پیشینه تاریخی استان آذربایجان غربی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
== وجه تسمیه == | == وجه تسمیه == | ||
+ | |||
+ | تا قبل از آمدن آريايىها از نام و نشان سرزمينى كه امروزه آذربايجان ناميده مىشود، خبرى در دست نيست. وقتى گروهى از آريايىها كه «ماد» نام داشتند و صاحب گلههاى بزرگ بودند در نواحى كردستان، همدان، كرمانشاه و آذربايجان امروزى سكنى گزيدند اين سرزمين را به نام ايشان «ماد» ناميدند. | ||
+ | |||
+ | آذربايجان در زمان هخامنشيان «ماد» ناميده مىشد. در اواخر دوران هخامنشى سرزمين ماد به دو قسمت «ماد بزرگ» و «ماد كوچك» تقسيم شد. | ||
+ | |||
+ | در زمان سلطنت داريوش سوم حاكم «ماد كوچك» آتروپات نام داشت. در آن دوران پر آشوب حمله اسكندر و پس از آن سلوكيان، آتروپات با كمال شجاعت و تدبير در اين سرزمين به تأسيس دولتى مستقل موفق شد و به همين جهت ماد كوچك از طرف مردم به نام وى «ماد آتروپاتن» يا «آتروپاتكان» ناميده شد. | ||
+ | |||
+ | آذربايجان در فارسى ميانه «آتورپاتكان» [آتروپاتگان]، در آثار كهن فارسى «آذربادگان» يا «آذربايگان»، در فارسى كنونى «آذربايجان»، در يونانى «آتروپاتنه» و در ارمنى «آتراپاتاكان» نام داشته است. | ||
+ | |||
+ | عدهاى از دانشمندان نيز پيدايش اين نام را با آتش و آتشكده در اين سرزمين مرتبط دانسته، چنين استدلال مىكنند كه: | ||
+ | |||
+ | واژه «آتور» همان آذر يا آتش، و واژه «پات» كه بعدها به صورت «پاد و باد» درآمده به معناى نگهبان و واژه «كان» كه بعدها به صورت «گان» تلفظ شده، پسوندى است كه به آخر بعضى از مكانها و روستاهاى ايران بسيار آمده است و معنى تركيبى آن نگهدارنده و حافظ آتش است. | ||
+ | |||
+ | آذربايگان بعدها تبديل به آذربايجان شده و تشكل از اجزاى: آذ ـ ار ـ باى ـ گان مىباشد و معنى آن به شرح زير است: | ||
+ | |||
+ | آذ: در لغت (تركى) به معناى اُغور و نيت خير و نام طايفهاى تركى زبان بوده است. | ||
+ | |||
+ | ار: داراى منشأ تركى و به معناى انسان، مرد و جوانمرد است به اين واژه به صورت پسوند به واژههاى ديگر چسبيده و آنها را تبديل به نام قبايل و طوايف و اقوام مىكند مثل: آو + (آوار)، خز + ار (خزار)، ماج + ار (ماجار = مجار)، قاج + ار (قاجار). | ||
+ | |||
+ | باى: باى، بى، بيگ، بگ به معناى توانگر، رئيس قبيله، حاكم. | ||
+ | |||
+ | گان: در زبانهاى تركى با قبول تغييرات آوايى داراى معانى زيادى چون پدر، خاقان مىشود. | ||
+ | |||
+ | اكنون با توجه به مراتب فوق آذربايگان يعنى (آذ + ار + باى + گان) به معناى پدر توانگر انسان و به عبارت ديگر به معناى پدر توانگر مبارك مىباشد. | ||
+ | |||
+ | در زمان حكومت رضاشاه به منظور ايجاد همآهنگى بين مقامات لشكرى و كشورى و همچنين از لحاظ اهميت سياسى منطقه، در سال 1311 ه .ش آذربايجان به دو قسمت تقسيم شد و يك قسمت كه در شرق قرار داشت به نام استان آذربايجان شرقى و قسمت ديگر كه در غرب قرار داشت، آذربايجان غربى ناميده شد و آقاى محمد مساعد مراغهاى (مساعد الوزراء) با سمت استاندار آذربايجان غربى وارد اروميه گرديد. | ||
+ | |||
+ | اما در سال 1323 ه .ش آذربايجان غربى باز تابع استان آذربايجان شرقى (تبريز) شد و تا سال 1334 با فرماندارى تابع تبريز اداره گرديد و ساير سازمانهاى دولتى نيز هر كدام تابع سازمان خود در تبريز بودند، و از سال 1334 دوباره استانى مستقل و داراى استاندار گرديد. | ||
+ | |||
== رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف == | == رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف == | ||
+ | |||
+ | === قبل از اسلام=== | ||
+ | |||
+ | دوره ماد | ||
+ | |||
+ | مادها قومى بودند آريايى نژاد كه در آغاز قرن هفتم يا پايان قرن هشتم قبل از ميلاد دولت ماد را تأسيس و كشور ماد را به ماد بزرگ و ماد كوچك تقسيم كردند. ماد بزرگ شامل رى و عراق عجم تا حدود كردستان و كوههاى زاگرس مىشد و ماد كوچك شامل آذربايجان مىشد. | ||
+ | |||
+ | مادها تا اواخر قرن هفتم پيش از ميلاد در آذربايجان قدرت زيادى نداشتند بلكه حكومت آن ناحيه بيشتر در دست اقوام لولوبى، ماننايى، اورارتوه و سكايى بود. | ||
+ | |||
+ | از سال 612 ق.م يعنى سال سقوط آشور به دست ماد بود كه مادها توانستند قدرت خود را بر تمام قسمتهاى ايران و به ويژه آذربايجان تا ماوراء رود ارس گسترش دهند. | ||
+ | |||
+ | در پايان قرن چهارم قبل از ميلاد ماد به دو بخش تجزيه گشت. يكى «ماد آتروپاتن» (ماد كوچك و آذربايجان) و ديگر «ماد سفلى» (ماد بزرگ). | ||
+ | |||
+ | اين دو ماد با اينكه تقريبا از يك نژاد بودند ولى هر يك سرنوشت ديگرى داشتند و غالبا در طول تاريخ دو واحد متمايز به شمار مىرفتند. | ||
+ | |||
+ | مردم ماد در قبيلههاى معدود جداگانه مىزيستند. ديوكو مؤسس دولت ماد كه در ناحيه خود مردى برجسته بود، تصميم گرفت عدل و داد را گسترش دهد و پس از آنكه زمام امور را در دست گرفت با شايستگى تمام نسبت به اداره امور پرداخت. مدت زمامدارى او 53 سال انجاميد. | ||
+ | |||
+ | بعد از ديوكو فرزندش فرورتيش حكومت را به دست گرفت. فرورتيش به مدت 22 سال سلطنت كرد و حوزه قدرت خود را وسعت بخشيد. وى در جنگ با آشور كشته شد. | ||
+ | |||
+ | پس از او پسرش كياكسار (هوخشتره) جانشين وى شد. دولت ماد در اين زمان به اوج عظمت و قدرت رسيد. آذربايجان غربى، شرقى و كردستان و نواحى شمالى رود ارس در دوره ماد جزو مملكت ماد بود. | ||
+ | |||
+ | دوره هخامنشيان | ||
+ | |||
+ | زمانى كه كورش بزرگ به پادشاهى رسيد، شاهنشاهى بزرگى را به وجود آورد. وى در سال 553 ق.م عليه «آژى دهاگ» جد مادرى خود قيام كرد و او را نزديك شهر پاسارگاد شكست داد و متصرفاتش از جمله پارس و آذربايجان را تصرف كرد. | ||
+ | كوروش بزرگ كشور خود را به بيست ايالت تقسيم كرد و براى هر يك حاكمى گماشت كه آذربايجان غربى مركز ايالت دهم يعنى ماد بود. | ||
+ | پس از مرگ كوروش، «كمبوجيه دوم» پسر ارشد او به سلطنت رسيد، وى در ايران از جمله ايالت ماد و آذربايجان نظم را برقرار نمود. | ||
+ | |||
+ | آذربايجان در دوران پادشاهى داريوش بزرگ از مهمترين و بزرگترين ايالتهاى كشور به شمار مىرفت. داريوش فهرستى از ايالتهاى كشورش را در كتيبه بيستون به يادگار به ثبت رسانيد. وى در اين كتيبه نام 23 كشور تابع از جمله ماد كه آذربايجان غربى جزء آن بود را ذكر كرده است. | ||
+ | |||
+ | دوره سلوكيان | ||
+ | |||
+ | پس از درگذشت داريوش سوم، اسكندر مقدونى ممالك تابعه ايران هخامنشى از جمله آذربايجان غربى را به تصرف درآورد. اسكندر چون به رى رسيد «اگزى داتس» را كه به فرمان داريوش سوم زندانى بود، حاكم ماد كرد. | ||
+ | |||
+ | پس از مرگ اسكندر در سال 323 ق.م و روى كار آمدن سلوكيان، آذربايجان با قسمتى از نواحى مجاور به صورت ساتراپ نشين مستقل درآمد و به اعتبار نام «آتروپاتن» فرمانرواى ايرانى آن، به نام «آتورپاتكان» يا «آذربايگان» ناميده شد. | ||
+ | حكومت مستقل آتروپاتن نخستين حكومت جديد التأسيس محلى در قلمرو اسكندر و نشانه عكس العمل ايرانيان در برابر يونانيان بود. | ||
+ | يونانىها در اين سرزمين نفوذى نداشتند و در واقع ماد آتروپاتن پناهگاهى براى آداب و سنن آيين زرتشت در برابر تمدن و فرهنگ يونانى بود. | ||
+ | |||
+ | دوره اشكانيان | ||
+ | |||
+ | در اواسط سده سوم پيش از ميلاد، اوضاع در استانهاى غربى قلمرو سلوكيان دشوار شد و مرزهاى شمال شرقى كشور را بيابان گردان آسياى ميانه تهديد مىكردند. | ||
+ | |||
+ | طوايف دلير و آزاده پارت بر ضد حكومت جانشينان اسكندر قيام كردند و در سال 250 ق.م به رهبرى اشك اول بر حكام محلى سلوكيان در پارت شوريدند و پس از غلبه بر كارگزاران آنان از دولت سلوكى جدا شدند و حكومت جديدى به شيوه ايرانى در آن سرزمين بنياد نهادند كه به دولت اشكانى موسوم گشت. در زمان اشكانيان نيز ماد آتروپاتن استقلال داشت. | ||
+ | |||
+ | در سال 67 ق.م همزمان با سلطنت فرهاد سوم شخصى به نام «مهرداد» حكومت آذربايجان را در دست داشت. | ||
+ | |||
+ | در سال 65 ق.م داريوش نامى حكمران ماد آتروپاتن بود كه از «پومپه» اطاعت مىكرد. | ||
+ | |||
+ | پومپه خود در سال 66 ق.م به جاى لوكوس از سوى سناى روم مأمور آسيا شده بود. | ||
+ | |||
+ | بعدها «ارتباز» شاه ماد كوچك شد و او معاصر فرهاد چهارم پادشاه اشكانى است، در زمان وى آنتوان امپراطور روم با لشگر صد هزار نفرى به ماد آتروپاتن حمله كرد و «فراداسپه» پايتخت اين سرزمين را محاصره كرد، ولى كارى از پيش نبرد و در برابر سپاهيان فرهاد چهارم مجبور به عقب نشينى شد. | ||
+ | |||
+ | ارتباز بار ديگر آنتوان را به لشكر كشى مجدد به ماد كوچك تحريك كرد. بين ارتباز و آنتوان در كنار رود ارس ملاقاتى روى داد و پيمانى منعقد شد كه به موجب آن قسمتى از ارمنستان كه قبلاً به ماد كوچك تعلق داشت به او واگذار گرديد، ولى به محض مراجعت قواى كمكى روم، ارتباز در نبردى از فرهاد چهارم شكست خورد و اسير شد و ماد كوچك بار ديگر به دست اشكانيان افتاد. | ||
+ | ماد آتروپاتن در زمان سلطنت بلاش اول بين ساتراپهاى دولت اشكانى، مقام دوم را داشت و بلاش، برادرش «پاكروس» را به حكومت آنجا فرستاد. در همين زمان «آلانها» سرزمين ماد كوچك را غارت كردند و پاكروس نتوانست در برابر آنان پايدارى كند و گريخت و مدت سه سال ماد آتروپاتن گرفتار قتل و غارت آلانها شد. | ||
+ | |||
+ | دوره ساسانيان | ||
+ | |||
+ | ساسان نام مغى بود از دودمان نجباى فارس و در معبد ناهيد استخر فارس موقعيت ممتازى داشت. چون درگذشت، بابك به جانشينى او رسيد و پس از ازدواج با دختر يكى از امراى محلى وضع سياسى خود را استحكام بخشيد. پس از آن بر كليه فئودالها و اميران محلى چيره شد. | ||
+ | |||
+ | پس از درگذشت بابك و مرگ نابهنگام فرزند بزرگ او شاهپور، اردشير پسر دوم بابك، خود را پادشاه پارس خواند. اردشير به تدريج متصرفات خويش را با تسخير اراضى مجاور توسعه داد. اردوان پنجم پادشاه اشكانى كه از پيشرفتهاى اردشير نگران شده بود با وى به جنگ برخاست و طى سه جنگى كه بين طرفين درگرفت، اردوان شكست خورد و به دست موسس سلسله ساسانى كشته شد. | ||
+ | |||
+ | اردشير براى حكومت بر سراسر ايران ناگزير هشتاد تن از شاهان محلى را مطيع خود ساخت و سرزمينهاى ايشان را متصرف گشت. | ||
+ | |||
+ | اردشير در سال 226 م رسما طى مراسم باشكوهى تاج شاهى بر سر نهاد و فتوحات خويش را دنبال كرد. وى سرزمين ماد و شهر همدان و ناحيه سكستان و خراسان را مطيع خود ساخت و بر اثر مبارزه مستمر خويش آذربايجان و بخش مهمى از ارمنستان را نيز تسخير كرد. | ||
+ | در زمان شاهان ساسانى، آذربايجان نيز مانند ساير مناطق كشور ايران در سايه كفايت غالب پادشاهان اين سلسله از آبادى و ترقى بهرهمند بود و همواره شهرياران به پاس احترام و حفظ آداب و سنن ملى و تاريخى به ناحيه «شيز» (تخت سليمان) كه بزرگترين مركز مذهبى آن دوره بود، مىرفتند. | ||
+ | |||
+ | پادشاهان ساسانى هر وقت به مشكلى برخورد مىكردند به زيارت آتشكده شيز مىرفتند و همچنين بعد از تاجگذارى براى زيارت از تيسفون تا شيز را پياده طى مىكردند. انوشيروان نيز پس از آنكه بر تخت سلطنت نشست، هداياى زيادى به اين آتشكده فرستاد. خسرو پرويز پس از مدتها سلطنت، گرفتار حمله هراكليوس امپراتور روم به ايران شد. | ||
+ | |||
+ | وقتى كه سپاهيان روم به آذربايجان نزديك مىشدند، هراكليوس باخبر شد كه خسرو پرويز با چهل هزار تن سپاه، در شيز چادر زده است. هراكليوس بدان شهر تاخت، گروهى از اعراب كه مزدورش بودند و پيشاپيش لشكريان مىرفتند، بر سپاه ايران تاختند و آنها را تار و مار كردند. چنان غوغايى بر پا نمودند كه خسرو پرويز ترسيد و همان دم با لشكريانش گريخت. هراكليوس پس از تسخير آذربايجان، شهر گنجك يا شيز را اشغال كرد و آتشكده آن (آتشكده آذر گشنسب) را ويران ساخت. | ||
+ | |||
+ | === دوره اسلامى === | ||
+ | |||
+ | وضع نابهنجار اجتماعى و اقتصادى ايران در اواخر دوره ساسانى و فشار زيادى كه طبقه حاكم بر مردم وارد مىكرد، زمينه را از هر لحاظ براى دين آزادى بخش اسلام فراهم ساخت. | ||
+ | |||
+ | پس از نبرد معروف جلولا و نهاوند، يزدگرد به اميد آنكه تكيهگاه تازهاى براى ايجاد يك نيروى مقاومت قومى به وجود آورد، در سراسر قلمرو خود دايم از غرب به شرق و از جنوب به شمال بين ولايات طبرستان، فارس، كرمان و سيستان در تكاپو بود و هر كجا اندك اميدى مىجست مىكوشيد تا زمينهاى براى دستيابى به مقصد پيدا كند. در موقعى كه يزدگرد با موكبى از درباريان خود در بين ولايات سرگردان بود، اعراب پس از واقعه جلولا به حملات خود ادامه داده و سرزمينهاى جديدى را اشغال مىكردند. | ||
+ | دستهاى از سپاهيان اسلام به سردارى «عياض بن غنم» به سوى شمال حركت كرد و در سال 19 ه .ق خود را به موصل رسانيد و يكى از حصارهاى آن شهر را فتح كرد و جانشين عياض، «عقبه بن فرقه» حصار ديگر موصل را گشود و در سال 20 ه .ق به آذربايجان تاخت و شهرهاى اروميه، خوى و سلماس را در فاصله سالهاى 22ـ20 ه .ق تسخير كرد. از طرف ديگر «نعيم بن مقرن» به فتح گرگان و طبرستان نايل آمد. وقتى كه عمر از اين موفقيت آگاهى يافت به نعيم بن مقرن نامه نوشت كه: | ||
+ | |||
+ | «حالا وقت حمله به آذربايجان رسيده است، بايد «سماك بن حرثه» را به آذربايجان فرستاد، اينك از تو مىخواهم كه او را با لشكرى كارآ براى تصرف آذربايجان بفرستى». | ||
+ | |||
+ | نعيم بن مقرن براى اينكه اوضاع خراسان را زير نظر داشته باشد در گرگان ماند و «عتبه بن فرقه» و «بكير بن عبدالله» را با لشكرى فراوان به سوى آذربايجان گسيل داشت و «سماك بن حرثه» را نيز پى ايشان روانه كرد. | ||
+ | از طرف ديگر نيز «موتا» سردار ديلمى با لشكرى كه گرد آورده بود، در محلى بين همدان و قزوين (واجرود) سپاهيان عرب را متوقف كرد. «اسفنديار بن فرخزاد» والى ايرانى آذربايجان و «فرخ خان زيبندى» از رى نيز در واجرود به موتا پيوستند. | ||
+ | در نبردى كه بين قواى ايران و اعراب درگرفت، بار ديگر جنگ با شكست ايرانيان خاتمه يافت. «موتا» كشته شد و «اسفنديار» نيز اسير گرديد. سه فرمانده عرب «عتبه، بكير و سماك» بدون اينكه با مقاومت و كشمكش زيادى برخورد نمايند، اكثر شهرهاى آذربايجان را فتح نمودند. آخرين مقاومتى كه در آذربايجان انجام گرفت، به وسيله بهرام برادر اسفنديار بود كه آن هم با شكست روبهرو گرديد. | ||
+ | |||
+ | دوره امويان | ||
+ | |||
+ | در دوران خلافت امويان «خزرها» ضمن دوره دوم جنگهاى خود با عربها به آذربايجان هجوم آوردند. | ||
+ | اعراب در فاصله سالهاى 22ـ32 ه .ق بارها از دروازه دربند خزر گذشتند و در سرزمين خزر پيش رفتند و در صدد برآمدند كه با تصرف شهر «بلنجر» جاى پايى در قسمت اروپايى قفقاز به دست آورند، ولى در آخرين جنگى كه در سال 32 ه .ق به وقوع پيوست، عربها شكست خوردند و چهار هزار تن از جمله «عبدالرحمان بن ربيعه» سردار عرب كشته شدند. | ||
+ | خزرها در دوره دوم جنگهاى خود با عربها در طول سالهاى 101ـ111 ه .ق يك بار گرجستان و ارمنستان را به تصرف خود درآوردند و در نبرد اردبيل نيز شكست سختى بر سپاه عرب وارد آوردند. | ||
+ | |||
+ | پس از اين فتح، قوم خزر به آذربايجان روى آوردند و به قتل و غارت پرداختند و تا موصل و دياربكر پيش رفتند تا اينكه پس از گذشت يك سال، به دستور خليفه اموى لشكريان عرب به سردارى «سلمه بن عبدالملك» به آذربايجان وارد شدند و پس از جنگهاى پى در پى، قوم خزر را از آذربايجان بيرون راندند. شهرهاى آذربايجان غربى كه بر سر راه اين لشكركشىها قرار داشت از اين وقايع صدمات بسيارى ديد. | ||
+ | |||
+ | اما سرانجام خلافت امويان در زمان مروان بن محمد (126 ه .ق) متزلزل شد و در سال 132 ه .ق خلافت آنها به دست «ابومسلم خراسانى» از بين رفت. | ||
+ | |||
+ | دوره عباسيان | ||
+ | |||
+ | پس از امويان، خلفاى عباسى از سالهاى 132ـ656 ه .ق بر بخشهاى وسيعى از سرزمينهاى اسلامى حكومت كردند. | ||
+ | در طول دوره حكومت جابرانه خلفاى عباسى، در گوشه و كنار ايران قيامهاى مختلفى بر عليه آنها انجام مىشد كه به دنبال اين قيامها حكومتهاى محلى مختلفى در ايران شكل گرفت. در زمان دومين خليفه عباسى (ابوجعفر منصور عباسى) رئيس طايفه راودى (صدقه) عليه حكومت مركزى قيام نمود و پس از تسخير اروميه، شهرهاى خوى، سلماس، اشنويه، لاهيجان و سلدوز تصرف كرد و تشكيل حكومت مستقلى داد و كمكم بر نواحى شرق، غرب، شمال و جنوب درياچه اروميه مسلط گرديد. | ||
+ | او در زمان پنجمين خليفه عباسى (هارون الرشيد) مراغه را نيز تصرف كرد و پس از نواحى بين آذربايجان و موصل با فرمانروايان اطراف پيمان مؤدت بست. خليفه عباسى نيز نيرويى را به رهبرى خزيمه براى سركوبى صدقه فرستاد. اما نيروهاى راودى از پيش لشكر خزيمه جلوگيرى نمودند. | ||
+ | |||
+ | پس از مرگ صدقه فرزندش على و پس از او فرزندش صدقه به حكومت رسيدند. مأمون هفتمين خليفه عباسى با صدقه از در دوستى در آمد و ارمنستان را نيز به او واگذار كرد و او را مأمور به جنگ با بابك خرمدين نمود اما جنگ بين صدقه و خرمدينان نتيجهاى براى او در بر نداشت. | ||
+ | |||
+ | سرانجام مأمون در صدد سركوبى صدقه بر آمد و نيرويى را براى مقابله با او فرستاد و بالاخره در سال 212 ه .ق صدقه اسير و به بغداد فرستاده شد و پس از او فرزندان و اقوام او نيز از منطقه كوچ داده شدند. | ||
+ | همان گونه كه اشاره شد، در دوره خلافت مأمون قيام بابك خرمدين نيز در آذربايجان اتفاق افتاده است. | ||
+ | آغاز كار خرمدينان از سال 192 ه .ق بوده است. بابك خرمدين در جوانى به اين نهضت پيوست و در سال 201 ه .ق رهبرى قيام را عهدهدار شد. | ||
+ | |||
+ | در اين سال بابك عليه مأمون عباسى قيام كرد و به مدت 22 سال با عباسيان مبارزه نمود. تا اينكه در زمان معتصم (هشتمين خليفه) عباسى (223 ه .ق) بوسيله يكى از سرداران ايرانى به نام افشين دستگير و توسط معتصم عباسى كشته شد. | ||
+ | در سال 224 ه .ق در زمان خلافت معتصم عباسى يكى از رؤساى قوم كرد بنام جعفر قيام كرد و در برابر قواى عرب پيروز شد. خليفه عباسى يكى از فرماندهان خود به نام ايتاخ ترك را به جنگ او فرستاد. | ||
+ | اين جنگ تا سال 225 ه .ق ادامه داشت و در اين سال جعفر شكست خورد و خودكشى نمود. ايتاخ عده زيادى از طرفداران جعفر را قتل عام نمود. | ||
+ | |||
+ | در سال 288 ه .ق يوسف بن ابوالساج در آذربايجان علم مخالفت عليه عباسيان را برافراشت. او بدون اجازه خليفه عباسى (المقتدر بالله)، پادشاه ارمنستان را به قتل رساند و شهرهاى رى، قزوين و زنجان را تصرف نمود و در سال 305 لشكر خليفه را نيز شكست داد. | ||
+ | |||
+ | در اين سال خليفه دوباره نيرويى براى مقابله و سركوبى او فرستاد. اما او به اردبيل فرار كرد و در آنجا اسير شد و در سال 310 به بغداد آورده شد و آزاد گرديد. | ||
+ | |||
+ | مجددا خليفه عباسى، فرمانروايى رى و آذربايجان را به او اواگذار نمود و او را به جنگ با قرمطيان گسيل داشت ولى او در اين جنگ در سال 315 ه .ق كشته شد. | ||
+ | |||
+ | پس از او برادر زادهاش ابوالمسافر فتح بن محمد فرمانرواى آذربايجان شد و دو سال حكومت كرد و در سال 317 ه .ق كشته شد. با مرگ او حكومت ساجيان نيز در اين منطقه به پايان رسيد. | ||
+ | در واقع ساجيان يكى از قدرتمندين سلسلههاى ايرانى بودند كه در مقابل خلفا علم استقلال برداشتند ولى هرگز به استقلال كامل نرسيدند. | ||
+ | |||
+ | در سال 326 ه .ق يكى از حكام مرداويج بر آذربايجان دست يافت، اما ديسمكرد او را از آنجا بيرون راند. ديسم كرد به زودى با ديلميان آذربايجان در افتاد و در حدود 330 ه .ق تمامى آذربايجان تحت قلمرو ديلميان قرار گرفت. | ||
+ | در سال 342 ه .ق فرمانرواى اروميه به نام جستان بن ماشازان به طرفدارى از ديسمكرد قيام نمود اما بوسيله ديالمه سركوب شد و تحت امر ديلميان قرار گرفت. | ||
+ | |||
+ | در سال 346 ه .ق مجددا جستان بن ماشازان عليه حكومت ديلميان قيام كرد و از اطاعت آنها خارج شد و مراغه را فتح نمود و مجددا به اروميه آمد و در خدمت المستجير بالله (خليفه عباسى) در آمد. ديلميان ابتدا او را شكست دادند و اما وى در سال 349 ه .ق دوباره با ديالمه به جنگ برخاست و ضمن شكست آنها، مراغه را نيز به دايره حكومت خود افزود. | ||
+ | در سال 355 ه .ق جستان به ماشازان به اطاعت از ديالمه گردن نهاد. | ||
+ | تا سال 1377 حكومت گرجستان در اختيار خاندان مسافريان (سالاريان) قرار داشت و آخرين حاكم آنها ابوالهيجاء پسر ابراهيم بوده است. | ||
+ | |||
+ | در سال 1377 اين سلسله بدست رواديان برافتاد. | ||
+ | |||
+ | با پايان يافتن حكومت سالاريان در آذربايجان، خاندان روادى عرب در آذربايجان قدرت يافت و بر قسمتى از آذربايجان تسلط پيدا نمود. برخى از نواحى آذربايجان از حكومت رواديان اطاعت نكردند و سبب بروز جنگهايى در اين ناحيه شد. | ||
+ | از جمله اين نبردها، نبرد اسپهد موغان با اميروهسودان حكمران معروف روادى، نزديك اردبيل بود. در اين جنگ اسپهد موغان شكست خورد و اين نواحى به تصرف رواديان در آمد. | ||
+ | |||
+ | دوره غزنويان | ||
+ | |||
+ | دوره حكومت و هسودان در آذربايجان مقارن با حمله و هجوم غزها به نواحى مختلف ايران بود. آمدن غزها به آذربايجان در سه يا چهار مرحله صورت پذيرفت. | ||
+ | |||
+ | در سال 420 ه .ق همزمان با حكومت و هسودان در آذربايجان سلطان محمود عدهاى از غزها را به كرمان و اصفهان و از آنجا به آذربايجان آورد. غزها در اين ناحيه ظلم و ستم فراوانى را نسبت به مردم روا داشتند. چون مردم از ظلم و ستم آنها به ستوه آمده بودند، امير و هسودان و ابوالهيجا با هم متحد شدند و به جنگ عليه آنها پرداختند و عده زيادى از آنان را نابود كردند. | ||
+ | در سال 432 ه .ق نيز ابوالهيجا حدود 25 هزار نفر از غزها را كه مىخواستند به قلمرو او وارد شوند از بين برد. | ||
+ | در سال 433 ه .ق پس از اينكه وهسودان در تبريز عدهاى از بزرگان غزها را دربند نمود، غزهاى اورميه، در نواحى هكارى با كردان به جنگ برخاستند. پس از چندين بار شكست و پيروزى، سرانجام غزها شكست خورده و در كوهها آواره شدند. ابوالهيجاء غزهاى آواره را نيز سركوب نمود. | ||
+ | |||
+ | دوره سلجوقيان | ||
+ | |||
+ | سلجوقيان يكى از بزرگترين و مقتدرترين سلسلههايى بود كه بعداز اسلام در ايران حكمرانى كردند و كشورهاى اسلامى را تحت فرمان دولت واحد در آوردند. پادشاهان اين سلسله اگر چه ايرانى نژاد نبودند ولى مركز اقتدارشان در ايران بود. سلجوقيان چند امارت مستقل پديد آوردند كه يكى از آنها سلاجقه عراق و كردستان بود. | ||
+ | در سال 446 ه .ق طغرل بيگ سلجوقى بدون جنگ به آذربايجان آمد و هسودان در خدمت او قرار گرفت. بعد از وهسودان، طغرل سلجوقى، پسر او ابونصر مملان را به جاى پدر به حكومت آذربايجان انتخاب كرد. | ||
+ | شعبهاى از سلاجقه از حدود سال 511ـ590 ه .ق در آذربايجان و كردستان سلطنت كردهاند كه به سلاجقه عراق مشهورند. مؤسس اين سلسله مغيث الدين محمود بن محمد بوده است و بعد از او سلطنت عراق مورد اختلاف فرزندان و نوادگان سلطان محمد بن ملكشاه واقع شد. | ||
+ | |||
+ | شاهزادگان سلجوقى غالبا در كودكى به سلطنت مىرسيدند و اتابكان اداره حكومت را بدست داشتند. بنابراين پادشاهان سلجوقى تحت نفوذ اتابكان خود بوده و دائما معارض يكديگر بودهاند. اين موضوع سبب ضعف خاندان سلاجقه و غلبه اتابكان شد. از جمله اتابكان آذربايجان در اواخر سالهاى حكومت سلاجقه بر سلاطين اين سلسله تسلط داشتند و سلطنت پادشاهان اين سلسله در ظاهر اسمى بيش نبود. | ||
+ | |||
+ | دوره اتابكان | ||
+ | |||
+ | اتابكان آذربايجان از سال 541 تا 622 ه .ق بر آن ايالت حكومت كردند و پايتخت آنها در اردبيل بود. | ||
+ | سرسلسله ايشان غلامى قبچاقى به نام شمس الدين ايلدگز بود كه در دستگاه سلطان مسعود سلجوقى اعتبارى يافت تا اينكه در سال 541 هجرى از طرف سلطان مسعود به فرمانروايى آذربايجان رسيد. | ||
+ | |||
+ | پس از مرگ ايلدگز در سال 558، پسرش نصرت الدين ابو جعفر محمد جهان پهلوان بجاى او نشست. | ||
+ | در سال 622 جلال الدين خوارزمشاه به آذربايجان آمد، اتابك اوزبك زن خود را در تبريز گذاشته و به گنجه گريخت و سلسله اتابكان پس از 80 سال سلطنت برافتاد. | ||
+ | |||
+ | دوره خوارزمشاهيان | ||
+ | |||
+ | پس از ناصرالدين ابوبكر، مظفر الدين اوزبك، برادر قتلغى اينانج حدود 16 سال فرمانروايى كرد، چون سلطان جلال الدين خوارزمشاه عازم تسخير آذربايجان شد، اتابك مظفرالدين به النجق گريخت و همسر او به دست سلطان جلال الدين افتاد و چون اين خبر را شنيد، در سال 622 ه .ق دچار سكته شد و درگذشت. | ||
+ | |||
+ | پس از وى اتابك خاموش پسر قزل ارسلان با اظهار اطاعت به خوارزمشاه در قسمتى از آذربايجان حكومت كرد و با فوت او در سال 624 ه .ق، فرمانروايى اتابكان آذربايجان خاتمه يافت. | ||
+ | |||
+ | پس از برچيده شدن حكومت اتابكان در آذربايجان، گرجيان كه دوبار در حدود شروان و تبريز از مسلمانان شكست خورده بودند، براى انتقام جويى و تصرف نقاطى از آذربايجان در صدد برآمدند كه اين سرزمين را تصرف كرده و سپس بغداد را تسخير ساخته و مدارس اسلامى را تبديل به كليسا و كنشت نمايند. | ||
+ | از اين رو سلطان جلال الدين قبل از حركت اردوى عظيم گرجيان با سپاهيان اندك خود در محل دره كربى به آنان شبيخون زد و بر آنان پيروز شد. | ||
+ | |||
+ | سلطان جلال الدين در سال 624 ه .ق به منظور سركوب اسماعيليه به حدود الموت رفت و در آنجا قتل و غارت كرد. در اين هنگام آگاه شد كه عدهاى از مغولان به حدود دامغان رسيدهاند. | ||
+ | سلطان جلال الدين به سرعت به دامغان رفت و آنان را شكست داد، هنوز كاملاً از جنگ مغولها فراغت نيافته بود كه آگاه گشت ملكه، همسر او، حاجب على حاكم خلاط را به تصرف آذربايجان دعوت كرده است. | ||
+ | سلطان جلال الدين پس از ازدواج با ملكه، علاوه بر خوى دو شهر سلماس و اروميه را نيز ضميمه قلمرو او نمود و شرف الملك باخذرى را از سوى خود به وزارت او گماشت. | ||
+ | سرانجام سلطان جلال الدين خوارزمشاه پس از زد و خوردهاى زياد با مغولان در سال 628 ه .ق به قتل رسيد و بدين ترتيب سلسله خوارزمشاهيان منقرض گرديد. | ||
+ | |||
+ | دوره مغول | ||
+ | |||
+ | چنگيز خان مغول در سال 616 ه .ق به ايران حمله كرد و چون سلطان محمد خوارزمشاه شكست خورد و فرارى شد، ولايات ايران يكى پس از ديگرى در مقابل مغولان سقوط كرد. | ||
+ | |||
+ | مغولان پس از جنگهاى فراوان با سلطان جلال الدين، سرانجام در سال 628 ه .ق خوارزمشاهيان را شكست داده و آذربايجان را به طور كامل فتح كرد. پس از تصرف آذربايجان به دست مغول، قسمتى از سپاه آنان در آذربايجان ماند. | ||
+ | در سال 641 ه .ق امير ارغون از دبيران اوگتاى، حكومت بر تمامى ايران را به دست آورد. وى در اين سال به خراسان آمد و از آنجا عازم عراق و آذربايجان شد و دست سرداران ظالم چون جرماغون و بايجو را از كارهاى مملكتى كوتاه كرد و در آن نواحى از جانب خود عواملى گماشت و با مردم به خوبى رفتار كرد. | ||
+ | |||
+ | امير ارغون، بهاءالدين جوينى را به نيابت خود در ممالك آذربايجان، گرجستان و روم منصوب كرد و به توس بازگشت. | ||
+ | حكمرانى ارغون در ايران حدود 15 سال طول كشيد، تا اينكه هولاكو خان در اواخر سال 651 ه .ق مامور فتح عراق و دفع اسماعيليه گرديد. | ||
+ | |||
+ | امير ارغون نيز به خدمت هولاكو درآمد تا آنكه در سال 673 ه .ق درگذشت. با ورود هولاكو خان به ايران دامنه فتوحات مغول توسعه يافت و سپس سلسلهاى به نام ايلخانان در ايران تشكيل شد. | ||
+ | هولاكو سرانجام در سال 654 ه .ق اسماعيليان را سركوب نمود و قلاع آنان را با خاك يكسان كرد. از آن پس همه حكام مغول در ايران از جمله آذربايجان به فرمان هولاكو خان درآمدند. | ||
+ | |||
+ | هولاكو در سال 663 ه .ق درگذشت و او را در كوه شاهور در مقابل دهخوارقان به خاك سپردند و پسرش آباقا خان در ايران به جاى وى نشست. با روى كار آمدن آباقا خان، دوره حكومت ايلخانان ايران آغاز شد. | ||
+ | آباقا خان در سال 680 ه .ق درگذشت و برادرش، تگودار به جاى او به ايلخانى منصوب گرديد. وى پس از جلوس، حكومت خراسان، مازندران، عراق و آذربايجان را به طور مستقل و بلاد روم را به مشاركت با سلاطين سلجوقى به خواجه شمسالدين داد. | ||
+ | |||
+ | دوره تيموريان | ||
+ | |||
+ | تيمور در سال 787 ه .ق به آذربايجان آمد و در سال 788 ه .ق تمام آذربايجان را فتح كرد. تيمور تابستان آن سال را در آذربايجان ماند و در اوايل پاييز امير سلطان شاه را در آنجا گذاشت و از طريق نخجوان عازم گرجستان شد و تفليس را تصرف كرد و اوايل سال 789 ه .ق به ايران بازگشت و براى ملاقات ملك خاتون همسر خود و فرزندانش شاهرخ و خليل سلطان به مرند رفت. در اين زمان قلعه النجق را تصرف كرد و امير شيخ على بهادر را مامور تصرف قلعه بايزيد كرد. | ||
+ | تيمور در سال 789 ه .ق براى سركوب تركمانان مزاحم كاروانها عازم بايزيد و وان و نواحى ديگر آسياى صغير شد و توانست شهرهاى اين منطقه از جمله از روم، موش، ارزنجان، خلاط و وان را تصرف كند. در اين هنگام قرامحمد تركمن و برادرش بايرام خواجه نيز از ميرانشاه شكست خوردند. از اين هنگام ولايتهاى خوى، سلماس و اروميه نيز تسليم شدند. | ||
+ | |||
+ | دوره صفويه | ||
+ | |||
+ | با ظهور سلسله صفويه در ايران و به پادشاهى رسيدن شاه اسماعيل كوكجه سلطان يكى از سرداران ايل قاجار به حكومت اروميه تعيين كردند. | ||
+ | در زمان سلطنت وى، صارم كُرد در قسمت غربى كشور دست به شورش زد و شهر اروميه را اشغال كرد و با اين كار نا امنى مرزهاى غربى كشور را فراهم گرفت. | ||
+ | |||
+ | شاه اسماعيل به منظور سركوب وى از همدان به آذربايجان آمد و زمستان را در خوى توقف كرد و پس از مدتى صارم كرد را سركوب كرد. | ||
+ | پس از در گذشت شاه اسماعيل اول، پسر يازده سالهاش، تهماسب ميرزا به سلطنت منصوب شد و چون به سن رشد رسيد شخصا زمام امور را به دست گرفت. | ||
+ | |||
+ | مقارن اين احوال اوزبكان در خراسان و عثمانيان در آذربايجان غربى شهرهاى مرزى را مورد تهديد قرار دادند. شاه تهماسب يكى از فرزندان خود را به هرات اعزام داشت و خود متوجه غرب كشور شد و عثمانيان را سركوب كرد. | ||
+ | |||
+ | پس از مرگ شاه تهماسب، پسرش اسماعيل دوم به سلطنت رسيد. وى پس از 18 ماه پادشاهى در سال 985 ه .ق درگذشت. سپس محمد ميرزا پسر ديگر شاه تهماسب به پادشاهى برگزيده شد. وى بر اثر ضعف اراده تحت نفوذ درباريان و به خصوص همسرش مهد عليا، خير النساء بيگم قرار گرفت و امور كشور را به هرج و مرج كشانيد. در اين زمان عثمانىها با استفاده از فرصت در مرزهاى غربى ايران به تاخت و تاز پرداختند و بعضى از شهرهاى آذربايجان غربى را غارت كردند. | ||
+ | |||
+ | سلطان محمد چون از عهده اداره امور كشور برنيامد، از سلطنت كنارهگيرى كرد و تاج و تخت را در سال 996 ه .ق به فرزندش عباس ميرزا واگذار نمود. | ||
+ | |||
+ | شاه عباس اول در سال 996 ه .ق على مردان خان را به حكومت اروميه منصوب كرد. | ||
+ | وى در سال 1011 به منظور بيرون كردن عثمانىها از قفقاز و آذربايجان به آن منطقه رفت. چغال اوغلى سردار عثمانى و حاكم بغداد در سال 1014 ه .ق با لشكرى وارد آذربايجان غربى گرديد. شاه عباس، سبحان وردى خان را به حكومت اروميه فرستاد و او را مأمور جلوگيرى از هجوم عثمانىها كرد. سپس شاه عباس جهت يكسره كردن كار چغال اوغلى از تبريز به سوى اروميه حركت كرد و در روستاى تسوج از توابع شبستر، سردار عثمانى را شكست داد و سپس عازم اروميه شد. | ||
+ | شاه عباس در سلماس امير بيك را به حضور پذيرفت و به وى لقب خانى مفتخر نمود. امير بيك به نام امير خان يك دست به حكومت شهر اروميه منصوب گرديد. | ||
+ | |||
+ | امير خان در سال 1018 ه .ق اجازه احداث قلعهاى را در بالاى كوه دُم دُم از شاه عباس گرفت و انواع اسلحه و مهمات و آذوقه را در آنجا ذخيره نمود، سپس سر به طغيان برداشت. | ||
+ | |||
+ | شاه عباس ابتدا حاتم بيك اعتماد الدوله را براى سركوبى وى فرستاد كه حاتم بيك بعد از شش ماه محاصره قلعه بر اثر بيمارى درگذشت. | ||
+ | |||
+ | سرانجام شاه عباس محمد بيك بيگدلى شاملو را مأمور اين كار كرد كه پس از چند حمله پىدرپى، اميرخان و همراهانش در اين جنگ كشته شدند و قلعه دم دم در سال 1019 ه .ق فتح شد و حكومت اروميه به قاباخان بيگدلى داده شد. | ||
+ | |||
+ | دوره افشاريان | ||
+ | |||
+ | در اوايل سلطنت نادرشاه افشار، عثمانىها ايالتهاى غربى ايران را در دست داشتند. قسمتهاى شمالى كشور در اشغال روسها و قسمت شرقى تحت نفوذ و تاخت و تاز افغانها بود. نادر ضمن دفع فتنه اشرف افغان و پس گرفتن ولايتهاى شمالى از روسها، به فكر نجات آذربايجان از دست عثمانىها افتاد. | ||
+ | |||
+ | نادرشاه به سوى آذربايجان حركت كرد و در يك نبرد خونين در صايين قلعه افشار، سپاه عثمانى را شكست داد و بيستون بيك افشار و برادرش پرو بيك را مأمور جنگ با عثمانى و تصرف اروميه كرد. | ||
+ | |||
+ | يوسف پاشا كه آوازه فتوحات نادرى را شنيده بود، قشون خود را از اروميه خارج كرد و به قلعه دم دم پناه برد. در سال 1142 ه .ق لشكريان نادرشاه به قلعه حمله بردند و ضمن فتح آن يوسف پاشا را به قتل رسانيدند. | ||
+ | نادرشاه از صايين قلعه به تبريز رفت و بيستون بيك افشار كه به سمت سپهسالار قشون آذربايجان تعيين شد، با دو هزار نفر از ايل افشار عازم تبريز شد و پرو بيك افشار به حكومت اروميه منصوب گرديد. | ||
+ | |||
+ | بار ديگر لشكريان عثمانى به فرماندهى على پاشا از مرز گذشته و وارد آذربايجان گرديده و از راه خوى و سلماس به سوى اروميه سرازير شدند. | ||
+ | |||
+ | پرو بيك حكمران اروميه قلعه دم دم را مستحكم كرد و در آنجا مستقر شد. على پاشا مدتى قلعه را محاصره كرد، ولى كارى از پيش نبرد و نتوانست آن را بگشايد و به سوى تبريز رفت، مراغه و تبريز را اشغال كرد. | ||
+ | |||
+ | پس از قتل نادر شاه در سال 1160 ه .ق مهدى خان افشار قاسملو از ايروان به سوى اروميه حركت كرد و در نبردى كه بين او و فتحعلى خان حاكم اروميه درگرفت، فتحعلى خان دستگير و زندانى شد. | ||
+ | |||
+ | ولى براى شركت در جنگ مهدى خان و امير اصلان سردار آذربايجان، از زندان آزاد شد. در اين دو نبرد، فتحعلى خان، جان مهدى خان را نجات داد. از اين رو مهدى خان سر و روى فتحعلى خان را بوسيد و از او معذرت خواست و در حضور سران ايل افشار، وى را حكمران اروميه خواند. | ||
+ | |||
+ | دوره زنديه | ||
+ | |||
+ | فتحعلى خان افشار پس از مرتب نمودن امور آذربايجان، در سال 1165 ه .ق به سوى اصفهان حركت و آن شهر را تصرف كرد. | ||
+ | |||
+ | در سال 1170 ه .ق ابراهيم خليل بيك جوانشير از وضع آشفته كشور استفاده نمود و تبريز را تصرف كرد. فتحعلى خان افشار كه از اصفهان به آذربايجان هم حكومت مىكرد به محض شنيدن اين خبر از اصفهان به تبريز رفت و براى سركوب ايل جوانشير تا قره باغ قفقاز نيز پيش رفت و قلعه پناه آباد را محاصره نمود و پس از خاتمه كار آنجا به اروميه رفت. در اين زمان اروميه در دست آزاد خان افغان بود و محمد حسن خان قاجار براى از بين بردن آزاد خان به اروميه لشكركشى كرده بود. | ||
+ | |||
+ | در سال 1171 ه .ق آنجا را تصرف كرد. وى سرانجام در سال 1172 ه .ق به دست سبزعلى كُرد غلام سابق خود كشته شد. | ||
+ | |||
+ | با قتل محمد حسن خان قاجار، كريم خان زند براى تسلط بر قسمت شمال غربى ايران، عازم اروميه شد و به فرمان او، رستم خان پسر مهدى خان افشار قاسملو به حكومت اروميه منصوب گرديد و يك قبضه شمشير و يك رأس اسب با خلعت زرتار به فتحعلى خان سردار افشار اعطاء شد. | ||
+ | |||
+ | در سال 1181 ه .ق مردم اروميه بر عليه رستم خان قاسملو، حاكم آنجا شوريدند و او را كشتند. از طرف كريمخان، رضا قلى خان بيگلر بيگى حاكم شهر شد. | ||
+ | |||
+ | رضا قلى خان در سال 1185 ه .ق درگذشت و پسرش امام قلى خان از سوى كريمخان زند به حكومت اروميه و توابع منصوب شد. | ||
+ | سرانجام امام قلى خان افشار، در جنگى كه بين او و امير اصلان خان در منطقه «خان كدوك» واقع در بين اروميه و سلماس اتفاق افتاد، شكست خورد و به سوى اروميه متوارى شد. | ||
+ | |||
+ | امير اصلان خان او را تعقيب كرد و در روستاى قره حسنلو جنگ سختى درگرفت و در چهار برج يكى از قلاع مستحكم اروميه محصور گرديد و پس از مدتى در همانجا درگذشت و امير اصلان خان حاكم اروميه شد؛ ولى به سبب سوء رفتارش مردم عليه او شوريدند و سرانجام محمد قلى خان بيگلر بيگى حكمران منطقه شد. | ||
+ | |||
+ | دوره قاجاريه | ||
+ | |||
+ | آقا محمد خان، پسر محمد حسن قاجار كه در دربار كريم خان زند به عنوان گروگان اقامت داشت، پس از مرگ كريم خان، براى جلب كمك ايل قاجار و فراهم آوردن سپاه، از شيراز به مازندران رفت. وى طوايف ايل قاجار را متحد ساخت و به فرمان خود درآورد. | ||
+ | آقا محمد خان در سال 1205 ه .ق به سوى آذربايجان حركت كرد و پس از تصرف خلخال، سراب و اردبيل، عازم قره داغ شد. خبر حركت آقا محمد خان به آذربايجان، محمد قلى خان قاسملوى افشار، حاكم اروميه را متوحش ساخت. | ||
+ | |||
+ | وى حكومت را به قاسم خان برادر خود سپرد و عازم قلعه باراندروز شد. آقا محمد خان، محمد خان عز الدين لو را با سه هزار سرباز مأمور تصرف اروميه كرد. وى شهر اروميه را تسخير نمود. | ||
+ | |||
+ | محمد قلى خان قاسملو پس از اين حوادث چارهاى جز تسليم نداشت و با هداياى نفيس به اردوى آقا محمد خان رفت و مورد عفو قرار گرفت و مجددا حكومت اروميه به وى داده شد. | ||
+ | |||
+ | آقا محمد خان نيز پس از هشت سال جنگ در سال 1210 ه .ق بر تمام ايران از جمله آذربايجان دست يافت. | ||
+ | |||
+ | وى در سال 1211 ه .ق به دست سه تن از ملازمانش به قتل رسيد. | ||
+ | |||
+ | در سال 1243 ه .ق كه عباس ميرزا از ژنرال پسكويچ سردار روس شكست خورد و پسكويچ تبريز را فتح كرده بود، عباس ميرزا ناچار به سوى اروميه آمد و در 21 ربيع الثانى همان سال وارد ارومى گرديده و در باغ سرورى منزل كرد عباس ميرزا جهت مذاكره با سردار روس به سمت تبريز حركت كرد و در ماه شعبان همان سال معاهده ننگين تركمانچاى را با آنان بست. | ||
+ | |||
+ | طبق معاهده صلح تركمانچاى از ده كرور خسارتى كه قرار بود دولت ايران به روسيه بدهد، هفت كرور آن نقد و سه كرور در سالهاى بعد مىبايست پرداخت شود؛ در مقابل دو كرور آن دو شهر اروميه و خوى به گرو روسها در آمد و يك كرور ديگر را هم عباس ميرزا متعهد گرديد كه از ولايات جنوبى ارس وصول و پرداخت نمايد، بنابراين در مقابل يك كرور (پانصد هزار) تومان ولايت با صفاى ارومى طبق سند رسمى در رهن دولت روسيه تزارى قرار گرفت. | ||
+ | |||
+ | در سال 1246 ه .ق كه سفير روسيه در تهران كشته شد و بيم آغاز جنگ مجدد مىرفت، خسرو ميرزا جهت عذرخواهى از طرف فتحعلى شاه عازم مسكو شد؛ امپراتور روس با محبت و الطاف امپراتورانه! يك كرور تومانى را كه در مقابل آن شهر اورميه در گرو بود به وى بخشيد و اسناد آن را پس داد و براى پرداخت يك كرور ديگر كه خوى در گرو آن بود، مهلت قايل شد. | ||
+ | |||
+ | بالاخره خوى در گرو يك كرور در چنگ روسها ماند در حالى كه فتحعلى شاه حاضر نبود دينارى كمك كند. | ||
+ | |||
+ | نايب السلطنة با فروش تمام طلا و جواهرات خود و اطرافيان و استقراض از نزولخواران گرجى و ارمنى بالاخره، غرامات را پرداخت كرد و خوى در اول جمادى الاخر 1244 ه .ق از نيروهاى روس تخليه گرديد. | ||
+ | |||
+ | طغيان شيخ عبيدالله شمزينى | ||
+ | |||
+ | شيخ عبيدالله شمزينى از مرشدان و دراويش نقشبنديه و در ميان عشاير كرد از احترام ويژهاى برخوردار بود. وى در روستاى نهرى يا نوچه واقع در مرز عثمانى سكونت داشت و رييس عشاير صحرا نشين مرز ايران و عثمانى بود. | ||
+ | |||
+ | شيخ و پسرش در جنگ روس و عثمانى به نفع دولت عثمانى در بايزيد با روسها جنگيدند و پيروزىهايى نيز به دست آوردند و با به دست آوردن غنايم زياد شهرت و قدرت خاصى پيدا كردند. در اين زمان حمزه آقا رييس ايل مذكور كه تحت تعقيب حاكم آذربايجان بود به شيخ عبيدالله پيوست. شيخ از اين مسئله خوشحال شد و به فكر عملى ساختن نقشههاى خود افتاد. | ||
+ | |||
+ | چون شيخ طه پدر شيخ عبيدالله مورد توجه كردان بود، شيخ براى جلب توجه مريدانش، از پدرش كه در آن زمان مرده بود حكايتى به اين مضمون جعل كرد كه پدرش در خواب به او دستور داده كه بايد خروج كنى و ريشه رافضىها را از بيخ براندازى و حكم خدا و رسول را جارى كنى. شيخ همچنين براى تحريك مردم حكم جهاد داد و كردها گرد او جمع شده و قواى عظيمى را تشكيل دادند. | ||
+ | پسر شيخ عبيدالله با قواى تحت فرمان خود به سوى ساوجبلاغ حركت كرد و شهر را به آسانى تصرف كرد و بعد از آن راهى مياندوآب شد و آنجا را هم تصرف كرد و به قتل و غارت مردم پرداختند. | ||
+ | |||
+ | قواى اكراد پس از قتل و غارت مياندوآب عازم بناب شد. مردم آنجا سخت مقاومت كردند و ملا على قاضى، روحانى شجاع آنجا مردم را تشويق به مقاومت نمود و خود نيز با آنان جهت دفاع از مرز و بوم مهياى جنگ شد. كردان در اين جنگ متحمل شكست سختى شدند و پسر شيخ عبيدالله به ساوجبلاغ فرار كرد. شيخ عبيدالله يكى از خلفاى خود را به نام محمد سعيد با چهار هزار تفنگچى به اروميه فرستاد. از سوى اقبال الدوله حكمران اروميه، خسرو خان و محمدرضا خان سرتيپ قورخانه با دو فوج سوار و دو عراده توپ براى جلوگيرى آنان از اروميه خارج شده و در قلعه بدربو اردو زدند. | ||
+ | |||
+ | اقبال الدوله براى جنگ با كردان از شهر خارج شد و با آنان به مقابله پرداخت ولى نتيجهاى نگرفت و به اروميه بازگشت. شيخ عبيدالله، پسرش شيخ سعيد و يكى از خلفاى خود را به نام محمد سعيد و پنج هزار جنگجو را مأمور حمله به اروميه كرد. اكراد از دروازه عسگر خان به شهر حملهور شدند و جنگ سه روز طول كشيد ولى سرانجام شهر به محاصره قواى شيخ درآمد. | ||
+ | اقبال الدوله دستور داد محل اقامت شيخ سعيد و محمد سعيد (خليفه) را به توپ بستند. اكراد از گلولههاى توپ و انهدام ساختمان هراسان شده و هجوم آنان بىنتيجه ماند. | ||
+ | |||
+ | شيخ عبيدالله از شنيدن اين خبر ناراحت شد و خود با قواى كافى به سمت شهر حركت كرد و در باغ دلگشا در جنوب اروميه مستقر شد. كردان از آنجا به شهر حمله كردند ولى مردم شهر و سربازان دولتى شجاعانه از اروميه دفاع كردند و باغ دلگشا را به توپ بستند و شيخ به روستاى سير عقب نشينى كرد. | ||
+ | |||
+ | در اين هنگام تيمور پاشا خان سردار ماكو با شش فوج سرباز، دو هزار سوار و شش عراده توپ از ماكو به خوى آمد. سپس به سوى اروميه حركت كرد. | ||
+ | |||
+ | تيمور پاشا خان به اروميه رسيد و در خارج شهر اردو زد. شيخ عبيدالله پس از گردآورى افراد خود براى آخرين بار در چهار بخش به قواى تيمور پاشا حمله كرد و پس از تحمل تلفات زياد شكست خورد و به سوى برادوست فرار كرد. | ||
+ | |||
+ | نواحى كردنشين آذربايجان پس از سركوب قيام شيخ عبيدالله آرام نبود. فقدان رهبرى مذهبى قوى، و اتحاديه منسجم از عشايرى و سوى ديگر توجه دولت مركزى به اوضاع اين نواحى در دهه پايانى سده نوزدهم از طريق بكار گرفتن حاكمان كرد درساوجبلاغ مكرى عامل پيدايش ثبات و آرامش در منطقه بود. در اين دوران اختلاف مرزى ايران و عثمانى هنوز حل نشده بود و باب عالى با توجه به ضعف روز افزون دولت ايران سعى داشت بخشهايى از خاك همسايه خود را جدا كند و چون مخالفتهاى روسيه تحقق اين امر را از طريق نظامى غير ممكن ساخته بود مقامات ترك معمولاً دست به تحريك عشاير كرد در آذربايجان مىزدند اقدامات دولت عثمانى براى تهييج عشاير كرد عبارت بود از: | ||
+ | |||
+ | 1ـ جذب عشاير ناراضى از دولت ايران و كوچاندن آنها به داخل قلمرو عثمانى در نزديكى مرز | ||
+ | |||
+ | 2ـ تجهيز عشاير ناراضى با سلاح و پول براى حمله به روستائيان اسكان يافته آذرى در نوار مرزى | ||
+ | |||
+ | 3ـ اعطاى پول و اسلحه به عشاير كرد در داخل خاك ايران | ||
+ | |||
+ | 4ـ استفاده از عشاير ناراضى كرد ايرانى براى سركوب عشاير متمرّد كرد در داخل خاك عثمانى | ||
+ | |||
+ | 5ـ تبليغات سياسى و مذهبى گسترده ديپلماتهاى عثمانى در ميان رؤساى عشاير و روحانيون كرد آذربايجان | ||
+ | |||
+ | 6ـ تجاوزات نظامى در اراضى ايران با استفاده از سپاه حميديه كه به دليل كرد بودن پرسنل آن، عشاير منطقه به را حتى با آن همكارى مىكردند. | ||
+ | |||
+ | اين سياست عثمانىها كردهاى آذربايجان را در يك حالت تنش هميشگى با تبريز و دولت مركزى نگاه مىداشت ومسلح شدن عشاير كرد به موازات تضعيف دولت قاجار و هرج و مرج و جنگهاى داخلى ناشى از مشروطيت، توان بالقوه گرايشهاى گريز از مركز را بوجود آورد و بعدها بروز جنگ جهانى اول اين حالت را تشديد كرد. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:پیشینه تاریخی استانها]] | [[رده:پیشینه تاریخی استانها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۴۷
محتویات |
وجه تسمیه
تا قبل از آمدن آريايىها از نام و نشان سرزمينى كه امروزه آذربايجان ناميده مىشود، خبرى در دست نيست. وقتى گروهى از آريايىها كه «ماد» نام داشتند و صاحب گلههاى بزرگ بودند در نواحى كردستان، همدان، كرمانشاه و آذربايجان امروزى سكنى گزيدند اين سرزمين را به نام ايشان «ماد» ناميدند.
آذربايجان در زمان هخامنشيان «ماد» ناميده مىشد. در اواخر دوران هخامنشى سرزمين ماد به دو قسمت «ماد بزرگ» و «ماد كوچك» تقسيم شد.
در زمان سلطنت داريوش سوم حاكم «ماد كوچك» آتروپات نام داشت. در آن دوران پر آشوب حمله اسكندر و پس از آن سلوكيان، آتروپات با كمال شجاعت و تدبير در اين سرزمين به تأسيس دولتى مستقل موفق شد و به همين جهت ماد كوچك از طرف مردم به نام وى «ماد آتروپاتن» يا «آتروپاتكان» ناميده شد.
آذربايجان در فارسى ميانه «آتورپاتكان» [آتروپاتگان]، در آثار كهن فارسى «آذربادگان» يا «آذربايگان»، در فارسى كنونى «آذربايجان»، در يونانى «آتروپاتنه» و در ارمنى «آتراپاتاكان» نام داشته است.
عدهاى از دانشمندان نيز پيدايش اين نام را با آتش و آتشكده در اين سرزمين مرتبط دانسته، چنين استدلال مىكنند كه:
واژه «آتور» همان آذر يا آتش، و واژه «پات» كه بعدها به صورت «پاد و باد» درآمده به معناى نگهبان و واژه «كان» كه بعدها به صورت «گان» تلفظ شده، پسوندى است كه به آخر بعضى از مكانها و روستاهاى ايران بسيار آمده است و معنى تركيبى آن نگهدارنده و حافظ آتش است.
آذربايگان بعدها تبديل به آذربايجان شده و تشكل از اجزاى: آذ ـ ار ـ باى ـ گان مىباشد و معنى آن به شرح زير است:
آذ: در لغت (تركى) به معناى اُغور و نيت خير و نام طايفهاى تركى زبان بوده است.
ار: داراى منشأ تركى و به معناى انسان، مرد و جوانمرد است به اين واژه به صورت پسوند به واژههاى ديگر چسبيده و آنها را تبديل به نام قبايل و طوايف و اقوام مىكند مثل: آو + (آوار)، خز + ار (خزار)، ماج + ار (ماجار = مجار)، قاج + ار (قاجار).
باى: باى، بى، بيگ، بگ به معناى توانگر، رئيس قبيله، حاكم.
گان: در زبانهاى تركى با قبول تغييرات آوايى داراى معانى زيادى چون پدر، خاقان مىشود.
اكنون با توجه به مراتب فوق آذربايگان يعنى (آذ + ار + باى + گان) به معناى پدر توانگر انسان و به عبارت ديگر به معناى پدر توانگر مبارك مىباشد.
در زمان حكومت رضاشاه به منظور ايجاد همآهنگى بين مقامات لشكرى و كشورى و همچنين از لحاظ اهميت سياسى منطقه، در سال 1311 ه .ش آذربايجان به دو قسمت تقسيم شد و يك قسمت كه در شرق قرار داشت به نام استان آذربايجان شرقى و قسمت ديگر كه در غرب قرار داشت، آذربايجان غربى ناميده شد و آقاى محمد مساعد مراغهاى (مساعد الوزراء) با سمت استاندار آذربايجان غربى وارد اروميه گرديد.
اما در سال 1323 ه .ش آذربايجان غربى باز تابع استان آذربايجان شرقى (تبريز) شد و تا سال 1334 با فرماندارى تابع تبريز اداره گرديد و ساير سازمانهاى دولتى نيز هر كدام تابع سازمان خود در تبريز بودند، و از سال 1334 دوباره استانى مستقل و داراى استاندار گرديد.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
قبل از اسلام
دوره ماد
مادها قومى بودند آريايى نژاد كه در آغاز قرن هفتم يا پايان قرن هشتم قبل از ميلاد دولت ماد را تأسيس و كشور ماد را به ماد بزرگ و ماد كوچك تقسيم كردند. ماد بزرگ شامل رى و عراق عجم تا حدود كردستان و كوههاى زاگرس مىشد و ماد كوچك شامل آذربايجان مىشد.
مادها تا اواخر قرن هفتم پيش از ميلاد در آذربايجان قدرت زيادى نداشتند بلكه حكومت آن ناحيه بيشتر در دست اقوام لولوبى، ماننايى، اورارتوه و سكايى بود.
از سال 612 ق.م يعنى سال سقوط آشور به دست ماد بود كه مادها توانستند قدرت خود را بر تمام قسمتهاى ايران و به ويژه آذربايجان تا ماوراء رود ارس گسترش دهند.
در پايان قرن چهارم قبل از ميلاد ماد به دو بخش تجزيه گشت. يكى «ماد آتروپاتن» (ماد كوچك و آذربايجان) و ديگر «ماد سفلى» (ماد بزرگ).
اين دو ماد با اينكه تقريبا از يك نژاد بودند ولى هر يك سرنوشت ديگرى داشتند و غالبا در طول تاريخ دو واحد متمايز به شمار مىرفتند.
مردم ماد در قبيلههاى معدود جداگانه مىزيستند. ديوكو مؤسس دولت ماد كه در ناحيه خود مردى برجسته بود، تصميم گرفت عدل و داد را گسترش دهد و پس از آنكه زمام امور را در دست گرفت با شايستگى تمام نسبت به اداره امور پرداخت. مدت زمامدارى او 53 سال انجاميد.
بعد از ديوكو فرزندش فرورتيش حكومت را به دست گرفت. فرورتيش به مدت 22 سال سلطنت كرد و حوزه قدرت خود را وسعت بخشيد. وى در جنگ با آشور كشته شد.
پس از او پسرش كياكسار (هوخشتره) جانشين وى شد. دولت ماد در اين زمان به اوج عظمت و قدرت رسيد. آذربايجان غربى، شرقى و كردستان و نواحى شمالى رود ارس در دوره ماد جزو مملكت ماد بود.
دوره هخامنشيان
زمانى كه كورش بزرگ به پادشاهى رسيد، شاهنشاهى بزرگى را به وجود آورد. وى در سال 553 ق.م عليه «آژى دهاگ» جد مادرى خود قيام كرد و او را نزديك شهر پاسارگاد شكست داد و متصرفاتش از جمله پارس و آذربايجان را تصرف كرد. كوروش بزرگ كشور خود را به بيست ايالت تقسيم كرد و براى هر يك حاكمى گماشت كه آذربايجان غربى مركز ايالت دهم يعنى ماد بود. پس از مرگ كوروش، «كمبوجيه دوم» پسر ارشد او به سلطنت رسيد، وى در ايران از جمله ايالت ماد و آذربايجان نظم را برقرار نمود.
آذربايجان در دوران پادشاهى داريوش بزرگ از مهمترين و بزرگترين ايالتهاى كشور به شمار مىرفت. داريوش فهرستى از ايالتهاى كشورش را در كتيبه بيستون به يادگار به ثبت رسانيد. وى در اين كتيبه نام 23 كشور تابع از جمله ماد كه آذربايجان غربى جزء آن بود را ذكر كرده است.
دوره سلوكيان
پس از درگذشت داريوش سوم، اسكندر مقدونى ممالك تابعه ايران هخامنشى از جمله آذربايجان غربى را به تصرف درآورد. اسكندر چون به رى رسيد «اگزى داتس» را كه به فرمان داريوش سوم زندانى بود، حاكم ماد كرد.
پس از مرگ اسكندر در سال 323 ق.م و روى كار آمدن سلوكيان، آذربايجان با قسمتى از نواحى مجاور به صورت ساتراپ نشين مستقل درآمد و به اعتبار نام «آتروپاتن» فرمانرواى ايرانى آن، به نام «آتورپاتكان» يا «آذربايگان» ناميده شد. حكومت مستقل آتروپاتن نخستين حكومت جديد التأسيس محلى در قلمرو اسكندر و نشانه عكس العمل ايرانيان در برابر يونانيان بود. يونانىها در اين سرزمين نفوذى نداشتند و در واقع ماد آتروپاتن پناهگاهى براى آداب و سنن آيين زرتشت در برابر تمدن و فرهنگ يونانى بود.
دوره اشكانيان
در اواسط سده سوم پيش از ميلاد، اوضاع در استانهاى غربى قلمرو سلوكيان دشوار شد و مرزهاى شمال شرقى كشور را بيابان گردان آسياى ميانه تهديد مىكردند.
طوايف دلير و آزاده پارت بر ضد حكومت جانشينان اسكندر قيام كردند و در سال 250 ق.م به رهبرى اشك اول بر حكام محلى سلوكيان در پارت شوريدند و پس از غلبه بر كارگزاران آنان از دولت سلوكى جدا شدند و حكومت جديدى به شيوه ايرانى در آن سرزمين بنياد نهادند كه به دولت اشكانى موسوم گشت. در زمان اشكانيان نيز ماد آتروپاتن استقلال داشت.
در سال 67 ق.م همزمان با سلطنت فرهاد سوم شخصى به نام «مهرداد» حكومت آذربايجان را در دست داشت.
در سال 65 ق.م داريوش نامى حكمران ماد آتروپاتن بود كه از «پومپه» اطاعت مىكرد.
پومپه خود در سال 66 ق.م به جاى لوكوس از سوى سناى روم مأمور آسيا شده بود.
بعدها «ارتباز» شاه ماد كوچك شد و او معاصر فرهاد چهارم پادشاه اشكانى است، در زمان وى آنتوان امپراطور روم با لشگر صد هزار نفرى به ماد آتروپاتن حمله كرد و «فراداسپه» پايتخت اين سرزمين را محاصره كرد، ولى كارى از پيش نبرد و در برابر سپاهيان فرهاد چهارم مجبور به عقب نشينى شد.
ارتباز بار ديگر آنتوان را به لشكر كشى مجدد به ماد كوچك تحريك كرد. بين ارتباز و آنتوان در كنار رود ارس ملاقاتى روى داد و پيمانى منعقد شد كه به موجب آن قسمتى از ارمنستان كه قبلاً به ماد كوچك تعلق داشت به او واگذار گرديد، ولى به محض مراجعت قواى كمكى روم، ارتباز در نبردى از فرهاد چهارم شكست خورد و اسير شد و ماد كوچك بار ديگر به دست اشكانيان افتاد. ماد آتروپاتن در زمان سلطنت بلاش اول بين ساتراپهاى دولت اشكانى، مقام دوم را داشت و بلاش، برادرش «پاكروس» را به حكومت آنجا فرستاد. در همين زمان «آلانها» سرزمين ماد كوچك را غارت كردند و پاكروس نتوانست در برابر آنان پايدارى كند و گريخت و مدت سه سال ماد آتروپاتن گرفتار قتل و غارت آلانها شد.
دوره ساسانيان
ساسان نام مغى بود از دودمان نجباى فارس و در معبد ناهيد استخر فارس موقعيت ممتازى داشت. چون درگذشت، بابك به جانشينى او رسيد و پس از ازدواج با دختر يكى از امراى محلى وضع سياسى خود را استحكام بخشيد. پس از آن بر كليه فئودالها و اميران محلى چيره شد.
پس از درگذشت بابك و مرگ نابهنگام فرزند بزرگ او شاهپور، اردشير پسر دوم بابك، خود را پادشاه پارس خواند. اردشير به تدريج متصرفات خويش را با تسخير اراضى مجاور توسعه داد. اردوان پنجم پادشاه اشكانى كه از پيشرفتهاى اردشير نگران شده بود با وى به جنگ برخاست و طى سه جنگى كه بين طرفين درگرفت، اردوان شكست خورد و به دست موسس سلسله ساسانى كشته شد.
اردشير براى حكومت بر سراسر ايران ناگزير هشتاد تن از شاهان محلى را مطيع خود ساخت و سرزمينهاى ايشان را متصرف گشت.
اردشير در سال 226 م رسما طى مراسم باشكوهى تاج شاهى بر سر نهاد و فتوحات خويش را دنبال كرد. وى سرزمين ماد و شهر همدان و ناحيه سكستان و خراسان را مطيع خود ساخت و بر اثر مبارزه مستمر خويش آذربايجان و بخش مهمى از ارمنستان را نيز تسخير كرد. در زمان شاهان ساسانى، آذربايجان نيز مانند ساير مناطق كشور ايران در سايه كفايت غالب پادشاهان اين سلسله از آبادى و ترقى بهرهمند بود و همواره شهرياران به پاس احترام و حفظ آداب و سنن ملى و تاريخى به ناحيه «شيز» (تخت سليمان) كه بزرگترين مركز مذهبى آن دوره بود، مىرفتند.
پادشاهان ساسانى هر وقت به مشكلى برخورد مىكردند به زيارت آتشكده شيز مىرفتند و همچنين بعد از تاجگذارى براى زيارت از تيسفون تا شيز را پياده طى مىكردند. انوشيروان نيز پس از آنكه بر تخت سلطنت نشست، هداياى زيادى به اين آتشكده فرستاد. خسرو پرويز پس از مدتها سلطنت، گرفتار حمله هراكليوس امپراتور روم به ايران شد.
وقتى كه سپاهيان روم به آذربايجان نزديك مىشدند، هراكليوس باخبر شد كه خسرو پرويز با چهل هزار تن سپاه، در شيز چادر زده است. هراكليوس بدان شهر تاخت، گروهى از اعراب كه مزدورش بودند و پيشاپيش لشكريان مىرفتند، بر سپاه ايران تاختند و آنها را تار و مار كردند. چنان غوغايى بر پا نمودند كه خسرو پرويز ترسيد و همان دم با لشكريانش گريخت. هراكليوس پس از تسخير آذربايجان، شهر گنجك يا شيز را اشغال كرد و آتشكده آن (آتشكده آذر گشنسب) را ويران ساخت.
دوره اسلامى
وضع نابهنجار اجتماعى و اقتصادى ايران در اواخر دوره ساسانى و فشار زيادى كه طبقه حاكم بر مردم وارد مىكرد، زمينه را از هر لحاظ براى دين آزادى بخش اسلام فراهم ساخت.
پس از نبرد معروف جلولا و نهاوند، يزدگرد به اميد آنكه تكيهگاه تازهاى براى ايجاد يك نيروى مقاومت قومى به وجود آورد، در سراسر قلمرو خود دايم از غرب به شرق و از جنوب به شمال بين ولايات طبرستان، فارس، كرمان و سيستان در تكاپو بود و هر كجا اندك اميدى مىجست مىكوشيد تا زمينهاى براى دستيابى به مقصد پيدا كند. در موقعى كه يزدگرد با موكبى از درباريان خود در بين ولايات سرگردان بود، اعراب پس از واقعه جلولا به حملات خود ادامه داده و سرزمينهاى جديدى را اشغال مىكردند. دستهاى از سپاهيان اسلام به سردارى «عياض بن غنم» به سوى شمال حركت كرد و در سال 19 ه .ق خود را به موصل رسانيد و يكى از حصارهاى آن شهر را فتح كرد و جانشين عياض، «عقبه بن فرقه» حصار ديگر موصل را گشود و در سال 20 ه .ق به آذربايجان تاخت و شهرهاى اروميه، خوى و سلماس را در فاصله سالهاى 22ـ20 ه .ق تسخير كرد. از طرف ديگر «نعيم بن مقرن» به فتح گرگان و طبرستان نايل آمد. وقتى كه عمر از اين موفقيت آگاهى يافت به نعيم بن مقرن نامه نوشت كه:
«حالا وقت حمله به آذربايجان رسيده است، بايد «سماك بن حرثه» را به آذربايجان فرستاد، اينك از تو مىخواهم كه او را با لشكرى كارآ براى تصرف آذربايجان بفرستى».
نعيم بن مقرن براى اينكه اوضاع خراسان را زير نظر داشته باشد در گرگان ماند و «عتبه بن فرقه» و «بكير بن عبدالله» را با لشكرى فراوان به سوى آذربايجان گسيل داشت و «سماك بن حرثه» را نيز پى ايشان روانه كرد. از طرف ديگر نيز «موتا» سردار ديلمى با لشكرى كه گرد آورده بود، در محلى بين همدان و قزوين (واجرود) سپاهيان عرب را متوقف كرد. «اسفنديار بن فرخزاد» والى ايرانى آذربايجان و «فرخ خان زيبندى» از رى نيز در واجرود به موتا پيوستند. در نبردى كه بين قواى ايران و اعراب درگرفت، بار ديگر جنگ با شكست ايرانيان خاتمه يافت. «موتا» كشته شد و «اسفنديار» نيز اسير گرديد. سه فرمانده عرب «عتبه، بكير و سماك» بدون اينكه با مقاومت و كشمكش زيادى برخورد نمايند، اكثر شهرهاى آذربايجان را فتح نمودند. آخرين مقاومتى كه در آذربايجان انجام گرفت، به وسيله بهرام برادر اسفنديار بود كه آن هم با شكست روبهرو گرديد.
دوره امويان
در دوران خلافت امويان «خزرها» ضمن دوره دوم جنگهاى خود با عربها به آذربايجان هجوم آوردند. اعراب در فاصله سالهاى 22ـ32 ه .ق بارها از دروازه دربند خزر گذشتند و در سرزمين خزر پيش رفتند و در صدد برآمدند كه با تصرف شهر «بلنجر» جاى پايى در قسمت اروپايى قفقاز به دست آورند، ولى در آخرين جنگى كه در سال 32 ه .ق به وقوع پيوست، عربها شكست خوردند و چهار هزار تن از جمله «عبدالرحمان بن ربيعه» سردار عرب كشته شدند. خزرها در دوره دوم جنگهاى خود با عربها در طول سالهاى 101ـ111 ه .ق يك بار گرجستان و ارمنستان را به تصرف خود درآوردند و در نبرد اردبيل نيز شكست سختى بر سپاه عرب وارد آوردند.
پس از اين فتح، قوم خزر به آذربايجان روى آوردند و به قتل و غارت پرداختند و تا موصل و دياربكر پيش رفتند تا اينكه پس از گذشت يك سال، به دستور خليفه اموى لشكريان عرب به سردارى «سلمه بن عبدالملك» به آذربايجان وارد شدند و پس از جنگهاى پى در پى، قوم خزر را از آذربايجان بيرون راندند. شهرهاى آذربايجان غربى كه بر سر راه اين لشكركشىها قرار داشت از اين وقايع صدمات بسيارى ديد.
اما سرانجام خلافت امويان در زمان مروان بن محمد (126 ه .ق) متزلزل شد و در سال 132 ه .ق خلافت آنها به دست «ابومسلم خراسانى» از بين رفت.
دوره عباسيان
پس از امويان، خلفاى عباسى از سالهاى 132ـ656 ه .ق بر بخشهاى وسيعى از سرزمينهاى اسلامى حكومت كردند. در طول دوره حكومت جابرانه خلفاى عباسى، در گوشه و كنار ايران قيامهاى مختلفى بر عليه آنها انجام مىشد كه به دنبال اين قيامها حكومتهاى محلى مختلفى در ايران شكل گرفت. در زمان دومين خليفه عباسى (ابوجعفر منصور عباسى) رئيس طايفه راودى (صدقه) عليه حكومت مركزى قيام نمود و پس از تسخير اروميه، شهرهاى خوى، سلماس، اشنويه، لاهيجان و سلدوز تصرف كرد و تشكيل حكومت مستقلى داد و كمكم بر نواحى شرق، غرب، شمال و جنوب درياچه اروميه مسلط گرديد. او در زمان پنجمين خليفه عباسى (هارون الرشيد) مراغه را نيز تصرف كرد و پس از نواحى بين آذربايجان و موصل با فرمانروايان اطراف پيمان مؤدت بست. خليفه عباسى نيز نيرويى را به رهبرى خزيمه براى سركوبى صدقه فرستاد. اما نيروهاى راودى از پيش لشكر خزيمه جلوگيرى نمودند.
پس از مرگ صدقه فرزندش على و پس از او فرزندش صدقه به حكومت رسيدند. مأمون هفتمين خليفه عباسى با صدقه از در دوستى در آمد و ارمنستان را نيز به او واگذار كرد و او را مأمور به جنگ با بابك خرمدين نمود اما جنگ بين صدقه و خرمدينان نتيجهاى براى او در بر نداشت.
سرانجام مأمون در صدد سركوبى صدقه بر آمد و نيرويى را براى مقابله با او فرستاد و بالاخره در سال 212 ه .ق صدقه اسير و به بغداد فرستاده شد و پس از او فرزندان و اقوام او نيز از منطقه كوچ داده شدند. همان گونه كه اشاره شد، در دوره خلافت مأمون قيام بابك خرمدين نيز در آذربايجان اتفاق افتاده است. آغاز كار خرمدينان از سال 192 ه .ق بوده است. بابك خرمدين در جوانى به اين نهضت پيوست و در سال 201 ه .ق رهبرى قيام را عهدهدار شد.
در اين سال بابك عليه مأمون عباسى قيام كرد و به مدت 22 سال با عباسيان مبارزه نمود. تا اينكه در زمان معتصم (هشتمين خليفه) عباسى (223 ه .ق) بوسيله يكى از سرداران ايرانى به نام افشين دستگير و توسط معتصم عباسى كشته شد. در سال 224 ه .ق در زمان خلافت معتصم عباسى يكى از رؤساى قوم كرد بنام جعفر قيام كرد و در برابر قواى عرب پيروز شد. خليفه عباسى يكى از فرماندهان خود به نام ايتاخ ترك را به جنگ او فرستاد. اين جنگ تا سال 225 ه .ق ادامه داشت و در اين سال جعفر شكست خورد و خودكشى نمود. ايتاخ عده زيادى از طرفداران جعفر را قتل عام نمود.
در سال 288 ه .ق يوسف بن ابوالساج در آذربايجان علم مخالفت عليه عباسيان را برافراشت. او بدون اجازه خليفه عباسى (المقتدر بالله)، پادشاه ارمنستان را به قتل رساند و شهرهاى رى، قزوين و زنجان را تصرف نمود و در سال 305 لشكر خليفه را نيز شكست داد.
در اين سال خليفه دوباره نيرويى براى مقابله و سركوبى او فرستاد. اما او به اردبيل فرار كرد و در آنجا اسير شد و در سال 310 به بغداد آورده شد و آزاد گرديد.
مجددا خليفه عباسى، فرمانروايى رى و آذربايجان را به او اواگذار نمود و او را به جنگ با قرمطيان گسيل داشت ولى او در اين جنگ در سال 315 ه .ق كشته شد.
پس از او برادر زادهاش ابوالمسافر فتح بن محمد فرمانرواى آذربايجان شد و دو سال حكومت كرد و در سال 317 ه .ق كشته شد. با مرگ او حكومت ساجيان نيز در اين منطقه به پايان رسيد. در واقع ساجيان يكى از قدرتمندين سلسلههاى ايرانى بودند كه در مقابل خلفا علم استقلال برداشتند ولى هرگز به استقلال كامل نرسيدند.
در سال 326 ه .ق يكى از حكام مرداويج بر آذربايجان دست يافت، اما ديسمكرد او را از آنجا بيرون راند. ديسم كرد به زودى با ديلميان آذربايجان در افتاد و در حدود 330 ه .ق تمامى آذربايجان تحت قلمرو ديلميان قرار گرفت. در سال 342 ه .ق فرمانرواى اروميه به نام جستان بن ماشازان به طرفدارى از ديسمكرد قيام نمود اما بوسيله ديالمه سركوب شد و تحت امر ديلميان قرار گرفت.
در سال 346 ه .ق مجددا جستان بن ماشازان عليه حكومت ديلميان قيام كرد و از اطاعت آنها خارج شد و مراغه را فتح نمود و مجددا به اروميه آمد و در خدمت المستجير بالله (خليفه عباسى) در آمد. ديلميان ابتدا او را شكست دادند و اما وى در سال 349 ه .ق دوباره با ديالمه به جنگ برخاست و ضمن شكست آنها، مراغه را نيز به دايره حكومت خود افزود. در سال 355 ه .ق جستان به ماشازان به اطاعت از ديالمه گردن نهاد. تا سال 1377 حكومت گرجستان در اختيار خاندان مسافريان (سالاريان) قرار داشت و آخرين حاكم آنها ابوالهيجاء پسر ابراهيم بوده است.
در سال 1377 اين سلسله بدست رواديان برافتاد.
با پايان يافتن حكومت سالاريان در آذربايجان، خاندان روادى عرب در آذربايجان قدرت يافت و بر قسمتى از آذربايجان تسلط پيدا نمود. برخى از نواحى آذربايجان از حكومت رواديان اطاعت نكردند و سبب بروز جنگهايى در اين ناحيه شد. از جمله اين نبردها، نبرد اسپهد موغان با اميروهسودان حكمران معروف روادى، نزديك اردبيل بود. در اين جنگ اسپهد موغان شكست خورد و اين نواحى به تصرف رواديان در آمد.
دوره غزنويان
دوره حكومت و هسودان در آذربايجان مقارن با حمله و هجوم غزها به نواحى مختلف ايران بود. آمدن غزها به آذربايجان در سه يا چهار مرحله صورت پذيرفت.
در سال 420 ه .ق همزمان با حكومت و هسودان در آذربايجان سلطان محمود عدهاى از غزها را به كرمان و اصفهان و از آنجا به آذربايجان آورد. غزها در اين ناحيه ظلم و ستم فراوانى را نسبت به مردم روا داشتند. چون مردم از ظلم و ستم آنها به ستوه آمده بودند، امير و هسودان و ابوالهيجا با هم متحد شدند و به جنگ عليه آنها پرداختند و عده زيادى از آنان را نابود كردند. در سال 432 ه .ق نيز ابوالهيجا حدود 25 هزار نفر از غزها را كه مىخواستند به قلمرو او وارد شوند از بين برد. در سال 433 ه .ق پس از اينكه وهسودان در تبريز عدهاى از بزرگان غزها را دربند نمود، غزهاى اورميه، در نواحى هكارى با كردان به جنگ برخاستند. پس از چندين بار شكست و پيروزى، سرانجام غزها شكست خورده و در كوهها آواره شدند. ابوالهيجاء غزهاى آواره را نيز سركوب نمود.
دوره سلجوقيان
سلجوقيان يكى از بزرگترين و مقتدرترين سلسلههايى بود كه بعداز اسلام در ايران حكمرانى كردند و كشورهاى اسلامى را تحت فرمان دولت واحد در آوردند. پادشاهان اين سلسله اگر چه ايرانى نژاد نبودند ولى مركز اقتدارشان در ايران بود. سلجوقيان چند امارت مستقل پديد آوردند كه يكى از آنها سلاجقه عراق و كردستان بود. در سال 446 ه .ق طغرل بيگ سلجوقى بدون جنگ به آذربايجان آمد و هسودان در خدمت او قرار گرفت. بعد از وهسودان، طغرل سلجوقى، پسر او ابونصر مملان را به جاى پدر به حكومت آذربايجان انتخاب كرد. شعبهاى از سلاجقه از حدود سال 511ـ590 ه .ق در آذربايجان و كردستان سلطنت كردهاند كه به سلاجقه عراق مشهورند. مؤسس اين سلسله مغيث الدين محمود بن محمد بوده است و بعد از او سلطنت عراق مورد اختلاف فرزندان و نوادگان سلطان محمد بن ملكشاه واقع شد.
شاهزادگان سلجوقى غالبا در كودكى به سلطنت مىرسيدند و اتابكان اداره حكومت را بدست داشتند. بنابراين پادشاهان سلجوقى تحت نفوذ اتابكان خود بوده و دائما معارض يكديگر بودهاند. اين موضوع سبب ضعف خاندان سلاجقه و غلبه اتابكان شد. از جمله اتابكان آذربايجان در اواخر سالهاى حكومت سلاجقه بر سلاطين اين سلسله تسلط داشتند و سلطنت پادشاهان اين سلسله در ظاهر اسمى بيش نبود.
دوره اتابكان
اتابكان آذربايجان از سال 541 تا 622 ه .ق بر آن ايالت حكومت كردند و پايتخت آنها در اردبيل بود. سرسلسله ايشان غلامى قبچاقى به نام شمس الدين ايلدگز بود كه در دستگاه سلطان مسعود سلجوقى اعتبارى يافت تا اينكه در سال 541 هجرى از طرف سلطان مسعود به فرمانروايى آذربايجان رسيد.
پس از مرگ ايلدگز در سال 558، پسرش نصرت الدين ابو جعفر محمد جهان پهلوان بجاى او نشست. در سال 622 جلال الدين خوارزمشاه به آذربايجان آمد، اتابك اوزبك زن خود را در تبريز گذاشته و به گنجه گريخت و سلسله اتابكان پس از 80 سال سلطنت برافتاد.
دوره خوارزمشاهيان
پس از ناصرالدين ابوبكر، مظفر الدين اوزبك، برادر قتلغى اينانج حدود 16 سال فرمانروايى كرد، چون سلطان جلال الدين خوارزمشاه عازم تسخير آذربايجان شد، اتابك مظفرالدين به النجق گريخت و همسر او به دست سلطان جلال الدين افتاد و چون اين خبر را شنيد، در سال 622 ه .ق دچار سكته شد و درگذشت.
پس از وى اتابك خاموش پسر قزل ارسلان با اظهار اطاعت به خوارزمشاه در قسمتى از آذربايجان حكومت كرد و با فوت او در سال 624 ه .ق، فرمانروايى اتابكان آذربايجان خاتمه يافت.
پس از برچيده شدن حكومت اتابكان در آذربايجان، گرجيان كه دوبار در حدود شروان و تبريز از مسلمانان شكست خورده بودند، براى انتقام جويى و تصرف نقاطى از آذربايجان در صدد برآمدند كه اين سرزمين را تصرف كرده و سپس بغداد را تسخير ساخته و مدارس اسلامى را تبديل به كليسا و كنشت نمايند. از اين رو سلطان جلال الدين قبل از حركت اردوى عظيم گرجيان با سپاهيان اندك خود در محل دره كربى به آنان شبيخون زد و بر آنان پيروز شد.
سلطان جلال الدين در سال 624 ه .ق به منظور سركوب اسماعيليه به حدود الموت رفت و در آنجا قتل و غارت كرد. در اين هنگام آگاه شد كه عدهاى از مغولان به حدود دامغان رسيدهاند. سلطان جلال الدين به سرعت به دامغان رفت و آنان را شكست داد، هنوز كاملاً از جنگ مغولها فراغت نيافته بود كه آگاه گشت ملكه، همسر او، حاجب على حاكم خلاط را به تصرف آذربايجان دعوت كرده است. سلطان جلال الدين پس از ازدواج با ملكه، علاوه بر خوى دو شهر سلماس و اروميه را نيز ضميمه قلمرو او نمود و شرف الملك باخذرى را از سوى خود به وزارت او گماشت. سرانجام سلطان جلال الدين خوارزمشاه پس از زد و خوردهاى زياد با مغولان در سال 628 ه .ق به قتل رسيد و بدين ترتيب سلسله خوارزمشاهيان منقرض گرديد.
دوره مغول
چنگيز خان مغول در سال 616 ه .ق به ايران حمله كرد و چون سلطان محمد خوارزمشاه شكست خورد و فرارى شد، ولايات ايران يكى پس از ديگرى در مقابل مغولان سقوط كرد.
مغولان پس از جنگهاى فراوان با سلطان جلال الدين، سرانجام در سال 628 ه .ق خوارزمشاهيان را شكست داده و آذربايجان را به طور كامل فتح كرد. پس از تصرف آذربايجان به دست مغول، قسمتى از سپاه آنان در آذربايجان ماند. در سال 641 ه .ق امير ارغون از دبيران اوگتاى، حكومت بر تمامى ايران را به دست آورد. وى در اين سال به خراسان آمد و از آنجا عازم عراق و آذربايجان شد و دست سرداران ظالم چون جرماغون و بايجو را از كارهاى مملكتى كوتاه كرد و در آن نواحى از جانب خود عواملى گماشت و با مردم به خوبى رفتار كرد.
امير ارغون، بهاءالدين جوينى را به نيابت خود در ممالك آذربايجان، گرجستان و روم منصوب كرد و به توس بازگشت. حكمرانى ارغون در ايران حدود 15 سال طول كشيد، تا اينكه هولاكو خان در اواخر سال 651 ه .ق مامور فتح عراق و دفع اسماعيليه گرديد.
امير ارغون نيز به خدمت هولاكو درآمد تا آنكه در سال 673 ه .ق درگذشت. با ورود هولاكو خان به ايران دامنه فتوحات مغول توسعه يافت و سپس سلسلهاى به نام ايلخانان در ايران تشكيل شد. هولاكو سرانجام در سال 654 ه .ق اسماعيليان را سركوب نمود و قلاع آنان را با خاك يكسان كرد. از آن پس همه حكام مغول در ايران از جمله آذربايجان به فرمان هولاكو خان درآمدند.
هولاكو در سال 663 ه .ق درگذشت و او را در كوه شاهور در مقابل دهخوارقان به خاك سپردند و پسرش آباقا خان در ايران به جاى وى نشست. با روى كار آمدن آباقا خان، دوره حكومت ايلخانان ايران آغاز شد. آباقا خان در سال 680 ه .ق درگذشت و برادرش، تگودار به جاى او به ايلخانى منصوب گرديد. وى پس از جلوس، حكومت خراسان، مازندران، عراق و آذربايجان را به طور مستقل و بلاد روم را به مشاركت با سلاطين سلجوقى به خواجه شمسالدين داد.
دوره تيموريان
تيمور در سال 787 ه .ق به آذربايجان آمد و در سال 788 ه .ق تمام آذربايجان را فتح كرد. تيمور تابستان آن سال را در آذربايجان ماند و در اوايل پاييز امير سلطان شاه را در آنجا گذاشت و از طريق نخجوان عازم گرجستان شد و تفليس را تصرف كرد و اوايل سال 789 ه .ق به ايران بازگشت و براى ملاقات ملك خاتون همسر خود و فرزندانش شاهرخ و خليل سلطان به مرند رفت. در اين زمان قلعه النجق را تصرف كرد و امير شيخ على بهادر را مامور تصرف قلعه بايزيد كرد. تيمور در سال 789 ه .ق براى سركوب تركمانان مزاحم كاروانها عازم بايزيد و وان و نواحى ديگر آسياى صغير شد و توانست شهرهاى اين منطقه از جمله از روم، موش، ارزنجان، خلاط و وان را تصرف كند. در اين هنگام قرامحمد تركمن و برادرش بايرام خواجه نيز از ميرانشاه شكست خوردند. از اين هنگام ولايتهاى خوى، سلماس و اروميه نيز تسليم شدند.
دوره صفويه
با ظهور سلسله صفويه در ايران و به پادشاهى رسيدن شاه اسماعيل كوكجه سلطان يكى از سرداران ايل قاجار به حكومت اروميه تعيين كردند. در زمان سلطنت وى، صارم كُرد در قسمت غربى كشور دست به شورش زد و شهر اروميه را اشغال كرد و با اين كار نا امنى مرزهاى غربى كشور را فراهم گرفت.
شاه اسماعيل به منظور سركوب وى از همدان به آذربايجان آمد و زمستان را در خوى توقف كرد و پس از مدتى صارم كرد را سركوب كرد. پس از در گذشت شاه اسماعيل اول، پسر يازده سالهاش، تهماسب ميرزا به سلطنت منصوب شد و چون به سن رشد رسيد شخصا زمام امور را به دست گرفت.
مقارن اين احوال اوزبكان در خراسان و عثمانيان در آذربايجان غربى شهرهاى مرزى را مورد تهديد قرار دادند. شاه تهماسب يكى از فرزندان خود را به هرات اعزام داشت و خود متوجه غرب كشور شد و عثمانيان را سركوب كرد.
پس از مرگ شاه تهماسب، پسرش اسماعيل دوم به سلطنت رسيد. وى پس از 18 ماه پادشاهى در سال 985 ه .ق درگذشت. سپس محمد ميرزا پسر ديگر شاه تهماسب به پادشاهى برگزيده شد. وى بر اثر ضعف اراده تحت نفوذ درباريان و به خصوص همسرش مهد عليا، خير النساء بيگم قرار گرفت و امور كشور را به هرج و مرج كشانيد. در اين زمان عثمانىها با استفاده از فرصت در مرزهاى غربى ايران به تاخت و تاز پرداختند و بعضى از شهرهاى آذربايجان غربى را غارت كردند.
سلطان محمد چون از عهده اداره امور كشور برنيامد، از سلطنت كنارهگيرى كرد و تاج و تخت را در سال 996 ه .ق به فرزندش عباس ميرزا واگذار نمود.
شاه عباس اول در سال 996 ه .ق على مردان خان را به حكومت اروميه منصوب كرد. وى در سال 1011 به منظور بيرون كردن عثمانىها از قفقاز و آذربايجان به آن منطقه رفت. چغال اوغلى سردار عثمانى و حاكم بغداد در سال 1014 ه .ق با لشكرى وارد آذربايجان غربى گرديد. شاه عباس، سبحان وردى خان را به حكومت اروميه فرستاد و او را مأمور جلوگيرى از هجوم عثمانىها كرد. سپس شاه عباس جهت يكسره كردن كار چغال اوغلى از تبريز به سوى اروميه حركت كرد و در روستاى تسوج از توابع شبستر، سردار عثمانى را شكست داد و سپس عازم اروميه شد. شاه عباس در سلماس امير بيك را به حضور پذيرفت و به وى لقب خانى مفتخر نمود. امير بيك به نام امير خان يك دست به حكومت شهر اروميه منصوب گرديد.
امير خان در سال 1018 ه .ق اجازه احداث قلعهاى را در بالاى كوه دُم دُم از شاه عباس گرفت و انواع اسلحه و مهمات و آذوقه را در آنجا ذخيره نمود، سپس سر به طغيان برداشت.
شاه عباس ابتدا حاتم بيك اعتماد الدوله را براى سركوبى وى فرستاد كه حاتم بيك بعد از شش ماه محاصره قلعه بر اثر بيمارى درگذشت.
سرانجام شاه عباس محمد بيك بيگدلى شاملو را مأمور اين كار كرد كه پس از چند حمله پىدرپى، اميرخان و همراهانش در اين جنگ كشته شدند و قلعه دم دم در سال 1019 ه .ق فتح شد و حكومت اروميه به قاباخان بيگدلى داده شد.
دوره افشاريان
در اوايل سلطنت نادرشاه افشار، عثمانىها ايالتهاى غربى ايران را در دست داشتند. قسمتهاى شمالى كشور در اشغال روسها و قسمت شرقى تحت نفوذ و تاخت و تاز افغانها بود. نادر ضمن دفع فتنه اشرف افغان و پس گرفتن ولايتهاى شمالى از روسها، به فكر نجات آذربايجان از دست عثمانىها افتاد.
نادرشاه به سوى آذربايجان حركت كرد و در يك نبرد خونين در صايين قلعه افشار، سپاه عثمانى را شكست داد و بيستون بيك افشار و برادرش پرو بيك را مأمور جنگ با عثمانى و تصرف اروميه كرد.
يوسف پاشا كه آوازه فتوحات نادرى را شنيده بود، قشون خود را از اروميه خارج كرد و به قلعه دم دم پناه برد. در سال 1142 ه .ق لشكريان نادرشاه به قلعه حمله بردند و ضمن فتح آن يوسف پاشا را به قتل رسانيدند. نادرشاه از صايين قلعه به تبريز رفت و بيستون بيك افشار كه به سمت سپهسالار قشون آذربايجان تعيين شد، با دو هزار نفر از ايل افشار عازم تبريز شد و پرو بيك افشار به حكومت اروميه منصوب گرديد.
بار ديگر لشكريان عثمانى به فرماندهى على پاشا از مرز گذشته و وارد آذربايجان گرديده و از راه خوى و سلماس به سوى اروميه سرازير شدند.
پرو بيك حكمران اروميه قلعه دم دم را مستحكم كرد و در آنجا مستقر شد. على پاشا مدتى قلعه را محاصره كرد، ولى كارى از پيش نبرد و نتوانست آن را بگشايد و به سوى تبريز رفت، مراغه و تبريز را اشغال كرد.
پس از قتل نادر شاه در سال 1160 ه .ق مهدى خان افشار قاسملو از ايروان به سوى اروميه حركت كرد و در نبردى كه بين او و فتحعلى خان حاكم اروميه درگرفت، فتحعلى خان دستگير و زندانى شد.
ولى براى شركت در جنگ مهدى خان و امير اصلان سردار آذربايجان، از زندان آزاد شد. در اين دو نبرد، فتحعلى خان، جان مهدى خان را نجات داد. از اين رو مهدى خان سر و روى فتحعلى خان را بوسيد و از او معذرت خواست و در حضور سران ايل افشار، وى را حكمران اروميه خواند.
دوره زنديه
فتحعلى خان افشار پس از مرتب نمودن امور آذربايجان، در سال 1165 ه .ق به سوى اصفهان حركت و آن شهر را تصرف كرد.
در سال 1170 ه .ق ابراهيم خليل بيك جوانشير از وضع آشفته كشور استفاده نمود و تبريز را تصرف كرد. فتحعلى خان افشار كه از اصفهان به آذربايجان هم حكومت مىكرد به محض شنيدن اين خبر از اصفهان به تبريز رفت و براى سركوب ايل جوانشير تا قره باغ قفقاز نيز پيش رفت و قلعه پناه آباد را محاصره نمود و پس از خاتمه كار آنجا به اروميه رفت. در اين زمان اروميه در دست آزاد خان افغان بود و محمد حسن خان قاجار براى از بين بردن آزاد خان به اروميه لشكركشى كرده بود.
در سال 1171 ه .ق آنجا را تصرف كرد. وى سرانجام در سال 1172 ه .ق به دست سبزعلى كُرد غلام سابق خود كشته شد.
با قتل محمد حسن خان قاجار، كريم خان زند براى تسلط بر قسمت شمال غربى ايران، عازم اروميه شد و به فرمان او، رستم خان پسر مهدى خان افشار قاسملو به حكومت اروميه منصوب گرديد و يك قبضه شمشير و يك رأس اسب با خلعت زرتار به فتحعلى خان سردار افشار اعطاء شد.
در سال 1181 ه .ق مردم اروميه بر عليه رستم خان قاسملو، حاكم آنجا شوريدند و او را كشتند. از طرف كريمخان، رضا قلى خان بيگلر بيگى حاكم شهر شد.
رضا قلى خان در سال 1185 ه .ق درگذشت و پسرش امام قلى خان از سوى كريمخان زند به حكومت اروميه و توابع منصوب شد. سرانجام امام قلى خان افشار، در جنگى كه بين او و امير اصلان خان در منطقه «خان كدوك» واقع در بين اروميه و سلماس اتفاق افتاد، شكست خورد و به سوى اروميه متوارى شد.
امير اصلان خان او را تعقيب كرد و در روستاى قره حسنلو جنگ سختى درگرفت و در چهار برج يكى از قلاع مستحكم اروميه محصور گرديد و پس از مدتى در همانجا درگذشت و امير اصلان خان حاكم اروميه شد؛ ولى به سبب سوء رفتارش مردم عليه او شوريدند و سرانجام محمد قلى خان بيگلر بيگى حكمران منطقه شد.
دوره قاجاريه
آقا محمد خان، پسر محمد حسن قاجار كه در دربار كريم خان زند به عنوان گروگان اقامت داشت، پس از مرگ كريم خان، براى جلب كمك ايل قاجار و فراهم آوردن سپاه، از شيراز به مازندران رفت. وى طوايف ايل قاجار را متحد ساخت و به فرمان خود درآورد. آقا محمد خان در سال 1205 ه .ق به سوى آذربايجان حركت كرد و پس از تصرف خلخال، سراب و اردبيل، عازم قره داغ شد. خبر حركت آقا محمد خان به آذربايجان، محمد قلى خان قاسملوى افشار، حاكم اروميه را متوحش ساخت.
وى حكومت را به قاسم خان برادر خود سپرد و عازم قلعه باراندروز شد. آقا محمد خان، محمد خان عز الدين لو را با سه هزار سرباز مأمور تصرف اروميه كرد. وى شهر اروميه را تسخير نمود.
محمد قلى خان قاسملو پس از اين حوادث چارهاى جز تسليم نداشت و با هداياى نفيس به اردوى آقا محمد خان رفت و مورد عفو قرار گرفت و مجددا حكومت اروميه به وى داده شد.
آقا محمد خان نيز پس از هشت سال جنگ در سال 1210 ه .ق بر تمام ايران از جمله آذربايجان دست يافت.
وى در سال 1211 ه .ق به دست سه تن از ملازمانش به قتل رسيد.
در سال 1243 ه .ق كه عباس ميرزا از ژنرال پسكويچ سردار روس شكست خورد و پسكويچ تبريز را فتح كرده بود، عباس ميرزا ناچار به سوى اروميه آمد و در 21 ربيع الثانى همان سال وارد ارومى گرديده و در باغ سرورى منزل كرد عباس ميرزا جهت مذاكره با سردار روس به سمت تبريز حركت كرد و در ماه شعبان همان سال معاهده ننگين تركمانچاى را با آنان بست.
طبق معاهده صلح تركمانچاى از ده كرور خسارتى كه قرار بود دولت ايران به روسيه بدهد، هفت كرور آن نقد و سه كرور در سالهاى بعد مىبايست پرداخت شود؛ در مقابل دو كرور آن دو شهر اروميه و خوى به گرو روسها در آمد و يك كرور ديگر را هم عباس ميرزا متعهد گرديد كه از ولايات جنوبى ارس وصول و پرداخت نمايد، بنابراين در مقابل يك كرور (پانصد هزار) تومان ولايت با صفاى ارومى طبق سند رسمى در رهن دولت روسيه تزارى قرار گرفت.
در سال 1246 ه .ق كه سفير روسيه در تهران كشته شد و بيم آغاز جنگ مجدد مىرفت، خسرو ميرزا جهت عذرخواهى از طرف فتحعلى شاه عازم مسكو شد؛ امپراتور روس با محبت و الطاف امپراتورانه! يك كرور تومانى را كه در مقابل آن شهر اورميه در گرو بود به وى بخشيد و اسناد آن را پس داد و براى پرداخت يك كرور ديگر كه خوى در گرو آن بود، مهلت قايل شد.
بالاخره خوى در گرو يك كرور در چنگ روسها ماند در حالى كه فتحعلى شاه حاضر نبود دينارى كمك كند.
نايب السلطنة با فروش تمام طلا و جواهرات خود و اطرافيان و استقراض از نزولخواران گرجى و ارمنى بالاخره، غرامات را پرداخت كرد و خوى در اول جمادى الاخر 1244 ه .ق از نيروهاى روس تخليه گرديد.
طغيان شيخ عبيدالله شمزينى
شيخ عبيدالله شمزينى از مرشدان و دراويش نقشبنديه و در ميان عشاير كرد از احترام ويژهاى برخوردار بود. وى در روستاى نهرى يا نوچه واقع در مرز عثمانى سكونت داشت و رييس عشاير صحرا نشين مرز ايران و عثمانى بود.
شيخ و پسرش در جنگ روس و عثمانى به نفع دولت عثمانى در بايزيد با روسها جنگيدند و پيروزىهايى نيز به دست آوردند و با به دست آوردن غنايم زياد شهرت و قدرت خاصى پيدا كردند. در اين زمان حمزه آقا رييس ايل مذكور كه تحت تعقيب حاكم آذربايجان بود به شيخ عبيدالله پيوست. شيخ از اين مسئله خوشحال شد و به فكر عملى ساختن نقشههاى خود افتاد.
چون شيخ طه پدر شيخ عبيدالله مورد توجه كردان بود، شيخ براى جلب توجه مريدانش، از پدرش كه در آن زمان مرده بود حكايتى به اين مضمون جعل كرد كه پدرش در خواب به او دستور داده كه بايد خروج كنى و ريشه رافضىها را از بيخ براندازى و حكم خدا و رسول را جارى كنى. شيخ همچنين براى تحريك مردم حكم جهاد داد و كردها گرد او جمع شده و قواى عظيمى را تشكيل دادند. پسر شيخ عبيدالله با قواى تحت فرمان خود به سوى ساوجبلاغ حركت كرد و شهر را به آسانى تصرف كرد و بعد از آن راهى مياندوآب شد و آنجا را هم تصرف كرد و به قتل و غارت مردم پرداختند.
قواى اكراد پس از قتل و غارت مياندوآب عازم بناب شد. مردم آنجا سخت مقاومت كردند و ملا على قاضى، روحانى شجاع آنجا مردم را تشويق به مقاومت نمود و خود نيز با آنان جهت دفاع از مرز و بوم مهياى جنگ شد. كردان در اين جنگ متحمل شكست سختى شدند و پسر شيخ عبيدالله به ساوجبلاغ فرار كرد. شيخ عبيدالله يكى از خلفاى خود را به نام محمد سعيد با چهار هزار تفنگچى به اروميه فرستاد. از سوى اقبال الدوله حكمران اروميه، خسرو خان و محمدرضا خان سرتيپ قورخانه با دو فوج سوار و دو عراده توپ براى جلوگيرى آنان از اروميه خارج شده و در قلعه بدربو اردو زدند.
اقبال الدوله براى جنگ با كردان از شهر خارج شد و با آنان به مقابله پرداخت ولى نتيجهاى نگرفت و به اروميه بازگشت. شيخ عبيدالله، پسرش شيخ سعيد و يكى از خلفاى خود را به نام محمد سعيد و پنج هزار جنگجو را مأمور حمله به اروميه كرد. اكراد از دروازه عسگر خان به شهر حملهور شدند و جنگ سه روز طول كشيد ولى سرانجام شهر به محاصره قواى شيخ درآمد. اقبال الدوله دستور داد محل اقامت شيخ سعيد و محمد سعيد (خليفه) را به توپ بستند. اكراد از گلولههاى توپ و انهدام ساختمان هراسان شده و هجوم آنان بىنتيجه ماند.
شيخ عبيدالله از شنيدن اين خبر ناراحت شد و خود با قواى كافى به سمت شهر حركت كرد و در باغ دلگشا در جنوب اروميه مستقر شد. كردان از آنجا به شهر حمله كردند ولى مردم شهر و سربازان دولتى شجاعانه از اروميه دفاع كردند و باغ دلگشا را به توپ بستند و شيخ به روستاى سير عقب نشينى كرد.
در اين هنگام تيمور پاشا خان سردار ماكو با شش فوج سرباز، دو هزار سوار و شش عراده توپ از ماكو به خوى آمد. سپس به سوى اروميه حركت كرد.
تيمور پاشا خان به اروميه رسيد و در خارج شهر اردو زد. شيخ عبيدالله پس از گردآورى افراد خود براى آخرين بار در چهار بخش به قواى تيمور پاشا حمله كرد و پس از تحمل تلفات زياد شكست خورد و به سوى برادوست فرار كرد.
نواحى كردنشين آذربايجان پس از سركوب قيام شيخ عبيدالله آرام نبود. فقدان رهبرى مذهبى قوى، و اتحاديه منسجم از عشايرى و سوى ديگر توجه دولت مركزى به اوضاع اين نواحى در دهه پايانى سده نوزدهم از طريق بكار گرفتن حاكمان كرد درساوجبلاغ مكرى عامل پيدايش ثبات و آرامش در منطقه بود. در اين دوران اختلاف مرزى ايران و عثمانى هنوز حل نشده بود و باب عالى با توجه به ضعف روز افزون دولت ايران سعى داشت بخشهايى از خاك همسايه خود را جدا كند و چون مخالفتهاى روسيه تحقق اين امر را از طريق نظامى غير ممكن ساخته بود مقامات ترك معمولاً دست به تحريك عشاير كرد در آذربايجان مىزدند اقدامات دولت عثمانى براى تهييج عشاير كرد عبارت بود از:
1ـ جذب عشاير ناراضى از دولت ايران و كوچاندن آنها به داخل قلمرو عثمانى در نزديكى مرز
2ـ تجهيز عشاير ناراضى با سلاح و پول براى حمله به روستائيان اسكان يافته آذرى در نوار مرزى
3ـ اعطاى پول و اسلحه به عشاير كرد در داخل خاك ايران
4ـ استفاده از عشاير ناراضى كرد ايرانى براى سركوب عشاير متمرّد كرد در داخل خاك عثمانى
5ـ تبليغات سياسى و مذهبى گسترده ديپلماتهاى عثمانى در ميان رؤساى عشاير و روحانيون كرد آذربايجان
6ـ تجاوزات نظامى در اراضى ايران با استفاده از سپاه حميديه كه به دليل كرد بودن پرسنل آن، عشاير منطقه به را حتى با آن همكارى مىكردند.
اين سياست عثمانىها كردهاى آذربايجان را در يك حالت تنش هميشگى با تبريز و دولت مركزى نگاه مىداشت ومسلح شدن عشاير كرد به موازات تضعيف دولت قاجار و هرج و مرج و جنگهاى داخلى ناشى از مشروطيت، توان بالقوه گرايشهاى گريز از مركز را بوجود آورد و بعدها بروز جنگ جهانى اول اين حالت را تشديد كرد.