فرق مذهبی استان کرمان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | استان كرمان به علت دورافتادگى و احاطه شدن به وسيله بيابانهاى بىپايان و بريدگى از ساير ولايات، ناچار هميشه قائم بالذات مانده است اين امر موجب شده كه بسيارى از مذاهب و فرق اسلامى و غير اسلامى در اين سرزمين باقى بماند. | ||
+ | |||
+ | در اين شهر خوارج، صوفيه، اسماعيليه و شيخيه و هم ساير فرق حتى گروههاى غلاة مثل على اللهىهاى (اطراف بردسير) و گروههاى كل شيئىاى (كسانى كه همه چيز را صحيح و مباح مىدانستند) در استان وجود داشته و در كمال آرامش در كنار يكديگر زندگى مىكردند. | ||
+ | |||
+ | 1ـ خوارج | ||
+ | |||
+ | در نيمه دوم قرن اول به دنبال جنگ و گريزهاى متعدد خوارج به حكومت اموى و فشارهاى سخت امويان بر آنها، خوارج ناچار به مرزهاى شرقى خلافت كه از حوزه نفوذ امويان دور بود پناه بردند. | ||
+ | |||
+ | در نيمه دوم قرن اول رهبر خوارج ازارقى، نافع بن ازرق، جنگهاى متعددى با دستگاه اموى در فارس و خوزستان به پا نمود و قطرى بن فجاة، جانشين نافع، به كرمان آمد. از سوى ديگر شبيب بن يزيد شيبانى كه علم طغيان بر عليه دستگاه حكومت افراشته بود نيز به كرمان آمده و كرمان به صورت يكى از مراكز خوارج درآمد. قدرت خوارج تا آنجا افزايش يافت كه آنان خود داراى مسجد مستقل، در بم بودهاند. از سوى ديگر تجمع خوارج در كرمان و خارج شدن كرمان و نواحى آن مانند سيستان و بلوچستان و قدرت پيدا كردن شبيب، سبب گرديد تا حجاج، مهلب بن ابىصفره را با لشكرى به سوى كرمان بفرستد. | ||
+ | |||
+ | مهلب در مرحله نخست در خارج از كرمان لشكريان شبيب را كه قصد تسخير عراق را داشتند، شكست سختى داد و شبيب كشته شد. مهلب سپس به سوى كرمان حركت كرده، سپاه مهلب و قطرى بن فجاة در سيرجان در مقابل هم قرار گرفتند. پس از ده روز جنگ قطرى بن فجاة، رهبر خوارج، سيرجان را رها، و به طبرستان گريخت. | ||
+ | |||
+ | از سوى ديگر در نواحى جيرفت بين خوارج به فرماندهى عبد ربّه، جانشين فجاة و سپاه مهلب، جنگ سختى در گرفت و بيش از 5000 تن از ازارقه كشته شدند و بقيه خوارج به بلوچستان گريختند. مهلب سپس پسر خود، يزيد را بر حكومت كرمان گماشت و خود به كوفه به نزد حجاج رفت. | ||
+ | |||
+ | اين پيروزى براى دستگاه اموى آنقدر اهميت داشت كه حجاج، مهلب را در صدر مجلس و مقدم بر خود نشان و رو به بزرگان عراق كرد و گفت: من و شماها همه بندگان مهلب هستيم زيرا حق او بر اسلام زياد است. | ||
+ | |||
+ | در حدود سال 253 ه .ق بار ديگر خوارج به رهبرى اسماعيل بن موسى توانستند با قيام در سيستان و شكست نمايندگان حكومت، قلعه بم را نيز تصرف كنند. اما در جنگى كه بين اسماعيل و يعقوب ليث صفارى رخ داد اسماعيل اسير و بسيارى از خوارج به قتل رسيدند. | ||
+ | خوارج ازارقه حضرت على عليهالسلام و همه مسلمانان را كافر مىدانستند و حضور در نماز جماعتشان را جايز نمىدانستند و معتقد بودند كه نبايد به ايشان زن داد و زن گرفت. خيانت در امانت ايشان رواست. | ||
+ | |||
+ | سرزمين مسلمين را دارالحرب مىدانستند و كشتار زنان و كودكان و مردان را جايز، و قاعد از جنگ را ـ در صورتى كه قدرت داشت ـ تكفير مىكردند. حد شرعى را درباره كسى كه قذف مرد زن دار كرده بود لازم نمىشمردند. اما حد قذف زن شوهردار را اجرا مىنمودند و دست دزد را به هر مبلغ مىبريدند. | ||
+ | |||
+ | 2ـ اسماعيليه | ||
+ | |||
+ | اسماعيليه شاخهاى از مذهب شيعه است كه در ميانه سده دوم هجرى شكل گرفت. آنان پس از امام صادق عليهالسلام پسر بزرگترش، اسماعيل را كه در زمان حيات پدر، زندگى را وداع گفت، امام مىدانند. | ||
+ | |||
+ | اسماعيليه در آغاز بيش از آنكه يك انشعاب مذهبى باشد يك جنبش سياسى بود و پيروان آن در دين، وسيلهاى براى مقاصد اجتماعى خود مىجستند. آنان توانستند در بين سالهاى 297ـ567 ه .ق نخستين و قدرتمندترين دولت اسماعيلى فاطمى را در مصر تشكيل دهند. | ||
+ | پس از خلافت ديرپاى مستنصر هشتمين خليفه اسماعيلى در مصر (427ـ487 ه .ق) ميان دو پسرش مستعلى و نزار بر سر جانشينى پدر اختلاف پيش آمد و اسماعيليان در ايران بيشتر به سوى نزار گرايش پيدا كردند. | ||
+ | |||
+ | در دوران حسن صباح فصل تازهاى در تاريخ اسماعيليه ايران گشوده شده و اسماعيليان ايران با قطع رابطه با فاطميون مصر، سياست تبليغى جديدى را در پيش گرفتند. در ايران به ويژه كرمان، اسماعيليان فراز نشيبهاى سياسى متعددى داشتند. در قرن سيزدهم هجرى اسماعيليه آقاخانى در ايران به جنبش تازهاى دست زد و مركز اين جنبش در كرمان بود. | ||
+ | |||
+ | در زمان دولت زنديه يكى از ائمه اسماعيلى به نام سيد ابوالحسن خان از سادات اسماعيلى به حكومت كرمان برگزيده شد و در كرمان به تبليغ مذهب اسماعيلى پرداخت و جمع فراوانى را به سوى خود جلب كرد. | ||
+ | |||
+ | سيد ابوالحسن خود را از نوادگان اسماعيل، فرزند امام صادق عليهالسلام مىدانست. ابوالحسن تا هنگام زمامدارى آقا محمد خان قاجار حكومت كرمان را بر عهده داشت و سرانجام در سال 1207 ه .ق وفات يافت. | ||
+ | |||
+ | با مرگ ابوالحسن پيشواى اسماعيليه، فرزند او سيد خليلالله به امامت اسماعيليه رسيد اما وى در اثر نزاعى كه ميان شيعيان دوازده امامى و پيروان او رخ داد كشته شد. فتحعلى شاه براى بازگرداندن آرامش به كرمان و جلوگيرى از قيام اسماعيليان، فرزند سيد خليل، حسنعلى شاه را به تهران فراخواند و دختر خود را به همسرى وى درآورد و او را ملقب به «آقا خان» نمود و حكومت قم و محلات را به او واگذار كرد. | ||
+ | |||
+ | با مرگ فتحعلى شاه و حمايت آقاخان از محمد شاه، حكومت كرمان و بلوچستان به عنوان پاداش به او واگذار شد و آقاخان در مسند قدرت به تبليغ مذهب اسماعيلى در كرمان پرداخت. اما با روى كار آمدن ميرزا آقاسى صدر اعظم ايران، آقاخان از خدمت عزل و به تهران احضار شد ولى او از رفتن به تهران خوددارى كرد و در قلعه بم متحصن شد. او پس از چندى به تهران رفت و به حرم حضرت عبدالعظيم پناه برد و مورد عفو قرار گرفت و سپس به محلات رفت. او پس از چندى اجازه گرفت به مكه برود ولى شبانه به سوى كرمان حركت كرد و با جعل حكم حكومت كرمان و بلوچستان، به زورگويى و اجحاف به مردم پرداخت ولى از سوى حكومت مركزى، فضلعلى خان براى سركوب وى به كرمان رفت و در زيدآباد او را شكست داد و آقاخان به همراه بسيارى از سپاه اسماعيليه از كرمان گريخت. | ||
+ | وى سرانجام به هند كوچيد و پيشوايى خوجهها و همه اسماعيليه هند را بر عهده گرفت و در سال 1298 ه .ق درگذشت. | ||
+ | امروزه بيش از ده ميليون اسماعيليه نزارى در ايران، پاكستان، هند و ديگر كشورهاى آسياى مركزى، سوريه و شرق افريقا زندگى مىكنند. | ||
+ | |||
+ | وضعيت كنونى اسماعيليه | ||
+ | |||
+ | در سوابق تاريخى به غير از شهربابك از حضور اسماعيليان در ديگر نقاط استان سخنى گفته نشده لكن امروزه حدود سه هزار اسماعيلى مذهب در شهرستان شهربابك و سيرجان زندگى مىكنند. عمده اين افراد در مناطق روستايى سكونت داشته معمولاً و از طريق كشاورزى و دام دارى امرار معاش مىكنند. اكثريت اسماعيليه استان در حومه شهر بابك قرار دارند. وضع اقتصادى اين مردم به دليل مشكلات منطقه چندان خوب نيست. | ||
+ | |||
+ | تعدادى از پيروان اسماعيليه نيز در چند روستاى سيرجان زندگى مىكنند كه سابقه طولانى در اين مناطق ندارند و شايد از زمان تحركات آقاخان محلاتى در استان كرمان به اين مناطق وارد شده باشند. | ||
+ | |||
+ | اسماعيليان از نظر مسائل اجتماعى شباهت كاملى با شيعيان دوازده امامى دارند و از امكانات فرهنگى موجود در استان به طور مساوى استفاده مىكنند. | ||
+ | |||
+ | اسماعيليان اماكن مذهبى مخصوص به خود دارند كه به آن جماعت خانه و يا خانقاه مىگويند. در اين مكانها مراسم عبادى، جشن عروسى و مجالس ترحيم برگزار مىشود. در رأس هر جماعت خانه فردى به نام «مكى» قرار دارد هم اكنون در شهر بابك 3 و در سيرجان 7 جماعت خانه وجود دارد. روابط شيعيان و اسماعيليان در مناطق ياد شده خوب و مشكلى مشاهد نشده است. | ||
+ | در حال حاضر ايلات خراسانى و عطاءاللهى در سيرجان پيرو مذهب اسماعيليه مىباشند. | ||
+ | |||
+ | 3ـ شيخيه | ||
+ | |||
+ | يكى از مهمترين فرقههاى مذهبى در كرمان، فرقه شيخيه مىباشند. شيخيه كرمان در دوره قاجاريه به وجود آمده است. بنيانگذار آن شيخ احمد احسائى از اهالى بحرين بوده است. پس از او شاگردش سيد كاظم رشتى و سپس حاج محمد كريم خان قاجار كرمانى رهبرى اين فرقه را در كرمان به عهده داشتند. | ||
+ | |||
+ | محمد كريم خان در كرمان توانست با نفوذ علمى و وابستگى به دربار قاجار (پدر او ابراهيم خان ظهيرالدوله داماد فتحعلى شاه و حاكم كرمان بود) شيخيه را در كرمان رواج دهد و با تأسيس مدرسه شيخيه در مدرسه ابراهيمى، مبلغينى را تربيت و براى ترويج شيخيه به ساير شهرهاى ايران گسيل دارد. | ||
+ | |||
+ | شيخيه داراى دو شعبه مىباشند. عدهاى پيروان كريم خان مشهور به كريمخانى و عده ديگر پيروان شفيع تبريزى هستند. مركز شيخيه كريمخانى در كرمان و رئيس آنان را سر كار آقا مىنامند. گروه ديگر را كه پيروان ميرزا شفيع تبريزى هستند، بطور اطلاق شيخيه مىگويند و مركز آنها در تبريز است. از آنجا كه فرقه شيخيه از روى احترام بر بالاى سر قبر امام نماز نمىگذارند ولى شيعه در اين عقيده منعى نمىبينند. از اين رو شيخيه، شيعيان مخالف خود را، بالاسرى مىگويند. | ||
+ | |||
+ | شيخيه معتقدند كه دين چهار ركن دارد كه عبارتند از: 1ـ معرفت خدا، 2ـ معرفت پيامبر خدا (حضرت محمد صلىاللهعليهوآله)، 3ـ معرفت امام و 4ـ تولى و تبرى. | ||
+ | |||
+ | مبين ركن چهارم، مجتهدى مفترض الطاعة از آن فرقه است كه حجت ائمه مىباشد و احكام آلمحمد صلىاللهعليهوآله را براى مردم و شيعيان بيان مىكند. به عقيده آنها ركن چهارم واسط بين پيروان شيخيه و امام غايب است. | ||
+ | |||
+ | شيخيه معاد جسمانى را انكار كرده و معتقدند انسان داراى دو جسم عنصرى و هور قليايى است و جسم هور قليايى در جسم عنصرى پنهان است و جسم هورقليايى مَرْكَبْ روح و از سنخ اوست و پس از مرگ باقى مىماند و روح انسان در قيامت با همين بدن هورقليايى باز خواهد گشت. | ||
+ | |||
+ | شيخيه تا پيش از انقلاب اسلامى در كوهبنان مىزيستهاند و بين آنها با ديگر شيعيان اختلافاتى وجود داشته است. | ||
+ | در رفسنجان نيز گروههاى شيخيه زندگى مىكردهاند. حاج ميرزا احمد على فاضل، پير طريقه شيخيه بوده است. | ||
+ | |||
+ | درگيرى شيخيه و متشرعه | ||
+ | |||
+ | در سال 1323 ه .ق «در دوره قاجاريه» بين شيخيه و ساير شيعيان نزاعى به نام «دعواى شيخى و بالاسرى» صورت گرفت. | ||
+ | |||
+ | در اين زمان يك روحانى به نام شيخ بحرينى مشهور به شيخ شمشيرى، مردم را عليه شيخيه تحريك مىكرد. شيخ شمشيرى روزى در حاليكه كفن پوشيده و شمشير بر كمر بسته بود بر منبر قرار گرفت و به مردم بشارت داد كه امام زمان(عج) به زودى ظهور خواهد كرد. حاكم كرمان براى جلوگيرى از درگيرى ميان شيخيه و متشرعه، شيخ را به يكى از دهات زرند تبعيد كرد. اما با اعتراض عمومى مردم و علماء شيخ از تبعيد بازگشت و دوباره بر عليه شيخيه به سخنرانى پرداخت. شيخيه كه حاكم را در مقابل تحريكات شيخ شمشيرى ناتوان ديدند ضمن تلگرافى به تهران خواهان عزل حاكم كرمان ركنالدوله شدند. با عزل ركنالدوله، ظفرالسلطنة، حاكم جديد توانست بين شيخيه و متشرعه صلح و آشتى برقرار كند. | ||
+ | |||
+ | وضعيت كنونى شيخيه | ||
+ | |||
+ | امروزه پيروان شيخيه، با جمعيتى حدود 8000 نفر در ميان ديگر فرقهها و همچنين نسبت به اقليتهاى استان كرمان بيشترين جمعيت را دارا هستند، لكن فقط در حدود 4/0% (كمتر از نيم درصد) جمعيت 000/1800 نفرى استان را تشكيل مىدهند. | ||
+ | |||
+ | شيخيه كرمان چندان تأكيدى برشناسايى خود به عنوان شيخيه در نظر ساير مردم ندارند وسعى مىنمايند بيشتر همبستگى ميان خود را ناشى از يك نوع وابستگى خانوادگى و طايفهاى معرفى نمايند. شيخيه به امكانات موجود جامعه در حد مردم دسترسى دارند و از نظر سواد بالاتر از معمول جامعه هستند و شيخيه مراكز خاص اجتماعى، فرهنگى ندارند و با شيعيان به طور مشترك فعاليت مىكنند البته مسجد آنان جدا بوده و همين امر باعث نوعى جدايى شده است. | ||
+ | |||
+ | از نظر مراسم مذهبى نيز شباهتهاى زيادى به شيعيان دارند و لذا تشخيص بسيار مشكل است. عمدتا شيخيه استان كرمان در شهرستان كرمان زندگى مىكنند. تعدادى در شهركرمان پراكندهاند ولى اكثريت در جنوب شرقى شهر در اطراف ميدان فابريك در خيابان سلمان فارسى متمركز شدهاند. | ||
+ | |||
+ | در 150 سال گذشته تا قبل از انقلاب اسلامى همواره حاكمان كرمان به نوعى به شيخيه وابسته بودهاند. | ||
+ | |||
+ | 4ـ صوفيه | ||
+ | |||
+ | با روى كار آمدن سلجوقيان، در كرمان زمينه رشد براى اهل تصوف و عرفان فراهم شد. در اين دوره صوفيان در كرمان مراكز قابل اطمينانى داشتند و گروه كثيرى از مردم به آنها روى آوردند. | ||
+ | |||
+ | در دوره تيموريان عقايد متصوفه در كرمان گسترش يافت و پيشوايان بزرگى چون شاه نعمت الله ولى در اين دوره ظهور نمودند. در حملات تيمور، صوفيه پناهگاه مردم بود و در تنگناها به يارى مردم مىشتافتند. | ||
+ | در دوره تيموريان در سال 762 ه .ق شاه نعمت الله ولى به ايران مراجعت نمود و حمايت تيمور از او سبب شد كه موقعيت ممتازى را در ايران و به خصوص كرمان كسب نمايد. شاه نعمت الله يك صوفى وحدت وجودى بود و از انسان كامل و سلسله اوليا سخن مىگفت. پيروان او را نعمت اللهى مىگفتند. | ||
+ | |||
+ | از جمله آداب طريقه نعمت اللهى اين بوده كه مريدان پيش از ذكر، شاه نعمت الله را سجده مىكردند. نشانه پيوستن مريد به طريقه، اين بود كه خرقه مىپوشيد و بر سر كلاهى از نمد مىنهاد. اين كلاه بعدها به تاج پنج ترك و سپس دوازده ترك تغيير شكل يافت. | ||
+ | |||
+ | افزايش پيروان شاه نعمت الله ولى، موجب حسادت و مخالفت گروه ديگرى به نام نقشبنديه شد. طريقه نقشبندى را بهاء الدين نقشبند بنيان گذاشت. شاه نعمت الله ولى در معارضه با اينان موفق شد شاخه نقشبندى كرمان را به طريقه خود منضم سازد. | ||
+ | در دوران تسلط صفويه رسميت تشيع در كرمان به آسانى صورت گرفت و چون در پايان دوره صفويه و تسلط روحانيون يك عكس العمل شديد در برابر صوفيه پديد آمد، مراكز تصوف به خارج از ايران، خصوصا هند انتقال يافت. | ||
+ | |||
+ | در اواخر حكومت كريم خان زند، معصوم على شاه دكنى كه از صوفيه بنام، از هندوستان به ايران آمد و در اصفهان مريدانى را پرورش داد و به شهرهاى مختلف ايران فرستاد. از آن جمله مشتاق على شاه و نور على شاه را به كرمان فرستاد. آنها در سال 1205 ه .ق وارد كرمان شدند و مورد استقبال پيروان صوفيه قرار گرفتند. نور على شاه چون مسنتر بود سمت ارشاد و سرپرستى را به عهده گرفت و جمع زيادى از مردم كرمان به طريقه آنها پيوستند و مريد آنها شدند. | ||
+ | |||
+ | مظفر على شاه و رونق على شاه از جمله اين مريدان مىباشند. نور على شاه پس از چهار ماه به اصفهان برگشت و مشتاق على شاه سرپرستى و رهبرى صوفيان را عهدهدار شد و مشتاق على شاه سورههاى قرآن را همراه با سه تار مىنواخت و عده زيادى را مجذوب خويش نموده بود تا اينكه امام جمعه مسجد جامع كرمان، شيخ ملا عبدالله، حكم سنگسار او را داد و مردم كرمان او را با ضربات سنگ كشتند. مريدان او جسدش را به خاك سپردند و هم اكنون زيارتگاه صوفيان مىباشد. | ||
+ | |||
+ | در كرمان كار طرفداران مشتاق از جمله محمد تقى، مظفر على شاه سخت بالا گرفت و خانقاه آنان پايدار ماند و صوفيان نامدارى در كرمان پرورش يافتند كه مىتوان از ارباب حسين كرمانى، حاج آقا حسين كرمانى، درويش يوسفعلى سيرجانى، رونقعلى شاه، معطر على شاه، هدايتعلى كوهستانى، شيخ محمد حسن سيرجانى، مظهر على و... نام برد. | ||
+ | |||
+ | بعدها پس از تقسيم و پيدايش گروههايى مثل گنابادى، صفى عليشاهى و ذوالريا ستينى و غيره، فرقه گنابادى سلطان عليشاهى و هم چنين خانقاه ذوالريا ستينى (نور بخشى) جايگاه خود را حفظ نمودهاند. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:فرق مذهبی]] | [[رده:فرق مذهبی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۳۱
استان كرمان به علت دورافتادگى و احاطه شدن به وسيله بيابانهاى بىپايان و بريدگى از ساير ولايات، ناچار هميشه قائم بالذات مانده است اين امر موجب شده كه بسيارى از مذاهب و فرق اسلامى و غير اسلامى در اين سرزمين باقى بماند.
در اين شهر خوارج، صوفيه، اسماعيليه و شيخيه و هم ساير فرق حتى گروههاى غلاة مثل على اللهىهاى (اطراف بردسير) و گروههاى كل شيئىاى (كسانى كه همه چيز را صحيح و مباح مىدانستند) در استان وجود داشته و در كمال آرامش در كنار يكديگر زندگى مىكردند.
1ـ خوارج
در نيمه دوم قرن اول به دنبال جنگ و گريزهاى متعدد خوارج به حكومت اموى و فشارهاى سخت امويان بر آنها، خوارج ناچار به مرزهاى شرقى خلافت كه از حوزه نفوذ امويان دور بود پناه بردند.
در نيمه دوم قرن اول رهبر خوارج ازارقى، نافع بن ازرق، جنگهاى متعددى با دستگاه اموى در فارس و خوزستان به پا نمود و قطرى بن فجاة، جانشين نافع، به كرمان آمد. از سوى ديگر شبيب بن يزيد شيبانى كه علم طغيان بر عليه دستگاه حكومت افراشته بود نيز به كرمان آمده و كرمان به صورت يكى از مراكز خوارج درآمد. قدرت خوارج تا آنجا افزايش يافت كه آنان خود داراى مسجد مستقل، در بم بودهاند. از سوى ديگر تجمع خوارج در كرمان و خارج شدن كرمان و نواحى آن مانند سيستان و بلوچستان و قدرت پيدا كردن شبيب، سبب گرديد تا حجاج، مهلب بن ابىصفره را با لشكرى به سوى كرمان بفرستد.
مهلب در مرحله نخست در خارج از كرمان لشكريان شبيب را كه قصد تسخير عراق را داشتند، شكست سختى داد و شبيب كشته شد. مهلب سپس به سوى كرمان حركت كرده، سپاه مهلب و قطرى بن فجاة در سيرجان در مقابل هم قرار گرفتند. پس از ده روز جنگ قطرى بن فجاة، رهبر خوارج، سيرجان را رها، و به طبرستان گريخت.
از سوى ديگر در نواحى جيرفت بين خوارج به فرماندهى عبد ربّه، جانشين فجاة و سپاه مهلب، جنگ سختى در گرفت و بيش از 5000 تن از ازارقه كشته شدند و بقيه خوارج به بلوچستان گريختند. مهلب سپس پسر خود، يزيد را بر حكومت كرمان گماشت و خود به كوفه به نزد حجاج رفت.
اين پيروزى براى دستگاه اموى آنقدر اهميت داشت كه حجاج، مهلب را در صدر مجلس و مقدم بر خود نشان و رو به بزرگان عراق كرد و گفت: من و شماها همه بندگان مهلب هستيم زيرا حق او بر اسلام زياد است.
در حدود سال 253 ه .ق بار ديگر خوارج به رهبرى اسماعيل بن موسى توانستند با قيام در سيستان و شكست نمايندگان حكومت، قلعه بم را نيز تصرف كنند. اما در جنگى كه بين اسماعيل و يعقوب ليث صفارى رخ داد اسماعيل اسير و بسيارى از خوارج به قتل رسيدند. خوارج ازارقه حضرت على عليهالسلام و همه مسلمانان را كافر مىدانستند و حضور در نماز جماعتشان را جايز نمىدانستند و معتقد بودند كه نبايد به ايشان زن داد و زن گرفت. خيانت در امانت ايشان رواست.
سرزمين مسلمين را دارالحرب مىدانستند و كشتار زنان و كودكان و مردان را جايز، و قاعد از جنگ را ـ در صورتى كه قدرت داشت ـ تكفير مىكردند. حد شرعى را درباره كسى كه قذف مرد زن دار كرده بود لازم نمىشمردند. اما حد قذف زن شوهردار را اجرا مىنمودند و دست دزد را به هر مبلغ مىبريدند.
2ـ اسماعيليه
اسماعيليه شاخهاى از مذهب شيعه است كه در ميانه سده دوم هجرى شكل گرفت. آنان پس از امام صادق عليهالسلام پسر بزرگترش، اسماعيل را كه در زمان حيات پدر، زندگى را وداع گفت، امام مىدانند.
اسماعيليه در آغاز بيش از آنكه يك انشعاب مذهبى باشد يك جنبش سياسى بود و پيروان آن در دين، وسيلهاى براى مقاصد اجتماعى خود مىجستند. آنان توانستند در بين سالهاى 297ـ567 ه .ق نخستين و قدرتمندترين دولت اسماعيلى فاطمى را در مصر تشكيل دهند. پس از خلافت ديرپاى مستنصر هشتمين خليفه اسماعيلى در مصر (427ـ487 ه .ق) ميان دو پسرش مستعلى و نزار بر سر جانشينى پدر اختلاف پيش آمد و اسماعيليان در ايران بيشتر به سوى نزار گرايش پيدا كردند.
در دوران حسن صباح فصل تازهاى در تاريخ اسماعيليه ايران گشوده شده و اسماعيليان ايران با قطع رابطه با فاطميون مصر، سياست تبليغى جديدى را در پيش گرفتند. در ايران به ويژه كرمان، اسماعيليان فراز نشيبهاى سياسى متعددى داشتند. در قرن سيزدهم هجرى اسماعيليه آقاخانى در ايران به جنبش تازهاى دست زد و مركز اين جنبش در كرمان بود.
در زمان دولت زنديه يكى از ائمه اسماعيلى به نام سيد ابوالحسن خان از سادات اسماعيلى به حكومت كرمان برگزيده شد و در كرمان به تبليغ مذهب اسماعيلى پرداخت و جمع فراوانى را به سوى خود جلب كرد.
سيد ابوالحسن خود را از نوادگان اسماعيل، فرزند امام صادق عليهالسلام مىدانست. ابوالحسن تا هنگام زمامدارى آقا محمد خان قاجار حكومت كرمان را بر عهده داشت و سرانجام در سال 1207 ه .ق وفات يافت.
با مرگ ابوالحسن پيشواى اسماعيليه، فرزند او سيد خليلالله به امامت اسماعيليه رسيد اما وى در اثر نزاعى كه ميان شيعيان دوازده امامى و پيروان او رخ داد كشته شد. فتحعلى شاه براى بازگرداندن آرامش به كرمان و جلوگيرى از قيام اسماعيليان، فرزند سيد خليل، حسنعلى شاه را به تهران فراخواند و دختر خود را به همسرى وى درآورد و او را ملقب به «آقا خان» نمود و حكومت قم و محلات را به او واگذار كرد.
با مرگ فتحعلى شاه و حمايت آقاخان از محمد شاه، حكومت كرمان و بلوچستان به عنوان پاداش به او واگذار شد و آقاخان در مسند قدرت به تبليغ مذهب اسماعيلى در كرمان پرداخت. اما با روى كار آمدن ميرزا آقاسى صدر اعظم ايران، آقاخان از خدمت عزل و به تهران احضار شد ولى او از رفتن به تهران خوددارى كرد و در قلعه بم متحصن شد. او پس از چندى به تهران رفت و به حرم حضرت عبدالعظيم پناه برد و مورد عفو قرار گرفت و سپس به محلات رفت. او پس از چندى اجازه گرفت به مكه برود ولى شبانه به سوى كرمان حركت كرد و با جعل حكم حكومت كرمان و بلوچستان، به زورگويى و اجحاف به مردم پرداخت ولى از سوى حكومت مركزى، فضلعلى خان براى سركوب وى به كرمان رفت و در زيدآباد او را شكست داد و آقاخان به همراه بسيارى از سپاه اسماعيليه از كرمان گريخت. وى سرانجام به هند كوچيد و پيشوايى خوجهها و همه اسماعيليه هند را بر عهده گرفت و در سال 1298 ه .ق درگذشت. امروزه بيش از ده ميليون اسماعيليه نزارى در ايران، پاكستان، هند و ديگر كشورهاى آسياى مركزى، سوريه و شرق افريقا زندگى مىكنند.
وضعيت كنونى اسماعيليه
در سوابق تاريخى به غير از شهربابك از حضور اسماعيليان در ديگر نقاط استان سخنى گفته نشده لكن امروزه حدود سه هزار اسماعيلى مذهب در شهرستان شهربابك و سيرجان زندگى مىكنند. عمده اين افراد در مناطق روستايى سكونت داشته معمولاً و از طريق كشاورزى و دام دارى امرار معاش مىكنند. اكثريت اسماعيليه استان در حومه شهر بابك قرار دارند. وضع اقتصادى اين مردم به دليل مشكلات منطقه چندان خوب نيست.
تعدادى از پيروان اسماعيليه نيز در چند روستاى سيرجان زندگى مىكنند كه سابقه طولانى در اين مناطق ندارند و شايد از زمان تحركات آقاخان محلاتى در استان كرمان به اين مناطق وارد شده باشند.
اسماعيليان از نظر مسائل اجتماعى شباهت كاملى با شيعيان دوازده امامى دارند و از امكانات فرهنگى موجود در استان به طور مساوى استفاده مىكنند.
اسماعيليان اماكن مذهبى مخصوص به خود دارند كه به آن جماعت خانه و يا خانقاه مىگويند. در اين مكانها مراسم عبادى، جشن عروسى و مجالس ترحيم برگزار مىشود. در رأس هر جماعت خانه فردى به نام «مكى» قرار دارد هم اكنون در شهر بابك 3 و در سيرجان 7 جماعت خانه وجود دارد. روابط شيعيان و اسماعيليان در مناطق ياد شده خوب و مشكلى مشاهد نشده است. در حال حاضر ايلات خراسانى و عطاءاللهى در سيرجان پيرو مذهب اسماعيليه مىباشند.
3ـ شيخيه
يكى از مهمترين فرقههاى مذهبى در كرمان، فرقه شيخيه مىباشند. شيخيه كرمان در دوره قاجاريه به وجود آمده است. بنيانگذار آن شيخ احمد احسائى از اهالى بحرين بوده است. پس از او شاگردش سيد كاظم رشتى و سپس حاج محمد كريم خان قاجار كرمانى رهبرى اين فرقه را در كرمان به عهده داشتند.
محمد كريم خان در كرمان توانست با نفوذ علمى و وابستگى به دربار قاجار (پدر او ابراهيم خان ظهيرالدوله داماد فتحعلى شاه و حاكم كرمان بود) شيخيه را در كرمان رواج دهد و با تأسيس مدرسه شيخيه در مدرسه ابراهيمى، مبلغينى را تربيت و براى ترويج شيخيه به ساير شهرهاى ايران گسيل دارد.
شيخيه داراى دو شعبه مىباشند. عدهاى پيروان كريم خان مشهور به كريمخانى و عده ديگر پيروان شفيع تبريزى هستند. مركز شيخيه كريمخانى در كرمان و رئيس آنان را سر كار آقا مىنامند. گروه ديگر را كه پيروان ميرزا شفيع تبريزى هستند، بطور اطلاق شيخيه مىگويند و مركز آنها در تبريز است. از آنجا كه فرقه شيخيه از روى احترام بر بالاى سر قبر امام نماز نمىگذارند ولى شيعه در اين عقيده منعى نمىبينند. از اين رو شيخيه، شيعيان مخالف خود را، بالاسرى مىگويند.
شيخيه معتقدند كه دين چهار ركن دارد كه عبارتند از: 1ـ معرفت خدا، 2ـ معرفت پيامبر خدا (حضرت محمد صلىاللهعليهوآله)، 3ـ معرفت امام و 4ـ تولى و تبرى.
مبين ركن چهارم، مجتهدى مفترض الطاعة از آن فرقه است كه حجت ائمه مىباشد و احكام آلمحمد صلىاللهعليهوآله را براى مردم و شيعيان بيان مىكند. به عقيده آنها ركن چهارم واسط بين پيروان شيخيه و امام غايب است.
شيخيه معاد جسمانى را انكار كرده و معتقدند انسان داراى دو جسم عنصرى و هور قليايى است و جسم هور قليايى در جسم عنصرى پنهان است و جسم هورقليايى مَرْكَبْ روح و از سنخ اوست و پس از مرگ باقى مىماند و روح انسان در قيامت با همين بدن هورقليايى باز خواهد گشت.
شيخيه تا پيش از انقلاب اسلامى در كوهبنان مىزيستهاند و بين آنها با ديگر شيعيان اختلافاتى وجود داشته است. در رفسنجان نيز گروههاى شيخيه زندگى مىكردهاند. حاج ميرزا احمد على فاضل، پير طريقه شيخيه بوده است.
درگيرى شيخيه و متشرعه
در سال 1323 ه .ق «در دوره قاجاريه» بين شيخيه و ساير شيعيان نزاعى به نام «دعواى شيخى و بالاسرى» صورت گرفت.
در اين زمان يك روحانى به نام شيخ بحرينى مشهور به شيخ شمشيرى، مردم را عليه شيخيه تحريك مىكرد. شيخ شمشيرى روزى در حاليكه كفن پوشيده و شمشير بر كمر بسته بود بر منبر قرار گرفت و به مردم بشارت داد كه امام زمان(عج) به زودى ظهور خواهد كرد. حاكم كرمان براى جلوگيرى از درگيرى ميان شيخيه و متشرعه، شيخ را به يكى از دهات زرند تبعيد كرد. اما با اعتراض عمومى مردم و علماء شيخ از تبعيد بازگشت و دوباره بر عليه شيخيه به سخنرانى پرداخت. شيخيه كه حاكم را در مقابل تحريكات شيخ شمشيرى ناتوان ديدند ضمن تلگرافى به تهران خواهان عزل حاكم كرمان ركنالدوله شدند. با عزل ركنالدوله، ظفرالسلطنة، حاكم جديد توانست بين شيخيه و متشرعه صلح و آشتى برقرار كند.
وضعيت كنونى شيخيه
امروزه پيروان شيخيه، با جمعيتى حدود 8000 نفر در ميان ديگر فرقهها و همچنين نسبت به اقليتهاى استان كرمان بيشترين جمعيت را دارا هستند، لكن فقط در حدود 4/0% (كمتر از نيم درصد) جمعيت 000/1800 نفرى استان را تشكيل مىدهند.
شيخيه كرمان چندان تأكيدى برشناسايى خود به عنوان شيخيه در نظر ساير مردم ندارند وسعى مىنمايند بيشتر همبستگى ميان خود را ناشى از يك نوع وابستگى خانوادگى و طايفهاى معرفى نمايند. شيخيه به امكانات موجود جامعه در حد مردم دسترسى دارند و از نظر سواد بالاتر از معمول جامعه هستند و شيخيه مراكز خاص اجتماعى، فرهنگى ندارند و با شيعيان به طور مشترك فعاليت مىكنند البته مسجد آنان جدا بوده و همين امر باعث نوعى جدايى شده است.
از نظر مراسم مذهبى نيز شباهتهاى زيادى به شيعيان دارند و لذا تشخيص بسيار مشكل است. عمدتا شيخيه استان كرمان در شهرستان كرمان زندگى مىكنند. تعدادى در شهركرمان پراكندهاند ولى اكثريت در جنوب شرقى شهر در اطراف ميدان فابريك در خيابان سلمان فارسى متمركز شدهاند.
در 150 سال گذشته تا قبل از انقلاب اسلامى همواره حاكمان كرمان به نوعى به شيخيه وابسته بودهاند.
4ـ صوفيه
با روى كار آمدن سلجوقيان، در كرمان زمينه رشد براى اهل تصوف و عرفان فراهم شد. در اين دوره صوفيان در كرمان مراكز قابل اطمينانى داشتند و گروه كثيرى از مردم به آنها روى آوردند.
در دوره تيموريان عقايد متصوفه در كرمان گسترش يافت و پيشوايان بزرگى چون شاه نعمت الله ولى در اين دوره ظهور نمودند. در حملات تيمور، صوفيه پناهگاه مردم بود و در تنگناها به يارى مردم مىشتافتند. در دوره تيموريان در سال 762 ه .ق شاه نعمت الله ولى به ايران مراجعت نمود و حمايت تيمور از او سبب شد كه موقعيت ممتازى را در ايران و به خصوص كرمان كسب نمايد. شاه نعمت الله يك صوفى وحدت وجودى بود و از انسان كامل و سلسله اوليا سخن مىگفت. پيروان او را نعمت اللهى مىگفتند.
از جمله آداب طريقه نعمت اللهى اين بوده كه مريدان پيش از ذكر، شاه نعمت الله را سجده مىكردند. نشانه پيوستن مريد به طريقه، اين بود كه خرقه مىپوشيد و بر سر كلاهى از نمد مىنهاد. اين كلاه بعدها به تاج پنج ترك و سپس دوازده ترك تغيير شكل يافت.
افزايش پيروان شاه نعمت الله ولى، موجب حسادت و مخالفت گروه ديگرى به نام نقشبنديه شد. طريقه نقشبندى را بهاء الدين نقشبند بنيان گذاشت. شاه نعمت الله ولى در معارضه با اينان موفق شد شاخه نقشبندى كرمان را به طريقه خود منضم سازد. در دوران تسلط صفويه رسميت تشيع در كرمان به آسانى صورت گرفت و چون در پايان دوره صفويه و تسلط روحانيون يك عكس العمل شديد در برابر صوفيه پديد آمد، مراكز تصوف به خارج از ايران، خصوصا هند انتقال يافت.
در اواخر حكومت كريم خان زند، معصوم على شاه دكنى كه از صوفيه بنام، از هندوستان به ايران آمد و در اصفهان مريدانى را پرورش داد و به شهرهاى مختلف ايران فرستاد. از آن جمله مشتاق على شاه و نور على شاه را به كرمان فرستاد. آنها در سال 1205 ه .ق وارد كرمان شدند و مورد استقبال پيروان صوفيه قرار گرفتند. نور على شاه چون مسنتر بود سمت ارشاد و سرپرستى را به عهده گرفت و جمع زيادى از مردم كرمان به طريقه آنها پيوستند و مريد آنها شدند.
مظفر على شاه و رونق على شاه از جمله اين مريدان مىباشند. نور على شاه پس از چهار ماه به اصفهان برگشت و مشتاق على شاه سرپرستى و رهبرى صوفيان را عهدهدار شد و مشتاق على شاه سورههاى قرآن را همراه با سه تار مىنواخت و عده زيادى را مجذوب خويش نموده بود تا اينكه امام جمعه مسجد جامع كرمان، شيخ ملا عبدالله، حكم سنگسار او را داد و مردم كرمان او را با ضربات سنگ كشتند. مريدان او جسدش را به خاك سپردند و هم اكنون زيارتگاه صوفيان مىباشد.
در كرمان كار طرفداران مشتاق از جمله محمد تقى، مظفر على شاه سخت بالا گرفت و خانقاه آنان پايدار ماند و صوفيان نامدارى در كرمان پرورش يافتند كه مىتوان از ارباب حسين كرمانى، حاج آقا حسين كرمانى، درويش يوسفعلى سيرجانى، رونقعلى شاه، معطر على شاه، هدايتعلى كوهستانى، شيخ محمد حسن سيرجانى، مظهر على و... نام برد.
بعدها پس از تقسيم و پيدايش گروههايى مثل گنابادى، صفى عليشاهى و ذوالريا ستينى و غيره، فرقه گنابادى سلطان عليشاهى و هم چنين خانقاه ذوالريا ستينى (نور بخشى) جايگاه خود را حفظ نمودهاند.