ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

ضرب المثلها در استان سمنان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

(تفاوت بین نسخه‌ها)
پرش به: ناوبری, جستجو
جز (۱ نسخه)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
از باور داشتهاى مردم سمنان اعتقاد به جن و پرى، ارواح متبرك و مطهر، ارواح پليد و ناپاك، نذر، فال، استخاره و نظير اينها مى‏باشد.
 +
 +
نماز باران
 +
 +
در برخى سالها، كه برف و باران نمى‏باريد و آب چشمه‏ها كاهش مى‏يافت، علماى شهر نماز باران مى‏خواندند. در روز معينى، انبوهى از مردم شهر (زن و مرد)، در حالى كه مجتهد برجسته شهر در جلو و ديگر علما و بزرگان شهر در صفوف بعدى قرار داشتند، براى اداى نماز باران حركت مى‏كردند.
 +
 +
مصلاى نماز باران، «چهل قبله»، محلى كه نهر آب استخرهاى جنبدان «ليتبار و شاهجوى» از هم جدا مى‏شدند، بود. از مسافتى دور، تا اين محل، كفش از پا درمى‏آوردند و با پاى برهنه حركت مى‏كردند.
 +
 +
نماز باران در دو ركعت و قبل از نماز ظهر برگزار مى‏گرديد و براى بارش باران دست به آسمان برمى‏داشتند و دعا مى‏كردند. در حين دعا، مردم گريه مى‏كردند.
 +
 +
در پايان نماز، مداحان، مدح امام على عليه‏السلام و نوحه شهداى كربلا را مى‏خواندند. پس از پايان نماز باران، نماز ظهر را اقامه مى‏كردند و به شهر برمى‏گشتند.
 +
 +
طلب باد
 +
 +
كشاورزان و بوجارهاى سمنانى، براى بوجارى گندم و جو، نياز به وزيدن باد داشتند. هرگاه، در حين كار، وزش باد متوقف مى‏شد، مى‏گفتند:
 +
 +
پشكولَه سَهرى چويى كَه، وابى: يعنى پشكل سر چوب كن كه باد بيايد.
 +
 +
به اين خاطر چوبى را به زمين مى‏نشاندند و پشكلى بر سر آن قرار مى‏دادند و عقيده داشتند كه باد خواهد وزيد.
 +
 +
ساير باورها
 +
 +
مردم سمنان معتقدند كه: بلا، ناگهان و بى سر و صدا مى‏آيد و مى‏گويند:
 +
 +
بِلا كورىْ دَرَه، نَمَدينَه ژوپى دَرَه.
 +
 +
يعنى بلا كه در راه است كفش نمدى هم پايش است.
 +
 +
ـ اگر در خانه موش از سر كسى بپرد، در آن خانه كسى مى‏ميرد.
 +
 +
مى‏گويند: ميش سر مو و ژژَى يه: موش از سر مى‏پرد.
 +
 +
ـ نو عروسانى كه پس از دو سال، كه از ازدواجشان مى‏گذشت و حامله نمى‏شدند، بايد به چله برى بروند.
 +
 +
چله برى چند نوع است:
 +
 +
1ـ رفتن به حمام غريبه،
 +
 +
2ـ بالا رفتن از مناره سمنان،
 +
 +
3ـ دور زدن اطراف كُله (توپى) استخر و ... .
 +
 +
ـ وقتى زن‏ها به حمام مى‏رفتند، به نشانه ابراز دوستى و محبت، طشتى پر از آب گرم، به سر و تن آشناها مى‏ريختند. اين ضرب المثل اشاره به اين رسم دارد:
 +
 +
ـ خزينه او ونَيه دوست مگيره:
 +
 +
با آب خزينه (حمام) دوست مى‏گيرد.
 +
 +
ـ اگر گوش كسى زنگ بزند، در غياب او درباره‏اش حرف مى‏زنند. اگر گوش راست باشد از خوبى‏ها و اگر گوش چپ باشد، از بدى‏هاى او حرف مى‏زنند.
 +
 +
ـ بچه‏اى كه سينه مادرش را گاز بگيرد، بى‏ترحم و ستمگر خواهد شد.
 +
 +
ـ شب اول ماه نبايد عصبانى شد، نبايد پيش بينى بد كرد، نبايد تفأل بد زد.
 +
 +
ـ اگر بچه اولين شير مادر (آغوز) را نخورد ضعيف و لاغر مى‏شود.
 +
 +
به چنين كودكى مى‏گويند: ميكه نخورده. يعنى آغوز نخورده.
 +
 +
ـ هنگام مهاجرت لك لك‏ها، اهالى باور دارند كه پرندگان، مرغ آمين هستند و به زيارت امام رضا عليه‏السلام مى‏روند.
 +
 +
بنابراين براى برآورده شدن حاجت، كافى است كه نيازمند نيت كند و زنجير در را به صدا درآورد، در اين زمان است كه مرغ آمين در وسط آسمان مى‏ايستد و با صداى بلند آمين مى‏گويد.
 +
 +
اهالى باور دارند كه مرغ آمين بازمانده كبوترانى است كه در روز عاشورا خود را به خون امام حسين عليه‏السلام آغشتند تا خون مباركش روى زمين ريخته نشود. اين مرغان در طول سال به زيارت مشاهد مشرفه مى‏روند و موطن اصلى آنها در هند است.
 +
 +
ضرب المثل‏ها
 +
 +
ـ آدَمْ باريكّلا ژومو كُشِه، خَر بى هَمْ سَرَه بارى.
 +
 +
آدم را بارك الله مى‏كشد، خر را هم سربارى.
 +
 +
ـ اِسْبِى چَشَهْ.
 +
 +
سفيد چشم است.
 +
 +
اصطلاحى است كه از سر خشم در مورد افراد وقيح و بى ملاحظه مى‏گويند.
 +
 +
ـ اُشْتُرى كوجَه خايره كوژو لوشُه خاى بو.
 +
 +
شتر كجايش خوبست كه لب و لوچه‏اش خوب باشد.
 +
 +
كنايه از افراد زشت و بى قواره يا بد اخلاق است.
 +
 +
ـ اُشْتُرى كو عِلفْ مگى، گِرْيَه دِر ازْ ماكِرِه. يا
 +
 +
ـ شتر اگر علف هخواه و ايد گردنش كج كنه.
 +
 +
شترى كه علف مى‏خواهد، گردن دراز مى‏كند.
 +
 +
كنايه از كار و تلاش بجاى توقع استعانت از ديگران.
 +
 +
ـ اِنْقَدِرْ بى عُرضه يَه كو روآ گوشت ژو پيا ماره.
 +
 +
آن قدر بى عرضه است كه گربه گوشت از او مى‏گيرد.
 +
 +
در مورد افراد بى عرضه و دست و پا چلفتى به كار مى‏رود.
 +
 +
ـ او سينه كِرْچيمون.
 +
 +
آب سينه كرده‏ايم.
 +
 +
در موردى كه تلاش بى‏ثمر انجام مى‏گيرد، بكار مى‏رود.
 +
 +
(سينه كردن: جلو انداختن، به جلو راندن).
 +
 +
ـ اوِ وسنين وَچَهْ و مهربونى. بچه هوو و مهربانى؟
 +
 +
در مورد مشاهده چيزهاى عجيب و نوظهور بكار مى‏رود.
 +
 +
ـ اَينى سَرى سُفرِه دوست مگِره.
 +
 +
سر سفره ديگرى دوست مى‏گيرد.
 +
 +
كنايه از بخشش از كيسه ديگران است.
 +
 +
اى يَه سالَه بخو نون و تره، اى يَه عمرى بخو نون و كره.
 +
 +
يك سال بخور نان و تره، يك عمر بخور نان و كره.
 +
 +
كنايه از صرفه جويى و عاقبت انديشى است.
 +
 +
ـ باله هر چى كارى ها كِرِه، جوهِر ميره.
 +
 +
بيل هر چه كار كند، جوهر مى‏گيرد.
 +
 +
در مقام تشويق افراد به كار و تلاش گفته مى‏شود.
 +
 +
ـ بُرْمَه جِنَه.
 +
 +
گريه كن است، پيوسته مى‏گريد.
 +
 +
در مورد افرادى كه پيوسته از فقر و فلاكت مى‏نالند.
 +
 +
ـ بلا كو رى دَرَه، نَمَدينَه ژوپى دَرَنْ.
 +
 +
بلا كه در راه است كفش‏هاى نمدى هم به پايش هست.
 +
 +
كنايه از ناگهانى بودن آن است.
 +
 +
ـ بُهارى هِوا، شى يَه جِنييونْ دَعْوا.
 +
 +
هواى بهارى و دعواى زن و شوهر.
 +
 +
همچنانكه هواى بهارى متغيير است، دعواى زن و شوهر هم بزودى به آشتى تبديل مى‏شود.
 +
 +
ـ به خرس هنگن برو آهنگرى كن.
 +
 +
به خرس مى‏گويند برو آهنگرى كن.
 +
 +
كنايه از محول كردن كار به اشخاص ناوارد است.
 +
 +
ـ به تنبل گفتن برو به سايه، گفت سايه خودش هميايه.
 +
 +
به تنبل گفتند به زير سايه برو، گفت سايه خودش مى‏آيد.
 +
 +
اشاره به آدمهاى تن پرور كه از خود تحركى ندارند.
 +
 +
ـ اگه به عروسى نرفتم به بمش برفتم.
 +
 +
اگر به عروسى نرفتم به بامش (براى تماشا) كه رفته‏ام.
 +
 +
اشاره به كسى كه كارى را انجام نداده باشد ولى از چگونگى انجام دادن آن مطلع باشد.
 +
 +
در گذشته رسم بود براى تماشاى عروس به پشت‏بامها مى‏رفتند.
 +
 +
ـ تو گو (گاو) باش، شاخ بزن.
 +
 +
كنايه از اينكه اگر توان انجام كارى را دارى معطل نكن، شروع كن.
 +
 +
ـ تا سنگ نزنى كلوخ هنخورى (نمى‏خورى).
 +
 +
در جواب اعتراض مى‏گفتند مى‏شود كه مقابله به مثل كرده‏ام.
 +
 +
ـ تا كل بر آرا كن، عروسى تمم همباشه.
 +
 +
تا كچل برود آرايش كند عروسى تمام مى‏شود.
 +
 +
اشاره به آدمهاى بى دست و پاست كه تا بخواهند كارى را شروع كنند، وقت آن تمام شده است.
 +
 +
ـ چرا به خرابه بخفتم (بخوابم) كه خو (خواب) آشفته بوينم (ببينم).
 +
 +
كنايه از اينكه نبايد خود را بى ملاحظه به خطر اندازيم و مقدمات بيچارگى خود را فراهم كنيم.
 +
 +
ـ چلو كباب هيچى، آفتابه لگن هفت دست.
 +
 +
كنايه از توجه به ظواهر و غفلت از اصل و اساس.
 +
 +
ـ خر تو كرده (تب كرده)، سگ سينه پهلو.
 +
 +
در مقام اعتراض به كسى گفته مى‏شود كه خود را به تمارض مى‏زند و ناز و غمزه بيجا مى‏كند.
 +
 +
ـ چنار از ميون (ميان) خودش آتيش هنگيره (مى‏گيرد).
 +
 +
كنايه از اينكه هر رازى توسط خودى‏ها افشاء مى‏شود.
 +
 +
ـ خودش سنده (پست)، حرفهايش گنده (بزرگ).
 +
 +
به آدم فرومايه كه حرفهاى بزرگ مى‏زند گفته مى‏شود.
 +
 +
ـ خانه‏اى كه دو كيوانو (زن خانه‏دار)، خاكش تا سر زانو.
 +
 +
مسئوليت انجام كار را بايد به يك نفر واگذار كرد، در غير اين صورت نظم كار به هم مى‏ريزد.
 +
 +
ـ آدم چش در شلوا، امبا آدم اسم بد در نشُوا
 +
 +
چشم انسان در بيايد ولى نام انسان بد در نياد.
 +
 +
بد نامى را عيبى بزرگ مى‏دانند.
 +
 +
ـ اين چش بيرى، اُون چش سُوندانه
 +
 +
يكى از چشم‏ها را بگيرى، چشم ديگر سو ندارد.
 +
 +
كنايه از اتحاد و همبستگى است.
 +
 +
ـ بزى كه اجليش دگزده، چوپون نون خُنه
 +
 +
بزى كه اجلش برسد، نانهاى چوپان را مى‏خورد.
 +
 +
در جايى به كار مى‏رود كه كسى خطايى در ارتباط با مقام بالاتر انجام دهد كه منجر به نابوديش شود.
  
  
 
{{منابع}}
 
{{منابع}}
 
[[رده:ضرب المثل‏ها]]
 
[[رده:ضرب المثل‏ها]]

نسخهٔ ‏۹ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۷

از باور داشتهاى مردم سمنان اعتقاد به جن و پرى، ارواح متبرك و مطهر، ارواح پليد و ناپاك، نذر، فال، استخاره و نظير اينها مى‏باشد.

نماز باران

در برخى سالها، كه برف و باران نمى‏باريد و آب چشمه‏ها كاهش مى‏يافت، علماى شهر نماز باران مى‏خواندند. در روز معينى، انبوهى از مردم شهر (زن و مرد)، در حالى كه مجتهد برجسته شهر در جلو و ديگر علما و بزرگان شهر در صفوف بعدى قرار داشتند، براى اداى نماز باران حركت مى‏كردند.

مصلاى نماز باران، «چهل قبله»، محلى كه نهر آب استخرهاى جنبدان «ليتبار و شاهجوى» از هم جدا مى‏شدند، بود. از مسافتى دور، تا اين محل، كفش از پا درمى‏آوردند و با پاى برهنه حركت مى‏كردند.

نماز باران در دو ركعت و قبل از نماز ظهر برگزار مى‏گرديد و براى بارش باران دست به آسمان برمى‏داشتند و دعا مى‏كردند. در حين دعا، مردم گريه مى‏كردند.

در پايان نماز، مداحان، مدح امام على عليه‏السلام و نوحه شهداى كربلا را مى‏خواندند. پس از پايان نماز باران، نماز ظهر را اقامه مى‏كردند و به شهر برمى‏گشتند.

طلب باد

كشاورزان و بوجارهاى سمنانى، براى بوجارى گندم و جو، نياز به وزيدن باد داشتند. هرگاه، در حين كار، وزش باد متوقف مى‏شد، مى‏گفتند:

پشكولَه سَهرى چويى كَه، وابى: يعنى پشكل سر چوب كن كه باد بيايد.

به اين خاطر چوبى را به زمين مى‏نشاندند و پشكلى بر سر آن قرار مى‏دادند و عقيده داشتند كه باد خواهد وزيد.

ساير باورها

مردم سمنان معتقدند كه: بلا، ناگهان و بى سر و صدا مى‏آيد و مى‏گويند:

بِلا كورىْ دَرَه، نَمَدينَه ژوپى دَرَه.

يعنى بلا كه در راه است كفش نمدى هم پايش است.

ـ اگر در خانه موش از سر كسى بپرد، در آن خانه كسى مى‏ميرد.

مى‏گويند: ميش سر مو و ژژَى يه: موش از سر مى‏پرد.

ـ نو عروسانى كه پس از دو سال، كه از ازدواجشان مى‏گذشت و حامله نمى‏شدند، بايد به چله برى بروند.

چله برى چند نوع است:

1ـ رفتن به حمام غريبه،

2ـ بالا رفتن از مناره سمنان،

3ـ دور زدن اطراف كُله (توپى) استخر و ... .

ـ وقتى زن‏ها به حمام مى‏رفتند، به نشانه ابراز دوستى و محبت، طشتى پر از آب گرم، به سر و تن آشناها مى‏ريختند. اين ضرب المثل اشاره به اين رسم دارد:

ـ خزينه او ونَيه دوست مگيره:

با آب خزينه (حمام) دوست مى‏گيرد.

ـ اگر گوش كسى زنگ بزند، در غياب او درباره‏اش حرف مى‏زنند. اگر گوش راست باشد از خوبى‏ها و اگر گوش چپ باشد، از بدى‏هاى او حرف مى‏زنند.

ـ بچه‏اى كه سينه مادرش را گاز بگيرد، بى‏ترحم و ستمگر خواهد شد.

ـ شب اول ماه نبايد عصبانى شد، نبايد پيش بينى بد كرد، نبايد تفأل بد زد.

ـ اگر بچه اولين شير مادر (آغوز) را نخورد ضعيف و لاغر مى‏شود.

به چنين كودكى مى‏گويند: ميكه نخورده. يعنى آغوز نخورده.

ـ هنگام مهاجرت لك لك‏ها، اهالى باور دارند كه پرندگان، مرغ آمين هستند و به زيارت امام رضا عليه‏السلام مى‏روند.

بنابراين براى برآورده شدن حاجت، كافى است كه نيازمند نيت كند و زنجير در را به صدا درآورد، در اين زمان است كه مرغ آمين در وسط آسمان مى‏ايستد و با صداى بلند آمين مى‏گويد.

اهالى باور دارند كه مرغ آمين بازمانده كبوترانى است كه در روز عاشورا خود را به خون امام حسين عليه‏السلام آغشتند تا خون مباركش روى زمين ريخته نشود. اين مرغان در طول سال به زيارت مشاهد مشرفه مى‏روند و موطن اصلى آنها در هند است.

ضرب المثل‏ها

ـ آدَمْ باريكّلا ژومو كُشِه، خَر بى هَمْ سَرَه بارى.

آدم را بارك الله مى‏كشد، خر را هم سربارى.

ـ اِسْبِى چَشَهْ.

سفيد چشم است.

اصطلاحى است كه از سر خشم در مورد افراد وقيح و بى ملاحظه مى‏گويند.

ـ اُشْتُرى كوجَه خايره كوژو لوشُه خاى بو.

شتر كجايش خوبست كه لب و لوچه‏اش خوب باشد.

كنايه از افراد زشت و بى قواره يا بد اخلاق است.

ـ اُشْتُرى كو عِلفْ مگى، گِرْيَه دِر ازْ ماكِرِه. يا

ـ شتر اگر علف هخواه و ايد گردنش كج كنه.

شترى كه علف مى‏خواهد، گردن دراز مى‏كند.

كنايه از كار و تلاش بجاى توقع استعانت از ديگران.

ـ اِنْقَدِرْ بى عُرضه يَه كو روآ گوشت ژو پيا ماره.

آن قدر بى عرضه است كه گربه گوشت از او مى‏گيرد.

در مورد افراد بى عرضه و دست و پا چلفتى به كار مى‏رود.

ـ او سينه كِرْچيمون.

آب سينه كرده‏ايم.

در موردى كه تلاش بى‏ثمر انجام مى‏گيرد، بكار مى‏رود.

(سينه كردن: جلو انداختن، به جلو راندن).

ـ اوِ وسنين وَچَهْ و مهربونى. بچه هوو و مهربانى؟

در مورد مشاهده چيزهاى عجيب و نوظهور بكار مى‏رود.

ـ اَينى سَرى سُفرِه دوست مگِره.

سر سفره ديگرى دوست مى‏گيرد.

كنايه از بخشش از كيسه ديگران است.

اى يَه سالَه بخو نون و تره، اى يَه عمرى بخو نون و كره.

يك سال بخور نان و تره، يك عمر بخور نان و كره.

كنايه از صرفه جويى و عاقبت انديشى است.

ـ باله هر چى كارى ها كِرِه، جوهِر ميره.

بيل هر چه كار كند، جوهر مى‏گيرد.

در مقام تشويق افراد به كار و تلاش گفته مى‏شود.

ـ بُرْمَه جِنَه.

گريه كن است، پيوسته مى‏گريد.

در مورد افرادى كه پيوسته از فقر و فلاكت مى‏نالند.

ـ بلا كو رى دَرَه، نَمَدينَه ژوپى دَرَنْ.

بلا كه در راه است كفش‏هاى نمدى هم به پايش هست.

كنايه از ناگهانى بودن آن است.

ـ بُهارى هِوا، شى يَه جِنييونْ دَعْوا.

هواى بهارى و دعواى زن و شوهر.

همچنانكه هواى بهارى متغيير است، دعواى زن و شوهر هم بزودى به آشتى تبديل مى‏شود.

ـ به خرس هنگن برو آهنگرى كن.

به خرس مى‏گويند برو آهنگرى كن.

كنايه از محول كردن كار به اشخاص ناوارد است.

ـ به تنبل گفتن برو به سايه، گفت سايه خودش هميايه.

به تنبل گفتند به زير سايه برو، گفت سايه خودش مى‏آيد.

اشاره به آدمهاى تن پرور كه از خود تحركى ندارند.

ـ اگه به عروسى نرفتم به بمش برفتم.

اگر به عروسى نرفتم به بامش (براى تماشا) كه رفته‏ام.

اشاره به كسى كه كارى را انجام نداده باشد ولى از چگونگى انجام دادن آن مطلع باشد.

در گذشته رسم بود براى تماشاى عروس به پشت‏بامها مى‏رفتند.

ـ تو گو (گاو) باش، شاخ بزن.

كنايه از اينكه اگر توان انجام كارى را دارى معطل نكن، شروع كن.

ـ تا سنگ نزنى كلوخ هنخورى (نمى‏خورى).

در جواب اعتراض مى‏گفتند مى‏شود كه مقابله به مثل كرده‏ام.

ـ تا كل بر آرا كن، عروسى تمم همباشه.

تا كچل برود آرايش كند عروسى تمام مى‏شود.

اشاره به آدمهاى بى دست و پاست كه تا بخواهند كارى را شروع كنند، وقت آن تمام شده است.

ـ چرا به خرابه بخفتم (بخوابم) كه خو (خواب) آشفته بوينم (ببينم).

كنايه از اينكه نبايد خود را بى ملاحظه به خطر اندازيم و مقدمات بيچارگى خود را فراهم كنيم.

ـ چلو كباب هيچى، آفتابه لگن هفت دست.

كنايه از توجه به ظواهر و غفلت از اصل و اساس.

ـ خر تو كرده (تب كرده)، سگ سينه پهلو.

در مقام اعتراض به كسى گفته مى‏شود كه خود را به تمارض مى‏زند و ناز و غمزه بيجا مى‏كند.

ـ چنار از ميون (ميان) خودش آتيش هنگيره (مى‏گيرد).

كنايه از اينكه هر رازى توسط خودى‏ها افشاء مى‏شود.

ـ خودش سنده (پست)، حرفهايش گنده (بزرگ).

به آدم فرومايه كه حرفهاى بزرگ مى‏زند گفته مى‏شود.

ـ خانه‏اى كه دو كيوانو (زن خانه‏دار)، خاكش تا سر زانو.

مسئوليت انجام كار را بايد به يك نفر واگذار كرد، در غير اين صورت نظم كار به هم مى‏ريزد.

ـ آدم چش در شلوا، امبا آدم اسم بد در نشُوا

چشم انسان در بيايد ولى نام انسان بد در نياد.

بد نامى را عيبى بزرگ مى‏دانند.

ـ اين چش بيرى، اُون چش سُوندانه

يكى از چشم‏ها را بگيرى، چشم ديگر سو ندارد.

كنايه از اتحاد و همبستگى است.

ـ بزى كه اجليش دگزده، چوپون نون خُنه

بزى كه اجلش برسد، نانهاى چوپان را مى‏خورد.

در جايى به كار مى‏رود كه كسى خطايى در ارتباط با مقام بالاتر انجام دهد كه منجر به نابوديش شود.



منابع