ضرب المثلها در استان فارس
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
ـ خربزه كه رسابو، نس كارد شوى.
خربزه كه رسيده شد به كارد نيازمند است.
ـ كرم بزرگون چونه برن غرشتيه.
عطاى بزرگان مانند باران تابستانى توأم با رعد و برق است كه به جاى نامناسب و بيهوده مىبارد.
ـ نامرد و ختى، مراد بو بلائيه.
نامرد وقتى مرد مىشود بلايى است.
ـ چونه پلنگ شو روزش.
مانند پلنگ شب و روز دارد.
ـ چونه مرغى كه تورش بو.
مانند مرغى كه شغال ربودش.
ـ از خار نياشره.
از خار شيره نمىآيد.
ـ راه ابنيش و فرسخ اپرسش.
راه را مىبينى و فرسخ مىپرسى.
ـ اچاله در اموفتى چه.
از چاله درآمد به چاه افتاد.
ـ ادعاى سگ بورون نيميزى.
موقعى كه كسى نفرين ناحق كند در جوابش اين مثل را مىزنند.
ـ عروس اقدمش، چپون اكلاكش.
عروس به قدمش چوپان به عصايش.
ـ اگادوريت گذشتم اتى گام ادرو.
از گوساله بودنت گذشتم از شكم گاوم بيرون آى.
ـ بر دگت نشونه نزدنن.
سنگ بزرگ علامت نزدن است.
ـ بزا پيرى مى ناله ميگن بادم اش بريده.
بز از پيرى مىنالد مىگويند بادام او را بريده است.
ـ دنگاره هر آشى و ومى يو.
نخود هر آشى مىشود.
ـ ننه گدا بهتر از بوئه پادشاه.
مادر گدا بهتر از پدر پادشاه است.
ـ زمرد و علف سوز، هر دو يك رنگن.
زمرد و علف سبز هر دو يك رنگند.
ـ نهه مرد، بهتر از انك نامرد.
نه گفتن مرد، بهتر از آراى گفتن نامرد است.
ـ كشكى شو، اكره نكرده.
كشكى را به كره تبديل نكرده است.
ـ بدومش دو مغزى ان.
بادامش دو مغزى است.
ـ مروت امجله نه نه ان.
دختر هووى مادر است.
ـ خر پير و واوسار رنگى؟!
خر پير و افسار رنگين؟!