پیشینه تاریخی استان آذربایجان شرقی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
وجه تسمیه
در نامگذارى آذربايجان كه بيش از بيست قرن زينت بخش كتابهاى نويسندگان ايران و جهان بوده، نظرهاى مختلفى از افسانه تا حقيقت ابراز شده است.
عدهاى به تبعيت از تورات كه غالب يا بسيارى از استانها و شهرها را منتسب به فرزندان نوح مىداند، آذربايجان را با كم و زياد كردن واسطهها، برگرفته از نام آذربادبن ايران بن اسود بن سام بن نوح عليهالسلام مىدانند.
عدهاى نيز صورت ظاهرى آذر را همان «آتر» ater پهلوى به معناى آتش و پسوند بايگان، را به معنى نگاهدارنده گرفته و مجازا آذربايجان را جايگاه آتش يا آتش خانه معنى كردهاند و دليل آن را وجود آتشكدههاى فراوان در اين ناحيه دانستهاند.
استرابون جغرافى نگار مشهور يونانى مىنويسد:
«چون اسكندر مقدونى بر ايران دست يافت، سردارى به نام آتورپات در آذر بايگان برخاست و نگذاشت آن سرزمين كه به نام ماد كوچك معروف بود به دست يونانيان بيفتد».
از آن پس سرزمين مزبور به نام او، آتورپاتكان خوانده شد. آتورپاتكان از سه كلمه آتور يا آذر، پات و كان مشتق شده است كه معنى آن، سرزمين يا شهر آذر باد مىباشد. دولت ماد كوچك، ساليان متمادى بر قرار بود و بازماندگان آتورپات بر آن سرزمين فرمانروايى مىكردند و به مرور آتورپاتكان تغيير كرد و «آذر پاذكان» شد.
چون در زبان خود مادها، حرف «ذ» پس از الف به «ى» تبديل مىشده، از اين رو اين واژه هم «آذر پايگان» گرديده است و به مرور زمان آذر پايگان به «آذربايجان» تبديل شده است.
نگارشهاى مختلف واژه آذربايجان در منابع قديم و جديد عبارتند از:
1ـ آتور پاتكان، 2ـ آذر پاذكان، 3ـ آذر پايگان، 4ـ آترو پاتِنِه، 5ـ آذُر باذگان، 6ـ آتُر پاتَكان، 7ـ آتُر پايِكان، 8ـ آذر بايگان، 9ـ آدَر بايگانن، 10ـ آذر باياقان، 11ـ آذر باداقان، 12ـ آذر بادَكان، 13ـ آذَر بيجان، 14ـ آذر آبادگان، 15ـ آذر پيكان، 16ـ آدر بايگان، 17ـ آدَر بايجان، 18ـ آدَر بيجان، 19ـ آذر پادگان، 20ـ آذر بادجان، 21ـ آذر بايجان. لازم بذكراست كه آذربايجان از نظر طبيعى، واحد جغرافيايى مشخصى است و از نظر سياسى به دو استان آذربايجانشرقى و آذربايجانغربى تقسيم شده است.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
آذربايجان قبل از اسلام
سرزمين آذربايجان به عنوان يك واحد سياسى ـ جغرافيايى در طى قرنهاى متمادى شكل گرفته و قلمرو آن در طول تاريخ نوساناتى داشته است ولى آنچه مشخص است اين است كه اين سرزمين در دوران هخامنشيان و پيش از آن بخشى از دولت ماد بوده است. مادها قومى آريايى نژاد بودند كه در آغاز سده هشتم پيش از ميلاد به رهبرى «ديوكو» يا «ديوكس»، دولت ماد را تشكيل دادند. مادها در حدود 2000 ق.م به ايران آمدند و چون نتوانستند بر دولت مقتدر آرارات پيروز شوند، سرزمينهايى را اشغال كردند كه امروزه استانهاى آذربايجان شرقى، آذربايجان غربى و كردستان را تشكيل مىدهد. دولت ماد در زمان سلطنت «اووخشتره» به اوج عظمت و قدرت رسيد.
دوره هخامنشيان
كوروش بزرگ در سال 553 ق.م بر آژىدهاگ (آستياگس) جدّ مادرى خود و آخرين پادشاه ماد غلبه كرد و او را در نزديك شهر پاسارگاد شكست داد و متصرفات او را از جمله پارس و آذربايجان را تحت تصرف خود درآورد. كوروش كشور خود را به بيست ساتراپى (استان) تقسيم كرد و براى هر ساتراپ حاكمى گماشت كه آذربايجان جزو ساتراپ دهم يعنى ماد بود.
ساتراپى ماد قسمت وسيعى از ايران مركزى و غربى و شمال غربى را در بر مىگرفت و شامل ماد كوچك و ماد بزرگ مىشد. پس از مرگ كوروش، كمبوجيه پسر ارشد او به سلطنت رسيد. وى در ايران از جمله ايالت ماد (آذربايجان)، نظم را برقرار كرد و سپس به فرماندهى سپاهيان خود به سوى مصر تاخت.
دوره سلوكيان
پس از درگذشت داريوش سوم (330 ق.م) اسكندر مقدونى ممالك تابعه ايران هخامنشى از جمله آذربايجان را به تصرف خود درآورد. چون به رى رسيد «اگزى داتس» را كه به فرمان داريوش سوم زندانى بود، به ساتراپى ماد منصوب كرد، ولى از سال 328 ق.م آتروپات را كه پس از شكست داريوش سوم در جنگ گوگمل به اسكندر پيوسته بود به حكومت ماد كوچك منصوب كرد. پس از مرگ اسكندر در سال 323 ق.م و روى كار آمدن سلوكيان، آذربايجان با قسمتى از نواحى مجاور به صورت ساتراپ نشين مستقل درآمد و به اعتبار نام «آتروپاتن»، فرمانرواى ايرانى اين سرزمين، به نام آتورپاتكان يا آذربايگان ناميده مىشد. حكومت مستقل آتروپاتن نخستين حكومت جديد التأسيس محلى در قلمرو اسكندر و نشانه عكس العمل ايرانيان در برابر يونانيان بود. يونانىها در اين سرزمين نفوذى نداشتند و در واقع ماد آتروپاتن (آذربايجان) پناهگاهى براى آداب و سنن زرتشت در برابر تمدن و فرهنگ يونانى بود.
دوره اشكانيان
در زمان ونن، اردوان نامى كه از طرف مادر با سلسله اشكانيان بستگى داشت، در آذربايجان پادشاهى مىكرد و چون مردم ايران از ونن كه تربيت رومى داشت ناراضى بودند، اردوان را به پادشاهى دعوت كردند. در زمان بلاش سوم اشكانى، ماركوس وروس سردار رومى به ايران حمله كرد و آذربايجان را فتح كرد. از پادشاهان آذربايجان در دوره اشكانيان مىتوان از «آريوبرزن» و پسر او «اَرتْ وَزد» نام برد. اَرت وزد در كنار رود ارس با آنتونيوس سردار روم ملاقات كرد. او بعدها از پادشاه پارت شكست خورد و به «اوگوستوس» امپراتور روم پناه برد.
دوره ساسانيان
اردشير ساسانى در سال 226 .م رسما طى مراسم باشكوهى تاج شاهى بر سر نهاد و فتوحات خويش را دنبال كرد. وى سرزمين ماد و شهر همدان و ناحيه سكستان [سيستان] و خراسان را مطيع ساخت و بر اثر مبارزه مستمر خويش آذربايجان و بخش مهمى از ارمنستان را نيز تسخير نمود. پس از مرگ اردشير در سال 241 .م، پسرش شاپور به سلطنت رسيد. در زمان وى سپاهيان ايران تا انطاكيه، پيش رفتند و آنجا را به تصرف درآوردند. در زمان پادشاهى ساسانى، آذربايگان نيز مانند ديگر مناطق كشور ايران از آبادى و ترقى بهرهمند بود و همواره شهرياران به منظور حرمت نهادن و حفظ آداب و سنن ملى و تاريخى، به ناحيه «شيز» (تخت سليمان)، كه بزرگترين مركز مذهبى آن دوره بود، مىرفتند.
آذربايجان پس از اسلام
وضع نابهنجار اجتماعى و اقتصادى ايران عصر ساسانى و به ويژه چند دهه آخر زندگى آن سلسله و فشار فوق العاده زيادى كه طبقه حاكم بر مردم وارد مىكردند، زمينه را از هر لحاظ براى دين آزادى بخش اسلام فراهم ساخته بود. اين چنين بود كه دولت ساسانى با همه سيطره و جبروتش از هم پاشيد، و اسلام در سرزمين ايران و از جمله آذربايجان مستقر شد و به ويژه در آغاز مورد استقبال طبقات مردم قرار گرفت. فتح آذربايجان به دست اعراب (به تفاوت) در ضمن وقايع سالهاى 18 تا 22 ه .ق (643ـ639 م) صورت گرفت. گفتهاند كه در ايام خلافت عمر، حُذيفة بن يمان به ولايت آذربايجان منصوب شد. وى از نهاوند به سوى آذربايجان رفت و آنجا را تسخير كرد. بعد از تسخير آذربايجان حذيفه با مرزبان آذربايجان معاهدهاى را امضا كرد كه در آن معاهده مرزبان آذربايجان پذيرفت كه 800 هزار درهم بپردازد و در عوض اعراب قول بدهند كه كسى را نكشند و به بردگى نگيرند و همچنين آتشكدهها و مراسم مذهبى مردم آذربايجان را محترم بدارند كه حذيفه با اين پيشنهاد موافقت كرد و صلح صورت گرفت. پس از فتح آذربايجان به دست اعراب، قبايل عرب از بصره، كوفه، شام و يمن براى سكونت بدانجا روى آوردند و زمينهاى وسيعى را خريدند و كشاورزان آنجا را رعيت خود ساختند. امراى عرب براى حفظ زمينهاى خود و احتمالاً براى حفظ رعاياى مسلمان خود از حملات ديگر مردم آذربايجان كه اسلام نياورده بودند، باروهايى بر اطراف املاك وسيع خود كشيدند كه داخل اين باروها به تدريج به صورت شهرهاى نسبتا مهم درآمد. تصرف املاك آذربايجان از طرف امراى خود مختار عرب احتمالاً به توسعه شهرنشينى در آذربايجان كمك كرده است. به طور نمونه تبريز شهركى كوچك بوده كه «رَوّاد اَزدى» و فرزندان او آنجا را به صورت شهر بزرگى درآوردند. در سال 198 ه .ق كه مأمون هنوز در خراسان بود و حسن بن سهل را به عراق فرستاده بود، عدهاى از امراى عرب در آذربايجان، دعوى استقلال كردند.
خرم دينان
ظلم و ستم عمال دست نشانده خلفاى بغداد در ولايتهاى مختلف ايران، به قيامهايى بر ضد تازيان منجر گرديد كه يكى از آنها، قيام «بابك خرم دين» فرزند دلير آذربايجان مىباشد. بابك در اولين مرحله قيام خود، شهر «بذ» را تصرف كرد. در سال 204 ه .ق مأمون سپاهى به فرماندهى يحيى بن معاذ به جنگ بابك فرستاد، ولى سپاه مأمون شكست خورد و عقب نشينى كرد. در سالهاى بعد نيز چندين بار به منظور سركوب بابك، سپاه به آذربايجان فرستاد، ولى قواى خليفه از بابك و يارانش شكست خوردند. بابك نزديك 20 سال در مقابل خلفا مقاومت كرد و هراس شديدى بر دلهاى آنها انداخت، تا اينكه سرانجام سردار ايرانى موسوم به «افشين» مأمور جنگ با او شد. افشين با تدبيرهاى مختلف بر بابك چيره شد و در سال 222 ه .ق شهر «بَذ» را تسخير و تخريب كرد و بابك نيز متوارى گرديد و در ارمنستان به دست حكمران آنجا گرفتار و تسليم خليفه گرديد و در سال 233 ه .ق به دستور خليفه او را به وضع فجيعى به قتل رساندند. پس از كشته شدن بابك، حكام عرب در آذربايجان قدرت زيادى به دست آوردند و گرچه اينان به ظاهر خطبه به نام خليفه بغداد مىخواندند، ولى گهگاه حكومت مستقلى داشتند و برخى نيز به فكر استقلال و قدرت مىافتادند. از جمله آنها «على بن مر» مىباشد كه حكومتش زودگذر بود و بيش از 5 سال دوام نياورد.
ساجيان
در سال 272 ه .ق «محمد بن ابى الساج» حكومتى در آذربايجان به وجود آورد كه در تاريخ به نام «الساجيه» يا «ساجيان» معروف مىباشد. محمد با توجه به آشفتگى اوضاع بغداد در صدد كسب استقلال برآمد و به ايجاد سپاه مستقل دست زد و از ارسال خراجى كه ساليانه براى خليفه مىفرستاد خوددارى ورزيد و در سكهاى كه در «بردعه» ضرب نمود، خود را افشين خواند، كه به عنوان حكومت مستقل «اشروسنه» اشاره داشت و بدين ترتيب داعيه استقلال خود را اعلام نمود. اما معتضد خليفه عباسى با تدابير مختلف او را مطيع خود گردانيد و محمد نيز پسر خود «ابوالمسافر فتح بن محمد» را با هداياى با ارزشى به عنوان گروگان و به نشانه اظهار اطاعت به درگاه خليفه گسيل داشت. با تمام اين احوال فكر استقلال جويى او را آسوده نگذاشت و شايد ملاحظه اعتلاى طاهريان و سامانيان هم محرك او در اين امر بود. لذا با غلام خود «وصيف» مشغول طرح توطئهاى بودند كه با دستگيرى وصيف توطئه آنها فاش شد. چندى بعد (288 ه .ق) وباى سختى در آذربايجان شيوع يافت كه محمد بن ابى الساج نيز در اين واقعه به هلاكت رسيد. بعد از وفات محمد، ياران و غلامان وى پسرش «ديو داد» را به امارت برگزيدند، اما برادرش (يوسف بن ابى الساج) به اين انتخاب راضى نشد و با سپاه اندكى كه گردآورده بود بر «ديو داد» تاخت و او را از فرمانروايى خلع كرد و خود به جاى برادرزادهاش به امارت نشست. خليفه نيز مدتى از تأييد حكومت وى خوددارى نمود ولى در سال 291 ه .ق وى را به عنوان حاكم آذربايجان انتخاب نمود. مقر حكومت يوسف در مراغه بود و در سال 296 ه .ق در اين شهر به نام خود سكه زد. در همين سالها فتنه قرمطيان بالا گرفت و خليفه يوسف را از آذربايجان به جنگ قرمطيان گسيل داشت. يوسف در نزديكىهاى كوفه با لشكر ابوطاهر قرمطى روبهرو گرديد كه در اين جنگ سپاه يوسف شكست خورد و خود او با عده زيادى از يارانش به دست قرمطيان اسير گشت و بعد از چندى كشته شد. بعد از يوسف برادرزادهاش ابوالمسافر فتح بن محمد، امارت آذربايجان را در دست گرفت كه نتوانست جاى يوسف را بگيرد، در نتيجه قدرت ساجيان آذربايجان به سرعت رو به زوال نهاد و ابوالمسافر به دست يكى از غلامان خود كشته شد و با مرگ او (317 ه .ق)، حكومت ساجيان منقرض شد.
رُوّاديان
پس از سقوط ساجيان، سلسلههاى محلى در آذربايجان برخاستند. پس از دَيسَم خارجى، رزبان بن محمد ديلمى، كه مذهب باطنى داشت، آذربايجان را تصرف كرد، سپس روّاديان كُرد، انشين ديلميان شدند. رُوّاديان عشاير كردى بودند كه پيرامون درياچه اروميه ساكن بودند و در جاوزها و حملههاى دشمنان به ايران دوش به دوش ديگر برادران ايرانى خود از خاك وطن ويش دفاع نمودهاند. سردار معروف جنگهاى صليبى «صلاح الدين ايوبى» نيز از اين ايل بوده ست. بزرگترين پادشاه روّاديان ابو منصور وهسودان بود كه مقر حكومت او شهر تبريز بوده است. قارن اوايل حكومت وهسودان بن مملان، بعضى از طوايف غُزّ به علت ناخرسندى از سلطان حمود غزنوى سر به طغيان برداشته و از راه كرمان رهسپار اصفهان شدند و از آنجا نيز غارت كنان ود را به آذربايجان رساندند و امير وهسودان كه غالبا با روميان، ارمنيان، گرجيان و حكام اطراف در جنگ بود، آمدن اين گروه دلير و تازه نفس را مغتنم شمرده، ايشان را در همان اوايل سلطنت ويش در سپاه خود پذيرفت. اين چادرنشينان ترك، در شجاعت و تيراندازى در آن روزگار شهره فاق بودند، اما سركشىها و بىانضباطىهاى چاره ناپذير آنها، مردم تمام ولايات را دچار ترس و حشت ساخت. چون كار بيدادگرى تركان در آذربايجان بالا گرفت امير وهسودان در سال 430 ه .ق به يارى واهر زاده خود ابوالهيجا بن ربيب الدوله كه رئيس كردان هذيانى بود با گروهى از تركان نگيدند و آنان را از آن سرزمين بيرون راندند. دستهاى ديگر كه در آذربايجان مانده بودند باز ركشى و بيدادگرى آغاز كردند كه امير وهسودان گروهى از بزرگان آنان را كشت و بقيه را بيرون رد و گروهى از آنان به ناچار از راه ارمنستان به شمال عراق و ديار بكر رفتند. تركان در ديار بكر نيز رام ننشستند و به يغماگرى و كشتار مردم پرداختند، سپس موصل را به دست آورده، كشتار راوانى نمودند. ولى امير موصل كه از آن شهر گريخته بود، سپاهى گرد آورد و در سال 435 ه .ق ركان را شكست سختى داد و بسيارى از آنان را كشت. غُزّانى كه از اين مهلكه جان به در بردند به ذربايجان برگشتند و در كنار ساير همنژادان خود در آذربايجان ماندند و به تدريج زبان خود را در ين سرزمين رواج دادند.
دوره سلجوقيان
سلجوقيان پس از فتح رى، اصفهان و همدان به طرف آذربايجان حركت كردند. بنا به گفته ابن ثير، طغرل بيك در سال 446 ه .ق بدون جنگ، آذربايجان را تسخير نمود و به تبريز وارد شد. مير منصور وهسودان بن محمد بن روّادى نيز به اطاعت وى درآمد و خطبه به نام او خواند. غرل از تبريز به شهر نخجوان رفت و فرمانرواى نخجوان را مطيع خود ساخت و پس از گرفتن نايم بسيار به آذربايجان بازگشت. طغرل پس از مرگ برادرش چغرى بيك، حكومت نواحى شرقى را به آلب ارسلان فرزند وى سپرد و بدين ترتيب بعد از مرگ طغرل، آلب ارسلان به جاى عمويش زمام امور را در دست گرفت در سال 463 ه .ق به قصد جنگ با «رومانوس» وارد آذربايجان شد و در جنگ بزرگى در محل ملازگرد» (شرق آناتولى) سپاه عظيم روم را شكست داد و با اين پيروزى دروازههاى روم به روى ايران گشوده شد. سرانجام آلب ارسلان در طى جنگى كه در ماوراء النهر با ياغيان درگير بود كشته شد. پس از مرگ آلب ارسلان، ملكشاه كه بيش از 17 يا 18 سال نداشت تحت حمايت نظام الملك زمام امور را در دست گرفت. دوران حكومت ملكشاه اوج قدرت آل سلجوق بوده است چون حدود و مرزهاى سلجوقيان بسيار گسترش يافته بود. پس از مرگ ملكشاه، پسر ارشد او «بركيارُق» در سال 485 ه .ق به جاى پدر حكومت سلجوقى را به دست گرفت. در سال 496 ه .ق بين سلطان بركيارق و برادرش محمد كه بر گنجه و ارّان حكومت مىكرد، جنگ سختى درگرفت. بركيارُق كه جنگ را باخته بود، به كوهى بين مراغه و تبريز پناه برد و بعد از چند روز به زنجان رفت. اما سلطان محمد با سپاه خود به سوى تبريز آمد. در حالى كه هر دو برادر خود را براى نبرد نهايى آماده مىكردند، در سال 497 ه .ق بين آن دو صلح برقرار شد.
ملكشاه سلجوقى در دوران حيات خود يكى از غلامانش را كه «انوشتكين» نام داشت به شحنگى خوارزم برگماشت كه بعدها يكى از نوادگان اين غلام سلسله خوارزمشاهيان ايران را تشكيل داد. غياث الدين ابوالفتح مسعود سلطان سلجوقى غلام خود «ايلديگز» را كه لقب شمس الدين داشت به حكومت آذربايجان و ارّان منصوب كرد و پس از مرگ برادرش طغرل ثانى، زوجه او را هم به عقد اتابك شمس الدين ايلدگز درآورد و اين عمل او باعث به وجود آمدن حكومت اتابكان آذربايجان گرديد. اتابكان آذربايجان از سال 541 تا 627 ه .ق بر آن ايالت حكومت كردند و مقرّ حكومتشان تبريز، اهر و اردبيل بود. پس از مرگ شمس الدين ايلدگز در سال 568 ه .ق كه مدتى قريب به 30 سال اتابكى امارت آذربايجان و ارّان را داشت، اختيار حكومت به پسر بزرگترش نصرت الدين محمد جهان پهلوان رسيد. جهان پهلوان دو پسر داشت به نامهاى اتابك ابوبكر و اتابك اُزبك كه بعد از مرگ پدر به ترتيب بر مسند خلافت تكيه زدند. اتابك ازبك پسرى كر و لال داشت به نام قزل ارسلان كه به همين جهت به او «اتابك خاموش» مىگفتند. او پس از پدر در قسمتى از آذربايجان از جمله مراغه حكومت كرد و در سال 626 ه .ق موقعى كه سلطان جلال الدين خوارزمشاه در گنجه بود، اتابك خاموش پيش او رفت و زمين خدمت بوسيد و از آنجا به الموت سفر كرد و پس از يك ماه در همانجا مرد و زوجه او را هم جلال الدين به زنى گرفت، و سلسله اتابكان آذربايجان پس از قريب 85 سال، منقرض گرديد.
دوره ايلخانان
مغولان بعد از ويران كردن شهرهاى ماوراء النهر و خراسان در تعقيب سلطان محمد خوارزمشاه رهسپار آذربايجان شدند و بعضى از شهرهاى اين منطقه از جمله اردبيل و سراب را قتل و غارت كردند. در اين زمان اتابك ازبك با حسن تدبير و دادن هداياى فراوان، توانست تبريز را از خرابى سپاهيان مغول نجات دهد. در سال 651 ه .ق هنگامى كه هولاكوخان مأمور سركوبى اسماعيليان و فتح بغداد شده بود، مراغه را پايتخت خود قرار داد. بعد از مرگ وى پسرش اباقا خان (663ـ680 ه .ق) پايتخت را به تبريز منتقل كرد و تا سلطنت سلطان محمد اولجايتو (703ـ716 ه .ق)، تبريز مركز حكومت و مقر ايلخان بود. سلطان محمد در سال 704 ه .ق سلطانيه را در نزديكى زنجان بنا كرد و آنجا را مقر حكومت خويش ساخت. بعد از درگذشت ابوسعيد بهادرخان (716ـ726 ه .ق) سلسله ايلخانان به سرعت رو به انقراض نهاد و مقام ايلخانى در ميان يك عده شاهزادگان بىلياقت خاندان چنگيزى و امراى متخاصم مورد نزاع و كشمكش قرار گرفت. در نتيجه قلمرو ايلخانى به قسمتهايى چند تقسيم شد. در مدت بيست سالى كه بين مرگ ابوسعيد و از بين رفتن آخرين نامزدهاى ايلخانى فاصله ايجاد شد، در نقاط مختلف ايران چند سلسله كوچك روى كار آمدند، از جمله شيخ حسن كوچك سلسله چوپانى را در آذربايجان تأسيس كرد (738ـ759 ه .ق) كه اين سلسله در سال 759 ه .ق توسط جانى بيك پادشاه دشت قيچاق منقرض شد. در همين سال سلطان اويس ايلكانى (757ـ776 ه .ق) تبريز را تصرف كرد.
دوره تيموريان
چند ماه پس از تسخير تبريز به دست عادل آقا، تيمور لنگ به آذربايجان رسيدو تمام اين منطقه را به سال 788 ه .ق فتح كرد. در اين هنگام چون عادل آقا خيال استقلال داشت، تيمور دستور داد او را دستگير كرده به تبريز آوردند و او را زنده از ديوار بلندى فرو افكندند و كليه اموال او را غارت كردند. پس از برقرارى امنيت در آذربايجان، به دستور تيمور عده زيادى از هنرمندان و صنعت گران نامى آذربايجان را به نواحى سمرقند كوچ داده و از حضور آنان در آن شهر براى آبادانى و پيشرفت امور صنعتى استفاده كردند.
تيمور تابستان آن سال را در تبريز ماند و در اوايل پاييز، امير محمد سلطان شاه را بر آن شهر گمارد و خود راهى نخجوان گرديد. تيمور به سال 807 ه .ق درگذشت و پس از وى پسرش شاهرخ به جاى او نشست. شاهرخ در سال 823 ه .ق عازم آذربايجان شد. قرايوسف براى مقابله به سوى او شتافت، ليكن قبل از شروع جنگ درگذشت. پسران وى يعنى اسكندر و جهانشاه چندين بار با شاهرخ جنگيدند و در هر بار شكست خوردند، سرانجام جهانشاه اطاعت شاهرخ را پذيرفت و از طرف او به حكومت آذربايجان منصوب شد. در سال 872 ه .ق جهانشاه مغلوب سپاهيان اوزون حسن رئيس قبيله تركمانان آققويونلو گرديد و در نتيجه آذربايجان به تصرف اوزون حسن درآمد و از همين تاريخ تا سال 907 ه .ق جانشينان وى آذربايجان را در تصرف داشتند.
دوره قراقويونلوها (بارانيان)
امراى قراقويونلو يا بارانيان از تركمانان ايران بودند كه پس از تيمور گوركان در آذربايجان و غرب ايران صاحب قدرت شدند. قرا محمد نخستين رهبر قراقويونلوها در سال 792 ه .ق درگذشت و زمام امور قبيله به دست پسرش «قرايوسف» افتاد. قرايوسف ابتدا تبريز را از دست حاكم تيمورى آنجا خارج ساخت و در سال 810 در آذربايجان به حكومت پرداخت. پس از قرا يوسف پسرش اسكندر به امارت رسيد و او به قصد جنگ با دايى خود شاهرخ شاه، سپاهى فراهم آورد، ولى از وى شكست خورد و متوارى گرديد. وى پس از بازگشت شاهرخ به خراسان، به آذربايجان آمد و بار ديگر به حكومت پرداخت. سرانجام در سال 839 ه .ق از برادرش جهان شاه كه به فرمان شاهرخ تيمورى به حكومت آذربايجان منصوب شده بود، شكست خورد و به نخجوان گريخت.
سلطان جهان شاه در سال 872 ه .ق با امير حسن آق قويونلو، جنگ كرد و سرانجام پس از مدتى كشمكش، به دست سپاه دشمن افتاد و كشته شد. پس از كشته شدن جهان شاه، پسرش حسنعلى ميرزا مدت كوتاهى به حكومت پرداخت تا اين كه در سال 873 ه .ق به دست سپاهيان آق قويونلو اسير شد و دوران فرمانروايى امراى قراقويونلو پايان يافت.
دوره آق قويونلو (بايندريان)
امير حسن فرزند على موسس سلسله آق قويونلو بود. وى در سال 872 ه .ق سلطان جهان شاه قراقويونلو را در جنگى از ميان برداشت و بر آذربايجان استيلا يافت. او در سال 882 ه .ق درگذشت و پسرش سلطان خليل كه در فارس حكومت مىكرد، به جاى وى نشست. ولى پس از 6 ماه، برادرش يعقوب بر وى غلبه كرد و حكومت را از دست او گرفت. سلطان يعقوب آذربايجان، عراق، اصفهان، فارس و رى را تا حدود خراسان به تصرف درآورد. يعقوب به سال 896 ه .ق درگذشت و پسر 10 سالهاش بايسنقر به حكومت رسيد. پس از بايسنقر، سلطان رستم به حكومت رسيد. در سال 902 ه .ق سلطان احمد پسر عم رستم، بر وى غلبه كرد و حكومت را به دست گرفت ولى پس از 6 ماه كشته شد و امراى دولت در سال 903 ه .ق سلطان مراد پسر سلطان يعقوب را به سلطنت برگزيدند. در اين احوال عدهاى از بزرگان دولت، بر ضد حاكم وقت قيام كردند و اسماعيل (پسر شيخ حيدر صفوى كه در زمان سلطان يعقوب به دست امير شروان كشته شده بود)، نيز با استفاده از اين موقعيت، در سال 905 ه .ق به خونخواهى پدر و برادرانش قيام كرد و به سوى تبريز حركت كرد و پس از غلبه بر الوند بيگ و سلطان مراد، بر تبريز مسلط شد و دوران حكومت آق قويونلو پايان يافت.
دوره صفويه
آذربايجان در دوره صفويه از اهميت و اعتبار زيادى برخوردار شد، شاه اسماعيل اول مؤسس سلسله صفويه (907ـ930 ه .ق) بعد از فتح باد كوبه رهسپار آذربايجان شد و در سال 907 ه .ق در تبريز تاجگذارى كرد. اولين برخورد عثمانىها با ايرانىها در سال 920 ه .ق در دشت چالدران روى داد كه به شكست شاه اسماعيل اول منجر شد و سلطان سليم عثمانى با قهر و غلبه وارد تبريز شد اما مدت توقف وى در تبريز بيش از يك هفته طول نكشيد. به علت اينكه تبريز در معرض خطر تهاجم تركان عثمانى بود شاه طهماسب اول (930ـ984 ه .ق) پايتخت خود را از تبريز به قزوين منتقل كرد. از سال 926 ه .ق سپاهيان عثمانى چهار نوبت آذربايجان را در معرض تاخت و تاز خود قرار دادند و در بعضى از دفعات از شدت سرما و وفور برف و باران عقب نشستند. به طور كلى استيلاى تركان عثمانى بر آذربايجان موقتى بود و نتوانستند به طور هميشگى تبريز مركز آن را به تصرف خود درآورند. هر چند به كرّات آذربايجان مورد تهاجم سپاهيان عثمانىها قرار گرفت ليكن سرانجام شاه عباس اول (996ـ1038 ه .ق) توانست حاكميت ايران را بر آن منطقه تثبيت نمايد. بعد از درگذشت شاه عباس اول، سلطان مراد چهارم كه يكى از آخرين سلاطين قدرتمند عثمانى بود، مصمّم شد تا شكستهاى دوره شاه عباس را جبران نمايد. وى با همين نيت در زمان سلطنت شاه صفى (1038ـ1052 ه .ق) در سال 1045 ه .ق تبريز را به تصرف خود درآورد و آنجا را به آتش كشيد.
سرانجام در سال 1049 ه .ق پيمانى به نام عهدنامه «زهاب» بين ايران و عثمانى منعقد گرديد كه به موجب آن خط مرزى بين دولتين مشخص شد و به دوران جنگهاى طولانى بين آن دو خاتمه داد.
دوره افشاريه
در سال 1143 ه .ق نادر شاه افشار به آذربايجان حمله برد و آنجا را تصرف كرد و مصمم بود كه به نخجوان و ايروان لشكر بكشد، اما قبل از انجام اين تصميم، ابداليها بار ديگر سر به شورش برداشتند. نادر به ناچار با عجله از آذربايجان روى به خراسان نهاد. در همين زمان، شاه طهماسب از اصفهان به تبريز آمد و از آنجا به ايروان تاخت وليكن كارى از پيش نبرد، و چون آذوقه سپاه او نيز تمام شده بود به سلطانيه برگشت و در حوالى همدان از سپاه عثمانى به سختى شكست خورده، به اصفهان گريخت و در نتيجه آذربايجان به تصرف سپاهيان عثمانى درآمد. شاه طهماسب در سال 1144 ه .ق عهدنامه صلحى با دولت عثمانى منعقد كرد كه به موجب آن حاضر شد كه با حفظ تبريز، اردلان، لرستان و كرمانشاه، ولايات آن سوى رودخانه ارس يعنى گنجه، تفليس، ايروان، نخجوان و داغستان را به دولت عثمانى واگذار كند. نادر همين كه از اين حادثه آگاه شد نهايت تنفر و انزجار خود را نسبت به مفاد اين قرارداد اظهار كرد و بى اساس بودن اين عهدنامه را به اطلاع تمام ولايات ايران ابلاغ كرد و پس از عزل شاه طهماسب از مقام سلطنت، در سال 1145 ه .ق به كرمانشاه آمد و از آنجا عازم كركوك شد و بغداد را محاصره كرد. ليكن به سبب گرماى تابستان و بىآبى قادر به ادامه نبرد نشد و شكست خورده به كرمانشاه عقب نشست.
نادر در همدان بار ديگر خود را براى حمله به عثمانىها آماده ساخت و به اين منظور در سال 1146 ه .ق از همدان عازم بين النهرين شد و در كنار رودخانه دياله، سپاهيان عثمانى را شكست داد. در نتيجه عثمانىها تبريز را تخليه كردند. پس از نادر شاه در سال 1161 ه .ق شاهرخ به سلطنت رسيد. در اين زمان ابراهيم خان نيز در تبريز تاجگذارى كرد. پس از مدتى ابراهيم شاه توسط شاهرخ به قتل رسيد. شاهرخ ميرزا، محمد شفيع تبريزى را كه از زمان نادر وزارت آذربايجان را به عهده داشت، در سمت خود ابقاء نمود.
در زمان شاهرخ در سراسر ايران، اميران و متنفذان پرچم استقلال برافراشتند و در نقاط مختلف ادعاى پادشاهى نمودند. در آذربايجان آزاد خان افغان و در ملاير كريم خان زند و در مازندران محمد حسن خان قاجار مدعى تاج و تخت بودند. آزاد خان افغان توانست در آذربايجان حكومتى مستقل را تشكيل دهد و قلمرو خود را تا رود ارس افزايش دهد. در اين زمان على مردان خان عليه كريم خان قيام كرد و در كرمانشاه اردو زد و از آزاد خان افغان كمك خواست. اين اقدام على مردان خان سبب شد كه زمينه حضور كريم خان در منطقه آذربايجان فراهم گردد و براى سركوبى آزاد خان روانه آذربايجان شود.
دوره زنديه
با قيام على مردان خان عليه كريم خان و كمك خواستن او از آزاد خان افغان، كريم خان زند پس از فتح كرمانشاه و شكست على مردان خان، عازم آذربايجان شد. در بين راه، بين سپاه زنديه و سپاه آزاد خان درگيرى رخ داد و نيروهاى زنديه شكست خوردند و عدهاى از آنها اسير شدند. در اين درگيرى مادر كريم خان زند نيز اسير شد. به دنبال آن آزاد خان افغان اصفهان را نيز تصرف نمود. پس از آن در قمشه (شهرضا) بين دو سپاه زند و افغان درگيرى رخ داد و مجددا سپاه زند مغلوبه ميدان گرديد. در سال 1168 ه .ق كريم خان به گيلان كه جزء متصرفات آزاد خان بود حمله نمود و سپاه آزاد خان را شكست داد. آزاد خان نيز به قزوين فرار كرد. همزمان با اين اقدام كريم خان، آقا محمد حسن خان قاجار به اروميه حمله نمود. آزاد خان فورا خود را به آن شهر رساند و ضمن شكست خوردن از خان قاجار، به بغداد فرار كرد.
پس از مدتى آزاد خان دوباره خواست كه به آذربايجان برگردد، اما فتحعلى خان افشار با او به نبرد پرداخت و او را شكست داد. پس از آن فتحعلى خان افشار در آذربايجان بناى سركشى را گذاشت. در سال 1172 ه .ق محمد حسن خان قاجار نيز كشته شد و بنابراين فتحعلى خان افشار تنها رقيب كريم خان زند شد. كريم خان در سال 1174 ه .ق براى سركوبى او و تصرف آذربايجان روانه آن منطقه گرديد. او ابتدا مراغه را تصرف كرد و تبريز را محاصره نمود ولى سرماى زمستان سبب عقب نشينى او شد. در سال بعد (1175 ه .ق) دوباره عازم تسخير آذربايجان شد و پس از شكست فتح على خان افشار، آنجا را تصرف نمود و از آنجا در تعقيب فتح على خان عازم اروميه گرديد.
در سال 1176 ه .ق اروميه را نيز فتح كرد. كريم خان به خاطر احترامى كه براى نادر شاه افشار قائل بود، آذربايجان را در دست نوادگان او باقى گذاشت و خود روانه شيراز شد و تا آخر عمر از شيراز بيرون نيامد. در دوره كريم خان، هراكيلوس امير گرجستان خود را از قيد اطاعت از ايران خارج ساخت و قسمتى از خاك ايران را تا حدود ارس ضميمه قلمرو خود نمود و در سال 1179 ه .ق طبق معاهدهاى خود را تحت حمايت دولت روسيه قرار داد. پس از مرگ كريم خان آذربايجان به دست خاندان دنبلى افتاد.
دوره قاجاريه
پس از مرگ كريم خان در سال 1193 ه .ق، شيرازه مملكت از هم گسيخت و بسيارى از امراى زند مدعى سلطنت شدند. آغا محمد خان قاجار نيز خود را از شيراز به استرآباد رساند و يكى از مدعيان حكومت گرديد. آغا محمد خان در سال 1205 به آذربايجان لشكر كشيد و آنجا را تصرف كرد. تا اين زمان خاندان دنبلى در آذربايجان حكومت مستقلى داشتند. پس از فتح آذربايجان بوسيله آغا محمد خان، اين منطقه تحت سلطه دولت مركزى درآمد. آغاز محمد خان پس از فتح آذربايجان، حكومت تبريز، سراب و خوى را به حسين قلى خان دنبلى واگذار نمود. اما او بعدها از حكومت بركنار شد و در تهران زندانى گرديد. آغا محمد خان پس از فتح اين منطقه به ايروان حمله نمود و از پادشاه گرجستان، هراكيلوس نيز خواست كه تبعيت ايران را بپذيرد. اما هراكيلوس مخالفت كرد. سپاه قاجار پس از تصرف ايروان به تفليس رفتند و هراكيلوس از آنجا فرار كرد و تفليس بدست آغا محمد خان فتح شد و در آنجا حكم به قتل و عام مردم تفليس داد (1210 ه .ق). سپس آغا محمد خان با حكام شيروان و ايروان و دربند پيمان دوستى بست و به تهران بازگشت و در كاخ گلستان تاج گذارى نمود.
در سال 1210 كه آغا محمد خان سرگرم سر و سامان دادن به اغتشاشات خراسان بود، روسها از مرز گذشتند و دربند و باكو را تصرف نمودند و پيوسته آذربايجان و سواحل گيلان را در معرض تهديد قرار مىدادند. در سال 1211 ه .ق كه كاترين دوم وفات يافت و نيروهاى روس به كشورشان بازگشتند، آغا محمد خان از فرصت استفاده كرد و پس از عبور از آذربايجان، عازم فتح قلعه شوشى شد و پس از فتح آن، شهرهاى گرجستان نيز تحت فرمان خان قاجار درآمدند. آغا محمد خان در گرجستان فرمان قتل و عام مردم را صادر كرد و عده زيادى از مردم را كشتند و پانزده هزار زن و دختر و مرد را اسير نمودند و هر چه در شهر بود غارت كردند. سرانجام آغا محمد خان در همين لشكر كشى، در قلعه شوشى به قتل رسيد.
پس از آغا محمد خان، فتح على شاه به حكومت رسيد. در آغاز حكومت او صادق خان شقاقى سر به طغيان برداشت. بين او و سليمان خان قاجار در نزديكىهاى قزوين جنگى درگرفت و نيروهاى صادق خان شكست خوردند. در اين زمان مردم تبريز و فراجه داغ بر عليه صادق خان قيام كردند و مهمات آنها را به تاراج بردند. صادق خان كه خبر حركت فتح على شاه را به سوى قزوين شنيد، به آذربايجان فرار كرد. در آنجا نيز مردم عليه برادرانش قيام كرده بودند و برادرانش نيز در آنجا مخفى شده بودند، او به ناچار تسليم شد و از سوى شاه قاجار بخشيده شد و حكومت سراب به او واگذار گرديد. صادق خان بار ديگر در سراب سركشى نمود و دوباره شكست خورد و بعدا زنده به گور شد.
در دوره حكومت سليمان خان قاجار بر آذربايجان، جعفر قلى خان دنبلى، در خوى طغيان نمود و عدهاى از خانهاى آذربايجان به او پيوستند. فتح على شاه، عباس ميرزا، وليعهد خود را به اتابكى سليمان خان به آذربايجان فرستاد. نيروهاى قاجار سلماس را فتح نموده و در سال 1214 در 4 كيلومترى سلماس با نيروهاى جعفر قلى خان درگير شدند. در اين درگيرى جعفر قلى خان شكست خورد و به ماكو رفت و بعدا به روسها پيوست. در دوره فتح على شاه قاجار بزرگترين فاجعه تاريخ عصر قاجار رقم خورد. در اين دوره آذربايجان در اثر توطئه پنهانى روس و انگليس تجزيه شد.
در سال 1217 ه .ق روسيه در صدد توسعه سرحدات خود در جنوب افتاد، بنابراين نيروهايش را روانه قفقاز نمود و گرجستان، گنجه، شوش و قراباغ را تصرف كرد. خبر سقوط گنجه و قتل عام مسلمانان در دربار فتح على شاه غوغايى برپا كرد و علماى تهران فتواى به جهاد عليه روسيه را بيان داشتند، لذا حكم تجهيز سپاه صادر شد. سپاه ايران در سال 1219 ه .ق از تبريز به سوى ايروان حركت كرد و در نزديكى آن شهر اردو زدند.
در محل شوره گل بين طرفين نبرد آغاز شد و در اين نبرد هر يك از طرفين عده زيادى كشته دادند و نتيجهاى از آن حاصل نشد. در سال 1220 دولت قاجار تصميم به فتح گنجه گرفت. در عسكران نزديك شوشى جنگ بين طرفين آغاز شد و قلعه شوشى به تصرف ايرانيان درآمد و سپاه ايران سپس روانه گنجه شد و نيروهاى روسى از گنجه عقب نشينى نمودند. در اين هنگام گروهى از نيروهاى روسى به گيلان حمله بردند و عباس ميرزا ناچار به ايروان بازگشت. روسها مجددا شوشى را تصرف كردند.
روسها در حمله به گيلان نيز شكست خورده و به باكو عقب نشينى نمودند و در آنجا نيز نيروهاى عباس ميرزا آنها را شكست دادند و روسها به لنكران گريختند. هر چند كه نيروهاى روس در ابتداى همان سال چندين كيلومتر به طرف كوههاى قفقاز عقب رانده شدند، اما در اواخر آن به واسطه خيانت بعضى از حكام قفقازيه سپاه روس مواضع سوق الجيشى خود را مجددا بدست آورد. در سال 1222 ه .ق بين ايران و فرانسه عهدنامه فين كن اشتاين بسته شد. هنوز اين سال به پايان نرسيده بود كه فرانسه به عهدنامه وفا نكرد و با روسيه پيوند دوستى امضاء نمود. دربار قاجار به انگلستان روى آورد و قرار شد كه دولت انگليس تا زمانى كه ايران با روس در جنگ است، سالى 12 هزار ليره براى مخارج سپاه آذربايجان بپردازد و سپاهيان ايران را تعليم نظامى دهد. در عوض ايران به انگليس اجازه دهد كه در شيراز، اصفهان، يزد، قزوين و تبريز كنسولگرى تأسيس نمايد و جزيره خارك را نيز در اختيار آنها قرار دهد. بدين ترتيب نيروها و فرماندهان انگليس عازم تبريز شدند و تا سال 1226 ه .ق در اين شهر باقى ماندند.
در سال 1224 ه .ق افسران انگليسى وارد خدمت در ارتش ايران شدند و در عمليات نظامى جزو افسران عباس ميرزا قرار گرفتند. با وجود همه تعليمات نظامى، سپاه ايران در برابر روسها شكست خورد و سرانجام در سال 1228 بين دو كشور عهدنامه گلستان بسته شد.
به موجب اين عهدنامه شهرهاى قراباغ، شيروان، باكو، دربند، لنكران و قسمتى از طالش به روسها واگذار شد و همچنين مقرر شد كه ايران نسبت به داغستان، گرجستان و ارمنستان و ابخاز هيچ گونه ادعايى نداشته باشد. دوره دوم جنگهاى ايران و روس از سال 1241 آغاز گرديد. هر چند در آغاز جنگ پيروزىهايى نصيب ايرانيان شد، اما در نهايت از روسها شكست خوردند و در سال 1242 ه .ق روسها تبريز را اشغال نمودند و همچنين شهرهاى خوى، مرند، مشگين شهر، قراجه داغ، سراب، گرمرود تا مراغه و بعضى محلههاى مراغه و خلخال نيز به اشغال روسها درآمد.
پس از اين شكست، دولت ايران تن به معاهده ننگين ديگرى به نام تركمن چاى داد. با اين معاهده بخشهاى ديگرى از سرزمين ايران شامل ايروان، نخجوان و اردوباد به روسيه منضم شد. روسها بعضى از شهرها را به عنوان گرو نزد خود نگهداشتند كه پس از پرداختن غرامت از سوى ايران آنها را رها نمايند. از جمله اين شهرها خوى و سلماس بودند. فتح على شاه در سال 1250 ه .ق از دنيا رفت و محمد شاه پسر عباس ميرزا به سلطنت رسيد. در زمان حكومت محمد شاه، ناصر الدين ميرزا ايالت آذربايجان را به عهده داشت.
در سال 1263 ه .ق محمد شاه از دنيا رفت و ناصر الدين ميرزا از تبريز به تهران آمد و به تخت شاهى نشست. در زمان او مظفر الدين ميرزا وليعهد و فرمانرواى آذربايجان بود و حكمران كل آذربايجان فتحعلى خان صاحبديوان بود. بين وليعهد و حكمران آذربايجان اختلاف افتاد و در آذربايجان نابسامانىهايى پيش آمد. مردم آذربايجان بر حكومت آنجا شوريدند و خانه صاحبديوان را تاراج نمودند.
ناصرالدين شاه منشى دربار را به تبريز فرستاد. سرانجام شورش آذربايجان آرام شد و ناصرالدين شاه مسئوليت و نظارت كارهاى آذربايجان را به ميرزا حسن خان سپهسالار سپرد و از قدرت صاحبديوان و وليعهد كاست. ناصر الدين شاه نيز در سال 1313 به قتل رسيد و مظفر الدين شاه زمام امور را بدست گرفت. در دوره حكومت او ايران شاهد انقلابى نوين شد و در نتيجه آن بسيارى از اختيارات از شاهنشاه سلب گرديد و حكومت قانون روى كار آمد.