فرق مذهبی استان همدان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
شيخيه
شيخيه فرقهاى از شيعه اثنى عشرى است. در استنباط مسائل فقهى جزو اخباريون و مخالف با اجتهاد از طريق اعمال اصول فقه مىباشند. اين فرقه منتسب به شيخ زينالدين احمد احسائىاند. پس از او سيد كاظم رشتى، رهبرى آنها را عهدهدار شد. سپس حاج محمد كريم خان كرمانى رهبرى آنها را به عهده گرفت.
شيخيه اصول دين را منحصر در چهار اصل مىدانند، توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع كه واسطه بين شيعيان و امام غايب است. اعتقاد به معاد و عدل را لغو مىدانند، زيرا اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتا اعتقاد به قرآن و از جمله عدل و معاد است.
شيخيه منكر معاد جسمانى هستند و آدمى را داراى دو جسم مىدانند. يكى مركب از عناصر زمانى كه به منزله اعراض جسم حقيقى است. ديگرى سرشتى است كه آدمى از آن آفريده شده و زمانى نيست و از عالم هور قليا است. در گور با او باقى خواهد ماند و در قيامت با همين جسم مثالى برانگيخته مىشود و ثواب و عقاب نيز به همين جسم مربوط است.
شيخيه به فرقههاى مختلفى تقسيم مىشود. يكى از اين فرقهها به نام فرقه باقريه كه پيروان محمد باقر خندق آبادى (معروف به حاج ميرزا محمد همدانى) بودند و در همدان زندگى مىكنند.
در سال 1315 حاج محمد باقر جنگ ميان شيخى و بالاسرى را در همدان راه انداخت.
در اين سال در همدان مجلس ختمى از سوى شيخيه جهت حاج محمد كريم خان در مسجد جامع همدان برپا شده بود. پيروان اين فرقه از حوض سنگىاى كه در دالان مسجد وجود داشت آب مىخوردند.
آخوند ملا عبدالله چون شيخيه را كافر مىدانست، دستور داد كه حوض سنگى را آب كشيده و تطهير نمايند.
اين عمل موجب اختلاف بين شيخيه و بالاسرىها شد و سرانجام منجر به زد و خورد مسلحانه و كشتار طرفين گرديد. در اين درگيرى شيخيه دچار تلفات زيادى شدند.
فرقه بابيه
آيين بابىگرى متأثر از برخى عقايد درباره محدوديت به خصوص نظرات شيخ احمد احسايى (متوفى 1242 ه .ق) است. او از نخستين عالمان شيعى بود كه درباره نزديكى ظهور امام غايب(عج) سخن گفت بعد از او شاگردش سيد كاظم رشتى مطلب را روشنتر بيان كرد.
دعوى بابيت را شيخ احمد احسايى و سيد كاظم رشتى به صورت مبهم و نيمه پنهان بيان كردند چون سيد كاظم رشتى براى خود جانشينى معين نكرد اين سخن بر زبانها افتاد كه امام به زودى ظهور خواهد كرد و نظريه شيخ احمد احسايى كه گوهر وجود امام غايب در كالبدى ديگر پيدا مىشود راه را براى همه مدعيان مهدويت باز كرد.
سيد على محمد باب (1236ـ1266 ه .ق) دو سه سالى در حوزه درسى سيد محمد تحصيل مىكرد توجه شاگردان سيد كاظم را به خود جلب كرد و بعداز مرگ سيد كاظم هيجده تن از شاگردان او كه در نزد با بيان به حرف حى (ح = 8، ى = 10) مشهورند با وى بيعت كردند، او نخست خود را باب امام زمان ناميد و سپس ادعاى ذكريت (مقام ذكر و فواد بالاترين مراحل سير و سلوك است) نمود.
به هر صورت هر كدام از اين هيجده تن در شهرستانى به تبليغ پرداختند و جمعى به آيين باب در آمدند. خود باب نيز از عراق به مكه رفت و چنان كه بابيان گفتهاند در آنجا دعوى مهدويت خود را علنى ساخت چون در اخبار ظهور مهدى (عج) آمده است كه او را در ابتداء در مسجد الحرام خود را معرفى مىكند سپس او به بوشهر بازگشته و رحل اقامت افكند.
فعاليت با بيان علماء شيعه و دولت قاجار را نگران ساخت لذا باب را به شيراز منتقل كردند در شيراز با بيان نام او را در اذان ذكر مىكردند. فعاليت با بيان، دولت قاجار را بر آن داشت كه باب را سرانجام دستگير و در آذربايجان در قلعه چهريق نزديك ماكو زندانى كنند. با زندانى شدن باب پيروان او در شهرهاى مختلف مازندران، زنجان و تبريز سر به شورش برداشتند و مشكلاتى براى دولت ايجاد كرد.
باب نيز از زندان چهريق به تبريز منتقل شد و پس محاكمه و علماء حكم به قتل وى دادند و سپس او را در سال 1266 ه .ق او را به دار آويخته و تيرباران كردند.
عقايد با بيان مجموعه آميخته و در هم از تعاليم صوفيان و باطنيان و غلات شيعه و مبتنى بر تاويل نادرست آيات و احكام و تغيير و تبديل قوانين و سنن اسلامى است اگر چه قسمتى از اين عقايد از مبادى اسلامى سرچشمه گرفته اما بعد از قتل باب عده زيادى از پيروان او به ميرزا حسين على بهاء الله گرايش پيدا كردند. و با ظهور كيش بهايى اين فرقه خود را مذهبى مستقل در برابر اسلام مىداند و در ايران اين مذهب در حكم الحاد در آمده و موقوف شده است.
اما با اين حال هنوز عدهاى بهايى در شهرستان همدان در روستاهاى حصار حاج شمسعلى و افراجرد ساكنند.
همچنين تعدادى از فرقه ضاله بهائيت در شهرستان ملاير بوده كه ارتباط آنان با مركزيت مسلك احتمالاً از طريق جزوات مىباشد.
نزاعهاى حيدرى و نعمتى
حيدرى يكى ديگر از گروههاى مذهبى بودند كه پيرو قطب الدين حيدر، يكى از عرفاى نامى ايران متوفى به سال 618 ه .ق بودند.
برخى نيز حيدرى را تابعين سلطان حيدر صفوى، يكى از نوادههاى صفى الدين اردبيلى و پدر شاه اسماعيل اول مىدانند.
نعمتى نيز يكى از گروههاى مذهبى پيرو شاه نعمت الله ولى، از شعرا و عرفاى عصر تيمورى و از مشايخ بزرگ صوفيه، مىباشند.
دو فرقه حيدرى و نعمتى در اغلب شهرهاى ايران بودهاند و در روز عاشورا با يكديگر درگير مىشدند و به جنگهاى سختى مىپرداختند. اين درگيرىها بيشتر بر سر مسائل جزئى مثل اينكه چه كسى ظهر عاشورا در جلو امامزاده باشد يا اينكه علم چه كسى جلوتر باشد، اتفاق مىافتاده است.
در همدان هر يك از اين دو گروه داراى سمبل يا علم مخصوصى بودند و به هنگام جنگ و زد و خورد آن را در جلو گروه و دستههاى خود مىكشيدند. علم مخصوص حيدرىها طوق بود. طوق علم بسيار بزرگى بود كه در داخل چاهى عميق در صحن مطهر امامزاده يحيى نگاهدارى مىشده است.
سمبل نعمتىها، بيل بوده است. بيل را در امامزاده شاهزاده حسين نگهدارى مىكردند. اغلب بهانه اختلاف و زد و خورد بين اين دو فرقه از نحوه استقرار بيل يا طوق در جلو ايوان مسجد جامع در ظهر عاشورا آغاز مىگرديد. هر گروهى سعى داشت كه علم و سمبل خود را جلوتر از ديگرى در مقابل ايوان برافراشته دارند.
اين عمل موجب درگيرى و زد و خورد مىشد. در ظهر عاشورا هر گروه سمبل خود را بيرون مىآورد و در مقابل دستهشان به اهتزاز درمىآورد و به سمت محل زد و خورد كه ميدان كبابيان بوده، به راه مىافتاد.
هر دو گروه ضمن چرخاندن شمشير و ديگر سلاحها به دور سر، فرياد مىزدند: «نعمتى كو تا شقش كنم» و يا «حيدرى كو تا شقش كنم»؛ و همين كه به هم مىرسيدند با هم درگير شده و يكديگر را قتل و عام مىنمودند.
سال به سال بر تعداد كشته و زخمىهاى روز عاشورا افزوده مىگشت و دامنه زد و خورد و اختلافات وسيعتر مىشد. اين زد و خوردها تا زمان ظهير الدوله ادامه داشت، تا اينكه او حاكم همدان شد و به اين درگيرىها خاتمه داد.
او در يك سال دستور داد كه فقط طوق در شهر گردش كند و در روز عاشور در وسط ايوان مسجد جامع جاى گيرد. سال بعد نيز از گردش طوق نيز ممانعت به عمل آورد و بدين طريق اين جنگ كهنه شده، خاتمه پيدا كرد.
اهل حق
اهل حق نام مسلك عرفانى خاصى است كه در قرن هفتم در غرب ايران به وجود آمده است. تا قرن اخير درباره مسلك اهل حق اسنادى منتشر نشده بود و پيروان اهل حق عقايد خود را جزء اسرار مىدانستند. تعليمات دينى اهل حق، نوعا به صورت شفاهى و در قالب شعر از نسلى به نسل ديگر منتقل شده است.
اين اشعار به «كلام» يا «دفتر» مشهور است و كسانى كه اين كلامها را مىدانسته و به معناى واقعى آن آگاه بودند «كلام» خوان ناميده مىشوند.
مؤسس اهل حق، سلطان اسحاق ملقب به سلطان سماك است كه در قرن هفتم هجرى ظهور نمود. وى در كشور عراق تولد يافت و سپس به ايران مهاجرت كرد و در منطقه اورامان كردستان، قريه شيخان كه فعلاً جزء استان كرمانشاهان است وفات يافت.
سلطان اسحاق اركان مسلك اهل حق را در محلى به نام «پرديوَر» در اورامان مقرر كرد و براى انتظامات داخلى تشكيلات اهل حق، هفت خاندان به نام «سادات خاندان حقيقت» تأسيس نمود و اداره هر خاندان را به يكى از پيران اهل حق سپرد (بعد از وفات سلطان اسحاق چهار خاندان ديگر به آن اضافه شد). هر فرد اهل حق بايد الزاما سر سپرده يكى از اين خاندانها باشد.
سلطان اسحاق پيروان خود را به دوازده طبقه تقسيم نمود كه هر طبقه معرف مقام روحانى خاصى بود. اين طبقات در طول يكديگر هستند. مهمترين شرط ورود به مسلك اهل حق، سر سپردن به پير يكى از خاندانهاى يازدهگانه سابق الذكر است كه اين مراسم سرسپارى طى مراسم خاص صورت مىپذيرد.
رهبرى و مسندنشينى مذاهب اهل حق ارثى است و فرزندان ذكور و ارشد سران خاندانهاى اهل حق در تصاحب اين مقام اولويت دارند و مراتب علمى در كسب آن نقشى ندارد. از خاندانهاى اصلى اهل حق مىتوان از شاه ابراهيمى، يادگارى، خاموشى، على قلندرى، مصطفايى، ميرى و سيد باويسى نام برد.
مقدسات سنتى اهل حق علاوه بر مقدسات مشهور دينى، اهل حق پنج چيز را طبق سنت خود مقدس مىدانند: 1ـ بيابس؛ 2ـ كلامها؛ 3ـ جم و جمع خانه؛ 4ـ نذر؛ 5ـ شرط و اقرار.
جم يا جمع يعنى اجتماع جماعتى از اهل حق در محلى به نام جمع خانه براى عبادت و اذكار و اوراد اختصاصى. جمع و جمع خانه را جم و جمخانه هم مىگويند. جمع خانه اختصاص به محل خاص و يا ساختمان مخصوصى ندارد، بلكه هرجا ممكن است كه اهل حق با خلوص نيت به قصد عبادت جمع شوند.
اهل حق ذكر را به دو صورت جلى و خفى انجام مىدهند. ذكر جلى را اهل حق هميشه با ادوات موسيقى انجام مىدهند. بنا بر سنت گذشتگان خود بيشتر از تنبور، دف و گاهى نى نيز استفاده مىنمايند.
اهل حق، در هفته يك يا چند بار در جمع خانه با حضور پير جمع مىشوند و معمولاً اين جمعها در شب جمعه تشكيل مىشود. اين مراسم با تشريفات خاصى اجرا مىشود.
اهل حق اين جمعها را كه با عبادات خاصى انجام مىشود حلال مشكلات مىدانند و شركت هفتهاى يك بار در جم و جم خانهها را به جاى عبادات دائمى كافى مىدانند.
در اين باره يكى از بزرگان اهل حق چنين آورده است:
«چون اهل حق نماز نمىخوانند به جاى نماز مقرراتى در پرديور از قبيل عبادات و ذكر و نذر و نياز به وجود آمده آن را اجرا مىكنند».
و به تعبير ديگر به جاى نماز، نياز دارند و البته منكر وجوب نماز در شريعت نيستند.
روزه اهل حق بر هر اهل حق مكلف واجب است كه هر ساله در وقت معين سه روز متوالى روزه بگيرد.
اين سه روز روزه در خاندانهاى اهل حق مختلف است، اما همين قدر مىتوان گفت كه موعد آن فصل زمستان است. در مورد نام اين روزه نيز اختلاف است ولى اكثريت آن را نيت «مرنوى» مىنامند.
مرنو يعنى غار نو، و مربوط به زمانى است كه سلطان اسحق به اتفاق سه تن از يارانش مورد تعقيب دشمنان قرار گرفت و در «شندر كوه» مرز ايران و عراق فعلى، در غارى كه پديدار شده بود سه شبانه روز، به حالت روزه گذراندند.
از آن پس هر ساله اهل حق در همان موعد روزه مىگيرند. اهل حق براى اين روزه اهميت روحى و عرفانى خاصى قائلند.
شارب اهل حق داشتن شارب را يكى از اركان اصلى سلطان صحاك (سهاك) مىدانند و اشعار كردى فراوانى در اين باره موجود است.
نذر و نياز
در مسلك اهل حق نذر و نياز از اهميت خاصى برخوردار است و به طور كلى به دو طريق انجام مىگيرد:
اول آنچه بنا به دستور مقرره احكام شرعى با قصد قبلى يا آنى اتفاق مىشود.
دوم خوراكيهايى كه به دستور اهل حق به صورت نذر با تشريفات خاص در جمع اهل حق دعا داده شده و به مستحقين اطعام مىگردد.
نذر در مسلك اهل حق پنج صورت دارد: 1ـ قربان يا قربانى، منظور شتر يا گاو اهلى يا گوسفند يا خروس است؛ 2ـ آنچه در حكم قربان است؛ 3ـ خدمت كه عبارتست از يك من برنج و يك چارك روغن حيوانى و يك خروس؛ 4ـ نياز؛ 5ـ شكرانه.
اهل حق نذر و نياز را بسيار محترم مىدارند و همانطور كه گفته شد نذر يكى از مقدسات پنجگانه آنهاست و معتقدند كه داراى خواص زياد است: 1ـ اظهار بندگى و نيازمندى به درگاه خالق بى نياز؛ 2ـ تقويت روح و تشديد ايمان؛ 3ـ ازدياد بركت دنيوى و اخروى؛
به همين جهت از دادن نذر به كسانيكه احترام براى آن قائل نيستند و نيز به كسانيكه حرام شرعى خورد داند قويا خوددارى مىكنند. بعضى از اهل حقها به طور كلى نذر را به غير سرسپرده نمىدهند.
در حال حاضر اهل حق در شهر همدان و تعدادى از روستاهاى بخش مركزى (افراود، پل شكسته، كشين و مزرعه دسيمور) و در همدان در محلههاى صدف، خيابان تختى، حصار حاج شمسعلى، نايب احمد، سنگ سفيد، درويش آباد پشت مصلى سكونت دارند و جمعيت تقريبى آنان پانصد خانوار است در شهرستان نهاوند نيز حدود 6510 نفر اهل حق زندگى مىكنند كه از تعداد فوق 1500 نفر در سطح شهر و ما بقى در 26 روستاى منطقه ساكن مىباشند.
افراد اهل حق نهاوند از دوره آتش بگير بوده و رهبرى آنها در سطح شهرستان بر عهده سيد كريم حسينى مىباشد. آنچه در اين شهرستان قابل توجه است كثرت روستاهاى اهل حق نشينى 3/1 روستاهاى استان مىباشد و نكته ديگر اينكه از مجموع 22 روستاى استان كه كاملاً اهل حق هستند 11 روستا در اين شهرستان قرار دارد.
فرقههاى اهل حق در تويسركان در روستاهاى بخش مركزى و قلقلرود ساكن و تعداد 5526 نفر را شامل مىشود كه اغلب آنان كارگر، دامدار و كشاورزند.
در شهرستان ملاير نيز از فرقه اهل حق وجود دارند كه بعضى از آنان داراى وضعيت مالى خوبى نيز مىباشند. جمعيت آنان بالاى پانصد نفر بود و جلسات آنها هفتهاى سه نوبت در شبهاى دوشنبه، چهارشنبه بوده و در ايام خاصى از قبيل اعيا، و ناقها و... دور هم جمع شده و مراسمى برگزار مىكنند.
در حال حاضر عليرغم سرشمارى اماكن مذهبى كشور در سال 1375 مبنى بر وجود شش خانقاه در اين استان بنابر اطلاعات جزوه استاندارى تعداد 13 باب جمع خانه در شهرستان همدان، 16 باب جمع خانه در روستاهاى نهاوند به غير از شهر، 8 باب جمع خانه در شهرستان تويسركان وجود دارد و در شهرستان ملاير نيز 600 نفر از اهل حق داراى مكان خاصى به عنوان خانقاه و جمع خانه نبوده و جلسات هفتگى آنان در منزل اعضاء تشكيل مىيابد.
هر چند تاكنون موضعگيرى خاصى در رابطه با مسايل سياسى داخلى و خارجى از پيروان فرقههاى مذكور مشاهده نشده است. و ظاهرا در موضع گيريهاى سياسى، نظامى، امنيتى و... نظام جمهورى اسلامى خود را شريك مىدانند ولى از عملكرد و مجالسى كه داير مىكنند شيعيان بر اين است كه نسبت به جذب افراد فعاليت بيشترى داشته باشند.
در غرب كشور همه ايل گوران و اكثريت ايل سنجابى و شمار فراوانى از ايلهاى كلهر، زنگنه و كندواله، جلالوند و در كشورهايى به ويژه افغانستان، هندوستان و پاكستان پس از ترجمه آثار اهل حق به زبانهاى اروپايى گروههايى به اهل حق پيوستهاند. اهل حق تعداد خود را شش ميليون نفر مىدانند اما اين رقم مستند به سندى نيست. از كتابهايى كه اهل حق درباره آيين، اصول، اعتقادات و مراسم خود نوشتهاند مىتوان از شاهنامه حقيقت، برهان الحق، آثار الحق و معرفت الروح تأليف مرحوم حاج نعمت الله جيحون آبادى و فرزندش حاج نور على الهى، دفتر رموز يارستان سلطان صحاك، گردآورى سيد قاسم افضلى شاه ابراهيمى و رهروان عشق على نوشته داوود موحد بشيرى و برخى از كتابهاى ديگر نام برد.
از رهبران فعلى اهل حق مىتوان از سيد نصر الله حيدرى نام برد.
عشاير اهل حق در طول جنگ تحميلى در دفاع از كشور، حضور مستمرى در جبهههاى جنگ تحميلى داشتهاند و شهداء و مجروحين زيادى را تقديم انقلاب اسلامى نمودهاند.
تنها در بمباران مذبوحانه دشمن بعثى در عمليات مرصاد، نزديك به 140 نفر شهيد و 360 نفر از طوايف اهل حق مجروح شدهاند.
تصوف
شناخت آداب ظاهرى و باطنى شرع و پرهيز از هرگونه اخلاق زشت و ناروا و پرداختن به يك سلسله اعمال خاص، براى قبول تجلى صفات الهى را تصوف گويند. اين مسلك تقريبا از نيمه دوم سده دوم ه .ق با ظهور عدهاى از صوفيان مشهور چون ابراهيم ادهم، فضيل بن عياض، شقيق بلخى و ديگران پايهگذارى شد و در سده سوم هجرى مسلكى معروف و مشخص گرديد.
در زير به برخى از طريقههاى تصوف كه در استان همدان وجود دارد اشاره مىشود.
نعمت اللهيه
بنيان گذار سلسله طريقت شيعى نعمت اللهيه، سيد نور الدين نعمت الله بن عبدالله محمد كوه بنانى كرمانى مشهور به شاه نعمت الله ولى است. وى در سال 730 يا 731 ه .ق در كوه بنان كرمان متولد شد و در رجب سال 834 ه .ق در كرمان درگذشت. در فاصله چند قرنى كه از تأسيس سلسله نعمت اللهيه مىگذرد شاخههايى از آن منشعب گشته است.
خاكساريه
خاكساريه فرقهاى از فقرا مىباشند كه به درويشى به نام سيدجلالالدين حيدر منسوب است و به نام سلسله جلالى خاكسار نيز معروف هستند.
فقراى اين سلسله بيشتر طالب وسائل مىباشند و به مناقب خوانى روزگار به سر مىبرند. فرقههاى خاكساريه به چهار تيره، خاكسار جلالى، عجم، معصوم على شاهى و نورايى تقسيم شدهاند.
پيروان خاكساريه در اكثر شهرهاى ايران و در نواحى مختلف استان همدان پراكندهاند.
در همدان فرقه خاكسار، بيشتر در مناطق عين القضاة و آرامگاه باباطاهر و در سطح شهر همدان به صورت پراكنده سكونت دارند.
قادريه
قادريه از قديمترين سلسلههاى طريقت اهل سنت مىباشد كه به شيخ عبدالقادر گيلانى از اولاد حضرت امام موسى الجون فرزند عبدالله محض فرزند حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى عليهالسلام منسوب است.
شيخ عبدالقادر در سال 470 ه .ق در روستاى نيق از توابع صومعه سرا در گيلان متولد شد.
در حال حاضر اين طريقه در بعضى از مناطق همدان پيروانى دارد.