زبان و گویش مردم استان سمنان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | گويش قومسى داراى قدمت تاريخى زيادى است بطورى كه در كتابهاى جغرافيايى قديم مانند صورة الارض ابوالقاسم بن حوقل، احسن التقاسيم مقدسى و مسالك الممالكِ اصطخرى و غيره از زبان و لهجه مردم نواحى قومس سخن رفته است. | ||
+ | در بين زبانها و لهجههاى نواحى مختلف قومس تنها زبان سمنانى اصالت خود را تا كنون حفظ كرده است. | ||
+ | |||
+ | در حالى كه زبان ساكنان جنوب غربى قومس به زبان مردم رى و زبان اهالى شمال شرقى آن به زبان مردم خراسان بيشتر نزديك است. اهالى سمنان و دهات اطراف آن لهجهاى مشخص دارند كه نه تنها از نظر تلفظ بلكه از لحاظ اشتقاق و ريشه شناسى هيچ گونه شباهتى ميان لهجه ايشان و لهجه همسايگانشان نيست. | ||
+ | |||
+ | عشاير اين استان نيز به زبانهاى عربى، تركى، كردى و بلوچى صحبت مىكنند. | ||
+ | |||
+ | زبان سمنانى به قدرى با ساير لهجههاى ايرانى نظير مازندرانى و گيلكى و غيره اختلاف دارد كه خود ايرانىها مىگويند ما بدون اينكه اين زبانها را فرا گرفته باشيم درك مىكنيم، اما زمانى كه دو سمنانى با هم صحبت مىكنند هرگز زبان آنها را نمىفهميم. | ||
+ | |||
+ | «حكايت مىكنند كه روزى فتحعلى شاه افرادى را به ايالات تحت فرمان خود فرستاد تا زبانها و لهجههاى آنها را بياموزند، فرستادهها يكى پس از ديگرى بازگشتند و گزارشات لازم را به عرض شاه رساندند، اما هنگامى كه نوبت مأمور سمنان رسيد، دستور داد كوزه قليانى پر از شن به حضور شاه آوردند و آنرا نزديك گوش شاه برد و تكان داد و گفت: هرگاه اعليحضرت متوجه شدند كه اين كوزه قليان چه مىگويد آنگاه زبان سمنانى را نيز خواهند فهميد». | ||
+ | |||
+ | بسيارى از خصوصيات زبان ايران باستان در اين زبان حفظ گرديده و متعلق به آن دسته از زبانهايى است كه مادىها و پارتىها به آن تكلم مىكردند. | ||
+ | |||
+ | به طور كلى لهجه مردم سمنان و نواحى اطراف آن را مىتوان به پنج دسته مهم تقسيم كرد: | ||
+ | |||
+ | 1ـ زبان سمنانى، | ||
+ | |||
+ | 2ـ زبان سنگسرى، | ||
+ | |||
+ | 3ـ زبان شهميرزادى، | ||
+ | |||
+ | 4ـ زبان سرخهاى، | ||
+ | |||
+ | 5ـ زبان لاسگردى. | ||
+ | |||
+ | در ميان زبانهاى مذكور، زبان سمنانى از همه قديمىتر و كهنهتر مىباشد و تعداد لغات و زياد بودن اصطلاحات از مميزات آن است. | ||
+ | |||
+ | براى مثال لفظ «كم» در زبان سمنانى داراى پنج لغت مىباشد. همچنين اين زبان داراى مذكر و مؤنث است كه زبان فارسى متداول فعلى فاقد آن است. | ||
+ | |||
+ | مثلاً براى سوم شخص غايب مرد «ژو» و براى سوم شخص غايب زن «ژين» استعمال مىكنند. | ||
+ | |||
+ | «ژوره با» يعنى به آن مرد بگو؛ | ||
+ | |||
+ | «ژينه با» يعنى به آن زن بگو. | ||
+ | |||
+ | «بىيما» يعنى يك مرد آمد؛ | ||
+ | |||
+ | «بىيمىيه» يعنى يك زن آمد. | ||
+ | |||
+ | «بشا» يعنى يك مرد رفت؛ | ||
+ | |||
+ | «بشى يه» يعنى يك زن رفت. | ||
+ | |||
+ | همچنين در زبان سمنانى گاهى كلمات را به طرز مخصوصى جمع مىبندند. مثلاً «ميردكا» به يك مرد مىگويند ولى «مير دى» جمع مردان است. | ||
+ | |||
+ | «جنى كا» به يك زن مىگويند ولى «جنى» را به جمع زنان اطلاق مىكنند. | ||
+ | |||
+ | اين نوع جمعها را جمع مكسر مىگويند. | ||
+ | |||
+ | به هر ترتيب، زبان سمنانى را مىتوان يكى از غنىترين زبانها و لهجههاى محلى ايران دانست و با تحقيقاتى كه تاكنون از طرف زبان شناسان به عمل آمده، زبان سمنانى از بقاياى تقريبا دست نخورده زبان پهلوى در نواحى مشرق و مركز ايران قديم است. | ||
+ | |||
+ | سمنانىها به طور كلى، لغات فارسى اول مفتوح را اول مكسور استعمال مىكنند. | ||
+ | |||
+ | مثلاً كلمات اول مفتوح: پَريده، جَويده، تَپيده، گَردش، وَرزش را به صورت اول مكسور ادا مىكنند. | ||
+ | |||
+ | در گويش سمنانى، اسم نيز مانند فعل صرف مىشود. | ||
+ | |||
+ | صرف اسامى از همان قاعده كلى تغيير در جزء پايانى و يا افزوده شدن نشانههايى به آخر اسم پيروى مىكند. | ||
+ | |||
+ | مثال: | ||
+ | |||
+ | مفردجمع | ||
+ | |||
+ | ميروكا: مرد ميردى: مردان | ||
+ | |||
+ | ميردكى: مرد را ميردون: مردان را | ||
+ | |||
+ | ميردكىـره: به،براىمرد ميردونه: به،براىمردان | ||
+ | |||
+ | ميردكى ـ پى: از مرد ميردون پى: از مردان | ||
+ | |||
+ | با ميردكى: با مرد با ميردون: با مردان | ||
+ | |||
+ | ميردكا: اى مرد ميردون: اى مردان | ||
+ | |||
+ | ميروكى كى يه: خانه مرد ميردون كى يه: خانه مردان | ||
+ | |||
+ | گويش شاهرودى | ||
+ | |||
+ | گويش رايج در منطقه شاهرود به «گويش شاهرودى» معروف است. همچنين گويشهاى ديگرى نيز در اين ناحيه وجود دارد كه مختص گروههاى مهاجر است. | ||
+ | |||
+ | بر اساس سرشمارى 1365، از بين 296 روستاى مسكونى با توجه به اولويت زبانى: 277 روستا به فارسى محلى (شاهرودى)، 5 روستا به لهجه كردى، 12 روستا به لهجه تركى، 1 روستا به لهجه بلوچى و 1 روستا به لهجه عربى صحبت مىكردهاند. | ||
+ | |||
+ | در گويش شاهرودى بسيارى از لغات اصيل و فراموش شده فارسى قديم، يافت مىشود. | ||
+ | |||
+ | واژهنامه شاهرودى | ||
+ | |||
+ | شاهرودى فارسى | ||
+ | |||
+ | آتيش آتش | ||
+ | |||
+ | باجى مادر | ||
+ | |||
+ | بى نمازى عادت ماهانه زنان | ||
+ | |||
+ | پرو كمى | ||
+ | |||
+ | تچ جوانه | ||
+ | |||
+ | جا خالى پا به ديدار بازماندگان مسافر رفتن | ||
+ | |||
+ | چارشو چادر | ||
+ | |||
+ | چكه پرسى سؤال و جواب | ||
+ | |||
+ | حلار حلال | ||
+ | |||
+ | خُنچه ظرف هدايا، طبق طعام | ||
+ | |||
+ | دبافته بافته | ||
+ | |||
+ | دُب گيج | ||
+ | |||
+ | دست به اويا (كِناراو) دستشويى | ||
+ | |||
+ | رَج رديف، صف | ||
+ | |||
+ | زُقورتى سختى و عذاب | ||
+ | |||
+ | شومار مادر شوهر | ||
+ | |||
+ | ضلر ضرر | ||
+ | |||
+ | عُلُما برافروخته | ||
+ | |||
+ | عَلُو شعله آتش | ||
+ | |||
+ | غمپز لاف، گزاف | ||
+ | |||
+ | فِرتى به آسانى | ||
+ | |||
+ | قاتق چاشتى | ||
+ | |||
+ | قُلچماق زورمند | ||
+ | |||
+ | كَتو گيج و مبهوت | ||
+ | |||
+ | كِلُن بزرگ | ||
+ | |||
+ | لَتِّه كهنه | ||
+ | |||
+ | مرغانه تخم مرغ | ||
+ | |||
+ | وَرِنگيز تحريك | ||
+ | |||
+ | هاوى ىِ شده است | ||
+ | |||
+ | يارى جارى | ||
+ | |||
+ | يَچَك كمى، ذرهاى | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:زبان و گویش]] | [[رده:زبان و گویش]] |
نسخهٔ ۱۵ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۰۸
گويش قومسى داراى قدمت تاريخى زيادى است بطورى كه در كتابهاى جغرافيايى قديم مانند صورة الارض ابوالقاسم بن حوقل، احسن التقاسيم مقدسى و مسالك الممالكِ اصطخرى و غيره از زبان و لهجه مردم نواحى قومس سخن رفته است.
در بين زبانها و لهجههاى نواحى مختلف قومس تنها زبان سمنانى اصالت خود را تا كنون حفظ كرده است.
در حالى كه زبان ساكنان جنوب غربى قومس به زبان مردم رى و زبان اهالى شمال شرقى آن به زبان مردم خراسان بيشتر نزديك است. اهالى سمنان و دهات اطراف آن لهجهاى مشخص دارند كه نه تنها از نظر تلفظ بلكه از لحاظ اشتقاق و ريشه شناسى هيچ گونه شباهتى ميان لهجه ايشان و لهجه همسايگانشان نيست.
عشاير اين استان نيز به زبانهاى عربى، تركى، كردى و بلوچى صحبت مىكنند.
زبان سمنانى به قدرى با ساير لهجههاى ايرانى نظير مازندرانى و گيلكى و غيره اختلاف دارد كه خود ايرانىها مىگويند ما بدون اينكه اين زبانها را فرا گرفته باشيم درك مىكنيم، اما زمانى كه دو سمنانى با هم صحبت مىكنند هرگز زبان آنها را نمىفهميم.
«حكايت مىكنند كه روزى فتحعلى شاه افرادى را به ايالات تحت فرمان خود فرستاد تا زبانها و لهجههاى آنها را بياموزند، فرستادهها يكى پس از ديگرى بازگشتند و گزارشات لازم را به عرض شاه رساندند، اما هنگامى كه نوبت مأمور سمنان رسيد، دستور داد كوزه قليانى پر از شن به حضور شاه آوردند و آنرا نزديك گوش شاه برد و تكان داد و گفت: هرگاه اعليحضرت متوجه شدند كه اين كوزه قليان چه مىگويد آنگاه زبان سمنانى را نيز خواهند فهميد».
بسيارى از خصوصيات زبان ايران باستان در اين زبان حفظ گرديده و متعلق به آن دسته از زبانهايى است كه مادىها و پارتىها به آن تكلم مىكردند.
به طور كلى لهجه مردم سمنان و نواحى اطراف آن را مىتوان به پنج دسته مهم تقسيم كرد:
1ـ زبان سمنانى،
2ـ زبان سنگسرى،
3ـ زبان شهميرزادى،
4ـ زبان سرخهاى،
5ـ زبان لاسگردى.
در ميان زبانهاى مذكور، زبان سمنانى از همه قديمىتر و كهنهتر مىباشد و تعداد لغات و زياد بودن اصطلاحات از مميزات آن است.
براى مثال لفظ «كم» در زبان سمنانى داراى پنج لغت مىباشد. همچنين اين زبان داراى مذكر و مؤنث است كه زبان فارسى متداول فعلى فاقد آن است.
مثلاً براى سوم شخص غايب مرد «ژو» و براى سوم شخص غايب زن «ژين» استعمال مىكنند.
«ژوره با» يعنى به آن مرد بگو؛
«ژينه با» يعنى به آن زن بگو.
«بىيما» يعنى يك مرد آمد؛
«بىيمىيه» يعنى يك زن آمد.
«بشا» يعنى يك مرد رفت؛
«بشى يه» يعنى يك زن رفت.
همچنين در زبان سمنانى گاهى كلمات را به طرز مخصوصى جمع مىبندند. مثلاً «ميردكا» به يك مرد مىگويند ولى «مير دى» جمع مردان است.
«جنى كا» به يك زن مىگويند ولى «جنى» را به جمع زنان اطلاق مىكنند.
اين نوع جمعها را جمع مكسر مىگويند.
به هر ترتيب، زبان سمنانى را مىتوان يكى از غنىترين زبانها و لهجههاى محلى ايران دانست و با تحقيقاتى كه تاكنون از طرف زبان شناسان به عمل آمده، زبان سمنانى از بقاياى تقريبا دست نخورده زبان پهلوى در نواحى مشرق و مركز ايران قديم است.
سمنانىها به طور كلى، لغات فارسى اول مفتوح را اول مكسور استعمال مىكنند.
مثلاً كلمات اول مفتوح: پَريده، جَويده، تَپيده، گَردش، وَرزش را به صورت اول مكسور ادا مىكنند.
در گويش سمنانى، اسم نيز مانند فعل صرف مىشود.
صرف اسامى از همان قاعده كلى تغيير در جزء پايانى و يا افزوده شدن نشانههايى به آخر اسم پيروى مىكند.
مثال:
مفردجمع
ميروكا: مرد ميردى: مردان
ميردكى: مرد را ميردون: مردان را
ميردكىـره: به،براىمرد ميردونه: به،براىمردان
ميردكى ـ پى: از مرد ميردون پى: از مردان
با ميردكى: با مرد با ميردون: با مردان
ميردكا: اى مرد ميردون: اى مردان
ميروكى كى يه: خانه مرد ميردون كى يه: خانه مردان
گويش شاهرودى
گويش رايج در منطقه شاهرود به «گويش شاهرودى» معروف است. همچنين گويشهاى ديگرى نيز در اين ناحيه وجود دارد كه مختص گروههاى مهاجر است.
بر اساس سرشمارى 1365، از بين 296 روستاى مسكونى با توجه به اولويت زبانى: 277 روستا به فارسى محلى (شاهرودى)، 5 روستا به لهجه كردى، 12 روستا به لهجه تركى، 1 روستا به لهجه بلوچى و 1 روستا به لهجه عربى صحبت مىكردهاند.
در گويش شاهرودى بسيارى از لغات اصيل و فراموش شده فارسى قديم، يافت مىشود.
واژهنامه شاهرودى
شاهرودى فارسى
آتيش آتش
باجى مادر
بى نمازى عادت ماهانه زنان
پرو كمى
تچ جوانه
جا خالى پا به ديدار بازماندگان مسافر رفتن
چارشو چادر
چكه پرسى سؤال و جواب
حلار حلال
خُنچه ظرف هدايا، طبق طعام
دبافته بافته
دُب گيج
دست به اويا (كِناراو) دستشويى
رَج رديف، صف
زُقورتى سختى و عذاب
شومار مادر شوهر
ضلر ضرر
عُلُما برافروخته
عَلُو شعله آتش
غمپز لاف، گزاف
فِرتى به آسانى
قاتق چاشتى
قُلچماق زورمند
كَتو گيج و مبهوت
كِلُن بزرگ
لَتِّه كهنه
مرغانه تخم مرغ
وَرِنگيز تحريك
هاوى ىِ شده است
يارى جارى
يَچَك كمى، ذرهاى