شعرا و ادیبان استان آذربایجان غربی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | حيران خانم | ||
+ | |||
+ | حيران خانم از نادره گفتاران اروميه، پس از جنگ 1218 ه .ق ايران و روس، همراه پدرش از قفقاز به تبريز مهاجرت كرد و پس از چندى به اروميه رفت و در آنجا مسكن گزيد. حيران به زبان فارسى و تركى آذرى اشعار متعددى دارد. | ||
+ | از او سه ديوان خطى در دست مىباشد كه تا كنون به چاپ نرسيده است. او در برخى از اشعارش خود را از طايفه دنبلى مىداند كه در خوى و سلماس سالها حكومت داشتهاند. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | حال ما را كه كند عرض به جانانه ما شود آگاه ز حال دل ديوانه ما | ||
+ | خواهد شود فداى تو اى شاه اوليا با صدق دل كنيز تو حيران دنبلى | ||
+ | |||
+ | حريف خويى | ||
+ | |||
+ | ابوالحسن فرزند على، از سادات جندق از اطراف خراسان بوده كه در سال 1205 ه .ق به خوى مهاجرت نموده و در آنجا مسكن گزيده است. او سخنگويى توانا و شاعرى اديب و فصيح بوده و در اشعارش به «حريف» تخلص مىجست. | ||
+ | |||
+ | وى در سال 1214 ه .ق از خوى به تبريز رفت و در سال 1230 در همان شهر به سراى باقى شتافت. | ||
+ | از غزليات او است: | ||
+ | |||
+ | مرغ دلم به سينه گرفتار مانده است بىچاره بلبلى به قفس زار مانده است | ||
+ | نگشود باغبان درِ گلشن به روى من اميد من به رخنه ديوار مانده است | ||
+ | دور از توام به حسرت مرغى كه در قفس در موسم بهار گرفتار مانده است | ||
+ | |||
+ | عبد الرزاق بيگ دنبلى | ||
+ | |||
+ | عبد الرزاق، شاعر اديب بزرگ در سال 1176 ه .ق در خوى متولد شد و در ده سالگى به عنوان گروگان به شيراز برده شد و ده سال در آن شهر اقامت داشت و در آنجا به تحصيل پرداخت. او سپس به اصفهان رفت و در سال 1241 ه .ق به تبريز بازگشت و در سال 1242 ه .ق در آنجا درگذشت. | ||
+ | |||
+ | عبدالرزاق اديبى بزرگ و توانا بود. ملك الشعراى بهار در كتاب سبك شناسى، كتاب تجربة الاحرار و تسلية الابرار او را از شاهكارهاى ادبى قرن دوازدهم دانسته است. همچنين او شاعرى توانا و در اشعارش به «مفتون» تخلص مىجسته است. از وى چند مثنوى بر جاى مانده است. | ||
+ | |||
+ | از آثار او مىتوان از: | ||
+ | |||
+ | ـ نگارستان دارا (در احوال شاعران دوره فتحعلىشاه)، | ||
+ | |||
+ | ـ مآثر السلطانيه (در وقايع دوران فتحعلىشاه) نام برد. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | پر مايهام اگر چه زر نيست مايهام گر مفلسم ولى ز قناعت توانگرم | ||
+ | ز فتنه زمانه فتان پرفتن «مفتون» نيم اگر چه ز تن مىرود سرم | ||
+ | |||
+ | اديب الشعرا | ||
+ | |||
+ | ميرزا عبدالرشيد افشار، مشهور به ميرزا رشيد و متخلص به «رشيد» و ملقب به اديب الشعرا، يكى از شعراى قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم هجرى قمرى است. وى در اروميه متولد شد و مقدمات فارسى و عربى را در محضر استاد رضا مفتى فرا گرفت و در نتيجه مطالعه و تحقيق به مقام نويسندگى رسيد. | ||
+ | |||
+ | از تاليفات وى «تاريخ افشار» است كه در سال 1283 ه .ق بنا به دستور و تشويق يوسف خان شجاع الدوله و پسر لطفعلى خان بيگلربيگى نوشته است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | كنون مستمع اى خداوند هوش بگفتار منظومم من دارگوش | ||
+ | در اين كشور نظم نامى منم اورمى است گنجه نظامى منم | ||
+ | |||
+ | شاكر | ||
+ | شاعر توانا و | ||
+ | خوش قريحه اروميه، حسن خان شعاعى متخلص به «شاكر» در 19 ذيحجه 1319 ه .ق در اروميه پا به عرصه وجود گذاشت. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | اى رهروان كوى شهادت نمردهايد زيرا به عشق ميهنتان سر سپردهايد | ||
+ | هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق با نام نيك خود ثبت سر هر جريدهايد | ||
+ | با سينههاى گرم ز ميدان كارزار مردانه گوى مهر وطن را ربودهايد | ||
+ | |||
+ | وفايى | ||
+ | |||
+ | ميرزا عبدالرحيم، متخلص به وفايى، در حدود سال 1263 ه .ق در مهاباد ديده به جهان گشود. مادر وى نيز زنى شاعره بود و وفايى در دامن ادب پرورش يافت و به شكوفايى رسيد. | ||
+ | |||
+ | وفايى در حدود سال 1320 ه .ق دار فانى را وداع گفته است. | ||
+ | |||
+ | ديوان وفايى مشحون از اشعار دلانگيز و دلربا به زبان فارسى و كردى است. ديوان وفايى در سال 1950 .م، در كشور عراق به چاپ رسيده است. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | سهلست وفايى بدل بلبل زار آزار زمستان به تمناى بهار | ||
+ | صد سال توان فتاده بيمار فگار شايد كه درآيد ز درم روزى يار | ||
+ | |||
+ | ملا معروف كوكى | ||
+ | |||
+ | ملا معروف، متخلص به كوكى از عالمان و شاعران برجسته كرد، در سال 1253 ه .ق در حوالى بوكان به دنيا آمد. | ||
+ | |||
+ | او در ابتداء به كار كشاورزى پرداخت و سپس براى تحصيل به عراق رهسپار شد و سرانجام به كردستان بازگشت و در مدرسه ترجان، نزد ملا على قزلجى، عالم مشهور به تحصيل پرداخت و به اخذ اجازه افتاء و تدريس نايل آمد و در روستاهاى مختلف به تدريس و ارشاد پرداخت. | ||
+ | |||
+ | او سرانجام در سال 1324 ه .ق همراه با رنجى تلخ، ناشى از تنگدستى در حالى كه بينايى خود را از دست داده بود در مهاباد دار فانى را وداع و در جوار مقبره ملا حاجى مدفون گرديد. | ||
+ | |||
+ | ديوان اشعارش كه به زبان كردى و فارسى است به زيور طبع آراسته شده است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | عاقل آن است كه نگردد طرف كار كسى بى جهت پا نزند بر در و ديوار كسى | ||
+ | غنچه باغ وجودش شود افسرده و خشك هر كه خواهد كه زند خار به گلزار كسى | ||
+ | صدف در دهانش شكند سنگ اجل آنكه خواهد شكند حقه اسرار كسى | ||
+ | |||
+ | حكيم ابو سعيد ارمورى | ||
+ | |||
+ | او نويسنده و شاعرى زبردست بود كه آثار خود را به زبان عربى مىنوشت. علاوه بر فقه و اصول در حكمت قديم، منطق و رياضى نيز متبحر بود. از آثار وى رسالهاى در منطق و شرح مقاله اول و دوم از كتاب اقليدس و الهى نامه است. | ||
+ | |||
+ | در زمان حبيب الله خان بيگلربيگى منشىگرى دارالحكومه اروميه را داشت و در فاصله سالهاى 1330 تا 1335 ه .ق فوت كرده است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | حسام چورسى | ||
+ | |||
+ | ميرزا محمد على چورسى متخلص به «حسام» از شاعران قرن چهاردهم در چورس به دنيا آمد، ولى در خوى نشو و نما نموده است. | ||
+ | |||
+ | وى شاعرى توانا و در هجو گويى مهارت خاصى داشت و اشعارى به تركى و فارسى در هجو متنفذين سروده است. | ||
+ | |||
+ | وى در سال 1365 ه .ق در سن 90 سالگى در خوى درگذشت. | ||
+ | |||
+ | قسمتى از قصيده علويه او چنين است: | ||
+ | |||
+ | اى معدن فتوت و مهر و وفا على وى كان جود و منبع صدق و صفا على | ||
+ | اى لشگر سفينه بحر نجات نوح وى باعث نجات خليل خدا على | ||
+ | گفته نبى به نص صريح اين كلام را من شهر علمم و على بابها على | ||
+ | |||
+ | صدرى | ||
+ | |||
+ | على صدرى فرزند غلامرضا خان صدرى، از خاندان نايب الصدر افشار ارومى، در سال 1328 ه .ش چشم به جهان گشود. | ||
+ | |||
+ | صدرى ذوق شاعرى را از اجداد اديب خود به ارث برد، زيرا جد اعلاى او حاج ميرزا على نايب الصدر افشار، غزلسرايى توانا و عارفى شوريده دل بود، صدرى شاعرى را با غزل آغاز و با قصيده به اوج رسانيد. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | مهر على به سينه هر كس مكان كند كى ايزدش به آتش خشم امتحان كند | ||
+ | مومن چگونه دل نگمارد به رحمتت زين مرحمت كه لطف تو با كافران كند | ||
+ | حاشا كه دوستار على را به روز حشر بخشنده، نا اميد از آن آستان كند | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:شعرا و ادیبان]] | [[رده:شعرا و ادیبان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۰۷
حيران خانم
حيران خانم از نادره گفتاران اروميه، پس از جنگ 1218 ه .ق ايران و روس، همراه پدرش از قفقاز به تبريز مهاجرت كرد و پس از چندى به اروميه رفت و در آنجا مسكن گزيد. حيران به زبان فارسى و تركى آذرى اشعار متعددى دارد. از او سه ديوان خطى در دست مىباشد كه تا كنون به چاپ نرسيده است. او در برخى از اشعارش خود را از طايفه دنبلى مىداند كه در خوى و سلماس سالها حكومت داشتهاند.
از اشعار اوست:
حال ما را كه كند عرض به جانانه ما شود آگاه ز حال دل ديوانه ما خواهد شود فداى تو اى شاه اوليا با صدق دل كنيز تو حيران دنبلى
حريف خويى
ابوالحسن فرزند على، از سادات جندق از اطراف خراسان بوده كه در سال 1205 ه .ق به خوى مهاجرت نموده و در آنجا مسكن گزيده است. او سخنگويى توانا و شاعرى اديب و فصيح بوده و در اشعارش به «حريف» تخلص مىجست.
وى در سال 1214 ه .ق از خوى به تبريز رفت و در سال 1230 در همان شهر به سراى باقى شتافت. از غزليات او است:
مرغ دلم به سينه گرفتار مانده است بىچاره بلبلى به قفس زار مانده است نگشود باغبان درِ گلشن به روى من اميد من به رخنه ديوار مانده است دور از توام به حسرت مرغى كه در قفس در موسم بهار گرفتار مانده است
عبد الرزاق بيگ دنبلى
عبد الرزاق، شاعر اديب بزرگ در سال 1176 ه .ق در خوى متولد شد و در ده سالگى به عنوان گروگان به شيراز برده شد و ده سال در آن شهر اقامت داشت و در آنجا به تحصيل پرداخت. او سپس به اصفهان رفت و در سال 1241 ه .ق به تبريز بازگشت و در سال 1242 ه .ق در آنجا درگذشت.
عبدالرزاق اديبى بزرگ و توانا بود. ملك الشعراى بهار در كتاب سبك شناسى، كتاب تجربة الاحرار و تسلية الابرار او را از شاهكارهاى ادبى قرن دوازدهم دانسته است. همچنين او شاعرى توانا و در اشعارش به «مفتون» تخلص مىجسته است. از وى چند مثنوى بر جاى مانده است.
از آثار او مىتوان از:
ـ نگارستان دارا (در احوال شاعران دوره فتحعلىشاه)،
ـ مآثر السلطانيه (در وقايع دوران فتحعلىشاه) نام برد.
از اشعار اوست:
پر مايهام اگر چه زر نيست مايهام گر مفلسم ولى ز قناعت توانگرم ز فتنه زمانه فتان پرفتن «مفتون» نيم اگر چه ز تن مىرود سرم
اديب الشعرا
ميرزا عبدالرشيد افشار، مشهور به ميرزا رشيد و متخلص به «رشيد» و ملقب به اديب الشعرا، يكى از شعراى قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم هجرى قمرى است. وى در اروميه متولد شد و مقدمات فارسى و عربى را در محضر استاد رضا مفتى فرا گرفت و در نتيجه مطالعه و تحقيق به مقام نويسندگى رسيد.
از تاليفات وى «تاريخ افشار» است كه در سال 1283 ه .ق بنا به دستور و تشويق يوسف خان شجاع الدوله و پسر لطفعلى خان بيگلربيگى نوشته است.
از اشعار اوست:
كنون مستمع اى خداوند هوش بگفتار منظومم من دارگوش در اين كشور نظم نامى منم اورمى است گنجه نظامى منم
شاكر شاعر توانا و خوش قريحه اروميه، حسن خان شعاعى متخلص به «شاكر» در 19 ذيحجه 1319 ه .ق در اروميه پا به عرصه وجود گذاشت. از اشعار اوست:
اى رهروان كوى شهادت نمردهايد زيرا به عشق ميهنتان سر سپردهايد هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق با نام نيك خود ثبت سر هر جريدهايد با سينههاى گرم ز ميدان كارزار مردانه گوى مهر وطن را ربودهايد
وفايى
ميرزا عبدالرحيم، متخلص به وفايى، در حدود سال 1263 ه .ق در مهاباد ديده به جهان گشود. مادر وى نيز زنى شاعره بود و وفايى در دامن ادب پرورش يافت و به شكوفايى رسيد.
وفايى در حدود سال 1320 ه .ق دار فانى را وداع گفته است.
ديوان وفايى مشحون از اشعار دلانگيز و دلربا به زبان فارسى و كردى است. ديوان وفايى در سال 1950 .م، در كشور عراق به چاپ رسيده است. از اشعار اوست:
سهلست وفايى بدل بلبل زار آزار زمستان به تمناى بهار صد سال توان فتاده بيمار فگار شايد كه درآيد ز درم روزى يار
ملا معروف كوكى
ملا معروف، متخلص به كوكى از عالمان و شاعران برجسته كرد، در سال 1253 ه .ق در حوالى بوكان به دنيا آمد.
او در ابتداء به كار كشاورزى پرداخت و سپس براى تحصيل به عراق رهسپار شد و سرانجام به كردستان بازگشت و در مدرسه ترجان، نزد ملا على قزلجى، عالم مشهور به تحصيل پرداخت و به اخذ اجازه افتاء و تدريس نايل آمد و در روستاهاى مختلف به تدريس و ارشاد پرداخت.
او سرانجام در سال 1324 ه .ق همراه با رنجى تلخ، ناشى از تنگدستى در حالى كه بينايى خود را از دست داده بود در مهاباد دار فانى را وداع و در جوار مقبره ملا حاجى مدفون گرديد.
ديوان اشعارش كه به زبان كردى و فارسى است به زيور طبع آراسته شده است.
از اشعار اوست:
عاقل آن است كه نگردد طرف كار كسى بى جهت پا نزند بر در و ديوار كسى غنچه باغ وجودش شود افسرده و خشك هر كه خواهد كه زند خار به گلزار كسى صدف در دهانش شكند سنگ اجل آنكه خواهد شكند حقه اسرار كسى
حكيم ابو سعيد ارمورى
او نويسنده و شاعرى زبردست بود كه آثار خود را به زبان عربى مىنوشت. علاوه بر فقه و اصول در حكمت قديم، منطق و رياضى نيز متبحر بود. از آثار وى رسالهاى در منطق و شرح مقاله اول و دوم از كتاب اقليدس و الهى نامه است.
در زمان حبيب الله خان بيگلربيگى منشىگرى دارالحكومه اروميه را داشت و در فاصله سالهاى 1330 تا 1335 ه .ق فوت كرده است.
حسام چورسى
ميرزا محمد على چورسى متخلص به «حسام» از شاعران قرن چهاردهم در چورس به دنيا آمد، ولى در خوى نشو و نما نموده است.
وى شاعرى توانا و در هجو گويى مهارت خاصى داشت و اشعارى به تركى و فارسى در هجو متنفذين سروده است.
وى در سال 1365 ه .ق در سن 90 سالگى در خوى درگذشت.
قسمتى از قصيده علويه او چنين است:
اى معدن فتوت و مهر و وفا على وى كان جود و منبع صدق و صفا على اى لشگر سفينه بحر نجات نوح وى باعث نجات خليل خدا على گفته نبى به نص صريح اين كلام را من شهر علمم و على بابها على
صدرى
على صدرى فرزند غلامرضا خان صدرى، از خاندان نايب الصدر افشار ارومى، در سال 1328 ه .ش چشم به جهان گشود.
صدرى ذوق شاعرى را از اجداد اديب خود به ارث برد، زيرا جد اعلاى او حاج ميرزا على نايب الصدر افشار، غزلسرايى توانا و عارفى شوريده دل بود، صدرى شاعرى را با غزل آغاز و با قصيده به اوج رسانيد.
از اشعار اوست:
مهر على به سينه هر كس مكان كند كى ايزدش به آتش خشم امتحان كند مومن چگونه دل نگمارد به رحمتت زين مرحمت كه لطف تو با كافران كند حاشا كه دوستار على را به روز حشر بخشنده، نا اميد از آن آستان كند