكست داد و سپس روانه كرمانشاه شد. مجددا نيروهاى عثمانى كرمانشاه را تصرف كردند و حاكم اردلان متمايل به عثمانىها شد و سپس روانه همدان شدند و در آنجا شكست سختى به نيروهاى ايران وارد آوردند و قرار داد صلحى با ايران منعقد كردند كه به موجب آن تبريز، اردلان، همدان، كرمانشاه، و تمام لرستان به ايران پس داده شد. نادر با اين پيمان مخالف بود. او با سپاهى روانه بغداد شد و تا نزديكىهاى موصل پيش رفت. اما نتوانست آنجا را فتح نمايد. در سال 1165 ه .ق نادر به شهر زور و موصل حمله كرد وعده زيادى را به قتل رساند. سپس به جزيره ابن عمر رفته و آنجا نيز دست به قتل و كشتار زد. نادر در طول اين جنگها ظلم و ستم بسيارى در حق اكراد منطقه روا داشت. از جمله اقدامات او در اين منطقه: خلع حاكم كرد اردلان و انتصاب برادرش به اين سمت بود كه عصيان اكراد اين ناحيه را در پى داشت.
دوره زنديه
پس از قتل نادر، اكراد دست به يك رشته اقداماتى زدند كه در اين بين حكومت زنديه كه از كُردهاى ايران بودند تشكيل گرديد. شايد بتوان گفت اولين بار كردها در اين دوره، حكومت ايران را بدست گرفتند. حكومت زنديه به خاطر پناهندگى كردهاى بابان و حمايت از آنان، بارها با عثمانىها درگير شد. در سال 1191 محمد پاشا بابان با لشكر عثمانى به سر حدات كردستان تجاوز نمود و بانه و مريوان را غارت نمود و در مريوان خسرو خان ثانى اردلان را شكست داد.
دوره قاجاريه
پس از انقراض سلسله زنديه، آقامحمد خان قاجار ظلم و ستم بسيارى در حق كردان روا داشت وعده زيادى از امراى آنها را كشت. حكام قاجار با عثمانىها درگيرىهاى كوتاهى پيدا كردند و تعرضاتى در اين درگيرىها برمناطق كردنشين صورت مىگرفت. در ابتداى حكومت فتحعلى شاه، عشاير كرد شكاك طغيان كردند ولى كارى از پيش نبردند و مغلوب شدند. در سال 1239 ه .ق دولت عثمانى با سپاهيان بغداد درگير شدند. در اين درگيرى كردهاى شهرزور متحمل تلفات سنگينى شدند. در سال 1294 ه .ق بين روسيه عثمانى جنگ در گرفت. عثمانىها عدهاى از كردها را جمع كرده و دو تن از فرزندان امير بدرخان را به فرماندهى آنها انتخاب نمودند اين فرماندهان عدهاى از امراء و بزرگان قوم را به دور خود جمع كردند و در سال 1296 ه .ق مخفيانه به كردستان رفتند و به جزيره ابن عمر يورش بردند و اعلان استقلال نمودند. حكومت عثمانى چندبار نيروهايى براى سركوبى آنان فرستاد. اما موفق نشدند و اين دو فرمانده دايره نفوذ خود را گسترش دادند و عثمان پادشا را به حكومت برگزيدند و به نام وى خطبه خوانده شد. چندين بار سپاه عثمانى به كردستان حمله كرد ولى از نيروهاى امير عثمان پاشا شكست خوردند. سرانجام دولت عثمانى از راه مسالمت آميز وارد شد و وعده بر آوردن خواستههاى مردم كردستان را داد و با اين حيله سرانجام اعتماد دو فرمانده را جلب نمود و هر دو را دستگير نمود و به استانبول فرستاد. مدتى بعد اين دو تن فرار كرده و به طرا بوزان آمدند و با رؤساى كرد تماس گرفتند و نيرويى را براى خود مهيا نمودند. اما حكومت عثمانى از اين اقدام آنها آگاه شد و آنها را محاصره نمود و پس از يك نبرد سخت آنها را دستگير نمود.