ضرب المثلها در استان خوزستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | ضرب المثلهاى شوشترى و دزفولى | ||
+ | ـ آدم بدبخته امين كَلْ مرغون كوُسَبْ زنه. | ||
+ | |||
+ | آدم بدبخت را از داخل ظرف آب مرغها كوسه مىزند. | ||
+ | |||
+ | ـ آدم به رى گُشيدَه، مِرَه يا به دَر گُشيْدَه. | ||
+ | |||
+ | انسان به روى گشاده (كسى به منزلش) مىرود يا به در گشاده (منزل او)؟ | ||
+ | ـ دَسى كِه نَتَرى گَزى، وابوسيش. | ||
+ | |||
+ | دستى را كه نمىتوانى گاز بگيرى، بايد آن را ببوسى. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثل بهبهانى | ||
+ | |||
+ | ـ بچى يتيم رف پوليده بوخه، دوندنش اشكس. | ||
+ | |||
+ | بچه يتيم رفت پالوده بخورد، دندانش شكست. | ||
+ | |||
+ | ـ تيزى تيشه اَ نرمى بيدن. | ||
+ | |||
+ | تيزى تيشه از نرمى چوب بيد است. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى رامهرمزى | ||
+ | |||
+ | ـ دس دلت اينم پنگ حزت اينم. | ||
+ | |||
+ | به ظاهر دلت را شاد مىكنم، ولى از پشت خنجر مىزنم. | ||
+ | |||
+ | ـ اره من دار. | ||
+ | |||
+ | هنگامى كه مشكلى حل نمىشود و خرابتر و لاينحل باقى مىماند. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى هنديجانى | ||
+ | ـ اى خَس نه صبح ببينمت نه پسين. | ||
+ | |||
+ | مادر شوهر نه صبح ببينم نه عصر. | ||
+ | |||
+ | ـ آشيلا مرگ اُسُم ايكنه. | ||
+ | |||
+ | عيب خود را نديدن و عيب ديگران را ديدن. | ||
+ | |||
+ | ـ مشك مِن چال نيره جوروف به دنبش ايبنده. | ||
+ | |||
+ | موش به سوراخ نميره جارو به دمش مىبندد. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى ويژه اعراب | ||
+ | |||
+ | ـ وجع البغيرك مثل فطر البصخر. | ||
+ | |||
+ | درد ديگران، مانند شكاف در سنگ است. | ||
+ | |||
+ | ـ قوم الساعدت ما ذلت. | ||
+ | |||
+ | مردمى كه با يكديگر همكارى كنند، ذليل نمىشوند. | ||
+ | |||
+ | ـ اليجى ابليه عزيمه يگعد ابليه افراش. | ||
+ | |||
+ | هر كسى بى دعوت به مهمانى رود، بايد بى فرش بنشيند. | ||
+ | |||
+ | ـ جاى ايطببهه عماهه. | ||
+ | |||
+ | آمد چشمش را خوب كند، كورش كرد. | ||
+ | |||
+ | ـ يطلب من الحافى النعال. | ||
+ | |||
+ | از پا برهنه، دمپايى مىخواهد. | ||
+ | |||
+ | ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير. | ||
+ | |||
+ | گندم نشانم داد، جو به من فروخت. | ||
+ | |||
+ | ـ لو صلمه لو اسرايين. | ||
+ | |||
+ | يا تاريك است، يا دو تا چراغ دارد. | ||
+ | |||
+ | اين ضرب المثل براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط مىكنند. | ||
+ | |||
+ | ـ ما ايعرف يرگص ايگول الميدان ضيج. | ||
+ | |||
+ | نمىتواند برقصد، مىگويد ميدان تنگ است. | ||
+ | |||
+ | ـ ما تحمد العروس اله و لا فتهه. | ||
+ | |||
+ | عروس را نمىستايد، مگر آرايشگر او. | ||
+ | |||
+ | ـ مكروهه او يا بَت بِت. | ||
+ | |||
+ | كسى چشم ديدنش را ندارد و دختر زاييد. | ||
+ | |||
+ | باورها | ||
+ | |||
+ | ـ اگر پسر بچهاى روى طاقچه برود يا مرغ جلوى يكى از اهل خانه بالهايش را بگشايد و بنشيند يا سگ خانه پشت به اطاق و رو به حياط بنشيند يا طفل شيرخوارى كه روى دست نگه داشتهاند، پاى راستش را بالا نگه دارد يا دختر بچهاى خود سرانه خانه را جارو كند ميهمان مىآيد. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر لنگه كفش بر روى لنگه ديگر سوار شود صاحب كفش به مسافرت خواهد رفت. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر گوش چپ كسى زنگ بزند (صدا بدهد) نشانه آن است كه پشت سرش بدگويى مىكنند و اگر گوش راست زنگ بزند پشت سرش به خوبى از او ياد مىكنند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر آيينه خانهاى بشكند مردم آن خانه بايد منتطر واقعه ناخوشايندى باشند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر پسرى موقع تولد دندان داشت وجودش موجب لطمهاى جانى براى پدرش مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى روز شنبه لباس بشويد دارا مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر زن آبستنى مار را بر سر راه ببيند تا موقعى كه آن زن از جلوى مار بگذرد و دور شود آن مار كور مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر جغدى بر بام خانهاى بنشيند ساكنان آن خانه پراكنده مىگردند و آن خانه ويران مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى در خواب مرغ و ماهى را ببيند به ثروت و مقام بزرگى خواهند رسيد. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر هنگام شروع كارى، كسى عطسه كرد، در انجام آن كار تامل مىكنند، ولى اگر دو عطسه پشت سر هم باشد، هفت صلوات مىفرستند و آن كار را شروع مىكنند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر پرندهاى به نام ديدمك بر فراز خانه پرواز كند و صدا دهد، خبر سلامتى مسافر يا خويشاوند صاحب خانه را آورده است. هر يك از اهل خانه كه صداى اين پرنده را بشنود فرياد مىزند: «خبرت خش، خبرت خش». يعنى خبرت خوش باشد. (رامهرمز) | ||
+ | |||
+ | ـ هنگامى كه براى مراسم فاتحه خوانى به قبرستان مىروند، هنگام بازگشت، بايد از راه ديگرى باز گردند (بهبهان). | ||
+ | |||
+ | همچنين اعراب منطقه معتقدند كه: | ||
+ | |||
+ | ـ براى مسافرت و جنگ كردن، روزهاى سوم، سيزدهم و بيست و سوم هر ماه نحس است. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى عازم سفر باشد و كسى بىمقدمه از او سؤال كند «كجا مىروى؟» وى اين سؤال را به فال بد مىگيرد و از مسافرت خوددارى مىكند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر شب اول ماه، هلال به صورت افقى باشد، خير است و اگر عمودى باشد، آن را به فال بد مىگيرند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى از راه حلال ثروتى بدست آوردهباشد، براى اينكه مورد حسد قرار نگيرد، سر گوزنى را در بالاى سردر منزل خويش نصب مىكند كه چشم حسود يا چشم بد را از زندگى خود دوركند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى مريض شود، به ويژه كودك، مىگويند او را چشم زدهاند. براى شناسايى فرد چشم شور، مقدارى سرب آب شده را در ظرف آبى مىريزند و چون شكل به خصوصى به وجود مىآيد، مىگويند اين شكل شبيه فلان شخص است كه چشم زده است. | ||
+ | |||
+ | ـ ماه صفر را نحس مىدانند. در آخر ماه آتش روشن مىكنند و كوزه مىشكنند. بچهها در خانهها را مىزنند و با كوبيدن چوب به ظرف فلزى صدا درمىآورند و مىگويند «اطلع يا صفر الخبيث» يعنى «ماه برو بيرون». در اين ماه جشن و شادى و عروسى برگزار نمىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كف پاى كسى بخارد، مىگويند كسى غيبت او را مىكند. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كف دست كسى بخارد، مىگويند كسى ياد او كرده است. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر زنى وضع حمل كرده باشد و كسى وارد خانه زائو شود از ورودش جلوگيرى مىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ اگر كسى به فاتحه خوانى رفت، نبايد وارد منزل عروس و داماد بشود، چون عواقب وخيمى خواهد داشت. | ||
+ | |||
+ | عونه يا تعاون | ||
+ | |||
+ | واژه «عونه» از «عان» يا «يعون» گرفته شده و به معناى «هميارى» و «كمك رسانى» است. در بين عربها عونه به هميارى دسته جمعى همراه با ايثار و محبت و برادرى و دور از مسائل مادى گفته مىشود. عونه داراى نمونههايى چون عونه دام چرانى، عونه زراعت، عونه صنايع دستى و غيره است. | ||
+ | |||
+ | ـ فصل در بين اعراب | ||
+ | |||
+ | ـ فصل ـ در لغت به معنى بريدن و جدا كردن است. فصل به معناى قضاوت نيز آمده است، زيرا مسئله حل مىشود و از مسائل و شبهات ديگر جدا مىگردد. | ||
+ | |||
+ | مراد از فصل حكومت و قضاوت حق است كه نتيجه آن حق از ناحق و عادل از ظالم جدا مىشود. | ||
+ | |||
+ | فصل عشايرى يعنى حل كردن قضيهاى بر طبق قرارداد بين آنها بر حسب مناسباتى كه با همديگر دارند و حدود آن را بزرگان و معتمدان طايفه تعيين مىكنند. | ||
+ | |||
+ | حداكثر و حداقل فصل بر حسب موارد، اعمال و روابط طوايف با هم مشخص مىشود. اگر مسائل عمده نظير قتل عمد يا تجاوز به عنف مطرح باشند فصل آنها به حداكثر جريمه مىرسد ولى مسائلى كه از روى خطا و اشتباه ايجاد شوند، مبلغ فصل آنها كاهش مىيابد. | ||
+ | |||
+ | بنابراين فصل مجموعه توافقها و قراردادهايى است كه مردم يك طايفه يا عشيره بين خود برقرار مىكنند. | ||
+ | |||
+ | طوايف براى انجام فصل بين خودشان اساسنامهاى دارند كه مادهها، تبصرهها و استثناهايى دارند كه با توافق طرفين تهيه شده است. اين توافقنامه نزد بزرگان دو طايفه نگاهدارى مىشود. | ||
+ | |||
+ | رئيس هر طايفه حق نظارت بر حسن اجراى مصوبات فصل را دارد. چنانچه كسى مقررات فصل را نديده بگيرد، ابتدا رئيس يا شيخ طايفه او را ارشاد مىكند و چنانچه مؤثر واقع نشود به او اخطار مىدهند. باز هم اگر مؤثر واقع نشود گروههاى مختلف اجتماعى پس از دعوت بزرگ خاندان در محلى به نام نصيف جمع مىشوند و مجازاتهايى براى فرد متخلف وضع مىكنند و بالاخره نام متخلف را از فهرست اسامى فصل حذف مىكنند. | ||
+ | |||
+ | حق اظهار نظر در مورد تغيير مواد فصل از آن بزرگان گروهها و سرپرست كل طايفه است. | ||
+ | |||
+ | مردم به هنگام بروز حادثه شريكند چنانچه يك نفر از آنان خسارت ديد، همگى خسارت وارده به آن شخص را به صورت هميارى جبران مىكنند. | ||
+ | |||
+ | معمولاً چنين رسم است كه شخص صاحب مسئله يا بلا ديده يك سوم فصل را خود به عهده مىگيرند و دو سوم باقى مانده را افراد طايفه جمع مىكنند. | ||
+ | |||
+ | مواردى كه غالبا در فصل عشاير به توافق مىرسند عبارتند از: مورد فاتحه خوانى، قتل عمد و غير عمد، نزاع، مسائل و حوادث رانندگى، مسائل ناموسى، فصل اهانت، فصل ضربه به اموال منقول يا غير منقول يا سرقت، فصل چهار پايان. | ||
+ | |||
+ | آداب و مراسم فصل | ||
+ | |||
+ | هنگامى كه قتلى پيش مىآيد حال چه قتل مستقيم و چه غير مستقيم، خانواده شخص مرتكب جرم از خانواده مقتول يا فوت شده قول فرجهاى (مدت زمانى) را مىگيرند كه در محل به آن «عطوه» مىگويند. | ||
+ | |||
+ | اگر مهلت «عطوه» به پايان برسد، دشمنى آغاز مىشود و عشيره قاتل يا مجرم ديگر هيچگونه حقى نخواهند داشت. ولى اگر مجرم حاضر به اداى فصل گردد، خانواده قاتل يا مسبب قتل همراه با شيوخ و ريش سفيدان به خانه «مقتول» مىروند و رسم آن است كه اگر راه دور باشد و مسأله مستلزم بحث و گفتگوى طولانى باشد، ناهار يا شامى تدارك مىبينند. | ||
+ | |||
+ | پس از عذرخواهى مجرم از خانواده مقتول يا شخص درگذشته، بحث و مذاكره درباره ميزان فصل آغاز مىشود و پس از تصميمگيرى قطعى و موافقت طرفين «الرايه» بسته مىشود. | ||
+ | |||
+ | «رايه» سمبلى است از پرچم حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام و براى عشاير حالت تقدس دارد. «رايه» ممكن است كوفيه، دستمال يا پارچهاى شبيه آن باشد و به چوب بسته مىشود. | ||
+ | |||
+ | «رايه» از سوى شخص فصل دهنده بسته مىشود و بدين وسيله آمادگى خود را براى قبول فصل اعلام مىكند و «رايه» را به دست طرف مقابل مىدهد. طرف مقابل ـ فصل گيرنده ـ مختار است كه تمامى «فصل» پول نقد يا زن تعيين شده را بپذيرد يا بخشى از آن را ببخشد و سپس «رايه» را باز مىكند. مبلغ قابل پرداخت، مبلغى است كه پس از گشودن «رايه» توسط فصل گيرنده (مفصول) ادا مىشود و به زبان مىآيد و حالت قطعى به خود مىگيرد. پس از تعيين نهايى «فصل» همگى سوره فاتحه را مىخوانند و اگر هنگام صرف غذا باشد به تناول غذا و چاى و قهوه مىپردازند. | ||
+ | |||
+ | دو طرف هنگام خدا حافظى صورت يكديگر را مىبوسند و مسأله خاتمه مىپذيرد، در جلسه «فصل» معمولاً سعى مىشود يكنفر «سيد» از نسل پيامبر در مجلس حضور داشته باشد. | ||
+ | |||
+ | چون عشاير احترام خاصى براى اين قشر قائل است، گاهى در اثناى جلسه فصل يا خارج از آن كسى را به نام «فريضه» داور ـ تعيين مىكنند كه مورد قبول هر دو طرف دعواست. «فريضه» معمولاً به علت تجربه و خبرهاى كه در مسايل و اختلافهاى عشايرى دارد كارشناس و صاحب نظر است و ديدگاهش را اغلب هر دو طرف مىپذيرند. وى درباره اختلافهاى بغرنج و مسائل «فصل» داورى مىكند. | ||
+ | |||
+ | فريضهها، ريش سفيدان و شيوخ همانند دادسراها و دادگاهها، همه روزه يا هر چند روز يكبار به دعواها و اختلافات يا «فصل» ميان افراد عشاير مىپردازند. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:ضرب المثلها]] | [[رده:ضرب المثلها]] |
نسخهٔ ۹ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۳۱
ضرب المثلهاى شوشترى و دزفولى ـ آدم بدبخته امين كَلْ مرغون كوُسَبْ زنه.
آدم بدبخت را از داخل ظرف آب مرغها كوسه مىزند.
ـ آدم به رى گُشيدَه، مِرَه يا به دَر گُشيْدَه.
انسان به روى گشاده (كسى به منزلش) مىرود يا به در گشاده (منزل او)؟ ـ دَسى كِه نَتَرى گَزى، وابوسيش.
دستى را كه نمىتوانى گاز بگيرى، بايد آن را ببوسى.
ضرب المثل بهبهانى
ـ بچى يتيم رف پوليده بوخه، دوندنش اشكس.
بچه يتيم رفت پالوده بخورد، دندانش شكست.
ـ تيزى تيشه اَ نرمى بيدن.
تيزى تيشه از نرمى چوب بيد است.
ضرب المثلهاى رامهرمزى
ـ دس دلت اينم پنگ حزت اينم.
به ظاهر دلت را شاد مىكنم، ولى از پشت خنجر مىزنم.
ـ اره من دار.
هنگامى كه مشكلى حل نمىشود و خرابتر و لاينحل باقى مىماند.
ضرب المثلهاى هنديجانى ـ اى خَس نه صبح ببينمت نه پسين.
مادر شوهر نه صبح ببينم نه عصر.
ـ آشيلا مرگ اُسُم ايكنه.
عيب خود را نديدن و عيب ديگران را ديدن.
ـ مشك مِن چال نيره جوروف به دنبش ايبنده.
موش به سوراخ نميره جارو به دمش مىبندد.
ضرب المثلهاى ويژه اعراب
ـ وجع البغيرك مثل فطر البصخر.
درد ديگران، مانند شكاف در سنگ است.
ـ قوم الساعدت ما ذلت.
مردمى كه با يكديگر همكارى كنند، ذليل نمىشوند.
ـ اليجى ابليه عزيمه يگعد ابليه افراش.
هر كسى بى دعوت به مهمانى رود، بايد بى فرش بنشيند.
ـ جاى ايطببهه عماهه.
آمد چشمش را خوب كند، كورش كرد.
ـ يطلب من الحافى النعال.
از پا برهنه، دمپايى مىخواهد.
ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير.
گندم نشانم داد، جو به من فروخت.
ـ لو صلمه لو اسرايين.
يا تاريك است، يا دو تا چراغ دارد.
اين ضرب المثل براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط مىكنند.
ـ ما ايعرف يرگص ايگول الميدان ضيج.
نمىتواند برقصد، مىگويد ميدان تنگ است.
ـ ما تحمد العروس اله و لا فتهه.
عروس را نمىستايد، مگر آرايشگر او.
ـ مكروهه او يا بَت بِت.
كسى چشم ديدنش را ندارد و دختر زاييد.
باورها
ـ اگر پسر بچهاى روى طاقچه برود يا مرغ جلوى يكى از اهل خانه بالهايش را بگشايد و بنشيند يا سگ خانه پشت به اطاق و رو به حياط بنشيند يا طفل شيرخوارى كه روى دست نگه داشتهاند، پاى راستش را بالا نگه دارد يا دختر بچهاى خود سرانه خانه را جارو كند ميهمان مىآيد.
ـ اگر لنگه كفش بر روى لنگه ديگر سوار شود صاحب كفش به مسافرت خواهد رفت.
ـ اگر گوش چپ كسى زنگ بزند (صدا بدهد) نشانه آن است كه پشت سرش بدگويى مىكنند و اگر گوش راست زنگ بزند پشت سرش به خوبى از او ياد مىكنند.
ـ اگر آيينه خانهاى بشكند مردم آن خانه بايد منتطر واقعه ناخوشايندى باشند.
ـ اگر پسرى موقع تولد دندان داشت وجودش موجب لطمهاى جانى براى پدرش مىشود.
ـ اگر كسى روز شنبه لباس بشويد دارا مىشود.
ـ اگر زن آبستنى مار را بر سر راه ببيند تا موقعى كه آن زن از جلوى مار بگذرد و دور شود آن مار كور مىشود.
ـ اگر جغدى بر بام خانهاى بنشيند ساكنان آن خانه پراكنده مىگردند و آن خانه ويران مىشود.
ـ اگر كسى در خواب مرغ و ماهى را ببيند به ثروت و مقام بزرگى خواهند رسيد.
ـ اگر هنگام شروع كارى، كسى عطسه كرد، در انجام آن كار تامل مىكنند، ولى اگر دو عطسه پشت سر هم باشد، هفت صلوات مىفرستند و آن كار را شروع مىكنند.
ـ اگر پرندهاى به نام ديدمك بر فراز خانه پرواز كند و صدا دهد، خبر سلامتى مسافر يا خويشاوند صاحب خانه را آورده است. هر يك از اهل خانه كه صداى اين پرنده را بشنود فرياد مىزند: «خبرت خش، خبرت خش». يعنى خبرت خوش باشد. (رامهرمز)
ـ هنگامى كه براى مراسم فاتحه خوانى به قبرستان مىروند، هنگام بازگشت، بايد از راه ديگرى باز گردند (بهبهان).
همچنين اعراب منطقه معتقدند كه:
ـ براى مسافرت و جنگ كردن، روزهاى سوم، سيزدهم و بيست و سوم هر ماه نحس است.
ـ اگر كسى عازم سفر باشد و كسى بىمقدمه از او سؤال كند «كجا مىروى؟» وى اين سؤال را به فال بد مىگيرد و از مسافرت خوددارى مىكند.
ـ اگر شب اول ماه، هلال به صورت افقى باشد، خير است و اگر عمودى باشد، آن را به فال بد مىگيرند.
ـ اگر كسى از راه حلال ثروتى بدست آوردهباشد، براى اينكه مورد حسد قرار نگيرد، سر گوزنى را در بالاى سردر منزل خويش نصب مىكند كه چشم حسود يا چشم بد را از زندگى خود دوركند.
ـ اگر كسى مريض شود، به ويژه كودك، مىگويند او را چشم زدهاند. براى شناسايى فرد چشم شور، مقدارى سرب آب شده را در ظرف آبى مىريزند و چون شكل به خصوصى به وجود مىآيد، مىگويند اين شكل شبيه فلان شخص است كه چشم زده است.
ـ ماه صفر را نحس مىدانند. در آخر ماه آتش روشن مىكنند و كوزه مىشكنند. بچهها در خانهها را مىزنند و با كوبيدن چوب به ظرف فلزى صدا درمىآورند و مىگويند «اطلع يا صفر الخبيث» يعنى «ماه برو بيرون». در اين ماه جشن و شادى و عروسى برگزار نمىشود.
ـ اگر كف پاى كسى بخارد، مىگويند كسى غيبت او را مىكند.
ـ اگر كف دست كسى بخارد، مىگويند كسى ياد او كرده است.
ـ اگر زنى وضع حمل كرده باشد و كسى وارد خانه زائو شود از ورودش جلوگيرى مىشود.
ـ اگر كسى به فاتحه خوانى رفت، نبايد وارد منزل عروس و داماد بشود، چون عواقب وخيمى خواهد داشت.
عونه يا تعاون
واژه «عونه» از «عان» يا «يعون» گرفته شده و به معناى «هميارى» و «كمك رسانى» است. در بين عربها عونه به هميارى دسته جمعى همراه با ايثار و محبت و برادرى و دور از مسائل مادى گفته مىشود. عونه داراى نمونههايى چون عونه دام چرانى، عونه زراعت، عونه صنايع دستى و غيره است.
ـ فصل در بين اعراب
ـ فصل ـ در لغت به معنى بريدن و جدا كردن است. فصل به معناى قضاوت نيز آمده است، زيرا مسئله حل مىشود و از مسائل و شبهات ديگر جدا مىگردد.
مراد از فصل حكومت و قضاوت حق است كه نتيجه آن حق از ناحق و عادل از ظالم جدا مىشود.
فصل عشايرى يعنى حل كردن قضيهاى بر طبق قرارداد بين آنها بر حسب مناسباتى كه با همديگر دارند و حدود آن را بزرگان و معتمدان طايفه تعيين مىكنند.
حداكثر و حداقل فصل بر حسب موارد، اعمال و روابط طوايف با هم مشخص مىشود. اگر مسائل عمده نظير قتل عمد يا تجاوز به عنف مطرح باشند فصل آنها به حداكثر جريمه مىرسد ولى مسائلى كه از روى خطا و اشتباه ايجاد شوند، مبلغ فصل آنها كاهش مىيابد.
بنابراين فصل مجموعه توافقها و قراردادهايى است كه مردم يك طايفه يا عشيره بين خود برقرار مىكنند.
طوايف براى انجام فصل بين خودشان اساسنامهاى دارند كه مادهها، تبصرهها و استثناهايى دارند كه با توافق طرفين تهيه شده است. اين توافقنامه نزد بزرگان دو طايفه نگاهدارى مىشود.
رئيس هر طايفه حق نظارت بر حسن اجراى مصوبات فصل را دارد. چنانچه كسى مقررات فصل را نديده بگيرد، ابتدا رئيس يا شيخ طايفه او را ارشاد مىكند و چنانچه مؤثر واقع نشود به او اخطار مىدهند. باز هم اگر مؤثر واقع نشود گروههاى مختلف اجتماعى پس از دعوت بزرگ خاندان در محلى به نام نصيف جمع مىشوند و مجازاتهايى براى فرد متخلف وضع مىكنند و بالاخره نام متخلف را از فهرست اسامى فصل حذف مىكنند.
حق اظهار نظر در مورد تغيير مواد فصل از آن بزرگان گروهها و سرپرست كل طايفه است.
مردم به هنگام بروز حادثه شريكند چنانچه يك نفر از آنان خسارت ديد، همگى خسارت وارده به آن شخص را به صورت هميارى جبران مىكنند.
معمولاً چنين رسم است كه شخص صاحب مسئله يا بلا ديده يك سوم فصل را خود به عهده مىگيرند و دو سوم باقى مانده را افراد طايفه جمع مىكنند.
مواردى كه غالبا در فصل عشاير به توافق مىرسند عبارتند از: مورد فاتحه خوانى، قتل عمد و غير عمد، نزاع، مسائل و حوادث رانندگى، مسائل ناموسى، فصل اهانت، فصل ضربه به اموال منقول يا غير منقول يا سرقت، فصل چهار پايان.
آداب و مراسم فصل
هنگامى كه قتلى پيش مىآيد حال چه قتل مستقيم و چه غير مستقيم، خانواده شخص مرتكب جرم از خانواده مقتول يا فوت شده قول فرجهاى (مدت زمانى) را مىگيرند كه در محل به آن «عطوه» مىگويند.
اگر مهلت «عطوه» به پايان برسد، دشمنى آغاز مىشود و عشيره قاتل يا مجرم ديگر هيچگونه حقى نخواهند داشت. ولى اگر مجرم حاضر به اداى فصل گردد، خانواده قاتل يا مسبب قتل همراه با شيوخ و ريش سفيدان به خانه «مقتول» مىروند و رسم آن است كه اگر راه دور باشد و مسأله مستلزم بحث و گفتگوى طولانى باشد، ناهار يا شامى تدارك مىبينند.
پس از عذرخواهى مجرم از خانواده مقتول يا شخص درگذشته، بحث و مذاكره درباره ميزان فصل آغاز مىشود و پس از تصميمگيرى قطعى و موافقت طرفين «الرايه» بسته مىشود.
«رايه» سمبلى است از پرچم حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام و براى عشاير حالت تقدس دارد. «رايه» ممكن است كوفيه، دستمال يا پارچهاى شبيه آن باشد و به چوب بسته مىشود.
«رايه» از سوى شخص فصل دهنده بسته مىشود و بدين وسيله آمادگى خود را براى قبول فصل اعلام مىكند و «رايه» را به دست طرف مقابل مىدهد. طرف مقابل ـ فصل گيرنده ـ مختار است كه تمامى «فصل» پول نقد يا زن تعيين شده را بپذيرد يا بخشى از آن را ببخشد و سپس «رايه» را باز مىكند. مبلغ قابل پرداخت، مبلغى است كه پس از گشودن «رايه» توسط فصل گيرنده (مفصول) ادا مىشود و به زبان مىآيد و حالت قطعى به خود مىگيرد. پس از تعيين نهايى «فصل» همگى سوره فاتحه را مىخوانند و اگر هنگام صرف غذا باشد به تناول غذا و چاى و قهوه مىپردازند.
دو طرف هنگام خدا حافظى صورت يكديگر را مىبوسند و مسأله خاتمه مىپذيرد، در جلسه «فصل» معمولاً سعى مىشود يكنفر «سيد» از نسل پيامبر در مجلس حضور داشته باشد.
چون عشاير احترام خاصى براى اين قشر قائل است، گاهى در اثناى جلسه فصل يا خارج از آن كسى را به نام «فريضه» داور ـ تعيين مىكنند كه مورد قبول هر دو طرف دعواست. «فريضه» معمولاً به علت تجربه و خبرهاى كه در مسايل و اختلافهاى عشايرى دارد كارشناس و صاحب نظر است و ديدگاهش را اغلب هر دو طرف مىپذيرند. وى درباره اختلافهاى بغرنج و مسائل «فصل» داورى مىكند.
فريضهها، ريش سفيدان و شيوخ همانند دادسراها و دادگاهها، همه روزه يا هر چند روز يكبار به دعواها و اختلافات يا «فصل» ميان افراد عشاير مىپردازند.