دوره پهلوی اول در استان همدان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
1ـ واقعه كشف حجاب
الف) اتحاد شكل لباس
در سال 1304 رضاشاه به عنوان شاه ايران انتخاب شد. از همان آغاز در راه مبارزه با دين و اسلام تلاش نمود. با مسافرت به تركيه و مشاهده اقدامات آتاتورك، بر عزم خود مبنى بر ايجاد حكومتى لائيك پافشارى نمود. رضاخان در سال 1307 قانون لباس متحد الشكل را تصويب كرد و امر كرد كه تمام مردان ايرانى موظفند به لباس متحدالشكل درآمده و كلاه پهلوى بر سر بگذارند.
روحانيون نيز موظف به اين امر بودند به جز روحانيونى كه مجوز اجتهاد دريافت مىكردند و اجازه عمامه براى آنها صادر مىشد. در طول سالهاى بعد سختگيرى بر روحانيت شدت يافت و در صورت مشاهده افراد معمّم در كوچه و خيابان، عمامه از سرشان بر مىداشتند و به دور گردنشان مىپيچيدند و بدون پروا مورد توهين، كتك و شكنجهشان قرار مىدادند.
در سالهاى نخست اين قانون، مجتهدين به عده زيادى از روحانيون اجازه اجتهاد و حديث دادند و اين موجب افزايش تعداد معمّمين شد.
در مقابل دولت در اين امر مداخله كرد و بسيارى از مجوزها را لغو نمود و بدين ترتيب از تعداد افراد مجاز براى استفاده از لباس روحانيت كاسته شد.
بسيارى از روحانيون در اين زمان منزوى شده و عزلت اختيار نمودند. از جمله آيت الله قدوسى (پدر شهيد قدوسى) در نهاوند به كلى بساط معاشرت را برچيد و عزلت اختيار نمود و در انزوا به سر برد.
ب) كشف حجاب
در سال 1314 پس از بازگشت رضاشاه از تركيه، فرمان كشف حجاب صادر شد. در اجراى اين سياست، ابتدا از روشهاى تبليغى استفاده مىكرد. به كارمندان ادارات و موسسات امر شد كه در مراسم جشن هفده دى به همراه خانواده بدون حجاب شركت كنند. در ابتدا امر شد كه با متانت و عاقلانه كشف حجاب شود و براى اين كار، از تمام طبقات به سينما دعوت مىشدند. همچنين از اكثر اهالى با خانمهايشان در دبيرستانها دعوت به عمل آمد. در همدان در جشنهايى كه به مناسبت كشف حجاب در تنها سينما شهر كه در ميدان مركزى قرار داشت كارمندان و روساى ادارات دولتى مجبور به شركت بودند.
پس از مدتى از روش انتظامى استفاده نمودند و هرجا زنى را مىديدند كه حتى يك روسرى مختصر بر سر داشت، با خشونت تمام به طرف وى حملهور مىشدند. مردم متدين و غيور همدان در اين باره مقاومت زيادى به خرج دادند از آن جمله در عين خفقان و سختگيريها، يك افسر شهربانى بنام «سروان درخشان» بيش از حد لازم اعمال خشونت مىكرد و اصلاً رعايت زنان پير يا باردار و بيمار را نمىكرد و در صورت مشاهده هر زنى كه حتى يك روسرى كوچك و مختصرى بر سر داشت با خشونت تمام به طرف وى حمله ور مىشد، ديده شد زنان مظلوم و بيچارهاى كه به هنگام كشيدن روسرى از سرشان مشتى از موى آنان را هم در ميان چنگال خود از جا كند و بهم پيچيد.
او در صورت مشاهده مقاومت زنان مسلمان و كسانى كه از شدت تلاش به زمين مىخوردند با چسبيدن به موى سرشان آنها را كشان كشان به هر طرف مىكشيد و تا موفق به برداشتن كامل روسرىشان نمىشد به هيچ عنوان دست بردار نبود. در نتيجه از شنيدن نام «سروان درخشان» افسر سفاك شهربانى همدان لرزه بر اندام زنان شهر مىافتاد و همگى او را لعن و نفرين مىكردند.
شدت سختگيرى به حدى بود كه زنان محجّبه و متدين چارهاى جز خانهنشينى و زندانى شدن دايم در محوطه منزل را نداشتند و تنها هر چند هفته يكبار بالاجبار سحرگاهان ترسان و لرزان در تاريكى به حمام مىرفتند و در صورت لزوم به معاشرت و ارتباط با ديگران هم شب هنگام از كوچه پس كوچهها همراه همسرانشان به ديدار كسان خود مىرفتند.
به صاحبان درشكهها، اتوبوسها، سينماها، كافهها و رستورانها دستور دادند كه زنها را با چادر سياه يا چادر نماز نپذيرند و از ورود آنها جلوگيرى نمايند.
اين اعمال سبب شد كه رژيم به ظاهر موفق شود و در گزارشات خود انجام عمل رفع حجاب را تمام شده تلقى نمايد. به يك سند در اين زمينه توجه مىكنيم:
[وزارت داخله به رئيس الوزراء، 20 فروردين 1315]
وزارت داخله، حكومت همدان و مضافات، نمره 4920، به تاريخ 20/1/1315
«جناب آقاى رئيس الوزراء ـ مرقومه متحدالمال نمره 401 ـ 15/1/15 راجع به نهضت و ترقى و تربيت نسوان زيادت و لازم دانست مجددا خاطر مبارك را مستحضر دارد كه در همدان با تعصب زيادى كه بود و هست طورى اقدام شد كه بهتر از ساير ولايات نهضت بانوان پيشرفت نمود و فعلاً در شهر صدى صد با لباس و بدون چادر مىباشند و در بلوكات و دهات نيز پيشرفت كامل حاصل نموده است و در اين موقع نيز لازم مىداند از كاركنان اداره شهربانى كه بدوا ياور خاتمى و نايب اول سليمان محتشم كه كفالت داشت و فعلاً آقاى سرهنگ وحدانى كه رئيس شهربانى است قدردانى نموده و عرض كند كه در پيشرفت منظور و اجراى دستورات صادره نهايت جديت را با متانت كامل مىنمايند و مجددا توصيه لازمه به عمل آيد».
[امضاء]: علينقى بيگلرى
[مهر] حكومت همدان
اما در عمل و در واقع رژيم فقط خود را گول مىزد و واقعيت را پنهان مىنمود و عدهاى را هم كه با چادر در اجتماع حاضر مىشدند، فاحشه مىناميد و با اين عمل مىخواست واژه چادر و حجاب را با فاحشگى كه صفتى بسيار ناپسند براى مردم ايران بود همراه نمايد و زنان ايران براى متصف نشدن به اين صف، حجاب را كنار بگذارند. اما عكس العمل مردم به گونهاى ديگر بوده است. وقتى كه رژيم كارمندان را ملزم به شركت در جلسات عمومى به همراه خانم بدون حجاب مىنمود، عده زيادى از آنها از حضور در جلسات خوددارى مىكردند و آماده نوشتن استعفاء نامه خود مىشدند. زنان در منزل خود را حبس مىكردند و براى انجام كارهاى خارج از منزل شبانه اقدام مىنمودند.
پس از مدتى نيز از راه قانونى وارد شدند و چون در قانون پوشيدن چادر سياه ممنوع شده بود، چادر نماز مىپوشيدند. البته ناگفته پيداست كه عده زيادى نيز به خواستههاى رژيم تن داده و از دستورات او تبعيت مىكردند و بدون حجاب و با كلاه پهلوى در اجتماع حاضر مىشدند.