ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

فرق مذهبی استان زنجان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

(تفاوت بین نسخه‌ها)
پرش به: ناوبری, جستجو
جز (۱ نسخه)
 
سطر ۱: سطر ۱:
  
 +
اسماعيليه
 +
 +
اسماعيليه شاخه‏اى از مذهب شيعه است كه در ميانه قرن دوم هجرى شكل گرفت. پيروان اين مذهب مى‏گويند كه پس از امام جعفر صادق عليه‏السلام پسر بزرگش اسماعيل كه در زمان حيات پدر درگذشت، وارث مقام امام است.
 +
 +
برخى از آنها معتقدند كه اسماعيل نمرده و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنان قصد جان او را كنند، اظهار شده است. آنها اسماعيل را مهدى موعود امت مى‏دانند و امامت را در وى پايان يافته مى‏بينند.
 +
 +
برخى از اسماعيليه نيز بر اين عقيده‏اند كه اسماعيل مرده و فرزندش بعد از او به امامت رسيده است و در واقع امام غائب همان فرزند اسماعيل است.
 +
 +
دولت اسماعيليه در ايران در سال 483 ه .ق با تسخير الموت پايه گذارى شد. اسماعيليان پس از آنكه پايگاه‏هاى استوارى پيدا كردند دست به فعاليت‏هاى عظيمى و به زودى به قدرت سياسى نيرومندى مبدل گرديدند.
 +
 +
اينان در طول حيات خود به مبارزه با قدرت‏هاى حاكمه وقت چون خلفاى بغداد، سلاجقه، خوارزمشاهيان و آل باوند و غيره پرداختند.
 +
 +
در سال‏هاى 607 تا 618 اسماعيليه دو شهر ابهر و زنجان را تحت نفوذ خود درآوردند.
 +
 +
در طى اين سال‏ها جلال الدين حسن كه هم عصر با الناصر الدين الله، خليفه عباسى بود، كوشيد با دستگاه عباسى نزديك شود و بدين طريق از گسترش قلمرو خوارزمشاهيان جلوگيرى كند.
 +
 +
جلال الدين حسن به كمك مظفرالدين ازبك به مبارزه با حاكم زنجان شتافت و پس از شكست حاكم زنجان، ابهر و زنجان و آذربايجان به او واگذار شد.
 +
 +
در سال 616 سلطان محمد خوارزمشاه اين دو شهر را از تصرف اسماعيليان خارج كرد. مجددا پس از مرگ چنگيز اسماعيليه نفوذ خود را بر شهرهاى ابهر و زنجان و قزوين گسترش دادند و به مدت 28 سال در اين مناطق نفوذ داشتند.
 +
سرانجام در سال 654 ه .ق با كشته شدن ركن الدين خورشاه، آخرين خليفه اسماعيلى بدست هلاكو، نفوذ اسماعيليه بر زنجان خاتمه يافت.
 +
 +
بابيه
 +
 +
آيين بابى‏گرى متأثر از برخى عقايد درباره مهدويت به خصوص نظرات شيخ احمد احسائى (م. 1242 ه .ق) است. او نخستين عالم شيعى بود كه درباره نزديكى ظهور امام غايب(عج) سخن گفت. بعد از او شاگردش سيد كاظم رشتى مطلب را روشن‏تر بيان كرد.
 +
 +
دعوى بابيت را شيخ احمد احسايى و سيد كاظم رشتى به صورت مبهم و نيمه پنهان بيان كردند. چون سيد كاظم رشتى براى خود جانشينى معين نكرد، اين سخن بر زبان‏ها افتاد كه امام به زودى ظهور خواهد كرد و نظريه شيخ احمد احسايى كه گوهر وجود امام غايب در كالبدى ديگر پيدا مى‏شود راه را براى همه مدعيان مهدويت باز كرد.
 +
 +
سيد على محمد باب كه (1236ـ1266 ه .ق) كه دو سه سالى در حوزه درسى سيد محمد تحصيل مى‏كرد، توجه شاگردان سيد كاظم را به خود جلب كرد و بعد از مرگ سيد كاظم، هيجده تن از شاگردان او كه در نزد بابيان به حرف حى (ح = 8، ى = 10) مشهورند با وى بيعت كردند.
 +
 +
او نخست خود را باب امام زمان ناميد و سپس ادعاى ذكريت (مقام ذكر و فواد بالاترين مراحل سير و سلوك است) زد. به هر صورت هر كدام از اين هيجده تن در شهرستانى به تبليغ پرداختند و جمعى به آيين باب در آمدند.
 +
 +
خود باب نيز از عراق به مكه رفت و چنان كه بابيان گفته‏اند در آنجا دعوى مهدويت خود را علنى ساخت. چون در اخبار ظهور مهدى(عج) آمده است كه او را در ابتدا در مسجد الحرام خود را معرفى مى‏كند سپس او به بوشهر بازگشته و رحل اقامت مى‏افكند.
 +
فعاليت بابيان علماء شيعه و دولت قاجار را نگران ساخت لذا باب را به شيراز منتقل كردند در شيراز بابيان نام او را در اذان ذكر مى‏كردند.
 +
 +
فعاليت بابيان، دولت قاجار را بر آن داشت كه باب را سرانجام دستگير و در آذربايجان در قعله چهريق نزديك ماكو زندانى كنند.
 +
با زندانى شدن باب پيروان او در شهرهاى مختلف مازندران، زنجان و نيريز سر به شورش برداشتند و مشكلاتى براى دولت ايجاد كرد. باب نيز از زندان چهريق به تبريز منتقل شد.
 +
 +
پس از محاكمه، علماء حكم به قتل وى دادند و سپس او را در سال 1266 ه .ق در ميدان تبريز آوار به دار آويختند و تيرباران كردند.
 +
 +
همزمان با اين جريان پيروان وى در زنجان به رهبرى ملامحمد على بابى كه نزد بابيان به حجت معروف است شورش بزرگى بر پا ساختند.
 +
درباره شورش بابيان چنين آمده است كه حاكم شهر امير اصلان خان، مجدالدوله به بهانه مهمانى ملامحمد على را به دارالحكومة فراخواند اما وى را بازداشت كرد.
 +
 +
پيروان وى كه بهانه به دستشان افتاده بود به دار الحكومة ريخته و ملا محمد على را رهانيدند و درگيريها آغاز شد.
 +
 +
اين اتفاق در ارديبهشت سال 1267 ه .ق روى داد و بلافاصله ظرف پنج ساعتى كه از وصول خبر شورش به پايتخت گذشت، لشكرى از تهران به سمت زنجان به حركت در آمد. (چند تن از سران اين قيام نور على شكارچى، بخشعلى دروگر، خداد و فتح الله بيك. تعداد اوليه قيام كنندگان را دو هزار نفر نوشته‏اند) به هر صورت با رسيدن نيرو از تهران، شهر كاملاً به محاصره در آمده و جنگ به صورت كاملاً رسمى آغاز شد.
 +
 +
شورشيان به طور منظم در مقابل قواى دولتى مقاومت مى‏كردند. اما هنگامى كه نيروهاى دولتى توپهايى را در بيرون حصار شهر مستقر كرده و شهر را به طور منظم زير آتش گرفتند، كفه تعادل به نفع نيروهاى دولتى سنگين شد. با كم شدن تعداد شورشيان به واسطه كشته شدن، زنان پيرو بابى نيز وارد معركه گرديدند.
 +
 +
در يكى از درگيريها بود كه امير نظام گروسى با فوج گروس به شورشيان هجوم برد و قلعه عليمراد خان را كه در وسط شهر و در تصرف شورشيان بود از تصرف آنان خارج ساخت. ولى مقاومت همچنان ادامه داشت. شورشيان يكبار نيز واسطه صلح را به وضع عجيبى به قتل رسانيدند.
 +
 +
رفتار شورشيان با اسرايى كه از نيروهاى دولتى مى‏گرفتند بسيار نامناسب بود به طورى كه بابيان با اسيران همانند حيوان رفتار كرده و آنان را با يك دست از تير چوبى آويزان نموده و زنده زنده روى آتش كباب مى‏كردند.
 +
 +
عليرغم برترى قابل ملاحظه نيروهاى دولتى مقاومت سرسختانه ادامه داشت و حدود نه ماه طول كشيد. ملا محمد على به پيروان خود وعده‏هاى بسيارى مى‏داد كه در صورت پيروزى به حكومت و امارت خواهند رسيد و گويا به يكى از پيروان خود وعده حكومت مصر و به ديگرى وعده حكومت حجاز را داده بود.
 +
 +
در يك مورد اشاره شده است كه ملا محمد على به افراد خود اطمينان مى‏داده كه در اين جنگ دولت روس ياور و مددكار آنان مى‏باشد. اين قول در اسناد وزارت خارجه بريتانيا نقل شده است.
 +
 +
به هر حال پس از نه ماه جنگ و شكست‏هاى متوالى در اثناء جنگ ملا محمد على جراحتى برداشته و به قتل رسيد. متعاقب آن مقاومت بابيان در هم شكسته و سربازان دولتى وارد شهر شدند و قتل عام بابيان آغاز گرديد. در اين رهگذر خرابى‏هاى زيادى عايد شهر زنجان گرديد و تا سال‏ها اين خرابى‏ها بر چهره شهر باقى مانده بود.
 +
 +
در حال حاضر اطلاعى كامل در دست نيست ولى از طرف علما و بزرگان منطقه گاه حركت‏هايى بر عليه اين فرقه ضاله صورت گرفته است چنانكه در قبل از پيروزى انقلاب اسلامى امام جمعه زنجان با تشكيل انجمن‏هاى تبليغى بر عليه فرقه ضاله و مضله بهائيت با همكارى عده‏اى از عالمان دينى و فرهنگيان و دانش‏آموزان، توانست عده‏اى از آن فرقه را از گمراهى نجات دهد. بخصوص در قريه يد بلاغ كه مركز تبليغات آن فرقه بود فعاليت آنان متوقف گشته و در همان محل مسجد بسيار خوبى به سبك جديد بنا نمودند.
 +
 +
  
 
{{منابع}}
 
{{منابع}}
 
[[رده:فرق مذهبی]]
 
[[رده:فرق مذهبی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۴

اسماعيليه

اسماعيليه شاخه‏اى از مذهب شيعه است كه در ميانه قرن دوم هجرى شكل گرفت. پيروان اين مذهب مى‏گويند كه پس از امام جعفر صادق عليه‏السلام پسر بزرگش اسماعيل كه در زمان حيات پدر درگذشت، وارث مقام امام است.

برخى از آنها معتقدند كه اسماعيل نمرده و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنان قصد جان او را كنند، اظهار شده است. آنها اسماعيل را مهدى موعود امت مى‏دانند و امامت را در وى پايان يافته مى‏بينند.

برخى از اسماعيليه نيز بر اين عقيده‏اند كه اسماعيل مرده و فرزندش بعد از او به امامت رسيده است و در واقع امام غائب همان فرزند اسماعيل است.

دولت اسماعيليه در ايران در سال 483 ه .ق با تسخير الموت پايه گذارى شد. اسماعيليان پس از آنكه پايگاه‏هاى استوارى پيدا كردند دست به فعاليت‏هاى عظيمى و به زودى به قدرت سياسى نيرومندى مبدل گرديدند.

اينان در طول حيات خود به مبارزه با قدرت‏هاى حاكمه وقت چون خلفاى بغداد، سلاجقه، خوارزمشاهيان و آل باوند و غيره پرداختند.

در سال‏هاى 607 تا 618 اسماعيليه دو شهر ابهر و زنجان را تحت نفوذ خود درآوردند.

در طى اين سال‏ها جلال الدين حسن كه هم عصر با الناصر الدين الله، خليفه عباسى بود، كوشيد با دستگاه عباسى نزديك شود و بدين طريق از گسترش قلمرو خوارزمشاهيان جلوگيرى كند.

جلال الدين حسن به كمك مظفرالدين ازبك به مبارزه با حاكم زنجان شتافت و پس از شكست حاكم زنجان، ابهر و زنجان و آذربايجان به او واگذار شد.

در سال 616 سلطان محمد خوارزمشاه اين دو شهر را از تصرف اسماعيليان خارج كرد. مجددا پس از مرگ چنگيز اسماعيليه نفوذ خود را بر شهرهاى ابهر و زنجان و قزوين گسترش دادند و به مدت 28 سال در اين مناطق نفوذ داشتند. سرانجام در سال 654 ه .ق با كشته شدن ركن الدين خورشاه، آخرين خليفه اسماعيلى بدست هلاكو، نفوذ اسماعيليه بر زنجان خاتمه يافت.

بابيه

آيين بابى‏گرى متأثر از برخى عقايد درباره مهدويت به خصوص نظرات شيخ احمد احسائى (م. 1242 ه .ق) است. او نخستين عالم شيعى بود كه درباره نزديكى ظهور امام غايب(عج) سخن گفت. بعد از او شاگردش سيد كاظم رشتى مطلب را روشن‏تر بيان كرد.

دعوى بابيت را شيخ احمد احسايى و سيد كاظم رشتى به صورت مبهم و نيمه پنهان بيان كردند. چون سيد كاظم رشتى براى خود جانشينى معين نكرد، اين سخن بر زبان‏ها افتاد كه امام به زودى ظهور خواهد كرد و نظريه شيخ احمد احسايى كه گوهر وجود امام غايب در كالبدى ديگر پيدا مى‏شود راه را براى همه مدعيان مهدويت باز كرد.

سيد على محمد باب كه (1236ـ1266 ه .ق) كه دو سه سالى در حوزه درسى سيد محمد تحصيل مى‏كرد، توجه شاگردان سيد كاظم را به خود جلب كرد و بعد از مرگ سيد كاظم، هيجده تن از شاگردان او كه در نزد بابيان به حرف حى (ح = 8، ى = 10) مشهورند با وى بيعت كردند.

او نخست خود را باب امام زمان ناميد و سپس ادعاى ذكريت (مقام ذكر و فواد بالاترين مراحل سير و سلوك است) زد. به هر صورت هر كدام از اين هيجده تن در شهرستانى به تبليغ پرداختند و جمعى به آيين باب در آمدند.

خود باب نيز از عراق به مكه رفت و چنان كه بابيان گفته‏اند در آنجا دعوى مهدويت خود را علنى ساخت. چون در اخبار ظهور مهدى(عج) آمده است كه او را در ابتدا در مسجد الحرام خود را معرفى مى‏كند سپس او به بوشهر بازگشته و رحل اقامت مى‏افكند. فعاليت بابيان علماء شيعه و دولت قاجار را نگران ساخت لذا باب را به شيراز منتقل كردند در شيراز بابيان نام او را در اذان ذكر مى‏كردند.

فعاليت بابيان، دولت قاجار را بر آن داشت كه باب را سرانجام دستگير و در آذربايجان در قعله چهريق نزديك ماكو زندانى كنند. با زندانى شدن باب پيروان او در شهرهاى مختلف مازندران، زنجان و نيريز سر به شورش برداشتند و مشكلاتى براى دولت ايجاد كرد. باب نيز از زندان چهريق به تبريز منتقل شد.

پس از محاكمه، علماء حكم به قتل وى دادند و سپس او را در سال 1266 ه .ق در ميدان تبريز آوار به دار آويختند و تيرباران كردند.

همزمان با اين جريان پيروان وى در زنجان به رهبرى ملامحمد على بابى كه نزد بابيان به حجت معروف است شورش بزرگى بر پا ساختند. درباره شورش بابيان چنين آمده است كه حاكم شهر امير اصلان خان، مجدالدوله به بهانه مهمانى ملامحمد على را به دارالحكومة فراخواند اما وى را بازداشت كرد.

پيروان وى كه بهانه به دستشان افتاده بود به دار الحكومة ريخته و ملا محمد على را رهانيدند و درگيريها آغاز شد.

اين اتفاق در ارديبهشت سال 1267 ه .ق روى داد و بلافاصله ظرف پنج ساعتى كه از وصول خبر شورش به پايتخت گذشت، لشكرى از تهران به سمت زنجان به حركت در آمد. (چند تن از سران اين قيام نور على شكارچى، بخشعلى دروگر، خداد و فتح الله بيك. تعداد اوليه قيام كنندگان را دو هزار نفر نوشته‏اند) به هر صورت با رسيدن نيرو از تهران، شهر كاملاً به محاصره در آمده و جنگ به صورت كاملاً رسمى آغاز شد.

شورشيان به طور منظم در مقابل قواى دولتى مقاومت مى‏كردند. اما هنگامى كه نيروهاى دولتى توپهايى را در بيرون حصار شهر مستقر كرده و شهر را به طور منظم زير آتش گرفتند، كفه تعادل به نفع نيروهاى دولتى سنگين شد. با كم شدن تعداد شورشيان به واسطه كشته شدن، زنان پيرو بابى نيز وارد معركه گرديدند.

در يكى از درگيريها بود كه امير نظام گروسى با فوج گروس به شورشيان هجوم برد و قلعه عليمراد خان را كه در وسط شهر و در تصرف شورشيان بود از تصرف آنان خارج ساخت. ولى مقاومت همچنان ادامه داشت. شورشيان يكبار نيز واسطه صلح را به وضع عجيبى به قتل رسانيدند.

رفتار شورشيان با اسرايى كه از نيروهاى دولتى مى‏گرفتند بسيار نامناسب بود به طورى كه بابيان با اسيران همانند حيوان رفتار كرده و آنان را با يك دست از تير چوبى آويزان نموده و زنده زنده روى آتش كباب مى‏كردند.

عليرغم برترى قابل ملاحظه نيروهاى دولتى مقاومت سرسختانه ادامه داشت و حدود نه ماه طول كشيد. ملا محمد على به پيروان خود وعده‏هاى بسيارى مى‏داد كه در صورت پيروزى به حكومت و امارت خواهند رسيد و گويا به يكى از پيروان خود وعده حكومت مصر و به ديگرى وعده حكومت حجاز را داده بود.

در يك مورد اشاره شده است كه ملا محمد على به افراد خود اطمينان مى‏داده كه در اين جنگ دولت روس ياور و مددكار آنان مى‏باشد. اين قول در اسناد وزارت خارجه بريتانيا نقل شده است.

به هر حال پس از نه ماه جنگ و شكست‏هاى متوالى در اثناء جنگ ملا محمد على جراحتى برداشته و به قتل رسيد. متعاقب آن مقاومت بابيان در هم شكسته و سربازان دولتى وارد شهر شدند و قتل عام بابيان آغاز گرديد. در اين رهگذر خرابى‏هاى زيادى عايد شهر زنجان گرديد و تا سال‏ها اين خرابى‏ها بر چهره شهر باقى مانده بود.

در حال حاضر اطلاعى كامل در دست نيست ولى از طرف علما و بزرگان منطقه گاه حركت‏هايى بر عليه اين فرقه ضاله صورت گرفته است چنانكه در قبل از پيروزى انقلاب اسلامى امام جمعه زنجان با تشكيل انجمن‏هاى تبليغى بر عليه فرقه ضاله و مضله بهائيت با همكارى عده‏اى از عالمان دينى و فرهنگيان و دانش‏آموزان، توانست عده‏اى از آن فرقه را از گمراهى نجات دهد. بخصوص در قريه يد بلاغ كه مركز تبليغات آن فرقه بود فعاليت آنان متوقف گشته و در همان محل مسجد بسيار خوبى به سبك جديد بنا نمودند.



منابع